« گروه های اجتماعی با ساخت قواعدی که نقض آن ها انحراف محسوب می شود و با به کار گیری این قواعد در مورد افرادی خاص و برچسب زدن به آن ها به عنوان افرادی بیگانه انحراف را می آفرینند. از این منظر، انحراف کیفیت عملی که فرد مرتکب آن می شود نیست، بلکه پیامد به کارگیری قواعد و مجازات ها علیه مجرم از سوی دیگران است. منحرف کسی است که برچسب با موفقیت به او زده شده و رفتار انحرافی رفتاری است که مردم بر آن برچسب انحرافی می زنند.»[۸۲]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
اِدوین لِمِرت[۸۳] یکی دیگر از نظریهپردازان تئوری برچسب زنی بین دو نوع خاص از رفتارهای منحرفانه قائل به تفکیک شد:
۱- انحراف اوّلیه که همان نخستین عمل و نقض هنجارهای گروهی و پشت کردن به ارزش ها میباشد. در این نوع انحراف فرد برچسب نمیخورد و خود را منحرف نمیانگارد. از طرفی جامعه نیز هنوز برای او احترام قائل است و او را منحرف نمیداند. زیرا این اعمال آثار کم اهمّیتی بر نظم جامعه و تعادل روانی افراد داشته و کم تر حسّاسیت برانگیزند.[۸۴] با توجّه به این تعبیر، رفتارهای بزهکارانه و منحرفانه ای که هنوز توسّط نیروهای رسمی یا اجتماعی کشف نشده باشند انحراف اوّلیه محسوب شده و از اهمّیت چندانی برخوردار نیستند.
۲- انحراف ثانویه یا کجرفتاری هایی که در پی واکنش جامعه( پلیس، والدین، نهادهای کنترل و گروه های اجتماعی) در برابر انحراف اوّلیه رخ میدهند. در این فرایند، شخص با پذیرش برچسبی که بر او زده شده خود را به عنوان منحرف یا بزهکار مییابد.[۸۵] لِمِرت در تببین ضابطه ی دوم معتقد است که الصاق برچسب بر منحرف سبب تثبیت، ایجاد و تولید منحرف و بزهکار میشود. حال بر اساس مبانی نظریه مذکور نقش رسانه ها در فرایند تولید و تثبیت رفتارهای مجرمانه و منحرفانه را چنین میتوان تحلیل نمود که رسانه ها با انعکاس اخبار مربوط به پدیده های بزهکارانه، نگرش خاصی را به مردم تحمیل میکنند و چگونگی قضاوت و داوری آنان درباره بزه و بزهکار را سازمان میدهند. بنابراین این ابزارهای ارتباطی به سادگی میتوانند از موضوعی کم اهمیت سوژه ای بسیار مهم بسازند و افکار عمومی را نسبت به پدیده یا فردی خاص حساس کنند و یا برعکس از حادثه ای مهم خبری خنثی و کم اهمیت بسازند. رسانه های گروهی به دلیل برخورداری از این ظرفیت یکی از ابزارهای مؤثر _ در تعیین محدوده بزه و نمایش افراد بعنوان بزهکار_ هستند. بدین ترتیب رسانه ها با انتشار اخبار جنایی و انعکاس هویت مرتکبین نه تنها توانایی تشدید احساس ناامنی را دارند بلکه میتوانند سبب ترویج بزهکاری و تشویق افراد به ارتکاب جرم بشوند. بنابراین بر اساس نظریه انحراف ثانویه لمرت انتشار هویت بزهکاران با درجات مختلف قبح و زشتی اعمالشان و گاه با اغراق در خطرناک جلوه دادن اقدامات آنان و در معرض قضاوت عموم قرار دادن آنها، نه تنها ممکن است با سیاست های پیشگیرانه در تعارض قرار گیرد بلکه حتی ممکن است در جهت تشویق مرتکبین برای ارتکاب مجدد بزهکاری باشد . بعنوان مثال میتوان به سارقی اشاره کرد که به علت یک سرقت ساده محکوم به حبس می شود و جریان محاکمه و هویت وی نیز از رسانه ها در دسترس عموم مردم قرار میگیرد بعد از سپری کردن دوران محکومیت و آزادی فرد خود را در جامعه ای میابد که افرادش حتی با نگاه های خود او را طرد میکنند _ گروه دوستان، گروه محله، خانواده و…… _ و از لحاظ اجتماعی و شغلی با مشکلات فراوان مواجه میشود. بنابراین الصاق برچسب مجرم بودن و بازتاب رسانه ای این برچسب میتواند مشکلاتی را برای فرد ایجاد کند که شرایط بازگشت وی به اجتماع را با مشکل مواجه سازد و نتیجتاً وی را مجدداً بسوی ارتکاب جرم سوق دهد.
گفتار سوم : نقش جرم شناختی رسانه ها در گسترش بزهکاری در میان اطفال
امروزه اهمیت نقش رسانه ها در زندگی افراد غیر قابل انکار است . مطالعات انجام شده در این زمینه این واقعیت را بیان می کند که بین تماشای تلویزیون توسط کودکان و واکنش ها و رفتارها و نگرش های آنان ارتباط مستقیم وجود دارد. تلویزیون به عنوان رسانه گسترده ومؤثرمی تواند تأثیر عمیق تبلیغی و اطلاع رسانی برای خلق آثار کودکان و نیز هدایت علاقه آنان به سوی الگوهای شناخته شده اجتماعی داشته باشد.
“مطالعاتی بی شمار توسط روانشناسان کودک، روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان، در بررسی اثرات تلویزیون بر کودکان، مخصوصاً از نظر هوش، منش و یا امور تحصیلی، به عمل آمده است. اما اغلب این بررسی ها به کودکانی اختصاص یافته است که در سنین نوجوانی صورت گرفته است، اطلاعات زیادی در بر ندارد. با این همه، تعدد مسائل گروه ها ی اخیر، موجبات توجه بیشتری نسبت به آنها را فراهم آورده است. در واقع مسلم است که در بسیاری از خانواده ها، بچه های کمتر از پنج سال، اغلب به تماشای تلویزیون می نشینند، تحقیق وسیعی که توسط شرام صورت گرفته است، نشان می دهد که در آمریکا وکانادا، بچه ها از سن سه سالگی به تماشای تلویزیون می پردازند و متوسط زمان صرف شده در برابر تلویزیون در این سن (سه سالگی)روزانه چهل و پنج دقیقه است. بچه ها، طبیعتاً به سوی نمایش جلب می شوند و در برابر آن حالتی بسیار پذیرا دارند. لوی و گلیک در بین کلیه بینندگان تلویزیون، سه گروه را از یکدیگر متمایز می کنند : موافقین (که از قبل نظری مساعد دارند) معترضین (که زمینه انتقادی دارند) و معتدلین (که بین این دو گروه قرار دارند). این دو محقق، نوجوانان را، در شمار گروه اول می دانند، زیرا به نظر آنان، کودکان بیشتر از همه در خانه هستند و چنانچه مجاز باشند، فرصت کافی برای تماشای برنامه ها را نیز دارند. این وسیله معنای زندگی را به آنها می آموزد و کارکردهای متعددی در قبال این گروه به عهده گرفته مخصوصاً برای کمک به گذران زمان آزاد در اختیار آنان قرار می گیرد. تلویزیون ماشینی اعجاب انگیزی است که بین دنیای زنده ها یعنی انسانها و موجودات بی جان، یعنی اسباب بازی ها قرار می گیرد. هر چند کودکان در سنین بالا، می توانند تا حدودی در انتخاب برنامه ها مداخله کنند، لیکن در برابر تلویزیون اساساً نقشی پذیرا دارند، تلویزیون را همچون فردی می پندارند که هر لحظه می تواند، داستانی برای آنان نقل نماید، آنان را سرگرم کند و حال آنکه والدینشان نظر به گرفتاری های گوناگون، همواره در اختیار آنان نیستند”.[۸۶]
“آزمایش هایی که در زمینه تأثیر رسانه ها بر خشونت انجام شده، اکثراً بر روی کودکان صورت گرفته است. دلیل این امر ویژگی های خاص این گروه سنی می باشد که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود :
– شفافیت : کودکان در مقایسه با بزرگسالان از شفافیت بیشتری برخوردارند.
– حساسیت : کودکان بسیار حساسند و به سرعت واکنش های خود را بروز می دهند.
– ارتجال : کودکان به صورت تأخیری _ بازگشتی واکنش نمی دهند بلکه در برابر محرکات سریعأ از خود عکس العمل نشان می دهند.
– سادگی : کودکان از پیچیدگی بزرگترها برخوردار نیستند و آزمایش ها بر روی آنها ساده تر انجام می شود”.[۸۷]
“هاروان نیز به تأثیر تلویزیون بر کودکان اشاره دارد. او در یک تحقیق میدانی به این نتیجه شگفت انگیز رسیده است. ۸۷% این نتیجه شامل کودکان یازده ساله می باشد. آنان بیش از اعتماد به هر منبع دیگری به تلویزیون تکیه و اعتماد دارند و می افزاید، زمانی که از این کودکان پرسیدم هنگامی که شما قصه ای را از پدر یا مادر یا مدرسه یا تلویزیون می شنوید کدامیک از آنان را باور می کنید ؟ ۵۴% از آنان پاسخ دادند که تلویزیون را باور می کنند”.[۸۸]
“یک آمار مهم درباره محتوای برنامههای تلویزیونی آمریکا نشان میدهد که ۳۰ درصد از محتوای این برنامهها خشونت محض است و سهم برنامههای آموزشی و معمایی فقط ۴ درصد است و بقیه را کمدی ها و برنامه های تخیلی که البته گاهی هم حاوی خشونت هستند تشکیل میدهند”.[۸۹]
“نقش کمکی تلویزیون در مورد بزهکاری هنگامی می توان دریافت که نوجوانان و یا طفل، روش یا شگرد مخصوص ارتکاب جنایت و بزهکاری را در حین تماشای برنامه ها فرا می گیرد و سپس، هنگامی که به دلایل فراوان دیگری بر آن می شود در عالم واقع و حقیقت دست به عمل خلافی بزند، از این شگرد استفاده می کند. بطور مثال در بسیاری از برنامه ها ی خشونت آمیز و پلیسی تلویزیون، افراد بزهکار و دزد با مهارتی زائد الوصف، نقشه های شوم و تبهکارانه خود را به مرحله انجام می رسانند و گاهی برای اینکه ارزش نمایشی این برنامه ها زیاد تر شود، کارگران وسایر هنرمندان، با بهره گرفتن از وسایل و روش هایی که در اختیار دارند، انجام یک قتل را با نهایت ظرافت و ذکر جزئیات نمایش می دهند، هر چند شگرد هایی که در این برنامه ها مورد استفاده قهرمانان قرار می گیرد بیشتر جنبه های نمایشی دارد، معهذا کودکان و نوجوان به خوبی آنان را فرا می گیرند وسپس آن عده که به دلایل خاص روانی واجتماعی ناگزیر به ارتکاب جرم وجنایت می شوند، از آن شیوه ها استفاده می کنند.
استفاده از نقاب یا جوراب نایلون هنگام دستبرد به بانک، خراب کردن پل با دینامیت، کمین کردن در تاریکی، استفاده از حربه هایی مانند چاقو قیچی برای کشتن، آتش زدن محل پس از انجام جرم، دزدیدن اتومبیل و عوض کردن پلاک آن برای انجام جنایت، ربودن اطفال و گروگانگیری خواستن از والدین ثروتمند ایشان و صدها تکنیک دیگری که با ذکر جزئیات در متن و فرم اینگونه برنامه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی به چشم می خورد، هر یک به صورتی طفل و نوجوان مستعدی را که در مقابل تلویزیون چشم به دنیای خیالی غیر واقعیات دوخته است صاحب مهارت هایی می کند که اگر بخواهد و تمایل داشته باشد، می تواند از آنها استفاده کند.
تا کنون به موارد متعددی در گوشه و کنار جهان بر خورده ایم که طفلی به تنهایی و یا نوجوانی به اتفاق، دست به ارتکاب جنایت یا عمل خلافی زده اند که روش انجام آن به یک برنامه تلویزیونی یا یک فیلم سینمایی شباهت داشته است “.[۹۰]
“خشونت و شرارت و مسائل مختلف جنائی وحشتناکی که از تلویزیون پخش می شود، امری است که دانشمندان آن را شدیداً به حال همه افراد، به ویژه کودکان زیان بخش می دانند.
دکتر ادوز می نویسد :
“صحنه های خشونت وکشتار و قتل عام و شکنجه، تقریباً به طرزی سیستماتیک و غالباً انحصاری، از سن دو سال و نیم در ذهن بچه ضبط می شود “.[۹۱]
با توجه به آنچه که دکتر ادوز می گوید و این امر مورد تأیید جرم شناسان و روانشناسان کیفری می باشد، کاملاً روشن می شود که صحنه های ستیزه جویی و قتل و کشتار، شخصیت کودکان را به کلی زیرو رو می کند و آثاری بسیار ناهنجار و نامطلوب بر روی آنان می بخشد. بالاخص با توجه به اینکه هر قدر خشونت، هیجان انگیز تر انجام بگیرد، کودکان اشتیاق و شور فراوان تری در مشاهده آن از خود نشان می دهند.
پایان نامه حقوق
مثلاً تحقیقاتی که در مورد برنامه کودکان که از یکی از تلویزیون های آمریکا اجرا می شود، به عمل آمد، این واقعیت مشاهده شد که از صد ساعت برنامه که از ساعت چهار تا نه بعد از ظهر هر روز انجام می گیرد، موارد خشونت ذیل صورت گرفته است :
۱- دوازده مرتبه قتل.
۲- شانزده مرتبه تپانچه کشی.
۳- بیست و یک مرتبه تیر خورد گی.
۴-بیست و یک بار سایر اعمال خشونت آمیز و پرخاشگری”.[۹۲]
” در انگلستان دختر یازده ساله ایی که دو کودک را کشته بود به صراحت اعتراف کرد که : خواستم به تقلید از فیلم های تلویزیونی دست به جنایت بزنم. در جریان محاکمه دختر یازده ساله به نام ماری بل و دوست سیزده ساله اش بنام نورمابل که یکی از دادرسی های بسیار جنجالی چند سال اخیر انگلستان بود، همهگان معتقد شدند که این دو دختر بیمار روانی می باشند و آن چنان سلامت خود را از دست داده و مبدل به کودکانی بسیار عصبی و خشمگین شده اند که باید سالها تحت درمان روانی قرار گیرند .
گرچه نورمابل پس از محاکمه از اتهام به قتل دو پسر بچه به نام های مارتین براون و برایان هوور تبرئه حاصل کرد، ولی فوراً به بیمارستان روانی فرستاده شد تا درمان بشود. ماری بل در دادگاه به وسیله هیأت منصفه دوازده نفری به حبس ابد محکومیت پیدا کرد.
بررسی خصوصیات محکوم، این نکته را کاملاً مشخص نمود که او روحاً بیمار است و نوعی حالت خشونت طلبی در او شکل گرفته است که فقط باید از راه درمان های روانی آن را مرتفع کرد.
یکی از اعضای هیأت منصفه معتقد بود که ماری بل که این دو بچه را خفه کرده، از یک احساس عدم مسئولیت در رنج بوده است و بنابراین نمی توان نام قاتل را بر او نهاد. اعتقاد کارشناسان بر آن بود که علت آدم کشی این دختر اثر فیلم های جنایی تلویزیون بوده است. چون اینگونه فیلم ها به صورت ناهنجاری در ذهن و فکر کودکان تأثیر بسزا دارد و می توانند آنان را به سهولت به طرف آدم کشی براند و از یک انسان سالم موجودی تبهکار بیافریند.
جالب آن بود که بررسی پرونده ماری بل این نکته را به خوبی مبرهن می ساخت که او واقعاً زیر فشارهای چنین فیلم های قرار داشته و دست به تقلید زده است چون اظهارات او این امر را اثبات می کرد که همه جا رد پای خشونت های جنایی وجود دارد. این دختر کودکی عاصی، بیرحم و مملو از خشونت بود و از آن چنان هوش سرشاری برخورداری داشت که در واقع نگرانی ایجاد می کرد. او به پرسش های کارآگاهان و روانکاوان آن چنان پاسخ هایی داده بود که پرسش کنندگان را به تکان در آورده بود.
ماری بل در گفتگوهای خود، مرتباً به فیلم های جنایی تلویزیون اشاره می کرد و تأثیر آنها را بیان می نمود و در پاره ای موارد، به طور خیلی صریح گفته بود که تحت تأثیر فیلم هایی چون سری فیلم های “سنت ” بوده است.
هنگامی که از ماری بل سؤال کردند که تو در موقع فشار دادن به گلوی برایان و دست وپا زدن او واقف بودی که او خفه خواهد شد ؟ دختر پاسخ می دهد که بله، می دانستم که او می میرد، چون آن را در فیلم سنت دیده بودم.
در نخستین روزهای بازجویی از ماری بل، بارها گفته بود که این تصور برای شما حاصل نشود که مدت زمان مدیدی در اینجا خواهم ماند، چون چند تن از اعضای باند، تلفنی اطلاع دادند که مرا نجات خواهند داد .
یکی از برجسته ترین روانشناسان انگلستان بارها تأثیرات نامطلوب فیلم های تلویزیونی را بر کودکان مورد تجزیه وتحلیل قرار داده و مقالات عدیده ای نگاشته بود، با رخ دادن واقعه دو قتل به دست کودکی یازده ساله، مجدداً به فریاد آمد واز مردم و دولت انگلستان خواست که در برابر فیلم های پر خشونتی که کودکان پیوسته در حال مشاهده کردن آنها می باشند، فکری اساسی بکنند و به تحقیق بپردازند و این مشکل اجتماعی عصر حاضر را با خونسردی ننگرند و نادیده نینگارند. چنین فیلم هایی به وجهی بسیار هولناک در ذهن و روان کودکان تأثیر می بخشد و نوعی پرخاشگری، بی انضباطی، عصیان، تسامح، بی بندو باری را در آنان شکل می دهد و حالت خطر ناکی را در آنان به وجود می آورد که جامعه را مورد تهدید واقعی قرار می دهد. اگر با این پدیده های نو تمدن بطور قاطع مبارزه نشود، کار به جایی خواهد رسید که جلوگیری از آن بسیار دیر خواهد شد”.[۹۳]
“«من دراکولارا دوست دارم؛ چون خون زنها را میمکد.» این جمله را یک پسر ۱۱ ساله به زبان آورده است ! ۹۰ درصد از دانشآموزان ۱۲ ساله سراسر جهان با شخصیتهای خشنی چون «ویرانگر» و «رمیو» آشنایی دارند”.[۹۴] “هر پنج دقیقه یکبار یک کودک آمریکایی به دلیل ارتکاب جرم خشونت بار دستگیر میشود. بیشترین تأثیر تماشای برنامههای خشن، حساسیتزدایی و ترس آفرینی در کودکان است. تماشای مکرر خشونت در برنامههای تلویزیونی، خلق و خوی بیرحمانهای در کودکان به وجود میآورد. آن ها با مشاهده برنامههای خشن از دنیای واقعی میترسند و همواره این ترس را دارند که ممکن است مورد حملهای خشونت بار واقع شوند”.[۹۵]
“در قانون ایجاد حمایت از کودکان آلمان در بخش هفت برنامه های غیر مجاز برای کودکان را اینگونه بر می شمارد:
– فیلمی که تنفر و دشمنی را بر علیه گروهی از جمعیت و یا ملیت، نژاد و گروه های مذهبی و یا شخصی که نژاد قومی خاصی دارد بر انگیزد. و یا در مورد آنها خشونت نشان دهد و اینکه فیلم نباید به شأن انسانی دیگران ازطریق توهین و فحش حمله کند همچنین نباید سعی در رسوایی بخشی از جمعیت و افراد ذکر شده در بالا را داشته باشد. (فصل ۱۳۰ از قانون قضایی )
– نمایش فیلم در صورتی که فیلم ستم ویا سایر خشونت های غیر انسانی را در قبال اشخاص به صورتی نمایش دهد که این خشونت را تجلیل و یا تکریم کند و یا شخصیت ظالم و خشن را در فیلم به گونه ای شأن و مقام دهد مجاز نیست.(فصل ۱۳۱ از قانون قضایی )
– نمایش فیلم هایی که از جنگ تجلیل کنند مجاز نیست.
– نمایش در مواردی که فیلم مبتذل و هرزه گرایانه باشد مجاز نیست.( فصل ۱۸۴ قانون قضایی )
– نمایش در مواردی که فیلم بصورت جدی کودکان و جوانان را در معرض خطر اخلاقی قرار می دهد مجاز نیست.
– نمایش فیلم در مواردی که فیلم به روشی به شأن انسانی افرادی که می میرند ویا در معرض رنج و آزار و جسمی و روحی قرار می گیرند، بی حرمتی می کنند مجاز نیست”.[۹۶]
با توجه به مطالب گفته شده ومثال های ارائه شده می توان آثار مخرب رسانه ها را در گسترش بزهکاری در میان اطفال دریافت. همانگونه که اشاره گردید کودکان به دلیل نداشتن آگاهی و تجربه لازم و عدم شناخت صحیح در انطباق دادن داده ها ودلایلی از این دست، از قربانیان اصلی رسانه ها در خشونت محسوب می شوند.
بنابر این لازم است تا راهکارهایی برای کنترل و یا حداقل کاستن این عوارض اندیشیده شود :
“برای مقابله با خشونت تلویزیونی، بالخص کاهش تأثیرات آن بر کودکان، تمهیداتی در نظر گرفته شده است. یکی از این تمهیدات «تراشه خشونت» (V-Chip ) است. این تراشه تکنولوژی جدید است که به والدین امکان می دهد برنامه های خشن یا هرزه تلویزیونی یا این مواد بر روی شبکه های تلویزیونی را حذف کنند. اجباری شدن نصب این تراشه در تلویزیون هایی که در آمریکا عرضه می شوند این امکان را همگانی می کند. تمهید دوم مجازات های قانونی است ؛ مثل اینکه اگر جوان هجده ساله در آمریکا به توزیع مطالب ناپسند در اینترنت اقدام کند، صدها هزار دلار جریمه خواهد شد. تمهید سوم اجباری شدن سیستم ارزیابی برنامه های تلویزیونی برای شبکه ها و علامت گذاری آنها است. ولی هر سه تمهید با دشواری های نظری و عملی مواجه هستند. اولین دشواری نظری، مشخص نبودن مرز دقیق خشن یا هرزه با غیر آنها است. دشوار ی دوم ابهامات فراوان در سیستم های ارزیابی است : چگونه می توان انواع برنامه ها را بر مبنای یکسانی ارزیابی کرد ؟ و دشواری سوم ابهام موضوعی مثل «تلویزیون سالم» است. به عنوان مثال آیا تلویزیون در عرضه اخبار نیز باید تصاویر خشن را حذف کند ؟”.[۹۷]
به نظر می رسد یکی از راه هایی که می تواند مفید واقع شود آموزش سواد رسانه ای است. باید به نوجوانان و کودکان آموزش سواد رسانه ای داد .” در دنیای امروز رسانه ها یکی از اجزا اصلی جوامع بشری هستند؛ لذا سواد رسانه ای، به معنای تحقیق، آموزش و آگاهی از تأثیرات رسانه ها (رادیو، تلویزیون، فیلم وسینما، موسیقی، نشریات ادواری و اینترنت ) بر افراد و جوامع است “.[۹۸]
“تاریخچه سواد رسانه ای به سال ۱۹۶۵ بر می گردد. مارشال مک لوهان، اولین بار در کتاب خود تحت عنوان «درک رسانه: گسترش ابعاد وجودی انسان» این واژه را بکار برده است. مک لوهان معتقد بود : «زمانی که دهکده جهانی تحقق یابد، لازم است انسانها به سواد جدیدی بنام سواد رسانه ای دست یابند »”.[۹۹]
برخی سواد رسانه ای را چنین تعریف کرده اند :«توانایی دسترسی، تحلیل ارزیابی و برقراری ارتباط با پیام های رسانه ای در اشکال مختلف»[۱۰۰]
آموزش سواد رسانه ای به معنی : «شناخت انتقادی و اطلاعاتی از رسانه ها، تکنیک ها و تأثیرات آن »[۱۰۱]می باشد.
سواد رسانه ای به آنها کمک می کند مهارت های لازم برای جستجوی هوشمندانه در رسانه و درک صدها پیامی را که هر روز دریافت می کنند به دست آورند. به بیان ساده سواد رسانه ای پرسیدن سؤالاتی در مورد آنچه تماشا می کنند، می بینند و می خوانند است .
آموزش سواد رسانه ای می تواند به جوامع کمک کند نحوه تشکیل رسانه ها، رویکردهای مورد استفاده برای افزایش میزان متقاعد سازی، منابع مالی و افراد ذینفع در تبلیغات و ایدئولوژی پیام هایی که در رسانه های تجاری و تبلیغاتی گنجانده می شود درک کنند .
آموزش سواد رسانه ای می تواند به نوجوانان کمک کند رسانه ها و پیام های آن را که در رابطه با بزهکاری دریافت می کنند تفسیر و ارزیابی کنند و با یادگیری راهبردها و تکنیک های خلق و استفاده از پیام های رسانه ای، آنها را شناسایی کنند، بهتر قادر خواهند بود تشخیص دهند که چگونه و چرا پیام ها برای آنها جاذبه دارند و تأثیر این پیام ها بر رفتار خود را درک کنند. از آنجا که بدون سواد رسانه ای نمی توان گزینشهای صحیحی از پیام های رسانه ای داشت به نظر می رسد نهاد های آموزشی و انتشاراتی باید به این امر کمک کنند. نهادهای آموزشی مثل آموزش و پرورش، دانشکده ها و آموزشگاه های مختلف می توانند مفهوم سواد رسانه ای را در کتب درسی ارائه کنند.
گفتار چهارم : جرایم ارتکابی متأثر از اخبار منتشره در رسانه ها
دو حالت را می توان برای انتشار جرایم در نظر گرفت. حالت اول اینکه انتشار جرایم از طریق رسانه موجب بزهکاری افراد مستعد به جرم می شود بنابراین نباید اخبار جرایم از طریق رسانه منتشر شود. در حالت دوم جرایم ارتکابی باید بطور کامل در جهت آگاهی بخشی بزه دیده گان منتشر شود. در انتقاد از این دو می توان اینگونه بیان داشت؛ عدم انتشار می تواند موجب شود که افراد از طرق غیر رسمی نسبت به وقوع جرم اطلاع یابند ومسلماً اخبار منتشره از واقعیت دور می شود چرا که هر شنونده ای با درک خود از خبر آن را برای دیگری بیان می کند تا جایی که در نهایت آن خبر فاصله زیادی با اصل خود پیدا می کند و همین امر ممکن است موجب بدبینی افراد جامعه نسبت به دستگاه های اجرایی و قضاء شود. از طرفی انتشار کامل با تمام جزئیات می تواند محرکی برای افراد مستعد جرم باشد. بنابراین به عنوان نظری بینابین می توان گفت که اخبار باید بدون ذکر جزئیات از طریق رسانه انتشار یابد. در رابطه با جرایم ارتکابی متأثر از اخبار منتشره در رسانه ها در یک پژوهش نتایج ذیل حاصل شد .
این مقاله با بررسی صفحه حوادث یکی از پر تیتراژترین روزنامه ها یعنی روزنامه جام جم در روزهای دوشنبه سال ۸۸ به بررسی نقش روزنامه جام جم در آموزش ونحوه ارتکاب جرم از طریق تحلیل پرسشهای تکمیل شده از محتوی حوادث مورد مطالعه پرداخته است. نتایج به دست آمده بدین شرح است :” از مطالعه صفحه حوادث مورد نظر این روزنامه می توان چنین نتیجه گرفت که ۲/۱۸% حوادث ذکر شده به میزان زیادی به آموزش ارتکاب جرم می پردازند، ۳۲% درحد متوسط و ۴۸% به میزان کمی این نقش را می کنند. ۱۶% حوادث ذکر شده به نحوی است که خواننده را به میزان زیادی تشویق به ارتکاب جرم می کنند، ۲۹% در حد متوسط و ۵۴% حوادث بسیار کم یا اصلاً این نقش را ایفا نمی کنند.
گفته شد که پرداختن به جزئیات موضوع و نحوه ارتکاب جرم می تواند موجب آموزش ارتکاب جرم در افرادی که زمینه مساعدی داشته و شرایط لازم برای جرم را دارند، شود. با مطالعه حوادث ذکر شده در روزنامه جام جم در سال ۱۳۸۸، ۱۶% آنان به میزان زیادی به بیان جزئیات پرداخته بودند، ۴۴% در حد متوسط (که رقم قابل توجهی است) و ۵/۳۸% به میزان کمی به جزئیات پرداخته و لذا نقش آموزشی آنها در زمینه ارتکاب جرم کم بود.
از طرفی بیان حوادث که موجب ترس مردم از ارتکاب جرم شده ونقش پیشگیرانه داشته باشد، از وظایف رسانه ها است که با مطالعه ۲۴۷ حادثه ذکر شده در روزنامه جام جم ۲۱% نقش بازدارندگی زیادی داشتند، ۳۸% در حد متوسط و ۴۹% حوادث به میزان کمی نقش ترسانندگی وبازدارندگی را ایفا می کردند. این درصد نشان می دهد که روزنامه جام جم باید در این زمینه تلاش بیشتری نماید و نقش بازدارندگی خود را بصورت پررنگ تری ایفا نماید . بیان حوادث، پررنگ کردن آنها، انتخاب تیتر درشت و تصاویر خشن و تکرار هر روزه بیان عدم موفقیت پلیس و دستگاه های امنیتی در مهار جرایم و نیز دستگیری مجرمین، موجب افزایش احساس ناامنی خوانندگان می شود. با مطالعه ۲۴۷حادثه ذکر شده در این روزنامه، می توان به این نتیجه رسید که ۲۸% این حوادث احساس ناامنی را به میزان زیاد ۳۱% در حد متوسط و ۳۹% به میزان کمی رواج داده و موجب نگرانی خوانندگان می شود.
رتبه بندی فوق نشان می دهد که حوادث ذکر شده به میزان زیادی موجب افزایش احساس ناامنی در خوانندگان می شود. بعد از آن میزان ترسانندگی و بازدارندگی، پرداختن به جزئیات، آموزش ارتکاب جرم و تشویق خواننده به جرم است .” این محقق با انجام آزمایش T رتبه بندی را تأیید نموده است. ” در کل می توان گفت حوادث روزنامه جام جم درحد متوسط موجب آموزش ارتکاب جرم می شود “.[۱۰۲]
مبحث سوم : اهرم ها و راهکارهای موجود برای کنترل نقش جرم زایی
همانطور که در مباحث قبلی در مورد جرم زایی رسانه مطالبی بیان گردید به همان نسبت اهرم ها وراهکارهایی چه در قانون واز راه کیفری وچه راهکارهای غیر کیفری برای کنترل نقش جرم زایی رسانه پیش بینی شده است که در گفتارهای بعدی مورد بحث قرار خواهند گرفت .
گفتار اول : بسترهای قانونی کنترل فعالیت رسانه ها
در رابطه با کنترل فعالیت رسانه ها قوانینی در زمان های مختلف و به تناسب هر رسانه وضع شده است که به قوانینی چند در این رابطه اشاره خواهد شد.
الف : قوانین حاکم بر رسانه های نوشتاری
۱- قانون اهداف ووظایف وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی مصوب۱۲/۱۲/۱۳۶۵
مطبوعات و کتب از جمله محصولات فرهنگی می باشند که تحت نظارت وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی هستند و نقش اساسی را در جهت دهی افکار عمومی دارند که براین اساس چند بند از قانون اهداف و وظایف وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی به این محصولات اختصاص یافته است. در بند پنجم ماده دوم اجرای قوانین مربوط به مطبوعات ونشریات و تعیین ضوابط ومقررات مربوطه و تمرکز توزیع و نشر انواع آگهی های دولتی واجرای آن در داخل وخارج از کشور به عهده وزارت فرهنگ وارشاداسلامی نهاده شده است.
۲- قانون مطبوعات مصوب۲۲/۱۲/۱۳۶۴و قانون اصلاح مطبوعات مصوب ۳۰/۱/۱۳۷۹
فصل آغازین این قانون به ارائه تعاریف، فصل دوم آن به بیان رسالت مطبوعات، و فصل سوم حقوق مطبوعات، فصل چهارم به تبیین حدود مطبوعات ونهایتاً در فصل پایانی این قانون جرایم مطبوعاتی احصاء شده است. از جمله جرایم مطبوعاتی احصاء شده در قانون مطبوعات عبارتست از : انتشار مطالبی مشتمل بر توهین یا افترا یا خلاف واقع و یا انتقاد نسبت به شخص (اعم از حقیقی یا حقوقی)، فاش و منتشر نمودن اسناد و دستور های محرمانه نظامی و اسرار ارتش سپاه و یا نقشه های قلاع و استحکامات نظامی در زمان جنگ یا صلح به وسیله مطبوعات، تحریص و تشویق صریح مردم به ارتکاب جرم یا جنایتی بر ضد امنیت داخلی یا سیاست خارجی کشور که در قانون مجازات پیش بینی شده است توسط مطبوعات، اهانت به دین مبین اسلام و مقدسات، اهانت به رهبر جمهوری اسلامی ایران و یا مراجع مسلم تقلید توسط نشریه، انتشار عکس و تصاویر خلاف عفت عمومی، انتشار مذاکرات غیر علنی مجلس شورای اسلامی و مذاکرات غیر علنی محاکم دادگستری یا تحقیقات مراجع اطلاعاتی و قضایی که طبق قانون افشاء آن مجاز نیست، انتشار هر نوع مطالب مشتمل بر تهمت یا افترا یا فحش و الفاظ رکیک یا نسبت های توهین آمیز و نظایر آن به اشخاص، هر نوع انتشار موارد اخیر الذکر راجع به شخص متوفی که عرفاً هتاکی به به بازماندگان آن به حساب آید، انتشار مطالبی مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و افشای اسرار شخصی، تقلید نام و علامت نشریه ای ولو جزئی بطوریکه برای خواننده امکان اشتباه شود .
۳- مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره اهداف وسیاست ها وضوابط نشر کتاب مصوب ۲۴/۱/۱۳۸۹