شکرگزاری یکی از راههای جلب رضایت کردگار و توشهای برای مسافرین سفر آخرت است. شکرگزاری نعمتهای الهی، سبب رفع بلا و باعث زیادی نعمتها می شود.
یکی از نشانه های شکر، طریقه مصرفکردن نعمت است. از طریق شناخت این راهها میتوان شکر نعمتهای بیکران الهی را بجا آورد.
برای شناخت طریقه صحیح و شایسته مصرف نعمت، دو راه وجود دارد. یکی عقل و دیگری شرع است. ولیکن عقل اگرچه می تواند بعضی از این راهها را بشناسد، اما باید راه دیگری باشد تا بتوان تمام راههای جلبرضایت حق و دوری از اموری که خلاف رضای او در طریق مصرف نعمتها است، را شناخت؛ شرع جمیع راههای شکر را در غالب امور واجب و مستحب و دوری از کفر را در غالب امور حرام و مکروه بیان کرده است.
«شکر نعمت مراحلی دارد:
الف) شکر قلبی،که انسان همه نعمتها را از خداوند بداند.
ب) شکر زبانی، نظیر گفتن «الحمدلله رب العالمین».
ج) شکر عملی، که با انجام عبادات و صرفکردن عمر و اموال در مسیر رضایخدا و خدمت به مردم به دست میآید»(قرائتی،۱۳۹۰،ص۳۲۴).
حضرت علی (ع) نیز به این موضوع در نامهی خویش به حارث، اشاره کرده است و میفرماید: (وَ اسْتَصْلِحْ کُلَّ نِعْمَهٍ أَنْعَمَهَا اللَّهُ عَلَیْکَ؛ نعمتهایى که خدا به تو بخشیده نیکو دار). با استناد دادن آیات قرآن به سخن امام (ع) میتوان به ارزش و اهمیت این سفارش پیبرد. در این زمینه آیات فراوان است. اینجا به دو مورد اشاره می شود:
۳-۱-۱۰-۱-شکرگزای و افزایش نعمت
﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ وَ قالَ مُوسى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ؛ و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است! و موسى (به بنىاسرائیل) گفت: «اگر شما و همه مردم روى زمین کافر شوید، (به خدا زیانى نمىرسد) چرا که خداوند، بىنیاز و شایسته ستایش است!﴾(ابراهیم/۸-۷).
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ: این جمله از گفتههاى موسى (ع) است به قومش؛ یعنى به یادآور وقتى را که پروردگارتان با بیانى رسا، که تمام شکها را برطرف مىسازد، اعلان کرد و به شما خبر داد، که: اگر در برابر نعمتهایى که به شما بخشوده شده، شکر کنید بدون تردید نعمتم را بر شما مىافزایم و اگر ناسپاسى کنید و نعمتهایم را که به شما دادهام، کوچک شمارید عذاب من بر آنان که کفر ورزند سخت و شدید است؛ اگر شما و همه مردم کفران ورزید، زیان این ناسپاسى به شما برمىگردد و خداوند احتیاجى به سپاسگزارى شما ندارد و او خود به دلیل نعمتهاى فراوانش شایسته حمد و ثنا است، اگر چه ستایشگرى او را نستاید(طبرسی،۱۳۷۷،ج۳،صص۲۹۸-۲۹۷).
همانطور که میبینیم در این آیه خداوند، سود و منفعت شکرگزاری را به خود انسان نسبت میدهد. همچنان که ضرر و زیان کفران نعمت را به او نسبت میدهد و در آخر میفرماید: خداوند بینیاز از شکر سپاس بندگان خویش است بلکه آنها نیازمندند.خداوند در این آیه اعلام میدارد که نفع شکر، و ضرر کفر به خود انسانهاى شاکر و کافر بر مىگردد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۳-۱-۱۰-۲-توصیه به شکر
﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ؛ پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم! و شکر مرا گویید و (در برابر نعمتهایم) کفران نکنید﴾(بقره/۱۵۲).
«یاد خداوند، زمینهساز شکر است و لذا بر شکر مقدّم شده است. این آیه، نشانگر نهایت لطف خداوند به بنده است. انسانى که جهل، فقر، فنا و حقارت، از ویژگىهاى او است، چقدر مورد لطف قرارگرفته که خداوندِ علیم، غنى، باقى و عزیز به او مىگوید: مرا یاد کن تا تو را یاد کنم. مگر یاد کردن ما چه ارزشى دارد؟ مگر نه این است که یادکردن ما نیز خود توفیقى از سوى او میباشد؟ یاد کردن خدا تنها با زبان نیست، با دل و جان باید خدا را یاد کرد. یاد خدا هنگام گناه و دست کشیدن از آن، یاد واقعى است. بهترین نوع یاد کردن خداوند، نماز است که فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی﴾(طه/۱۴). با اینکه شکر، یکى از مصادیق ذکر خدا میباشد، ولى نام آن جداگانه در کنار ذکر آمده و این نشانهى اهمیّت شکر، به عنوان مصداق بارز ذکر است»(قرائتی،۱۳۸۳،ص۲۳۵).
پس از این آیه، میتوان چنین نتیجه گرفت که یاد و ذکرخدا زمینه ساز شکر و سپاس خداوند است و همچنین غفلت و عدمذکر خداوند موجبات کفراننعمت است.
«بدیهى است جمله “مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم” اشاره به یک معنى عاطفى میان خدا و بندگان نیست، آنگونه که در میان انسانها است، که به هم مىگویند: به یاد ما باشید تا به یاد شما باشیم. بلکه اشاره به یک اصل تربیتى و تکوینى است، یعنى به یاد من باشید، به یاد ذات پاکى که سرچشمهی تمام خوبیها و نیکیها است و به این وسیله روح و جان خود را پاک و روشن سازید و آماده پذیرش رحمتپروردگار، توجه شما به این ذات پاک شما را در فعالیتها مخلصتر، مصممتر، نیرومندتر و متحدتر مىسازد. همانگونه که منظور از “شکرگزارى و عدم کفران” تنها یک مسأله تشریفاتى و گفتن با زبان نیست، بلکه منظور آن است که هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف کنید و در راه همان هدفى که براى آن آفریده شده به کار گیرید تا مایهی فزونى رحمت و نعمت خدا گردد»(مکارمشیرازی،۱۳۷۴،ج۱،صص۵۱۴-۵۱۳).
خداوند در جای جای قرآن به مسأله شکر پرداخته است. گاهی به صورت توصیه به شکر و گاهی به صورت نهی از کفر و گاهی به صورت توبیخ و گاهی هم به صورت معرفی الگوهایی از شاکرین مانند پیامبران و… این نشان دهنده اهمیت مسأله شکر میباشد.[۱۵]
۳-۱-۱۰-۳-نمودارکردن اثر نعمت:
(وَ لْیُرَ عَلَیْکَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیْکَ؛ و چنان باش که خدا آثار نعمتهاى خود را در تو آشکارا بنگرد).
یکی از اقسام شکرگزاری از نعمتهای بی پایان الهی نمودار کردن اثر نعمتالهی است، یعنی از نعمتها به طور شایسته و به جا استفاده کردن، نه آنکه آنها را از دید دیگران به هر دلیلی مخفیکردن یا خود را به هر دلیلی بیبهره و بدبخت و بیچاره نشاندادن.
نعمتهای الهی که در اختیار ما قرار گرفته است، نشانهای از رحمت و لطف خداوند هستی است. وظیفه انسان در قبال این نعمتها در وحلهی اوّل، استفاده تام و صحیح برای زندگی خود است؛ یعنی باید از نعمتهایی که به او ارزانی شده است، طوری استفاده کند که خداوند اثر آن نعمتها را در زندگی انسان ببیند. سپس از این نعمتها به بندگان خداوند نیز ببخشد. فرصتها و امکاناتی که به خواست خداوند در اختیار هر یک از ما قرار میگیرد، چندان بیشمار است که اگر بخواهیم شماره کنیم، ممکن نخواهد بود. امّا اعطای این نعمتها از سوی خداوند مهربان، ممکن است ابتدایی و بدون استحقاق ما باشد ولی ماندن آنها بیدلیل نیست؛ ماندن یا از دست رفتن نعمتها و فرصتها دقیقاً به دست خود ما و بسته به عملکرد ما میباشد. در فرهنگِ ما، نعمت مانند موجود زندهای است که باید حرمت حضورش را پاس داشت که در این صورت میماند. امّا اگر معرفت یا شکر نبیند، باز خواهد گشت. مال فراوان، آبروی اجتماعی، موقعیتهای اداری، بدن توانا، اندیشه پویا و… از جمله فرصتها و نعمتهایی است که به ما بخشیده شده است، تا به بندگان خدمت کنیم، اگر چنین نمیکنیم دست کم به آنها خیانت نکنیم و گرنه فرار نعمتها حتمی است(اسماعیلی،۱۳۸۱،ج۲،صص۲۸-۲۷).
خداوند به یقین زیباآفرین است وزیبایى و آراستگى را دوست مىدارد. و بدحالى و بدبختنمایى را ( خود را بدبخت و نادار و بیچاره و ضعیف نشان دادن) زشت مىدارد؛ زیرا هنگامى که خداوند به بندهاى نعمتى داد، دوست دارد اثر آن نعمت را در زندگى او ببیند. پس میتوان گفت هر چیزی که زیبا باشد، محبوب خداوند است. پیامبر گرامی اسلام(ص) در این باره میفرماید: «ان الله تعالی جمیل یحب الجمال و یحب ان یری اثر نعمته علی عبده؛ خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد و خواستار آن است که اثر نعمت خود را در بندهاش ببیند»(محمدی ریشهری،۱۳۶۷،ج۲،ص۲۴۶۳)
از اینرو خداوند خودآرایی به معنای زیبا کردن خود را با اموری چون نظافت و آرایش با آرایههای زیبا، چون لباس زیبا و زیورآلات دوست میدارد. امام صادق(ع) نیز در اینباره میفرماید: «خداوند زیبایی و خودآرایی را دوست دارد و از فقر و تظاهر به فقر بیزار است. هرگاه خداوند به بندهای نعمتی بدهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد: چگونه؟ فرمودند: لباس تمیز بپوشد، خود را خوشبو کند، خانهاش را گچکاری کند، جلوی در حیاط خود را جارو کند، حتی روشن کردن چراغ قبل از غروب خورشید فقر را میبرد و روزی را زیاد میکند».
بنابراین امام علی (ع) درزمینه اخلاق فردی به حارث چنین توصیه می کنند: (وَ لْیُرَ عَلَیْکَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیْکَ؛ و چنان باش که خدا آثار نعمتهاى خود را در تو آشکارا بنگرد)(طوسی،۱۴۱۴، ص۲۷۵).
فیضالاسلام در شرح این قسمت چنین میگوید: «باید نشانه آنچه را که خدا به تو عطا فرموده، دیده شود (مثلاً دانش خود را به نادان بیاموزى، جامهی نیکویت را بپوشى، از مال و دارائی خود به مستمندان ببخشى، در خانه فراخِ خود، مؤمنین را به میهمانى بخواهى و همچنین از هر نعمتى که خدا به تو داده، نشانهاى به مردم بنمائى»(شریفرضی، ۱۴۱۲،ج۵،ص۱۰۶۹).
این به معنای آن است که علاوه بر این که باید از نعمتهای خدا برای خود استفاده کرد، آن را به دیگران نیز اظهار کرد و نباید آن را پنهان کرد بلکه باید دیگران نیز از آن نعمتها برخوردار کرد.
مکارمشیرازی چنین اضافه می کند: «آثار نعمت خداوند باید بر تو ظاهر باشد که این خود، نوعی سپاسگزاری است؛ نه مانند ثروتمندانی که لباس کهنه میپوشند و همهجا اظهار فقر می کنند که مبادا کسی از آنها چیزی بخواهد»(مکارمشیرازی،۱۳۸۹،ج۱۱،ص۳۴۴).
آیات زیادی از قرآن[۱۶]مبنای این فراز از نامه میباشد که در اینجا به یک آیه اشاره می شود:
﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ؛ و نعمتهاى پروردگارت را بازگو کن!﴾(ضحی/۱۱).
کلمه “تحدیث” که مصدر فعل امر “حدث” است، وقتى درباره نعمت به کار رود به این معنا است: «تحدیثِ نعمت، به معناى ذکر و یادآورى و نشاندادن آن است، حال یا به زبان و یا به عمل، و این عمل شکرنعمت است. نعمت او را سپاس گوى، همه جا نعمتش را یادآور شو و از مردم پنهانش مدار. نشان دادن نعمت، دستور به همهی مردم است، هر چند که خطاب متوجه به شخص رسول خدا (ص) شده است».(طباطبایی،۱۳۶۴،ج۲۰،ص۵۲۵).
پس نه تنها وظیفه کارگزاران بلکه هر انسانیکه خداوند به او نعمتهایش را ارزانی کرده است، این است که علاوه بر شکرگزاری و کفراننکردن آن، اثر آن نعمتها اظهار کند.
در تفسیر آسان چنین آمده: «این عمل باعث می شود که مسلمانان بیش از پیش، متوجه ذات مقدس پروردگارشان گردند و خدا هم نعمتهاى بیشترى به آنان ارزانى کند»(نجفی خمینی،۱۳۹۸،ج۱۸،ص۳۰۹).
در تفسیر اثناعشری این جمله اضافه شده است: «یعنى آن را به بندگان من اعلام کن و افشاى آن نما که حدیث به نعم شکرمنعم است و اخفاى آن، مظنّه کفراننعمت باشد»(حسینی شاهعبدالعظیمی،۱۳۶۳،ج۱۴،ص۲۵۹).
از مطالب بالا میتوان به این نتیجه رسید که وانمود کردن اثر نعمت یعنی استفادهی صحیح از آن، گفتن، اظهارکردن و مخفینکردن آن از دیگران، نوعی شکرگزاری است.
از نظر قرآن، هرگونه پرهیز از پلیدی و زشتی در هر شکلی، لازم است و انسان همانگونه که از زشتیهای باطنی چون ظلم و ستم و کفر و شرک و مانند آن میبایست پرهیز کند، باید از زشتیها و پلیدیهای ظاهری هم به دور باشد. از این رو نظافت و طهارت در اسلام واجب شده است. همچنین خداوند، خواهان بهرهگیری مؤمنان از همهی خوبیها و پاکیها و زیباییهای مادی و معنوی است؛ لذا هرگونه تحریم چیزهای خوب و پاک و زیبا را ناروا دانسته و در مقام سرزنش میفرماید: قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؛ ایپیامبر! بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده و همچنین مواهب و روزیهای پاک و پاکیزه را تحریم کرده است(اعراف/۳۲). این بدان معناست که پرهیز از خودآرایی و تجمل به معنای کفران نعمت و ناسپاسی است؛ چرا که وقتی شخصی به دیگری چیزی میدهد، دوست دارد که ببیند آن شخص از آن بهره میبرد و استفاده میکند و اگر این کار را نکند، گویی کفران نعمت کرده است. خداوند چیزی را که به انسان میدهد، دوست دارد که مورد استفاده قرار گیرد و همین استفاده درست است که به معنای شکرگزاری و سپاس است. البته گاه سخن گفتن از نعمت نیز نشان دهنده این مطلب است(ضحی/۱۱). ولی نشان دادن در عمل مهمتر وگویاتر از این معنا است. پس خداوند دوست دارد که از نعمتهای الهی به درستی استفاده شود که از آن جمله آراسته شدن به آرایههایی است که انسان یا محیطزیستِ او را، زیباتر میکند. با نگاهی به سیره عملی پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(ع)، در برخورد با دیگران درمییابیم که در عین سادهزیستن و پرهیز از اسراف و تجملگرایی موارد زیر را رعایت میکردند و دیگران را نیز به آن سفارش مینمودند: ۱- عطرزدن و خوشبو کردن خویش؛ ۲- شانهزدن موها؛ ۳- گاهی رنگین نمودن موی خود؛ ۴- لباس تمیز و پاکیزه پوشیدن؛ ۵- مرتب نمودن سر و وضع ظاهری در ملاقات با دیگران(دایرۀالمعارف تشیع،۱۳۸۷، ج۴،ص۱۲۹).
۳-۱-۱۱-اطاعت از خدا:
(وَ أَطِعِ اللَّهَ فِی جُمَلِ أُمُورِکَ فَإِنَّ طَاعَهَ اللَّهِ فَاضِلَهٌ عَلَى مَا سِوَاهَا؛ در همه کارهایت خدا را اطاعت کن، که اطاعت خدا از همه چیز برتر است).
این مسأله برای ما کاملاً روشن است. چرا که هدف از آفرینش انسان خلافت و جانشینی خداوند است. منظور از جانشینی خدا این است که خداوند، پرتویی از صفات خود را در درون انسان به ودیعه نهاده است که اگر این صفات و استعدادها به فعلیت برسند، انسان به والاترین مرتبه کمال خواهد رسید. بنابراین هدف از خلق انسان کامل است. انسان باید در تمام مراحل زندگی بندگی کند، تا به کمال برسد. یعنی باید تن به بندگی و عبودیت و اطاعت خداوند دهد و جز او در برابر هیچکس سر فرود نیاورد(نصری،۱۳۹۰،صص۸۴-۸۳).
به یقین، انسانی به کمال مطلق، خواهد رسید که در تمامی امور زندگی خود، فقط بندگی و اطاعت محض خدا را بکند. چرا که در سوره ذاریات آیه ۵۶ آمده، هدف از خلقت انسان عبادت و بندگی خداوند است. منظور از بندگی نیز چیزی جز این نیست که انسان به تصفیه و تزکیه درون پرداخته و با انتخابها و گزینشهای خویش، مراحل کمال را طی کرده و به سوی کمال مطلق گام بردارد(همان،۸۷).
رسیدن به کمال مطلق با انتخابها و گزینشهای خود انسان، زمانی میسّر است که انسان در این انتخابها، ملاکی جز بندگی و اطاعت خدا نداشته باشد و باید در نظر داشت که تنها راهی انسان را به کمال می رساند، اطاعت مطلق از دستورات خدا و حرکت در صراط مستقیم است.
حضرت علی(ع) در قسمت های زیادی از نهج البلاغه به مسأله اطاعت خداوند، اشاره کرده است: از جمله در نامه به حارثهمدانی، اطاعت محض خدا را در تمامی امور به او توصیه می کند و این اطاعت را برتر بر همهچیز و مایهی برتری، معرفی می کند.
مکارمشیرازی در شرح این قسمت چنین میگوید: «این دستور جامعی است که همه مسائل زندگی انسان را فرا میگیرد و دلیلی که امام (ع) برای آن ذکر کردهاست، دلیل بسیار روشنی است؛ زیرا وظیفه اصلی ما اطاعت خداوند است و تمام اطاعتهای دیگر، مانند اطاعت از پیامبر(ص) و اولو الامر و در مواردی اطاعت والدین، همه به اطاعت خدا برمیگردد و اینکه امام (ع) میفرماید: “از هرچیزی برتر است.” برای این است که سبب سعادت انسان در دنیا و آخرت و سامان یافتن تمام امور زندگی میگردد»(مکارم شیرازی،۱۳۸۹،ج۱۱،ص۳۵۵).
خداوند در قرآنکریم اطاعت از خودش و پیامبر را (باید در نظر داشت که اطاعت پیامبر همان اطاعت خدا است؛ چرا که پیامبر (ص)، همان را میگوید و انجام میدهد که خداوند میگوید و میخواهد). مایه رستگاری و عاقبت به خیری معرفی می کند: ﴿ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً؛ هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگارى (و پیروزى) عظیمى دست یافته است!﴾(بقره/۹۵-۹۴).
علامه طباطبایی، مفهوم اطاعت از خدا را در این آیه چنین توضیح میدهد: «این جمله، وعدهاى است جمیل به کسانى که همه اعمال صالح را بجا آورند و از همه گناهان اجتناب کنند، چون فوز عظیم را مترتب بر طاعت خدا و رسول کرده؛ چون مسأله اطاعت خدا و رسول، کلام جامعى است که همهی احکام سابق از واجبات و محرمات را شامل مىشود»(طباطبایی،۱۳۷۴،ج۱۶،صص۵۲۴-۵۳۲).
در تفسیر جوامعالجامع درباره اطاعت خدا چنین آمده: «خداوند، دست یافتن به فوز عظیم را منوط به اطاعت از خود و رسولش کرده است»(طبرسی،۱۳۷۷،ج۵،ص۱۵۸).
پس، با توجه به آیات قرآن و دستورات امام علی (ع)،کارگزار باید اطاعت خدا را سر لوحه زندگی خود کند و آن را بر همه امور خود برتری دهد.
۳-۱-۱۲-پرهیز از دوستی با کمخردان:
(وَ احْذَرْ صَحَابَهَ مَنْ یَفِیلُ رَأْیُه؛ از دوستی با بیخردان و خلافکاران بپرهیز).
دوستی و محبت از غرایز طبیعی انسان است و نوعی دیگرخواهی است. این نیازی است که در وجود تمامی انسانها است. اما مسأله قابل توجه در محبت این است که محبت انسان نسبت به دیگران باید، متناسب با شایستگی آنها باشد. یعنی نمیتوان با هر کسی دوست بود و به او محبت کرد؛ چرا که دوستی و «محبت سرمایه با ارزشی است که نمیتوان آن را بیهوده به این و آن بخشید، بلکه با توجه به نقش محبت در سوق دادن انسان به کمال، باید تنها در جایی به کار رود که دل را مجذوب کمال کند؛ زیرا وقتی انسان به کسی علاقه پیدا کند، به طور آگاه و ناآگاه به سوی او جذب می شود»(سادات،۱۳۶۴،ص۱۰۹).
همانطور که میدانیم محبت، باعث می شود که محِب شبیه محبوب شود و صفات و اخلاقیات او در انسان تأثیر میگذارد. حال اگر محبوب، صاحب کمالات باشد، محب به کمال نزدیک می شود و بالعکس وقتی صاحب، نقصان باشد، محب نیز ناگزیر رو به سقوط خواهدرفت.
«اهمیت دوست و نقشِ انکارناپذیر دوست در زندگی انسان بر کسی پوشیده نیست. یکی از راهها برای قضاوت درباره شخصیت افراد، شناخت معاشران و دوستان آنان دانسته شده است. بهرهمندی از دوستان خوب، مساوی با خیر دنیا و آخرت است و معاشرت با دوستان بد، ناخودآگاه انسان را به بدی سوق میدهد. چرا که ویژگیهای دوست به صورت پنهانی منتقل می شود؛ پسر نوح با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد».(شریفی، ۱۳۸۵، ص۱۵۶).
حضرت علی (ع) در چند فراز از نهجالبلاغه به موضوع دوستی اشاره کرده اند که این نشان دهنده اهمیت دوستی و دوستیابی در زندگی انسان است. حضرت یکبار به پرهیز از دوستی با بیخردان، بدکاران و فاسقان: (وَ احْذَرْ صَحَابَهَ مَنْ یَفِیلُ رَأْیُهُ وَ یُنْکَرُ عَمَلُهُ فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ – وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهَ الْفُسَّاقِ). و بار دیگر به دوستی با دوستان خدا (وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ؛ و دوستان خدا را دوست شمار) توصیه فرمودهاند: «دلیل همهی اینها یک چیز است و آن اینکه مجانست، جاذبهای دارد که افراد را به هم نزدیک می کند و مجالست، سبب انتقال صفات افراد به یکدیگر می شود. این حقیقت را هم تجربه ثابت کرده و هم عقل، که انسان از همنشین خود تأثیر میپذیرد. در روانشناسی، امروز این مطلب تا آن اندازه پیشرفت کرده است که بعضی معتقدند دوستانی که معاشرت تنگاتنگ با هم دارند، از نظر قیافه نیز تدریجا با یکدیگر شباهت پیدا می کنند»(مکارمشیرازی، ۱۳۸۹، ج۱۱، صص۳۵۸-۳۴۹).
«بنابراین همنشینی با انسان خبیث و بدکار بر آدمی اثر میگذارد و او را دشمن خیر و فضیلت میگرداند. همنشینی با بَدان سبب می شود، انسان همانند حشرات به سمت زشتیها و بدیها متمایل شود»(مغنیه ،۱۳۸۰، ج۵، ص۶۰۲).
«بعضی از شارحان، ملحق شدن شَرّ را به شَرّ در اینجا به این معنا دانسته اند اگر عذابی نازل شود، افرادی را که در یک مجلس نشستهاند فرا میگیرد و افراد غیرفاسق بر اثر معاشرت با فاسقان به سرنوشت آنها گرفتار میشوند». این مسأله هم می تواند یکی از دلایل این سفارش امام (ع) باشد(مکارم شیرازی،۱۳۸۹،ج۱۱،صص۳۵۸-۳۵۷).
همین مسأله می تواند اثبات این سفارش امام (ع) باشد که نباید همنشین خود را هر کسی انتخاب کرد؛ چرا که همنشینی عامل مهم و تأثیر گذار بر اعمال و رفتار و فکر انسان است و کسی منکر آن نیست.
امام(ع) توصیه می نماید که مشاور و اعوان و یاران حاکم باید از افراد پاک، شایسته و دارای صفات پسندیده باشند؛ بنابراین باید از انتخاب افراد بخیل، ترسو، حریص، شرور، گناهکار، سبک سر، دروغگو، چاپلوس، مرفه و از خودراضی پرهیز کند و افراد نیکو، خوش نام، خانواده دار، مؤمن، مردمدار، بخشنده، شجاع و عالم… را به مشاوره و معاضدت برگزیند(ذاکری،۱۳۷۳،ص۶۵). در همین رابطه به مالک اشتر مینویسد: «هزینه این گونه افراد بر تو سبکتر و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستی آنان با غیر تو، کمتر است. آنان را از خواص و دوستان نزدیک و رازداران خود قرارده، سپس از میان آنان، افرادی را که در حقگویی از همه صریحترند و در آن چه که خدا برای دوستانش نمیپسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن؛ چه خوشایند تو باشد یا ناخوشایند»(شریفرضی، ۱۳۸۷، ن۵۳، ص۵۷۱).
از دیگر ویژگیهای اخلاقیاجتماعی مورد نیاز برای کارگزار، شهرت نیک او در جامعه است که در صورت فقدان آن، وجاهت او (که به تبع مشروعیت او و اطاعت مردم از او شکل میگیرد) با مشکل روبرو خواهدشد. امام (ع) میفرماید: «حاکم به غیر از حسن شهرت قبلی، در زمان حکومت نیز باید تلاش نماید که این ویژگی لطمه نخورد». در این رابطه در نامهی خود به حارثهمدانی می فرماید: «از دوستی با بیخردان و خلافکاران بپرهیز). در این زمینه آیات متعددی وجود دارد که به نمونه ای اشاره می شود:
﴿ لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاهً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ؛ افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد (و پیوند او به کلّى از خدا گسستهمىشود) مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مىدارد و بازگشت (شما) به سوى خداست﴾(آل عمران/۲۸).
کسانی که ایمان به خدا و رسولش آوردهاند و مؤمن خطاب میشوند، کافران را به سبب خویشاوندى یا سابقه رفاقت یا امثال آنها نباید به دوستى و کمک و یارى یا پرستى خود بگیرند؛ زیرا حبّ و بغض باید فىاللّه باشد و غیر مؤمنان را نباید به دوستى و یاورى برگزینند؛ چه دوستى مؤمنان آنها را از دوستى کافران مستغنى بسازد و مؤمنان به دوستى سزاوارتراند تا کفّار و کسی که چنین کند (یعنى کافر را دوست خود و کافران را به دوستى اختیار کند) چیزى از دوستى خدا در او نیست (یعنى منسلخ از دوستى و ولایت خدا مىگردد)؛ زیرا دوستداشتنِ دوست و دوستداشتنِ دشمنِ دوست، با یکدیگر متباین و متنافىاند، مگر اینکه از کافر، بیم و ترسى داشتهباشد (به این که کفّار به آنها غلبه کنند یا مؤمنى در دست کافران گرفتار باشد که در اینحال باید تا زوال مانع ظاهراً دوستى کند و قلباً نفس او به عداوت و بغض کافر ثابت باشد) و خداوند شما را از ذاتِ خویشتن بر حذر میدارد و از عقاب و وعید خود میترساند و بدانید که مرجع و بازگشت همگان به سوى خدا است و هر کس را به کردار او جزا میدهد؛ پس به دوستى دشمنان ِخدا، خود را در معرض خشم و غضب ذات مقدس باریتعالى عزّاسمه قرارندهید و بر حذر باشید.
منع از دوستى دشمنانِ خدا امرى است، عقلانى چه گفتهاند: دشمنان تو سه طایفهاند: «دشمن خودت، دشمن دوستت و دوست دشمنت، و دوستان تو نیز سه طایفهاند: «دوست خودت، دوستِ دوستت و دشمنِ دشمنت». شاعر پارسى گفتهاست:
بشوى اى خردمند از آن دوست دست که با دشمنانت بود هم نشست.[۱۷]
از آنچه که گفته آمد، چنین به دست میآید که انسان در روابط اجتماعی خود باید در گام نخست، صلاح آخرت خود را در نظر بگیرد و اگر کسی باشد که به آخرت و سعادت واقعی انسان ضرر برساند، باید از چنین افرادی جداً پرهیز گردد، که دیر یا زود ممکن است انسان به دام بدبختی که آنها گرفتار آن شده، گرفتارگردد و زمانی ممکن است متوجه شود که دیگر کار از کار گذشته باشد و انسان فریاد بر آورد که: ای کاش این شخص را به عنوان دوست خود انتخاب نمیکردم؛ به همین دلیل است که خداوند مستقیماً در قرآن از آن نهی کرده است و معصومان این خطر را بارها به کارگزاران و دیگر افراد جامعهاسلامی گوشزد کرده اند.
۳-۱-۱۳-مدارا هنگام حکومت:
(وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَهِ تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَهُ؛ و در حکومت مدارا کن تا آینده خوبى داشته باشى).
در نظاماسلامی، حاکمان و مدیران باید به مردم به عنوان ولینعمت خود نگاه کنند. محبت به مردم، یعنی محبت به عیالِ خداوند، برای محبوبیت در نزد خداوند، بهترین راه این است که عیال او را دوست بداریم. در نظاماسلامی محبت و مدارا با مردم یک وظیفه و دستور دینی است. البته باید در نظر داشت که مردم از لحاظ سطح بینش اجتماعی یکسان نیستند؛ بسیاری از آنها ممکن است در برخورد با حاکمان یا در برخورد با مسائل اجتماعی، ضوابط اخلاقی را رعایت نکنند، در اینجا اگرچه مدیران با توجه به مقام و موقعیتی که دارند میتوانند موجبات هر نوع مشکلی را برای آنان فراهم کنند، امااخلاق اسلامی اقتضا می کند که از آنها کریمانه بگذرند و از وظیفهی اصلی خود یعنی خدمت به خلق غافل نشوند(شریفی،۱۳۸۵،صص۲۲۵-۲۲۴).
مدارا کردن با مردم که در لسان روایات ما به آن «رفق» گفته می شود، از آموزههای بسیار مهم اخلاقی است و توصیههای فراوانی نسبت به آن انجام گرفتهاست. به گونه ای که در کلامی نورانی از امام محمد باقر (ع) آمده است:
«من قسّم له الرفق قسّم له الایمان؛ هر کس مدارا نصیبش شود ایمان نصیبش گشته است و در کلام دیگری میفرماید: «ان لکل شیء قفلاً و قفل الایمان الرفق؛ برای هر چیز قفلی است و قفل ایمان مدارا است»(کلینی،۱۴۰۷، ج۲،ص۱۱۸).
مرحوم علامه مجلسی ذیل این حدیث مینویسد: «در اینجا ایمان به گوهر نفیسی تشبیه شده است که باید حفظ نمود و قلب، خزانهی این گوهر است و مدارا کردن به قفلی تشبیه شده که مانع خروج این گوهر از خزانهاش و همچنین مانع رسیدن مفاسد به درون این خزانه میگردد»(مجلسی،۱۴۰۴،ج۷۲،ص۵۵).
این ویژگی اخلاقی پسندیده، در مقام حاکمیت بر مردم اهمیتی صد چندان پیدا می کند؛ چرا که حاکماسلامی با مدارایش نسبت به رعیت، ضمن برخورداری از ثواب اخروی به ثبات و رشد حکومت اسلامی کمک شایانی میکند. اگر مدارای حاکم نسبت به مردم نباشد، فضایی خشن و متشنج، جامعه را فرا میگیرد، بدبینیها و اعتراضات شدت مییابد، بهانهها به دست بدخواهان میافتد و خلاصه حکومت در این فضا از هدف اصلی خود که تأمین بستر عبودیت مردمان است، دور می شود. البته نباید از نظر دور داشت که حاکم در بعضی امور و بعضی شرایط خاص باید از ابزار شدت عمل و سختگیری استفاده کند و مدارا در آنجا نه شایسته است و نه کارساز. اما باید توجه داشت که این شرایط استثنا هستند و اصل عمومی همان رفق و مدارا است.
انجام دادن کارها و خدمتگزاری از روی مهرورزی، والاترین هنر در اخلاق است. چنانچه اگر انجام دادن امور با مهرورزی توأم شود، صورتی زیبا و کاملاً انسانی مییابد و موجب پیوند جانها و الفت قلبها میشود و در رفتار و مناسبات حکومتی ، انقلابی معنوی به وجود میآورد. امیرمؤمنان علی (ع) در حکمتی والا فرموده است: «قلوب الرجال وحشیه، فمن تألفها أقبلت علیه دلهای آدمیان رمنده است، پس هر که با آن الفت برقرار سازد، روی بدو نهد»(شریفرضی، ۱۳۸۷، ح۵۰، ص).