سهام رشدی گران سهامی هستند که قیمت آنها نسبت به جریان نقدی، عایدی، سود تقسیمی و ارزش دفتری آنها بالاتر از میانگین است بعبارتی دیگر نسبت ارزش دفتری آنها نسبت به ارزش بازار کمتر است و سهام ارزشی ارزان سهامی هستند که قیمت آنها نسبت به جریان نقدی، عایدی، سود تقسیمی و ارزش دفتری آنها پایینتر از میانگین است.
“ارزش دفتری ” بر مبنای بهای تمام شده تاریخی است و هیچگونه انعکاس یا بازتابی از دورنمای مورد انتظار شرکت در آن لحاظ نگردیده است و بر عکس، “ارزش بازار ” سهام منعکس کننده این دور نما است . اگر دور نمای آینده شرکت نشان دهنده رشدی بیش از رشد متوسط باشد، ” ارزش دفتری ” کوچکتر از “ارزش بازار ” خواهد بود . به عبارت دیگر اگر چنانچه قیمت بازاری سهام نسبت به ارزش دفتری آن بالا باشد، احتمالا موردی است که به لحاظ سرمایه گذاری از چشم انداز خوبی برخوردار است . برعکس اگر نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار یک سهم بالا باشد، دلیلی بر آنست که چشم انداز مناسبی برای آن سهم وجود ندارد.
مطابق با مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای ، بازده مورد انتظار از یک سهام عادی توسط بازده بدون ریسک و صرف ریسک تعیین می شود و صرف ریسک نیز تابعی از بتا است. بر اساس این نظریه سرمایه گذاران در بازار با سرمایه گذاری بر روی یک پرتفوی، تنها ریسکی را که می پذیرند و بازار هم در مقابل آن ریسک، پاداش میدهد ریسک سیستماتیک (بتا) می باشد. شواهد اخیر نشان می دهند که علاوه بر بتا، نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار و اندازه شرکت نیز در بازار قیمت گذاری میشوند. سهامی که بنا به دلایلی، بغیر از امکان رشد عایدات بالقوه، پایین تر از ارزش ذاتی قیمت گذاری می شوند؛ بنظر می رسند که از نسبت ارزش دفتری به ارزش بازاری بالایی برخوردار هستند. در مقابل آن دسته از سهامی که نرخ رشد بالایی در میزان فروش و سود آوری دارند؛ از نسبت ارزش دفتری به ارزش بازاری پایینی برخوردارند.
بهر حال چنین به نظر می رسد که نسبت ارزش دفتری به ارزش بازاری بالا، بعضا می تواند بدین مفهوم باشد که سهام در بازار ارزان و پایین بودن آن بدین مفهوم باشد که سهام گران است. به همین خاطر برخی از سرمایه گذاران موقع خرید استراتژی شتاب را در پیش می گیرند تا سهام با P/E بالا یا نسبت ارزش دفتری به ارزش بازاری پایین را خریداری کنند و با این فرض که سهام برنده در آینده نیز برنده است، منتفع گردند . برخی دیگر نیز از استراتژی معکوس گرایی پیروی می کنند به این معنی که سهام با P/Eپایین یا نسبت ارزش دفتری به ارزش بازاری بالا را می خرند با این فرض که سهام شرکت های کوچک در آینده بازده بالاتری را کسب خواهند نمود. این مطالعات در حوزه ” علوم مالی _ رفتاری” قرار میگیرد.
برخی از مطالعات انجام شده در بازارهای مالی نشان میدهد، میانگین بازدهی سهام ارزشی(سهامی با نسبت بالای ارزش دفتری به بازار) در مقایسه با سهام رشدی(سهامی با نسبت پایین ارزش دفتری به بازار( بالاتر است)روزنبرگ ۱۹۸۵، فاما و فرنچ ۱۹۹۵ ، اکونیشوک، شلیفر و ویشنی۱۹۹۴ و فاما و فرنچ ۲۰۰۵ ( در توجیه دلیل تفاوت بازدهی دو سهم فوق عنوان کردند که بازده سهام اغلب به دو بخش جداگانه یعنی بازده نقدی ناشی از تقسیم سود و بازده ناشی از سود سرمایه ای قابل تجزیه است. آنها به تجزیه بازده ناشی از سود سرمایه ای به دو بخش جداگانه یعنی نرخ رشد ارزش دفتری و نرخ رشد ارزش بازار به دفتری به این نتیجه دست یافتند که بعد از شناسایی یک سهم به عنوان سهام ارزشی، نرخ رشد ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام(به واسطه ی نگهداری و حفظ سود) تقریباً صفر است. بنابراین وجود نرخ بالای بازدهی ناشی از سود سرمایه ای تقریباً به طور کامل ناشی از رشد نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری است. از سوی دیگر بعد از شناسایی یک سهم به عنوان سهم رشدی، متوسط نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری آن کاهش یافته و در عوض نرخ رشد ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام افزایش می یابد.
مطلب دیگر که در این مطالعات قابل توجه به نظر میرسد، مسئله تعدیل و همگرایی نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام بعد از تشکیل پرتفوهای رشدی و ارزشی است. فاما و فرنچ ادعا نمودند، هیچ سهمی برای همیشه به عنوان یک سهم رشدی یا ارزشی باقی نمی ماند. بنابراین به طور منطقی این انتظار وجود دارد که تحت تأثیر عوامل بازار و وجود شرایط رقابتی بین شرکت ها، بازده سهام رشدی و ارزشی در طول زمان به هم نزدیک شود.
این در حالی است که برخی دیگر از مطالعات( بلک ۱۹۹۵ ، مکینلی ۱۹۹۳)در انتقاد به نظر گفته شده، مدعی هستند که صرف ناشی از نسبت ارزش دفتری به قیمت بازار، از شرایط خاص نمونه در بازار سرمایه آمریکا نشئت می گیرند و نمی توان این الگوها را در خارج از بازار سرمایه آمریکا مشاهده کرد. در عین حال پارهای از پژوهش های انجام شده در بازار سرمایه ایران نیز نشان می دهد، برخلاف نتایج مطالعات فاما و فرنچ، سهام رشدی از متوسط بازدهی بالاتری در مقایسه با سهام ارزشی برخوردار بوده اند.
سهام رشدی نسبت به سطوح جاری عایدات و سود تقسیمی هر سهم قیمت های بالایی دارند و بازار انتظار دارد سهام رشدی گران در آینده رشدی سریع تر از نرخ میانگین داشته باشند. این انتظار احتمالاً بر این مبنا است که در گذشته، رشدی سریعتر از میانگین داشته اند. بنابراین رشد سریعتر از رشد میانگین در عایدات گذشته نیز از خصایص سهام رشدی گران می باشد. عکس این امر در مورد سهام ارزشی ارزان صادق است .
طبق تعریف گراهام و داد، سهام ارزشی به سهامی اطلاق می گردد که قیمت بازار آن ها در مقایسه با یک معیار سنجش بنیادی، پایین باشد. معیارهای بنیادی متفاوتی برای گزینش سهام ارزشی وجود دارند، به عنوان مثال شرکت هایی که سهام شان زیر ارزش دفتری معامله می شوند، سهامی که دارای نسبت قیمت به درآمد پایین می باشند و یا آن دسته سهامی که نسبت قیمت به فروش آن ها پایین می باشد.
پائوپولو )۲۰۰۹ ( سرمایه گذاری شرکت ها و برخی ویژگی ها و مشخصه های آن ها را، به ویژه نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری، توابعی از شرایط اقتصادی و بنابراین دربرگیرنده ی اطلاعاتی در رابطه با رفتار بازدهی سهام می داند. وی در مطالعه ی خود نشان می دهد که انتخاب شرکت ها به عنوان شرکت های ارزشی یا رشدی در واقع بر اساس میزان سهم آنها از سرمایه ای است که نسبت به کل سرمایه ی به کارگرفته شده در اقتصاد، مورد بهره وری قرار گرفته است. به این ترتیب سیاست مصرف بهینه ی سرمایه میزان تمرکز بر سرمایه را تغییرمی دهد و بر ارزشیابی وجوه نقد شرکت تأثیرگذار است.وی در این مدل نشان می دهد که چگونه شرکت هایی با نسبت پایین ارزش بازار به ارزش دفتری به عنوان شرکت هایی با تمرکز سرمایه ی بالا انتخاب می شوند در حالی که شرکت های رشدی)شرکت هایی با نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری بالا) شرکت هایی با سطوح پایین سرمایه ی بهره ور نسبت به کل سرمایه ی ذخیره شده هستند. بنابراین سیاست مصرف بهینه ی سرمایه در این مدل نقش مهمی دارد.
چولگی بازده سهام
این که چگونه نمودار چولگی بر نرخ و ارزش سهام تأثیرگذار است یکی از مسائل بحثبرانگیز در علم اقتصاد و حسابداری مالی میباشد اگرچه مدل CAPM بدون در نظر گرفتن تأثیر ارزشگذاری، برآوردهای مالی را تعیین میکند.
تحقیقات باربریز و هانگ (۲۰۰۸) برمبنای نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار سهام و چولگی یک تئوری بنیادین را مطرح کرد که میان این نسبت و میانگین سود سهام و تأثیر چولگی بر ارزشگذاری داراییها، رابطهای مستقیم وجود دارد.
رشد یک شرکت میتواند چولگی را افزایش داده و سرمایهگذاران را ترغیب کند. به هر حال رفتار سرمایهگذاران و تکیه و تأکید آنها بر استفاده از نمودارهای چولگی و ترجیح آنها بر سرمایهگذاری روی سهامهای رو به رشد، تفاوت میان نمودار چولگی سهامهای مختلف را نشان میدهد.
رابطه بین چولگی و نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار سهام
اصول محافظه کارانه حسابداری و اصل تحقق باعث میشود که اندازه گیری دارایی و درآمدها کمی غرض ورزانه باشد. دو نوع حسابداری محافظه کارانه داریم: شرطی و غیرشرطی (بیور و رایان ۲۰۰۵). در حالت غیرشرطی داراییهای نامشهود مانند عامل رشد، نام تجاری، سهمی که از بازار دارد و R & D[12]، در ترازنامه نادیده گرفته میشودر در حال شرطی، ما ارزش سهام را در شرایط نامساعد محاسبه میکنیم ولی برای شرایط مساعد محاسبه نمیکنیم که مثال خوب برای این مورد قاعده اقل بهای تمام شده و ارزش بازار برای موجودی های کالا میباشد.
روش غیرشرطی در مقابل شرطی، باعث همبستگی بیشتر میان نسبت ارزش سهام شرکت به ارزش سهام شرکت در بازار، و تفاوت نوع دارایی در صنایع مختلف میشود. پس در حالت غیرشرطی بیشتر تمایل به در نظر گرفتن تفاوتهای درون صنعت میباشد و در حالی که در روش محاسبه ضرر و زیان بصورت شرطی به تفاوتهای برون صنعتی توجه میشود.
از طرف دیگر در زمانی که بازار پررونق باشد میتواند با گسترده کردن فعالیتها سودآوری را بیشتر کند (روبیچک و ون هورن ۱۹۶۷). در نتیجه بازپرداختیهای شرکت به صورت چولگی مثبت خواهد بود. نسبت ارزش سهام به ارزش سهام در بازار با میزان درجهی چولگی بازپرداختها همبستگی دارد مانند تفاوت میان میانگین و میانه که برای برآورد و محاسبهی چولگی استفاده میشود (پیرسون ۱۸۹۵).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir