کــــنون چون به امداد طبع بلند زهر پنج شد کلک من بهره مــند
براین پنجمین نامه بستم خـــیال که چونش رســــانم بر اوج کمال
زتاریخ شـــــاهان بعــد از رسـول نیامـــد به جــز شاه دینم قـبول
ازآن قصّه حرفی نمانده نــــــهان کــه ناورده اش قاسمی در بــیان
به مــــــــیزان اندیشه ی راستان به از او نگوید کـــس این داستان
نیابم کـــسی را ز اهل ســـــخن کـه باشد در آن داستان پنجه زن
مگـــر آنــکه از اهل انصاف نیست زِبُـــرد رعونت دلـش صاف نیست
زشاهان دیـــگر چه گـــوید کسی نبـــاشد نکو هر چه گوید کــسی
( همان : ۲۴/۲۵)
«عبدی بیگ سرودن داستان اسکندر را با توجّه به همگونی کیش و مذهب و این که او در سلک پیامبران و اولیاءالله است نوعی جهاد دینی تلقّی می کند و بازگویی داستان او را نوعی مجاهدهی فرهنگی بر می شمارد.»
(هدایت ، ۱۳۷۶ : ۷۹ )
او هیچ یک از پادشاهان گذشته را به غیر از اسکندر مقدونی صاحب وجاهت و مقبولیّت دینی نمی بیند و بر این باور است که سخن گفتن از سایر پادشاهان دشمنی با دین است :
زمذهب بود دشمنی در مـیان چه سان مدح دشمن کشم در بیان
دگر پادشاهان پیش از رسـول نباشد به غیر از سکندر قـــــــبول
سکندر شهنشاه حکمت شـعار بــــــــدو بوده دنیا و دین استوار
بــه پیش گروه سخن پـروران بــــــود نامش از سلک پیغمــبران
بــــــود نام او در کلام مجید بــس این فضل او پیش ارباب دیـد
اگـــر هست توفیقم آموزگــار کنم نـــــــامه ی حکمت آیین نگار
اگر چه حکایت ز اسکندر است ولیـــکن زنــــــام تواش زیوراست
( عبدی بیگ،۱۹۷۷ م : ۲۵)
ظاهراً یکی دیگر از انگیزه های نیرومندی که شاعر را تشویق به سرودن این پنج گنج نموده ، علاقه مندی او برای اهدا و پیشکشی به فرمانروای وقت ، شاه طهماسب صفوی است که ایشان نیز خود یکی از خدمه ی درگاه او بوده و اظهار امیدواری می کند که این تحفه مرضیّ رضای او باشد :
بــــبین سوی این پنج درّ ثمین کــه آورده ام زآسمان بر زمین
اگر هست قابل کــــن او را قبول وگــــرنه مشو زین دلیری ملول
هزار آدمی را دعای تــــــو کار چه شد نشنوی گر یکی از هزار
اگر نیک اگر بد من این گفته ام به خون جــگر گوهری سفته ام
تـــوقّع چنان دارم از لطف شاه کــه سویم به رحمت نماید نگاه
اگر نیک باشد قبول آن اوســت همه نیک عالم به دوران اوست
وگـــــر بــد بود هستم امّیدوار کــــــزین بد نگرداندم شرمسار
( همان : ۲۵)
۵-۲٫ علل وانگیزهی نظامی گنجوی برای سرودن اسکندر نامه
« بررسی متون کهن درباره ی اسکندر نشان می دهد، فردوسی در زمان خود جز متنی که آن را به نظم کشیده، چیزی در اختیار نداشته است و با بی میلی و بی رغبتی به این کار دست زده است، چون در هیچ جای داستان مانند نظامی، خود سخنی در مدح و ستایش اسکندر نمی گوید. درباره ی احتمال دوّم نیز باید گفت، فردوسی با توجّه به فضای حاکم بر جامعه و طرح مباحثی چون شیعه بودن او و مطرح شدن اسکندر در حدّ یک پیامبر در آثار عربی اسلامی، نگران بوده اگر اسکندر را به گونه ای متفاوت با شرایط حاکم بر دربار تصویر کند، بدخواهان او فرصت را غنیمت شمرده و اتّهاماتی دیگر بر او وارد سازند.»
(صفوی ، ۱۳۶۴ : ۱۰۹)
چنان که نظامی در شرفنامه می گوید ؛ اسکندر نامه در زمرهی آخرین آثاراوست که بعد از چهار اثر نامدار او به رشته نظم کشیده شده است :
سوی مـــخزن آوردم اوّل بسـیچ که سستی نکردم در آن کار هـیچ
وزو چـــــــرب و شیرینی انگیختم بــه شیرین و خسرو درآمیختم
وز آن جا سرا پرده بیـــرون زدم در عشق لیلی و مجـنون زدم
وزین قصّه چـــــون باز پرداختم سوی هفت پیکر فـرس تاختم
کنون بر بساط سخن پـــــروری زنم کـــوس اقبال اسکندری
سخن رانـــم از فرّ و فرهــنگ او بـــرافرازم اکلــیل و اورنگ او
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸: ۵۰)
کرمی تا حدّ زیادی در این خصوص با صفوی هم عقیده بوده و در بارهی تأثیر همین عوامل بر نظامی گنجوی برای سرودن اسکندر نامه می نویسد :«: در تصویر مثبت، امّا بسیار کم رنگ اسکندر در شاهنامه و در آمیخته شدن چهره ی او با ذوالقرنین در قرآن از سوی تاریخ نگارانی مانند طبری، مسعودی و بلعمی و… زمینه ی مناسبی در افکار عمومی مردم ایران فراهم آورد تا شاعری مانند نظامی برای گزینش چهره ای مطلوب و پادشاهی آرمانی بر آن شود تا داستان اسکندر را به نظم کشد و ویژگی های کاملا پسندیده و آرمانی پادشاه دلخواه خود را در وجود فردی بریزد که افزون بر پادشاهی، پیامبر نیز هست. از دیدگاه نظامی اسکندر موحد است و همه ی پیروزی های خود را از خدا می داند و در همه حال شکر گزار خداست. امکانات لازم را برای فراگیری دانش های گوناگون فراهم می آورد و به دانشوران اهمیّت می دهد و با ساختن عبادتگاه ، نهانی می کوشد از آفات قدرتمندی و جاه طلبی پرهیز نماید.».
(کرمی،۱۳۸۳: ۱۵۱).
« او نیز برای تصنیف این اثر دلایلی را اقامه می کند که می توان آن را بر چند وجه تشریح کرد . نخستین دلیلی که نظامی می آورد ، ضرورتی است که احساس می شود. زیرا با توجّه به مشهور بودن داستان های اسکندر در بین مردم و اینکه این داستان دارای اقوال مختلفی است ، می طلبد تا به دیدهی تحقیق در این کار دوباره نگریسته شود:»
(همان : ۱۵۳)
نظامی می گوید :
ضرورت شد ایــن شغل را سـتاختن چنین نامـه ی نـغز پــــرداخـتن
که چون در کتابت شود جــای گیر نیوشنده را زان بــــود نـــاگــزیر
به نقشی که نزد کلان نیست خرد نمــودم بدین داســـتان دسـتبرد
از ایــن آشـــنا رویتـر داســـتان خنیـــده نــیامـد بـــر راســـتان
دگــر نامهها را که جـــویی نخست بــه جـــمهور مـلّت نباشد درست
نباشد چنین نــــامــه تــزویر خیز نبــشته به چــندین قـلم هـای تیز
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸: ۶۳)
نظامی بر این باور است که این کار او نسبت به سایر نوشته هایی که تا کنون به وجود آمده است دارای برتری های فراوانی است .و این آثار در حدّ اسکندر و شهرت او نیست :
به نیروی نـــــوک چنین خـــامهها شرف دارد ایــــــن بر دگــر نامهها
از آن خسروی می که در جام اوسـت شرف نـــــامه ی خسروان نام اوست
(نظامی ،۱۳۸۸: ۶۳)
« نظامی می خواست و می کوشید تا آنچه را دانای طوس به نظم آورده تکرار نکند بلکه ناگفته ها را بگوید .»
(همان ، پیشگفتار )
نظامی معتقد است که اگر چه فردوسی قبل از او این داستان را به شکل هنرمندانهای سروده ، امّا این سروده ها را کافی نمی داند او معتقد است که فردوسی آگاهانه بسیاری از حوادث زندگی اسکندر را با توجّه به نوع نگرشش مورد غفلت قرار داده و از آن عبور کرده است:
سخنگوی پیشینه دانــــــای طوس که آراست روی سخن چون عروس
در آن نـــامه کآن گوهر سفتـه راند بسی گفتنی های نـاگفته مـــــاند
اگر هر چــــــه بشنیدی از باســتان بــــگفتی دراز آمــدی داســـتان
نگفت آنچه رغبت پذیـــرش نبـــود هـمان گفت کــز وی گزیرش نبود
دگــر از پـــی دوستان زلـــــه کرد که حـــلوا به تــنها نشایست خورد
نظــامی کـــه در رشته گوهر کشید قلم دیـــــــدهها را قــلم درکشید
به ناسفته دُرّی کــــه در گنـج یافت تــرازوی خـود را گهــر سنج یافت
شـــرفنـــامه را فرّخ آوازه کــــرد حـدیث کــهن را بــدو تــازه کـرد
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.