گروه دیگر که شمارشان بیشتر است با بهره گرفتن از اخبار تاریخی متعدد و گزارش تاریک واسف باری از اوضاع زن در عصر جاهلی ارائه می دهند. به نظر میرسد آیات قرآن کریم، رویکرد دوم را تایید می کند.[۱۰]در دوران جاهلیت، زنان گرفتار ننگآورترین شرایط و سختترین مصیبتها بودند. در سرزمینی که برای زنان حقوق طبیعی و شئون انسانی قائل نبودند. و زن را موجود بسیار حقیر و وسیلهای برای ازدیاد نسل میدانست به دختر دار شدن علاقهمند نبودند و این عدم علاقمندی بین مردها زیادتر وجود داشت. آنها به حدى جاهل بودند که وقتی به آنها اطلاع میدادند که صاحب دختر شده از شدت خشم رنگ چهرهشان بر میگشت.
«چنانکه در تاریخ آمده است، مهمترین دلیل پست شمردن و ننگ شمردن دختر درمیان جاهلیت آن بود که قبایل بیابان نشین عموما درمعرض جنگ و درگیری بودند و در صحنه جنگ،دختر توان جنگیدن و مبارزه ندارد. علاوه برآنکه در صورت شکست قبیله،دختران به اسارت دشمن در میآمدند و به عنوان کنیز مورد تجاوز دشمن قرار میگرفتند. اعراب در این دوران دختران خود را زنده به گور کرده و به این کار افتخار میکردند در میان بعضى قبایل، رسم چنین بود که زنان باردار به هنگام وضع حمل به نقطهاى دور از خانوادههاى خود در صحرا میرفتند و با کمک زنان دیگر به حفر گودال میپرداختند تا اگر نوزاد دختر باشد، کودک بیگناه را در میان گودال دفن نماین و زحمت پدر در به خاک سپردن فرزند، کم شود. در نتیجه، با کشتن دختران بیگناه از تعداد زنان کاسته میشد و بالاجبار، هر سه یا چهار مرد با یک زن ازدواج میکردند. چنین ازدواجى را «ضمد» مینامیدند».[۱۱]
زن، پس از وضع حمل، به ناچار، به شوهران خود مراجعه میکرد و از میانشان پدرى براى فرزند خویش پیدا مینمود و نوزاد به هر کدامشان که بیشتر شباهت داشت، تعلق مییافت و او پدرش محسوب میشد. در دوران جاهلی نسبت به زن دیدگاهی منفی وجود داشت.[۱۲]
محرومیت از ارث و مهریه بارزترین محرومیت اقتصادی زنان در آن عصر بوده است. قاعده کلی بر آن بود تا فقط مردان که در دفاع از قبیله نقش اصلی دارند از این سهام برخوردار شوند. مهریه نیز به پدر یا ولی زن بخشیده میشد. در جزیره العرب قبل از بعثت نبی مکرم اسلام زن پس از مرگ شوهر در شمار دیگر اموال و ثروت به پسرشوهر منتقل میشد.[۱۳]
در صورت طلاق یا مرگ پدر، اولاد میتوانستند با همسر پدر ازدواج کنند و هنگامی که زنی از شوهر طلاق میگرفت، برای ازدواج مجدد میبایست از شوهر اول خود اجازه میگرفت و اذن شوهر، غالبا با دریافت مهر انجام میشد. رفتاری که عرب با زنان داشت، ترکیبی از رفتار اقوام متمدن و اقوام متوحش بود.
یکی از رسومات غلط عصر جاهلی این بود که پسر متوفا میتوانست همسر او را- اگر مادرش نبود- مانند اموالش به ارث ببرد. اگر این زن زیبا بود،خود با او ازدواج میکرد و اگر تمایل به او نداشت،میتوانست او را به ترویج دیگران درآورد و مهریه را برای خود دریافت کند یا او را زندانی میکرد تا پس از مرگ، اموالش را به ارث برد. از دیگر سنتهای ناپسند آن عصر، این بود که هر گاه مردی از زن مرد دیگر خوشش میآمد، همسر او را با همسر خود معاوضه میکرد.[۱۴]
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان اشاره می کند که: «هنوز رسوم جاهلیت در جامعه رواج دارد»؛ مثلا در جامعه کنونی، وقتی مردی آلوده شود، بستگان مرد احساس ننگ نمیکنند؛ ولی اگر زنی آلوده شود، چه بسا اقدام به قتل او کنند؛ البته احساس ننگ باید باشد؛ اما مشترک و نه متفاوت.[۱۵]
۲-۲-۳- ایران باستان
وجود فاصله طبقاتی در ایران قبل از اسلام، زنان را به دو گروه طبقه اشراف و طبقه نازله تقسیم کرد. وجود زن در ایران قدیم، در دوره دوم تحول تاریخی واقع شدند، به طور کلی شخصیت مستقل اجتماعی و مالکیت نداشتند و تنها فرق بین این دو طبقه از زنان، در امکانات مادی و کیفیت التذاد آنها بود و مرد هم چنان بر آنان تسلط کامل داشت. از مدارک موجود معلوم می شود که تعدد زوجات در ایران قدیم مجاز، و عملا دایر مدار توانایی مرد بوده است. در ایران، فقط فرزندان ذکور ارزش داشته اند و برای دختران اهمیت قایل نمیشدند و معمولا از ارث هم محروم بوده اند.[۱۶]
حقوق زن در ایران باستان فراز و نشیب های فراوانی را طی نموده است. هر چند این اعتقاد وجود دارد که شخصیت زن در دورهی پادشاهان هخامنشی یا در دورهی ساسانی رو به پیشرفت بوده، اما بر اساس مستندات موثق، زن در این دورهها، خصوصاً در دورهی ساسانی از هیچ جایگاه و یا اهلیت حقوقی برخوردار نبوده است. بدین معنا که او به عنوان یک انسان دارای حق نبود و کاملاً به صورت یک شی با او برخورد میشد که میتوانست مال کسی یا حق کسی باشد و خود زن حقوق مالی نداشت.[۱۷]
زن در سلسله مراتب خانوادگی تحت سرپرستی و قیمومیت رییس خانواده بود که میتوانست هر کسی باشد: پدر باشد یا شوهر و در صورت مرگ آنها جانشین ایشان رییس خانواده دارای اختیارات وسعی بود که این اختیارات به ندرت محدود میشد و تمام هدایائی که گاهاً به زن داده میشد، یا مالی را که زن با کار و تلاش خود به دست میآورد همه متعلق به رییس خانواده بود و زن از اموال خود نصیب نمیبرد. قوانین بسیار دیگری نیز وجود داشت که حق زن را در امرمالکیت محدود میکرد مثلا اگر شوهری صله، جهیزیه و سایر اموال زن را در دوران زنا شویی به نحوی تصرف یا خرج میکرد هنگام طلاق الزامی نداشت که عین آن ویا بهای آن را به زن مطلقه خود بازپس دهد اگر به زنی ارمغانی یا ارثی تعلق میگرفت، شوهر میبایست خود را رسما بعنوان قیم قانونی او معرفی نماید. [۱۸]
در مشرق زمین و ایران قدیم نیز وضعیت کمابیش چنین بوده است که دختر در انتخاب شوهر حق اظهار نظر نداشته است، بلکه باید صد در صد متابعت کند. در جامعه ایرانی به دلایل نژاد پرستانه، ازدواج با بیگانه ممنوع بوده است. و افراط در این مسئله، کار را به جایی کشانده است که برای رهایی از بن بست، ازدواج با محارم مشروع تلقی شده است. ازدواج بهرام چوبین با خواهرش گردیه، نمونه ای از آن است.
از سوی دیگر طلاق، بدون هیچ مصلحت شرعی و عقلی و رعایت طرفین امکان پذیر بوده است، درایران قدیم نیز مثل روم و یونان، مرد در استفاده از عواید ملکی و یا دستمزد زنان - حتی بر خلاف رضایت زن - کاملا مختار بوده است، زیرا زن هیچ حق مستقل اقتصادی نداشته است.[۱۹]
«در ارتباط با ارث، سهم پسری که از پادشاه زن زاده میشد«بهر»خوانده میشد که واحد سنجش سهم الارث بود. بر این اساس سهم دختری که از پادشاه زن متولد میشد نصف مهر بود». [۲۰]
«چکر زن»یا زن مقام دوم از ارث محروم بود بیوهزن خود سالار یعنی زنی که زناشوییاش با اجازه پدر یا قیم نبوده از شوهر خودش که بیوصیت مرده بود ارث نمیبرد وبالاخره دختری که یگانه فرزند بود ثلث اموال پدر را به ارث میبرد».[۲۱]
زندگی زناشویی نیز زیر نفوذ شدید موبدان بود. دختر را در سن ۹ سالگی با شوهری که برایش انتخاب میشد، به عقد ازدواج فردی درآورده و اگر پذیرش شوهر به مدت طولانی با اکراه از سوی زنی روبرو میشد، کیفر او مرگ بود. آنچه از تاریخ غمبار دوره ساسانی استخراج میگردد، شرایط دگرگونی و وضعیت نامطلوب را حکایت می کند.[۲۲]
در ایران باستان، به دلیل وجود طبقات اجتماعی مختلف، وضع زن نیز متفاوت بود. زنان اشراف و بزرگان از حقوق بیشتری در مقایسه با دیگر زنان برخوردار بودند ولی زنان طبقات پایین، وضعی مانند دیگر جوامع داشتند و حتی از حقوق اولیه انسانیشان محروم بودند.[۲۳] در ایران قبل از اسلام نیز زنان، شخصیت اجتماعی و صلاحیت معاملات حقوقی نداشتهاند و رأی مرد درباره آنها نافذ بوده است. زنان، حق رأی و اختیار و تشخیص خیر و شر در زندگی خود نداشته و نفوذ مطلقالعنان مرد، طاقتفرسا بوده است. »[۲۴]
زن در تمدن ساسانی شخصیت حقوقی نداشته است و پدر و شوهر اختیارات بسیار وسیعی در دارایی وی داشته اند. هنگامی که دختری به پانزده سالگی میرسید و رشد کامل کرده بود، پدر یا رئیس خانواده مکلف بود او را شوهر دهد دختری که به شوی میرفت دیگر از پدر یا کفیل خود ارث نمیبرد و در انتخاب شوهر هیچ گونه حقی برای او قائل نبودند. اما اگر در سن بلوغ، پدر در زناشویی وی کوتاهی میکرد حق داشت به ازدواج نامشروع اقدام بکند و در این صورت از پدر ارث نمیبرد.[۲۵] به طور کلی میتوان گفت وضع زن در ایران باستان نسبت به دیگر جوامع متمدن آن روز بهتر بود. هرچند جایگاه واقعی خود را نداشت و رفتار مناسبی با او نمیشد.[۲۶]
۲-۲-۴-یونان باستان
در یونان قدیم، زن شخصیت انسانی نداشت و به آسانی، خرید و فروش یا هبه میشد یونانیها، زن را موجودی شیطانی میدانستند.[۲۷] به همین دلیل، زن درتمدن بزرگ یونان جایگاهی نداشت زن در اندرون خانه به سر می برد،بدین معنا که کوشکی در طبقه فوقانی خانه به اوتخصیص داشت، او در خانه زندانی بود، نمیتوانست در زندگی اجتماعی سهیم باشد.[۲۸]
از اینرو در یونان و روم باستان که رژیم بردگی حاکم بوده، بالطبع با زنان هم برپایه این گفتار ارسطو نسبت زن به مرد مثل نسبت غلام به مولی است رفتار میکردند.
«گوستاولوبون فرانسوی میگوید: یونانیان عموما زن را موجودی پست میدانسته که تنها برای ادامه نسل و کارهای خانه به درد میخورد واگر زنی بچه ناقص و بدقواره میزائید زن را میکشتند» «مسیوتروپلنگ مینویسد:«زن بیچاره که در اسپارت فرزند نیرومند وشایسته برای جنگ نمیزائید او را میکشتند» و نیز مینویسد«اگر زنی بسیار فرزند میآورد مردان دیگری آن را به عنوان عاریه از شوهرش میگرفتند تا از آنها نیز برای وطن فرزند بزاید تمام قانونگزاران قدیم نیز مانند همین رفتار خشونتآمیز را نسبت به زن معمول داشته اند از آن جمله قانون هندیها میگوید: قضاوقدر حتمی طوفان، مرگ، جهنم، افعی، زهر کشنده، مار گزنده آتش سوزان هیچکدام از زن بدتر نیست؛ نظریه توریه نیز نسبت یه زن بهتر از نظریه هندیها نیست از آن جمله در سفر جامعه میگوید: زن تلختر از مرگ است و نیز میگوید: مردی که نزد خدا صالح و شایسته است کسی است که زن نداشته باشد؛ میان هزار مرد یک مرد شایسته پیدا می شود، ولی میان تمام زنان عالم، یک زن هم یافت نمی شود. تمام قوانین هندو یونان و روم و همچنین قوانین فعلی زن را در زمره کنیزان و کودکان محسوب داشته اند از آن جمله در قانون منو میگوید: زن در کوچکی مطیع پدر و در جوانی مطیع شوهر و در بیوهگی مطیع پسران و اگر پسری نداشته باشد، مطیع خویشان باید باشد، یعنی نمی شود اختیارش را به خودش واگذار کرد و قوانین روم و یونان نیز نظیر این را میگویند.[۲۹]
در یونان منظور از ازدواج بقای نسل بوده و اگر زنی پسر به دنیا نمیآورده و عقیم بوده، طلاق دادن او منعی نداشته است. بقای خانواده را فقط در وجود اولاد ذکور میدانستند و قرابت حقوقی زمانی بود که دو نفر در پرستش خدایان خانواده، به حد مشترکی میرسیدند. در یونان نیز زن شخصیت حقوقی و اجتماعی نداشت و شوهر میتوانست او را به هر که بخواهد، قرض دهد.[۳۰]
زنان طفیلی مردان به حساب میآمدند. به همین جهت زن در تصمیم گیری و رفتار خود استقلال نداشت. بلکه تحت سرپرستی مرد بود. همه این ملتها طفیلی بودن زن را تنها در منافعشان میدانستند و حکم میکردند اگر زنان کار نیکی میکردند، پاداش آنها به کیسه سرپرست آنها میرفت حال و وضعش مراعات نمیگردید در تمام این قوانین زن در این دیدگاه، موجودی است ضعیف و جزیی از جامعه؛ اما جزیی ناتوان و نیازمند به قیم. با این دید، به او نگاه میکردند که موجودی مضر، و مانند میکروبی است که طبیعت جامعه را تباه می کند مساله ازدواج و طلاق نیز در یونان و روم نزدیک به هم بود. در هر دو قوم، چند همسری روا بود. اگر زن از یکی بیشتر میشد، یکی از آنها، زن رسمی و بقیه غیر رسمی بود.[۳۱]
در یونان باستان نیز زن، در اختیار مرد بود و او مجاز بود، هر گونه رفتاری را با زن انجام دهد و زن از هرگونه حقوق انسانی و منافع اقتصادی محروم بود.[۳۲] پس از سالها و قرنها تلاش، زن از آن پندارهای پست و غیرانسانی خارج شد و جایگاهی شایسته به دست آورد، ولی این تلاشها نیز نتوانست زن را به مقام واقعی خود برساند؛ زیرا به تدریج، زن مظهر فساد و فحشا و ارضاکنندهی شهوت مردان گردید.[۳۳]
۲-۲-۵-روم
زنان از هنگام تولد تا روز مرگش همواره تحت قیمومت قرار داشت، یعنی از بچگی تا سن بلوغ و از آن پس تمامی دوران زندگی بزرگسالیاش زیر سلطه پدر یا شوهر میگذشت دو گونه ازدواج وجود داشت: ازدواج اجباری و ازدواج اختیاری که مستلزم توافق و تایید پدر بود. پیمان ازدواج اجباری،زن را به رفتن به خانه شوهر و فرمانبرداری از وی مجبور میکرد. زن رومی با به سر بردن زیر دست شوهر در مقابل قانون عاجز بود. تا قرن سوم پس از میلاد،ازدواج اجباری همهگیره شده بود،اما از آن پس این شکل ازدواج که در آن،زن تمامی حقوق خود را از دست میداد منسوخ شد.[۳۴]
«در روم سرنوشت و حقوق زنها با ملل ایران باستان، هند قدیم و سرزمین اعراب جاهلیت اندک تفاوت داشت. در ازدواجهائی که به رسم sime manu)) صورت میگرفت زن اختیار داشت که بدون رضایت شوهرش، از او جدا شود. یعنی خود را مطلقه نماید. اما در ازدواج از نوع( cummanu) حق طلاق فقط و فقط منحصر با مرد بود، در مورد جهیزیه زن، تا زمانی که زن وشوهر با هم زندگی میکردند، جهیزیه در اختیار شوهر قرار داشت، ولی اگر طلاق واقع میشد، در این صورت، جهیزیه به زن برگردانده میشد. در روم، مرد حاکم مطلق و بی چون و چرای زن و خانواده خویش بود، مرد اختیار مرگ و زندگی زن خود را در دست داشت. بدین معنا که اگر زن مرتکب جنایتی میشد، شوهرش میتوانست او ر ا اعدام کند«کاتن» یکی از رومیان قدیم میگوید: شوهربر زن خود حاکم است و اختیارش را حدی نیست.هر چه میخواهد می تواند اگر از زن خطایی سر بزند او را جزا میدهد؛ اگر شراب بیاشامد محکومش می کند، و اگر بی ناموسی کند او را میکشد. بنابراین زن در روم همانند کنیزی بود که هیچ قدر و منزلتی در اجتماع نداشت».[۳۵]
به اعتقاد رومیان زن موجود نانالغ و رشد نیافته بود، در خانوادههای رومی، قرابت و خویشاوندی رسمی و حقوقی جز بین مرد با مرد، معنا نداشت و بین زن با مرد یا زن با زن خویشاوندی حقوقی وجود نداشت میراث پدر فقط به پسرانی میرسید که فرزند حقوقی او بودهاند و عموم دختران و پسرانی که اخراج یا آزاد میشدند و نیز زن متوفی حقی در میراث نداشتند.»[۳۶]در حقوق روم قدیم، زنها با حوادث گوناگونی مواجه بودند به نحوی که اگر زن متهم به جرم میشد، شوهرش حق دادرسی و مجازات او را داشت و نیاز به مراجعه به محکمه نبود. شوهرش میتوانست زن خود را به مرگ محکوم کند. این امر در عرف و قانون آن زمان وجود داشت. شوهر اختیار تمام امور همسر و فرزندان خود را داشت، او میتوانست فرزندان خود را بفروشد یا به قتل برساند، هیچ مرجع قانونی اینکار پدر را ممنوع و خلاف قانون نمیدانست. حق مالکیت، معاشرت، رفت و آمد و حتی حق حیات نداشتند. در انتخاب شوهر، به هیچ وجه نظرزن دخیل نبوده و بدون چون و چرا باید تسلیم شود در روم قدیم، پدر میتوانست دخترش را وادار به جدایی از همسرش کند حتی اگر خود دختر تمایل به طلاق نداشت. دوران عده طلاق به مدت یکسال و شش ماه بود، بعد از این مدت زن میتوانست ازدواج کند. زنها حق حضور درمحاکم قضایی را نداشتند و وقتی زن بیوه میشد، هیچ گونه ادعا بر دارایی و اموال شوهرش را نداشت. بدتر از اینکه زن در هر سن و سالی که قرار داشت، باید تحت سرپرستی یک مرد قرار میداشت. [۳۷]مرد حتی اگر صلاح میدانست که فلان زن و یا فلان فرزند باید کشته شود، باید بدون چون و چرا اطاعت میشد، زنان اصولا جزء جامعه به حساب نمیآمدند در نتیجه، به شکایت آنها گوش داده نمیشد. هیچ معاملهای از ایشان معتبر و نافذ نبود. مداخله در امور اجتماعی، به هیچ وجه از آنان پذیرفته نبود. زنان جزء اعضای اصلی خانه و خانواده نبودند. زنان نه در بین خود و نه در بین خود و مردان، حتی بین زن و شوهر، خویشاوندی نداشتند. بین پسر با مادرش و بین خواهر و برادرش و بین دختر و پدرش، ارتباط خویشاوندی که باعث توارث شود، نبود. وجود زن درنظر رومیان در جامعه{مدنی یا خانواده}وجودی طفیلی، و زندگیاش تابع زندگی مردان بود. زمام زندگی به دست سرپرست خانه بود، که یا پدر بود و یا همسر بود سرپرست خانه هر حکمی را که دلش میخواست میراند. چه بسا میشد که زن را میفروخت، و یا به دیگران میبخشید، و یا برای کامگیری به دیگران قرض میداد، و چه بسا به جای حقی که باید بپردازد-مثلا قرض یا مالیات در اختیار صاحب حق میگذاشت، تدبیر مال زنان به دست مردان بود؛ هر چند که آن مال مهریهای باشد که با ازدواج به دست آورده باشد.[۳۸]
۲-۲-۶- هند و چین
در هندوستان نیز زن هندو، تابع پدر و شوهر و هنگام بیوگی تابع پسر خود و اگر پسر نداشت، تابع خویشان پدری است. شوهر، زن خود را «خدمتکار» مینامد و زن باید او را عالی جناب و گاهی خداوندگار خطاب کند. سواد داشتن برای زنان، ممنوع است. در بعضی از روستاهای هند، دختران را زنده دفن می کنند تا موجب رضایت خدایان هندو شوند. در هند، زن هیچ گونه حقوق اجتماعی ندارد. زن نیز باید خود را بسوزاند. هندوها تولد دختر را از جمله بلیات میشمارند[۳۹]،-گذشته وحال در آیین هندو عقاید آن در مورد زن چنین است: به زن نباید محبت کرد. هیچ گاه از پدر و شوهر ارث نمیبرد. زن فقط برای زاییدن و پرورش فرزند و اداره خانه مفید است با مرگ شوهر، زن او نیز باید در کنار جسد او سوزانده میشد یا سر به بیابان گذاشته، از بقیه مردم جدا میگشت[۴۰].
«درآیین هندو، ازدواج یک امری اجباری بود در هند قدیم زنها از حقوق انسانی خود بهرهای نمیبردند.
در مراسم” ساتی"بعد از مرگ شوهر، زن مظلوم او را با جسد درگودالی از آتش انداخته، میسوزاندند یا اینکه مانند دوران جاهلیت که دختران خود را زنده به گور میکردند، هندیها نیز زن شوهر مرده را زنده دفن میکردند. هندوها براین باور بودند که زن را دروازه اصلی جهنم میدانستند، و زن را موجودی فرعی برای مرد به حساب میآوردند، و تا روزی که مرد زنده بود، همسرش حق حیات داشت و روزی که شوهر از دنیا می رفت، زن را زنده زنده با او دفن میکردند. زیرا که زندگیش پس از شوهر ارزش ندارد. و باید در قبر خادم شوهر باشد».[۴۱]
«قانونگذار بزرگ هندوستان که پیش از دو هزار سال قبل از پیامبر اسلام آمده میگوید: برای اثبات خیانت و زنای زن همین قدر کافی است که با یک مرد بیگانه به اندازه پختن یک تخممرغ خلوت کنند».[۴۲]
موقعیت جنس اناث در میان مردم چین وضع بهتری از سایر ملل نداشته؛ زیرا در چین رسم بوده که وقتی دختر متولد میشد او را به علامت ذلت و خضوع بر روی زمین میخوابانیدند و به او شیر میخورانیدند همانطور روی زمین بازی میکرد و خود تعلیمی بود بر اینکه وی در آینده بار سنگین زندگی را باید به دوش بکشد. در چین زندگی زن را به سه دوره تقسیم کرده بودند که آنها را اطوار سه گانه طاعات مینامیدند: دوره اول دوران جوانی است که دختر باید مطیع پدر و برادر باشد دوره دوم دوران ازدواج و همسری است که باید مطیع شوهر باشد، دوره سوم دوران بیوهگی و از دست دادن شوهر است که باید از پسر خود اطاعت نماید. در آیین چین بدون مشورت او را شوهر میدادند عقد ازدواج در نزد آنها دائمی بود و دیگر فسخ نمیگردید؛ عقد ازدواج قبل از سن بلوغ بسته میشد و دیگر زنی که ازدواج کرده بود اگر شوهر او میمرد حق شوهر کردن را نداشت.[۴۳] زن یک موجود طفیلی برای شوهر محسوب میشد و برای اوبعد از مرگ شوهرزندگی را جایز نمیشمردند و زن را در روز چهلم شوهر در آتش انداخته میسوزاندند و بهترین زنان، زنانی بودند که پس از مرگ شوهرانشان، خود را در آتش بیندازند و بسوزانند.[۴۴]
چینیها زن را به کلی از فکر و عقل، بی نصیب میدانستند. زنان چینی، مانند اسیرانی در دست جلادان بیرحم گرفتار بودند و کمترین خطای ایشان، مجازاتهای بزرگی در پی داشت. در مقابل، جرم و جفای مرد به او، هیچ گونه سرزنش یا مجازاتی در پی نداشت.[۴۵]
چینیها زن را در وضعیت تقریبا محروم از تمامی حقوق نگهداشته بودند. برای زن چینی ازدواج نوعی معامله بود که والدین دختران خود را به هر کسی که میخواستند در برابر دریافت هدیه و پول تسلیم میکردند. دختران همیشه مورد ضرب و شتم و اهانت پدران و شوهران خود واقع و به کارهای سخت واداشته میشدند.[۴۶]
دختران را زنده زنده میکشتند. یا به صحرا میافکندند. چینیان خداوند را خالق پسران و شیطان را خالق دختران میدانستند.لذا پسر در نزد آنان برکت و دختر طوق لعنت بود. زن جسما و روحا دراختیار شوهر و پیوسته مورد تحقیر و آزار قرار میگرفت.
۲-۲-۷- زن در بابل قدیم
در این فرهنگ مرد میتوانست زن خود را طلاق دهد و تنها کارى که میکرد آن بود که جهیزیه زن را به وى بازگرداند و به او بگوید:«تو زن من نیستى«ولى اگر زنى به شوى خود میگفت:»تو شوهر من نیستى» واجب بود که با غرق کردن وى را بکشند. نازایى، زنا دادن، ناسازگارى با شوهر، بد اداره کردن خانه، همگى از چیزهایى بودند که برحسب قانون، طلاق دادن زن را مجاز میساخت.
هرودت( Herodotus) گفته است: «بابلیان هنگام محاصره، زنان خود را خفه می کنند تا در آذوقه صرفه جویى شود» به طور کلى وضع زن در بابل، پستتر از وضعیت زن در مصر، و وضعى که زنان رومى پس از آن پیدا کردند، بود.[۴۷]
۲-۳- زن از نگاه ادیان گذشته
۲-۳-۱- زن در آیین یهود
در آیین یهود که پس ازموسى (ع ) دستخوش تحریفهایى شد، آفرینش(حوا) از دنده چپ آدم دانسته شده و فریب خوردن از شیطان و بیرون شدن از بهشت نیز به حوّا به عنوان زن نسبت داده شده است. گناه و آلودگى زن بیش از مرد است و تطهیر ناپذیرى او در بعضى موارد ازمطالبى است که در متون دین یهود موج مىزند. یهودیان در مسائلى همچون عبادت خدا، سعادت اخروى، پاداش اعمال نیک و…هرگز زن را با مرد برابر نمىدانند.در مذهب یهود، پسران در نمازهاى خود چنین مى خوانند:(خداوندا! تو را سپاس مىکنیم که ما را کافر و زن نیافریدى [۴۸](به برخى از آیات تورات که به موضوع زن ارتباط مىیابد در این قسمت اشاره مى شود؛ آفرینش حوّا از دنده چپ( آدم خداوند بر آدم خوابى سنگین مستولى ساخت تا به خواب رفت، یکى از دندههایش را برداشت و به جایش گوشت پرکرد. خداوند آن دندهاى را که از آدم برداشته بود زنى ساخت و او را نزد آدم آورد)[۴۹]فریب خوردن زن و رانده شدن از بهشت(پس از خلقت آدم و زنش، مار که از همه حیوانات صحرا مکارتر بود به زن گفت: آیا خداوند گفته است که از هیچ درختى از این باز نخورید؟ زن به مار گفت:از میوه درخت این باغ خواهیم خورد، اما خداوند گفته است که ازمیوه آن درختى که در میان این باغ است نخورید و آن را لمس نکنید، مبادا بمیرید. مار به زن گفت: حتماً نخواهید مرد چون که خداوند مىداند روزى که از آن بخورید چشمانتان باز مىشود و مانند خداوند تشخیص دهنده نیک و بد خواهید شد. زن دید که آن درخت براى خوراک نیکو و براى چشمها هوس انگیز است و آن درخت براى معرفت دار شدن پسندیده است. از میوه آن گرفت و خورد، به شوهرش هم که در کنارش بود داد و او خورد. چشمان هر دو گشوده شد. دانستند که عریانند و برگهاى انجیر را به هم دوخته وسیله سترعورت براى خویش ساختند).[۵۰]
در ادامه پس از ذکر بازخواست خدا از آدم و حوّا و مار مىخوانیم:(خداوند به زن گفت: رنج و درد باردارى تو را زیاد خواهم کرد، فرزندان را با رنج بزایى و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تومسلط خواهد بود. و به آدم گفت: چون به حرف زنت گوش دادى و از آن درختى که گفتم نخورى خوردى، زمین به خاطر تو ملعون است، تمام عمرت با رنج از محصول آن خواهى خورد).[۵۱] راه تخفیف گناه زن در تورات در ارتباط با روز شبات( شنبه) چنین آمده است:
(روشن کردن شمعهاى شبات به عهده زنان است. علت این امر آن است که حوّا آدم را وادار کرد ازمیوه ممنوع بخورد و او را واداشت تا از امر خدا سرپیچى کند.) (گفته شده است که زن با این گناه، چراغ زندگى بشر را خاموش کرد. جان انسانها چون چراغى است، از این رو زن با روشن کردن چراغ شبات تا حدودى این خطا را جبران مىنماید؛ زیرا اجراى دستورات شبات و روشن کردن شمعها ایمان را روشن مىسازد و بدین وسیله گناه زن تخفیف مىیابد. نابرابرى نذر سلامتى پسر و دختر(…. کسى که صریحاً نذرى مىکند و نذرش مربوط به سلامتى انسانى باشد بر حسب ارزیابى مقرر(ذیل) نذرش از آن( ادوناى) خواهد بود. ارزیابى براى مذکر این است: از بیست ساله تا شصت ساله ارزشش پنجاه شقل نقره بر اساس شقل مقدس باشد. و اگر مؤنث باشد ارزشش سى شقل باشد).[۵۲]
در مورد طلاق در تورات آمده است که: هر گاه مردی از زن خود ناپسندی بیابد، می تواند او را طلاق داده، از خانه بیرون کند و در صورت فقر، حق فروش دختر را دارد. تعدد زوجیات در میان یهودیان در ممالک اسلامی مرسوم بود؛ اما در سایر ممالک به ندرت دیده میشد. در مساله محیض نیز، یهود شدت عمل به خرج میداد؛ به طوری که زنان را از آب و غذا و محل زندگی دور میکردند.[۵۳] اما در دین یهود مانند دین اسلام زن مستحق نفقه است و مرد باید خوراک و لباس مناسب برای همسرش فراهم کند. میزان نفقه با رعایت حال دو طرف و به اختلاف زمان و مکان به عهده زوج است.[۵۴]
۲-۳-۲- زن در آیین مسیحیت
آیین مسیحیت در مورد حقوق و جایگاه فردى و اجتماعى زن دیدگاه ثابت و تغییرناپذیرى ارائه نکرده است. نسخههاى گوناگون شناخته شده به نام(انجیل)و رسالههاى به جاى مانده از شخصیتهاى برجسته و نامدار مسیحى و کشیشها و فرقههاى مختلف و کاتولیکها هریک به سهم خود درمورد حقوق زن، دیدگاه هاى متفاوتى اظهار کرده اند. در رساله اول پولس رسول به تیموتائوس چنین آمده است:
(خدا اول آدم را آفرید و بعد حوّا را، آدم فریب نخورد، بلکه زن فریب شیطان را خورد و در تقصیر گرفتار شد. از این جهت خداوند درد زایمان را به حوّا داد اما به زاییدن رستگار خواهد شد اگر در ایمان و محبت و قدوسیّت و تقوا ثابت بماند.)رساله یادشده آدم نخستین را از هر گناه تبرئه مىکند و گناه فریب خوردن از شیطان را به گردن حوّا به عنوان یک زن مىافکند.این سخن با پیامهاى شریعت و وحى، مخالف است.همچنین در رساله اول پولس رسول به افسیسان آمده است:( اى زنان شوهران خود را اطاعت کنید چنان که خدا را؛ زیرا که شوهر سر زن است؛چنان که مسیح نیز سر کلیسا و او نجات دهنده بشر است.)پولس رسول در رساله اول خود به تیموتائوس گوید: (زن را اجازه نمیدهم که تعلیم دهد یا بر شوهرش مسلط شود، بلکه در سکوت بماند) پولس رسول در رساله اول خویش در پاسخ سؤال مسیحیان،به مجرد ماندن و ازدواج نکردن توصیه مىکند. در مذهب کاتولیک، تعدد زوجات ممنوع است و مهریه نیز وجود ندارد.[۵۵]و رهایى زن و شوهر از بند ازدواج، تنها با فوت آنها خواهد بود. بنابراین طلاق اجازه داده نمىشود; مگر به شرط آن که هیچ یک ازدواج دوباره نداشته باشند.در انجیل متى پیرامون طلاق زن چنین آمده است:(هرکس زن خویش را بدون آن که خیانت از او دیده باشد طلاق دهد و آن زن دوباره شوهر کند آن مرد مقصر است چون باعث شده زنش زنا کند، و مردى هم که با این زن ازدواج کند زناکار است) [۵۶]
به اعتقاد مسیحیان، گناه اولیه آدم سبب شد که این گناه در گوهر همه انسانها سرشته شود. بنابراین انسانها، به جز عیسی و مریم با گناه متولد میشوند. از این جا نقش مهم زن (حوا) در گناهکاری تمام انسانهای روی زمین مشخص می شود. سبب مذموم بودن ازدواج در میان مسیحیان و میل به تجرد نیز از پلید بودن ارتباط با زنان ناشی می شود.[۵۷]
این خلاصهای از وضعیت زن در ادوار مختلف قبل از اسلام و در عصر ظهور اسلام بود. که به اختصار برگزار شد، و از آنچه گفتیم، این نتیجهها بدست می آید:
یک – بشر در آن دورانها درباره زن دو طرز تفکر داشت:یکی اینکه زن را انسانی در سطح حیوانات بیزبان میدانست، و دیگر این که او را انسانی پست و ضعیف در انسانیت میپنداشت؛ و به همین جهت، باید همیشه در قید تبعیت مردان بماند، و مردان اجازه ندهند که زنان در زندگی خود آزادی کسب کنند.
دو- بشر قبل از اسلام نسبت به زن، از نظر وضع اجتماعی نیز دو طرز تفکر داشت: برخی از جوامع زن را خارج از افراد اجتماع انسانی میدانستند، و معتقد بودند که زن، جزء این ساختار اجتماعی نیست؛ بلکه او از شرایط زندگی است، شرایطی که بشر بینیاز از آن نیست؛ مانند خانه که از داشتن و پناه بردن به آن، چارهای نیست. بعضی دیگر معتقد بودند که زن، مانند اسیری است که به بردگی گرفته می شود.
تبیین نسبت حقوق مدنی زن و مقتضیات زمان و مکان- فایل ۵