تاریخ دیپلماسی به قدمت انسان است. انسان در برخورد با همنوع و حتی کودک هم زمانی کوتاه پس از تولد برای ارضای تمایل خود بکار می برد. یعنی توسل به روشی در گفتار و رفتار که دیگری را به قبول چیزی که احتمالا بدان راضی نیست بکشاند بدون آنکه احتیاج به اعمال قدرت و زور باشد و هیچ نوع دیپلماسی از قاعده فوق مستثنی نیست.
بطور کلی تاریخ تحول روابط دیپلماتیک را به دو دوره تقسیم می کنند. دوره اول از قدیم ترین زمان تا سده ۱۵ میلادی و دوره دوم از آن سده (سده ۱۵ میلادی) تا زمان حاضر از این تقسیم ملاحظه می شود که روابط دیپلماتیک در تاریخ طولانی خود فقط یکبار تحول اساسی داشته که آن زمان به ما خیلی نزدیکتر است تا به تاریخ نامعلوم شروع آن.
و بخصوص دوره بعد از جنگ جهانی دو تحول بزرگ دیپلماسی بتدریج توسعه یافته است. اولا پاره ای از اصول قدیمی که در دنیای جدید بین المللی دست و پای دیپلماسی را تا حدود زیادی می بست کنار گذاشته شد. ثانیا قسمت مهمی از دیپلماسی از سفیر به وزیر امور خارجه و در مسائل مهم به روسای کشورها منتقل یافت. [۴۳]
دیپلماسی اهمیت غیرمنتظره ای در قرون وسطی در اروپا پیدا کرد و در روابط بین دولت شهرهای ایتالیا در زمان رنسانس و دول های نوظهور اروپایی شدت پیدا کرد امروزه ریشه دیپلماتیک بر قرن ۱۵ و زمان دولت شهرهایی مانند ایتالیا نهفته است و مفهوم نماینده دائم یا هیات نمایندگی و دیپلماسی امروزی از دوران رنسانس به رسمیت بخشیده شد در طول دوران رنسانس یک سرویس حرفه ای بزرگ و نظامند دیپلماتیک با هدف کسب اطلاعات، تفسیر سیاست ها و روندها و حفاظت از منافع سیاسی و نظامی و ارتقاء و پیشبرد منافع تجاری تاسیس شد.
پایان جنگ های سی ساله از سال (۱۶۴۸-۱۶۱۸) و ظهور دولت ها در اروپا و تهدید سلطه و نفوذ خاندان سلطنتی هایسبورگ بر اروپا بر ظهور دیپلماسی کمک کرد و به این طریق دیپلماسی در نتیجه یک نظام نسبتا منسجم و سازمان یافته بر روابط دائم میان دولتها توسعه پیدا کرد و تبادل نمایندگان رسمی دارای اعتبارنامه و استوارنامه (اعتبارنامه ای که رسمیت پیدا کرد) و تاسیس سفارت خانه های دائمی و تدوین قوانین دیپلماسی و قوانین مصونیت دیپلمات ها به شکل استاندارد در سرتاسر اروپا شکل گرفت.
ریشه های زبان شناسی دیپلماسی از کلمه دیپلما (دیپلون[۴۴]) و به معنای «یک سند تاشده» نشات می گیرد و از آنجایی که این سندها (دیپلماها) و مجوزها در بایگانی های دولتها انباشته شدند و به متخصصانی نیاز داشتند که آنها را سازماندهی و راهبردی و مدیریت نماینده امور دیپلماتیک و دیپلماسی غربی همزمان شد با توسعه امپراطوری های متمرکز که نیازمند مکاتبات قابل اعتماد کشورهای حاشیه بود و بعدها در اواخر قرن ۱۸ معنای کلمه دیپلماسی صرفا از نگهداری و بایگانی مجوزها و مکاتبات به مدیریت میان روابط دولت ها گسترش پیدا نمود و دیکشنری آکسفورد این اعتبار و گسترش را به Edmund burke (ادموند برگ) که اولین بار از کلمه دیپلماسی به معنای مدرن آن در سال ۱۷۹۶ استفاده شده نسبت می دهد.
عصر طلایی دیپلماسی در قرن ۱۸ شروع شد و در طول قرون ۱۹ و ۲۰ ادامه پیدا کرد و کنگره وین (۱۸۱۵-۱۸۱۴) یک نظام دیپماسی را منظم و مقرر کرد و در سطح گسترده این باور عمومی پیدا شد که دیپلماسی قدیمی جای خود را به دیپلماسی نوین داد. ولی این باور در آن زمان کمی اغراق به نظر می رسید اما بعضی رویکردها در دیپلماسی به وضوح تحول پیدا کرده بود. [۴۵]
بند اول: دیپلماسی
واژه دیپلماسی از ریشه یونانی Diploma است. معنی لغوی آن هربرگ یا ورقه ی نوشته تا شده است و اصطلاحا ورقه ایست با مهر بالاترین مقام که به موجب آن، درجه، سمت یا امتیازی به کسی داده می شود. این دقیقا همان معناست که کلمه «دیپلم» برای دانشجویان موفق در امتحان را دارد. در معنای خاص صفت «دیپلماتیک» روابط خارجی دولت و «دیپلماسی» نحوه اداره آن روابط است.
بند دوم: تعاریف دیگر دیپلماسی
۱- اداره امور بین المللی بوسیله سفیر و دیگر ماموران دیپلماتیک است[۴۶].
۲- ساتو می نویسد: دیپلماسی اداره امور بین دولتها به وسایل مسالمت آمیز است[۴۷].
۳- ریویر می نویسد: دیپلماسی منفعل دیپلماتیک است[۴۸].
۴- کاریر می گوید: دیپلماسی هنر دیپلماتیک در اداره امور خارجی دولت به وسایل مسالمت آمیز است، خصوصا با مذاکره و گفتگو[۴۹].
۵- مارتیس: دیپلماسی را دانش روابط و منافع بین الملل دولتها، یا هنر سازش دادن منافع مختلف بین الملل با هم و در معنی دقیق تر، دانش یا هنر مذاکره و گفتگو می داند[۵۰].
در تعاریف فوق سه نکته شایسته توجه است. نخست اینکه دیپلماسی روشی است در بهتر پیش بردن و موفقیت در مسائل مورد نظر، دوم اینکه آن مسائل، مربوط به روابط خارجی دولت است نه امور داخلی، و سوم اینکه دیپلماسی باید با مذاکره و گفتگو و هر طریقی مسالمات آمیز دیگر باشد.
بند سوم: وظایف اصلی دیپلماسی
وظایف دیپلماسی را می توان به هفت قسمت کلی تقسیم کرد که هر یک از آنها دارای تقسیمات فرعی نیز هست.
۱- نمایندگی کردن مذاکرات: یکی از وظایف نماینده و دیپلمات نمایندگی کردن از منافع یک کشور و برگزار کردن مذاکرات و گرفتن تصمیمات و شناسایی کردن منافع مشترک در زمینه های مورد اختلاف میان کشورها و برای بدست آوردن اهداف دولت و اجتناب از جنگ می باشد. بنابراین وظایف دیپلمات یا نماینده دولت و یک کشور راهبردی کردن یا هدایت روابط سازمان یافته ومنظم میان دولت ها است. در این میان اولین و مهمترین وظیفه نمایندگی است که شامل نمایندگی رسمی از جمله ارائه استوارنامه ها و تشریفات و حضور در محافل دیپلماتیک ملی یا سازمانی است. می توان گفت که مهمترین جنبه دیپلماسی نمایندگی اساسی که شامل تشریح و دفاع از سیاست ملی از طریق سفارتخانه ها و سایر مجاری دیپلماتیک مذاکرات و تفسیر سیاستهای خارجی و داخلی حکومت پذیرنده است.
۲- وظیفه دوم جمع آوری اطلاعات وهمچنین شناسایی و احراز و ارزیابی کردن دولت پذیرنده و اهداف سیاسی خارجی است البته این وظیفه دیپلمات شامل این می شود که چه سیاستی در مقابل دولت در پیش بگیرد. (وزارت امور خارجه) [۵۱]
این وظیفه که با وظیفه نخست نیز مرتبط است ایفای نقش به منزله یک پست مراقبت است. در کنار نمایندگی اساسی چنانچه سفارتخانه ای مایل باشد وظیفه خود را کاملا و به درستی انجام دهد باید مسائل اصلی و الگوهای داخلی یا خارجی را که در شرف بروزند به همراه پیامدهای آنها تشریح کند وبه حکومت فرستنده آگاهی یا هشدار دهد. همانطور که هامفری ترویلیان یادآور شده است: «… جدای از مذاکرات، وظیفه اصلی سفیر تهیه گزارش در مورد شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور است که در آن به سر می برد و همچنین گزارش دادن درباره سیاست و حکومت آن کشور و گفتگوهایی است که با رهبران سیاسی مقامات و هر شخص دیگری که وقایع کشور را برایش تبیین کرده انجام داده است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بالاتر از همه اینها یکی از وظایف اصلی سفارتخانه هشدار به موقع در مورد تحولات نامطلوب است و این خود نیاز به مهارت و قدرت تشخیص قابل ملاحظه و تحول سیاسی دارد.
۳- روابط تجاری، اقتصادی، فرهنگی و روابط یا پیوند میان دو کشور که این وظیفه شامل پیشبرد و ارتقاء اهداف دولت فرستنده و همچنین برقراری و ایجاد روابط صحیح و ارتقا حقوق بشر در رسانه ها و سایر موسسات و نهادهای خصوصی در کشور میزبان می باشد[۵۲].
عکس مرتبط با اقتصاد
۴- دیپلمات ها در توسعه حقوق بین المللی مشارکت دارند یعنی وظیفه کار ویژه در موافقتنامه منطقه ای چندجانبه (منظور دیپلماسی چندجانبه) مشتمل بر تعریف کردن، بازنگری، ارتقاء قواعد و هنجارها و آئین کار و رویه ها و همچنین درتنظیم روابط بین الملل نقش دارند از این حیث دیپلماسی یک ابزار اعمال و تسهیل برای رعایت حقوق بین الملل است و در تحقیق نهایی این عملکرد دیپلماسی به نفع جامعه جهانی است در واقع نماینده سیاسی تنها یک ابزاری برای ارتقا منافع دولتهای فرستنده می باشد.
سرانجام اختلاف در یک سطح کلی تر یکی از مهمترین وظایف دیپلماسی تدوین، تنظیم و اصلاح مجموعه گسترده ای از قواعد بین المللی هنجاری و سامان بخشی است که سبب ایجادنوعی ساختار در نظام بین المللی می شود.
۵- امروزه دیپلماسی به عنوان یک ابزار بین المللی تعریف می شود. در واقع هنجارها و تشریفات و آشتی دادن در زمینه اختلافات میان دولت های دارای حاکمیت از دیگر وظایف دیپلمات ها می باشد.
در صورت کشمکش بالفعل یا بالقوه طرفین یا چندکشور دیپلماسی موظف است اختلاف راکاهش دهد یا چرخش گردونه محاسبات دوجانبه یاچندجانبه را تسهیل نماید.
کمک کردن به نظم و تغییرات منظم می باشد. آدام واتسون می گوید: «وظیفه اصلی دیپلماسی صرفا اداره نظم نیست بلکه مدیریت بر تحولات و حفظ نظم در بحبوحه تحولات از طریق نوعی جریان مستمر مجاب سازی است» مسلما می توان عکس این گفته را نیز صادق دانست زیرا دیپلماسی می تواند وسیله ای برای ادامه اختلافات یا درگیری ها نیز باشد. به عبارت دیگر درنتیجه وجود اختلاف میان منافع دولتها و بازیگران غیردولتی و نبود اصول پذیرفته شده عام در مورد نظم محلی، منطقه ای یا بین المللی بین طرفین اختلافاتی اساسی بروز میکند که دیپلماسی صرفا از راه ابتکارات مستقیم یا طرفهای ثالث نمی تواند راه حلهای سازنده ای ارائه نماید.
۶- اصولا دیپلماسی مشتمل بر اجرای سیاست خارجی که در مقابل فرموله کردن سیاست خارجی است بنابراین دیپلماسی مشتمل بر ابزارها و سازوکارها و سبک ها و عملیات اجرایی که دولتها منافع سرزمینی و منافع صلاحیت قضایی را دنبال می کنند می باشد. دیپلماسی پایه گذاری یا زمینه سازی برای سیاست ها یا ابتکارات جدید است [۵۳].
۷- دیپلماسی به عنوان رفتار و راهبرد سیاسی قدمتی به اندازه سیاست دارد و فرستاده یا سفیر یکی از قدیمی ترین مشاغل سیاسی می باشد که در عصر امپراطوری باستانی امپراطوری فارسی و چین نشات گرفت و رشد توسعه آن زمانی ادامه پیدا کرد که دولتهای یونان قدیم تلاش کردند روابط هماهنگ و موزون را در میان خودشان هدایت کنند و با تلاشهایی که در امپراطوری ایجاد شد بعدها در دولت شهرهای ایتالیا توسعه پیدا نمود تا به حاکمان درخصوص چگونگی هدایت و روابطشان با سایر حاکمان مشورت و مشاوره بدهند با این حال حتی در زمان ما با اینکه دیپلماسی تا حد زیادی توسط فناوری و تکنولوژی کمک می شود هنوز هم به عنوان یک هنر باقی مانده است.
بند چهارم: توسعه دیپلماسی
در بحث توسعه دیپلماسی مرور کلی سالهای پس از دهه ۱۹۶۰ ما را در برابر چشم اندازی قرار می دهد که ازورای آن می توانیم برخی از تحولات عمده بوجود آمده در این دوره را بهتر بررسی کنیم. در سال ۱۹۶۱ هارولد نیکلسون تجزیه و تحلیل خود را در مورد گذشته و حال دیپلماسی درنشریه امور خارجی [فارن افرز] منتشر ساخت که مشحون از رنگ و بوی جنگ سرد و نفوذبرخوردهای ایدئولوژی در دیپلماسی و تاثیر آن بر نحوه تبیین قضایا و انتقال از دیپلماسی قدیمی مبتنی بر گروه کوچکی از نخبگان بین المللی به مفهوم جدید یا دموکراتیک روابط بین المللی که به رغم پیچیدگی فزاینده آن مستلزم توضیح مسائل برای مردم و دیپلماسی آشکار است. از دید نیکلسون تحول چشمگیر دیگر، تحول در ارزشها به ویژه در قالب از دست رفتن روابط مبتنی بر ایجاد اعتماد و کسب اعتبار بود کمی بعد از نیکلسون لیو نیگستون در یادداشتهای خود به کاهش قدرت تصمیم گیری سفیر و افزایش حوزه صلاحیت وی از طریق دیپلماسی اقتصادی و تجاری بهره برداری بیشتر از دیپلماسی شخصی و فشار دیپلماسی چندجانبه و به همراه آن افزایش بهره گیری از متخصصان اشاره کرد در سالهای آخر دهه ۱۹۷۰ پلیشکه در بررسی تحولات حادث تا اواخر دهه ۱۹۷۰ بسیاری از این نکات را تایید کرد ولی در مورد محیط دیپلماتیک به توسعه جامعه بین المللی از جمله گرایش به سمت چند بارگی و کوچک شدن و انتقال کانون قدرت تصمیم گیری به پاییتخت های ملی اشاره کرد. افزون بر این در همان ایام برنجر با اشاره به مساله شیوه ها افزایش حجم ملاقاتها و افزایش معاهدات راگوشزد کرد سرانجام آدام واتسون در بازنگری دیپلماسی و ماهیت مذاکرات دیپلماتیک در دهه ۱۹۸۵ به طیف وسیعی از وزارتخانه هایی که در حال حاضر در اجرای دیپلماسی مشارکت دارند و به همان نسبت به کاهش نفوذ وزرای خارجه افزایش مداخله مستقیم سران حکومت درجزئیات سیاست خارجی و دیپلماسی و افزایش اهمیت رسانه های خبری اشاره کرد. از نظر واتسون گفتگوهای دیپلماتیک «عمومی تر شده و ازجنبه ایدئولوژیک آن نیز کاسته شده است و دو ابر قدرت بجز در زمینه های جدید و خاص در نظامی اتمی سلطه چندانی در سایر زمینه ها ندارند[۵۴].»
گفتار دوم: اصطلاح دیپلماتیک
در مورد اصطلاح «دیپلماتیک» هم که صنعت مشتق از «دیپلماسی» است توضیح و تعریفی لازم است. در فارسی غالبا واژه سیاسی بجای واژه دیپلماتیک و «مامور سیاسی» و «نماینده سیاسی» به جای مامور و نماینده دیپلماتیک بکار می رود در حالی که بین معانی سیاست و دیپلماسی تفاوت است. سیاست اجمالا خط مشی دولت برای وصول به اهدافی است که معین کرده که به خود آن اهداف هم سیاست گفته می شود اما دیپلماسی نحوه اعمال و اجرای آن سیاست ها در خارج کشور و نسبت به دولتهای بیگانه است. بنابراین آنچه که دیپلماسی را از سیاست جدا می کند جنبه خارجی بودن آن یا اجرا شدن آن در خارج از کشور است به عبارت دیگر دیپلماسی اجرای سیاست خارجی دولت است. [۵۵]
بند اول: دیپلمات
دیپلمات در اصطلاح عمومی به کسی گفته می شود ک در فن محاوره و گفتگو زبردست باشد در معنای خاص دیپلمات کسی است که در حرفه دیپلماسی است و شغل او انجام اموری از سیاست خارجی کشور خود در یک کشور دیگر است و موضوعی از امور خارجی دولت را بوسیله مذاکره با دولت دیگر انجام می دهد با وجود این مقصود ازعنوان خاص دیپلمات مامورانی هستند که منحصرا در شغل و حرفه دیپلماسی کار می کنند. دیپلماسی رموزی دارد و دیپلمات خوب کسی است که آن رموز را می شناسد. به این جهت مشکل می توان صفات لازم یک دیپلمات خوب را مشخص کرد و این تشخیص را معمولا از نتیجه و آثار کار دیپلمات می دهند.
«رفتار دیپلمات باید آشکار و گفتار او ساده و صریح باشد مگر در آنچه که لازم می داند مخفی بماند. در مذاکرات هرگز نباید وعده ای بدهد که خود به اجرای آن اطمینان ندارد و به تقلب نیز نباید متوسل شود زیرا تقلب نشانه پستی است. رمز موفقیت در مذاکرات هم آهنگ ساختن علائق دو طرف است با صداقت نه با تزویر و نیرنگ. تهدید همیشه آثار زیان آور دارد. دیپلمات خوب باید کنجکاو و قادر به درک افکار دیگران باشد. باید به زبانی که با طرف خود صحبت می کند کاملا مسلط باشد و در محاوره از فکر طرف آگاه گردد. سخن او باید هوشمندانه و بانزاکت باشد. دیپلمات باید در بیان مطلب دلیر و در عین حال ملایم و صبور باشد. در پذیرایی سخاوتمند باشد. بدین جهت انتخاب دیپلمات باید با توجه به ارزشهای او باشد[۵۶].
بند دوم: زبان دیپلماتیک
دولتها همه با هم روابطی دارند که وسیله نمایندگانشان انجام می شودو چون نمایندگان هر دولت زبان خاص خود را دارند که دیگران آن را نمی فهمند ناچار باید به زبانی مذاکره یا مکاتبه نمایند که برای هر دو طرف مفهوم باشد ومقاصد یکدیگر را به طور صریح درک کنند یا مترجمینی که به زبان هر طرف مسلط باشند مطالبه مورد نظر آنها را برای طرف دیگر به زبان او برگردانند[۵۷].
در مذاکرات وقتی از دو دولت تجاوز و بین چند دولت بشود یا مکاتباتی باید بین آنها مبادله گردد باید زبان مشترکی باشد که همه آن را بدانند و به آن زبان مقاصد یکدیگر را در مذاکره با مکاتبه به سایرین بفهمانند. این زبان مشترک را زبان دیپلماتیک می گویند.
چون کشورهای اروپایی فرهنگ و تمدن مشترکی داشتند و دارند که از تمدن رم قدیم ریشه گرفته از زمان های قدیم بین آن کشورها زبان لاتین مفهوم بود و در روابط دیپلماتیک آنها نیز لاتین زبان مشترک برای مذاکرات و مکاتبات وعهدنامه ها بود. در اواسط قرن هفدهم و زمان سلطنت لویی چهاردهم در فرانسه که روابط بین المللی اروپا به طور گسترده افزایش یافت، کشور فرانسه تحت تاثیر نفوذ سیاسی آن پادشاه مرکز ثقل سیاست اروپا شد و به این جهت زبان فرانسه در محافل دیپلماتیک رایج گردید از آن به بعد زبان فرانسه منحصرا زبان بین المللی و دیپلماتیک شد.
در جنگ جهانی اول پای آمریکا به اروپا کشیده شد و نفوذ آمریکا در مذاکرات صلح و تاسیس جامعه ملل، زبان انگلیسی را وارد مناسبات و روابط بین المللی که به طوریکه قرارداد معروف ورسای بین متفقین فاتح و آلمان به زبان انگلیسی نوشته شد و جامعه ملل زبان انگلیسی و فرانسه را به طور یکسان زبان رسمی دانست و زبانهای چینی و روسی به خاطر نقش مهم آنها در جنگ و سیاست جهان و شورای امنیت و نیز زیان اسپانیولی به خاطر اینکه یک کشور بزرگ به آن متکلم است وارد کار سازمان ملل شدند و اکنون مذاکرات و سخنرانیها در مجامع عمومی سازمان و موسسات وابسته به آن و همچنین گزارشها و نوشته های دیگر سازمان به این پنج زبان است و اسناد و عهدنامه های سازمان ملل بر فرانسه وانگلیس رسمیت دارند[۵۸].
در حال حاضر با توجه به نفوذ آمریکا در سیاست جهان سبب عقب رانده شدن زبان فرانسه در روابط بین المللی شده و اکنون جز در مواقعیکه دولت فرانسه یا یک دولت فرانسه زبان مطرح است از زبان فرانسه استفاده می شود.
زبان انگلیسی رایج ترین زبانها در روابط بین الملل و افراد کشورهای مختلف اعم از غرب و شرق است و نمایندگان دولتها در مذاکرات حضوری با نمایندگان دول دیگر می توانند به زبان ملی خود با واسطه مترجم صحبت کنند اما در مکاتبات همیشه زبان فرانسه یا انگلیسی بکار برده می شود و اگر به زبان ملی باشد باید به یکی از دو زبان فرانسه و انگلیسی برگردانده شود.
امروزه جامعه ملل متحد یعنی سازمان های ملل متحد و آژانس های وابسته به آن یک کنفرانس دیپلماتیک جهانی را تشکیل می دهند که دائم در حال برگزاری جلسه می باشند در واقع تعداد نهادهای بین المللی معین نهادهای چندجانبه و تکرار کنفرانس ها به حدی رسیده است که گاها مشکل است بتوان به یاد آورد که زمانی نه چندان دور دیپلماسی کاملا مبتنی بر روابط دو جانبه هدایت می شد با این وصف رشد بسیار عظیم دیپلماسی چند جانبه بیانگر اهمیت تحولاتی در دنیای نوین می باشد. در جهان معاصر و نوین که اکثرا روابط ماهیت فنی دارد هنوزهم دیپلماسی دو جانبه محور فعالیت های دیپلماتیک محسوب می شود و همچنان از طریق کانالهای وزارت امورخانه و نمایندگان دیپلماتیک هدایت می شود.
بند سوم: برقراری روابط دیپلماتیک
برقراری روابط دیپلماتیک بر پایه عادت و رسم ساده ای استوار است و امروزه هنوز هم هیچ گونه الزام حقوقی برای کشورها دراین مورد وجودندارد. بدیهی است این امر ناشی از اصل حاکمیت و استقلال هر کشور است، زیرا هیچ قاعده حقوقی نمی تواند کشوری را به برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای دیگر و تاسیس نمایندگی در آن کشورها مجبور نماید، اما برقراری روابط دیپلماتیک شرایطی دارد که در زیر به شرح آنها پرداخته می شود. [۵۹]
بند چهارم: شرایط برقراری روابط دیپلماتیک
دو دولت زمانی می توانند باهم روابط دیپلماتیک برقرار کنند که باهم در آن توافق[۶۰] کرده باشند. لذا می توان شرایط برقراری روابط دیپلماتیک را به این ترتیب خلاصه کرد.
۱- دو طرف رابطه به معنای حقوق بین الملل دولت باشند.
۲- دو طرف رابطه موجودیت رسمی و هویت یکدیگر را شناخته باشند.
۳- برای برقراری چنین رابطه توافق کرده باشند.
بنابراین نتیجه گرفته می شود که واحدهای سیاسی و ملی که صفت دولت بر آنها اطلاق نشود نمی توانند طرف رابطه دیپلماتیک باشند[۶۱].
گفتار سوم: حقوق دیپلماتیک
حقوق دیپلماتیک به عنوان یکی از شاخه ها یا شعبات حقوق بین الملل دارای سابقه تاریخی کهنی است. زیرا روابط دیپلماتیک به صورت سنتی به دوران باستان باز میگردد.امروزه طبق حقوق دیپلماتیک، اولین مرحله اجرای این حقوق، برقراری روابط دیپلماتیک است .پس از آن موضوع، انواع ماموریت دیپلماتیک مطرح می شود؛ یعنی اینکه ماموریت حالت دایمی دارد یا موقتی. بعد از مشخص شدن نوع ماموریت، مساله نقش و وظایف ماموران دیپلماتیک پیش می آید. سپس این پرسش اساسی توجه ما را به خود جلب می کند: ماموران دیپلماتیک در برابر وظایفی که بر عهده دارند، از چه مصونیتها و مزایایی برخوردارند؟ آنگاه در پایان علل خاتمه ماموریت دیپلماتیک مطرح می گردد.
بنابراین اجرای حقوق دیپلماتیک با برقراری روابط دیپلماتیک آغاز می شود و با خاتمه ماموریت دیپلماتیک پایان می پذیرد.
بند اول: تاریخ مختصر حقوق دیپلماتیک
تا سال ۱۸۱۵ کلیه قواعد حقوقی قابل اجرا در روابط دیپلماتیک، ریشه عرفی داشت. در این سال پادشاهان اروپایی در کنگره وین تصمیم گرفتند تا حقوق مدون و نوشته ای جایگزین حقوق عرفی نمایند، اما آنان در ۲۱ نوامبر ۱۸۱۸ تنها موفق شدند که سندی در مورد سلسله مراتب ماموران دیپلماتیک (دیپلماتها)، معروف به مقررات وین تدوین کنند. مقررات وین با پروتکل «اکس لاشاپل» کامل گردید. در ۲۰ فوریه ۱۹۲۸، کشورهای امریکایی عضو اتحادیه پان امریکن (سلف سازمان کشورهای امریکایی) معاهده ای در مورد روابط دیپلماتیک در هاوانا تهیه و تصویب کردند، هرچند دامنه اجرای آن محدود بود.
پس از جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد، کمیسیون حقوق بین الملل را مامور تهیه و تنظیم معاهده ای عام و جهانی درخصوص روابط دیپلماتیک نمود. این کمیسیون کار نگارش قطعی را در سال ۱۹۵۸ تمام کرد و طرح آماده تصویب گردید. در دسامبر ۱۹۵۹، مجمع عمومی طی قطعنامه ای از اعضا دعوت نمود تا در بهار سال ۱۹۶۱ درکنفرانسی که به همین منظور در وین تشکیل می گردد، گردهم آیند.
کنفرانس در مورد مقرر تشکیل شد و به اتفاق آرا طرح پیشنهادی کمیسیون حقوق بین الملل را تصویب نمود و از ۱۸ آوریل ۱۹۶۱، عهدنامه برای امضای کشورهای شرکت کننده آماده شد. عهدنامه جدید وین در واقع نظام عرفی موجود را به کلی درهم ریخت و شکل تازه ای به روابط دیپلماتیک بخشید. عهدنامه مشتمل بر یک مقدمه و ۵۳ماده و دو پروتکل ضمیمه است:یکی پروتکل اختیاری مربوط به حل اجباری اختلافات ناشی از عهدنامه که از ۲۴ آوریل ۱۹۶۴ به مرحله اجرا درآمد و دیگری، پروتکل اختیاری مربوط به تحصیل تابعیت (منع اعطای تابعیت کشور پذیرنده به ماموران دیپلماتیک).
بند دوم: کشورها به عنوان طرفین روابط
نخستین شرط برقراری روابط دیپلماتیک آن است که طرفین آن روابط «کشورها» باشند. به بیان دیگر روابط دیپلماتیک منحصرا روابط میان کشورهاست. این شرط در عهدنامه ۱۹۶۱ به صراحت پیش بینی شده است.
واتیکان یا سریر مقدس را هرچند به معنی دقیق کلمه، نمی توان کشور محسوب نمود، اما از حق برقراری روابط دیپلماتیک با کشورها برخوردار است.
بند سوم: شناسایی کشور و حکومت
شرط دوم برقراری روابط دیپلماتیک، شناسایی کشور و دولت یا حکومت توسط کشورهای طرفین روابط دیپلماتیک است. کشور کامل ترین سازمان متشکل سیاسی، مهمترین عضو جامعه بین المللی و به منزله یک نهاد حقوقی، عضو اصلی و اولیه و منظم و مقتدر جامعه بین المللی است و عامل برقراری روابط بین المللی و درنتیجه، شخص اصلی و تابع اساسی حقوق بین الملل است.
از دیدگاه حقوق بین الملل، کشور یا دولت از اجتماع دایمی ومنظم گروهی از افراد بشر که در سرزمین معین و مشخصی، به طور ثابت سکونت گزیده و مطیع یک قدرت سیاسی مستقل هستند، تشکیل شده است. چنین کشوری دارای استقلال و حاکمیت کامل بوده و تنها از مقررات حقوق بین الملل پیروی می کند و اهلیت برقراری روابط با سایر کشورها را دارد.
بند چهارم: رضایت متقابل کشورها
مهمترین شرط برقراری روابط دیپلماتیک میان کشورها و اعزام هیاتهای دیپلماتیک دایمی، رضایت متقابل کشورهاست (ماده ۲ عهدنامه ۱۹۶۱) که این رضایت به گونه ای کمابیش رسمی بیان می شود (اعلامیه، معاهده مودت و مانند اینها) [۶۲]
گفتار چهارم: منابع حقوق دیپلماتیک
کلیه رشته های حقوق و کم و بیش از منابع مشابه اتخاذ و تدوین شده اند، تنها تفاوتی که بین آنها دیده می شود این است که اهمیت هر یک از منابع در رشته های مختلف حقوق متفاوت است. [۶۳] درحقوق دیپلماتیک مانند سایر قسمت های حقوق بین الملل عمومی رسوم بطور کلی در درجه اول منابع از حیث قدمت و پس از آن عهدنامه ها و قوانین داخلی و رویه های قضایی و عقاید علمای حقوق قرار دارند.
الف) رسوم
رسوم موقعی بعنوان اولین منبع حقوقی ذکر می شودکه منشا قواعد موضوعه قانونی در همان قسمت باشد. رسوم عبارت از رویه هایی است که در زمان طولانی در موارد مشابه مورد عمل بوده و آنقدر استمرار پیدا کرده باشد که احساس نوعی الزام اجرایی ایجاد نماید. از این حیث حقوق دیپلماتیک تفاوت زیادی با رشته های دیگر حقوق ندارد، زیرا در ابتدا کلیه روابط افراد در یک جامعه با رسوم نظام گرفت. اکنون دیگر در حقوق داخلی رسوم نقشی ندارد مگر در جوامعی که قانون مدون برای کلیه روابط بین افراد و اجتماع نداشته باشند. معذلک حتی در جوامع نظام قانونی نیز مواردی چند درحقوق خصوصی می توان یافت که با وجود قواعد موضوعه رسوم به تنهایی ماخذ قاعده حقوق باشد. بهمین جهت در آن رشته ها رسوم بعد از قوانین قرار می گیرند[۶۴].
در جامعه بین المللی که قدرت قانونگذاری واحد وجود ندارد عهدنامه ها جای قوانین را می گیرند ولی چون کلیه روابط بین المللی هنوز تابع قراردادهای عمومی مدون نیست رسوم نقش مهمی دارند. در میان قواعد حقوق بین الملل عمومی احتمالا روابط دیپلماتیک قدیمیترین نوع روابط بین دول است، ولی دیرتر از روابط دیگر بین المللی تحت قاعده و نظم درآمده و همین قواعد قراردادی نیز در قسمت مهمی، برسوم معمول و موردقبول اکثریت دول مراجعه می دهند. بعلاوه در حقوق دیپلماتیک مواردی که هنوز در عهدنامه ها تسجیل نشده و فقط به اعتبار مرسوم و متعارف بودن رعایت می شود بسیار است چنانکه درضمن بحث فصول مختلف این حقوق خواهد آمد.
مشخص ترین قاعده حقوق مدون ولی مهم از رسوم دیرین، اصل مصونیت دیپلماتیک است و معافیت از بعضی عوارض یا استفاده از تسهیلات و مزایا که صرفا مبنی بر نزاکت مرسوم است نه قاعده حقوقی.
ب) عهدنامه ها
در حقوق بین الملل عمومی عهدنامه ها در حکم قانون هستند که امضاکنندگان را ملزم به اجرا می کنند. اگر امضاکنندگان دو یا چند دولت معدود باشند تعهدهای مندرج در قرارداد فقط همان دولتهای امضا کننده را متعهد و مکلف به اجرا می کند، و درصورتیکه عهدنامه عمومی ومفتوح برای کلیه دول باشد قاعده یا قواعد حقوقی عمومی ایجاد می نماید، مانند عهدنامه های مربوط به قواعد جنگ و پست و ارتباطات و امثال آن[۶۵].
در عهدنامه اعم از خصوصی و عمومی حقوق و تکالیف معمولا متقابل هستند و کلیه امضا کنندگان در آن متساویا شریکند. در پاره ای قراردادهای خصوصی بین دو دولت ممکن است برخلاف اصل، امتیازی به یک طرف داده شود بدون آنکه طرف یا طرفهای دیگر از آن مستفید باشند. اینگونه قراردادها معمولا بین یک کشور قوی و یک کشور کوچکتر و ضعیف بوده و شواهد بسیار در گذشته دارد. مثلا ممکن است یک دولت در قرارداد خود با دولت دیگر حق داشتن درجه بالاتر یا اعضاء بیشتر برای نمایندگان دیپلماتیک خود بدست آورد.