ابن سنان گوید: شنیدم از حضرت ابو الحسن علیه السّلام که میفرمود: طبیعتهاى جسم روى چهار چیز استوار است: هوا، که جان انسانى جز به سبب ان و به نسیم آن زنده نباشد، و هر درد و عفونت را از بدن بیرون کند. زمین، که خشکى و گرما از آن متولد گردد (و وجود آن دو براى سلامت بدن انسانى لازم است).
غذا، که خون از آن بوجود آید، مگر ندانى که غذا وارد معده گردد، و معده آن را خوراک دهد تا نرم گردد، سپس شیرهاش گرفته شود، و پس از آن طبیعت انسانى آن شیره را خون سازد و تفاله و ته نشینش پائین رود. آب که تولید کننده بلغم است.[۴۷]
مرحوم فیض کاشانی در شرح این حدیث میگوید: مراد از طبایع جسم یعنی اخلاط اربعه مشهور میباشد و بجای صفرا و سودا لازمه آن ذکر شده است.[۴۸] در این حدیث به طبایع اربعه و بوجود آمدن وجود انسان از این طبایع اربعه اشاره شده است.
سند این حدیث را مرحوم علامه مجلسی ضعیف میداند و خود او به شرح این حدیث پرداخته است. و لیکن در هر صورت مویدات روایی دیگری دارد که ضعف سند را جبران میکند. علامه مجلسی میفرماید:
قول حضرت (علیه السلام)که میفرماید: هوا مریضیها را از جسم خارج میکند، دلالت میکند تحرک نفس (جریان هواء و اکسیژن رسانی) در دفع امراض و دفع عفونتها از بدن انسان نقش دارد. همانطوری که از ظاهر آن روشن است.
و همچنین منظور حضرت علیه السلام از ” الارض” یعنی دومین طبع از آن طبایع زمین است که تولد خشکی بسبب طبع آن زمین است و حرارت هم به سبب انعکاس نور خورشید از زمین بوجود میآید، پس زمین در بوجود آمدن صفراء و سوداء دخالت دارد.[۴۹]
مولی صالح مازندرانی در شرح اصول کافی در مورد ” الارض “میگوید. حرارت هم به سبب انعکاس نور خورشید از زمین بوجو د میآید، چون شعاع خورشید از زمین به بدن انسان انعکاس پیدا میکند و تولید حرارت میکند، همانطوری که گفته شده است یا تولید حرارت به خاطر این است که خشکی باعث جمود بدن میشود و جمود بدن حبس شدن حرارت غریزی در بدن را به دنبال دارد و این احتباس باعث قوت و نیروی مزاج میشود.[۵۰]
وهمچنین منظور حضرت علیه السلام از الطعام سومین طبع از طبایع اربعه است. علت اینکه الدم (مزاج دموی) به طعام فقط نسبت داده شده است، چون بیشتر از سایر اخلاط چهارگانه در قوام بدن (و حیات انسان) نقش و مدخلیت دارد و اشیاء خارجی در آن بطور زیاد مدخلیتی ندارند.
و همچنین منظور حضرت علیه السلام از الماء که چهارمین از طبایع است دخالت و نقش آن در تولید بلغم ظاهر است (چون بلغم یک خلط رطوبی و سرد است و آب هم مرطوب و سرد است و فقط میتواند بلغم تولید کند).[۵۱]
روایت یازدهم: مزاج وطبع پیغمبران (علیهماالسلام)
یونس بطور مرفوع از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: همانا خداى عز و جل پیامبرى را نفرستاد جز آنکه داراى خلط سوداء پاکى بود و هیچ گاه خداوند پیامبرى را نفرستاد جز آنکه به «بداء» اقرار داشت.[۵۲]
مجلسى (ره) سند این حدیث را ضعیف میداند[۵۳]و در شرح آن مینویسد:
شاید این کنایه است از اینکه یعنى درباره خداى عز و جل و پیشرفت دستورات خداوند تندخو و سخت بودند، و هم تیز هوش و خوش فهم بود و اینکه خلط سوداء را در حدیث به صفا و پاکى توصیف فرموده براى این است که بفهماند آثار بد این خلط که غالبا ملازم آن است مانند اخلاق مذموم و خیالات فاسد در انبیاء علیهم السّلام نبوده است.[۵۴]
آیه الله نعمت الله جزایری میگوید:
من میگویم که در طب ثابت شده که صاحب این مزاج در نهایت تیزی و زیرکی و حافظه میباشد و لیکن چون خیالات فاسده و ترس و خشم در این مزاجها هم وجو دارد، فلذا تعبیر به صافیه آورده است تا این اخلاقیات بد را استثناء کند.[۵۵]
روایت دوازدهم: روایت پیغمبر اسلام (ص) در مورد طبایع
حدیثی است از رسول اکرم (ص ) که آن را شیخ صدوق (ره) در من لا یحضره الفقیه آورده است.[۵۶] این کتاب روایات فقهى را که از دیدگاه خود صحیح و معتبر بوده، جمعآورى نموده است او مىگوید من در این کتاب بنا ندارم تا هر چه روایت شده را نقل نمایم، بلکه فقط آن روایاتى را نقل مىکنم که آنها را صحیح و معتبر مىدانم و به آن فتوا مىدهم و عقیده دارم که میان من و خداوند حجت است. این کتاب یکی ازارزشمندترین منابع روایى شیعه به شمار مىآید و یکى از چهار کتاب معتبر روایى شیعه است و هر مجتهدى در اجتهاد و استنباط احکام شرعى باید به روایات آن توجه داشته باشد. و این حدیث با ترجمه مجلسی اول (ره) بدین صورت است که حضرت (صلى اللَّه علیه و آله) فرمودند:
که عمده دردها و مرضها سه است و عمده دوا نیز سه است اما درد پس از زیادتى خون و بلغم و مره است که آن صفرا و سوداست، پس دواء خون حجامت است، و دواء زیادتى بلغم حمام است که به عرق دفع مىشود، و دواء صفرا و سودا جلاب است و مسهل که مىدواند این کس را به بیت الخلا.[۵۷]
مجلسی اول در کتاب روضه المتقین که یکى از بهترین کتابهایى است که در شرح کتاب من لا یحضره الفقیه به نگارش درآمده است، در شرح این حدیث میگوید:
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله وسلم) فرمودند: مرض و درمان سه تا است یعنی عمده وبیشتر امراض و در این سه خلاصه میشود و اما خون و صفراء و سوداء و بلغم را فرموده چون مرض از زیادی اینها بوجود میآید و مره شامل صفراء و سوداء میشود.
و داواء خون حجامت است، ممکن است به عنوان مثال یا بهترین درمان باشد یا بخاطر این است فصد در زمان رسول خدا (ص) شایع نبوده است، ضمن اینکه ضرر فصد بزرگتر از ضرر حجامت است(در صورتی که درست و به موقع انجام نشود) و در منفعت برعکس میباشد. و دواء بلغم حمام است یعنی بهترین درمان بلغم و راهترین آن حمام میباشد، همانا به سبب عرق کردن خصوصاً زمانی که جرعهای از آب گرم خورده شود، فضولات بلغمی غالباً توسط رگها از بدن خارج میشود و زمانی که ماده بلغمی غلیظ باشد، گرچه در این صورت هم حمام مفید میباشد، ولی مسهل خوردن راحتر و منفعت بیشتری دارد و لذا رسول خدا (ص) لفظ مره را بکار برده است تا شامل مسهل هم شود. و دواء المره یعنی اخلاط سه گانه یا صفراء و سوداء و یا صفراء به تنهایی میباشد. همانا امراض صفرا وی در مناطق و شهرهای گرمسیربیشتر است. و مشی هم به معنی مسهل میباشد چون خورندهاش را و ادار به تردد و راه رفتن میکند.[۵۸]
در کتاب بحر الجواهر (بحر الجواهر، اثر محمد بن یوسف هروى در موضوع علم لغت، فرهنگنامهاى جامع از لغات طبى است.) آملی گفته است: مره در لغت به معنی نیرو و شدت میباشد و بر صفراء اطلاق میشود، چون قویترین اخلاط است و بر سوداء نیز شامل میشود؛ چون زمینه و اقتضاء بیشتری برای چسبیدن و سختی و سفتی دارد.[۵۹]
و المشی، به معنی دواء مسهل است، چون باعث میشود خورنده آن به بیرون روی و رفت و آمد به دستشویی داشته باشد.[۶۰]
لازم به تذکر است که برخی از محققین طب اسلامی در ترجمه این حدیث اشتباه کرده و الْمَشِیُّ بِالتَّشْدِیدِ به معنی مسهل را با المشی به معنی پیاده روی اشتباه گرفته و حدیث را غلط معنی کردهاند، فلذا در عمل هم دچار اشتباه میشوند. این حدیث سندی برای اثبات طبایع اربعه میباشد و نشان میدهد، غلبه آنها انسان را دچار امراض گوناگون جسمی میکند و چنانچه در روایات دیگر و کتابهای طب سنتی مقرر شد، انسان را دچار امراض روحی میکند و زمینه را برای نفوذ بعضی از رذایل اخلاقی پدید میآورد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
روایت سیزدهم: درمان غلبه طبایع
از عبدالله و حسین پسران ابن بسطام نقل میکنند که داروهایی را أَحْمَدُ بْنُ رِیَاحٍ بر ما املاء کرد و گفت که این داروها (ترکیبی ) را بر امام عرضه داشتم و حضرت از آن رضایت داشتند و فرمودند«إِنَّهَا تَنْفَعُ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمِرَّهِ السَّوْدَاءِ وَ الصَّفْرَاءِ وَ الْبَلْغَمِ» و همانا این داروها به اذن خداوند تعالی از خلط سوداء و صفراء و بلغم و… منفعت میرساند.
در این حدیث مشاهده میشود که حضرت داروی عرضه شده را درمان برای غلبه سه طبع از طبایع اربعه و غیره میداند.[۶۱]
روایت چهاردهم: درمان غلبه بلغم در روایت امیرالمؤنین(ع)
امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: سه چیز حافظه را زیاد میکند و بلغم را از بین میبرد قرأت قرآن و عسل و کندر.[۶۲] [۶۳]
بلغم یکی از طبایع اربعه است که غلبه آن تولید امراض گوناگون میکند یکی از ان امراض فراموشی وکندی حافطه است. چنانچه مجلسی اول ( ره) میگوید: ( فإن ذهابه سبب للحفظ و لدفع أمراض آخر ) یعنی از بین رفتن بلغم سبب تقویت حافظه و دفع امراض دیگری است.[۶۴]
از جمله علایم و امراضی که بلغم ایجاد میکند، عبارت است از رنگ شخص بسیار سفید مىشود؛ محل لمس در بدن نرم مىگردد؛ سردى بر بدن وارد مىآید؛ آب دهان زیاد و چسبنده مىگردد و تشنگى کم مىشود و هضم شخص ضعیف و جشاء وى (مایعى که بر اثر بهم خوردن دل به دهان مىآید) شور و ادرارش سفید مىگردد؛ خواب بیمار زیاد مىشود و بر اعصاب وى سستى و تنبلى بر ذهنش کندى روى مىآورد و نبض وى آهسته و نامرتب مىزند.[۶۵]
در این روایت حضرت علی (ع) اشاره به طبع بلغم دارد که یکی از طبایع چهارگانه به شمار میرود و درمان آن را هم ذکر میکند. شبیه این روایت در روایات ما زیاد است که ما به عنوان نمونه این روایت را آوردیم و ناگفته نماند که در روایات تعابیر مختلفی برای بلغم موجود میباشد،[۶۶] که این روایات با تعابیر مختلف همه نشانگر این است که طبایع و مزاجها از مبانی طب اسلامی میباشد و از طرفی نقش به سزایی در مباحث اخلاقی دارد و حداقل میتوان ادعا کرد که یکی از اصول طب اهل بیت (علیهم السلام) طبایع و مزاج های چهارگانه است. چنانچه امام صادق (ع) میفرمایند: گرمى را با دواى سرد و سردى را با داروى گرم و رطوبت را با خشکى و خشکى را با رطوبت درمان مىکنم و همه کار را بخداى عز و جل باز میگردانم و آنچه را که رسول خدا (ص) فرموده است بکار میبندم که فرمود: بدان که معده جایگاه درد است و پرهیز درمان درد و آنچه را که بدن به آن عادت کرده بازش میدهم هندى عرض کرد: مگر طب جز این است؟ امام صادق علیه السّلام فرمود تو پندارى که من از کتابهاى طب این دستورات را فرا گرفتهام؟ عرض کرد: آرى فرمود: نه بخدا فرا نگرفتهام مگر از خداى سبحان و… .[۶۷]
روایت پانزدهم: درمان معنوی غلبه طبایع اربعه و حرز ابودجانه
از جمله روایاتی که از اهل سنت میباشد و طبایع اربعه در آن ذکر شده است حرز ابودجانه انصاری است که علامه مجلسی میگوید از حرزهای مشهور از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) میباشد.[۶۸]
کفعمی درجُنه الأمان الواقیه و جَنه الإیمان الباقیه و معروف به مصباح الکفعمی تألیف تقى الدین ابراهیم بن على کفعمى( ۸۴۰- ۹۰۵ هجرى) که کتابی در موضوع ادعیه و زیارات مىباشد، در بحث دعا برای در امان ماندن از دست شیاطین، به آن اشاره کرده و آن را به صورت ناقص ذکر کرده است.[۶۹]
در متن حدیث ذکر شده است که « فَالْتَفَتَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) فَقَالَ اکْتُبْ حِرْزاً لِأَبِی دُجَانَهَ الْأَنْصَارِیِّ وَ لِمَنْ بَعْدَهُ مِنْ أُمَّتِی…» رسول خدا (ص) به علی (ع) رو کرد و فرمود: حرزی را برای ابودجانه انصاری و برای امت بعد خودم بنویس و… برای این حرز به جز دفع اجنه و شیاطین خواص زیادی شمرده شده است که از جمله برای امان ماندن از امراضی که از غلبه طبایع و اخلاط میباشد. و صراحتاً به آن تصریح شده که « مِنْ دَاءٍ یُفْتَرَى لِبَنِی آدَمَ وَ بَنَاتِ حَوَّاءَ مِنْ قِبَلِ الْبَلْغَمِ أَوِ الدَّمِ أَوِ الْمِرَّهِ السَّوْدَاءِ وَ الْمِرَّهِ الْحَمْرَاءِ وَ الصَّفْرَاءِ أَوْ مِنَ النُّقْصَانِ وَ الزِّیَادَهِ » یعنی از دردی که به پسران آدم و دختران حواء از ناحیه بلغم و دم (خون) و خلط سوداء و خلط حمراء و خلط صفراء چه در صورت غلبه و زیادی آنها و چه در صورت کم بودن آنها (که آن هم عوارض خاص خودش را دارد) فایده دارد. و در نهایت ابودجانه میگوید:« فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ فَزْعَهً لِأَهْلِی وَ لَا وُلْدِی وَ لَا عَادَ حَتَّى قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)». به خدا قسم برای خانواده و فرزندانم ترسی مشاهده نکردم و این فزعه و ترس برنگشت تا زمانی که زمانی رسول خدا (ص) رحلت کردند.
از این روایت و نظایر آن در شیعه و اهل سنت میتوان استنباط کرد که برای غلبه اخلاط و طبایع علاوه بر دستورات دارویی و غذایی، درمانهای معنوی مثل دعاها و حرزهای مختلف را داریم. به شرطی که به آن دعاها اعتقاد داشته باشیم.
نتیجه
با نگاهی به روایات اسلامی میتوان این گونه فهمید که طبایع اربعه مورد قبول معصومین (ع) میباشد و آنها طبایع را در بیانات گوهر بار خود آورده و به آنها استناد کردهاند و علم مزاج و طبایع یک بحث قدیمی و منسوخ نمی باشد و تا زمانی که بشر موجود است طبع او هم با او قرین است. و کسانی که در علم اخلاق و طب کار می کنند نباید از علم مزاج شناسی و طبایع غافل باشند چون یکی از ابعاد موضوعات اخلاقی توجه به مزاج هر شخصی در راه رسیدن به کمالات اخلاقی می باشد. با توجه به چنین احادیثی کسانی که بر این باورند که می شود، مسایل جسم و روح را کاملاً از هم جداگانه بحث کرد و این دو مقوله ارتباط قابل توجهی با همدیگر ندارند، دچار اشتباه در استنباط و فهم مسایل روح و جسم می شوند.
فصل سوم
تبیین طبایع اربعه از دیدگاه حکماء اسلامی
مقدمه
برای اینکه بحث به خوبی روشن شود به تبیین مقدمات بحث نیاز داریم و این مباحث در اکثر کتبی که در مبانی طب نوشته شده موجود است، فلذا با رجوع به یکی از منابع معتبر در این موضوع به نام کتاب قانون به تشریح این بحث میپردازیم:
مزاجها و طبایع اربعه که شامل صفرا و سودا و دم و بلغم میباشند ، از ارکان اربعه تشکیل شدهاند ابن سینا در این باره میگوید:
ارکان[۷۰] (عناصر) نوعى اجسام ساده هستند که اجزاى اولیه تن آدمى و موجودات دیگر را تشکیل مىدهند. و نمىتوان آنها را به اجزایى که از لحاظ شکل ظاهرى متفاوت هستند، تقسیم کرد. بر اثر اختلاط عناصر با یکدیگر، انواع موجودات- که از نظر صورت گوناگون هستند- بوجود مىآیند.
مفهوم عنصری خاک، آب، هوا و آتش، با آن چه که در زندگی عادّی از آنها می شناسیم؛ متفاوت است. در واقع، خاک، آب، هوا و آتشی که ما می بینیم، از تظاهرات و جلوه های خاک، آب، هوا و آتش عنصری هستند وگرنه مثلاً در خاک یا زمین، ترکیبی از عناصر خاکی، آبی، هوایی و آتشی موجود است. انتقادی که معمولاً از سوی مخالفین مطرح میشود که «عنصر غیرقابل تجزیه است ولی آب و باد و خاک و آتش مرکّب و غیربسیط هستند» ناشی از عدم درک صحیح از تعریف عنصر و فرق نگذاشتن بین آب و آتش و باد و خاک مرکّب این دنیایی با آب و آتش و باد و خاک عنصری است.
لازم به توضیح است که خاک: سنگین مطلق است و در مرکز سایر عناصر قرار میگیرد و دیگر عناصر به سوی او حرکت میکنند (قانون جاذبه). ثابت و ساکن است و پایداری دیگر عناصر به اوست. در موجودات، باعث به هم پیوستگی، پایداری و حفظ شکل است. طبع آن سرد و خشک است.
– آب: سنگین نسبی است و اطراف خاک را فرا میگیرد. هر شکلی را به آسانی میپذیرد و به آسانی نیز از دست میدهد. به دیگر عناصر قابلیت شکلگیری میدهد. در موجودات، باعث نرمی، همواری و شکل پذیری میشود. طبع آن سرد و تر است.
اجسام مرطوب، زود میگیرند و زود هم از دست میدهند ولی اجسام خشک، دیر میپذیرند و دیر از دست میدهند. اگر خشک و تر به هم بیامیزند؛ خشک از تر، نرمی و آسان شکل گرفتن را میگیرد و تر از خشک، قوام و حفظ هیأت را.
هوا: سبک نسبی است و اطراف آب را گرفته است. با عناصر دیگر میآمیزد و باعث تخلخل و سبکی و گشادگی آنها میشود. در موجودات، نرمی، سبکی و سهولت بلند شدن را سبب میشود. از آب فرمانبردارتر است. طبع آن گرم و تر است.
آتش: سبک مطلق است و بالاتر از سایر عناصر قـرار می گیرد. باعث می شود هوا به دو عنصر سرد نفوذ کند؛ سردی آنها را بشکند و آنها را از عنصر به مزاج تبدیل کند. در موجودات، پختن، نرم کردن و آمیختن را باعث میشود. طبع آن گرم و خشک است.
نکته: در موجودات زنده، آب و خاک که سنگین ترند؛ بیشتر در پیدایش اندامها و حفظ ثبات آنها دخیلند امّا آتش و هوا اوّلاً در پیدایش ارواح و روانها دخیلند و در ثانی، حرکت و جنبش( هم در ارواح و هم در اندامها) را سبب میشوند.
عنصر (رکن یا اسطقس) خاک و آب و هوا و آتش و قوا (کیفیتهای) اولیه، سرد و خشک، سرد و تر، گرم و تر، گرم و خشک میباشد.
قوای اولیه ۴ عنصر تشکیل دهنده جهان مادی (و از جمله بدن انسان میباشد).
از این عناصر دو عنصر سبک و دو عنصر دیگر سنگین هستند. عناصر سبک عبارتند از آتش و هوا و عناصر سنگین عبارتند از آب و خاک. وجود خاک (مزاج خاکى) در موجودات جهت بهمپیوستگى و پایدارى و نگهدارى هیئتها (اشکال) است. وجود آب در موجودات براى ایجاد نرمى در اشکالى است که به شکلگیرى، طرحریزى و راست و هموار شدن نیازمند هستند. وجود هوا در موجودات براى نفوذ، نرم کردن، سبک گردانیدن و سهولت بلند کردن آنهاست. وجود آن (آتش) در میان موجودات براى پختن و نرم کردن و آمیختن و در خود نفوذ دادن گوهر هوائى است که بتواند سردى دو عنصر سنگین و سرد را بشکند و این درهم شکستن سردى دو عنصر سرد به این منظور است که از حالت عنصرى به حالت مزاجى باز آیند.[۷۱]
(به عنوان مثال، اگر آب (سرد و تر) و خاک (سرد و خشک) را با هم مخلوط کنند تا کاملاً درهم آمیخته شوند به شکلی که قدرت دسترسی به هر کدام به تنهایی را نداشته باشیم در ترکیب جدید، سرد و از نظر رطوبت، معتدل خواهد بود. یا در حیوانات گرگ مزاج گرم و خشک داشته و عنصر آتش در آن برتری دارد، در گیاهان وجود عناصر چهارگانه ارکان را با خوردن یا لمس آن ها به وضوح میبینیم گیاهانی که خوردن و لمس آن ها موجب گرمی و تشنگی فوری شده و یا حتی با تکرار در خوردن و لمس آن ها در بدن ایجاد خارش و سوزش میشود گرم و خشک میگوئیم، گیاهانی که خوردن آن ها موجب ایجاد گرمی میشود، گیاهان گرم و تر، گیاهانی که موجب رفع حرارت بدن و رفع تشنگی میشود سرد و تر و گیاهانی که از گرمی بدن میکاهد امّا تشنگی را برطرف نمیکند و با تکرار آن ها در بدن ایجاد خشکی و لاغری میشود، سرد و خشک میگوئیم در مجموع عناصر گرم و خشک را صفرازا، گرم و تر را مولد خون، عناصر سرد و خشک را سودازا و عناصر سرد و تر را بلغمزا نامگذاری کردهاند.
چنانکه در تعریف اصطلاحی گفته شد از واکنش متقابل اجزاى ریز مواد متضاد مزاج بوجود مىآید. مزاجها به طور کلی به دو نوع معتدل و غیر معتدل بر حسب شرایط خاص، مثل: فصل، سنّ و جنسیّت و مکان زندگی افراد، فرق میکند.
با توجه به مقدمه مذکور ما هر غذایی که میخوریم، هنگامی که وارد بدن ما میشود، با هضم در معده، به کبد میرود، در کبد چهار خلط (رکن) یا چهار نوع مایع به نام «خلط دم» که دارای مزاج و طبع گرم و تر است، «خلط صفرا» که دارای مزاج گرم و خشک است، «خلط بلغم» که دارای مزاج سرد و تر است و «خلط سودا» که دارای مزاج سرد و خشک است، تولید میشود اخلاط و طبایع از عناصر اربعه منبعث و خواص آنها را با خود همراه دارند. بنابراین، خون، چون عنصر هوا خلطى گرم و مرطوب است و مزاج خونى نیز گرم و مرطوب میباشد. صفرا، مانند عنصر آتش خلطى گرم و خشک میباشد و مزاج صفراوى مزاجى گرم و خشک است. بلغم، مانند عنصر آب سرد و مرطوب و مزاج بلغمى نیز سرد و مرطوب است. سودا، چون عنصر خاک سرد خشک و مزاج سودا وى نیز سرد و خشک میباشد، شهید مطهری با بیان روشن خود در آثارش ذکر میکند که قدما معتقد به طبایع چهارگانه بودند، همچنان که به عناصر چهارگانه و اخلاط چهارگانه اعتقاد داشتند:
چهار طبع مخالف سرکــــش چند روزى شوند با هم خوش
گر یکى زین چهار شد غالب جان شیرین برآید از قالــــب
مىگفتند سلامت انسان رهین تعادل این طبایع است. براى هر عنصرى طبیعتى قائل بودند که طبیعتهایى که در عناصر هست در اثر ترکیب با یکدیگر فعل و انفعال و کسر و انکسار مىکنند که بعد از کسر و انکسار یک حالت متوسط به وجود مىآید که نام آن حالت متوسط «مزاج» است. مىگفتند مزاج عرض عریضى دارد، یعنى حد نوسان دارد که تا در آن حد باشد سلامت محفوظ است و اگر از این حد و عرض خارج شود، بیمارى حاصل مىشود. آنها معتقد بودند که اگر مثلاً حرارت که یکى از طبایع چهارگانه رطوبت، یبوست، حرارت و برودت است به خاطر عاملى از خارج، بر مزاج غالب شود همین که آن عامل خارجى- که قاسر است- از بین برود آن طبیعت حاکم بر بدن شروع به فعالیت کرده و این حرارت را دفع مىکند و بدن را به حال تعادل بر مىگرداند.[۷۲]
قدما معتقد بودند که از اخلاط اربعه و طبایع اربعه، مزاجى براى فرد به وجود مىآید که داراى خصوصیاتى مثل درجهاى از حرارت، رطوبت، یبوست و امثال آن بوده و همراه با اخلاطى یعنى میزان معینى از خون، صفرا، بلغم و مانند اینهاست. اگر مزاج از بین برود، دیگر قابلیت حیات براى انسان باقى نمىماند و انسان مىمیرد.
آیا مزاج یک حد معین و مشخصى است؟ آیا نسبتى از آب، هوا، خاک و آتش که طبق نظر قدما مزاج را تشکیل مىدهد، یک نسبت ریاضى و هندسى است که اگر اندکى بهم بخورد مزاج معدوم مىشود؟ نه، این یک عرض عریضى دارد. آب از یک حد خاص نباید کمتر باشد و از حد خاص دیگرى نباید بیشتر باشد. همینطور عناصر دیگر باید میان دو حد خاص باشند. مزاج حالت متوسطى است میان دو حد، نه اینکه خودش یک حد معین باشد. لهذا اگر حرارت بدن مقدارى بالا یا پایین رود مزاج همچنان باقى است. اما اگر از درجه معینى بالاتر برود و یا از درجه معین دیگرى پایینتر برود دیگر قابلیت ادامه حیات نیست.[۷۳]
بنا به گفته اطبا یونان قدیم چون بقراط، جالینوس و… و نیز اطبا بزرگ ایرانى چون بوعلى سینا، رازى و…، در انسان ۴ طبع وجود دارد: ۱- طبع سودایى ۲- طبع بلغمى ۳- طبع دموى (خونى) ۴- طبع صفراوى.
در بعضی از منابع تفسیری آیه« إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً»[۷۴] بر همین مزاج ها و طبایع تفسیر شده است. چنانچه بعضی از علماء اینگونه ذکر کردهاند. علامه حسن زاده در کتاب نصوص خود مینویسد: