کتابی تحت عنوان الفرقه الهامشیه فی الاسلام؛ اثر بن عبدالجلیل در سال ۲۰۰۵ میلادی توسط دارالمدار اسلامی روانه بازار تحقیقات مربوط به ادیان و فرقهها شده است. این کتاب یکی از جدیدترین آثاری است که درباره فرقههای افراطی در شیعه نوشته است. در این کتاب در فصل اول از بهائیت بحث شده است. در واقع نویسنده در صدد بیان این نکته است که فرقههای انحرافی اسلام چگونه شکل گرفتهاند نظریه مولف این است که فرقهگرایی در جهان اسلام چه تأثیری داشته است.
و به ترتیب کتابهای ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سال ۱۳۷۰، بهائیت از ادعا تا واقعیت، نوشته مهدی کریمی سلسله مباحث بهایی شناسی، انتشارات رادنگار، محاکمه باب و بها، انتشارات برهان، دکتر همت، چاپ سوم تهران ۱۳۴۴٫ خدای عصر ارتباط، نوشته محمدرضا حسینی، تهران ۱۳۸۸ فتنه باب، جلد دوم تألیف اعتماد السلطنه به قلم عبدالحسین نوایی، چاپ ،۱۳۷۷ انتشارات تهران، بهائیت دین نیست، ابوتراب همت، چاپ دوم، چاپ نیکتو تهران ۱۳۲۵ جستاری از تاریخ بهاییگری در ایران دکتر شهبازی، موعود، شهریور ۱۳۸۷، شماره ۹۱٫
این کتب و نوشتهها همانطور که در ابتدا گفته شد نیز به تحلیل جامعهشناسی و سیاسی و چگونگی شکلگیری این فرق پرداخته است و هیچ کدام به تحلیل حقوقی نپرداخته است.
و)هدف پژوهش
هدف از این پژوهش رفع ابهام نسبت به رفتارهای مجرمانهی بهاییت، عملکرد تشکیلاتی و فردی اعضاء آن در ارتباط با حقوق جزاست.
ه)روش پژوهش
روش به کار گرفته شده در این پژوهش روش توصیفی – تحلیلی است. و اطلاعات گردآوری شده از طریق منابع کتابخانه و اینترنت مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
ی)پلان کار
فصل اول :دیرینه و کلیات ،در ابتدای این فصل به نحوه شکل گیری و ورود این فرقه مجرمانه در جامعه اسلامی ایران اشاره می گردد و در ادامه وضعیت کنونی این فرقه در جامعه ایران مورد بررسی قرار می گیرد .
فصل دوم:فرقه مجرمانه بهاییت :در این فصل با توجه به نقش و هدفی که این فرقه از تشکیل چنین گروهی دنبال و در راستای آن فعالیت های خود را شکل می دهد ابتدا مبانی جرمانگاری رفتارهای این فرقه و در ادامه رکن قانونی آن بیان می شودو فرقه بودن و تشکیلاتی بودن این فرقه تبیین می شود.
فصل سوم:ارتباط بهاییت با جرائم علیه دین و امنیت با تاکید بر نهاد تعدد جرم:در این قسمت با توجه به تعریفی که از ا ین فرقه انحرافی در فصل دوم ارائه می گردد سعی می شود رفتارهای مجرمانه ایی که این فرقه با عناوینی مثل جرایم علیه امنیت و دین مرتکب می شوند بررسی شود.
مبحث اول:روند شکل گیری بهائیت
یکی از فرقه هایی که در تشکیل فرقه بهائیت موثر بود و در واقع اساس بهائیت از آن فرقه و رهبران آن گرفته است فرقه شیخیه است چنانچه محمدعلی بها بانی فرقه بابیت از شاگردان سید کاظم رشتی از جمله رهبران شیخیه است لذا در بررسی روند شکل گیری این فرقه لازم است با فرقه شیخیه و اصول و اعتقادات آنها مختصری بیان شود.
گفتار اول:پیشینه بهائیت:
پیشینه بهائیت را باید در فرقه شیخیه جستو کرد که از آن به عنوان فرقه کشفیه یا پایین سری نیز تعبیر می کنند. شیخیه مقدمه شکل گیری فرقه های بابیه و بهائیه را فراهم آورد. حسینعلی خان نوری بانی فرقه بهائیه با سه واسطه از مشرب شیخیه بهره جست. با این تفاوت که فرقه شیخیه خود را یک فرقه اسلامی می دانند و برخی فرقه های زیر شاخه این نحله حتی با اسلام شیعی و فقه اصولی نیز فاصله چندانی ندارند[۱]، اما پیروان بهائیه خود را صاحب دینی جدید می دانند. با این وصف شناخت فرقه شیخیه و فرقی که از آن برآمده است، ما را در آشنایی بیشتر با علل ظهور بابیه و بهائیه کمک می کند.
بند اول:شیخیه
در زمان فتحعلی شاه به علت جنگهای زیاد بین ایران و سایر کشورها، و فقری که بر عامه مردم به علت جنگها حاصل شده بود مردم به ستوه آمده بودند و به دنبال یک منجی میگشتند. در این بین شیخ احمد احسایی از امام زمان (عج) و همچنین از ارتباطاتی که با او دارد برای مردم میگفت و باعث شد عدهای از مردم به دور او جمع شوند، او عقاید خود را به عنوان شیعه خالص بیان میکرد،.علامه حسنزاده آملی راجع به شیخ احمد احسایی می فرماید؛
قائل به اصالت وجود است و قواعد فلسفی را معتبر نمیداند بدون اینکه متوجه باشد در گرداب تفویض و شرک افتاده است و سهمی از توحید ندارد. [۲]
پیروان شیخ احمد احسایی مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند . [۳]
شیخ احمد احسایی، هر چند به وارستگی و تلاش در عبادات و ریاضت های شرعی، ستوده شده و به برخورداری از علوم مختلف و تربیت شاگردانی چند شهرت یافته بود لیکن آراء و نظریاتش، مصون از خطا و اشتباه نبود و گاهی برخی از عالمان و اندیشمندان معروف آن عصر، با انتقاد جدی از اندیشه ها و لغزش های وی، او را «غالی » ، «منحرف » و حتی «کافر» می خواندند[۴] . احسایی خود می گوید:
محمد بن حسین آل عصفور بحرانی – که پدرش از مشایخ بوده است – در بحثی رویارو، بر وی انکار آورد.[۵]
شیخ احمد احسایی با این که شیعه بود ولی بعضی اعتقادات او مخالف با عقاید شیعه است. از جمله مهمترین اختلافات شیخیه با شیعه از قرار زیر است:
۱-معاد: شیخ احمد احسایی اعتقادی به معاد جسمانی ندارد و معاد را روحانی میداند، و از آن به هور قلیایی تعبیر میکند، شیخ احمد احسایی بر این اعتقاد بود که کالبد جسم تباه میشود.
در واقع شیخ احمد احسایی به دو نوع جسم قائل بود، الف) کالبد ظاهری که در دنیا تجزیه و تحلیل میشود و عناصر آن به طبیعت بر میگردد و ب) بعد از این که جسم دنیوی از بین رفت جسم لطیفی از آن باقی میماند که شیخ احمد احسایی از آن تعبیر به هور قلیا میکند.[۶]
۲- معراج: شیخ احمد احسایی معراج جسمانی پیامبر را قبول دارد ولی اختلافی که در این زمینه با شیعیان دارد این است که در هر فلکی که پیامبر وارد میشد باید جسم او متناسب با آن تغییر میکرد تا جسم پیامبر آسیب ببیند[۷].
۳- رکن رابع: یکی دیگر از عقاید انحرافی شیخ احمد احسایی اعتقاد به رکن رابع است، شیخ احمد احسایی اصول دین را به چهار مورد منحصر میکند، توحید، نبوت، امامت و رکن رابع.او عدالت را ذکر نمیکند. در واقع اعتقاد او بر این است که صفات خداوند در قرآن بیان شده و دیگری نیازی به ذکر جداگانه آن نیست، همچنین معاد را هم قبول ندارد. چون در قرآن ذکر شده است و دیگری احتیاجی به بیان آن نیست وقتی مسلمانان قرآن را قبول دارند پس به تبع آن معاد را هم پذیرفتند.[۸]
به این ترتیب شیخ احمد احسایی چهارمین اصل از اصول دین را رکن رابع ذکر میکند و رکن رابع همان شیعه کامل است که واسطه بین شیعیان و امام غائب است و احکام را بی واسطه از امام غائب میگیرد.
شیخ احمد احسایی امامان معصوم (ع) را از علل اربعه کائنات و واسطه فیض الهی و آفریننده موجودات دیگر به اذن الهی دانسته و صفت خالقیت و مشیت الهی را به اهل بیت نسبت داده است[۹].
امام رضا (ع) در مورد کسانی که همچنین اعتقادی داشته باشند میفرماید: اگر کسی گمان کند که خداوند عزوجل کار آفرینش و رزق را به حجتهای خود واگذار کرده، تفویضی و مشرک است[۱۰].
به این ترتیب شیخ احمد احسایی خود را رکن رابع و واسطه مردم و امام غائب میدانست و بعد از او سید کاظم رشتی رکن رابع بود که بنا به گفته سید کاظم رشتی تا ظهور حجت زمین خالی از رکن رابع نخواهد بود. شیخ احمد احسایی در آخر عمر سید کاظم رشتی را جانشین خود کرده و از شاگردانش خواست که بعد از او از سید کاظم رشتی پیروی کنند به این ترتیب رهبری شیخیه را به عهده گرفت. سید کاظم رشتی هم به پیروی از استادش معتقد به بابیت بود و به این اعتقاد بود که واسطه فیض میان امام زمان و مردم شیعه کامل و رکن رابع است. سید کاظم رشتی جانشینی برای خود تعیین نکرد. به این ترتیب اختلاف بر سر جانشینی او به وجود آمد و چهار نفر ادعای جانشینی او را کردند که عبارت بودند از ۱- حاج کریم خان ۲- میرزا شفیع ۳- میرزا طاهر حکاک ۴- میرزا علیمحمد شیرازی توانست جانشین سید کاظم رشتی شد و زمینه بابیه را فراهم کرد[۱۱]
بند دوم:بابیت
فرقه بابیه به دست علیمحمد شیرازی ملقب به باب تأسیس شده است که پیروانش او را حضرت اعلی و نقطه اولی هم لقبدادهاند.[۱۲] از آنجا که در ابتدای دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود خود را باب امام زمان (عج) میدانست و پیروانش را بابیه نامیدند.
بعد از مرگ سید کاظم رشتی از آنجا که جانشینی برای خود تعیین نکرده بود پس از گرویدن ۱۸ نفر به سید علیمحمد شیرازی خود را جانشین سیدکاظم رشتی و باب امام زمان معرفی کرد، البته با این که بیشتر طرفداران سیدعلیمحمد از شاگردان سیدکاظم رشتی بودند با این حال بسیاری از شاگردان سیدکاظم رشتی مخالف بابیت علی محمد بودند، مرحوم شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی در جمیع آثارشان به ضروریات اسلام از قبیل خاتمیت، نبوت، رسالت حضرت رسولالله (ص)، عدم نسخ اسلام، قائمیت حضرت ابوالقاسم حجهبن الحسن العسکری اعتراف کردهاند و منکر آن را منکر ضروری دین دانستهاند و بنابراین همانطور که در ادامه میآید سید علیمحمد شیرازی از نظر شیخیه هم مرتد و مستوجب کیفر است.[۱۳]
آثار اولیه سیدعلیمحمد شیرازی منطبق با مزاج شیخیه و مغایر با عقاید شیعه امامیه، مبنی بر دعوای بابیت بود. مثلاً در تفسیری که بر سوره یوسف نوشته بود بیان کرد که این کتاب را از جانب محمد بن الحسن العسکری نوشته است و به این ترتیب ادعای بابیت امام زمان (ع) را علنی ساخت. [۱۴]
سید علیمحمد شیرازی بعد از مدتی که از ادعای بابیت گذشت، ادعای دیگری نیز کرد که به ترتیب بیان میکنیم:
۱- ادعای ذکریت: در واقع او ذکر را بالاترین مرتبه سلوک مینامد. باب پس از ادعای بابیت شروع به تفسیر و تأویل قرآن میکند و بیان میکند که امام دوازدهم شیعیان او را مأمور ساخته که مردم را ارشاد کند. در تفسیری که بر سوره یوسف مینویسد بیان میکند که:
همانا خداوند مقدر کرده است که این کتاب، از نزد محمد، پسر حسن و پسر علی و پسر موسی، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علی، پسر حسین، پسر علی، پسر ابیطالب، بر بندهاش برون آید تا از سوی ذکر (سیدعلیمحمد) حجت بالغه خدا بر جهانیان باشد. [۱۵]
۲-ادعای قائمیت: بعد از مدتی که از ادعای ذکریت و بابیت گذشت و توانست عدهای را دور خود جمع کند اعلام کرد که «اننی انا القائم الحق الذی انتم بظهوره توعدون[۱۶] من همان قائم حقی هستم که شما به ظهورش وعده داده شدهاید یا منم آن کسی که هزار سال میباشد که منتظر آن میباشید.[۱۷]
مدت دعوت قائمیت و مهدویت سید علیمحمد شیرازی دو سال و نیم بیشتر نبود، با وجود توبه نامه در ادعای خویش ثبات قدم نداشته است. [۱۸]
۳- ادعای نسخ اسلام: علیمحمد باب مدعی نزول کتاب جدید و دین جدید شد و با نوشتن کتاب بیان دین اسلام را نسخ کرد و در اینباره نوشت: در هر زمان خداوند عزوجل کتاب و حجتی از برای خلق مقدر فرموده و میگوید در سه هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول الله (ص) کتاب بیان و حجت را است حروف سبع (علیمحمد که دارای هفت حرف است)[۱۹]
از آنجایی که لازمه ظهور هر شریعت جدیدی، نسخ شریعت قبلی است لذا بهائیان بیان را ناسخ قرآن میدانند. [۲۰]
در واقعه بدشت قرهالعین گفت که : ای اصحاب این روزگار از ایام فترت شمرده میشود امروز تکالیف شرعیه یک باره ساقط است و این حوم و صلوه کاری بیهوده است. آنگاه که میرزا علیمحمد باب اقالیم سبعه را فرو گیرد و این ادیان مختلف را یکی کند. تازه شریعتی خواهد آورد و قرآن خویش را در میان امت ودیعتی خواهد نهاد، هر تکلیف که از نو بیاورد بر خلق روی زمین واجب خواهد گشت. پس، زحمت بیهوده بر خویش روا ندارید و زنان خود را در مضاجعه طریق مشارکت بسپارید و در اموال یکدیگر شریک و سهیم باشید که در این امور شما را عقابی و عذابی نخواهد بود.[۲۱]
قضیه از این قرار بود که در اجتماعی که در بدشت واقع شد ،علیمحمد باب و حسینعلی میرزا و قرهالعین حضور داشتند، در آن زمان علیمحمد باب تنها ادعای بابیت را داشت، در واقع نگرش نسخ اسلام و از بین بردن شریعتهای قبلی از قرهالعین بود که به علیمحمد باب القاء کرده بود. در مورد خصوصیات قرهالعین گفتهاند که زنی بیقید و بند بوده و همانطور که در تلخیص تاریخ نبیل زرندی آمده، قامت پریوش خود را در برابر دید و تماشای همگان نهاد. [۲۲]
۴-ادعای نبوت: میرزا علیمحمد شیرازی در سن بیست و پنج سالگی ادعای نبوت و پیامبری کرد، بهائیان معتقدند که علیمحمد باب دو مقام دارد؛ الف) پیامبری مستقل و صاحب کتاب بود؛ ب) مبشر و بشارت دهنده به ظهور پیامبر دیگری به نام میرزا حسینعلی است. آنان باب را از جمله انبیای الهی می دانند. باب را شبیه حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد (ص) دانسته ند و گفتهاند که صاحب آیینی مستقل و آیینی جدید است و نیز گفتهاند همان موعود مقدس است که با ظهورش وعده همه پیامبران تحقق یافته است، میرزا علیمحمد شیرازی میگفت: حضرت حجت ظاهر شد به آیات و بینات به ظهور نقطه بیان که بینه ظهور فرقان است[۲۳] باب خود را برتر از همه انبیای الهی میدانست و مظهر نفس پروردگار میپنداشت، [۲۴]باب در تفسیر سوره یوسف ادعا کرده است: «ان الله قد اوحی الی ان کنتم تحبون الله فاتبعونی و نیز گفته است. من از محمد افضلام، چنان که پیغمبر گفته است بشر از آوردن یک سوره من عاجز است. من میگویم بشر از یک حرف کتاب من عاجز است. زیرا محمد (ص) در مقام الف و من در مقام نقطه هستم.[۲۵]
وی در کتابالبیان آورده است:«قسم به خدا، امر من از امر رسول الله عجیبتر است. او در میان عرب تربیت شد و من در میان عجم و در سن بیست و پنج سالگی.
در نهایت این که علیمحمد باب به مقام نبوت نیز اکتفا نکرده و ادعای خدایی میکند. میگوید: انَّ علی قبل نبیل ذاتالله و کینو نبه.[۲۶]
به هر حال در نهایت سید علیمحمد شیرازی به خاطر آشفتگی که در اوضاع مملکت ایجاد کرده بود با ادعای منحرافه خود به اصرار امیرکبیر تیرباران شد
بند سوم: بهائیت
فرقهایی برگرفته از آئین بابی است که اساس آن نفی توحید و نفی خاتمیت پیامبر، نسخ اسلام و نفی روحانیت و حجیت تقلید در اسلام است.
فرقه بهائیه را میرزا حسینعلی نوری بنیان نهاده است، پدر میرزا حسینعلی نوری معروف به میرزا بزرگ از مستوفیان و منشیان محمد شاه قاجار بود. میرزا حسینعلی از پیروان باب بود.[۲۷]از جمله فعالیتهای میرزا حسینعلی نوری در زمان باب همکاری در آزادی قرهالعین در قزوین وهمکاری در به شهادت رساندن ملا محمدتقی برغانی که درنهایت دستگیر شده بود. به استناد منابع بهایی، باب بعد از مرگ خود میرزا یحیی (برادر حسینعلی نوری) را جانشین خود اعلام کرده بود.[۲۸] ، البته اختلاف نظرهایهایی در این زمینه هست، ولی به هر حال بیشتر بابیها به جانشین میرزا یحیی گردن نهادند و بدین سان او جانشین محمدعلی باب شد. و چون در این زمان سن میرزا یحیی کم بود، عملاً حسینعلی میرزا زمام امور را به دست گرفت، ولی چندی بعد به علت حس ریاستطلبی که میرزا حسینعلی داشت کمکم حسینعلی ادعای من یظهره الهی کرد و عده ای از بابیان این ادعای میرزا حسینعلی را پذیرفتند وعده ایی نیز به مخالف با آن برخاستند.[۲۹] در همین ایام بود که بابیها عملاً به سه گروه تقسیم شدند، عدهایی که جانشین میرزا یحیی (صبح ازل) را پذیرفتند، ازلی نام گرفتند وعدهایی که به حسینعلی بهاء پیوستند بهائی نامیده شدند و عدهایی که ادعای این دو برادر را نپذیرفتند بابی باقی مانند، و به این ترتیب با ادعای حسینعلی میرزا آیین بهائیت به وجود آمد، البته همانگونه که در ادامه میآید حسینعلی میرزا ادعای دیگر نیز داشته است، ادعای ربوبیت و الوهیت داشته است و در نوشتههای مختلف خود را خدای خدایان، آفریدگار جهان و خدای تنهای زندان نامید و پیروانش نیز خدایی او را پذیرفتند. عبدالبها مقام پدرش را احدیت ذات هویت وجودی خوانده است ،و قبر او قبله بهائیان شده است.[۳۰]
بند چهارم :رهبران بهایی
الف :عباس افندی
عباس افندی (۱۲۶۰-۱۳۴۰) ملقب به عبدالبهاء، پسر میرزا حسینعلی است و جانشین میرزا حسینعلی بها محسوب می گردد. عبدالبها در این میان با برادر خود محمدعلی بها اختلافاتی داشت ولی در نهایت توانست جانشین حسینعلی بها شود[۳۱]. از جمله خصوصیات جالب عبدالبهاء ، در مقام رهبری بهائیان این بود که با توجه به اوضاع اجتماعی و دینی وبه منظور جلب رضایت مقامات عثمانی ، رسماً و با التزام تمام، در مراسم دینی اسلامی، از جمله نمازجمعه ، شرکت می کرد و به بهائیان سفارش کرده بود که در آن دیار به کلی از سخن گفتن در باره آیین جدید بپرهیزند[۳۲] و همچنین برای روسای حکومت های مختلف از جمله برای امپراطور روس یا برای حکومت عثمانی دعا میکرد.
دریافت نشان شهسواری (نایت هود) از دولت انگلیس و ملقب شدن وی به عنوان سر نیز بعد از استقرار انگلیسیها در فلسطین صورت گرفت[۳۳] و همچنین عبدالبها به انگلیس و اروپا بسیار سفر میکرد و این نقش عمده ایی در گسترش این آیین داشت.[۳۴] پیش از این مرحله ، آیین بهائی بیشتر به عنوان یک انشعاب از اسلام بروز کرده بود و حتی رهبران بهائی در برخی مواضع ،در بلاد عثمانی خود را شاخه ای از متصوفه شناسانده بودند. در آن مرحله ، رهبران و مبلغان این آیین برای اثبات حقانیت خود از درون قرآن و حدیث به جستجوی دلیل می پرداختند و آنها را برای مخاطبانشان که مسلمانان، به ویژه شیعیان بودند مطرح می کردند. پیروان اولیه آیین بهائی نیز از دین جدید همین تلقی را داشتند و به همین سبب ، مهم ترین متن احکامی این آیین، کتاب اقدس است که از حیث صورت ،تشابه کامل بر متون فقهی اسلامی دارد و به ادعای منآبع متأخر بهائی ،با توجه به محیط معتقدات مذهبی ایران و سوابق عقیده و سنت و عرف و عادت مردم، در زمان پیدایی این آیین و فقط به اعتبار شیعیان و ایرانیان معاصر با ظهور آیین بهائی تدوین شده است.عبدالبهاء چندین کتاب نیز نوشت که اهم آنها بدین قرار است: مقاله شخصی سیاح، گزارشی است از زبان یک سیاح موهوم، در باره تاریخ باب و بهاء ؛ مفاوضات ،مکاتیب ،خطابات، هر سه مشتمل بر مطالب مختلف و سخنرانی ها و نامه های او، تذکره الوفا که زندگی نامه شماری از قدمای آیین بهائی است.
ب:شوقی افندی
شوقی افندی ملقب به شوقی ربانی فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصیت وی، در رساله ای موسوم به الواح وصایا به جانشینی وی منصوب شده بود. شوقی،بر خلاف نیای خود، تحصیلات رسمی داشت و در دانشگاه امریکایی بیروت و سپس در آکسفورد تحصیل کرده بود[۳۵]. نقش اساسی او در تاریخ بهائی، توسعه تشکیلات اداری و جهانی این آیین بود[۳۶] تشکیلات بهائی، که شوقی افندی به آن نظم اداری امرالله نام داد، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفاکه به بیت العدل اعظم الهی موسوم است اداره می گردد. در زمان حیات شوقی افندی، حکومت اسرائیل در فلسطین اشغالی تأسیس شد[۳۷]. شوقی افندی در زمان حیات خود چند کتاب تالیف کرد،قرن بدیع اصل این کتاب به انگلیسی است و در چهار جلد نوشته شده و مشتمل بر تاریخ باب و بهاء تا صدمین سال اعلان ادعای باب، توقیعات مبارکه، مجموعه دستخط های شوقی به مناسبت های گوناگون است در شش جلد به فارسی. دور بهائی”:این کتاب به انگلیسی نوشته شده و مروری بر تاریخ بهائیت و پیش بینی آینده آن طبق نظر عبدالبهاء است[۳۸].
در رابطه با شخصیت شوقی افندی مرحوم عبدالحسین آیتی می گوید« از فاضل مازندرانی، مبلغ مقتدر بهائی پرسیدند که شوقی افندی را در چه پایه و مقام می بیند؟ جواب داد: کسانی که به مقامی رسیده اند، به حکم تجربه و تاریخ، تمامشان پرورده مهد رنج و زحمت بوده اند و هر کدام در عصر خود بلاهائی را تحمل نموده اند؛ حتی خود عبد البهاء هم تا همین درجه که موفق گردید، برای آن زحماتی بود که در اوایل کار متحمل شد؛ اما این جوان
( شوقی ) از ابتدای بلوغ، کاری که بلد شده است گره زدن کروات، و بند انداختن به صورت، پودر و ماتیک مالیدن، و رقص کردن و غیره، و بالاخره نه رنجی برده است و نه حاضر است که یک دقیقه عیش خود را فدای مردم خویش نماید؛ لهذا مسلماً به جائی نخواهد رسید و ساخته های پدران خودراخرابخواهدساخت. بالاخره او را راضی کردند براینکه خدا با خدازاده باشد ولی او گویا به این شرط قبول کرده که مانع عیش و نوش او نشوند، تا سالی نه ماه برود و در شهرهای خوش هوا و آزاد اروپا به عیش بپردازد و پدر و مادر و عمه و خاله اش، هر نوع می دانند سر مریدان را ببندند، و پولشان گرفته و به ریششان بخندند و سالی سه ماه در زمستان، که هوای “حیفا” خوب است، بماند و خداگری کند! بالجمله با این شرط آقازاده زیر بار رفت؛ و اینک شش سال است که کاملا مواد این قرارداد، در موقع اجرای گذارده شده است ».[۳۹] و همچنین در مورد خصوصیت او صبحی بیان میکند که:.. میرزا هادی با تهی دستی از هر مایه ای، ضیائیه خانم دختر عبدالبهاءرا گرفت و شوقی را با دو پسر دیگر به بار آورد … در میان نوادگان عبد البهاء، در روزهای نخست من با شوقی آشنا شدم؛ او دارای سرشت ویژه ای بود که نمیتوانم درست برای شما بگویم! خوی مردی کم داشت و پیوسته میخواست با جوانان و مردان نیرومند آمیزش کند!!! شبی با او و دکتر ضیاء بغدادی، فرزند یکی از بهائیان نامور که در آمریکا کارش پزشکی بود و به حیفا آمده بود، در عکا گرد هم بودیم و شوخیهائی که جوانان میکنند، میکردیم؛ در میان گفتگو، من برای کاری از اتاق بیرون رفتم و باز گشتم، در بازگشت دیدم دکتر ضیاء … من بر آشفتم و گفتم: دکتر! این چه کاری است که میکنی؟ شوقی رو به من کرد وگفت اگر تو هم مردی … . مانند این سخنان و این کارها را، چندبار از او شنیدم و دیدم، و در یافتم که بایدکمبودی داشته باشد.
این که میبینید، نه دلبستگی به پدر دارد و نه اندوه برادر و خواهر میخورد، و نه رنج مادر را در پرورش و نگهبانی خویش بیاد میآورد، و نه دوستان جان فشان را سپاسگزاری است، فرمانها میدهد که کار مرد خردمند نیست، بهانه ها می کند که از هوشیاری به دور است، همه از آنجا سر چشمه میگیرد. من با شوقی دوست بودم، در بیشتر گردشها با هم بودیم، تا آنکه چند ماه پیش از مرگ عبد البهاء به لندن رفت[۴۰]
سرانجام شوقی نیز به پدران خود پیوست و بر اثر بیماری در لندن درگذشت[۴۱]
گفتار دوم: نقش بیگانگان در شکل گیری جریان بهائیت
در رابطه با حمایت بیگانگان از بهائیت باید گفت که اصولاً فرقه گرایی ابزاری مناسب برای دخالت و نفوذ قدرت های خارجی قدرتمند و استکباری است و از این فرقه ها برای نفوذ و تاثیر بر اراده سیاسی دیگر حکومت ها استفاده می کنند. به طور خلاصه هدف آنها از حمایت از این فرقه ها : ۱) تحریک عامل خارجی بر علیه دولتی که در آن فعالیت می کنند.۲) انسجام و ساختارهای شبکه ایی فوق، هزینه های دولت های خارجی را در تحمیل اراده و نفوذ در سایر جوامع به شدت کاهش می یابد ۳) دول خارجی به بهانه حمایت از حقوق بشر و آزادی ادیان دولت ها را تحت فشار قرار می دهند محل مناسبی برای نفوذ و کسب اطلاعات از سوی دول خارجی محسوب می شوند.
در مورد وابستگی بابیگری اولیه در زمان پیدایش بین مورخین اختلاف نظر است عده ایی مانند احمد خسروی و فریدون آدمیت بابیگری اولیه را جنبشی خودجوش و ناوابسته به قدرت های استعماری می دانند[۴۲]،در مقابل عده ایی مانند آقای شهبازی معتقدند که محمدعلی باب از همان اوایل با بیگانگان پیوستگی داشته است،ایشان برای اثبات این موضوع به دو نکته اشاره میکنند،اول حضور پنج ساله محمدعلی باب در تجارت خانهءدایی اش در بوشهر و ارتباط او با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان ،اندکی پس این اقامت پنج ساله بود که باب در سال ۱۲۶۰ق دعوای خود را اعلام کرد و با حمایت کانون های منفذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت.دوران اقامت باب در بوشهر مقارن با سال های اولیه فعالیت کمپانی ساسون(متعلق به سران یهودیان بغداد)در بوشهر و بمبئی. ساسون ها در دهه های بعد به امپراتوری تجاری شرق بدل شدند و در زمرهء دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند[۴۳].خاندان ساسون بنیانگذاران تجارت تریاک ایران بودند و تاسیس بانک شاهی انگلیس و ایران نقش بسیار مهمی در تحولات تاریخ معاصر ایران ایفا نمودند.[۴۴]
دوم،ارتباط نزدیک مانکجی هاتریا،رئیس شبکه اطلاعاتی هند در ایران در سال های ۱۸۵۴-۱۸۹۰با سران بابی و از جمله با شخص میرزا حسینعلی نوری(بهاء)
بند اول:بهائیت و فراماسونری
فراماسونری جمعیتی کاملاً سری و دارای تشکیلات منظم جهانی است که برارکان دولت های جهان و اکثروجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع ، سلطه یافته است. تشکیلات فراماسونری آنگونه که درانگلستان و پس از آن درفرانسه و آلمان و آمریکا درقرن هجدهم و پس از آن پدید آمد.به سازمان مخوف، پیچیده و بسیارذی نفوذی مبدل شد که از طریق اعمال نفوذهای مخفیانه، خواستها، اراده و منافع لایه های مختلف طبقات سرمایه دارعصرجدید را پیش می برد[۴۵].
فراماسونری در تاسیس یا اداره سازمان ها و فرقه های بسیاری دخیل بوده و هست. ارتباط تنگاتنگ و وجوه اشتراک متعدد میان این سازمان ها و فرقه ها با فراماسونری موید این دخالت است از جمله دستگاه هایی که سران آن فرماسون یا یهودی بوده ارتباطها و مشابهت های زیادی با فراماسونری دارد بهائیت است که البته منظورتشکیلات بهائیت می باشد.
اسماعیل رائین در مورد فراماسونری در ایران میگوید: فراماسونری که انگلیسی ها از ۳۵۰ سال قبل آن را با کلمات دلپذیرآزادی، برادری،برابری و نوع دوستی رواج دادند، از قرن هجدهم به بعد به بزرگترین وسیله استعمارملت ها تبدیل شد… با کوشش مداوم عمال سیاست استعماری که اکثراً فراماسون بودند قسمت هایی از ایران نیز از دست رفت. فراماسون هایی که درنقش عاملین استعمارظاهرشدند، اساس ملیت ما را برهم زدند، افتخارات ملی را مسخره کردند و به کرات بیگانه پرستی را جایگزین وطن پرستی ساختند.[۴۶]
بهائیت که اینک عمدتاً در قالب سازمانی جهانی که مرکز آن در اسرائیل است در دنیا فعالیت می کند مانند سازمان جهانی فراماسونری بر پایه تعالیم و سنتها و سمبلهای قوم یهود پایه گذاری شده است. در احکام و قانونها از شریعت یهود و آداب یهودیان تاثیر پذیرفته و در سازماندهی لجنهها و تشکیلات مختلف کشوری ، منطقه ای و جهانی از تشکیلات ماسونی تبعیت کرده است. اساساً می توان شبکه بهائیت را شکل کوچک شده صهیونیسم دانست. بهائیت و صهیونیسم هر دو دارای تشکیلات گسترده در سطح جهان می باشند و فعالیت های خود را در آغاز با تبلیغات و اقدامات فرهنگی آغاز نمودند. برنامه ها و اهدا فی که رهبران این دو گروه نیز دنبال می کنند تا حدود بسیاری شبیه هم می باشند[۴۷].
برای