“
استفاده از قاعده ی فراش در بحث تلقیح مصنوعی کاملا نا بجاست، زیرا فرض بر این است که شوهر مسئول ناباروری بوده و به همین دلیل نیازمند به اسپرم اهدایی است؛ پس شک نداریم که کودک به شوهر تعلق دارد یا به اهداکننده ی اسپرم، بلکه یقین داریم که کودک به اهداکننده ی اسپرم تعلق دارد و اگر یقین وجود داشته که کودک هیچ ارتباط تکوینی با شوهر زن ندارد، نمی توان گفت که کودک در ظاهر به وی منسوب است و روشن است که گرفتن شناسنامه با نام خانوادگی خود برای کودکی که متعلق به دیگران است، دلیلی بر انتساب تکوینی و برقراری رابطه ی نسبی با وی نخواهد بود. و توافق شوهر برای لقاح تخمک همسرش با اسپرم مرد بیگانه، بر پیوستن ظاهری کودک به او نیز دلالت ندارد و با فرض یقین به عدم انتساب، برای نفی و انکار فرزند نیز نیاز به لعان نخواهیم داشت.
سرانجام این که نمی توان پذیرفت که کودک دو پدر داشته باشد، پدر ظاهری که شوهر مادرش هست و پدر واقعی که همان اهداکننده ی اسپرم است و روشن است که کودک نمی تواند با هر دوی آن ها رابطه ی نسبی برقرار کند ، به خصوص اگر دهنده ی اسپرم فردی معلوم و مشخص باشد.
۳-۱-۳٫ نسب مادری
چنانچه زنی نابارور باشد و به منظور باروری، تخمک زن دیگری را به اهداء بگیرد و تخمک اهدایی با اسپرم شوهر زن نابارور تلقیح شود و بعد، جنین حاصل در رحم زن نابارور قرار گیرد، مادر کودک بعد از تولد چه کسی میباشد؛ اهداکننده ی تخمک یا اهداگیرنده؟
این سوال از آن جا پیدا شده است که در روایاتی که بحث انتقال نامشروع اسپرم شوهر به زن بیگانه توسط همسر وی (مساحقه) مطرح شده، امام علیه السلام ضمن بیان چند حکم کیفری، به حکمی حقوقی نیز اشاره داشته، فرزند را از نظر نسبی، به صاحب اسپرم یعنی شوهر زن ملحق میسازند. اما در این میان، دو زن وجود دارند،که یکی انتقال دهنده اسپرم و دیگری گیرنده ی اسپرم است که به واسطه ی آن باردار شده است، حال کدام یک از این دو زن، مادر کودک است؟
فقها بر این نظر اتفاق دارند که زن نخست، یعنی همان زنی که نقش انتقال اسپرم شوهرش را به دیگری ایفاء کرده، مادر کودک به حساب نمی آید، از نظر نسبی میان آن ها هیچ پیوندی برقرار نیست مگر این که مدعی شویم که مایعات جنسی او نیز در ایجاد فرزند دخالت داشته اند که البته چنین احتمالی قابل اعتنا نیست. در پاسخ به این سوال، دو احتمال مطرح شده است:
۳-۱-۳-۱٫ عدم رابطه ی نسبی
گروهی از فقها، با استدلالی مشابه با آن چه در مسئله الحاق کودک به صاحب اسپرم گذشت، مدعی شده اند که برای برقراری ارتباط خویشاوندی و پیوستگی نسبی، می بایست میان زن و مرد رابطه ی زوجیت (نکاح) برقرار باشد یا دست کم با نوعی نا آگاهی حکمی یا موضوعی، با گمان وجود زوجیت اقدام به آمیزش جنسی و باروری کنند (وطی به شبهه) و چون هیچ یک از این دو عنوان در مسئله ی تلقیح وجود ندارد، فرزند حاصل،در حکم فرزند نامشروع (ولد زنا) بوده، با زنی که او را زاییده است همبستگی نسبی ندارد.( عاملی، ۱۴۱۰ه-ق،ج۹،ص ۱۶۱) هرچند بر خود زن عنوان زانیه بار نمی شود.( نجفی، پیشین،۴۱،ص۳۹۸ ) در حکم زنا بودن عمل مذبور(مساحقه ی دختر باکره)در جمیع آثار، به دلیل حرمت عمل مذبور و لزوم اجرای حد(صد ضربه شلاق) بر مرتکب آن، دلیل دیگری است برای این که رابطه ی نسبی را بین صاحبان اسپرم در مسئله ی تلقیح مصنوعی نپذیریم. ( سعید ، ۱۳۸۹،ص ۵۷ )
۳-۱-۳-۲٫ رابطه ی نسبی
برخی دیگر از فقها نیز بر این باورند که دریافت کننده ی اسپرم که کودک از لقاح آن با تخمک او به وجود آمده است، مادر وی بوده، تمام آثار حقوقی مترتب بر رابطه ی مادری_ فرزندی میان آن ها برقرار است. (حسینی سیستانس ،۱۴۱۷ ه- ق، ص۱۱۵ ) و برای اثبات آن دلایلی اقامه کردهاند:
اولاصدق عرفی ، لغوی: بر چنین کودکی، به دلیل آن که وجودش در رحم آن زن شکل گرفته و از آن جا هم بیرون آمده است، عنوان فرزند صادق است و با این وصف، تمام دلایل و احکامی که موضوع آن ها ولد است، همچون حرمت ازدواج- محرمیت و ارث، شامل این مورد نیز خواهد شد.( طباطبایی حایری،پیشین، ص۴۷۷ )
ثانیاً نبود مانع: در منابع روایی _ فقهی بر این مطلب تأکید شده است که تنها مانع از تحقق همبستگی نسبی، نوعی خاص از انحرافات جنسی است که به رابطه ی نامشروع (زنا) شهرت دارد و چون کودک بر اساس چنین رابطه ای به وجود نیامده است، دلیلی نداریم که نسب او را با مادرش نپذیریم و به آثار حقوقی آن پایبند نباشیم (حلی ، پیشین ، ج۴ ، ص ۴۹۴ )و به عبارت دیگر، نبود آمیزش جنسی ناشی از عقد صحیح، موجب ناپیوستگی نسبی کودک به زنی که او را زاییده است، نمی شود.(مورد بحث تلقیح اسپرم شوهر زن مساحقه کار با زنی بیگانه در روایت میباشد و طبق این روایت کودک ملحق به صاحب تخمک شده است)
ثالثا تسرّی حکم زنا به مساحقه یا هر عمل حرام دیگری، در حکم قیاس و مردود است. ( علوی قزوینی ، پیشین ، ص۱۰۳ )
تنها ایرادی که در الحاق طفل به دختر باکره یا مادر طبیعی- در مورد بحث- وجود دارد این است که شمول اطلاقات بر طفل مذبور، یا طفل ناشی از تلقیح، مورد تردید است، زیرا این مورد از موارد نادر است و ندرت افراد امری است که میتواند قرینه ی بر عدم اراده ی اطلاق نسبت به فرد نادر باشد. ( کاتوزیان ، پیشین ،ص۱۰۳)
در پاسخ این ایراد اظهار شده که صرف ندرت، سبب انصراف مطلق به افراد شایع نیست، بلکه سبب اصلی انصراف لفظ به معنایی خاص،کثرت استعمال لفظ در آن معنا و انس ذهن با معنای مذبور است. در نتیجه،طفل متولد از ترکیب تخمک زن با اسپرم مرد اجنبی، از نظر نسبی به مادر طبیعی خود(زن ملحوقه) منتسب است.(علوی قزوینی ،پیشین، ص۲۲۰)
۳-۱-۳-۳٫ تفصیل میان جهل و علم زن
بر اساس این نظریه، اگر زن جاهل به عمل لقاح باشد، فرزند حاصل در حکم ولد شبهه بوده و از نظر نسبی ملحق به اوست؛ اگر از روی دانایی دست به این کار بزند،کودک در حکم فرزند نامشروع (ولد زنا) بوده و هیچ پیوستگی نسبی با او ندارد.( کاتوزیان ، پیشین، ص۱۰۳ )
“