این آیه اسیر گرفتن در رابطه با جنگ هنگام آغاز جنگ و در گرماگرم عملیات و پیش از تثبیت موقعیت، را ممنوع میسازد.
۵- فاذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعد و اما فداء حتی تضع الحرب اوزارها (محمد/ ۴)؛ پس چون با کسانى که کفر ورزیدهاند برخورد کنید گردنها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در کشتار] از پاى درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید] تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود این است [دستور خدا] و اگر خدا مىخواست از ایشان انتقام مىکشید ولى [فرمان پیکار داد] تا برخى از شما را به وسیله برخى [دیگر] بیازماید و کسانى که در راه خدا کشته شدهاند هرگز کارهایشان را ضایع نمىکند (۴).
در تفسیر المیزان در تفسیر این آیه چنین آمده است:
این آیه نتیجهگیرى از سه آیه قبل است که مؤمن و کافر را وصف مىکند، گویا فرموده: وقتى مؤمنین اهل حق باشند، و خدا آن انعامها را به ایشان بکند، و کفار، اهل باطل باشند، و خدا اعمالشان را خنثى و گمراه کند، پس مؤمنین باید در هنگام برخورد با صف کفار با ایشان قتال کنند و اسیر بگیرند تا حق که هدف مؤمنین است زنده شود و زمین از لوث باطلى که مسیر کفار است پاک گردد. پس مراد از” لقاء” در جمله” فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ” برخورد با کفار است در جنگ. و کلمه” ضرب الرقاب” مفعول مطلق است که در جاى فعل خود نشسته و عاملش در تقدیر است، و تقدیر جمله” فاضربوا ضرب الرقاب” است، یعنى گردنهایشان را بزنید زدنى کشنده، چون آسانترین و سریعترین راه کشتن دشمن، زدن گردن آنها است (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج۱۸، ص۳۴۰).
” حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ”- در مجمع البیان گفته: کلمه” اثخان” به معناى بسیار کشتن، و غلبه و قهر بر دشمن است، و از همین جهت گفته مىشود:” اثخنه المرض”، یعنى مرضش شدید شد و” اثخنه الجراح” یعنى زخمهاى کارى او بسیار است (طبرسی، ۱۴۱۵ق، ج ۹، ص ۹۷).
و در مفردات گفته:” وثقت به، أثق، ثقه” به معناى این است که من دل به او دادم، و به او اعتماد و اطمینان دارم.” اوثقته” به معناى این است که او را بستم” وثاق” به فتحه واو، همچنین” وثاق” به کسره واو، دو اسمند براى وسیلههایى که با آنها چیزى را مىبندند (مفردات راغب، ماده” وثق”.) (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج۱۸، ص۳۴۱).
و کلمه” حتى” غایت گردن زدن را معین مىکند. و معناى جمله چنین است: با کفار آن قدر قتال بکنید تا قتل در آنان زیاد شود، آن وقت مشغول به اسیر گرفتن و بستن دست و پاى اسراء شوید. پس مراد از” شد وثاق” اسیر گرفتن و محکم بستن آنان است، در نتیجه آیه شریفه در اینکه اسیر گرفتن را بعد از اثخان قرار داده، در معناى آیه” ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ” (سوره انفال، آیه ۶۷) است که مىفرماید هیچ پیغمبرى حق ندارد اسیر بگیرد، مگر وقتى که در زمین غالب شود (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج۱۸، ص۳۴۱).
” فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً”- یعنى بعد از آنکه اسیرشان کردید یا بر آنان منت نهاده آزادشان مىکنید یا فدیه مىگیرید، یعنى با گرفتن مال و یا آزادى اسیرانى که در دست آنان دارید، ایشان را آزاد مىکنید. ” حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها”-” اوزار حرب” به معناى سنگینىهاى جنگى یعنى اسلحهاى است که جنگجویان با خود حمل مىکنند، و مراد از وضع آن، بطور کنایه تمام شدن جنگ است (همان).
پس، از آنچه در معناى آیه گذشت خواننده عزیز به اشکالى که متوجه گفتار بعضى (طبرسی، ۱۴۱۵ق، ج ۹، ص ۹۷) از مفسرین هست متوجه مىشود، و آن گفتار این است که: آیه مورد بحث ناسخ آیه شریفه” ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ” (سوره انفال، آیه ۶۷) است چون سوره مورد بحث بعد از سوره انفال نازل شده پس ناسخ آن است. و اشکال این است که: بین دو آیه منافاتى نیست، براى اینکه آیه سوره انفال از اسیر گرفتن قبل از اثخان نهى مىکند، و آیه مورد بحث به اسیر گرفتن بعد از اثخان امر مىنماید (همان).
و همچنین اشکالى که متوجه گفتار بعضى (طبرسی، ۱۴۱۵ق، ج ۹، ص ۹۷) دیگر است که گفتهاند: جمله” فَشُدُّوا الْوَثاقَ …” به وسیله آیه شریفه” فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ” (سوره توبه، آیه ۵) نسخ شده، گویا پنداشتهاند هر جا عامى بعد از خاصى وارد شود ناسخ آن خاص خواهد بود، نه مخصص، در حالى که حق مطلب خلاف آن است که اگر کسى بخواهد دلیلش را ببیند باید به علم اصول مراجعه کند، و در آیه شریفه مباحثى مربوط به علم فقه هست که جایش در همانجا است. کلمه” ذلک” به معناى” مطلب چنین است” مىباشد، یعنى حکم خدا همان است (همان).
” وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ”- ضمیر جمع به کفار برمىگردد، یعنى اگر خدا بخواهد از کفار انتقام مىگیرد، هلاکشان مىکند، شکنجهشان مىدهد، بدون اینکه دستور به قتال با ایشان را بدهد. ” وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ”- این جمله استدراک و استثناء مانندى است از مشیت انتقام، مىفرماید اگر خدا بخواهد از ایشان انتقام مىگیرد، الا اینکه هنوز نخواسته بگیرد، بلکه دستورتان داده که کارزار کنید تا شما را به وسیله یکدیگر امتحان کند، مؤمنین را به وسیله کفار بیازماید و به جنگ با آنان وادار سازد، تا معلوم شود چه کسى اطاعت کرده و رنج جنگ را به خاطر امر خدا تحمل مىکند، و چه کسى عصیان مىورزد. و کفار را هم به وسیله مؤمنین امتحان کند تا معلوم شود اهل شقاوت کیست، و موفق به توبه و بازگشت از باطل بسوى حق کیست؟ با این بیان روشن شد که جمله” لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ” تعلیل حکم در آیه است. و خطاب در” بعضکم” به مجموع مؤمنین و کفار است، ولى روى سخن با مؤمنین است (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج۱۸، ص: ۳۴۲).
” وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ”- این گفتار در سیاق شرط و حکم در آن عمومى است، مىفرماید: کسانى که در راه خدا و در جهاد و قتال با دشمنان دین کشته مىشوند، اعمال صالحشان که در راه خدا انجام داده اند هرگز باطل نمىشود (همان).
بعضى گفتهاند: مراد از جمله” وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ”، شهیدان در جنگ احد است. لیکن این سخن تخصیصى است بدون دلیل و سیاق آیه همانطور که گفتیم عمومى است (طبرسی، ۱۴۱۵ق، ج ۹، ص ۹۸).
[معناى اینکه خداوند کسانى را که در راه او کشته شدند هدایت و اصلاح بال مىنماید]
” سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ” ضمیر جمع به” الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ …” برمىگردد، در نتیجه آیه شریفه و آیه بعدش در مقام بیان حال شهداء بعد از شهادتشان مىباشد که مىفرماید: به زودى خداى تعالى ایشان را بسوى منازل سعادت و کرامت هدایت نموده، با مغفرت و عفو از گناهانشان، حالشان را اصلاح مىکند و شایسته دخول در بهشت مىشوند.
و وقتى این آیه را با آیه” وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ” (سوره آل عمران، آیه ۱۶۹) ضمیمه کنیم، معلوم مىشود مراد از اصلاح بال کشته شدگان راه خدا، زنده کردن ایشان است به حیاتى طیب که شایستهشان کند براى حضور در نزد پروردگارشان، حیاتى که با کنار رفتن پردهها حاصل مىشود (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج۱۸، ص: ۳۴۳).
در مجمع البیان گفته: علت این که در این چند آیه دو بار از اصلاح بال سخن به میان آمده این است که مراد از اولى اصلاح دل آنان در دین و دنیا و در دومى اصلاح حالشان در نعیم آخرت است، پس در حقیقت اولى سبب نعیم است، و دومى خود نعیم (طبرسی، ۱۴۱۵ق، ج ۹، ص ۹۸).
فرق بین وجه مرحوم طبرسى و وجهى که ما بیان کردیم این است که: بنا به گفته ما، اصلاح بال دومى، نظیر عطف تفسیرى است براى جمله” سَیَهْدِیهِمْ”، نه اصلاح در نعیم آخرت، و جمله” وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ” بنا به گفته او به منزله عطف تفسیرى است براى جمله” وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ” نه آنکه ما گفتیم که اصلاح حال آنان قبل از دخول جنت است. ” وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَها لَهُمْ” این جمله منتهى الیه هدایت ایشان است. و جمله” عَرَّفَها لَهُمْ” حال از” یُدْخِلُهُمُ” است، یعنى به زودى ایشان را داخل بهشت مىکند در حالى که بهشت را یا در دنیا و به وسیله وحى انبیاء و یا به وسیله بشارت در هنگام قبض روح، یا در قبر، و یا در قیامت، و یا در همه این مواقف به ایشان شناسانده باشد. این آن معنایى است که از سیاق استفاده مىشود (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج۱۸، ص: ۳۴۴).
بحث روایتى [ (روایاتى در باره اسیر گرفتن کفار، و شان نزول آیه:” وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ …”)]
در الدر المنثور است که ابن مردویه از على (ع) روایت کرده که گفت:
سوره محمد آیهاى است در ما و آیهاى است در بنى امیه (سیوطی، بیتا، ج ۶، ص ۴۶).
قمى هم در تفسیر خود از پدرش از بعضى اصحاب امامیه از امام صادق (ع) مثل آن را روایت کرده (قمى، ۱۳۸۸، ج ۲، ص ۳۰۱).
و در مجمع البیان در ذیل جمله” فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ …” گفته:
از ائمه هدى (ع) روایت شده که اسیران جنگى دو جورند: گروهى قبل از تمام شدن جنگ دستگیر مىشوند با اینکه هنوز تنور جنگ داغ است، امام مسلمین در باره آنان اختیار دارد، اگر خواست به قتل مىرساند و اگر خواست یک دست و یک پایشان را به طور عکس قطع نموده رهایشان مىکند، تا در اثر خونریزى بمیرند ولى نمىتواند بدون عوضى و یا با گرفتن عوض رهایشان کند (طبرسی، ۱۴۱۵ق، ج ۹، ص ۹۸).
قسم دوم از اسیران آنهایند که بعد از تمام شدن جنگ اسیر مىشوند که امام مسلمین در باره آنان اختیار بیشترى دارد، هم مىتواند بدون گرفتن فداء آزادشان کند و هم مىتواند فداء پولى و یا انسانى بگیرد، و هم مىتواند آنها را برده کند، و هم مىتواند گردن بزند. و در هر دو حال اگر مسلمان شدند تمامى آن شکنجهها ساقط شده، حکمشان حکم مسلمین خواهد بود (همان، ج ۹، ص ۹۷).
کافى هم حدیثى به این معنا از امام صادق (ع) روایت کرده (کلینی، ۱۳۸۸ق، ج ۵، ص ۳۲).
و در الدر المنثور است که ابن منذر از ابن جریح روایت کرده که در ذیل آیه” وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ” گفته این آیه در باره کسانى از اصحاب رسول خدا (ص) نازل شده که در جنگ احد کشته شدند (سیوطی، بیتا، ج ۶، ص ۴۸).
آیه عام است، اینک باز مىگوییم سیاق استقبال در” سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ”، تنها با عمومیت سازگار است، نه با شهدایى خاص. پس، از آیه شریفه برمىآید که در صدد بیان یک قاعده کلى است (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج۱۸، ص ۳۴۴).
این نیز روایت شده که آیه” حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ …” ناسخ آیه” ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ …” است. و نیز روایت شده که جمله” فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ” ناسخ آیه” فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً” است (سیوطی، بیتا، ج ۶، ص۴۸).
بنابراین چون در جنگ حتما باید نیروی دشمن از کار بیفتد و گرنه جنگ پایان نخواهد داشت از کار افتادن نیروی دشمن هم به دو صورت امکان دارد: ۱- همه را قتل و عام کنند که این کار غیر انسان و ظالمانه است. ۲- یا باید اسیر گرفت که از نظر اخلاقی و انسانی اسیر گرفتن مهمتر است (محقق داماد، ۱۳۷۸، ص۳۷).
حال که اسیر گرفته شد با اسیران چه باید کرد، و چه برنامه عاقلانه و حکیمانه بدور از جهل و افراط و تفریط باید درباره آنان اتخاذ کرد، و اصولا در کجا و در چه شرایطی باید اسیر گرفت در کجا به صلاح دولت و ملت و امت نیست اسیر گرفتن قابل توجه است که در برخورد با اسیران جنگی چه در گذشته و چه امروز دو گروه افراطی و تفریطی همواره وجود دارد:
الف- گروهی تحت تاثیر خشم و نفرت، کینه و عداوت حس انتقامجویی که معمولا در اثر کشتار و رفتار خصمانه دشمن یا به خاطر عزیزانی که از دست دادهاند با دیدن اسیران و تجدید خاطره جنایات آنان، فراد انتقام و اعدام سر میدهند.
ب- برخی نیز تحت تاثیر انسان دوستی یا شعار دفاع از حقوق و … میخواهند همه اسیران هر چه زودتر آزاد شوند بدون در نظر گرفتن مصالح و حتی اموری که در صلح پایدار موثر است انرا به خانواده ها و وطنشان برگردانند (ضیائی بیگدلی، ۱۳۶۶، ص۶۴ ).
دلیل مشروعیت گرفتن اسیر در اسلام آیۀ چهارم سورۀ محمد است. از دلایل اسیر گرفتن میتوان به شکستن ابهت دشمن، به دست آوردن امکان لازم جهت باز پس گرفتن اسرای خودی به هنگام مبادله و دیگر موارد نام برد (سرخسی، ۱۴۲۱ق، ج۱۰، ص۶۴).
قرآن نهایت کار اسرا را دو امر میداند یا منت نهادن یا فدا و کشتن اسرا حکم نهایی در مورد آنان نیست. قرآن بحثی از کشتن اسرا نکرده است و اسرایی که توسط پیامبر کشته شدند به دلیل شرکت در جنگ و اسارت نبود، بلکه این افراد مجرم جنگی بودند نه اسیر جنگی که این حکم با احکام قوانین بینالملل مطابقت دارد (حمزه زاده و عزیزی، ۱۳۸۷، ص ۲۶۰)؛ این افراد عبارت بودند از «عقبه بن ابی معیط و نضربن حارث» در جنگ بدر، «ابوعزه جمحی» در جنگ احد به دلیل خیانت در عهد؛ «ابن خطل»، «مقیس بن صبابه کنانی»، «حویرث بن نقیذ» در فتح مکه، افرادی هم به علت خیانتی که از آنان روی داد و تجربه شخص پیامبر و نوعی خضوع و فرمانبرداری در مقابل امر خدا حکم به کشتن مردان بالغ داده شد که تمام آن افراد نیز به حکم مجرم بودن کشته شدند نه اسارت (اشراق، ۱۳۶۰، ص۵۹).
در مورد به بندگی گرفتن اسرا، قرآن در بیان احکام اسرا بحثی از این حکم نکرده ولی در سیره عملی پیامبر با مواردی برخورد میکنیم که پیامبر این کار را انجام داده است. البته حکم مذکور بر مردان بالغ صورت نگرفته بلکه بر کودکان و زنان انجام شد. مانند اجرای حکم بندگی بر اسرای سریه ابن حارثه و بنی قریظه. ناگفته نماند حکم بندگی فورا از آنان زائل شد و همگی آزاد شدند و دایره کار بسیار محدود و کم بوده و چه بسا فقط به خاطر ضرورت انجام شده است (الهامی، ۱۳۸۷، ص۱۱۲).
نگارنده بر این اعتقاد است که میبایست نظر برخی علما را پذیرفت که قائلند به اینکه در جهان امروز با توجه به مصلحت نباید جز در مقام معامله به مثل آنرا تجویز کرد و تشویق و ترغیبی که اسلام به آزادی اسرا میکند خود نشانگر تمایلی است که شارع مقدس به اسقاط حکم مذکور دارد.
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
۲-۳- انواع اسیر
از مطالعه قرآن و نیز از طبیعت جنگ از آغاز تا پایان آن معمولا دو نوع اسیر مطرح است و در واقع دو نوع دستگیر شده و تسلیم شده وجود دارد:
اول- کسانیکه در آغاز جنگ یا گرماگرم درگیری و پیشرویهای نخستین اسیر میشوند.
دوم- افرادی که در اواخر و پایان جنگ و پس از پیروزی یا شکست دشمن به اسارت در میآیند و یا تا آخرین نفس جنگیده و شکست خورده و اسیر میشوند این دو گروه یکسان و دارای یک حکم نیست وصع آنان مثل هم نمیباشند مواردی که اسیر گرفتن ممنوع است (اسکندری، ۱۳۷۹، ص۷۶).
دستور منع اسیر در پاره موارد از قرآن به دست میآید که اگر خوب بیاندیشیم و دقت کنیم یک قانون دقیق و فطری جنگی و نظامی است. و آن سرگرم شدن به گرفتن اسیر یا اسیرگیری پیش از تثبیت موقعیت و پیش از شکست کامل دشمن در میدان نبرد است. هنوز مواضع استراتژیکی تحکیم و تثبیت نشده و جای پای محکمی برای سپاه و محل برای نگهداری اسیر وجود ندارد و امکان تخلیه نیست و … نباید اسیر گرفت، چون در این صورت چند خطر وجود دارد:
گروهی هدفشان گرفتن اسیر میشود و از جنگ و شکست اصلی و نهائی دشمن غافل میشوند و در نتیجه فرصت بهتر برای پیروزی دشمن به وجود میآید.
گروهی در حفظ و نگهداری اسیر در میدان جنگ مشغول و در نتیجه از کارائی عملیاتی در نبرد باز میمانند.
اسیران نیز بیکار ننشسته و از هر فرصتی استفاده میکنند ای بسا در میدان جنگ و مشغول بودن عمده سپاه سر به شورش بردارند و از پشت به نیروهای فاتح خنجر بزنند (حسنی، ۱۳۸۶، ص۴۸۴).
برای توجه به همین نکات و جلوگیری از همین خطراست که اسلام و قرآن دستور میدهد.
هنگامیکه با دشمن روبرو شدید؛ ضربات سنگین خود را واردسازید، بقدر کافی نیروهای آنانرا درهم بکوبید و پس از آنکه جای پای خود را محکم ساختید و موقعیت تثبیت شد آنگاه اقدام به گرفتن و نگهداری اسیران بنمائید (محمد/۴).
و باز به همین دلیل به پیامبر (ص) دستور میدهد که پیش از تحکم مواضع و تثبیت موقعیت، اسیر نگیرد.
برای هیچ پیامبری روا نیست اسیر داشتن و اسیر گرفتن مگر آنکه جای پای خویش را در زمین محکم سازد و مستقر شود. شما دنیا و منافع مادی آن را اراده میکنید و خداوند آخرت و منافع اسلام و آینده را، و خداوند قدرتمند و حکیم است (انفال/ ۶۷).
منظور از اراده آن است که در آن وقت برخی مسلمانان تمایل داشتند و ترجیح میدادند هر چه بیشتر اسیر بگیرند تا در برابر گرفتن فدیه و پول آنانرا آزاد ازند بدون آنکه به مصالح عمومی اسلام و جهان اسلامی و مسلمین توجه کنند که چگونه با این عمل اسلام را به تدریج به خطر میافکنند و جبهه دشمن را تقویت میکنند (حسنی، ۱۳۸۶، ص۴۸۴).
دقت و توجه به مضمون این دو آیه و فلسفه این دو حکم همان نکتههای اساسی است که گفته شد چون گرفتن اسیر در آن لحظات حساس و خطرناک و سرنوشت ساز بازی با آتش است و بیتوجهی به سرنوشت اسلام و جنگ پس بسیار به جا و عقلانی است که بدون تثبیت موفقیت و یا پیروزی کامل مبادرت به گرفتن اسیر نکند ولی پس از آن و امکان تخلیه و اسکان در مراکز امن و دور از جبهه اصلی اینکار را انجام دهد. بنابراین نه دستور قسمت اول آیه (۴ سوره محمد) که هنگام روبروی جدی با دشمن قوای دشمن را درهم بکوبید و منع اسیرگیری ناصواب وبیرحمانه است، و نه نفی اسیر گرفتن برای پیامبر در این شرایط (اسکندری، ۱۳۷۹، ص۷۸).
بلکه هر دو دستور مطابق یک اصل عقلائی و حقیقی که همه جا عملا انجام میشود و هر سپاه عاقل و فرمانده دوراندیش و واقع نگری باید آنرا مراعات کنند چه در گذشته و یا حال و برای هیچ کس حتی هیچ پیامبری به تعبیر قرآن شایسته نیست خلاف عمل کند و این دستور اختصاص به جنگ احد و خندق و زمان پیامبر (ص) ندارد و در هر شرایطی و در هر عصر و زمانی و جنگی لازمالاجرا و شایسته مراعات است و این حقیقت از دهها تفسیر و روایات به دست میآید (همان، ص۷۹).
۲-۴- تاریخ بردگی اسیران
با بررسی حقوق اسیران جنگی و رفتارهای انسانی اسلام درباره اسیران جنگی نکته مهم و قابل توجه پذیرش اجمالی و صحه نهادن پیامبر اسلام به قانون بردگی جهان آنروز است که همواره موجب سوالهایی است. از آنجا که اسلام هرچند تغییرات اساسی در بردگی بمفهوم رایج آنزمان داده است و مقدمات آزادی بردگان را فراهم ساخته است ولی با پذیرش اجمالی آن، این سئوال مطرح میشود که چرا اسلام یکباره فرمان الغاء بردگی را صادر نکرد و بر این عمل غیر انسانی، اجمالا صحه نهاد (نگارنده).
در پاسخ به این سوال توجه به دو نکته ضروری بنظر میرسد:
۱- اسلام هرگز آغازگر و مبتکر و پیشنهادکننده آن نبود بلکه از این نظر در برابر عملی انجام شده قرار گرفته و بخاطر شرایط زمان ناچار بود آنرا بهطور موقت و محدود بپذیرد. زیرا به هرحال در جنگها اسیرانی بدست مسلمانان میافتاد و لازم بود فکری برای آنان بشود. با توجه به اینکه در آنروزها زندانی که بتواند اسیران را در آنها جای بدهد، وجود نداشت پس مسأله زندان منتفی بود. بهعلاوه زندان علاوهبر هزینه سنگین مشکلات روحی و اخلاقی دیگری هم داشته است. از سوی دیگر آزاد کردن بیقید و شرط آنان نیز ممکن بود به تقویت دشمن و بروز جنگهای دیگر، بیانجامد. مهمتر اینکه اینگونه آزادی یکطرفه،همواره کاری بجا و عقلائی نبوده است. از سوی سوم آزاد کردن مشروط هم از طریق مبادله اسیران یا گرفتن فدیه و غرامت جنگی،همیشه عملی نبوده است و هر کجا که امکان داشت عملی شده است (مسعودی، ۱۳۴۹، ص۱۶۰).
بنابراین برای طرف جنگ که اسیرانی داشت، دو راه بیشتر باقی نمیماند یا اعدام و کشتن اسیران و یا تقسیم آنها در میان جنگجویان بصورت بردگان. گرچه هر دو صورت، محذور داشت ولی مسلما محذور دومی کمتر بود و بعلاوه دومی امری رایج و جا افتاده و پذیرفته شده در مجامع آنروز و حتی ملل متمدن آنروز بوده است و اسلام هم ناچار راه دوم را موقتا پذیرفت (نگارنده).
۲- درعینحال اسلام در کنار پذیرش موقتی، برنامه بسیار دقیق و جامع و حساب شدهای برای آزادی تدریجی بردگان تنظیم نمود. زیرا آزادی دفعی آنان، مشکلاتی هم برای خود بردگان ایجاد میکرد و آنها را بصورت گروهی بیسرپرست و بیکار و فاقد همه امکانات در میآورد. و حتی ممکن بود عوارض ناگواری ببار آورد. بنابراین میبایست اسلام آنان را تحت برنامهای تدریجا آزاد کند و نخست با جذب آنان در جامعه اسلامی شخصیت روحی و فکری و اقتصادی آنان را فراهم سازد و سپس بتدریج آزاد کند (حسنی، ۱۳۸۶، ص۴۸۹).
عکس مرتبط با اقتصاد
تاریخ دقیق بردگی از نظر آغاز و شیوع آن در جامعه بشری کاملا معلوم نیست و در هیچیک از مآخذ مهم ذکری از آن بعمل نیامده است.برخی آنرا از دورهء شکار دانستهاند و گروهی برخلاف نظر اول آنرا از دورهء کشاورزی میدانند. ویل دورانت معتقد است زراعت که تولد مدنیت است در همان حال که سبب مالکیت خصوصی میگردید،بردگی را نیز بهمراه داشته است. در دوره شکار،بردگی مفهوم نداشت بلکه زنان و کودکان کار منزل را اداره میکردند (حسنی، ۱۳۸۶، ص۴۹۱).
گرچه برخی نیز معتقدند دو نوع بردگی وجود داشته:
۱-بردگی خانوادگی که شامل بردگی خویشاوندان و بیگانگان هردو میشد.
۲-بردگی قانونی و آن حق مالکیتی است که قانون معتبر شناخته است (اسکندری، ۱۳۷۹، ص۷۸).
بردگی بمفهوم اصطلاحی آن همین بردگی است پس آغاز بردگی در جهان مقارن با تشکیل و تاسیس حکومت و پیدایش دولت است ولی از آنجائیکه نخستین میتوان گفت که آغاز بردگی،همراه با آغاز نخستین جنگ غالب پیروز بوده است چنگ پیروزی که اسارت را بدنبال داشت و چون بشر در حیات اجتماعی خود همواره دستخوش جنگ و ستیز بوده،پس بردگی سابقهای بس طولانی در جامعه بشری داشته است. بهمین جهت قصص و مطالب زیادی در تاریخ امم و مملوک نیرومند دربارهء بردگی و بردگان وجود دارد. و در بین ملل متمدن آنروز احکامی در رابطه با اصل بردگی و بردهگیری دیده میشود مثل ملت هند، یونان، روم، ایران و ملت یهود و نصاری و تا ظهور اسلام. “فردینان توتل”در فرهنگ (و معجم) خود مینویسد:که بردگی در نزد قدیمترین اقوام یافت میشود.و برده از اسیران جنگی گرفته میشد. برای بردگی در نزد یهود و یونانیان و رومیان عرب جاهلی و حتی اسلام نظام و برنامه خاصی وجود داشت (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج ۶، ۲۶۲).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
دائره المعارف بریتانیا مینویسد: بردگی در دروهء”همریک” کاملاً معمول بود و چون همر شاعر افسانهای یونان در قرن ۸۵۰ پیش از میلاد میزیسته است ریشه بردگی به قرن هشتم پیش از میلاد نیز برمیگردد چون او به اوضاع بردگان اشاره کرده است (دائره المعارف بریتانیا). ضمنا ارسطو در کتاب سیاست از”هریود”شاعر قرن هشتم پیش از میلاد طالبی نقل میکند که حاکی از وجود بردگی است از وجود برده در جامعه است (عنایت، ۱۳۸۷، ص۶۴).
ارسطو در قرن چهارم پیش از میلاد (۳۸۰-۳۲۲ پیش از میلاد) اصل بردگی را در جامعه یا بردگی عدهای را فطری میداند و میگوید برخی طوری آفریده شدهاند که فطرتا غلام و برده باشند! طبیعت، غلام را خلق یا اصولا بربرها و اقوام دور از تمدن را آفریده، برای خدمتگذاری (بردگی) و یونانیان را آفریده برای فرمانروائی و آزادگی (همان، ص۲۵).
منتسکیو در روح القوانین مینویسد: در قانون افلاطون مقرر شده بود که غلام و برده نمیتواند در دفاع طبیعی استفاده کند اگر باو حمله میشد نباید برای دفاع از خویش اقدام نماید. در واقع نه او حق دفاع طبیعی و نه حق مدنی (قانونی) داشت (منتسکیو، ۱۳۶۲، ص۴۲۴).
۲-۵- حقوق اسیران جنگی در اسلام
در اسلام، اسیر جنگی دارای حقوق و احکامی است که مسلمانان به هر شکل، موظف به رعایت آن میباشند. در سیره پیامبر در ضمن بیش از ۲۷ غزوه و متجاوز از ۷۰ سریه نظامی هرگز رفتار سویی درباره اسیران جنگی دیده نشده است و هرگز پیامبر لطمه به اسیری نزده است یا به آنان تحقیر و آزار روحی روا نداشته است. همواره با مهربانی و ملاطفت رفتار کرده است و با اندک بهانه و عذری حتی آنان را آزاد ساخته است (حمید الله، ۱۳۸۰، ص۱۲۶).
نخستین جنگ با مشرکان پس از ۱۵ سال اسارت و شکنجه و تبعید مسلمانان و توطئه کشتن پیامبر(ص) و هجرت پیامبر و مسلمانان، در بدر انجام شد در این جنگ نیروی کم و باایمان مسلمانان بر سپاه عظیم و مجهز کفار غالب شد و حدود ۷۰ نفر اسیر گرفته شد. با اینکه روش معمول جنگها درباره اسیران گردن زدن و کشتن آنها یا بردگی آنان بود، پیامبر شیوه تازهای بکار برد،که چند نکته آن در خور دقت است:
دستور داد تا بسیاری از آنان که به اکراه و اجبار بجنگ آمدهاند و مخصوصا بنی هاشم که مجبور به شرکت در جنگ بودند نکشید و سعی کنید که اسیر بگیرید!
مردم را مخیر ساخت که یا از خود اسیران و یا از کسان آنان فدیه بگیرند و آزادشان کنند و یا بدون فدیه آزاد سازند.
اسیرانی که خواندن و نوشتن میدانند هر یک در برابر آزادی خویش ده مسلمان را خواندن و نوشتن بیاموزند و آزاد گردند.
پیامبر (ص) در خلال جنگها حتی در همین جنگ بدر، برخی از اسیران را بدون هیچگونه دریافت غرامت و فدیهای آزاد ساخت (حمید الله، ۱۳۸۰، ص۱۲۷).