۲-۵- اخلاق و دین
دین حقیقی: دین حقیقی از نظر کانت عبارت از این است : در تمام تکالیف خود، خدا را به عنوان واضع کل قانون که باید مورد احترام واقع شود بدانیم.[۱۴]
۲-۵-۱- سرچشمه هاى حُسنِ خُلق
بعضى مردم به طور طبیعى خوش اخلاق و خوش برخوردند و این یکى از مواهب الهى است که نصیب هر کس نشده است. باید خدا را با تمام وجودش شُکر گوید. ولى گروهى چنین نیستند، امّا مى توانند با تمرین و ممارست و به کاربستن اصول دقیقى حُسن و خُلق را در وجود خود زنده کنند و چنان در عمق جانشان نفوذ کند که طبیعت ثانویّه شود. بهترین راه براى رسیدن به این کمال آن است که در آثار معنوى و مادّى آن همه روزه بیندیشند، و روایاتى که در بالا گفته شد و تحلیل هایى که در ذیل آن آمد را به خاطر بسپارند، و به هر مناسبتى آن را تکرار کنند. از سویى دیگر باید از نظر عملى نیز به تمرین حُسن و خُلق مشغول شوند زیرا فضائل اخلاقى مانند نیروهاى جسمانى از طریق تمرین تقویت مى شود همان گونه که ورزش کاران پس از مدّتى تمرین، داراى اندامى نیرومند و زیبا و کارآمد مى شوند، ورزش هاى اخلاقى نیز روح انسان را قوى و زیبا و کارآمد مى کند. بزرگان اخلاق گفتهاند، اشخاص بخیل باید دندان روى جگر بگذارند و از اموال خود به این و آن ببخشند. در آغاز، این کار براى آن بسیار مشکل است ولى روز به روز آسان تر مى شود و به تدریج به جایى مى رسند که اگر روزى چیزى نبخشند ناراحتند! و نیز توصیه کرده اند افراد ترسو باید در میدان هاى مبارزه حضور یابند تا با گذشت زمان ترس آنها بریزد و روحیه دلیرى و شجاعت در آنها زنده شود. صاحبان اخلاق سوء نیز از همین طریق تمرین مستمر و پى گیر مى توانند سرمایه عظیم حُسن و خُلق را براى خود فراهم کنند و از برکات آن بهره بگیرند. افزون بر این ها با توجّه به این که یکى از عوامل کج خلقى تکبّر و خودبرتربینى و نیز عصبانیّت و غلبه خشم و ستیزه جویى بر روح انسان و گاه تنگ نظرى و بخل و حسادت است اگر کسى بخواهد به تمام معنى خوش خُلق باشد باید آن عوامل منفى را از خود دور کند:
در قواى غضبیه و شهویه به سرحدّ اعتدال برسد، داراى سعه نظر باشد، کبر و خودبینى و حسادت و بخل را از خود دور کند تا بتواند به خلق حُسن آراسته گردد و از کج خُلقى نسبت به مردم در امان بماند.
بنابراین براى به دست آوردن این فضیلت بزرگ اخلاقى، مجموعه اى از صفات نیک را باید در وجود خود زنده کرد. چرا که بدون آن حُسن خلق آشکار نخواهد شد.
«غزّالى» در اینجا تعبیر جالبى دارد و مىگوید: همان گونه که صورت زیبا تنها به زیبایى چشمها بدون زیبائى بینى و دهان و گونه ها حاصل نمىشود بلکه باید تمام اعضاى صورت زیبا باشد، تا حُسن ظاهر به کمال برسد. در زیبائى باطن و حُسن خُلق تا قواى چهارگانه آگاهى و غضب و شهوت و عدالت به حدّ اعتدال و کمال نرسد این زیبائى حاصل نمى شود.
بى شک عامل توارث نیز در اینجا مؤثّر است، امام امیرالمؤ منین على علیه السّلام مىفرماید: «حُسن الاءخلاق برهان کَرم الاءعراق ؛ حُسن اخلاق دلیل بزرگوارى ریشه هاى وراثت است.» و در جاى دیگر مى فرماید: «اءطهر النّاس اءعراقا اءحسنهم اءخلاقا؛ آنها که ریشه هاى پاک ترى دارند، اخلاق بهترى دارند.»
این نکته نیز در تمام مباحث اخلاقى نیز باید مورد توجّه باشد که بدون امدادهاى الهى فراهم کردن فضایل اخلاقى ممکن نیست، باید دست به دامان لطف الهى زد و با تمام وجود از پیشگاهش توفیق به دست آوردن این فضایل را نمود.
این بحث از مهمترین مباحث قرآنی است، و از یک نظر مهمترین هدف انبیای الهی را تشکیل
میدهد، زیرا بدون اخلاق نه دین برای مردم مفهومی دارد، و نه دنیای آنها سامان می یابد; همان گونه که گفته اند:
۲-۵-۲-اقوام روزگار به اخلاق زنده اند
قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است! اصولا زمانی انسان شایسته نام انسان است که دارای اخلاق انسانی باشد و در غیر این صورت حیوان خطرناکی است که با بهره گرفتن از هوش سرشار انسانی همه چیز را ویران می کند، و به آتش می کشد؛ برای رسیدن به منافع نامشروع مادی جنگ به پا می کند، و برای فروش جنگ افزارهای ویرانگر تخم تفرقه و نفاق میپاشد، و بیگناهان را به خاک و خون
میکشد!
آری! او ممکن است به ظاهر متمدن باشد ولی در این حال حیوان خوش علفی است، که نه حلال را می شناسد و نه حرام را! نه فرقی میان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتی در میان ظالم و مظلوم!
با این اشاره به سراغ قرآن می رویم و این حقیقت را از زبان قرآن می شنویم؛ در آیات زیر دقت کنید:
هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (سوره جمعه، آیه ۲)
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (سوره آل عمران، ۱۶۴)
کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (سوره بقره، آیه ۱۵۱)
رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (سوره بقره، آیه ۱۲۹)
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (سوره شمس، آیات ۹ و ۱۰)
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (سوره اعلی، آیات ۱۴ و ۱۵)
وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ (سوره لقمان، آیه ۱۲)
ترجمه:
او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب و حکمت می آموزد هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!
خداوند بر مؤمنان منت نهاد (و نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند، و آنان را پاک کند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد، هرچند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.
همان گونه (که با تغییر قبله نعمت خود را بر شما ارزانی داشتیم) رسولی از خودتان در میانتان فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند، و شما را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد.
پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز! تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار قادری)!
هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرد، رستگار شد – و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشت!
به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد) رستگار شد – و (آن کس) نام پروردگارش را یاد کرد، سپس نماز خواند!
ما به لقمان حکمت (ایمان و اخلاق) آموختیم (و به او گفتیم) شکر خدا را به جا آور!
چهار آیه نخستین در واقع یک حقیقت را دنبال می کند، و آن این که یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله تزکیه نفوس و تربیت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است؛ حتی میتوان گفت تلاوت آیات الهی و تعلیم کتاب و حکمت که در نخستین آیه آمده، مقدمه ای است برای مساله تزکیه نفوس و تربیت انسانها؛ همان چیزی که هدف اصلی علم اخلاق را تشکیل میدهد.
شاید به همین دلیل «تزکیه» در این آیه بر «تعلیم» پیشی گرفته است، چرا که هدف اصلی و نهائی «تزکیه» است هرچند در عمل «تعلیم» مقدم بر آن میباشد.
و اگر در سه آیه دیگر (آیه دوم و سوم و چهارم از آیات مورد بحث) «تعلیم» بر «تزکیه اخلاق» پیشی گرفته، ناظر به ترتیب طبیعی و خارجی آن است، که معمولا «تعلیم» مقدمهای است برای «تربیت و تزکیه»؛ بنابراین، آیه اول و آیات سه گانه اخیر هر کدام به یکی از ابعاد این مساله مینگرد.
این احتمال در تفسیر آیات چهارگانه فوق نیز دور نیست که منظور از این تقدیم و تاخیر این است که این دو (تعلیم و تربیت) در یکدیگر تاثیر متقابل دارند؛ یعنی، همان گونه که آموزشهای صحیح سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزکیه نفوس می شود، وجود فضائل اخلاقی در انسان نیز سبب بالابردن سطح علم و دانش اوست; چرا که انسان وقتی می تواند به حقیقت علم برسد که از «لجاجت» و «کبر» و «خودپرستی» و «تعصب کورکورانه» که سد راه پیشرفتهای علمی است خالی باشد، در غیر این صورت این گونه مفاسد اخلاقی حجابی بر چشم و دل او می افکند که نتواند چهره حق را آن چنان که هست مشاهده کند و طبعا از قبول آن وا میماند.
این نکات نیز در آیات چهارگانه فوق قابل دقت است:
اولین آیه، قیام پیغمبری که معلم اخلاق است به عنوان یکی از نشانه های خداوند ذکر شده، و نقطه مقابل «تعلیم و تربیت » را «ضلال مبین» و گمراهی آشکار شمرده است (وَ اِن کاُنوا مِن قَبلُ لَفی ضَلال مُبین) و این نهایت اهتمام قرآن را به اخلاق نشان میدهد.
در دومین آیه، بعثت پیامبری که مربی اخلاقی و معلم کتاب و حکمت است به عنوان منتی بزرگ و نعمتی عظیم از ناحیه خداوند شمرده است; این نیز دلیل دیگری بر اهمیت اخلاق است.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.