خاک
سرد وخشک
برای فهم بیشتر این طور در نظر بگیرید که اگر یک مقدار خون را داخل لوله آزمایش بریزیم چهار بخش در آن دیده میشود: بخش فوقانی آن که در واقع کف خون است و به زردی میزند صفرا نام دارد بخش زیرین آن که به رنگ قرمز است دم و زیر آن بلعم قرار دارد و در ته لوله یک لایه رسوب تیره رنگ داریم که سودا نامیده میشود.
گرچه همه این اخلاط در خون موجودن اما خداوند متعال برای صفرا و سودا مکانهای ذخیره (صفرا در کیسه صفرا و سودا در طحال) آفریده است که در آن جمع شوند و در هنگام نیاز و به اندازه لازم در بدن انتشار یافته و مانع ابتلا به بیماریهای مربوطه شوند اما دم و بلغم در بدن و در عروق خونی، لنفاوی و… در حال حرکتند و جایگاه ویژهای ندارند.
بنابراین وجود هر چهار خلط در بدن انسان ضروری است اما هر یک به اندازهای خاص و معین پروردگار حکیم با تقدیر خود برای هر یک از اینها مقدار معینی را مقدر کرده است و آنچه موجب بیماری است به هم خوردن تعادل میان این اخلاط و تغییر در مقدار (تغییر کمی) یا در کیفیت اخلاط ( تغییر کیفی) میباشد.
به همین دلیل در اکثر بیماریهای اکتسابی باید به دنبال غلبه یکی از اخلاط چهارگانه بگردیم، این غلبه خلط را سوء مزاج مادی مینامند یعنی تغییر در ماده ایجاد شده یکی از اخلاط افزایش یافته و غلبه پیدا کرده است و مزاج فرد یا عضو را از حالت تعادل خارج کرده است.
خصوصیت هر خلط را مزاج وطبع میگویند که مهمترین اصل طب قدیم را تشکیل میدهد. و بر این اساس که کدامیک از مواد چهارگانه مورد احتراق و سوخت و ساز قرار نگرفته باشند، بیمار داراى غلبه همان خلط خواهد شد. مثلاً اگر احتراق بلغم ناقص باشد، طبع بیمار بلغمى است و اگر احتراق سودا ناقص باشد، طبع بیمار سودایى مى باشد و دو خلط دیگر هم به همین منوال میباشد.
در درمان بیمارىها، سعى بر آن است که مزاج افراد را به اعتدال نزدیک کنند، مثلاً اگر مزاج فردى سرد و خشک است دارو و غذاهاى گرم و تر به وى تجویز کنند تا به اعتدال نزدیک شوند، مزاج تر یعنى میزان آب زیاد است و مزاج خشک یعنى میزان آب کم است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
علامات تشخیص طبع و مزاج
شناسائى حالات مزاج مبتنى بر ده علامت میباشد:
لمس کردن
مقیاس مزاج براى سرزمینهاى معتدل معلوم است. در معاینه یک فرد او را بوسیله لمس معاینه مىکنند. اگر حالت شخص در این لمس کردن با مقیاس معتدل برابر باشد مزاج او را معتدل مىشمارند. اما اگر معاینهکننده خود معتدل المزاج باشد و در ضمن معاینه، گرمى یا سردى و یا سختى و یا زبرى بیشتر از وضع طبیعى را حس کند و در پیدایش این حالات تأثیرات خارجى مانند هوا، شستوشو، شنا و غیره در کار نباشند و زبرى یا نرمى را از حد لازم خارج کرده باشند، چنین مزاجى نامعتدل معرفى مىگردد. از نرمى و زبرى و خشکى ناخنها مىتوان به چگونگى مزاج پى برد آنهم بشرطى که عوامل خارجى در کار نباشند. لیکن نتیجهگیرى از نرمى و سختى موقعى صحیح است که گرمى و سردى در حال اعتدال باشند وگرنه بسیار ممکن است که گرمى زیاده از حد اعتدال- که کارش گداختن است- سختى و زبرى را به چنان حالت نرمى درآورد که پندارى نرم و تر مزاج است. همچنین شاید سردمزاجى بیش از اعتدال- که کارش انجماد است- سخت را چنان نشان دهد که خشک است. مثال براى این دو حالت وضع برف و پیه است؛ برف از آنجا که انجماد کننده است و پیه از آن جهت که غلیظ است.
بیشتر سرد مزاجها بویژه اگر لاغر باشند، بدن نرم دارند زیرا نارسائى و خامى در آنها زیاد است.
تشخیص بوسیله گوشت و پیه
اگر ماهیچهها زیاد باشد دلیل رطوبت و گرمى و گواه بر وجود نوعى چسبندگى است. اگر گوشت کم باشد و پیهى همراه نداشته باشد، نشاندهنده خشکى و گرمى است.
لیکن چربى و پیه همیشه نشانه سردى هستند و در این حالت نوعى فروهشتگى نیز موجود است. اگر همراه پیه و چربى در جسم، رگها به تنگى گرایند و خون کاهش یابد و شخص مورد نظر در هنگام گرسنگى بسبب بند آمدن خون غریزى که باید احتیاج غذائى اندامها را برآورد، بحالت لاغرى درآید معلوم مىشود که مزاجش سرشتى و طبیعى است و اگر این نشانهها در بین نباشند معلوم مىگردد که مزاج وى عرضى و اکتسابى است. کمى چربى و پیه دلالت بر حرارت دارد، زیرا ماده چربى و پیه زاده چربى خون است که سردى آن را بند آورده است و از اینرو است که چربى بر کبد کم و بر رودهها زیاد است. ماده پیه و چربى بر قلب بیشتر از آن است که بر کبد است و این نه براى مزاج و شکل است بلکه مربوط به خود ماده نامبرده است که طبیعت در ایجاد آن حکمتى منظور داشته است.
انعقاد و بند آمدن پیه و چربى در بدن قابل کم و زیاد شدن است و بستگى با کم و زیاد بودن حرارت دارد. تنى که پرگوشت است و چربى و پیه زیاد ندارد، بدنى است گرم و مرطوب. تن پرگوشت و کمچرب و کمپیه دلیل بر وجود رطوبت زیاده از حد لازم است.
اگر پیه و چربى در بدن پرگوشت زیاده از حد لازم باشد، دلیل بر رطوبت و سردى بیش از اندازه است و چنین بدنى سرد و تر مزاج است. بدن خشک و بدن سردمزاجان از لحاظ سستى و تنبلى در درجه اول است و بعد از آن بدنهاى گرم و خشک و سپس بدنهاى خشکمزاج واجد گرمى و سردى معتدل قرار دارند. بعد از همه آنها گرممزاجانى که از لحاظ ترى و خشکى معتدلند قرار مىگیرند.[۸۱]
معاینه مو نشانههایى بدست مىدهد
سرعت رشد و نمو، سستى نشو و نما، کمى، باریکى، ستبرى، صافى، تجعد، و رنگ مو همه مبتنى بر دلایلى هستند که مىتوان در هنگام معاینه از آنها سود جست.
سرعت در نمو مو: اگر مو بسرعت نمو کند دلیل بر آن است که بدن زیاد مرطوب نیست و تا اندازهاى به خشکى گرایش دارد. ولى گرمى و سردى بدن را از نشانههائى که سابقا ذکر کردیم مىتوان تشخیص داد. هرگاه گرمى و خشکى گرد هم آیند موى در رستن سریع و از لحاظ مقدار زیاد و از حیث حالت ستبر مىشود، زیرا فزونى مقدار بر اثر گرمى و ستبرى موى دلیل بر زیاد بودن ماده دودى است. این حالت در جوانان موجود است و در خردسالان وجود ندارد، زیرا ماده خردسالان بخارى است و دودى نیست.
سستى در رستن مو: سستى در نمو موى و یا از رویش افتادن آن دلیل بر دو حالت است: یا خون بدن در محل رستنگاه موى اصلا موجود نیست و یا مزاج بسیار تر است. باید عکس هر دو حالت سرعت و کاهش در رویش موى را از ضد علائم استنباط کرد.
شکل مو: تجعد مو دلالت بر گرمى و خشکى مزاج است، چه گرمى و خشکى مزاج براى تغییر یافتن آمادگى دارند و شاید از پیچدار بودن منافذ و مسامات بدن باشد که بدون تغییر مىماند. صاف بودن موى دلالت بر حالت عکس سببهاى مجعد بودن آن را دارد.
رنگ موى: موى سیاه دلیل گرممزاجى، موى سرخ مایل بزرد (اصهب) دلیل سرد مزاجى و موى طلائى و سرخ دلیل بر اعتدال مزاج است. موى سپید یا دلیل بر رطوبت و سردى است همچنانکه در پیران صادق است و یا دلیل بر خشکى شدید است که قابل قیاس است با مواقع کمبارانى که در رستنىها رنگ سبز به سفیدى مىزند. شاید هم موى بر اثر بیمارى خشککننده سپید گردد. سپید شدن موى بعقیده ارسطو تغییر آن به رنگ بلغم است و بعقیده جالینوس کفک آوردن غذائى است که به سوى مو مىرود که اگر سرد باشد و در منافذ ریز پوست به سستى حرکت کند، موى به سپیدى روى مىآورد.
اگر در هر دو نظریه مذکور دقت کنیم مىبینیم که هر دو بهم نزدیکند، زیرا سبب پیدا شدن بلغم و علت سپیدى کفک یکى است و این را در رشته علم طبیعى مىتوان یافت.
معذلک باید در نظر داشته باشیم که مناطق مسکونى و آب و هوا بر رنگ موى تأثیر دارند و نباید حتماً موى برنگ طلائى باشد تا بر اعتدال مزاجش گواهى دهد و یا براى اثبات گرممزاج بودن یک اسلاو به موى سیاه نیازمند باشیم.
مراحل عمر نیز در کیفیت مو دخالت دارد: جوانان همانند جنوبىها و خردسالان نظیر شمالىها و نوپیران در حالت فىمابین بشمار مىآیند. انبوهى مو در خردسالان دلیل بر آن است که در زمان بزرگ شدن داراى مزاج سودائى خواهند بود. انبوهى مو در پیران گواه بر وجود مزاج سودائى است.
علائم رنگ پوست
سپیدى پوست دلیل بر نبودن خون و یا کمبود آن است و همراه سردمزاجى است.
اگر سردمزاجى نباشد، کمبود و یا نبودن خون همراه گرمى و خلط صفرائى است که بر اثر آن رنگ پوست زرد مىگردد.
سرخى رنگ پوست دلیل بر زیادى خون است و گرمى مزاج را مىرساند.
زردى و رنگ زرد مایل بسرخ دلالت بر گرمى زیاد دارند، لیکن زردى بیشتر دلیلى بر وجود زهره (مراره) است و زردى همراه سرخى دلیل خون و خون مرارى است. ممکن است در زردى پوست مرارى در کار نباشد و این رنگ فقط دلیل کمخونى باشد. این حالت در بدن کسانى که تازه از بیمارى برخاستهاند دیده مىشود.
پژمردگى رنگ پوست و از زردى به سیاهى زدن آن نشانه این است که سردى شدید خون را کم کرده است و این خون کم هم یخیده است، در نتیجه زردى آن به سیاهى زده است و رنگ را تغییر داده است. رنگ اسمر (سیاهى که به زردى مىزند) پوست دلیل بر گرم مزاجى است.
پوست داراى رنگ بادنجانى دلیل بر سردمزاجى و خشکمزاجى است زیرا این رنگ نتیجه سوداى خالص است. رنگ گچى مزاج سرد را مىرساند.
رنگ بلغمى و سربى دلیل بر سردى و ترمزاجى است که با کمى سودائى مخلوط است، زیرا چنین رنگى سفید است و کمى به سبزى مىزند. سپیدى آن یا از رنگ بلغم است و یا از تر مزاجى است و سبزى آن از این است که خونى منعقد و سیهفام با بلغم آمیخته است و باو رنگ سبز داده است. رنگ عاجى دلیل آن است که سردمزاجى ناشى از بلغم است و نیز کمى مراره موجود است.
بسیار اتفاق مىافتد که پوست بسبب کبد به زردى و سپیدى در مىآید و بسبب طحال به زردى و سیاهى مىگراید و در بیمارى بواسیر زرد و سبز مىگردد. این علل همیشگى نیست و ممکن است در حالاتى متفاوت باشند.
معاینه زبان و چشم: معاینه زبان جهت اطلاع بر حالات مزاجى رگهاى ضرباندار و بدون ضربان بدن بسیار مفید است. از راه چشم مىتوان به مزاج مغز پى برد.
ممکن است رنگ دو اندام فقط بوسیله یک بیمارى تغییر کند، مثلاً در بیمارى یرقان که گداختن بر اثر مراره زیاد است، زبان سپیدفام و پوست رخساره سیاهرنگ مىگردد.[۸۲]
نتیجهگیرى از شکل اندامها
گشادگى سینه و بزرگى اندامهاى جانبى و جاى کافى داشتن و در تنگنا نیفتادن و کوتاه نیامدن و همچنین گشادى در مجراى رگها و نمایان شدن رگها، بزرگى نبض و نیرومندى آن، بزرگى ماهیچهها و نزدیکى آنها به مفاصل، همه دلیل گرمى مزاج است و این خاصیتهاى ترکیبى همه زاده حرارتند. در هر بدنى که به عکس این خواص برخوردى، بدان که نتیجه سردى است، زیرا سردى مانع از آن است که نیروهاى طبیعى کار خود را چنانکه شاید و باید به انجام برسانند. زبرى و برجستگى مفاصل و دیده شدن غضروفها در حنجره و بینى و هموارى در هیئت بینى دلیل خشک مزاجى است.
نتیجهگیرى از تأثیرپذیرى اندام (سرعه انفعال الأعضاء )
اگر اندامى بدون زحمت و بسرعت گرم شود، دلیل گرمى مزاج است، چه تغییر به همجنس آسانتر از تغییر به ضد آن است. اگر اندامى بدون زحمت و بسرعت سرد گردد، دلیل سردى مزاج است. اگر کسى بگوید که مسئله بایستى برعکس باشد؛ باین دلیل که هر چیزى از ضد خود تأثیرپذیر است نه از همانند خود و این نظر که بیان کردى تأثیرپذیرى از همانند را شایستهتر نشان مىدهد، در پاسخ چنین گوئیم: آرى دو شبیه که از حیث نوع و طبیعت همانند باشند، از یکدیگر تأثیرپذیر نیستند. همچنانکه گرمتر و سردتر بهم شباهت ندارند و برهم تأثیر مىگذارند، در اینجا نیز موضوع بحث دو نوع گرمى است که نوعى گرمتر از نوع دیگر است و اختلاف در این میان همان اختلاف بین گرم و سرد است. کم گرمتر در برابر بسیار گرم، صفت سردى را دارد و بوسیله گرمتر تاثیرپذیر مىشود.
همچنین سردى از سردتر متأثر مىگردد، زیرا از حیث نوع و طبیعت آن دو شباهت کامل موجود نیست. وقتى یکى از آن بیشترها، کیفیت خود را نمو مىدهد بکمک حالت نیرومندترى که در آن است مىشتابد و کیفیت آن حالت «کمتر» کاهش مىیابد و بحالتى در مىآید که کیفیتش را تغییر دهد و به آسانى قوىترین فرا گرفته خود را کمک نماید. لیکن در اینجا چیز دیگرى هست که به قسمتى از این اشتراک بیشوکم حرارت و برودت که بیشوکمى در برابر هم قرار مىگیرند، ارتباط دارد. بعنوان مثال: گرممزاج تأثیر گرمى را بسرعت مىپذیرد، زیرا گرمى بواسطه تأثیر سردى- که مانع به آرزو رسیدن مزاج گرم در اندازه سردى است- از کار باز مىماند. اگر گرم و گرمتر بهم برسند و مانعى در راه نباشد، همدیگر را در گرم کردن کمک مىکنند و این کمک کردن حالت هر دو را تشدید مىکند.
اما اگر گرمى بخواهد اعتدال مزاج را از خارج بهم زند، قبل از هر چیز، گرمى غریزى درون به مقاومت در برابر آن مىپردازد. مثلاً در برابر سمهاى کشنده گرم که به بدن راه مىیابند، فقط گرمى غریزى است که مقاومت مىکند و دفعش مىنماید و گوهر آن را بتباهى مىکشاند.
گرمى غریزى ابزارى است در دست طبیعت که وقتى گرمى زیانآور ببدن روى مىآورد، روح را به بیرون راندن زیانآور مىگمارد و بخار را دور مىسازد و آن را مىگدازد و ماده آن را مىسوزاند. همچنین وظیفه دارد که زیان سرد وارد بر بدن را با ضد آنکه گرمى است، دفع نماید. این خصوصیات به سردى تعلق نمىگیرد. کار سردى این است که با گرمى وارد، در نزاع افتد و بازش دارد و به مقابله با سرد وارد آمده کارى ندارد. گرمى غریزى پاسدار رطوبتهاى غریزى است تا گرمى بیگانه بر آنها دست نیابد.
اگر گرمى غریزى نیرومند باشد، طبیعت مىتواند بوسیله آن در رطوبتها دستکارى کند و به پختگى و هضمشان برساند و خلط آنها را تأمین کند زیرا رطوبتها در آن حالت پیرو طبیعتند و از گرمى بیگانه روگردان هستند و به عفونت نمىرسند. لیکن اگر گرمى غریزى ناتوان باشد، طبیعت از رطوبتها کناره مىگیرد؛ زیرا واسطه بین طبیعت و رطوبتها ضعیف است، باین جهت رطوبتها متوقف مىشوند و از کار مىافتند و گرمى بیگانه بر آنها مىتازد و چیره مىشود و رطوبتها حرکاتى غیر طبیعى مىیابند و عفونت ظاهر مىشود.
حرارت غریزى ابزار دست همه نیروهاست و سردى مخالف همه نیروها است. سردى در گوهر هیچ سودى ندارد و اگر نفعى خیزد از گرمى روىآور است. به این جهت هم مىگویند گرمى غریزى و نمىگویند، سردى غریزى. کسى کدخدائى بدن را به سردى نسبت نمىدهد، بلکه گرمى را کدخداى تن مىدانند.[۸۳]
نتیجهگیرى از خواب و بیدارى
اعتدال در خواب و بیدارى نشانه اعتدال مزاج و بویژه نمایانگر نیکومزاجى مغز است. خواب بیشتر از حد نشانه ترى و سردى مزاج است و بیخوابى زیاد علامت خشکى و گرمى مزاج و بویژه معرف گرمى و خشکمزاجى مغز است.
نتیجهگیرى از کنشها(دلائل الأفعال)
اگر کنشها در مجراى طبیعى باشند و در آنها بیشوکمى روى ندهد، دلیل اعتدال مزاج است. اگر حرکات کنشها رو به افراط نهادند، دلالت بر گرمى مزاج دارد. اگر کنشها رو به سرعت نهند و سریعتر از حالت اعتدال گردند- مانند سرعت نشو و نما و سرعت رستن مو و سرعت رویش دندانها- نشانه حرارت مزاج است. اگر کنشها به سست حرکتى گرائیدند و در آنها درنگ ایجاد شد و یا ناتوان شدند، دلیل بر برودت مزاج است. ممکن است ناتوانى، سستىگرائى و کوتاهى در وظیفه، بسبب مزاج گرم به کنش اندام روى آورد، ولى در هر حال تغییرى در مجراى طبیعى روى داده است و با ناتوانى روبرو شده است.
همچنین امکان دارد که بسیارى از کنشهاى طبیعى بسبب حرارت از میان بروند و کاستى یابند، مانند خواب که شاید مزاج گرم از بین برود یا کم گردد، از اینروست که برخى حالات طبیعى مانند خواب بسبب سرما فزونى مىیابند. لیکن همه احوال طبیعى چنین نیستند و براى آن شرطى وجود دارد و آن اینکه حالت مورد نظر مشابه حالت خواب باشد. خواب براى زندگى و بهبودى مورد نیاز مطلق نیست، بلکه از این است که گاهى روح بر اثر خستگى دست از کار مىکشد و نیاز به خواب دارد و یا به تنهائى از عهده انجام وظیفه و هضم غذا بر نمىآید و خواب مورد نیاز واقع مىشود. بنابراین خواب در نتیجه عجزى حاصل مىشود و آن عجز بیرون شدن از مجراى طبیعت است، گرچه چنین بیرون شدنى طبیعى است و باید باشد. از این روى چنین حالتى را طبیعى ضرورى نامند و اسمى مشترک دارد. این حالت طبیعى ضرورى بهترین نشانه مزاج معتدل است و در آن کنشها تعدیل مىیابند و به کمال مىرسند. اما اینکه دلیل بر گرمى و سردى و خشکى و ترى باشد، دلیل تخمینى است و بطور کامل معلوم نیست. رسائى صدا و بلندى صوت، سرعت در سخن گفتن و پیوستگى گفتار، خشم، سرعت حرکت و سرعت در بر هم نهادن و گشودن پلکها نیز از کنشهاى قوى هستند که دلالت بر گرمى مزاج دارند. با اینکه چنین کنشهائى جنبه عمومى ندارند و ویژه اندام خاصى هستند، باز دلیل بر گرمى مزاج است.
نتیجهگیرى از مواد زائد
با معاینه مواد دفع شده از بدن مىتوان نشانه بیمارى را جست. چنانکه اگر براز و ادرار و عرق و نظیر آن گرم و داراى بوى تند باشند و بوسیله این مدفوعات مواد رنگپذیر رنگ بگیرند و برشتنىها و پختنىها برشته و پخته گردند، دلیل بر گرمى مزاج است. حالات عکس آنها، نشانه سردى مزاج بشمار مىآید.[۸۴]
نتیجهگیرى از کنش و واکنش قواى نفسانى
حالات قواى نفسانى نمایانگر مزاج آدمى است، مثلاً خشمناکى زیاد، بیتابى و آشفتگى، زرنگى، زودفهمى، اقدام، بیشرمى، خوشبینى، امیدوارى، سنگدلى، چالاکى، خلق مردانه، تنبلى کم و تأثیرپذیرى کم از هر چیز، نشانه گرمى مزاج است و حالات عکس آنها دلیل بر سردى مزاج مىباشد. پایدارى در خشم، در آشتى، خیالپردازى، تودار بودن و نظایر آن، نشانه خشکمزاجى است. تأثیرپذیرىهاى زودگذر دلالت بر ترمزاجى دارند. خواب دیدن و رویا نیز از این قبیل مىباشند. گرم مزاجها در خواب مىبینند که بر آتش مىسوزند و یا آفتابزده مىشوند. سردمزاجها در خواب مىبینند که یخ مىبندند و یا در آبسرد غوطهورند. کسى که خلط زیاد دارد، خواب همجنس خلط را مىبیند، همچنانکه گویند «شتر در خواب بیند پنبهدانه». همه این علائم که ذکر شد و یا اکثر آنها نمایانگر مزاجهاى اصلى هستند که در خود بدن بوجود آمدهاند.
مزاجهاى بیگانه و عرضى نشانههاى ویژه خود دارند:
دلیل گرمى مزاج عرضى آن است که گرمى بدن آزاردهنده مىشود و از آن درد تب روى مىآورد. بر اثر جوشش گرمى نیروى حرکت باز میماند، تشنگى زیاد دست مىدهد، در دهانه معده التهاب پدید مىآید، دهن تلخ مىشود، نبض بسرعت مىزند و ناتوان مىگردد و زنش آن نامرتب مىگردد. بیمار با تناول گرمکنندهها آزار مىبیند و با خنککنندهها تسکین مىیابد و در تابستان حالتش به تباهى مىرود.
علائم مزاج سرد و غیر طبیعى عبارتند از: کمهضمى، تشنگى کم، سستى در مفاصل و زیادى تبهاى بلغمى. سرد مزاج غیر طبیعى از سرماخوردگى و تناول خنککنندهها آزار مىبیند و بوسیله گرمکنندهها تسکین مىیابد و در زمستان حالش بد است.
نشانههاى تر مزاج غیرطبیعى با نشانههاى سردمزاج غیر طبیعى مشابه است و علاوه بر آنها فروهشتگى، سیلان آب دهن، جریان مخاط و لینت شکم (انطلاق الطبیعه) و سوء هضم همراه دارد. بر اثر تناول تر بدرد مىآید، خوابش زیاد است و پلکهایش به خشکى و پژمردگى مىزنند (هیجان پلک).
علائم خشکمزاج غیرطبیعى زبرى و بیخوابى و لاغرى است. چنین شخصى از تناول هرچه که خشکى در آنست آزار مىبیند؛ با پاییز ناسازگار است و بوسیله ترى دهندهها تسکین مىیابد؛ آب گرم و چربى لطیف را زود مىپذیرد و بدنش آنها را زود مىمکد.[۸۵]
علایم غلبه اخلاط و ظهور طبع خاص
غلبه خون