طبق نظریه دلبستگی ، حساسیت مراقب در کیفیت دلبستگی یک سال اول زندگی نوزاد بسیار اهمیت دارد. اینسورث و همکارانش رفتار مراقب حساس را به صورت زیر مشخص نمودند:
مادر باید بتواند با علامتهای نوزادش هماهنگ شود. تاخیر در هماهنگی وی ممکن است ناشی از درگیری های فکری درونی یا بیرونی او با نیازهای خودش باشد.
او باید بطور مناسبی علامت های نوزاد را تعبیر کند. برای مثال او باید معنای گریه های نوزاد را تشخیص دهد (گرسنگی، خیس کردن، درد). ممکن است علائم نوزاد بطور غلط تعبیر شوند و بنابراین نیازهای کودک نادیده گرفته شوند.
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
مادر باید بطور مناسبی به این علامت ها پاسخ دهد. برای مثال باید بطور صحیح به بچه غذا بدهد و به وی یک نوع بازی پیشنهاد کند که بدون آزار و موجب تعامل کودک با محیطش شود. این بازیها نباید خیلی تحریک کننده یا خیلی کم تحریک باشند.
واکنش مادر باید راهنمایی کننده باشد، این راهنماییها باید طوری باشدکه موجب ناکامی زیاد کودک نشود. مدت زمانی که نوزاد می تواند منتظر رسیدن مراقب خود باشد در هفته های اول زندگی بسیار کوتاه است اما به مرور طولانی تر می شود (اینسورث و همکاران ، ۱۹۷۸).
عوامل موثر بر دلبستگی ایمن
فرصت برقرار کردن رابطه نزدیک ؛ برقرار کردن رابطه عاطفی نزدیک بین واالد – کودک
کیفیت پرستاری ؛ پاسخدهی بی درنگ ، منظم و مناسب مادران به علایم نوباوگان و نگهداری محبت آمیز آنها
ویژگی های کودک ؛ چون دلبستگی رابطه ای دو نفره است، ویژگی های نوباوه می تواند بر سهولت برقراری ارتباط تاثیر گذارد. پرستاری از نوباوگانی که نیازهای خاصی دارند و یا دچار بیماری خاص و شدیدی باشند نیاز به وقت و تحمل بیشتری دارد.
شرایط خانوادگی ؛ الگوهای واقعی درونی ، خاطرات بازسازی شده ای هستند که عوامل متعددی از جمله تجربیات رابطه در روند زندگی ، شخصیت و رضایت فعلی از زندگی بر آن تاثیر می گذارد (خوشابی و ابوحمزه ،۱۳۸۵).
ادراکات مشترک غلط درباره نظریه دلبستگی
برخی از مردم کمی درباره نظریه دلبستگی شنیده اند اما زیاد راجع به آن نخوانده اند. بنابراین، برخی ادراکات غلط درباره نظریه دلبستگی وجود دارد که باید تصحیح شوند.
اول اینکه کودکان تنها به مراقبت کننده اولیه یا مادر وابسته می شوند. در حقیقت شواهد نشان می دهد که بعد از یک ماهگی ، علاوه بر مراقبت کننده اولیه حداقل به یک نفر دیگر از اعضای خانواده نیز وابسته می شوند.
دومین اشتباه این است که تجربه سال اول کودکی ، آینده روانی افراد را به طور کامل تعیین می کند. نظریه های دلبستگی بیان می کنند که تجربیات سال اول زندگی ، کودکان را روی یک مسیر رشدی قرار می دهند، اما زندگی تجربیات و فرصت های بسیاری ایجاد می کند که می تواند این روند را تعدیل کند یا حتی آن را به صورت بنیادی تغییر دهد (کولین[۱۲۳] ، ۱۹۹۶).
خلق و خوی طفل و دلبستگی
خصوصیات طفل نیز در ایجاد یک رابطه ماندنی بین او و مراقبش و ماهیت تعاملات آنها بی تاثیر نیست. برای مثال، یک طفل توانمند و پاسخده بیشتر احتمال دارد مادرش را وادار کند پاسخهای مناسبی بدهد. اطفالی که معاشرتی نیستند با مادرشان کمتر تعامل برقرار می کنند و همین امر زمینه ساز بروز دلبستگی مضطربانه در آنها می شود.
مهمترین خصوصیات موثر طفل در دلبستگی خلق و خوی اوست. تفاوت های فردی کودکانه در واکنش هایشان نیز بر نحوه پاسخدهی والدین تاثیر می گذارد.
وقتی مادر با طفل سروکار دارد که تحریک پذیر و تندخو نیست رفتار بسیار مثبت تری خواهد داشت تا وقتی که فرزندش همیشه تندخو و تحریک پذیر است.
مادران کودکان بدعنق یعنی کودکانی که تند خو، ناراحت، نق نقو و عصبی هستند غالبا پاسخدهی کمتری دارند و در نتیجه زمینه ساز دلبستگی مضطربانه می شوند. اطفالی که دلبستگی مضطربانه ای دارند بیشتر گریه می کنند ، توجه طلب ترند و هیجانات منفی تری بروز می دهند.
احتمال ایجاد دلبستگی توام با ایمنی در کودکان خوش خلق بیشتر است.
یکی از طرفداران برجسته نقش مهم خلق و خو به نام جروم کیگان[۱۲۴](۱۹۸۲) برای توصیف گرایش برخی از اطفال و خردسالان به گوشه گیری ابراز هیجانات منفی در برابر آدم ها محل ها اشیا و رویدادهای جدید و اصلاح بازداری رفتاری[۱۲۵] استفاده کرده است . این گونه اطفال برای تطبیق با وضعیت جدید به وقت زیادی احتیاج دارند و در وضعیت های جدید باید به مادرشان نزدیک باشند سطح هورمون کورتیزول آن ها که نشانگر فشار روانی است نیز در وضعیت های جدید افزایش می یابد . تندخویی و تحریک پذیری اولیه طفل دلبستگی مضطربانه او و بازداری رفتاری با هم رابطه دارند دلبستگی توام با مقاومت نشانگر میزان بالایی است و اجتناب نشانگر پایین بودن بازداری (کاپلان، ۲۰۰۳).
دلبستگی های متعدد
نوباوگان به افراد آشنای متعددی دلبسته می شوند، نه فقط به مادران ، بلکه به پدران، خواهر – برادرها و پرستاران.
نوزاد طی سال اول زندگی دلبستگی را بر اساس سلسله مراتب از اشخاصی که در دسترس هستند و سطح اضطراب جدایی که تجربه می کند شکل می دهد. برای مثال اگر مادر به عنوان شخص اصلی مورد دلبستگی در دسترس نباشد، در زمان خطر یا تهدید، کودک می تواند برای امنیت هیجانی به سمت شخص مورد دلبستگی ثانویه برود .
اگرچه بالبی امکان دلبستگی های متعدد را در نظریه خود مطرح کرد، اما باور داشت که نوباوگان تمایل دارند رفتارهای دلبستگی خود را به سمت یک نفر هدایت کنند، به ویژه زمانی که رنجور هستند (خوشابی و ابوحمزه ،۱۳۸۵).
وابستگی در طول چرخه عمر
طبق فرضیات بالبی رفتار دلبستگی در طول چرخه عمر – ز گهواره تا گور – دوام می یابد. انسان به وابستگی خود به پدر و مادرها ادامه می دهد، خواه دلبستگی اولیه او مطلوب بوده یا نبوده باشد. وابستگی به اشخاص دیگر مثل معلمین ، بستگان نزدیک، مربیان یا خواهر و برادرهای بزرگتر نیز پیدا می شود. بخصوص اگر وابستگی به والدین ضعیف بوده باشد و این افراد مورد وابستگی در نقش والدین ظاهر شوند. این افراد منبعی امن شمرده می شوند که شخص اعتماد به نفس خود را از اعتماد به آن کسب کرده و برای مدارا با دنیای خارج خود را توانا احساس می کند . به این ترتیب یک موضوع وابستگی جدید موجب پیدایش یک تجربه هیجانی اصلاحی می گردد. به علاوه، یافته جورج وایلانت[۱۲۶] مبنی بر اینکه روابط نزدیک خواهر و برادری در اوان عمر بر سلامت روانی بعدی موثر است، اشاره ای بر اهمیت ایجاد و حفظ وابستگی است (کاپلان، ۲۰۰۳).
گراس من[۱۲۷](۱۹۹۰) . مین[۱۲۸]، لاندرویل[۱۲۹] و واتسر[۱۳۰] (۱۹۷۹) با مطالعات طولی نشان داده اند که سبک های دلبستگی در تمام دوران کودکی ثابت باقی می مانند. کار بالینی با بزرگسالان نیز نشان داده که سبک های دلبستگی دوران کودکی تا زندگی بزرگسالی ادامه می یابند.
در آغاز، مدل های فعال ساز درونی انعطاف پذیرند اما بعد از مدتی به طور قابل توجهی تثبیت می شوند. هرگونه تغییری در نظام دلبستگی توسط مدل فعال ساز درونی صورت می گیرد. در دوران کودکی این مدل نسبت به تغییر محیط انعطاف پذیر تر است، اما تعاملات مکرر با مراقب یا مراقبین اولیه می تواند مدل فعال ساز را تقویت کند و آن را نسبت به تغییر مقاوم سازد (خوشابی و ابوحمزه ، ۱۳۸۵).
دلبستگی در بزرگسالی
بالبی در نظریه دلبستگی خود به فرضیه فروید اشاره می کند که رابطه نوزاد – والد نمونه ای نخستین برای روابط عاشقانه بعدی در بزرگسالی است. بالبی معتقد است دلبستگی در رابطه والد و کودک به رابطه عاشقانه بزرگسالی فرد انتقال می یابد و می تواند بر رفتار، شناخت و هیجانات، در هر زمانی از زندگی، از نوزادی تا بزرگسالی تاثیر بگذارد. دلبستگی در روابط بطور ارادی و داوطلبانه و یا بطور کامل قطع نمی شود و هرگونه خللی در یک رابطه دلبستگی دردناک است و موجب سوگواری در فرد می گردد. بر اساس این فرضیات، امنیت را می توان به عنوان هسته نظام دلبستگی در روابط دلبستگی بزرگسالی توصیف نمود، که عبارتست از یک رابطه امن با فردی که به او احساس دلبستگی می کنیم و به ما پاسخ می دهد و موجب اعتماد به نفس در ما می شود (بالبی ، ۱۹۶۹).
بالبی و اینسورث معتقدند که کیفیت و الگوی دلبستگی در روابط عاشقانه بزرگسالی ممکن است شبیه الگوی دلبستگی فرد در رابطه با والدش باشد. از این روی دلبستگی های دوران کودکی شخصی بر روابط عاشقانه بزرگسالی اش تاثیر می گذارد. بنابراین، تداوم الگوهای اولیه در دوره های بعدی می تواند به دو روش تبیین گردد. اول اینکه انتظار می رود یک رابطه با ثبات بین کودک و مراقب بوجود بیاید که تا بزرگسالی ثابت باقی می ماند. دوم اینکه، رشد مدل های ذهنی یا ابزار دلبستگی که خارج از آگاهی فرد اتفاق می افتد می تواند رفتارها، افکار و احساسات او را در موقعیت های عاشقانه بعدی راهنمایی و هدایت نماید. در واقع یک رابطه دلبسته ایمن می تواند عملکرد و شایستگی را در روابط بین فردی تسهیل کند. همه ما در جستجوی کسب امنیت و راحتی در رابطه با همسرانمان هستیم. اگر فرد چنین امنیت و راحتی را به دست آورد می تواند در مسیر امنی که توسط همسر فراهم گردیده گام بردارد و مطمئن شود که می تواند در سایر فعالیت ها نیز موفق شود. مهمترین ویژگی روابط دلبسته ، احساس امنیت و تعلق است، بطوری که فرد ، دیگر احساس تنهایی و ناراحتی نکند (خوشابی و ابوحمزه ،۱۳۸۵).
سبک های دلبستگی در بزرگسالان
بزرگسالان چهار سبک دلبستگی دارند:
ایمن
مضطرب- نگران
تحقیرکننده
اجتنابی همراه ترس
سبک دلبستگی ایمن و مضطرب- نگران در بزرگسالان مشابه سبک دلبستگی مضطرب / دوسوگرا در کودکان است، اما سبک دلبستگی اجتنابی/ تحقیرکننده و سبک دلبستگی اجتنابی همراه با ترس که مختص بزرگسالان است، مشابه سبک دلبستگی اجتنابی در کودکان است (خوشابی و ابوحمزه ، ۱۳۸۵).
رابطه جنسی و دلبستگی
مطالعات نشان داده اند که بین سبک های دلبستگی و سبک های رابطه جنسی رابطه وجود دارد. اشخاص ایمن لذت بیشتری از رابطه جنسی احساس می کنند. اشخاص اجتنابی کمتر به مسائل جنسی توجه دارند و اغلب با افرادی رابطه جنسی برقرار می کنند که رابطه عاطفی نزدیکی با آنها ندارند. افراد دوسوگرا اغلب از در آغوش کشیدن بیشتر از عمل جنسی لذت می برند (خوشابی و ابوحمزه ، ۱۳۸۵).
روش های فرزند پروری و دلبستگی کودک
هرچند کودک انسان ظاهرا تمایلی فطری برای دلبستگی به دیگری دارد، اینکه کودک به کدام یک از والدین دلبسته باشد و نیز شدت و کیفیت دلبستگی او ، تا حدود زیادی بستگی به رابطه فردی والدین با کودک دارد. کودک فقط به سبب کارهایی که والدین برای ارضای نیازهایشان به غذا، آب و گرما و آسودگی از درد می کنند، به آنها دلبستگی پیدا نمی کنند . مدت زمانی که کودک با هر یک از والدینش می گذراند نیز تعیین کننده کیفیت رابطه کودک با والدینش نخواهد بود. به همین نحو دلبستگی کودکان به مادران شاغل شان به اندازه دلبستگی کودکانی است که مادرانشان کار نمی کنند. بنابر این کیفیت نگهداری از کودک تعیین کننده تر از کمیت آن است.
یکی از ابعاد اولیه رابطه و دلبستگی عبارت است از حساسیت، همگامی و کنش متقابل ، (به عبارت دیگر حساس و پاسخگو بودن) در برابر حالات کودک ، خواه گریه باشد ، خواه لبخند یا حرف زدن (اینسورث و همکاران ،۱۹۸۵).
اشتغال مادر و مهد کودک
به نظر بالبی برای اینکه احساس دلبستگی در کودک ایجاد شود ، باید صرفا یک نفر از او مراقبت کند و در صورتی که چند نفر از کودک مراقبت کنند، در فرایند دلبستگی او خلل ایجاد می شود و کودک دچار اضطراب می گردد. این فرضیه را می توان ” تک گرایی” ،” تک مادری[۱۳۱] نامید. دلیل دوم این است که کودکانی که به طور گروهی پرورش می یابند از توجه و علاقه کمتری برخوردار می شوند و همین امر موجب کندتر شدن رشد اجتماعی و شناختی آنها می گردد.
بهترین شکل دلبستگی در بین نوزادان مادران شاغل زمانی اتفاق می افتد که پس از به دنیا آمدن کودک، در چند ماه در خانه از او مراقبت می کند و سپس به تدریج به صورت نیمه وقت به کار خود بازمی گردد (خوشابی و ابوحمزه ، ۱۹۸۵).
افسردگی مادر و تاثیر آن بر دلبستگی فرزندان
یک موضوع جالب تاثیر افسردگی مادر بر رابطه وی با فرزندش است. مادران افسرده حالات منفی بیشتری دارند و تعاملات مثبت کمتری با فرزندشان برقرار می کنند. همچنین در هنگام تعامل با فرزندانشان حساسیت کمتری دارند . بین افسردگی مادران و دلبستگی مضطربانه فرزندان از جمله دلبستگی سردرگم رابطه ای است که افسردگی مادر به پرخاشگری و گوشه گیری بعدی طفل هم منجر می شود. بین نشانه های افسردگی مادر و تعاملات ضعیف مادر و کودک و مشکلات رفتاری دوران خردسالی فرزندان هم ارتباطی هست. برای مثال اطفالی که مادرشان تا سه ماه پس از زایمان افسرده بود در یک سالگی تاخیرهایی در رشد روانی و جسمی داشتند. شواهد فراوان وجود دارد که نشان می دهد این کودکان بعدها در معرض مشکلات دلبستگی و مشکلات اجتماعی و هیجانی خواهند بود. اما افسردگی مادر چطور به کودک تاثیر می گذارد؟ اطفال مادران افسرده ممکن است حالات مادرشان را تقلید کنند. اطفال مادران افسرده غمگین تر و عصبانی تر هستند و کمتر ابراز علاقه می کنند. علاوه بر این تربیت غیراستاندارد می تواند بطور مستقیم بر رشد کودکان تاثیر بگذارد. کودکان مادران افسرده مجبورند برای دوره های طولانی غم، درماندگی ، ناامیدی ، تحریک پذیری و آشفتگی مادرشان را تحمل کنند و همین قضیه بر رشدشان تاثیر می گذارد. مادران افسرده انرژی کافی برای مراقبت از فرزندشان ندارند (کاپلان ، ۲۰۰۳).