(مثنوی۴/۳۷۰۴)
لَـا اِسْـمَ لـَارَسْـمُ ولَاصِــفَت بِــــــزَان
بِی خَوَرْ چَه یافت خُــود ژَ بِی نِشَان
۱) ترجمه بیت: خداوند را بدون مشخصاتی ظاهری بدان، وقتی انسان خود خبری نداشته باشد چگونه میتواند ازچیزی که نشانی ندارد خبری بدهد.
۲) نکات بلاغی: بِزان با نِشان: کلمه قافیه است، اسم، رسم وصفت: مراعات النظیر است، بِی خَوَر: بی خبر بدون اطلاع و آگاهی، واج آرای: (الف).
۳) شرح مفاهیم عرفانی: هر اسمی که بر ذات حق به اعتبار متصف شدن به صفتی از صفتهای حق که عَرَض به غیر است، همانند ضارب، احمر دلالت کند صفت گویند، و هر لفظی که بر ذات بی اعتبار وصفت دلالت نماید همانند زید و رجل این را اسم نامند. امّا در مکتب شیعه اسماء وصفات غیر از حق مخلوق خداوند به حساب میآیند. خداوند متعال اسماء را با حرف وحروف آفریده امّا خودش به حروف توصیف نمیشود. امام باقر علیه السلام دراین مورد میفرمایند: «وَ اللهُ خَالِقُ ألْأشیَاءِ لَا مِنْ شَیءٍ ، یُسَّمِی بّأسْمَائِهِ فَهُوَ غَیْرُ أسْمَائِهِ وَألْأسْمَاءُ غَیْرُهُ وَ ألْمَوْصُوفُ غَیْرُ ألْوَاصِفِ» واسم خداوند، غیر از خداوند است و تمام چیزی که اسم برآن واقع می گردد او مخلوق خداوند است. چون خداوند غایت الغایات است واز طرفی چون غایت موصوف است پس تمام موصوفات مخلوق حقند، و خالق اشیاء نمیتواند موصوف باشد. صوفیه برای اعتبارات هیچ ارزشی قایل نیستند: چون خداوند وجود محض است، وغیردر وجود حق هیچ آمیزشی ندارد وحق هم به خاطر ذاتش از هر کثرت وترکیبی بدور است. صوفیه در مورد اسماء خداوند می گویند: «بَعْضُ هُمْ أسْمَاءُ اللهِ لَیْسَتْ هِی اللهَ وَ لاغَیْرَهُ کَمَا قَالُوا فِی الْصِّفاتِ، وَ قَالَ بَعْضُ هُمْ أسْمَاءُ اللهِ هِیَ اللهَ»، از این که صفات و اسماء در ذات حق راه ندارد سرّی نهفته است، که آن فنای تمامی تعینات است. که در شهود عارف حق مشاهده میگردد، همان طوری که مشاهدهی هویّت مطلق هستی محض است و بدون هیچ اسمی از اسماء مشاهده میگردد. اسم صفت که مسمی است که دلالت بر آن دارد که خود مسمی نیست، وقتی که اسم مسمی نیست اسم ترکیب و تبدیل مییابد. اگر اسم مسمی باشد چون اسم تبدیل و دگرگونی مییابد اسم مسمی هم دگرگون می شود. (ر. ک، فتح الهی،۱۳۸۰: ۷۷ – ۸۰)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
پیش بی حدّ هر چه محدود است لاست کُـلُّ شَـیءٍ غَیـْرَ وَجْهِ الله فناست
(مثنوی۲/۳۳۷۳)
چـون تـجلـی کـرد اوصـاف قـدیم پس بِسوزد وصفِ حادث را گلیم
(مثنوی۳/۱۴۰۲)
چـون قدیم آید حدث گردد عَبث پس کــجا داند قدیمی را حدث
(مثنوی۵/ ۱۳۱۳)
َکــمَالِ تُــوحیــــد نَفی صَفَاتِن لایُحْیـــطَ شَئـی یَـــه نُبــیَ وِاتِـــن
۱) ترجمه بیت: کمال یگانگی خداوند متعال رد صفتهای خداوند است وهیچ شئی برخداوند احاطه پیدا نمی کند وخداوند برهرشیئی احاطه دارد، این از احادیث حضرت پیامبر است، منظوراز بیت: (احاطه جزء برکل محال است).
۲) نکات بلاغی: صفاتن با واتن: کلمه قافیه است، (ت حرف روی، ن حرف وصل)، واج آرایی (الف، ل، ی)، البته درمصراع دوّم آیه(۲۵۵)سوره بقره راتحلیل کرده وبه صورت (لایحیطَ شی) تغییرداده است[۴].
۳) شرح مفاهیم عرفانی: کمال: تمام وکمال، دراصطلاح عرفان یعنی منزّه بودن از آثار ماده و کمال دو نوع است: ۱- کمال ذاتی: همان ظهور حق است بر نفس خود به نفس خود لِنفس بدون اعتبار غیروغیریت لازمه کمال ذاتی غنای مطلق است، که با تمام شئونات و اعتنارات الهی است. ۲- کمال اسمایی: ظهور حق بر نفس خود و شهود ذات خود در تعینات خارجیه واین مرحله شهود عینی می باشد. نسفی بیان میکند: که کمال انسان در چهار چیز است: اقوال نیک، افعال نیک، اخلاق نیک ومعارف، معرفت خود به چهار دسته تقسیم میشود: دنیا، آخرت، خود و پروردگار. (ر.ک، سجادی جعفر، ۱۳۸۹: ۶۷۰)، این بیت اشاره دارد به توحید که شهادت به یگانگی خداوند متعال است[۵]. «ألْتُّوحیدُاَنْ لایَخْطُرَبِقَلْبِکَ مَادُونَه» توحید آن است: که غیر از خدا را بردلت خطر و ارزش و بهایی نباشد، ومخلوقات نتوانند بر اسرار تو آگاهی بیابند، و باعث از بین رفتن عبادتهایت نشود؛ ازآنچه اندیشه غیراز اثبات ایشان باشد چون غیرثابت شود حکم توحید ساقط
می شود[۶]. (ر. ک، کشف المحجوب، ۱۳۸۹: ۲۴۰)
این بیت اشاره دارد به اولین مرتبه دین که معرفت وشناخت آن وکمال معرفت دین تایید وتصدیق توحید است. کمال اخلاص خداوند نفی نفی صفات است، عبادت ز دودن صفات از حق است، پس کسی که خداوند را با صفتی همراه بداند اورا با قرینی پیوسته وهرگاه با قرینی به پیوندد دو تا میشود، ودارای اجزا میگردد وکسی که حق را جز جز بدان او را نشناخته است. در این صورت او خداوند را محدود میپندارد، در نتیجه بوده وهست از نیست و نبود ایجاد نمیگردد. چیزی در این دنیا نیست که حق آن را نیافریده باشد، خداوند از ازل بینا و آگاه است و تا ابد یگانه ویکتا است.(ر. ک، نهج البلاغه، خطبه اوْل، ۱۳۸۰: ۲ – ۴)
چَنِــی وَحْـدَتِـشْ رأیِ دُویِــی نِیَـــه تُــوحِیْــدِشْ سِــرایِ مَثْنَــوِی نِیَـه
۱) ترجمه بیت: در چیستی وحدت و یگانگی خداوند دوگانه پرستی نیست، علم به توحید و یگانگی خداوند یکی است در دو گانه پرستی نیست، در چیستی توحید خداوند دوگانگی راه ندارد. در توحید او هرگز دوگانگی نمیگنجد.
۲) نکات بلاغی و دستوری: کلمات نِیَه با نِیَه: ردیف است، دویی با مثنوی: کلمه قافیه است، چَنِی: جمله اسنادی به معنی چیستی، مثنوی: ایهام دارد یکی به معنی دو تا، دوم این که به کتاب مثنوی معنوی مولانا هم اشاره دارد و «نیز اشاره به منظومه ی خودش که آن هم در قالب مثنوی است» (نظراستادمسعود سپه وندی)، (خدا را بطورکامل به یگانگی وتوحید پرستیدن نه با ثنویّت و دوگانه پرستی)، دویی با مثنوی: تناسب دارد.
۳) شرح مفاهیم عرفانی: وحدت: یکتایی، یگانگی در معنی عرفانی: «صفت خداوند واحد در نزد عارفان و آن وجود حق است، وجود اشیاء تجلی حق بصورت اشیاء است و کثرت مراتب، امور اعتباریاند که از غایت تجدد فیض رحمانی، تعینات اکوانی نمودی دارند». (سجادی جعفر، ۱۳۸۹: ۷۸۲)، توحید: یکی کردن، یکی گفتن و یگانه گردانیدن، درمعنی عرفانی عبارت است از: ۱- شرط ایمان به مبدأ معرفت و گواهی به این که خداوند تعالی یکی است «إنَّمَا اللهُ إلَهَ وَاحِد». ۲- کمال معرفت که بعد از ایمان حاصل میشود. و آن هنگامی است که مؤمن یقین به این پیدا میکند که غیر از خدا فیض باری تعالی چیزی در وجودش نیست، در نتیجه نظرش از کثرات بریده و همه را یکی بیند و یکی داند، که از مرتبه وحدت لاشریک له به مرتبه وحدت لاشریک له فی الوجود میرسد. دراین مرحله برابر آیه(۷۹) سوره انعام خواهد بود که میفرماید: (إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾، به یگانگی حق اعتراف دارد که من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده، من در ایمان خود خالصم، و از مشرکان نیستم! عزالدین کاشانی گوید: توحید دارای مراتبی است: ایمانی، علمی، حالی و الهی، در مرتبه توحید ایمانی شخص به ذات حق ایمان دارد. و آیات واحادیث را که از دل به آنها اقرار میآورد و بر زبان جاری میکند. توحید علمی: که باطن علم را یقین میداند، و میداند که موجود مطلق نیست بلکه خداوند عالم جل جلاله است، و تمام صفات و افعال در ذات حق محو و نابود می شود. و در این مرحله هر آنچه که از علم وبصرحق می داند، در جمیع صفات وافعال حق است. سوره بقره آیه (۱۸۱)می فرماید: (إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ توحید علمی از درجه اعتبار ساقط است، شخص از روی زیرکی تصوری از توحید کند و در اثنای بحث توحید سخن بیارزش میگوید، توحید علمی در پایینترین مرحله توحید حالی قرار دارد. برابر آیات (۲۷ و ۲۸) سوره مطففین (وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ، عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ﴾، اما توحید حالی وصف لازم ذات موحد است، که تمام رسوم وجود او از بین می رود و در غلبه اشراق نور علم توحید در نور حال پنهان می گردد. (ر. ک، سجادی، ۱۳۸۹: ۲۶۷ – ۲۶۸)
حق انحصاری © 2021 مطالب علمی گلچین شده. کلیه حقوق محف