با توجه به تحولات موجود در حقوق بین الملل معاصر و رویه دولتها و قضایای موجود در مداخلات بشردوستانه و عکس العمل شورای امنیت می توان چنین نتیجه گرفت که نیاز به «مداخلۀ بشردوستانه» در برابر تهدیدات امنیتی بیش از پیش احساس می شود [۱۵۶] و رویۀ پیشین و سکوت شورای امنیت در برخی موارد توسل به این اقدام، رضایت ضمنی سازمان ملل را نیز در بردارد؛بدین ترتیب که آن را به یک موجود مستقل حقوقی وپذیرفته شده در حقوق بین الملل مبدل کرده،اما همچنان راه برای سوءاستفاده باز است.
در هر حال با عنایت به اپیدمی جنگهای داخلی و نقض پی در پی حقوق بشر در دهۀ ۹۰ و رویارویی شدید «مداخله» و «حاکمیت»؛ مفهوم «امنیت ملی» و «امنیت انسانی» بیش از پیش مورد توجه قرارگرفت و نیاز به یک چارچوب مفهومی جدید برای اقدام بین المللی در برابر توسعۀ تهدیدات و جنگ های قومی و نژادی و غیره، موجب شد «کمیسیون بین المللی مداخله و حاکمیت» (ICISS) در اواخر سال ۲۰۰۱ با ارائه گزارشی با عنوان «مسئولیت حمایت»[۱۵۷] به دبیر کل سازمان ملل، درصدد تغییر مفهوم «حق مداخله» به «مسئولیت حمایت» برآمده و از این طریق بتواند به اختلافات موجود بر «مداخله بشردوستانه» که ناشی از اختلاف نظر بر پذیرش «حاکمیت» یا «مداخله» بود تا حد زیادی فائق آید.[۱۵۸] هر چند به اعتقاد برخی از صاحبنظران، مسئولیت حمایت در واقع همان «مداخله بشردوستانه» است و اینگونه بازی با کلمات برای مشروع جلوه دادن این مداخله است.[۱۵۹]
دکترین مسئولیت حمایت، که در بحران گرجستان مستمسک ادعاهای روسیه بود، در فصل آتی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
فصل دوم-روابط روسیه و گرجستان در گستره تاریخ
مناسبات روسیه و گرجستان چه بصورت مخاصمه و مناقشه و چه همکاری و تعامل ، ریشه در تاریخ دارد که نقطه عطف آن به قرن نوزدهم و زمانی برمیگردد که امپراطوری روسیه گرجستان را ضمیمه خاک خود ساخت. تنش ها و کشش های موجود ناشی از موقعیت خاص و ژئوپلتیک گرجستان است که هم برای روسیه و هم برای غرب حائز اهمیت فراوان است.
بدین جهت تحلیل ریشه های درگیری ۸-۱۲ آگوست ۲۰۰۸ و انگیزه طرفین از رهیافت شناخت موقعیت هریک از عناصر درگیری در منطقه امکان پذیر خواهد بود.
گفتار اول- موقعیت گرجستان،اوستیای جنوبی و آبخازیا در منطقه
قفقاز از جمله مناطق بحران خیز جهان به شمار می رود که ظرفیت شعله ور شدن اختلافات وفراهم آوردن محیط مناسب برای رویارویی قدرت های بزرگ را داراست.از میان مناطق جدایی طلب گرجستان، اوسیتای جنوبی در شمال و آبخازیا در شمال غرب گرجستان به دلایلی که ذکر خواهد شد مورد حمایت روسیه بوده و از طرفی آجاریا که در جنوب غرب گرجستان واقع شده از مدت ها پیش موضوع نزاع گرجستان و ترکیه بوده است.
نظر به اینکه در این پایان نامه بررسی وقایع -۱۲۸ آگوست ۲۰۰۸ مدنظر می باشد که دو منطقه جدایی طلب آبخازیا و اوستیای جنوبی را درگیر خود ساخت،در ابتدا به طور اجمالی موقعیت گرجستان در قفقاز را (که کشوری مهم از لحاظ موقعیت استراتژیک در منطقه به شمار میرود )مورد بررسی قرار داده،آنگاه به معرفی وضعیت و جایگاه دو منطقه جدایی طلب اوستیای جنوبی و آبخازیا در این کشور می پردازیم.
مبحث اول-موقعیت گرجستان در منطقه قفقاز جنوبی
با فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱ میلادی و پایان یافتن جنگ سرد ، فضای ژئوپلتیک تازه ای در منطقه قفقاز ایجاد گردید. منطقه ای که به علت در برداشتن بیش از ۵۰ قومیت مختلف با تفاوت های نژادی،
زبانی، مذهبی، فرهنگی و اجتماعی، آن را “موزائیک اقوام” نامیده اند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
تجزیه اتحاد جماهیر شوروی موجب تشکیل سه کشور مستقل آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در منطقه قفقاز جنوبی گردید و البته به دنبال آن و به سبب همخوان نبودن مرزهای قومی و نژادی در سطح فرو ملی، پنج منطقه خود مختار در این بخش پدید آمد. از این پنج منطقه، تنها در کشور گرجستان که موضوع مورد بحث ماست سه منطقه خود مختار آبخازیا[۱۶۰]، اوستیایی جنوبی[۱۶۱] و آجاریا[۱۶۲] به دگرگونی های سیاسی-امنیتی و اجتماعی منطقه قفقاز ویژگی خاصی بخشیده اند.
به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران ، قفقاز از منظر جغرافیای سیاسی، منطقه ای مهم و استراتژیک به شمار
می رود، چه از این نظر که در دوران جنگ سرد منطقه برخورد دو قلمرو ژئو استراتژیک دریایی – زمینی پیمان ورشو و ناتو بوده و در حال حاضر نیز محل تلاقی حضور نیروهای غرب، به ویژه امریکا و روسیه و البته حوزه امنیتی روسیه به شمار می رود و چه از این حیث که با واقع شدن در میان دریای سیاه و مازندران به منزله چهارراهی حیاتی برای داد و ستدهای تجاری میان شرق و غرب بوده و صد البته خود دارای منابع عظیم نفت و گاز در منطقه است[۱۶۳]. بدین ترتیب آنها گرجستان را الگویی کوچک از این منطقه و به عبارتی قفقاز کوچک می دانند.
گرجستان، کشوری است در جنوب منطقه پر التهاب قفقاز که در تاریخ آوریل ۱۹۹۱ از شوروی سابق اعلام استقلال نمود . این کشور در شمال با روسیه، در غرب با دریای سیاه، در جنوب و جنوب غربی با ارمنستان و ترکیه و در شرق با جمهوری آذربایجان هم مرز می باشد. رشته کوه های قفقاز از یک سو و تماس جغرافیایی با دریای سیاه از سوی دیگر، علی رغم وجود توده های هوای سرد از شمال (روسیه) آب و هوای معتدلی را برای این کشور به ارمغان آورده است.[۱۶۴]
تفلیس پایتخت جمهوری گرجستان، دارای مساحتی حدود ۶۹۷۰۰ کیلو متر مربع و جمعیتی بالغ بر ۴۶۰۰۰۰۰ نفر می باشد. طبق آمار های منتشر شده در پایان سال ۲۰۰۶ ترکیب نژادی مردم این کشور چند قومیتی عبارت است از: گرجی ۸/۸۳%، آذربایجانی ۵/۶%، ارمنی ۷/۵%، روس ۵/۱%، آبخازی ۱/۰%، اوستی ۹/۰%، کرد ۵/۰%، یونانی ۳/۰%، اوکراینی ۲/۰% و یهودی ۱/۰% . از لحاظ مذهبی نیز بیش از ۸۰% مردم گرجستان مسیحی ۱۱% مسلمان و ۶% از دیگر مذاهب می باشند.[۱۶۵]
بر اساس مستندات تاریخی این کشور زمانی جزو ایران بوده و حتی در دوران صفویه، مادر بیشتر شاهان گرجی بودند و در بسیاری از مناصب کشوری و لشگری حضور گرجی ها شایان توجه بوده است. نهایتاً در سال ۱۱۹۱ هجری شمسی ( ۱۸۱۳ میلادی) به موجب عهدنامه گلستان، این سرزمین رسماً از ایران جداشد و به خاک روسیه تزاری پیوست[۱۶۶].
به جز سده دوازدهم میلادی که در این سرزمین حاکمیتی یکپارچه وجود داشته. در سده های پیش و پس از آن، هر بخش برای خود ساختار حکومتی و پادشاهی جداگانه ای داشته است[۱۶۷]. از این چند پاره گی و ادعای استقلال مناطق مختلف تا آنجا ادامه یافت که پس از استقلال گرجستان، آتش زیرخاکستر جدایی طلبان دوباره شعله ور شد و هر دو طرف را به تکاپو انداخت و البته جز جنگ میان دولت مرکزی و جدایی طلبان و تحمل هزینه های گزاف پیامد دیگری به دنبال نداشت.
مبحث دوم-موقعیت اوستیای جنوبی در گرجستان
استان اوستیای جنوبی، منطقه ای خود مختار می باشد. پایتخت این استان، “تسخینوالی”[۱۶۸]، با مساحت ۳۹۰۰ کیلومتر مربع در شمال گرجستان، تزدیک به ۴/۵ درصد از خاک این کشور را در برمیگیرد[۱۶۹].
در واقع این خود مختاری از سال ۱۹۲۲ و در زمانی که گرجستان ، جمهوری سوسیالیستی زیر مجموعه شوروی بود ، به اوستیا داده شد و آن را به صورت یک استان (ابلاست[۱۷۰]) خود مختار درآورد که از نظر درجه
بندی فراتر از جمهوری خود مختار(آبخازیا و آجاریا ) می باشد. در سرشماری رسمی که در سال ۱۹۸۹ پیش از بروز درگیریهای داخلی انجام پذیرفت، جمعیت این منطقه خود مختار کمتر از حدود ۰۰۰ ۹۸ تن اعلام گردید که ۶۱/۶۶% از آن نژاد اوسیتایی و ۴۴/۲۹% نژاد گرجی بودند[۱۷۱]. دراوسیتای جنوبی، گذشته از اوستی ها (که از نژاد آلمانی های ایرانی تبار می باشند)، روس ها، گرجی ها، ارمنی ها و یونانیها نیز زندگی می کنند. در واقع در مجموع مردمانی از ۴۰ ملیت مختلف در این سرزمین گردهم آمده اند[۱۷۲].
اوستیاها تنها قوم مسیحی ارتدکس قفقاز شمالی به شمار می روند و باقی اقوام در این سرزمین مسلمانند لذا روسیه همواره نسبت به آنان ملاحظات خاصی داشته است[۱۷۳]. البته این تمایلات دو سویه است و اوسیتایی ها نیز همواره تمایلاتی به روسیه داشته و دارند. نمونه بارز آن در فروپاشی شوروی نمایان شد ، چرا که این استان از معدود جمهوریهای بود که گرایشات جدایی طلبانه از روسیه نداشت . اوسیتای جنوبی در کنار مرز با روسیه قراردارد و درست در نقطه مقابل آن اوسیتای شمالی واقع است. در واقع در نخستین سالهای دهه ۱۹۲۰ و با پایان گرفتن اتحاد جماهیر شوروی، اوسیتای جنوبی به طور رسمی به دومنطقه شمالی و جنوبی تقسیم گردید که جمهوری خود مختار اوسیتای شمالی در چارچوب فدراسیون روسیه و استان خود مختار اوسیتای جنوبی در درون مرزهای سیاسی گرجستان در دامنه جنوبی کوههای قفقاز قرار گرفتند. مردم اوسیتا همواره از این جدایی ناخرسند بودند و نخستین عکس العمل بیرونی این نارضایتی ائتلاف این مردم با ارتش سرخ بود که در ۱۹۲۱ برای رویا رویی با حکومت وقت گرجستان به این منطقه لشکر کشی نمود.[۱۷۴]
شایان توجه است که حزب کمونیست و زمامداران اتحاد جماهیرشوروی در آن زمان با پیوستن دو اوسیتا به یکدیگر سخت مخالف بوده و در این زمینه از سیاستهای گرجستان حمایت می کردند به هر ترتیب پس از این درگیری اوسیتای جنوبی به عنوان منطقه خود مختار به گرجستان بازگشت و تا سال ۱۹۸۹ تنش چشمگیری میان گرجی ها و اوسیتایی ها به وجود نیامد.
اما در ۱۰ نوامبر ۱۹۸۹ شورای عمومی محلی اوسیتای جنوبی رسما از شورای عالی گرجستان تقاضا نمود که وضعیت آن منطقه را به “جمهوری خود مختار[۱۷۵]“، ارتقا بخشد. لکن شورای عالی گرجستان از این اقدام امتناع نمود. به دنبال رد این تقاضا از سوی دولت مرکزی در ۲۸ نوامبر ۱۹۹۰، شورای عمومی محلی اوسیتای جنوبی، خود راسا این بخش را به “جمهوری شوروی اوسیتای جنوبی”[۱۷۶] تغییر نام داده و در ۹ دسامبر همان سال انتخاباتی برای شکل گیری یک شورای عالی جدید برگزار نمود. با این همه و علی رغم حضور ۷۱ در صدی جمعیت محلی در انتخابات مذکور، این انتخابات از سوی جمعیت گرجی تبار اوستیای جنوبی تحریم گردید. همچنین دو روز بعد شورای عالی گرجستان نیز انتخابات اخیر را غیر مشروع خوانده و نتیجه آن را باطل دانست و همچنین خود مختاری اوسیتای جنوبی و موجودیت شورای عمومی محلی آن را لغو نمود. در واقع هرچند این جنبش جدایی خواهی عمدتا و به ظاهر بر سر مسئله زبان بود، ولی در واقع آن ها خواستار پیوستن به اوستیای شمالی بودند، که این خواسته از سوی پارلمان گرجستان رد شد و اتفاقا محدودیت های بیشتری (در جراید و برگزاری تظاهرات) در اوستیای جنوبی اعمال شد.[۱۷۷]
به هر حال تلاش های تفلیس در تحمیل حکومت مستقیم خود بر اوستیای جنوبی و اعلان زبان گرجی به عنوان تنها زبان رسمی آن، منجر به یک جنگ تمام عیار داخلی گردید. در این درگیری بر خلاف گذشته، روسیه به حمایت از اوستیای جنوبی پرداخت و نیرو های نظامی خود را برای پشتیبانی به منطقه درگیری فرستاد. شورای عالی گرجستان نسبت به دخالت مسکو در امور داخلی گرجستان اعتراض نموده و خواستار کناره گیری نیرو های روس شد. با این حال مسکو اظهارات گرجستان را نادیده گرفت در هفتم ژانویه ۱۹۹۱، گورباچف رئیس جمهور وقت اتحاد جماهیر شوروی طی دستوری، از میان نیروها و واحدهای نظامی گسیل شده به منطقه اوسیتای جنوبی، خواستار عقب نشینی تمام واحدها به استثنای سربازان شوروی شد. شورای عالی گرجستان مجدداً نسبت به این امر اعتراض نموده و آنرا مداخله ای شرم آور در امور داخلی گرجستان و تجاوز به تمامیت ارضی خود دانست. به دنبال استقلال گرجستان در ۹ آوریل ۱۹۹۱، اوسیتای جنوبی (همچون آبخازیاو آجاریا) از سلطه دولت مرکزی خارج شده و جنبش جدایی طلبی شدت یافت و استقلال طلبان با دولت مرکزی وارد جنگ گردیده و در این درگیری بیش از هزار تن کشته شده و حدود ۲۳۰۰۰ گرجی تبار مجبور به فرار از اوسیتای جنوبی و سکنی گزیدن در دیگر مناطق گرجستان شدند. اما نهایتاً با میانجی گری روسیه در ۲۴ ژوئن ۱۹۹۲ این درگیری ها خاتمه یافت و موافقت نامه آتش بس میان گرجستان ، اوسیتای جنوبی و روسیه در بندر سوچی، واقع در روسیه ،منعقدگردید و به همین نام مشهور شد.[۱۷۸] بموجب این موافقتنامه ، نیروهای حافظ صلح مشترک (روسی، گرجی، اوسیتای شمالی ) به منطقه اوسیتای جنوبی گسیل شدند تا بر آتش بس نظارت داشته باشند. هرچند نیروهای حافظ صلح روسی در این منطقه به ظاهر بیطرف بودند، اما در راستای سیاستهای فدراسیون روسیه از تجزیه طلبی نژادی اوسیتای جنوبی حمایت می کردند. در مقاطع مختلف نیز هیأتی از کنفرانس امنیت و همکاری اروپا[۱۷۹] (که بعدها به سازمان همکاری و امنیت در اروپا -OSCE – تغییر نام داد)، برای نظارت بر موافقتنامه، از منطقه بازدید کردند. هرچند اجرای این آتش بس گسترده منجر به ایجاد صلح بین طرفین درگیر و بازگشت شماری از پناهندگان جنگی و مردمان عادی به خانه های خود شد، اما نتواست درباره آینده وضعیت اوسیتای جنوبی تصویر روشن و قابل قبولی به طرفین ارائه کند و در واقع آرامش مقطعی به ارمغان آورد.[۱۸۰]
جرقه دیگر درگیری میان دولت مرکزی و اوسیتای جنوبی به قانون اساسی جدید گرجستان مصوب ۱۹۹۵ برمی گردد. هرچند ادوارد شوارد نادزه، رئیس جمهور وقت گرجستان همواره مدعی یافتن راه حل مسالمت آمیز برای خاتمه درگیری ها بود، موادی که در این قانون گنجانده شد، موجب بروز اعتراضات مجدد جدایی طلبان گردید.[۱۸۱] بدین ترتیب که علیرغم برقراری آرامش نسبی و فروکش کردن تنش ها و درگیریها، دولت مرکزی گرجستان، به جای سیاستگزاری در راستای حفظ آرامش یکپارچگی، در قانون اساسی جدید خود اشاره ای به وضعیت سیاسی-اداری اوسیتای جنوبی، آبخازستان و آجارستان نکرد و به این ترتیب مقدمات و بهانه اعتراضات و تنشی دیگر را فراهم آورده و موجب تشدید مشکل تجزیه طلبی شد.
گرجی ها براین ادعا هستند که اوستها مهاجرانی می باشند که در دوران حمله تیمور به دشت قبچاق از دامنه های شمالی کوههای قفقاز، از محلی که اکنون جمهوری خود مختار اوسیتای شمالی در فدراسیون روسیه نام دارد، به این منطقه کوچ کرده اند. حقیقت آن است که نیاکان اوستیها که همان آلمانی تباران می باشند و اولین قوم قفقاز شمالی محسوب می شوند، در شمال گرجستان ساکن بوده و در طول هزاران سال همواره دیدگاهی ضد جنوب داشتد و اتفاقاً حملاتی نیز به جنوب صورت داده بودند. اما درقرون دوازده و سیزده میلادی در حمله مغول و تیمور نژاد شان منقرض شده و از آن زمان به مناطق جنوبی و به سمت گرجستان پناه می برند. به مرور بخشی از آنها وارد تفلیس و منطقه کاختی و کاتلی (منطقه پادشاهی گرجستان) شده و تا تسخینوالی پیشروی می کنند. در واقعه می توان چنین گفت اختلافات ارضی گرجی ها و اوسیتایی ها به همین زمان برمی گردد. در حال حاضر نیز اوسیتایی ها معتقدند در اطراف تفلیس روستاهایی وجود دارد که آنها در آن ساکن بوده و به علت رفتار منفی گرجی ها طی بیست سال اخیر از آن مناطق کوچ کرده و از آنجا به نوعی پاکسازی نژادی صورت گرفته است[۱۸۲].
این نظریه که اوسیتایی ها و گرجی ها از لحاظ تاریخی همواره با هم در صلح و آرامش زندگی کرده اند چندان هم صحیح به نظر نمی رسد و حضور فعلی نمایندگان اوسیتای جنوبی در پارلمان گرجستان نیز مبنایی سیاسی داشته و نوعی نمایش بین المللی در راستای اهداف حقوق بین الملل و حقوق بشر به همراه داشته است تا در سایه آن دولت گرجستان بتواند جمعیت اوسیتای جنوبی را تا حدی برای خود حفظ کرده و با این ژست ایفای دموکراسی در تثبیت تمامیت ارضی خود بکوشد. گرجستان نیز اساساً مخالفتی با پیوستن اوسیتای جنوبی به اوسیتای شمالی ندارد. و مایل است این اقدام به صورت مهاجرت آنها از این سرزمین نه آن گونه که خود اوسیتای جنوبی مایل است، یعنی به طریق استقلال و جدایی سرزمین اوسیتای جنوبی از گرجستان[۱۸۳]، صورت گیرد. چرا که این امر وحدت جغرافیایی منطقه را برهم می زند و با توجه به اینکه مرزهای گرجستان و روسیه خصوصاً در آن منطقه بر ستیغ کوههای سربه فلک کشیده قفقاز شمالی کشیده شده، این جدایی موجب پیدایش رخنه در سد دفاعی گرجستان در بخش مرکزی این کوهها و نتیجتا ضعف امنیتی آن می گردد.
به همین دلیل گرجی ها در باطن مایلند که اقوام اوستها به سرزمین های شمالی مهاجرت کنند تا بدین ترتیب گرجستان هم به نوعی از نژاد اوستها که همواره (با ابراز تمایلات خود نسبت به روسیه و اوستیای شمالی) برای این دولت مشکل سازبوده، پاکسازی شود و از شورش ها و جنبش ها ی جدایی طلبانه که قدرت مرکزی را تضعیف می کند خلاصی یابد و هم اینکه سرزمینهای خود را نیز از دست نداده و بلحاظ امنیتی نیز تهدیدی از سوی مرزهای شمالی متوجه او نباشد.
در زمان ریاست جمهوری ادوارد شوارد نادزه،به علت مشکلات اقتصادی و سیاسی حاکم برگرجستان، مشکل اوسیتای جنوبی حل نشد و در واقع حالت نه جنگ و نه صلح میان آن دو حاکم بود. اما با شکل گیری انقلاب رز(که در بخش های بعدی خواهد آمد) میخائیل ساآکشویلی[۱۸۴] پس از در دست گرفتن زمام کشور،
عکس مرتبط با اقتصاد
” اعاده و احیای تمامیت ارضی گرجستان و مبارزه با فساد مالی کشور” را مهمترین اولویت های سیاست داخلی خود خواند و در مراسم رسمی تحلیف خویش به مردم وعده داد که طی ۵ سال دوره ریاست جمهوری خود کشور را متحد و تمامیت ارضی کشور را اعاده نماید. وی در این راستا به طور جدی به اوسیتای جنوبی و آبخازیا نیز هشدار داد. لکن ادوارد کوکوتی[۱۸۵]، رهبر اوسیتای جنوبی این تهدیدات را بلوفی سیاسی از سوی
رئیس جمهور ارزیابی کرده و آن را جدی نگرفت.
با این همه تا اواسط سال ۲۰۰۳ اوضاع در اوسیتای جنوبی نسبتاً آرام بود، لکن در ژوئن ۲۰۰۴ دولت گرجستان به بهانه افزایش ناامنی و دزدیهای مسلحانه، اقدامات نظامی علیه اوسیتای جنوبی را از سرگرفت. در مقابل ناسیونالیستهای اوسیتای جنوبی این استدلال را صرفا بهانه ای برای سرکوبی بیش ازپیش جمهوری خود خواندند. سرانجام باردیگر پیمان صلحی در آگوست ۲۰۰۶ میان گرجستان و استقلال طلبان اوسیتای جنوبی بسته شده که البته این پیمان نیز همچون مورد مشابه پیشین عمر چندانی نداشت[۱۸۶].
علیرغم تلاشهای ساآکشویلی در ایجاد وحدت و یکپارچگی گرجستان، در ۲۴ دسامبر۲۰۰۶ خبرگزاریها خبردادند که در همه پرسی انجام شده در جمهوری خود خوانده اوسیتای جنوبی ۹۹% از مردم به استقلال رای داده اند. پس از آن دولت گرجستان در پی فرصتی برای بازگرداندن حاکمیت خود براین منطقه بود، این فرصت در آگوست ۲۰۰۸ پدید آمد، ولی دگرگونیهای پس از آن، نادرست بودن ارزیابیهای تفلیس را ثابت کرد”[۱۸۷].
مبحث سوم –موقعیت آبخازیا در گرجستان
جمهوری خود مختار آبخازیا منطقه ای است کوهستانی با مساحتی حدود ۸۷۰۰ کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود نیم میلیون تن که در منتهی الیه شمال غرب گرجستان و در مجاورت دریای سیاه و مرزجنوبی روسیه قراردارد. همین ویژگی جغرافیایی آبخازیا، اهمیت استراتژیک آن را دو چندان و حساسیت روسیه و گرجستان را برخود مضاعف می سازد.
تشکیل یک دولت مستقل به نام آبخازیا از زمان های دور به عنوان رویایی در اذهان قوم آبخاز[۱۸۸] وجود داشته است. این افراد از دیرباز قومی مقاوم و تسلیم ناپذیر بودند، به طوری که حتی روسها نیز برای تصرف این منطقه بیش از پنجاه سال (۱۸۶۴-۱۸۰۱) با شورشیان آبخازی می جنگیدند. پیشینه خود مختاری آبخازیا به حدود ۹۰ سال می رسد. در سال ۱۹۳۱ استالین (رئیس جمهور وقت شوروی)به این منطقه (همچون اوسیتای جنوبی و شمالی) خود مختاری داد، لکن به مرور بافت جمعیتی آن از حالت تراکم به اکثریت قوم آبخاز درآمده و درواقع به سود گرجی ها صورت گرفت. به طوری که تا سال ۱۹۹۱ آبخازها کمتر از ۲۰ درصد جمعیت را تشکیل می دادند[۱۸۹] به عبارت دیگر، طبق سرشماری رسمی شوروی از کل جمهوری خود مختار آبخازستان تنها ۳/۱۷% مختص آبخازها بود که آنها را دربرابر جمعیت ۲/۴۶ درصدی گرجیها، در اقلیت قرار می داد. بقیه جمعیت را نیز روسها (۲/۱۴%) و ارامنه (۶/۱۴%) تشکیل می دادند. هرچند گفته می شود در این سال ها با کوچ گرجی ها از آبخازیا جمعیت آبخازیا در این منطقه به ۴۵% رسیده، ولی آمار درستی در این زمینه در دسترس نیست.[۱۹۰]
نخستین تنش خونین میان گرجی ها و آبخازی ها در ۱۶ ژوئن ۱۹۸۹ روی داد که به شورش همگانی در این منطقه انجامید شورشی که سر انجام با دخالت ارتش شوروی فروکش کرد. اما مجدداً با فرو پاشی شوروی و استقلال گرجستان، جنبش جدایی طلبی آبخازها نیز (همچون اقدامات دیگر و جمهوری های خود مختار گرجستان) دوباره از سر گرفته شد. آن ها با بهره مندی از ضعف دولت مرکزی در آن سال ها، خواستار برقراری مجدد وضعیت جمهوری خود، همانند وضعیت سال های ۱۹۲۰ بودند. برخی از رهبران و افراطیون آبخازیا نیز پا را از این امر فراتر گذاشته و خواهان جدایی کامل از گرجستان و تشکیل “کنفدراسیون خلق های قفقاز” بودند که بنا بود عمدتاً از اکثریت مسلمان در واحد ها ی خود مختار قفقاز شمالی در ترکیب فدراسیون روسیه تشکیل شود.
اما سیاست های کند “فرویاد گامسا خوردیا” رئیس جمهور اسبق جمهوری گرجستان و نیز در اقلیت بودن تعداد آبخاز ها در برابر گرجی ها و نگرانی ایشان نسبت به انحلال حق خود مختاری و تسلط بی چون و چرای گرجی ها بر این جمهوری خود مختار، موجب تقویت انگیزه استقلال خواهی و تسریع در عملی نمودن این خواسته شد.بهانه این درگیری به دست ناسیونالیست های تند روی گرجی افتاد که در فوریه ۱۹۹۲ خواستار لغو قانون اساسی موجود و بازگشت به قانون اساسی ۱۹۲۱ شدند. آبخازی ها این امر را به معنای پایان دادن به وضعیت خود مختاری آبخازیا گرفته و لذا برای جبران این امر، آن ها نیز در ۲۳ ژوئن ۱۹۹۲ جدایی رسمی از گرجستان را اعلام نمودند، هر چند چنین موضعی هیچگاه از سوی جوامع بین المللی مورد تایید واقع نشد[۱۹۱]. به هر حال دولت گرجستان که برای واکنش به این اقدام به دنبال فرصتی برای لشکر کشی می گشت ، اسیر شدن وزیر کشورش به دست نیروهای گامسا خوردیا (رئیس جمهور اسبق گرجستان) در آبخازیا را بهانه خوبی یافت و پس از یک هفته نبرد خونین توانست بخش عظیمی از آبخازیا از جمله سوخومی را به تصرف خود در آورد. اما پس از چندی، با قدرت یافتن جدایی طلبان آبخاز و مساعدت نیروهای چچن و جناح های محافظه کار دولت روسیه و خصوصاً ژنرال های محافظه کار روسی، دولت مرکزی گرجستان در سپتامبر ۲۰۰۳ متحمل شکست سنگینی شد.[۱۹۲]
در نهایت پارلمان جمهوری خود مختار آبخازیا در ۱۸ اکتبر ۲۰۰۶ طی صدور قطعنامه ای اعلام نمود که آبخازیا تمامی ویژگی های یک دولت را داراست[۱۹۳] و لذا همسایگان و جامعه بین المللی می باید این منطقه را به عنوان دولت مستقل به رسمیت بشناسند. در حقیقت دو عنصر تقسیمات اداری و پراکندگی قومی چه در آبخازیا و چه در اوسیتا موجب بروز بحران های متعدد در این منطقه گردید که اوج آن در ۸ آگوست ۲۰۰۸ متبلور شد. در واقع چنین به نظر می رسد که اگر عناصر قومی (آبخاز ها و اوستها) بین جمعیت جمهوری (گرجیها) به گونه ای پراکنده می شدند که امکان اختصاص آن ها به قلمرو خاصی وجود نداشت و نیز (همچون سیاست های حاکم بر ارمنستان) دارای واحد های خود مختار نبوده و با کشور قدرتمند و با انگیزه ای چون روسیه هم مرز نبودند، و یا چنانچه دولت مرکزی گرجستان سیاست های خود را در راستای جلب اعتماد و حفظ همیاری این اقوام و نیز تهییج و تقویت روحیه وطن پرستی (به جای قومیت طلبی) قرار می داد، شاید بحران های کنونی گرجستان هیچگاه پدید نمی آمد.[۱۹۴]
گفتاردوم- حضور روسیه در گرجستان
تمایلات روسیه برای حضور اعم از نظامی و یا غیر نظامی در گرجستان ریشه ای عمیق دارد. موقعیت خاص جغرافیایی گرجستان که به نوعی دروازه ورود غرب به قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی محسوب می شود بر اهمیت این کشور برای روسیه افزوده است.
هر چند در سالهای اخیر تمرکز روسیه بر مناطق جدایی طلب بوده و با وقوع بحران آگوست ۲۰۰۸ به اوج خود رسید، اما پیش از آن، چه زمانی که گرجستان به عنوان یک جمهوری سوسیالیستی، بخشی از سرزمین شوروی را تشکیل می داد و چه هنگامی که دو کشور همسایه به شمار می رفتند، توجه روسیه همواره بر جلب گرجستان در راستای منافع خود بود.
با فروپاشی شوروی و از میان رفتن عزت و اعتبار این قطب سیاسی،روسیه جدید برای اعاده و تقویت موقعیت و قدرت به جامانده،حسابی ویژه بر همراه نمودن گرجستان با خود نمود. همین امر موجب شد پس از استقلال تفلیس، مسکو به انحاء مختلف سعی در تقویت حضور و مداخلات خود در این کشور داشته باشد. در طول سالهای گذشته این حضور بسته به زمان صلح یا جنگ ، قالبی متناسب با موقعیت حاکم به خود گرفته، اما به دلایلی که در ادامه ذکر خواهد شد هیچگاه از میان نرفته است.
مبحث اول- تاریخچه
برخلاف آنچه تصورمیشود، گرجستان زاییده و تکهای جداشده از سرزمینی بزرگتر بهنام شوروی یا حتی روسیۀ تزاری نبودهاست؛ هرچند دشواریهای تاریخی، گرجستان را در برههای از زمان بهدامن روسیه کشاند.
درواقع، گرجیها یکی از قدیمیترین ملل جهان به شمار میروند و میتوان انسانهای اولیه را در ماورای قفقاز، بهویژه در گرجستان ردیابینمود. لکن دربرهه های گوناگون قبایل گرجی (که در زمینههای مختلف کشاورزی، دامپروری، صنایعدستی، ذوبِ مس و برنز و . . . زبانزد و موجب تطمیع سایر سرزمینها بودند) از سوی دیگرکشورها موردحمله و تصرف قرارمیگرفتند؛ که ازجملۀ آن ها دولتهای ایران و عثمانی بودند.همین مسئله و خطر ادغام در قدرتهای بزرگی چون عثمانی و ایران، دست یاری گرجستان را ناگزیر به سوی هم کیش و همسایه شمالی خود دراز می کرد و او را به قدرت روسیه تزاری امیدوار می ساخت. این سابقه حضور ،گویا آنچنان منافع روسیه را نیز تأمین ساخت که در سالهای متمادی حاضر نشد به هیچ نحوی از آن چشم پوشی کند،ئاآنجا که نه تنها امپراطوری روسیه توانست گرجستان را جزئی از خاک خود سازد،بلکه حتی پس فروپاشی ،و علیرغم خواسته گرجستان نوپا، همچنان خود را در امور داخلی آن دخیل می نمود.
بند اول- از روسیه باستانی تا تشکیل روسیه فدرال
در قرن شانزدهم میلادی، ایران و عثمانی برای برتری در شرقنزدیک باهم رقابتمیکردند که گرجستان نیز یکی از میدانهای خصومت این دوپادشاهی بود. بهدنبال تهاجمات متعدد این دو قدرت، و بعضا تسخیر مناطقی از این سرزمین، گرجستان با یافتن خود در محاصرۀ آن ها و بهمنظور حفظ تمامیت ارضی خویش، بهروسیه باستانی که مردمانش همدین گرجیها بودند، متوسلشد، دولتی که اولین مناسبات سیاسی – اقتصادی و فرهنگی خود را با گرجستان از قرنهای ۱۱ و ۱۲ میلادی آغازکردهبود. هرچند روسیه بارها اقداماتی برای حراست از پادشاهی گرجستان اتخاذنمود، لکن قدرتمندی و حس رقابت ایران و عثمانی که در لشکرکشیهای پیدرپی آنان تبلورمییافت؛ مانع از تحقق خواستۀ روسیه و گرجستانشد و آن ها را بهاتخاذ اقدامی قطعی ناگزیرنمود. بدینترتیب در تاریخ ۲۴ ژوئیه ۱۷۸۳ معاهدهای میان گرجستان و روسیه بهامضارسید و در سال بعد تصویبشد .بهاستناد این معاهده پادشاهی کارتلی – کاختی گرجستان تحتحمایت روسیه قرارگرفت و برتری امپراتوری روسیه را مورد شناسایی قرارداد ودر نهایت موجب ورود ارتش روسیه بهگرجستانشد.[۱۹۵]
اما این حسنظن و روحیۀ حمایتیِ صرف، دیرینپایید و پٌل[۱۹۶] اول امپراتور روسیه با بهدستآوردن قدرت، بهبراندازی پادشاهی کارتلی – کاختی گرجستان و ضمیمهساختن آن بهروسیه اقدامنمود. این تصمیم سرانجام در ۱۲ دسامبر ۱۸۰۱ تحققیافت و رژیم تزاری در گرجستان برقرارشد. از همان زمان پایۀ حضور افسران روسی در گرجستان و بهدستگرفتن مسئولیت حفظ امنیت و فرماندهی برقرارگردید و قفقاز و گرجستان بیش از صدسال در چارچوب امپراتوری روسیه قرارگرفتند.[۱۹۷]
پس از فروپاشی امپراتوری روسیه در ۱۹۱۷، فعالیتهای انقلابی در گرجستان پدیدآمد، در ۲۶ می ۱۹۱۸ گرجستان اعلان جمهوری مستقل دموکراتیک نمود و دولتِ خود را تشکیلداد که از سوی بسیاری از کشورها نیز موردشناسایی قرارگرفت. البته در آن زمان مسئله جدایی اوستیای جنوبی، آبخازیا، و آجاریا از گرجستان مطرحبود و درگیریهای خونینی صورتپذیرفت. این کشور در ۷ می سال ۱۹۲۰ پیمان صلحی با روسیه امضانمود که البته یکسال بعد درپی هجوم روسها بهقفقاز و تسخیر ارتشِ سرخ گرجستان و تشکیل حکومت شوروی گرجستان نقضگردید. بدین طریق این کشورکه عملاً ضمیمۀ روسیه شدهبود در سال ۱۹۲۲ بهاتحادجماهیرشوروی پیوست و تا سال ۱۹۹۰ بهعنوان «جمهوری شوروی سوسیالیستی گرجستان»[۱۹۸] شناختهمیشد.[۱۹۹]
بند دوم- پس از تشکیل فدراسیون روسیه
با فروپاشی اتحادجماهیرشوروی بار دیگر مسئلۀ استقلال مطرحشد و در ۳۱ مارس ۱۹۹۱ شورای عالی جمهوری گرجستان (در ۲۸ اکتبر ۱۹۹۰ در یک انتخابات دموکراتیک چندحزبی تعیینشدهبود) حکومت را بهدستگرفت و بر اساس همان بیانیۀ استقلال ۲۶ می ۱۹۱۸، مجددا استقلال گرجستان را بهجامعۀ جهانی اعلامداشت.[۲۰۰]
بهدنبال آخرین اعلام استقلال گرجستان، روسیه که (بهجز کشورهای تازه استقلالیافتۀ ارمنستان و آذربایجان) قدرت و نفوذ گذشته را نداشت،خود را با کشوری مواجه دید که در واقع دروازۀ ورود بهقفقازجنوبی و آسیایمرکزی از سوی غرب و بهنوعی محل تلاقی دو قلمرو پیمان ورشو و ناتو محسوب می شد. سراسر مرزهای گرجستان و فدراسیون روسیه بر ستیغ کوههای سربهفلککشیدۀ قفقاز بزرگ واقعشده که حدود ۸۰۷ کیلومتر طولدارد و حفظ آن برای هر دوطرف بسیارمشکل است. این موقعیت جغرافیایی موجبشد روسیه بهشدت احساس ناامنیکند و در دورۀ جنگِ سرد در مناطق زیر، پایگاههایی را ایجادنماید: در باکو (در سواحل غربی دریای خزر) پایگاه دریایی و هوایی، در قَبَله (در جمهوری آذربایجان و در دامنۀ جنوبی کوههای قفقاز بزرگ) ایستگاه رادار پیشرفته، در ناحیۀ «وازیانی» شهر تفلیس (پایتخت گرجستان) پایگاه هوایی و موشکی، در سوخومی (مرکز آبخازیا) پایگاه هوایی، در بندر پوتی (گرجستان) پایگاه دریایی بهمنظور استقرار ناوگان دریای سیاه، در باتومی (مرکز آجاریا در کنار دریای سیاه) پایگاه زمینی، و تیپ موتوریزه در آخالکلاکی (جنوب گرجستان) پایگاه زمینی، و تیپ مکانیزه در ایروان (مرکز ارمنستان) پایگاه هوایی، در گومری (واقع در ارمنستان) پایگاه زمینی و در قفقاز شمالی پایگاه هوایی و زمینی.[۲۰۱]
این پایگاه ها نه تنها در دوران جنگ سرد در اختیار ارتش فدرال شوروی سابق قرارداشت، بلکه همچنان با گذشت نزدیک بهدودهه از فروپاشی شوروی، روسیه، بهغیر از پایگاه هوایی باکو همۀ پایگاههای خود را دارد.[۲۰۲] در واقع ادعا چنین بود که با فروپاشی شوروی و استقلال جمهوریهای تازه تاسیس، این کشورها از داراییهای کشور پیشین ارثمیبرند. لذا آن ها مجددا برخی از این پایگاهها را بهموجب قراردادهایی بهروسیه اجارهدادند. اما تخلیۀ پایگاههای روسیه در گرجستان مورداختلاف دوکشور قرارگرفت و هر چند در دوران شواردنادزه بهعلت نیاز اقتصادی گرجستان، این پایگاهها اجارهدادهشد؛ اما با گذشت یکدهه از استقلال، نیروهای ملی و همچنین سازمان امنیت و همکاری در اروپا و اتحادیۀ اروپا فشار خود را بر روسیه برای برچیدن این پایگاهها بیشترکرده و ادعا داشتند که با فروپاشی اتحادجماهیرشوروی، استقلالِ گرجستان و انحلال پیمانِ ورشو، وجود این پایگاهها ناقض حاکمیت گرجستان شمردهمیشود.[۲۰۳]
در همین راستا و بهرغم آنکه بهموجب توافقنامهای که در جریان نشست سران کشورهای سازمان امنیت و همکاری در اروپا[۲۰۴] درسال۱۹۹۹ دراستانبول برگزارگردید و بهپیمان “کاهش نیروهای متعارف(CFE)” معروفاست، روسیه متعهدگردید از سال ۲۰۰۱ بخشی از نیروهای خود را از پایگاههای روسی در کشورهای اروپای شرقی و گرجستان بهتدریج و طی پنج سال تخلیهنماید، (بهشرط اینکه گرجستان آن ها را در اختیار دولت دیگری نگذارد) اما عملاً در این خصوص اقدامی نکرد. در توجیه این استنکاف، وزارت دفاع روسیه در دسامبر ۲۰۰۳ اعلامنمود این کشور تنها زمانی نیروهای خود را از خاک گرجستان عقبمیکشد که دولت داخلی گرجستان بهروسیه ضمانتِ امنیتیدهد و در واقع خود را ملزم بهتضمین امنیت در طول روند عقبنشینیکند. هرچند با توجه بهتوانایی نظامی روسیه، این ادعای او قابلپذیرش نخواهدبود.[۲۰۵] در حقیقت میتوان گفت گرجستان با ورود بهشورای اروپا (بهعنوان عضو ناظر) و تقاضای عضویت در اتحادیۀ اروپا در اوایل سال ۰۰۰ ۲ و نیز تشکیل و تقویت ارتش ملی خود و دریافت کمکهای نظامی از غرب نشانداده است که این دولت استقلالیافته و رویکردی غربگرایانه را اتخاذنموده و خواهان خروج ارتش روسیه و تحویل پایگاههای نظامی بهگرجستان است. در همین راستا نیز روسیه بهواسطۀ تهدیدات غرب و پافشاری پارلمان گرجستان و بهدنبال توافقنامۀ ۱۹۹۹ استانبول در مورد خروج نیروهای نظامی خود از گرجستان و تحویل پایگاههای نظامی بهارتش آن کشور برآمد، لکن با پیشآمد بحران گرجستان ( در گفتار بعد خواهدآمد) و استعفای شواردنادزه (وزیر خارجۀ سابق شوروی) در اواخر سال ۲۰۰۳ از ریاست جمهوری گرجستان، و رویکارآمدن ساآکشویلی ، و نهایتا” تضعیف گرجستان، فرصت را برای حضور بیشتر مغتنمشمرد ، و تخلیه پایگاهها را بهدهۀ آینده موکولکرد[۲۰۶]. اما سرانجام در سال ۲۰۰۶ بر اثر فشارهای بینالمللی ناتو و اتحادیۀ اروپا و آمریکا، کار تخلیه را آغازنمود. آخرین نهاد روسی نیز در سال ۲۰۰۷ از آن کشور خارجشده و بهجز واحدهایی که در اجرای عملیات حفظ صلح در آبخازیا و اوستیای جنوبی بودند، همه بهروسیه بازگشتند.
در حقیقت قفقاز جنوبی، و بهویژه گرجستان بهدلیل موقعیت جغرافیایی و استراتژیک خود، بهعنوان حیاط خلوت روسیه در جهت حفظ منافع خود و به خصوص منافع امنیتی و ممانعت از حملۀ دشمن خارجیشناختهمیشود. روسیه پس از فروپاشی شوروی سابق و پایان جنگ سرد با چالشهای متعددی روبروگشت و رویکردهای متعددی را در سیاست خارجی خود تجربهنمود. پیوستن کشورهای بالتیک بهناتو، اتخاذ سیاستهای غربگرایانه توسط گرجستان و تلاش این کشور و حتی دیگر کشورهای فققاز جنوبی جهتِ الحاق بهساختارهای یورو – آتلانتیک، حضور و نفوذ و حتی استقرار نیروهای آمریکایی در خاک این کشور و دیگر کشورهای منطقه، ضعفِ درونی روسیه بهویژه در بُعد اقتصادی از جمله چالشهای بزرگی است که روسیه خود را با آن مواجه و هر نوع تحرکی در مرزهای جنوبی خود (در قفقاز جنوبی) را موجب نگرانیمیداند، و البته حضور نیروهای فرامنطقهای بهویژه نیروهای آمریکایی و یا پیمان ناتو با احساس تهدیدی که در روسیه ایجادمیکند بهاین قبیل نگرانیها دامنمیزند.[۲۰۷]
گرجستان از سالهای بسیار دور هر چند بهدنبال استقلالبود؛ اما پس از نیل بهاین مقصود در مسائل امنیتی همچنان خود را نیازمند روسیه میدانست. علت عمدۀ این احساسِ نیاز، بروز جنبشهای جداییطلب و جنگهای داخلیبود که بلافاصله پس از استقلال گرجستان رخداد و این کشور را دچار بحراننمود. در واقع گرجستان، کشوری که بهحق نمونهای کوچک از منطقۀ قفقاز و «موزائیک اقوام» نامنهادهشده، بهعلت تجمع اقوام و نژادهای گوناگون در سرزمین خود و ناهمخوانی مرزهای سیاسی با مرزهای قومی، نژادی، مذهبی، همواره از گوشهوکنار با فریاد جداییخواهی مناطقِ مختلف رودررو بوده، و چون گاهی توان سرکوب اینگونه شورشها را نداشته، و بعضاً بهدرگیریهای داخلی منجرمیگردید. از جمله این مناطق، سه منطقه اوستیای جنوبی، آبخازیا وآجاریا بودند.[۲۰۸]
اوستیای جنوبی مرکز اصلی درگیریهای اخیر گرجستان، در زمان اتحادجماهیرشوروی سابق بهصورت استانی (اوبلاست) خودمختار در چارچوب جمهوری شوروی سوسیالیستی گرجستان[۲۰۹] قرارداشت. دو منطقۀ خودمختار دیگر نیز بهنامهای «جمهوری خودمختار آبخازیا»[۲۱۰] در شمال غرب و «جمهوری خودمختار آجاریا»[۲۱۱] در جنوب غرب گرجستان، در کنار دریای سیاه واقعشدهاند. جداییطلبی این مناطق از سالهای دور تا کنون هرچند با شدتوضعف همراهبود، لکن همواره وجودداشت و تهدیدی برای گرجستان محسوبمیشد، و گاه منجر بهدرگیریها و آشوبهای داخلیمیگردید. اما درهرصورت حکومت سوسیالیستی شوروی سابق چنان جوّی را در منطقه حکمفرما کردهبود که مجال استقلالخواهی بهاین مناطق کوچک و خرد نمیداد. لکن با فروپاشی این قدرت بزرگ و توفیق گرجستان در تشکیل دولتی مستقل، مناطق جداییطلب فرصت را برای بهکرسینشاندن خواستۀ خود مغتنمشمرده و آتش زیر خاکستر استقلالطلبی فورانکرد. بدینترتیب هر سهمنطقۀ خودمختار از سلطۀ دولت مرکزی بیرونرفت و در هریک از آن ها جنبش جداییخواهی بهگونهای سربرآورد؛ و دو منطقۀ خودمختار اوستیای جنوبی و آبخازیا با دولت مرکزی گرجستان وارد نبردی سهمگینشدند که در آن دولت مرکزی بهعلت نداشتن سازوبرگ کافی پذیرای تلفاتی سنگینشد و سرانجام این مناطق را از دستداد. صدها هزار گرجی ساکن آبخازیا و اوستیای جنوبی بهمرکز کشور هجومآوردند و بر ناتوانی و دشواریهای دولت گرجستان افزودند[۲۱۲]. همین امر گرجستان را، هم از بُعد امنیتی و هم از جنبۀ سیاسی دچار ضعف شدهبود، مجدداً بهسوی زمامدار پیشین خود یعنی روسیه سوقداد. هرچند گفتهشده که نیروهای روسیه در درگیری اخیر اوستیاییها را یاریدادهاند ]این در حالیاستکه[ در ۱۹۹۰ ]پیش از فروپاشی شوروی[ مسکو از تلاشهای گرجستان برای جلوگیری از جدایی اوستیای جنوبی پشتیبانیکردهبود.[۲۱۳] به هرترتیب در پاسخ به این استمداد موافقت نامه آتش بس سوچی میان طرفین منعقد گردید.[۲۱۴]
در پاسخ بهاستمداد گرجستان در ژوئن ۱۹۹۲ موافقتنامۀ آتشبسی میان دولت مرکزی گرجستان و جداییخواهان اوستیای جنوبی در روسیه منعقد گردید.
ادوارد شواردنادزه، رئیسجمهور وقت گرجستان (وزیر خارجۀ سابق شوروی) در اعمال سیاست خود با روسیه ،رفتار دوستانه تری نسبت به رئیسجمهور سابق، یعنی گامساخوردیا (۱۹۹۲-۱۹۹۰)درپیش گرفت و در ابتدا با اتخاذ سیاست برقراری روابط گرم با مسکو از طریق پیوستن بهسازمان کشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS) تلاشنمود بحران جداییطلبی را حلکند، ولی در سیاست شرقگرایانه و توجه بهروسیه نتیجۀ مثبتی حاصلنگردید. همین امر از یکسو و نیاز اقتصادی گرجستان از سوی دیگر موجب رویآوردن این دولت بهکشورهای غربی بهویژه آمریکا و تغییر استراتژی خارجی خود با اتخاذ «سیاست غربگرایی» گردید که این سیاست وی هم در آن زمان بهدلایل متعددی نتیجهای دربرنداشت. اما رویکرد غربگرایانۀ گرجستان در آغاز قرن بیستویکم و با سیاستهای رئیسجمهور جوان گرجستان،میخائیل ساآکشویلی، (بهدنبال انقلاب مخملی یا همان انقلاب گلِ رز رویکارآمد) شدتیافت و رفتهرفته با نزدیکی بهغرب و پیوستن بهسازمانهای مربوطه (قبلا ذکرگردید) و نزدیکشدن بهدوستان آمریکا و حتی وانمودکردن فرهنگ و تمدن گرجستان بهعنوان بخشی از تمدن اروپایی در تلاشبود خود را از زیر سلطۀ همهجانبه روسیه خارجنماید و در این راه از هر فرصتی برای اهانت بهروسیه و ضربهزدن بههمسایۀ نیرومند شمالی خود فروگذارنکرد.[۲۱۵]
این در حالی است که روسیه بهدنبال از دستدادن قدرت عظیم خود در زمان اتحادیهجماهیرشوروی و نزدیکآمدن رقیب دیرینهاش آمریکا و همپیمانان وی تا مرزهای کشورش، با حضور در گرجستان و کشورهای تازه استقلالیافتۀ دیگر همچون ارمنستان و آذربایجان بهدنبال تامین امنیت خود و درصورت امکان افزایش حوزه نفوذ خود بود. بههمین علت با تجهیز و پشتیبانی گاهوبیگاه خود از جداییطلبان در صدد افزایش تسلط و قدرت خود برمیآمد. و از آنجاییکه خود را در برابر غرب تحقیرشده میدید برای نشاندادن توان نظامی خود، بهویژه در حوزۀ منافع حیاتی خویش در قفقاز، بهدنبال بهانه بود، تا اینکه سیاستهای غربگرایانۀ دولت ساآکشویلی و دلبستن او بهپشتیبانی غرب بهویژه آمریکا و ناتو و روحیات جنگطلبی ایشان و حمله بهنیروهای روسی پاسدار صلح در مرکز اوستیای جنوبی بهانۀ لازم بهروسیه دادهشده و طی عملیاتی سنگین بهگرجستان حملهنمود.[۲۱۶]
مبحث دوم- اعطای تابعیت روسی به شهروندان اوسیتای جنوبی و آبخازیا
روسیه و گرجستان، هیچ کدام در قوانین خود، شهروندی و تابعیت مضاعف[۲۱۷] را به رسمیت نشناخته اند. بنابراین قاعدتاً هیچ یک از آن ها شخصی که شهروند یکی از دولت هاست را به عنوان تابع دولت دیگر نمی پذیرند. بموجب ماده ۳۲ قانون تابعیت گرجستان، تابعیت یک فرد گرجستانی که تابعیت خارجی را تحصیل نموده می بایست خاتمه داده شود. اما در روسیه در اختیار داشتن تابعیت خارجی عواقب قانونی نداشته و در وضعیت فرد تاثیری نخواهد داشت، مگر در موارد خاص و استثنایی. به موجب قانون هر دو کشور، گذرنامه هر فرد، سند اصلی ارائه کننده تابعیت هر شخص است.[۲۱۸]
پیش از سال ۲۰۰۲ قوانین روسیه به افراد مقیم در شوروی سابق اجازه می داد که چنانچه ایشان به عنوان اتباع کشورهای تازه استقلال یافته به شمار نمی روند، نسبت به اعطای تابعیت روسی درخواست نماید. اما به موجب قوانین جدید این کشور، اتباع شوروی سابق صرفنظر از جایی که در حال حاضر در آن سکونت دارند، چنانچه در جمهوری های شوروی سابق اقامت داشته و قادر به اخذ تابعیت از آن جمهوری ها نبوده و لذا افرادی بی تابعیت[۲۱۹] مانده اند، می توانند تابعیت روسی را تحصیل نمایند. چنین افرادی با ارائه دادخواستی مکتوب به کنسولگری روسیه در جمهوری تازه استقلال یافته ذی ربط می توانند گذرنامه روسی دریافت کنند که داّل بر تابعیت روسی آنها نیز خواهد بود.
این سیاست در آبخازیا و اوسیتای جنوبی موجب شد بسیاری از ساکنین این مناطق[۲۲۰] بدون ترک محل زندگی خود، گذرنامه و تابعیت روسی دریافت کنند و این به منزله رخنه و خطری جدی برای دولت مرکزی گرجستان به شمار می رفت، دولتی که در طول سال ها همواره به دنبال سرکوب شورش ها و مخالفت با قدرت گرفتن جدایی طلبان بوده است.
نهایتاً در سال ۲۰۰۶ جمهوری جدایی طلب اوسیتای جنوبی که در واقع یک استان (ابلاست) خود مختار درون کشور گرجستان محسوب می شود، راساً قوانین مربوط به تابعیت را به تصویب رساند و برای مردم اوسیتای جنوبی حق اکتساب تابعیت روسی علاوه بر تابعیت اوسیتای جنوبی را قائل شد (بند ۱ ماده ۶).[۲۲۱]
این قانون از سوی مقامات گرجستان به رسمیت شناخته نشد. عدم پذیرش چنین مصوبه ای از سوی دولت مرکزی گرجستان منطقی به نظر می رسد چرا که اوسیتای جنوبی (هرچند تلاش های دیرینه ی را در استقلال طلبی صورت داده) اما بخشی از دولت گرجستان به شمار رفته و به عنوان یک دولت مستقل به رسمیت شناخته نشده[۲۲۲] و حتی گرجستان کشور فدرال نیست که دارای ایالات مختلف با قوانین داخلی متفاوت باشد. فلذا قوانینی از این دست قابل پذیرش نبوده و در نتیجه و منطقاً گرجستان گذرنامه هایی را هم که به دنبال تصویب این قانون صادر گردیده فاقد ارزش می داند.