اوشاس در شرق با زیبایی ظریف زنانه ظاهر میشود. (همانجا)، میآید و جلال خویش را با روشنایی نمایان میکند. این که او در شرق ظاهر میشود، نماد رتا در نظم کیهانی است. (همان، ص ۲۵۲) او دوستداران زیادی دارد و تنها ایزدبانوی مهم ودایی است که ۲۱ سرود به او اختصاص دارد. او خدایی جوان، زیبا، خوشپوش و با لبخند است که آواز میخواند و میرقصد. او با طناب، سیاهی شب، ارواح شیطانی و رویاهای بد را میکِشد و دور میکند. (همانجا). دشمنان و تاریکی را پراکنده میسازد و راه ها را روشن میکند تا موجودات زنده از آن بگذرند.
برانگیزندهی خوشبختی بزرگ است. پرتو شگفت ابدی، در اطراف جهان پراکنده میشود. شتابان از راه دور سوار بر گردونهی همه سو روان خویش به پیش میتازد تا به پنج طبقهی مردمان[۱۰۹] روشنایی بخشد. دختر آسمان، عروس سوریا، بخشندهی روزی، صاحب ثروت فراوان و گنجهای گوناگون است. (جلالی نایینی، ۱۳۷۲، ص ۱۱۶).
او خدای سخاوتمند و بخشنده است و هنگامی که در آسمان آشکار میشود، بخشش برای نیایشکنندگان آغاز میشود. (گریسولد، ۱۹۷۱، ص ۲۴۶)
او الههی بخشندهی فراوانی و روشنایی است و با ثروت طالع میشود. آوای شادی را بیدار و بلند میکند و چون نزدیک میشود همهی افکار متوجه او میشوند. بسان مادری مهربان میآید و با دقت به هر چیز مینگرد و رسیدگی میکند. برای دیدارش همه آفریدگان زنده به احترامش سر فرود میآورند. چون بدرخشد دشمنان و بدخواهان را دور میسازد. تنفس و حیات هر موجود زنده از اوست. همه خدایان را از فلک فرو میآورد تا نوشیدنی سوما بنوشند. و درهای دولنگه آسمان را میگشاید و به زمینیان، خانههای فراخ و فارغ از دشمن عطا میفرماید. در گردونهی درخشان زاده شده است. (ماندلای هفتم، سرود ۷۸). (جلالی نایینی، ۱۳۷۲، ص ۱۱۶) این پاراگراف بسیار شبیه به خویشکاریهای اگنی است تقریبا تمام این کارکردها برای اگنی نیز به کار رفته و این البته جای شگفتی نیست، چرا که این کارکردها با نور و روشنی ارتباط دارند، از این رو برای اگنی در فرم روشنایی هم صدق میکنند.
سپیدهدم بیآنکه نظم و ترتیب آسمانی را بر هم زند، هر چند بار نسل بشر را کم میکند. در ناحیه خاور با جامههای نور نمایان میشود. او از راه نظم جهانی میگذرد و خسته نمیشود و چون نواحی آسمان را نیکو میشناسد، وا نمیماند. از نزدیک مانند سینه فرد نورانی دیده میشود و مانند مگسی خفتگان را بیدار میکند.
با راستان، راست و با بزرگان، بزرگ و با خدایان، الهی و با معبودان، معبود است. همه آفریدگان به ویژه گاوان، مشتاق سپیدهدم هستند زیرا چراگاه گاوان را آشکار میسازد (ماندلای هفتم، سرود ۵۱). (جلالی نایینی، ۱۳۷۲، ص ۱۱۷). در قربانیهای مربوط به اگنی و سوریا حضور دارد. (ماندلای هفتم، سرود ۷۸).
در همان آسمان به وجود آمده (ماندلای هفتم، سرود ۷۵ و ماندلای اول، سرود ۳۰). و همیشه در آسمان پیش از خورشید ظاهر میشود. (ماندلای اول، سرود ۱۱۳). برهسپتی سپیدهدم را کشف کرد. (ماندلای دوم، سرود ۱۲). اوشاس دوست مردمان است. و به هر خانهای میرود الههای جوان و جاوید است و سلامت و رفاه میآورد.
اوشاس با آتش مقدس و خورشید هم بی ارتباط نیست و انوار خویش را پیش از طلوع خورشید برمیپراکند. به آفتاب یاری میدهد و برای عبور خورشید راه ها را باز میکند. (ماندلای اول، سرود ۱۱۳). او مادر خورشید است، چون قبل از طلوع است، و در عین حال همسر او هم خوانده میشود چون خورشید همچون مرد جوانی به دنبال او راه میافتد. (گریسولد، ۱۹۷۱، ص ۲۵۳). نزدیک برآمدن آفتاب، آن خواهر جایش را به خواهر ارشد خویش (=خورشید) میدهد و با جمال آراسته بسان بانوانی که به مجلس جشن روی میآورند، با پرتو خورشید میدرخشد. این دوشیزه جوان آسمان در حالی که یک جفت گاو سرخ و درخشان خود را یراق کرده، از شرق، بر مردمان میتابد. (ماندلای اول، سرود ۱۲۴). (جلالی نایینی، ۱۳۷۲، ص ۱۱۷)
ساویتر بعد از اوشاس مردم را به سوی کسب و کار میفرستد. چهارپایان و دوپایان باید فعال باشند و کار آنها پس از سپیدهدم و طلوع آفتاب آغاز شود. او خواهر راتری (=ایزد شب) است. در سرودهای آپری، شب و سپیدهدم، صورتهای اگنی هستند. آنها یک ثنویت مقدس را ادامه میدهند و دو دختر آسمان و مادران رتا هستند. (گریسولد، ۱۹۷۱، ص ۲۴۸). ارتباط او نیز همچون ساویتر با راتری در راستای همپوشانی کارکردش با اوست. راتری به گفته مکدانل، سیاهی شب نیست بلکه شب روشن و درخشان است که ستارگان چشمان او هستند. او نیز مانند دیگر خدایان روشنایی، راه ها را می کند. (همان، ص ۲۴۹)
۱-۴- اگنی و دیگر ایزدان بزرگ ودایی
اگنی در بسیاری سرودها همراه با دیگر خدایان برای همکاری و خویشکاریهای مشترک خوانده شده است. به طورکلی ترکیب جفتخدا و یا گروه های خدایان، در ریگودا بسیار رایج است. ترکیباتی چون میترا-وارونا، وارونا-ایندرا و … در جایجای ریگودا به چشم میخورد. همراهیِ اگنی نیز به خصوص با ورونا، میترا و ایندرا در ریگودا مشهود است.
او ورونا ست، وقتی برای قربانی میرود (ماندلای دهم، سرود ۸، بند ۵)
او ورونا ست، وقتی متولد میشود و میترا ست وقتی افروخته میشود. (ماندلای پنجم، سرود ۳، بند ۱)
در آتهرواودا آمده که اگنی عصرها ورونا میشود و با بالا آمدن روز، میترا میشود، با پیمودن فضای میانه (=هوا)، ساویتر میشود، وقتی آسمان را در نیمروز روشن میکند ایندرا میشود.
در سرود اول از ماندلای دوم، اگنی پیدرپی با حدود یک دوجین ایزد و در کنار پنج ایزدبانو معرفی میشود. او به صورتهای الهی گوناگونی تصور شده است و نامهای زیادی دارد.
در وجود او، همهی خدایان معنی میشوند، آنها که مانند پرههای چرخ او را احاطه کردهاند. (مکدانل، ۱۹۷۴، ص ۹۵)
این نکات به روشنی بیان میکنند که به خاطر وجود اگنی است که وجود دیگر خدایان معنا دارد و او مانند محور یک چرخ است که خدایان دیگر او را احاطه کردهاند و چرخ را شکل دادهاند، و اگر این چرخِ خدایان هنوز میچرخد، به سبب وجود محور یا همان مراسم خدایان است، چراکه چرخِ بیمحور از هم میپاشد. اگنی نیز حکم همین نگهدارنده و محور را در دنیای خدایان دارد و با حفظ نظم و قوانین مراسم قربانی که نمادی از نظم کیهانی است، انسجام دنیای خدایان را نگاه میدارد. پس در بیشتر موارد، وجود او در کنار دیگر خدایان لازم و ضروری است.
در ماندلای اول سرود ۱۶۴، بند اول آمده:
این روحانی مهربان پیر خاکستری رنگ، برادر وسطی- از سه برادر- او برق (=آذرخش) است.
برادر سوم، اوست که روغن بر پشتش میافشانند.
من در اینجا رییس را با هفت فرزند نرینهاش مینگرم[۱۱۰].
ترجمه دیگری از این بند چنین است:
من خدای مردم را با سه پسرش دیدهام
و این خدای شادیبخش و خیر بخشنده، یک برادر وسطی دارد که در همه جا حاضر است و یک برادر سوم که با روغن پرورش مییابد.
منظور از روحانی، اشاره به آدیتیا یا همان خورشید است و برادر وسطی برق یا آذرخش که صورتی دیگر از اگنی است. برادر سوم هم اگنی خانگی یا gārhaptaya یا همان آتشی است که در خانهها نگاهداری میشود و با کره یا روغن تغذیه میشود. (جلالی نایینی، ۱۳۷۲، ص ۲۴۱)
به نظر مکدانل اما در این سرود، ذات سهگانهی اگنی، به پندار وجود اسطورهای دربارهی سه برادر در میان خدایان ودایی، قدرت میبخشد، چنانکه میدانیم بیشتر توصیفات اگنی با تثلیث همراه است، مثل تولدش یا اقامتگاه های سهگانهاش.
نظریهی تعدد آتشهای قربانی، که پیشتر مطرح شد، باز ممکن است این پنداشت را تضعیف کند و در مقابل، این اندیشه را به وجود بیاورد که منظور این متن، برادرانِ بزرگترِ اگنی است که به صورت جمع به کار رفته است. شمار این برادران بزرگتر، بعدها[۱۱۱] سه تن ذکر شده است. همین استنباط احتمالاً برای چهار هوتر خدایان هم وجود دارد، که از آنها سه تای اول مُردهاند.
به هر حال تحلیل تحولات بعدی اگنی و بررسی چگونگی این تثلیثها از حوزه پژوهش ما خارج است و هدف ما ذکر مواردی است که اگنی در کنار دیگر خدایان قرار گرفته است، چرا که خویشکاریهای مشترک اینها برای پژوهش ما مهم خواهد بود. به عنوان نمونه، در ماندلای چهارم، سرود ۱، بند ۲، وارونا اولین برادر اگنی دانسته شده است. یا در جای دیگر در ماندلای ششم، سرود ۵۹، بند ۲، گفته شده ایندرا، برادر دوقلوی اوست. در سرود ۹۳ از ماندلای اول، اگنی با سوما جفت آمده است (مکدانل، ۱۹۷۴، ص ۹۵) و کل سرود خطاب به این جفت خداست. مضمون آن بیشتر نگاهی به مراسم قربانی و آیینهای آتش است که با نوشیدن سوما همراه بوده است. از میان این جفت خدایان، لازم است ایندرا، بررسی شود، زیرا این ایزد قهرمان ودایی، بسیاری از خویشکاری های مهم خود را برای بهرام اوستایی به ارث گزارده است، پس برای مقایسه خویشکاری های مرتبط با آتش میباید ایندرا را در کنار اگنی شناخت.
۱-۴-۱- ایندرا
ایندرا که از خدایان بسیار بزرگ هندوایرانی است، قطعاً، بیش از دیگر خدایان، همراه با اگنی و در کنار او قرار گرفته است، و با دو استثنای جزئی، تنها خدایی است که همراه با اگنی تشکیل جفت خدا میدهند. این همراهی میان این دو خدا که به طور بارزی در ریگودا دیده میشود، بیشک مربوط به مجموعه توصیفاتی است که درآنها اگنی صخره را با حرارت میشکافد و «پانیس[۱۱۲]» باورنکردنی را درهم میشکند. توصیفاتی که اشاره واضح آنها به فرم آذرخش است و چنانچه میدانیم سلاح اصلی ایندرا، خدای جنگجوی ودایی، آذرخش است. پس پُربیراه نیست که در بیشتر جنگاوریهای ایندرا، این دو خدا در کنار هم نام برده شوند، چه در شکست پانیس که غولی است اساطیری و چه در شکافتن صخرهها، آن هنگام که آذرخش با آنها برخورد میکند، ردپای اگنی به خوبی دیده میشود. (مکدانل، ۱۹۷۴، ص ۹۵)
معنی و ریشهی واژهیandar یا indra-مشخص نیست شاید با آب مربوط باشد. در اوستا هم تنها دو بار به اسم این دیو بزرگ برمیخوریم، در غالب نسخ خطی، ایندر indra نوشته و در برخی از نسخ اندرَ (andra) آمده و باز هم معنای آن روشن نیست. (بهار، ۱۳۷۶، ص ۹۶)
اگر اهمیت خدایان براساس تعداد سرودهایی باشد که به آنها خطاب شده، ایندرا در صف مقدم خدایان قرار خواهد گرفت؛ زیرا از مجموع ۱۰۲۸ سرود ریگ ودا، در حدود ۲۵۰ سرود خطاب به اوست، و پس از او اگنی قرار دارد.
او در دورهی هندوایرانی و ودایی خدایی است سخت نیرومند، او قهرمان ملی اقوام آریایی است، برای او مجسمه میساختهاند و به یاد مفاخر او اشعار میسرودهاند، اورا کشندهی اژدها گمان میکردند و بسیار اعمال دلیرانه به او نسبت میدادند، خویشکاریهای او را در پهلوانی، نبرد با دشمنان دروغ و یاری به اقوام آریایی، در وداها و حتی الواح بغازکوی آسیای صغیر میتوان یافت. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۱۱۵ و بهار، ۱۳۷۶، ص ۴۹۰)
ایندرا پادشاه ایزدان فضای میانه است و با صاعقه که سلاح ویژهی اوست، با دیوان تاریکی و خشکسالی میجنگد. مهمترین کار او این است که باران فرو ریزد و چون ابرها از ریزش باران خودداری کنند، با آنها نبرد میکند، ابرها از خشم او میهراسند، و سرانجام نیکی بر اهریمنی پیروز میشود و ایندرا باران را به زمینیان هدیه میدهد. روشن است که برای اقوام کشاورز و دامپرور هند، نبرد برای ریزش باران، بزرگترین نبردها و قهرمانیها به شمار میآید. او آبهای خروشان را کنترل میکند. او دوستدارانش را فراموش نمیکند و برای نیایش کنندگان خود، باران و فراوانی به ارمغان میآورد. با کشتن اژدهای خشکسالی، آبهای در بند را آزاد میسازد، هفت رودخانه را آزاد میسازد، گاوان را غله میبخشد و مردمان را گلههای گاوان و اسبان میبخشد.
او با نوشیدن افشرهی سوما، سرمست شده و نیرو و جسارت مییابد. چون به خشم میآید، خشم او هر چیز محکم و نیرومندی را خرد و نابود میکند، مانند تبر، درختان را میاندازد، بستر رودخانهها را میکَند، دژها را فرو میریزد، ورتره را میکُشد، و کوهها را همچون اهرم آهنین، میشکافد. سرتاسر ودا پر از استعارههایی است که نیروی بسیار زیاد او را توصیف میکند. او مامور اجرای احکام وروناست و گناهکارانی را که از قانون و نظم ورونا و میترا تخطی کردهاند، درهم میکوبد و کیفر میدهد.
او خدایی کهن است که پیش از جدایی اقوام آریایی نیز ستایش میشده است، در ماندلای دهم، سرود ۱۷۹ آمده:
ایندرا حافظ خانواده است و بر رییس کوچ کنندهی خانوادهی آریایی نظر میکند.
او مظهر پهلوانی در وداست، ایندرا قهرمانی است که سرزمینهای آریایی را به آنها بخشیده، بییاری او مردمان آریایی هرگز پیروز نمیشوند، او طایفهی دیوان پست سرشت را راند. و با یاری او آریاییانِ تازه کوچیده، بر مردمان کهن ساکن آن سرزمین پیروز شده و سکونت گزیدند. بنابراین با پیروی از این اصل اسطورهای که «خدایان حماسی گاهی در نقش پهلوانان یک قوم ظاهر میشوند و گاهی نیز قهرمانان و پهلوانان، سیمایی خدایی میپذیرند[۱۱۳]»، سرودهای بسیاری برای نیایش او و ستایش قهرمانیها و دلاوریهای او سروده شد. (یارشاطر، ۱۳۳۰، صص ۴۳۳-۴۴۰)
در افسانههای جدیدتر هندو، مرتبهی او تنزل مییابد، با این که هنوز پهلوانی دلاور است، اما با شهوترانیهای خویش، خدای دردسرسازی میشود که دیگر خدایان پیوسته برای بخشش او پادرمیانی میکنند. داستانهای بسیاری دربارهی سبکسریها و هوسبازیهای او در متون هندو وجود دارد و حتی اعمال قبیحی به او نسبت داده شده است. (جلالی نایینی، ۱۳۷۲، صص ۷۲-۸۲)
با همین روند، در ادبیات اوستایی هم به مقام دیوی تنزل پیدا کرده است. او با نام ایندرا، یکی از کماله دیوان اوستایی است، ولی تنها ایزد ودایی است که نه با نام، بلکه با لقب «ورترهکش» خویش، که همان ایزد بهرام ادبیات میانه ایرانی باشد، و با همان محدوده خویشکاری که در دورهی هندوایرانی داشته، در اساطیر اوستایی و پهلوی بازمانده است. برخی از ویژگیهای پهلوانی و دلاورانهی او به ایزد بهرام منتقل شده و در بهرام یشت مندرج است و بسیاری نیز به طور کلی به ادبیات حماسی و پهلوانی ایران از جمله داستانهای رستم منتقل شده است. (بهار، ۱۳۷۶، ص ۴۹۰ و پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۱۱۵)
به عنوان یکی از کماله دیوان اوستا، که از اسوراهای بزرگ ودایی بوده، حداقل دربارهی جنبهی دیوی او می بایست توصیفات زیادی وجود داشته باشد، ولی کیفیت توصیفات او از این منظر، در اوستا و دیگر متون ایرانی، بسیار اندک است. در فرگرد ۱۰ وندیداد، بند ۹ و در فرگرد ۱۹ بند ۴۳، در هر دو جا ایندر کماله دیوی است که از رقبای امشاسپندان شمرده میشود. در کتب پهلوی نیز مکرراً به اسم «اندر» برمیخوریم ولی در هیچ جا مشروحاً از او ذکری نشده است. در کتاب نهم دینکرد در فصل ۳۲، بند ۳، «اندر» دیو فریفتار تعریف شده است. (بهار، ۱۳۷۶، ص ۹۶) در فصل۲۹ و ۳۰ بندهشن نیز گفته شده، که «اندر» رقیب اردیبهشت امشاسپند است. در فصل ۲۸ بندهشن آمده که دیو اندر خیال آدمی را از اعمال نیک منصرف میسازد. از این رو در بررسی تحول اساطیر حماسی از دورهی هندوایرانی، شخصیت حماسی ایندرا را بیشتر در داستانهای رستم میتوان یافت تا ایزد بهرام. وجوه مشترک رستم و ایندرا بسیار زیاد است، ایندرا هم مانند رستم پهلوان و قهرمان ملی است و بسیار دیوان و اژدها کشته است، ایندرا به صورت اُریب از شکم مادر زاده شده، که احتمالاً اشاره به زایمان غیرطبیعی سزارین است، مانند زایش رستم در شاهنامه. اما وجوه مشترک او با بهرام صرفاً دربارهی پیروزی در جنگهاست و داستانسرایی دربارهی این پیرزومندیها بسیار اندک است. (بهار، ۱۳۷۶، ص ۴۴۸)
فصل دوم: ایزدان آتش در ایران
۲- ایزدان آتش در ایران
۲-۱- آتش در ایران
این پژوهش در راستای بررسی ایزدان آتش است ولی از آنجا که هیچ ایزدی از پدیدهی طبیعی آن جدا نیست و باز با در نظر گرفتن این نکته که ایزدان آتش کمترین شخصیت انسانوار را در میان خدایان کسب کرده و صورت طبیعی و ذات آتشگون خود را در همهی تعبیرات به روشنی نشان میدهند، ضروری است که پیش از پرداختن به ایزدان آتش در ایران، به اسطورههای آفرینش آتش در ایران، کشف آتش، انواع آتش، داستانها و روایات مرتبط با آن که همگی به نوعی دیدگاه ایرانیان باستان را پیرامون این عنصر زندگیبخش روشن میسازند، بپردازیم. پاسخ بسیاری از پرسشهای این پژوهش دربارهی سیر تحول ایزدان آتش از دورهی ودایی به دورهی ایرانی، در تحول اصل آتش و کاربردهای آن در این دو دوره نهفته است.
مهمترین مبحث در ادیان و اساطیر و بررسی تحول تاریخی اساطیر هر قوم و قبیلهای، اسطورهی آفرینش آغازین آن ها است، چرا که شناخت آغاز و چگونگی آفرینش هستی، ما را از ابعاد مختلف ذهن انسان آن دوران آگاه میسازد، چنانکه اسطوره آفرینش را از دیدگاه ودا و هندیان باستان بررسی کردیم، در این بخش نیز اسطوره آفرینش را از دریچه نگاه زرتشت و دین او خواهیم دید. از نگاه اوستا، جهان که زاییدهی اهورامزداست در محدودهی دوازده هزار سال اساطیری آفریده شده است. این دوازده هزار سال به چهار دورهی سه هزار ساله تقسیم میشود. در دوران نخستین، جهان، مینُوی است و در دورههای بعد، آفرینش گیتیی افزوده میشود.
بر اساس گفتههای بندهشن، در سه هزار سال نخست، جهان مینُوی است و کرانهمندی در زمان و مکان آفریده نشده است. در این دوره، از دو هستی سخن به میان میآید. یکی جهان متعلق به اورمزد که در بالا بود، با همه آگاهی، و بهی، زمانی بیکرانه در روشنی میبود، پس جهانی پر از روشنایی، زندگی، خرد، زیبایی و خوشبویی است که بیکران است و آغاز و پایانی ندارد و دومین جهان متعلق به اهریمن است در تاریکی، به پسدانشی و زدارکامگی، فروپایه بود. زدارکامگی، خیم او و آن تاریکی جای اوست که آن را تاریکی بیکران خوانند. میان ایشان تهیگی بود، وای است و آمیزش این دو نیرو بدان است. پس این دو جهان در مرز کرانهمندند و به هم نپیوستهاند.
هرمزد به سبب همهآگاهی از وجود اهریمن آگاه است و اهریمن به سبب پسدانشی از هستی هرمزد آگاه نیست. هرمزد که میداند اهریمن بر او و آفرینش او میتازد و انجام این نبرد را میداند به مینویی دست به آفرینش میزند و سه هزار سال این آفریدگان به مینوی ایستادند. تا اهریمن به مرز این دو جهان آمد و آفرینش زیبا و روشن اورمزد را دید او نیز به آفرینشی بد، پوسیده، سهمگین و بدآفریده دست زد.
اورمزد نخست از در آشتی اهریمن را به ستایش آفریدگان پاک خود دعوت میکند و اهریمن نمیپذیرد و هرمزد میداند که اگر زمان و کرانهای برای این نبرد در نظر نگیرد این نبرد همیشگی خواهد شد. و در دوران نبرد و آمیختگی آفریدگان بیشتر کام اهریمن برآورند تا هرمزد. پس با اهریمن قرار میگذارد که نُه هزار سال نبرد کنند و سپس دعای «اهونور» را خوانده و اهریمن را از پای میاندازد. اهریمن سه هزار سال به گیجی فرو میافتد و هرمزد برای آفریدن هستی و ابزار این نبرد زمان کافی در اختیار خواهد داشت. بدین ترتیب نخست آفرینش او که مینوان بودند، در سه هزار اول انجام شد و اکنون که وارد سه هزارهی دوم میشود، آفرینش گیتیای آغاز میگردد. او نخست زمان کرانهمند را آفرید تا بتواند محدودیتی برای این نبرد تعیین کند. و سپس از زمان کرانهمند، زمان درنگخدای و ناگذرایی را آفرید تا آفرینش خود را ثبات بخشد. این ثبات میتواند رنج و ناآسانی ایجاد کند که لازمهی نبرد است. دیگر افزار او برای نبرد، آفریدگان گیتیاند که آفرینش آنها را آغاز میکند. در بندهشن این طور آمده: «از آن خودیِ خویش، از روشنی مادی، تن آفریدگان خویش را فراز آفرید، به تن آتش روشن، سپید، گرد، از دور پیدا و از آن مینو که پتیاره را که در هر دو آفرینش مینوی و مادی است، ببرد.» نخستین اشارات به آتش و روشنی از همین جا آغاز میشود. تأکید بر این که اهورامزدا که خالق کل هستی است از جنس روشنی است، و آنچه نخست خلق میکند از همین روشنی است، و همچون آتش است. اینها جایگاه برجسته و اثرگذار این عنصر را در اسطوره آفرینش میرساند و ما را از تفکر دوران زرتشتی و اهمیتی که برای نور و روشنایی قایل است آگاه میکند. روشنایی آن چنان مهم و حیاتی است، که آغاز حیات و آغازندهی حیات هر دو از جنس روشنایی اند.
در مقابل، آفرینش اهریمنی هم آغاز میشود «اهریمن از تاریکی مادی آن آفریدگان خویش را فراز ساخت: تبهکار، بدان تن سیاه خاکستری شایستهی جهان تاریکی». در برابر نور که نماد نیکی است، اهریمن به عنوان نماد بدی و شر در دنیای ثنویت زرتشتی، پر از تاریکی و زشتی است.
اورمزد که آفرینشِ مادی را نخست به مینوی آفریده، باید اکنون به صورت مادی هم بیافریند. «او نخست امشاسپندان را به شش بُن آفرید، سپس دیگر، آن هفتمین خود هرمزد است.» این شش امشاسپند شش سرور برای گیتیاند. در واقع شش ویژگی مختلف خود هرمزد هستند که برای حفظ آرمانهای او در سرتاسر گیتی پخش خواهند شد. نخست بهمن، و سپس به ترتیب اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و امرداد که هر یک موکل و نگاهبان یکی از عناصر طبیعت خواهند بود. سپس ایزدان را میآفریند و اهریمن نیز در مقابل هر یک، دیوان را و در مقابل امشاسپندان، سَردیوان را میآفریند.
پس از آفرینش امشاسپندان، بر اساس بندهشن «از آفریدگان مادی نخست آسمان، دیگر آب، سدیگر زمین، چهارم گیاه، پنجم گوسفند، ششم مردم، هفتم خود هرمزد» آفریده میشود.
نکاتی چند دربارهی آتش در آفرینش مادی وجود دارد. دربارهی آفرینش مادی، در بندهشن آمده: «نخستین آفریده همه آب سرشکی بود، زیرا همه از آب بود جز تخمهی مردمان و گوسپندان، زیرا آنان را تخمه از اصل آتش است». در اینجا پس از ذکر آفرینش آسمان و آب و دیگر پدیدههای طبیعت، هفتمین آفریده را آتش میداند، «سپس آتش را چون اخگری آفرید و بدو درخشش از روشنی بیکران پیوست. آنگونه تنی نیکوداشت که آتش را درخور است.» و در جای دیگر میگوید «هفتم آتش که درخشش از روشنی بیکران از جای هرمزد است. او آتش را در همهی آفرینش چنان بپراکند و فراز آفرید، بمانند خانهخدایی که چون در خانه شود، در هیمه زغال سرخ برنهد. او فرمود به آتش [که ترا خویشکاری] در دوران اهریمنی، پرستاری مردم کردن و خورش ساختن و از میان بردن درد است. هنگامی که تو را چیز چیز برنهند، بیرون آی، چون هیزم برنهند، فراز گیر.» (بهار، ۱۳۷۶، ص۷۱) در آفرینش گیاه نیز تاکید میکند که «او آب و آتش را برای یاری گیاه آفرید، زیرا هر تنهی گیاهی را سرشک آبی بر سر و آتش چهار انگشت پیش [ازآن است]. بدان نیرو همی رست. » (همان، ص۴۵)
در آفرینش کیومرث یا نخستین انسان نیز، میگوید او را روشن چون خورشید آفرید. و باز میگوید: «او از روشنی و سبزی آسمان، نطفهی مردمان و گاوان را فراز آفرید، زیرا این دو نطفه را [که] آتش تخمهاند، نه آب تخمه، در تن گاو و کیومرث بداد تا افزایش یافتن مردمان و گوسفندان از آن بود.»
بویس نیز براساس یسنای ۱۹، بند ۲، آفرینش هفتم را آتش میداند: آدمی ششمین و آخرین آفریدهی مشخص همهی آفرینش است. اما این اعتقاد نیز وجود دارد که آفرینش هفتمی هم وجود داشته که آتش است. هر چند وجود آتش پیدا و محسوس است ولی چون «در همه چیز پراکنده است.» (راشدمحصل، ۱۳۸۵، ص ۳، بند ۲۵) بنابر این، در شش آفرینش دیگر جاری و ساری است. نه تنها تخم و بذر همهی جانداران (گیاهان و حیوانات) از آتش اشتقاق یافته، بلکه آتش در رگ و ریشهی زمین نیز وجود دارد. اگر ریشهی گیاهان در زمستان خشک نمیشود، و آب چشمهها در زمستان گرم است، به سبب وجود آتش است. آتش در آسمان نیز هست. برقی که میزند، آتش است. خود خورشید طبیعتی آتشین دارد که میتواند گرما و نور بدهد. این آتش فروزان از روشنایی بیکرانه، که جایگاه اهورامزداست و در بالا لبه آسمان را دارد، میآید. (فرنبغ دادگی، ۱۳۶۹، صص ۱۷-۳۹)
همانگونه که قبلا گفته بود انسانها را از روشنی خویش آفریده و همانگونه که گفته بود تخمه انسانها از آتش است، میتوان نتیجه گرفت سرچشمهی روشنایی دررون آتش و خورشید، سبزی آسمان و حتی احجار کریمه و سنگهای درخشان که تخمه از خورشید دارند، در آفرینش یکی است، چنانکه در همه فرهنگها و اساطیر ملل، آتش و خورشید یکی پنداشته شدند و کلاً منبع نور برای ذهن انسان یک مفهوم را، ولو در صورتهای مختلف تداعی میکند. و این منشا روشنایی، از خود هرمزد است. یعنی از دید ایرانیان شاید بلندمرتبه ترین عنصر هستی، آتش و روشنایی باشد که خود تأییدی بر باورهای کهن آنان نیز بوده است.
باز هم شاهدی از بندهشن در تأیید منشا این روشنایی، و در تأیید یکی بودن روشنایی و هرمزد: «افزاری بود چون اخگر آتش که هرمزد در جهان روشنی آن را از آن روشنی بیکرانه بیافرید و همه آفریدگان را از آن بساخت و چون آن را بساخته بود، پس به صورت تن درآورد و سه هزار سال در حالت تن بداشت و آن را همیافزود و بهتر کرد، پس یک یک آفریدگان را از آن تنِ خویش همیآفرید.» (بهار، ۱۳۷۶، ص ۱۳۴)
در عین حال از آنجا که آتش را عنصری میدانند که در همه پدیدهها جاری است، در واقع میتوان اندیشید هر نوع، روشنی و درخشش و هر نور و گرمایی که در هستی وجود دارد از دید انسان کهن، ربطی به آتش داشته است.
نکتهی دیگر این که جنبش و افزایش را نیز از آتش میدانستند، چنانکه هم در این بخش گفته شده و هم در آنجا که روییدن و رشد و افزایش گیاه را به آتشی که در ریشهی آن بوده است نسبت دادند.
هرمزد ماه و خورشید را به سرداری اختران آمیزنده و نیامیزنده گمارد که ایشان همه بند به خورشید و ماه است. گاه امشاسپندان نیز بر بالای خورشید و ماه آفریده شد که به روشنی بیکران، به گاه هرمزد پیوسته است. در اینجا رتبهبندی در روشنی را به وضوح میبینیم، اشاره به برتری روشنایی هرمزد نسبت به روشنایی خورشید و دیگر پدیدهها که از خود او هستند.
در ادامهی آفرینش هرمزد، هر یک از این پدیدههای طبیعی را برای پاسداری به یکی از امشاسپندان میسپارد چنان که چهارپایان را به بهمن، آتش را به اردیبهشت، فلز را به شهریور، زمین را به سپندارمذ، آب را به خرداد و گیاه را به امرداد سپرد. و اوقات روز را نیز به پنج هنگام بخش کرد و بر هر هنگامی، مینویی گمارد. پس از پایان آفرینش پیشنمونههای گیتی، در پایان سه هزار سال دوم، اهریمن با یاری آفریدگان پلید خود به هوش میآید و تصمیم میگیرد که این پیشنمونههای آفرینش را نابود کند و به جهان هرمزدی حمله میکند.
با آغاز سه هزار سال سوم، اهریمن همهگونه زشتی، زهر، بیماری، خرفستران و دیوان را برای تازش و نابودی دنیای هرمزدی به کار میگیرد. دیوان با ایزدان نبرد میکنند و در این بین گاو توسط اهریمن کشته میشود و از تن او غلات، گیاهان و جانوران آفریده میشوند. از نطفهی کیومرث که بر زمین ریخته شده بود، پس از چهل سال شاخهای ریواس میروید که دارای دو ساق است و پانزده برگ. این پانزده برگ مطابق با سالهایی است که مشیه و مشیانه نخستین زوج آدمی در آن هنگام، دارند. بدین ترتیب مشی به عنوان پدر انسانها و مشیانه به عنوان حوای انسانها شناخته میشود. اهریمن بر اندیشهی آنان میتازد و آنان اولین دروغ را بر زبان میآورند و آفریدگاری را به اهریمن نسبت میدهند. مشی و مشیانه توبه میکنند و دارای هفت جفت فرزند میشوند و پس از صد سال زندگی میمیرند.
در این تازش هر یک از پدیدههای طبیعی مانند آسمان و آب و آتش در نبرد شرکت میکنند. به عنوان مثال در نبرد تیشتر و اپوش، بر سر باران، آتش وازیشت به دشمنی اپوش و یاری تیشتر میآید. آتش وازیشت، آتشی است که درون ابرها جای دارد، به گرز آتشین، اسپنجروش را در ابرها زد و ده شبانه روز باران بارید و زهر خرفستران را شست. در اکثر موارد خودِ پدیده به مقابله با تازش میکوشد. مثلاً در تازش بر گیاه، خود گیاه برای مقابله با اهریمن می کوشد و اصولاً این مبارزه با حفظ آفرینش در غالب آفرینشی دیگر همراه است. برای از بین نرفتن گیاه، تخمهی هزاران گیاه از پیشنمونهی اصلی در زمین پخش میشود و یا از گوسپند اولیه، نژاد همهی جانوران تولید میشود.
چنان است برای آتش، «چون بر آتش آمد با او همان آتش [به مقابله کوشید]. پنج گونه آتش بود که افزونی، بهفرنفتار، اوروازشت، وازشت، بلند سود خوانده شود.
او آتش افزونی را خود اندر گرزمان بیافرید و او را پیدایی به آتشی است که بر زمین سوزان است. او را افزونگری این است که هر نوعی را به سرشت خویش افزایاند.
آتش بهفرنفتار آن است که در مردمان و گوسپندان است. او را خورش گواردن، تن تافتن، چشمان روشن ساختن، اندر خویشکاری است.
اوروازشت آن است که در گیاهان است که در تخم ایشان آفریده شد. او را زمین سفتن، آب را تراویدن، تفتن و بدان شکوفهی گیاهان را دلپسند، نیک چهره و خوشبوی کردن و میوه را رساندن، و به بس مزه تبدیل کردن، اندر خویشکاری است.
وازشت آن است که در ابر حرکت دارد، او را تیرگی و تاریکی اندروایی زدن و ستبری اندروای را باریک و سبکسرشت کردن، و تگرگ را گداختن و آن آبی را که در ابر است به اندازه گداختن و دارای سرشک کردن و گرم کردن اندر خویشکاری است.
بلند سود (=برزیسوه) نیز در آسمان، آن فره (=شعله) است که او را مقر در آتش بهرام است، چونان که خانه خدای را مقر به خانه است. او را نیروی برکت بخشنده از رویش روشن آتش و فرازسوزی بوی و پاکی جان و ستایش یزدان و به کار بستن کرفههاست. او را با دروج مینوی کوشیدن، پریتنان را که از دریا برآیند، و بدی مادی را [برخود] پوشیده دارند و به گند و پلیدسازی، روشنان را به دشمنی آیند، و به جادویی آفریدگان را تباه کنند، نابود کردن و سوختن و جادو و پری را بشکستن، و بمایه، به شب، خفتگان را پاسبانی کردن، و با سروش پرهیزگار یار بودن خویشکاری است.» (بهار، ۱۳۸۱، ص ۱۲۷ و ۱۲۸).
بر اساس متن بالا که از بندهشن است، ۵ آتش مینوی آفریده میشود و در بخشهای مختلف کیهان قرار داده میشود تا خویشکاری خاصی را بر عهده گیرند. این متن نکات بسیار مهمی را از نگاه ایرانیان برای ما روشن میدارد.