فصل دوم
کلیات ومفاهیم
۱-کلیات
مقدمه:
این فصل در گفتار اول به بررسی کلیات و مفاهیمی مانند کفر، اسلام و ایمان، اصل، جهاد، صلح ، دار الاسلام ، دار الحرب ومانند آن که لازم است تبیین شود، می پردازد. ودر گفتار دوم به طور مفصل اقسام غیر مسلمانان را مورد بررسی قرار خواهد داد. و همچنین درگفتار سوم این فصل فواید تاسیس اصل و قائده بر اساس مبانی فقهی در روابط دولت و امت اسلامی با دولت ها و ملت های دیگر را به طور کامل مطرح می کند.
۱-۱معنا شناسی واژه ها
انسانها بر حسب باورهای توحیدی و اسلامی خود همواره به دو قطب مخالف و متضاد یعنی قطب مؤمن و معتقد به خداوند و حق و قطب ملحدان و کافران تقسیم می شوند. بنابراین یکی از مشهورترین و با سابقه ترین واژه ها، واژه ی « ایمان » و« کفر » است.
عنوان « مسلمان » یا « کافر » داشتن از مقولاتی است که در حقوق اسلامی جایگاهی مهم دارد. زیرا در جامعه و نیز در وضعیت فرد تاثیرات بسیار زیادی داشته و به تبع آن موجب بروز احکام و نظرات مختلفی می گردد. از این روی در ابتدا واژه های اسلام و مسلمان، ایمان و مومن، کفر و کافر را بیان می کنیم، وبعد ازآن به واژه های دیگر می پردازیم.
۱-۱-۱اسلام
۱-۱-۱-۱معنای لغوی
اسلام در لغت انقیاد و تسلیم شدن، در اقرب گوید: «اسلم الرجل: انقاد» «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ …»[۳] حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است (خواه ناخواه) با او منقاد و مطیعاند(فرمانبردار اوست). همچنین اسلام در لغت به معنای گردن نهادن، اسلام آوردن، مسلمان شدن، فرو گذاشتن و یاری نادادن کسی را، چیزی به کسی سپردن، کار به کسی سپردن – أسلَمَ أمرَه إلی الله – ،[۴] پیش فرستادن، بیع سلم کردن، به صلح در آمدن، در سلامتی درآمدن،[۵] دین پذیرفتن، به دین پیغمبری از پیغمبران در آمدن، اطاعت از امر و نهی خدا، سلامت داشتن نفس و مال را به گفتن لااله الا الله، محمداً رسول الله و …. آمده است.[۶] همچنین اسلام در لغت، اطاعت و سر و گوش بر فرمان نهادن نیز آمده است.[۷] و در شرع، اطلاق شود بر انقیاد به اعمال ظاهره.[۸]
۱-۱-۱-۲ معنای اصطلاحی
اسلام در اصطلاح: ابتدائاً به معنای دین رسمی مسلمانان آمده است که در عربستان نشأت یافته و کتاب آسمانی مسلمانان قرآن است.
رسول اکرم (ص) نیز درباره اسلام چنین می فرماید:«اسلام، گفتن شهادتین، برپا داشتن نماز، دادن زکات، روزه گرفتن و حجّ خانه ی خدا است».[۹]
گاهى از اسلام تسلیم ظاهرى مراد است نه تسلیم و انقیادی که از علم و یقین ناشى می شود بلکه یکى از طرفین خود را زبون و فاقد قدرت دیده بظاهر منقاد می شود و آن از نظر قرآن ارزشى ندارد نظیر «قٰالَتِ الْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا یَدْخُلِ الْإِیمٰانُ فِی قُلُوبِکُمْ …».[۱۰] اعراب بادیه نشین می گفتند: ایمان آوردیم آنچه میگوئیم در دل داریم و دلمان بآن مطمئن و آرام است. در جواب آمده: بگو ایمان نیاوردهاید بلکه بگوئید تسلیم شدهایم یعنى اسلام را قوى دیده و با آن در حال جنگ نیستیم و تسلیم هستیم.
همچنین است «بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ».[۱۱] گردنکشان، در قیامت تسلیم خواهند شد. مستسلمون از باب استفعال یا برای مبالغه در تسلیم و به معنای تسلیم کامل است، یا به این معناست که مشرکان به جای حمایت، یکدیگر را تسلیم قهر الهی می کنند.[۱۲]
«اسلام» در آیات دیگر نیز آمده است نظیر «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّٰهِ الْإِسْلٰامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ إِلّٰا مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ …»[۱۳]. در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است، واهل کتاب در آن اختلاف نکردند مگر پس از آنکه به حقانیت آن پی بردند،آنهم به خاطر حسد و رقابت میان خویش.
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلٰامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ …».[۱۴]«وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلٰامَ دِیناً …».[۱۵]
اسلام هر چند مخصوص شریعت حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله شده ولى تمام ادیان اسلاماند و پیامبران الهی از مردم، چیزى جز تسلیم شدن به خدا و انقیاد نخواستهاند.
آیۀ ۱۹سوره آل عمران این حقیقت را روشن می کند که: دین در نزد خدا فقط اسلام و انقیاد به خداست. و اختلاف اهل کتاب از روى جهل و نادانى نیست بلکه از روى حسد و لجاجت اختلاف کردهاند و گرنه می دانند که دین، خضوع به ارادۀ حق و انقیاد به آن است، و می دانند که این دین حق است و جز تسلیم شدن به خدا نیست آنها دانسته به آیات حق کافر می شوند. در سورۀ آل عمران از آیۀ ۸۱ میثاق پیامبران در تصدیق یکدیگر و انقیاد اهل آسمانها و زمین، بیان شده و سپس فرموده: بگو به خدا و به آنچه بر ما و بر ابراهیم، اسماعیل، اسحق، یعقوب، اسباط، موسى، عیسى، و سایر پیامبران نازل شده ایمان آوردیم و تسلیم شدیم و همه را پیامبر خدا می دانیم و آنگاه فرموده:
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلٰامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ …».
با توجه به فرمایش پیامبر(ص): اسلام در شرع، عبارت است از اعمال ظاهره و گفتن دو جمله ی شهادتین و عمل به واجبات و ترک منهیات. بنابراین اسلام امری است جدا و ایمان امری جدا. لذا قبول اسلام غیر از ایمان می باشد و از ایمان هم جدا نمی باشد، چون اسلام شرط صحت ایمان است، اما ایمان شرط صحت اسلام نیست.[۱۶]
در جای دیگر آمده است««الایمان أعلی من الاسلام»[۱۷] زیرا محل اسلام، صدر است و محل ایمان، قلب می باشد. می گوید: گویی فرق بین اسلام و ایمان آن است که از نفی مسلمانی بلافاصله رایحه ی کفر استشمام و معنای کافر متبادر به ذهن شود، بر خلاف ایمان که از نفی آن، کفر در مدّ نظر نیاید. لذا اکثر متشرعین گفته اند اسلام و ایمان از قبیل فقیر و مسکین هستند که اگر یکی از آن دو تحقیق یابد دیگری نیز موجود است و هر یک بالانفراد دال بر دیگری نیز می باشد و اگر آن دو را قرین یکدیگر آرند مغایر یکدیگر می باشند».[۱۸]
همانطورکه در بعضی از متون فقهی هم مشاهده می شود، گاهی کلمه ی ایمان و اسلام را مترادف گرفته و آن را مقابل کفر قرار می دهند. اما در بررسی دقیق در می یابیم که در معنای اصطلاحی و کاربردی، اسلام با ایمان تفاوت دارد و در اصطلاح فقه امامیه، «مسلمان» مقابل «کافر» و «مومن» مقابل «مخالف» به کار می رود.
لذا با توجه به نکات یاد شده می توان گفت:«اسلام» در برابر «کفر» است. زیرا کفر، پوشاندن حق و حقیقت است و اسلام کشف حق و حقیقت و اظهار آن است. بنابراین هر که اسلام آورد، امکان ایمان نیز برای او هست، زیرا اسلام، مقدمه ی ایمان است. ایمان، مرحله ی بعد از تسلیم به حق شدن و عمل کردن به وظایف اسلامی است تا صفات و بعد عقیده و ایمان در عمق وجود حاصل شود. بنابراین ایمان با اسلام در ظاهر شریک است، ولی در باطن با هم شریک نیستند. یعنی ابتدا فقط اسلام می آوریم بعد ایمان می آوریم در حالی که مسلمان نیز هستیم. «الإسلَامَ قَبلَ الإیمَان»[۱۹] لذا ایمان، مرتبه ای برتر از اسلام است.
۱-۱-۲ مسلمان
مسلمان در اصطلاح فقه گوهربار اسلام، به این معنا است که هر شخصی با داشتن عقل، بلوغ و اختیار، دو عبارت طیبه ی «اشهَدُ أن لَا إلَهَ إلَه الله وَ اشهَدُ أنَّ مُحَمَداً رَسُولُ اللهِ» را بر زبان جاری سازد، مسلمان تلقی می شود و همه ی آثار اسلام بر او بار می گردد. بعضی از علماء نیز عقیده دارند که هر چند علم و یقین به ظاهری و تصنعی بودن ایمان کسی داشته باشیم، تا زمانی که امارات، اعمال و اقوال، مبنی بر کفر، درباره ی وی موجود نباشد، نمی توانیم به کفر وی حکم کنیم.[۲۰]
البته باید به خاطر داشت که این اعمال و اقوال، به شرط آنکه از روی اراده و اختیار و اندیشه صادر شده باشد، مؤثر می باشد. فقهای امامیه علاوه بر کافر دانستن منکر ضروری دین و معتقد به امور منافی ضروری شریعت، همچنین افرادی که ظاهراً منتسب به اسلام می باشند، مانند: غلاه، خوارج و نواصب، اما عقاید و رفتارهای کفرآمیز دارند را کافر و خارج از شریعت می دانند.[۲۱]
از طرفی دیگر پاره ای از فقیهان امامیه که در اقلیت بسیار ضعیفی قرار دارند با تمسک به روایاتی که از لحاظ فقهی کم ارزش است، قائل به کافر بودن «غیر شیعه اثنی عشری» می باشند[۲۲]. اما اکثریت قریب به اتفاق فقهای امامیه با رد چنین نظری و بی ارزش خواندن آن قائل به مسلمان بودن جمیع فرق و مذاهب اسلامی بوده و عقیده دارند تا زمانی که از معتقدان به فرق اسلامی، عملی یا گفتاری منافی عقاید اسلام و یا ضروریات اجماعی آن سر نزده، همه در تحت لوای اسلام بوده و از احکام و فوائد آن نیز بهره مند می باشند.[۲۳]
امام خمینی (ره) نیز می فرمایند:«تمام فرق شیعه، غیر از شیعه اثنی عشری تا زمانی که دشمنی، عداوت و سب ائمه از ایشان ظاهر نشده است، پاک هستند، اما اگر این گفتار و رفتار از ایشان ظاهر شد، مانند سایر نواصب هستند.».[۲۴]
۱-۱-۲-۱ رابطه اسلام و ایمان
در این مسئله دیدگاه های مختلفی وجود دارد، برخی از دانشمندان، از مترادف بودن اسلام و ایمان دفاع می کنند، و به قول اهل منطق از برقرار بودن نسبت تساوی میان این دو مفهوم سخن می گویند ، (هر اسلامی، ایمان است / هر ایمانی، اسلام است)، اما اکثر امامیه به مغایرت اسلام و ایمان معتقدند. برخی از آنان هم ضمن اثبات مغایرت، از گونه ای وحدت و تساوی میان اسلام و ایمان نیز سخن می گویند:[۲۵]
۱- اسلام و ایمان، دو مفهوم عام و خاص
بر اساس این دیدگاه میان اسلام و ایمان رابطه ی عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ بدین معنا که هر ایمانی، اسلام است و هر مؤمنی، مسلمان نیز هست. اما هر اسلامی، را ایمان نتوان خواند و هر مسلمانی را مؤمن نتوان گفت، بلکه تنها برخی از مسلمانان، مؤمنند و تنها برخی از اسلام ها شایسته ی آن است تا به صفت ایمان متصف گردد. از امام صادق(ع) نیز روایت شده است که :«…. ایمان، اسلام را در بر می گیرد، اما اسلام، در بر گیرنده ی ایمان نیست….»[۲۶]
صاحبان این دیدگاه معتقدند سخن امام صادق (ع) چیزی جز بیان همان معنایی که با تعابیر و اصطلاحات منطقی گفته شد نیست؛ چرا که «ایمان، مشارک اسلام است»، تعبیر دیگری از این معنا که: ایمان، اسلام را در بر می گیرد و هر ایمانی، اسلام نیز هست و هر مؤمنی، قطعاً مسلمان است؛ همچنین« اسلام، مشارک ایمان نیست». بیان دیگری از این تعبیر که : هر اسلامی را ایمان نتوان خواند و هر مسلمانی قطعاً مومن نیست. امام صادق (ع) در ادامه می فرمایند:«اسلام همانا گواهی دادن به وحدانیت خدا و تصدیق رسالت پیامبر (ص) است …. اما ایمان هدایت است یعنی پابرجا شدن اسلام در دل مسلمان و به بار آمدن نیکی ها از پرتو آن، چنین است که ایمان یک درجه از اسلام برتر خواهد بود».[۲۷]
متکلمان امامیه در اثبات مغایرت اسلام و ایمان به سخن خداوند متعال در باب اعراب مدعی ایمان مبنی بر اینکه اعراب اسلام آورده اند نه ایمان، استناد می کنند،[۲۸] و آن را دلیل تفاوت و تغایر می دانند. آنان معتقدند که مفاد آیه روشن می سازد که اولاً: ایمان و اسلام دو معنای جداگانه اند لذا هر مؤمنی، مسلمان است، اما هر مسلمانی، مؤمن نیست. ثانیاً: اسلام همانا جنبه ی ظاهری آئین است و آن طاعت است و انقیاد به اعمال ظاهری و ایمان تصدیق قلبی است و باور باطنی و نهانی.[۲۹]
امام باقر (ع) نیز – بدان سان که در الکافی آمده – بدین معنا تصریح فرموده است که: «ایمان باور قلبی است و اسلام ، گفتار و کردارهای ظاهری».[۳۰]
۲- اسلام و ایمان، دو معنای موافق و مخالف:
در کتاب قواعد العقائد خواجه نصیرالدین طوسی بیان می کند: اسلام و ایمان از جهتی مغایر و مخالف اند و از جهتی موافق و یگانه:
مغایرت در حکم؛ به نظر وی، اسلام در حکم (مفهوم) کلی تری از ایمان است. زیرا هر کس شهادتین بگوید مسلمان شمرده می شود و حکم اسلام بر او راست می آید. اما او را به صرف گفتن شهادتین، مومن نتوان خواند. دلیل وی نیز در اثبات این مدعا همان آیه ای [۳۱] است که طبق آن اعراب مدعی ایمان، مسلمان خوانده شده اند.[۳۲]همان طور که مشخص است این بخش از دیدگاه خواجه نصیر، با آنچه بیشتر در باب عام و خاص بودن اسلام و ایمان گفته شد، سازگاری دارد.
اتحاد در حقیقت، خواجه نصیر بیان می کند که، اسلام در حقیقت (مصداقا) با ایمان یگانگی دارد. ایشان در اثبات این بخش از نظریه ی خود به آیه ی ۱۹ آل عمران استناد می جوید. [۳۳] اما وی در باب نظریه ی خود توضیحی نمی دهد.[۳۴]
شیخ طوسی در تفسیر تبیان در توضیح این آیه می نویسد: اسلام و ایمان در نظر ما و معتزله معنایی واحد دارد. با این تفاوت که ما بر خلاف معتزله کردارهای نیک(افعال جوارح) را جزء ایمان نمی شماریم و بر آنیم که ایمان، تنها تصدیق و باور قلبی (افعال قلوب) است.[۳۵] سپس می افزاید: چون گفته شود که دین مومن، همانا ایمان و اسلام اوست. مراد آن است که اسلام همان ایمان است و این سخن مانند آن است که بگوییم: انسان، حیوانی است به صورت انسان و حیوانی که به صورت انسان باشد، بشر است.[۳۶]{انسان= حیوان به صورت انسان=بشر} آنچه را که شیخ طوسی مطرح می کند در واقع اثبات این معناست که دین، مجموعه ای است از اسلام و ایمان.[۳۷]
سخن ابو الفتح رازی در تفسیر وی از این آیه ی روشنگر معناست:«قتاده گفت: قوله«ان الدین عند الله الاسلام »، گفتن شهاده ان لا اله الا الله و ایمان آوردن به آنچه رسول آورد از نزد خدای و این دین خداست».[۳۸] در سخن ابو الفتح گفتن شهادت، همان اسلام است که با ایمان آوردن به آنچه پیامبر (ص) آورده (اصول اسلام) مجموعه ای پدید می آورد که بر آن می توان نام دین را اطلاق کرد.[۳۹]
درنتیجه حاصل کلام این می شود که: ایمان، در ظاهر با اسلام شریک است، اما در باطن از یکدیگر جدایند. «اسلام»، اقرار به دین خداوند است بدون عمل، ولی «ایمان» اقرار و عمل به دستورات دین می باشد. هر چند موضوع ایمان و اسلام یکی است و ایمان، مرتبه ای از اسلام برتر است. سرانجام اسلام، به همراه ایمانی که رشد می کند و سیر تعالی دارد، بالا می رود تا به بالا ترین مراحل برسد و آن وقت«اسلام کامل» خواهد بود و اسلامی در چنان مرحله نشانه اش ایمان و علم و عمل است.
۱-۱-۳ ایمان
۱-۱-۳-۱ معنای لغوی
«الایمان» مصدر باب افعال از ماده «أمن»، (آمَنَ،یُومِن،ایماناً) در لغت به معنی گرویدن،ایمن گردانیدن و باور داشتن است.[۴۰] ایمان، ضد «کفر» و همچنین به معنای تصدیق و تهذیب بوده که ضد «تکذیب» است.[۴۱]
دهخدا درباره واژه ی ایمان چنین می نویسد:«ایمان به معنای اعتماد کردن، در امن قرار دادن کسی را، امن گردانیدن، ایمن گردانیدن، فروتنی نمودن، تصدیق کسی را و گرویدن به او و قبول شریعت وی کردن، تصدیق کسی را و در انقیاد او در آمدن است. ایمان به معنای اعتقاد، مقابل کفر است. همچنین ایمان به معنای تصدیق، نقیض کفر است. گفته شده هر کس شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد هم نباشد او منافق است، وکسی که شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد باشد او فاسق است، و هر کس شهادت هم ندهد او کافر است. ایمان در شرع عبارت است از: تصدیق به دل و اقرار به زبان نسبت به وحدانیت خدای متعال و حقیقت پیغمبر(ص).به نظر معتزله جمله طاعات علمی و عملی را ایمان گویند، و معتقدند کسی که گناهی مرتکب شود از ایمان خارج می شود. خوارج نیز ارتکاب گناه را موجب خروج از ایمان می دانند. حضرت رسول (ص) فرموده است: ایمان عبارت است از تصدیق بما جاء به النبی و تصدیق کتاب و فرشتگان و رسولان حق است. ایمان لقبی است که شیعیان دوازده امامیه به خود می دادند، زیرا که فقط خود را مومن، و بقیه ی مسلمانان را مسلم می خواندند.»[۴۲]
۱-۱-۳-۲ معنای اصطلاحی
در اصطلاح شرع، اختلافات بسیاری در بحث ایمان و معانی اصطلاحی آن وجود دارد و به گونه های مختلف تقسیم بندی هایی شکل گرفته که برآنیم تا اجمالاً بعضی از این تقسیم بندی ها را ذکر کنیم.
۱- کار دل۲-کارزبان۳- کار دل و زبان ۴- کردار نیک(طاعات)۵- آمیزه ای از کار دل و زبان و کردار نیک.
اما متکلمان امامیه معنای دوم – کار زبان – و معنای چهارم – کردار نیک – را مردود می دانند و دیگر معانی را مورد تایید قرار داده اند.[۴۳]
از آنجا که دیدگاه سوم، دیدگاه اکثر امامیه است به همین دلیل برخی از علمای امامیه از جمله ملا فتح الله کاشانی به تعریفی از ایمان تصریح کرده اند:«به اجماع امامیه، ایمان عبارت است از تصدیق به اصول خمسه که توحید است و عدل و نبوت و امامت و معاد و اقرار به زبان».[۴۴]
راغب اصفهانی نیز اصل ایمان را نیز چنین تعریف می کند :«اذعان و اعتقاد به حق از طریق تصدیق به آن و یقین داشتن به آن، اما اکنون ایمان ، اسمی برای شریعت حضرت محمد(ص) شده است».[۴۵]
به نظر می رسد تعریف امام صادق (ع) از ایمان و تعیین محدوده ی آن، بیان زیبایی می باشد که در ذیل آمده است:
امام صادق (ع) می فرمایند: «شهادت به این که خدایی جز خدای یگانه نیست و این که محمد (ص) فرستاده ی خداوند است و اقرار به آنچه که از سوی خداوند به وسیله ی خاتم پیامبران آمده است و اقرار به نماز های پنجگانه و ادای زکات و روزه ی ماه رمضان و حج بیت الله الحرام ولایت ولی ما (دوستی با دوستان ما) و دشمنی با دشمنان ما و …».[۴۶]
آنچه مسلم است اینکه مراد از ایمان در این پژوهش معنای عام آن یعنی اسلام در مقابل کفر نیست، بلکه معنای خاص آن که درجه ی برتر و بالا تر از اسلام است مراد است. همان چیزی که در اصطلاح امامیه فرد معتقد به آن «مومن» خوانده می شود، شیعه اثنی عشری که بعد از تسلیم به حق شدن و عمل کردن به وظایف اسلامی که گفته شد ولایت و امامت اهل بیت (ع) را در عمق وجود پذیرفته و به دستورات آنان عمل می کند. بنا براین مراد از واژه ی « مومن » -شیعه اثنی عشری – در مقابل واژه ی «مخالف» – اهل سنت یا عامه – است. بنا براین «مومن» را همان شیعه اثنی عشری و «مسلم» را غیر از شیعه اثنی عشری از معتقدین به اسلام دانسته و «کافر» غیر از مسلمین و معتقدین به شریعت محمد (ص) است.
۱-۱-۴ مومن
همانطور که بیان شد تعاریف زیادی درباره ی واژه ی «ایمان» شده است که بر اساس همین تفاوت دیدگاه ها ، تعاریف متعددی از«مومن» شده است. بنا بر این به ذکر معانی متعددی از فرد مومن می پردازیم.
۱٫ شیخ طوسی در تمهید الاصول فرد مومن را چنین تعریف می کند: «مومن کسی است که خدا و پیامبر (ص) او را بشناسد و بدانچه حق تعالی شناخت آن را بر او واجب ساخته است معرفت حاصل کند و آنها را بپذیرد».[۴۷]
مشخص است که این تعریف بنا بر نظر طرفداران دیدگاه اول- ایمان، کار دل – بیان شده است.
۲٫ «اگر کسی تنها با زبان به یگانگی خدا و رسالت محمد (ص) و حقانیت دیگر اصول اسلامی اقرار کند، مؤمن است.»
از آنجا که بزرگترین طرفداران این دیدگاه کرامیه هستند، این تعریف نیز بنا بر نظر معتقدان به دیدگاه دوم – ایمان، کار زبان – بیان شده است.
فرقه کرامیه یکی از فرق کلامی اهل سنت است. پیروان فرقه کرّامیه در نیمه اوّل قرن سوم هجری در جهان اسلام ظاهر شدند و توانستند طرفدارانی را دور خود جمع کنند. موسس فرقه «کرّامیه» شخصی به نام ابو عبداللّه محمد بن کرام بود.[۴۸] همزمان با جنگ های بابک خرمدین با عباسیان در ایران، این فرقه در ناحیه خراسان فرصت ظهور یافت. ابن کرام همیشه مورد ذم و حتی تکفیر فقها و علمایی همچون ابوالحسین الباروسی، ابوالبرکات بغدادی، و امام محمد بخاری(صاحب صحیح) بود. تاریخ نویسان اسلامی نیز ـ حتی اهل سنت ـ از او به نیکی یاد نمی کنند.
۳٫ «مؤمن کسی است که اقرار کند و نیز بپذیرد و معتقد گردد که : اولاً خدا یگانه است و او را شریکی و مثلی نیست؛ از آن رو که خدا فرموده است:«لاَشَرِیکَ لَهُ»[۴۹] و «لَیسَ کَمِثلِهِ شَی ءُ»[۵۰]، ثانیاً پیامبران و آخرین ایشان – حضرت محمد (ص)- از سوی خدا آمده اند، ثالثاً اصول و آیینی را پیامبران، به ویژه پیامبر اسلام از سوی خدا آورده اند حق است».چنان که گفته شد عامه ی فقها، برخی از اشاعره و بیشتر امامیه از این دیدگاه جانبداری کرده اند. خواجه نصیرالدین طوسی نیز در تجرید الاعتقاد به استناد آیه هایی از قرآن از این دیدگاه دفاع می کند.[۵۱]
۱-۱-۵ کفر
۱-۱-۵-۱ معنای لغوی
از لحاظ لغوی ماده «ک ف ر» که واژه های «کفر» و «کافر» از آن گرفته شده است دارای مشتقات بسیاری است که هر یک از آنان دارای معنای خاصی می باشد که در اینجا به بعضی از آنها اشاره خواهیم کرد:
کلمه ی «کفر» که جمع آن «کَفُور»[۵۲] می باشد، در زبان عربی به معنی پوشاندن و پنهان کردن است، و بدین سبب به شخصی که چیزی را پنهان می کند «کافر» می گویند. چنان که اعراب به شب، به خاطر اینکه با تاریکی و ظلمت خویش، اشیاء و موجودات را از دیده ها پنهان می کند«کافر» می گویند. کما اینکه به دریا، نیز به واسطه ی اینکه همه ی موجودات خود را در درون خویش پنهان نموده «کافر» اطلاق می کنند.[۵۳]