نشانههاى اعتدال مزاج
اعتدال در: بسودن(لمس کردن)، گرمى، سردى، خشکى، ترى، نرمى، سختى، سفیدى و سرخى، فربهى، لاغرى و اندکى گرایش بسوى فربهى.
رگهاى شخص معتدل المزاج نه بسیار برجسته است و نه زیاد فرورفته در گوشت.
موى شخص معتدل المزاج از لحاظ پرپشتى، کمى، تجعد و صافى معتدل است؛ در خردسالى به زرد مایل بسرخى مىزند و در ایام جوانى مشکى است.
خواب و بیدارى شخص معتدل المزاج معتدل است و حرکات اندامها حسب المرام و با سهولت انجام مىگیرد. نیروى فکر و خیال او زیاد و قدرت ذاکرهاش نیرومند است.
اخلاق شخص معتدل المزاج حد واسط بین افراط و تفریط است، یعنى نه زیاد جسور است و نه بسیار ترسو؛ نه زیاد خشمگین است و نه بسیار تنبل؛ نه زیاد زیرک و نه بسیار سنگدل؛ نه زیاد هرزه است و نه بسیار باوقار؛ نه زیاد متکبر است و نه بسیار خود کمبین؛ در کنشها بیدریغ و سالم است، خوب و سریع نمو مىکند و مدت نموش زیاد مىپاید، خوابهاى خوش مىبیند، از بوى خوش و آواز خوش و مجالس شادى و سرور لذت مىبرد. صاحبان مزاج معتدل دوستداشتنى، گشادهروى و خوشبرخورد هستند. در اشتهاى بغذا و نوشیدنى اعتدال دارند، دستگاه گوارش، معده، کبد و رگهاى آنها بخوبى کار مىکند؛ سراسر وجودشان در اعتدال است؛ دفع مواد زائد در آنها معتدل است و از مجراى عادى بیرون مىریزد.[۹۶]
بنابراین اگر بدن انسان از مقادیر متناسب (نه متساوی و هم وزن) خاک، آب، هوا و آتش عنصری ترکیب شده باشد، مزاج معتدل به وجود میآید و مزاجی را نامعتدل مینامند که ترکیب این عناصر از تناسب برخوردار نباشند؛ یعنی به یکی از آن ها گرایش بیشتری داشته باشد. این گرایش یا به سوی یکی از دو کیفیت متضاد (سردی، گرمی، تری، خشکی) است یا به سوی دو تا از آن هاست که نتیجه این گرایش به هم خوردن اعتدال است؛ یعنی منظور از «مزاج نامتعادل» صرفاً حالت بیماری نیست، بلکه گرایش به یک یا دو کیفیت از کیفیات چهارگانه را در نظر داریم. حال اگر این گرایش، با طبیعت ذاتی و سرشتی فرد، تطابق و سازگاری داشته باشد، این فرد را سالم میدانیم. با توجه به آنچه بیان شد برای تعدیل مزاج، لازم است که هم از مزاج کلی بدن شخص و هم از مزاج اعضا آگاهی داشته باشیم و از آنجا که این مزاجها با هم در تعامل هستند و در تولید علائم در یکدیگر تأثیرگذار هستند؛ از این رو برای تعدیل مزاج، رجوع به متخصص ضروری میباشد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
نتیجه
با توجه به مباحث مطرح شده میتوان نتیجه گرفت که طبایع چهارگانه در کتب حکماء به وضوح توضیح داده شده و اصول و قواعد این بحث در منابع اصیل وجود دارد و حکماء برای آنها فصول و ابواب مستقلی ترسیم کرده و شاخصه های آن را توضیح دادهاند و طی هزاران سال علماء و حکماء براساس این مبانی مباحثی را در طب و اخلاق مطرح کرده اند که مویدات روایی هم دارد و خلافش در عمل ثابت نشده است و همچنین در همه انسان ها طبایع اربعه باید از حالت اعتدال خارج نشود، بدین معنی که کیفیات چهارگانه یعنی گرمی، سردی، خشکی و تری در جسم (بالنسبه) به یک میزان موجود باشند و کیفیاتی که در یک جسم تحقق یافتهاند، هیچیک بر دیگری کوچکترین غلبه و برتری نداشته باشند، و الا باعث عدم اعتدال در اخلاق می شود.
فصل چهارم
نگرشی به تعالی اخلاق
نگرشی به تعالی اخلاق
مقدمه
ضرورت اخلاق و پرداختن به آن، بر کسی پوشیده نیست. پرورش اخلاقی از مهم ترین رسالت پیامبران الهی در طول تاریخ بوده است. بزرگترین بخش معارف اسلامی به تبیین معارف اخلاقی اختصاص یافته است؛ از اینرو، اندیشمندان اولیۀ اسلامی حرکتی ارزشمند برای تبیین محتوای اخلاقی اسلام آغاز کردند؛ اما با گذشت زمان، در مجامع علمی جهان، اخلاق به منزلۀ یک علم از گردونۀ علوم خارج و در سفارشها و پندهای بزرگان خلاصه شد؛ درحالیکه تجربه ثابت کرده است علم و پیشرفت بدون اخلاق و معنویت، بیش از آنکه موجب تعالی بشر باشد، تنزل او را از مقام انسانیت در پی داشته است. رواج انواع ظلم و فساد در کشورهای پیشرفته و استثمار ملتهای مظلوم توسط آنان، شاهد بر این مدعاست.
با توجه به اینکه الفاظ واصطلاحات در هر علمی بذر حقائق را بر ساحت عقل و جان می پاشند و تفهیم و تفهم بدانها صورت میپذیرد, پیش از ورود به هر مبحث، الفاظ و اصطلاحاتی که معنا و مفهوم صحیح و دقیق آنها در تبیین آن مباحث نقش داشته، بیان میداریم تا تقریر و تنقیح مطالب عاری از شبهات باشد.
نخستین اصطلاحی که با آن مواجه هستیم لفظ [ اخلاق] است، گر چه استعمال آن زیاد، و کمتر ذهنی است که آشنائی با مفهوم آن نداشته باشد، در عین حال شکافتن و شکوفا نمودن مفهوم دقیق لغوی و اصطلاحی آن امری است ضروری، چرا که مفهوم عرفی اخلاق، معنائی است مجازی که از آن بیشتر افعال نیک مراد می گردد، حال آنکه اولا اخلاق بر صفات تطبیق مییابد نه برافعال، که در توضیح معنای اصطلاحی به آن اشاره خواهد شد. و ثانیاً اخلاق، صفات نیک و بد هر دو را شامل است. بنابراین، اکنون برآنیم که با بهرهگیری از کتب لغوی واخلاقی، مفهوم صحیح و دقیق اخلاق را روشن کنیم.
معنای لغوی اخلاق
اخلاق جمع مکسر [ خلق] است که به غیر این جمع مکسر دیگری ندارد.
ماده (خ – ل – ق ) دارای دو اصل است: ۱ ملاسه الشیء نرمی و صافی چیزی. ۲ تقدیرالشی: اندازه، هیئت و شکل چیزی.[۹۷]
لکن از تفحص در کتب لغت روشن میشود که دو لفظ خلق و خلق غالباً بمعنای دوم (تقدیر الشیء) بوده و معنای اول را چندان استعمالی نیست. حال برای توضیح و نیز توجه دادن اذهان به معنای دقیق ماده اخلاق به برخی از آن موارد اشاره میکنیم:
۱- خلقت الادیم للسقاء,اذا قدرته: یعنی چرم را برای آبکشی اندازه گرفتم و ساختم .[۹۸]
۲- فلان خلیق بکذا و اخلق به، ای ما اخلقه، ای هو ممن یقدر فیه ذالک: اگر گفته میشود فلان شخص به صفتی مخلق است، یعنی او از کسانی است که طبعش بر آن صفت شکل یافته است.
۳- و [ اخلاق] هم که به معنای نصیب است، یعنی نصیب مقدر و مشخص و رجل مختلق ای تام الخلق، یعنی شخصی که شکل و اندازه اش کامل است.
۴- خلق الکذب: و هواختلاقه و تقدیره فی النفس: یعنی دروغی را در نفس خود تراشید.[۹۹]
۵- « فتبارک الله احسن الخالقین »[۱۰۰] ای احسن المقدرین.[۱۰۱]
۶- « هو الذی خلق لکم »[۱۰۲] اصل الخلق، التقدیر.[۱۰۳]
۷- خلق و خلق هر دو به یک معناست، لکن خلق به هیئتها و شکلها و صورتهائی اختصاص یافته، که بوسیله چشم قابل دیدن است و خلق به قوی و سجایائی که با بصیرت و دیده دل درک می شود.[۱۰۴]
با توجه به آنچه در معنای لغوی اخلاق ذکر گردید، روشن میشود: اگر [خلق] در بعضی موارد به سجیه معنا شده، مانند [ قیام اللیل تمسک باخلاق النبیین، ای بسجایا و عاداتهم] [۱۰۵] و نیز اینکه میبینیم بعضی دین مروه، عاده، خوی، یا طبیعت را در معنای خلق بیان داشتهاند.[۱۰۶] بدین اعتبار است که هر یک از اینها خود تقدیر و هیئتی است باطنی چنانکه خلق را نیز همین معناست.
معنای اصطلاحی اخلاق
مرحوم فیض کاشانی (ره) چنین آورده است:« فالخلق عباره عن هیئه للنفس راسخه تصدر عنها الافعال بسهوله و یسر من غیر حاجه الی فکرو رویه».[۱۰۷]
خلق عبارت است از شکل و صورتی برای نفس انسان که افعال بدون فکر و رویت دران رسوخ کرده و به آسانی از آن صادر میشود.
شکلگیری تعالی اخلاق
پس بنابراین اخلاق، ملکه یا حالت استوار درونی است که ممکن است در فردی به صورت ذاتی و طبیعی وجود داشته باشد و یا وراثت و تمرین و تکرار منشا آن باشد. این صفت راسخ درونی (خلق)، امکان دارد «فضیلت» باشد و منشأ رفتار خوب باشد و یا «رذیلت» باشد و منشأ کردار زشت باشد. حال اگر این ملکه یا حالت استوار درونی رو به سیر صعودی و حد عالی خود پیش برود تعالی اخلاق شکل میگیرد.
همانطور که در تعریف لغوی اخلاق گذشت اخلاق بر همه افعال صادره از نفس خواه پسندیده و خواه ناپسند اطلاق میگردد، چنانکه گفته میشود، فلان کس «کریم الأخلاق» یا «سَیِّئُ الأخلاق » است. در صورتی که به کارهای نیک اطلاق شود، دال بر ادب است چرا که ادب جز بر خصال نیک اطلاق نشود. آداب از منشئات اخلاق است، در اینجا شایسته است برای بهتر نمایان شدن حقیقت اخلاق خلاصهای از آنچه را که عالم بزرگ اخلاق مولی محسن فیض کاشانی (ره) در این مقام بیان نموده است، بیاوریم. ابتدا ایشان سه معنائی را که در بدو نظر ممکن است در مفهوم خلق تو هم شود متذکر شده و سپس معنی و مفهوم صحیح خلق را بیان داشته که ذیلا تقریر مینمائیم.
اگر در پی بردن به حقیقت خلق، در کار نیک یا بد شخصی دقت کنیم، چهار امر از کار او مورد توجه خواهد بود:
۱- کاری که از او در خارج واقع شده .
۲- قدرتی که بر انجام این کار و نیز عدم آن دارا بوده است.
۳- شناختی که نسبت به فعل از جهت حسن و قبح آن داشته. حال گوئیم مراد از خلق هیچ یک از این سه ( عمل خارجی – قدرت – شناخت ) نیست، بلکه خلق را مراد دیگری است ورای اینها و آن حالت و صفت نفسانیای است که از درون، او را به طرف آن کار کشانده و به انجام آن وادار نموده است. در حالیکه هم بر انجام آن کار میسور بوده و هم برضد آن.[۱۰۸]
بنابراین از آنچه تاکنون در تعریف اخلاق گفته آمد میتوان چنین نتیجه گرفت که در اصطلاح علماء اخلاق: مجموع آن حالات ثابته و صفات راسخه نفسانی که نفس را بدون نیاز به فکر و سنجش و بدون تحمل تعب و رنج به انجام اعمال و رفتار و امیدارد اخلاق نامید میشود.
با توجه به اینکه نکاتی در حقیقت مفهوم اخلاق آورده شده، لذا در توضیح و تبیین آنها مطالبی را متذکر میشویم:
۱- هیئت نفسانی که خلق نامیده میشود باید راسخ در نفس بوده بطوری که گویا با فطرت انسان عجین گردیده است، از این رو شخصی که در مقطعی از زمان و یا در مکان خاصی به عمل نیک یا بدی مبادرت ورزد، حاکی از خلقی در نفس وی نخواهد بود، چرا که چنین عملی منبعث و برخاسته از هیئت باطنی او نیست، لذا عمل پسندیدهای که به انگیزه ریا، رسیدن به مقام و یا محبوب گردیدن نزد شخصی یا جمعی صورت گیرد، همین حکم را داشته و هیچگونه ارزش اخلاقی نخواهد داشت.
علاوه، فعل را ویژگی دیگری باید باشد تا از خلق باطنی شخص حکایت کند و آن این که هر چند عمل مشکل و سخت باشد ولی از آنجا که از درون به سوی آن کشیده می شود، آنرا به سهولت و با کمال میل انجام دهد و نه تنها رنج نبرد که احساس لذت و مسرت نیز بنماید.
۲- اینکه باید خلق اکتسابی بوده یا طبیعی یا هر دو، علماء اخلاق را به بحثهائی کشانده است وآنچه مورد توجه می باشد، این است که در حقیقت خلقیاتی از ارزش اخلاقی برخوردار بوده و ملاک ارزش خواهد شد که انسان در میان امواج تمایلات با شناخت و اختیار خویش در فروغ تعالیم شرع و با ممارست و تکرار و یا دیگر طرق بتواند، صفتی را خلق خویش گرداند.
۳- از آنجا که گفته شد، مراد از اخلاق مجموع ملکات و صفات باطنی است و با توجه به اینکه آنها ممکن است صفاتی نیکو بوده و یا صفاتی بد، لذا اخلاق بر همه صفات باطنی اطلاق میگردد.
تقسیم خلقهای نفسانی
بنابراین خلقهای نفسانی بر دو گونه است:
خلق حسن: و این عبارت است از هیئت نفسانیی که شخص را بر اعمال و رفتاری وادار سازد که عقل پسندیده و شرع آن را نکو شمارد. مرحوم ملاصالح مازندرانی مینویسد :
حسن خلق از اعتدال بین افراط و تفریط در قوه عقلی و شهوانی و قوه غضب حاصل میشود.[۱۰۹]
در اینجا این نکته را بیفزائیم، که کمال حسن در هر خلقی آن هنگام خواهد بود که هماهنگ با سایر خلقهای نیک دیگر باشد. لذا هر چه دامنه خلقهای حسن در وجود شخص گسترش یابد، بهمان اندازه کمال و نیکوئی هر خلق افزون خواهد گردید.
۲- خلق سییء: اگر هیئت نفسانی بگونهای بود که شخص را بر اعمال ناشایست وادارد، خلق سییء نامیده خواهد شد. بنابر آنچه گذشت، میتوان گفت:
۱٫ معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق بر خلاف علم اخلاق، ناظر بر سجایای نفسانی است. به عبارت دیگر، علم اخلاق هم اخلاق را در بر میگیرد و هم اخلاقیات را.
۲٫ در تعریف عالمان اسلامی، علاوه بر اینکه صفات نفسانی نیک و بد معرفی میشود، راههای کسب و ازاله آنها نیز ارائه شده است.
۳٫ در تعریف عالمان اسلامی، صفات نفسانی شامل فکر، اندیشه و رفتار است؛ ولی در تعریف غربیها، تنها رفتار مطرح است.
بدنبال روشن شدن حقیقت مفهوم اخلاق، به اهمیت و ارزش تعالی اخلاق در قرآن و سپس دراخبار و احادیث وارده از ائمه علیهم السلام میپردازیم.
قرآن و اهمیت تعالی اخلاق
با توجه به اینکه قرآن کتاب انسان سازی است و اساساً نزول آن برای ساختن انسان و جامعه انسانی می باشد، میتوان ربط و اتحاد معنوی کل قرآن را بر این محور یافت، لذا هر یک از آیات قرآن هدفی را دنبال میکند، که در نهایت نتیجه انسان سازی و تعالی اخلاقی را در پی دارد و لذا با تأملی در قصص قرآن، اوامر و نواهی، و تمثیلهای این کتاب الهی در مییابیم هدف رشد و هدایت انسان است. واگر تکریم و تمجیدانبیاء عظام را ملاحظه کنیم، باز ملاک ثناء تعالی و مکارم اخلاقی است. بهرحال نحوه برخورد قرآن باانسان نحوهای است که ترقی، رشد، تزکیه و تربیت انسان را دنبال میکند، هدف علم اخلاق هم همینها است. لذا آیهای را نمییابیم که مستقیم یا غیرمستقیم یک نتیجه اخلاقی و انسان سازی را دنبال نکند و کراراً در قرآن به مفاهیمی بر میخوریم که نشانگر توجه و اهمیت موضوع اخلاق در آن کتاب الهی است، مانند: تقوی، فلاح، کرامت، اخوه، عزه، امانه، تکبر، سخریه، غیبت و … فلذا اخلاق متعالی ملاک ثناء پیامبران بوده است، همانطوری خدای متعال میفرماید:« وانک لعلی خلق عظیم »[۱۱۰] خداوند متعال در مقام ثنای پیامبری که خاتم کمالات و فضائل و معجزات انبیاء سلف خویش است او را بر خلق عظیمش میستاید که اگر امری عظیم تر از این میبود، آن را ملاک ثنای حبیبش قرار میداد. و نیز در آیه دیگری حضرت ابراهیم را بر سه صفت عالی میستاید:« آن ابراهیم لحلیم اواه منیب »[۱۱۱] و یا درباره حضرت نوح چنین میفرماید:
« ذریه من حملنا مع نوح انه کان عبدا شکورا »[۱۱۲] بدین ترتیب روشن میشود، آنچه ملاک ثنای انبیاء (علیهم السلام ) واقع گردیده، تعالی اخلاق ایشان است که بدانها متخلق بودهاند.[۱۱۳]
تعالی اخلاقى در قرآن
همه ما مى دانیم قرآن مجید به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده که فصول و ابواب و مباحثى به شکل این گونه کتابها داشته باشد، بلکه مجموعهاى از وحى آسمانى است که به تدریج و بر حسب نیازها و ضرورتها نازل شده است و دران مجموعه آیاتى وجود دارد که به نظر مىرسد اصول کلّى تعالی اخلاق در آن ترسیم شده است. که موارد زیر از آن اصول به شمار میآید.
۱ ـ مسأله احترام نسبت به پدر و مادر، و شکرگزارى از آنها به دنبال شکر پروردگار « وَ وَصَّیْنا اْلاِنْسانَ بِوالِدَیْهِ…. اَنِ اشْکُرْلى وَلِوالِدَیْکَ».[۱۱۴]
۲ ـ اهمیّت دادن به نماز و رابطه با پروردگار و نیایش و خضوع در برابر او « اَقِمِ الصَّلوهَ » .[۱۱۵]
۳ ـ امر به معروف و نهى از منکر « وَ اْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ».[۱۱۶]
۴ ـ صبر و شکیبایى در مقابل حوادث تلخ زندگى « وَاصْبِرْ عَلى ما اَصابَکَ ».[۱۱۷]