انحر:
و روى عن مقاتل بن حیان عن الأصبغ بن نباته عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: لما نزلت هذه السوره قال النبی صلى الله علیه و آله و سلم لجبرئیل علیه السلام: ما هذه النحیره التی أمرنى بها ربی، قال: لیست بنحیره و لکنه یأمرک إذا تحرمت للصلوه أن ترفع یدیک إذا کبرت، و إذا رکعت و إذا رفعت رأسک من الرکوع و إذا سجدت، فانه صلوتنا و صلوه الملائکه فی السماوات السبع فان لکل شیء زینه و ان زینه الصلوه رفع الأیدی عند کل تکبیره.[۵۰۴]
از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده که وقتی سورۀ کوثر نازل شد، پیامبر (ص) به جبرئیل فرمودند: این قربانی که پروردگارم مرا بدان امر کرده چیست؟ جبرئیل فرمود: قربانی نیست لکن پروردگار تو را فرمان داده که چون آغاز به نماز میکنی و چیزهایی بر تو حرام میشود، دستان خود را بالا آوری چون تکبیر گویی و چون به رکوع میروی و چون از رکوع سر بلند میکنی و چون به سجده میروی، که اینگونه نماز خواندن نماز ما و نماز ملائکه در آسمانهای هفتگانه است. برای هرچیز زینتی است و زینت نماز بالا آوردن دستان هنگام هر تکبیر است.
نحر در لغت به معنای قربانی کردن شتر آمده است: «و نَحَر البعیرَ ینحَره نحراً: طَعَنه فی مَنْحَرِه حیث یبدو الحُلقوم من أَعلى الصدْر»[۵۰۵] باید گفت براساس این روایت که برای واژه نحر معنای بالا بردن دستها تا محاذی گوش گفته شده در معانی این واژه توسعه ایجاد شده است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
اوّاه:
(إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیم) فی روایه ابى الجارود عن ابى جعفر علیه السلام قال: الأواه المتضرع الى الله فی صلوته و إذا خلا فی قفره من الأرض و فی الخلوات.[۵۰۶]
ابوجارود از امام باقر(ع) روایت کرده است که فرمود: «اوّاه» فردی است که در حال نماز به خدا تضرّع و زاری مینماید، هرگاه که در بیابان بیآب و علف باشد یا در خلوت.
در این روایت «اواه» به متضرع و زاری کننده در خلوت معنا شده است و معنای مطرح شده در کتب لغت، بسار نزدیک به معنای مطرح شده در روایت است: «و رجل أَوَّاهٌ: کثیر الحُزنِ، و قیل: هو الدَّعَّاءُ إِلى الخیر، و قیل: الفقیه، و قیل: المؤْمن، بلغه الحبشه، و قیل: الرحیم الرقیق. و فی التنزیل العزیز: إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ، و قیل: الأَوّاهُ هنا المُتَأَوِّهُ شَفَقاً و فَرَقاً، و قیل: المتضرع یقیناً أَی إِیقاناً بالإِجابه و لزوماً للطاعه هذا قول الزجاج، و قیل: الأَوَّاهُ المُسَبّحُ، و قیل: هو الکثیر الثناء. و یقال: الأَوَّاهُ الدَّعَّاءُ »[۵۰۷]. اما چون معنای جدیدی علاوه بر معانی مطرح شده در لغت در روایت برای این واژه آمده در حقیقت توسعه در معنای واژه است.
استکانه:
فی أصول الکافی على بن إبراهیم عن ابن أبی عمیر عن أبی أیوب عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول الله عز و جل، فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ فقال: الاستکانه هو الخضوع، و التضرع هو رفع الیدین و التضرع بهما. [۵۰۸]
اصول کافی: محمّد بن مسلم روایت کرده است که از امام باقر(ع) دربارهی سخن خداوند: «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ»[۵۰۹] پرسیدم، فرمود: «استکانت» خاکساری، و«تضرع» بلندکردن دستها و زاری کردن بدان است.
آنچه در منابع لغوی در معنای این کلمه آمده است: «و اسْتَکانَ إِذا خضع»[۵۱۰]
«ضرع: ضَرَعَ إِلیه یَضْرَعُ ضَرَعاً و ضَراعهً: خضع و ذلَّ، فهو ضارِعٌ»[۵۱۱] ؛ به نظر میرسد عبارت «رفع الیدین» در روایت چیزی است که میتوان بر اساس آن گفت این روایت در معانی این واژه توسعه ایجاد کرده است.
یتیم:
فی عیون الاخبار فی باب ذکر مجلس الرضا عند المأمون فی عصمه الأنبیاء علیهم السلام حدیث طویل یقول فیه علیه السلام للمأمون و قد قال الله عز و جل لنبیه محمد صلى الله علیه و آله: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى»[۵۱۲]یقول ألم یجدک وحیدا فآوى إلیک الناس «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا» یعنى عند قومک «فَهَدى» اى هدیهم الى معرفتک «وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنى» یقول: بان جعل دعاک مستجابا قال المأمون بارک الله فیک یا ابن رسول الله.[۵۱۳]
در کتاب عیون اخبار الرضا روایت شده که خداوند به پیامبرش گفت: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى» یعنی آیا ما تو را تنها نیافتیم پس تو را پناه دادیم، «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا» یعنی تو را در نزد قومت ناشناخته یافتیم «فَهَدى» یعنی آنها را به شناختن تو هدایت کردیم، «وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنى» یعنی با اجابت کردن دعایت … .
در منابع لغت برای واژه یتیم همان معنای معروف یعنی کسی که پدر خود را از دست داده آمده است اما در این روایت معنای جدیدی برای این واژه مطرح شده که بر این اساس در معانی واژه توسعه ایجاد کرده است.
ازواج:
فی تفسیر على بن إبراهیم و قوله عز و جل: احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ قال: الذین ظلموا آل محمد صلى الله علیه و آله حقهم «و أزواجهم» قال: أشباههم. [۵۱۴]
تفسیر علی بن ابراهیم: پیرامون قول خدای متعال:«احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ»[۵۱۵] آورده است: یعنی آنانکه در حقّ آلمحمّد ستم کردهاند «وَأزواجهم» یعنی امثال آنان.
معنای زوج که معروف است آنچه در مقابل شیء تک و یگانه و دوتایی باشد و ازواج جمع آن است: «یقال: هما زَوْجان للاثنین و هما زَوْجٌ، کما یقال: هما سِیَّانِ و هما سَواء» [۵۱۶] اما آنچه در این روایت به عنوان معنای این واژه آمده فراتر از معانی مطرح شده در لغت است و بنابراین در معانی این واژه توسعه داده شده است.
بخش پنجم: بیان لوازم معنا:
یکی دیگر از کارکردهای روایات در حوزه معناشناسی واژگان قرآن بیان لوازم معنا به جای خود معناست. هرچند بیان معنای دقیق و صحیح واژگان برای فهم و درک معنای مراد خداوند لازم مینماید اما در برخی واژگان معنای لغوی آنها کمک چندانی به روشن شدن مقصود آیه نمیکند؛ و برای مخاطب راهگشا نیست. از این رو اهل بیت (ع) در چنین مواضعی به جای بحث لغوی و معنا کردن خشک کلمات به بیان لوازم معنای واژه مورد نظر پرداختهاند تا مخاطب را از کوتاهترین و آسانترین راه به مقصود آیه برسانند. روایاتی که در این بخش مطرح شدهاند از این قبیل هستند.
رحیم:
فی نهج البلاغه: رحیم لا یوصف بالرقه.[۵۱۷]
از نهجالبلاغه: خدا مهربانی است که به نازک دلی توصیف نمیشود.
توضیح اینکه: در عرف میان ما از لوازم معنای رحیم نازکدلی است اما امام با نفی این صفت در مورد خداوند، معنای نازکدلی را از دایرۀ معنایی این کلمه برای خداوند خارج میکند و بیان میکند که در مورد خداوند نازکدلی از لوازم معنای رحیم بودن ذاتش نیست.
ترک:
فی عیون الاخبار باسناده الى إبراهیم بن أبى محمود قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن قول الله تبارک و تعالى: «وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ» [۵۱۸]فقال: ان الله تعالى لا یوصف بالترک کما یوصف خلقه، و لکنه متى علم أنهم لا یرجعون عن الکفر و الضلاله منعهم المعاونه و اللطف، و خلى بینهم و بین اختیارهم.[۵۱۹]
در عیون الاخبار روایت شده از ابراهیم بن ابی محمود میگوید: از جضرت امام رضا(ع) دربارهی آیهی (وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ)سؤال کردم، حضرت فرمود: به خلاف آفریدگان که میتوان دربارهی آنان الفاظ (رها ساختن) و (ترک کردن) را به کار برد، نمیتوان خداوند را با این الفاظ وصف کرد. [صحیح نیست که بگوییم خداوند فلان کس را رها ساخت یا ترک کرد] بلکه [مطلب از این قرار است که] چون میداند که آنان از کفر و گمراهی بازنمیگردند، لطف و کمک خویش را از آنان دریغ داشته و آنان را به حال خود رها میکند که هرکاری بخواهند بکنند.
بر اساس این روایت معنای فعل «ترک» در مورد خداوند چیزی جز آن است که ما در ذهن داریم و در محاورات خود استعمال میکنیم، و امام (ع) مراد از ترک در مورد خداوند را لوازم معنای مورد نظر مطرح میکند و نه عین آتچه را که ما در ذهن داریم.
امی:
فی کتاب الاحتجاج للطبرسی (ره) باسناده الى ابى محمد العسکری علیه السلام فی قوله تعالى وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ ان الأمی منسوب الى امه اى هو کما خرج من بطن امه لا یقرء و لا یکتب، لا یعلمون الکتاب المنزل من السماء، و لا المتکلم به و لا یمیزون بینهما … . [۵۲۰]
از کتاب احتجاج طبرسی و به اسناد گذشته نقل است که امام حسن عسکری(ع) دربارهی آیهی: (و برخی از آنان امّی هستند که از کتاب جز آرزوهای بیهوده [ و تنها همان گمانهایی در سر پروراندهاند] نمیدانند) فرمود: اُمّی منسوب به مادرش میباشد؛ یعنی همانگونه که از شکم مادرش خارج شده، خواندن و نوشتن نمیداند، کتابی را که از آسمان نازل شده نه کتاب دروغین را، ولی بین آن دو را تمییز نمیدهند.
در این روایت امام با بیان لوازم معنای طفل تازه متولد شده از مادر، معنای کلمۀ «امیّون» را در آیه روشن میسازد.
شکر:
عنه عن بعض أصحابنا رفعه فی قول الله تبارک و تعالى: (وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)[۵۲۱] قال: الشکر المعرفه. [۵۲۲]
از بعضی از اصحاب، از امام در تفسیر آیهی (وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) فرمود: شکر به معنی معرفت وشناخت است.
بی شک از لوازم سپاسگذاری معرفت است چون تا شخص نداند و نشناسد که چه لطفی در حق او شده، تشکر و سپاس از صاحب نعمت بیمعناست.
یرشدون:
فی مجمع البیان روى عن أبى عبد الله علیه السلام انه قال: و لیؤمنوا بى اى و لیتحققوا انى قادر على اعطائهم ما سئلوه لعلهم یرشدون اى لعلهم یصیبون الحق و یهتدون الیه. [۵۲۳]
در مجمع البیان از امام جعفر صادق نقل شده که فرمود: معنی جمله (و لیؤمنوا بى) این است که به یقین باید بدانند که من توان دارم آنچه را میخواهند به آنان بدهم.( لَعَلَّهُم یَرشُدُونَ) شاید به حق رسیده و به آن راهنمایی شوند.
در این روایت برای روشن کردن معنای رشد لوازم آن مطرح شده است و امام (ع) هدایت شدن و وصول به حق را برای روشن شدن معنای رشد مطرح فرمودهاند.
اصرار:
فی أصول الکافی ابو على الأشعری عن محمد بن سالم عن احمد بن النضر عن عمرو بن شمر عن جابر عن ابى جعفر علیه السلام فی قول الله عز و جل «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»[۵۲۴] قال الإصرار ان یذنب الذنب فلا یستغفر الله، و لا یحدث نفسه بتوبه فذلک الإصرار. [۵۲۵]
در اصول کافی جابر از امام باقر(ع) درتفسیر قول خدای عزّوجلّ: «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» فرمود: اصرار این است که گناهی کند و دربارهی آن از خدا آمرزش نخواهد و در اندیشهی توبه نباشد، این خود اصرار بر گناه است.
در مورد این آیه امام (ع) برای روشن کردن حدود معنای اصرارِ بر عصیان، برخی لوازم آن را بیان فرمودهاند.
سفیه:
فی تفسیر العیاشی عن یونس بن یعقوب قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام فی قول الله وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ قال من لا تثق به. [۵۲۶]
در تفسیر عیاشی یونس بن یعقوب گوید: از امام صادق(ع) از سخن خداوند(وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ) پرسیدم، فرمود: مراد، کسی است که به اواطمینان نیست.
به نظر میرسد امام (ع) در این روایت لوازم معنای سفاهت و سبکعقلی را فرمودهاند: «و قال بعض أَهل اللغه: أَصلُ السَّفَهِ الخِفَّهُ، و معنى السفیه الخفیفُ العقل»[۵۲۷]
رشد:
فی من لا یحضره الفقیه و قد روى عن الصادق علیه السلام انه سئل عن قول الله: فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ قال إیناس الرشد حفظ المال. [۵۲۸]
در من لا یحضره الفقیه از امام صادق(ع) روایت شده که از سخن خداوند (فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ) [۵۲۹]سؤال کردند، فرمود: ایناس رشد، حفظ مال است.
چنانچه روشن است در این آیه نیز امام (ع) معنای واژه را نفرمودهاند بلکه یکی از لوازم رسیدن به حد رشد یعنی توانایی بر حفظ مال را بیان فرمودهاند.
خبیر:
فی أصول الکافی على بن محمد مرسلا عن أبى الحسن الرضا علیه السلام حدیث طویل و فیه. و اما الخبیر فالذی لا یعزب عنه شیء و لا یفوته لیس للتجربه و لا للاعتبار بالأشیاء فعند التجربه و الاعتبار علمان و لولا هما ما علم لان من کان کذلک کان جاهلا و الله لم یزل خبیرا بما یخلق، و الخبیر من الناس المستخبر عن جهل المتعلم و قد جمعنا الاسم و اختلف المعنى.[۵۳۰]
در اصول کافی علی بن محمّد به صورت مرسل در حدیثی طولانی از امام رضا(ع) نقل کرده که در ضمن آن فرمود: امّا خبیر کسی است که چیزی از او پنهان نیست، و از چیزی درنمیماند، البته این امر به دلیل آزمودگی و آزمایس نیست، چراکه با تجربه و اعتبار، دو علم وجود دارد که اگر نباشد، او نیز نمیدانست، وکسیکه چنین باشد، در ذات خود جاهل است، ولی خدا همیشه بدان چه میآفریند آگاه است و خبره در میان مردم، کسی است که جهل شاگردان را برّرسی میکند. در اینجا در اسم همراه هستیم ولی در معنی جدا.
چنانچه روشن است در روایت لوازم معنای خبیر مطرح شده است.
استوی:
فی کتاب الاحتجاج للطبرسی رحمه الله عن أمیر المؤمنین علیه السلام حدیث طویل و فیه قوله: الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى یعنى استوى تدبیره و علا امره.[۵۳۱] در کتاب احتجاج طبرسی(ره) از امیرمؤمنان(ع) در ضمن حدیثی طولانی فرمود: سخن خدای تبارک تعالی: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» [۵۳۲]به این معنی است که تدبیر خداوند بر عرش چیره شد و امر او بالا گرفت.
استوی در لغت به معنای استیلاء و غلبه است: «و استوى أمر فلان، و متى عدّی بعلى اقتضى معنى الاستیلاء»[۵۳۳] ؛ به نظر میرسد در این روایت لوازم معنای استیلاء (غلبه پیدا کردن) که چیره شدن تدبیر و امر خداوند باشد، مطرح شده است.
نَکِدا:
فی تفسیر علی بن إبراهیم «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»[۵۳۴] قال: إصلاحها برسول الله صلى الله علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السلام، فأفسدوها حین ترکوا أمیر المؤمنین علیه السلام، قوله: وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ و هو مثل الائمه علیهم السلام یخرج علمهم بإذن ربهم و الذی خبث مثل لاعدائهم لا یخرج علمهم الا نکدا اى کذبا فاسدا.[۵۳۵]
در تفسیر علی بن ابراهیم فرمود: «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» اصلاح زمین با رسول خدا(ص) وامیرمؤمنین(ع) بود، سپس آن را به تباهی کشیدند، هنگامیکه امیرمؤمنین را ترک گفتند؛ و آیهی «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» مثلی برای ائمّهی معصومین(ع) است که به اذن پروردگارشان دانش خویش را آشکار میسازند و «و الذی خبث» مَثَلی برای دشمنان آنان است که «لاَ یَخرُج» علمشان خارج نمیشود «إِلاَّ نَکِدًا» جز از روی دروغ و تباهی چیزی خارج نمیشود.
نکد در لغت به معنای شومی و بدیمنی آمده است: «نکد: النَّکَدُ: الشؤْمُ و اللؤْمُ، نَکِدَ نَکَداً، فهو نَکِدٌ و نَکَدٌ و نَکْدٌ و أَنَکَدُ. و کل شیء جرّ على صاحبه شَرّاً، فهو نَکَدٌ، و صاحبه أَنکَدُ نَکِد»[۵۳۶] به نظر میرسد در این روایت دروغ و فساد که از لوازم معنای شومی و بدیمنی است به عنوان معنای این واژه مطرح شده:
أخذ:
(أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ) [۵۳۷]فی کتاب التوحید باسناده الى سلیمان بن مروان عن ابى عبد الله علیه السلام حدیث طویل و فیه یقول علیه السلام: و القبض منه عز و جل فی وجه آخر الأخذ، و الأخذ فی وجه القبول منه کما قال: «و یأخذ الصدقات» اى یقبلها من أهلها و یثیب علیها. [۵۳۸]
توحید صدوق با اسناد خود از سلیمان بن مروان نقل کرده است که حضرت امام صادق(ع) در حدیثی طولانی فرمود: معنی قبض دست، به دست به خدای متعال گرفتن است و گرفتن، صورت قبول نمودن از خدا را دارد، آنچنان که خداوند فرمود: «و یأخذ الصدقات» یعنی صدقات را از اهلش میپذیرد و ثواب آن را میدهد.