( همان : ۴۱)
ژاله در زیر، زنان را عاشق عشق و خواهان آن، نامیده و گفته زنان، زندگی بدون عشق را پوچ و بی ارزش می دانند. او بر این باور است که زنان در وهله نخست، از طرف و شریک زندگی شان عشق می خواهند نه هیچ چیز دیگر. اما با همه این تفاسیر، ایشان در بعضی از اشعار خود، نا رضایتیش را از بیان عشق راستین در خانواده و در جامعه آورده و نسبت به آن بسیار بد بین شده، تا جایی که از دید او، عشق در زندگی مشترک، جای خود را با تن فروشی بدل کرده است. شاید هم بتوان گفت این طرز تفکر ناشی از زندگی خصوصی خود شاعر بوده است که آن را به همه ی زنان، تعمیم داده و گفته که همه زنان از عشق محروم هستند و در این زمینه، به یأس و نا امیدی رسیده اند.
عشق با جان باختن آید بدست ای دوست لیک
بیـنوا زن را بجــز تن بــاخـتن در دست چیست
( همان : ۲۹)
نقش مادری زن :
فراهانی اگر چه در اکثر ابیات دیوان خود، به زن تاخته و او را بازیچه دست مردان دانسته و از آنان به عنوان ضعیفه، نام برده و شاید بتوان گفت در بیشتر مواقع برای آنان ارزشی قائل نبوده (به استثنای چند بیت شعر)، ولی در عوض برای نقش مادری یک زن، ارزشی غیر قابل توصیف بکار برده است. او مادران را فرشتگان روی زمین نامیده که حاضر هستند دست از جان خود بشویند اما فرزندان شان کمترین گزند و آسیبی نبینند. از نظر ایشان، از آن جا که مادران خود شان را مسئول ایجاد فرزندان خود، می دانند، از این رو حاضرند که جان شان را نیز فدای آنان کنند و نگذارند کمترین آسیبی به آن ها برسد چون آنان بر این عقیده اند که فرزندان در این متولد شدن ها، هیچ گونه نقشی نداشته و بی تقصیراند.
ما جنـایت پــیــشگان مــسئول ایـجاد توأیم ای جهان نا دیده طفل ای بـی گـنه فرزند من
دوستت دارم نه دشمن ؟ نه، خدا را چون کنم با چه خرسندی پذیرد طبـع نــا خرسند من
نی غلط گفتم که از جـان دوسـتتر دارم تـو را ور که بگشــاینــد با شمـشیر بـند از بند من
(قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵ : ۱۶)
از نظر ژاله، مهر مادری چیزی نیست که با عوامل ظاهری و مشکلات و سختی ها از بین برود. آن مهری نهادینه در دل، جان و هستی یک زن است که نمی شود آن را از یک مادر واقعی جدا ساخت. ایشان مادر واقعی را زنی دانسته است که فرزندش را با مهر و محبت و شیره جان پرورش داده و حاضر نیست که به هیچ قیمتی، یک لحظهی فرزندش را با دنیایی عوض کند.
انــدیــشــه مــهــر مــادری را زان جـو که نشاط دل در آن یافت
نـی ز آنـکه بــه کمــترین گرانی از همسـر و کــودکان کـران یافت
(همان : ۴۰)
از نظر ژاله، مظلومیت مادر تا جاییست که گفته، کاش اصلاً در ابتدای خلقت دختر به دنیا نمی آمد که بخواهد روزی مادر شود و سختی های بچه داری و مادر شدن را بر دوش بکشد. از نظر او مادر شدن مسئولیتی بسیار مهم است که اگر یک زن نتواند آن را به طور درست و شایسته انجام دهد چه بسا نتایج بدی به بار آرد که حتی فکر آن را هم نتوان کرد و آن نتیجه ی نا مساعد دامن گیر خانواده و جامعه خواهد شد.
ای بــه دنیـــای مــا نیــامـدگــان گــر نــمی آمــدیــد خــوشتـر بود
خاصــه آنــرا کــــه در کتــاب ازل ســر نــوشتـــی بــنام مــادر بــود
تــا کــه خــالی شـدی ز شـرِ بـشر ایــن زمـین کش نه شور و نه شر بود
( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۹۵)
فراهانی در ابیات زیر، شب زنده داری ها و بی خوابی های که یک مادر برای آسایش فرزندشتحمل می کند را، طی غزلی این گونه به تصویر کشیده و بیان داشته که مادران فرشتگان قدسی هستند که حاضرند تمام سختی های دنیا را تحمل کند، تنها و تنها برای آسایش و راحتی فرزند و شیره ی وجود و هستی شان بدون هیچ گونه چشم داشتی.
بـر بــام کهــن ســرای امــروز گهــواره شـکسته ای ســـیه پوش
بــر پیـــکر خشــک او نشسته از گــردش روز و شــب غـــبـاری
هــر ذره ای از غبــار او داشـت ز ایــام گــذشــتـــه یــادگــاری
مــی گفــت که این سرای ماتم ســر مــنزل عـشق و بی غمی بود
وز نــغمه نــازنیــن عــروسـی آکنــده ز شــور و خــرمـی بــود
می گفت کــه روزی آن فـرشته مادر شد و شد به خوشـدلی جفـت
تا خــنده نــزد ســپیده آن گل بیـدار نـشست و غنچه اش خـفـت
شبــها چـو فــرشتــگان قدسی می خـــوانـــد نــوای مــادرانـــه
تـا خــســرو او در آشـــیانگــاه شـــیریــن خُســِبَد بــدان تـرانـه
(همان: ۱۶)
از نظر ژاله فراهانی، عشق و محبت مادر، عشقی خدایی است که فقط کسی می تواند آن را درک کند که خودش مادر باشد و به این عشق راستین و حقیقی رسیده باشد. از دید او، زبان از توصیف و بیان عشق مادرانه، عاجز و ناتوان است. ژاله می گوید کسی که مجرّد است یا هنوز مادر نشده نمی تواند احساس یک مادر را درک کند و بفهمد.
زبــــان مـــوج دریــــا را نــــدانــد جــز آنــکش بــا محبت آشنائی است
صفــای مــادران از مــــادران پــرس که عـــشق مادران عشقی خدایی است
نـــیارد جـــز زبــانی آســـمــانـــی سـتـــودن آســمــانــی گـــوهــران
خــدایــا عـــمر عـــزت بیــشتر کـن گـــرامـــی مـــــادران را مــادران را
(همان: ۱۰۹)
بد بختی زن (پس از تشکیل زندگی) :
ژاله گفته بیچارگی و مظلومیت زن در زمانی که شوهرش را از دست بدهد یا با اصطلاح بیوه گردد، بسیار بسیار بدتر از زمانیست که با شوهر یا در خانه ی پدریش بوده است. از دید او، در آن زمان نهایت بیچارگی یک زن آشکار می گردد زیرا از نظر ژاله، این زن، دیگر نمی تواند همانند زنان دیگر، زندگی کند و به زندگی عادی خود بپردازد. او گفته بد بینی نسبت به زن بیوه در جامعه ی ما تا جایی است که اگر یک زن بیوه حتی برای مخارج اولیه ی زندگی خود، به بیرون از خانه و شهر برود یا اگر ذره ای به ظاهر خودش برسد یا لباس نویی بپوشد، همه اطرافیانش با یک دید منفی به او می نگرند و می گویند که این زن هرزه است و دنبال شوهر دیگریمیگردد. ژاله قائم مقامی فراهانی بر اساس تجربۀ ی زندگی شخصی خودش، این مقوله را بدین گونه بیان کرده و گفته، بد بختی و گرفتاری زن بیوه در صورتی که آن زن جوان و زیبا و به طور کلی دارای بر و رویی باشد، دو چندان است.
راستـی را که زن بیوه چه بد بخـت زنی است
خاصـه آن زن کــه بــری دارد و روئـی دارد
هــمه کــس ترسند از او گر چه بود خواهر او
کــایــن بــود بــیوه و آن مزبله شـوئـی دارد
خــواهشی بیــند مرموز به هر گردش چشم
گــویـد ایــن زن به نـگــه راز مــگویـی دارد
ور بپرسی که چـرا شـوی تـرا مـیـل بدوسـت
خاصـه شـویـی که چنـیـن جفـت نکویـی دارد
سـر بـجـنـبـانـد و بـا فـلـسـفـه بـافی گـویـد
هـر گـلی رنـگی و هـر غـالـیـه بوئـی دارد
مست شـد شـوی مـن از دیـدن این ژنـده کـه او
در نگه جـامـی و در خـنـده سبـوئـی دارد
هسـت او مـرغـی آزاد و در انـدیـشـه ی اوسـت
گـر خـروسـی به دهـی، قوقول قوئـی دارد
( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۵۴)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۴-۱-۹- نگاه به زن از بُعد اجتماعی در اشعار ژاله قائم مقامی فراهانی
شاید بتوان گفت که اکثر شاعران زن هر کدام در هر دوره ای به نوعی از بی عدالتی ها و یکسان نبودن حق و حقوق شان نسبت به مرد، اشعاری را سروده و چنین موضوعی را فریاد زده اند و وقتی دیدند که راهی به جایی ندارند، خود شان دیگر هم باور شان شده و پذیرفته اند که نسبت به مردان حقیر و کم ارزش اند و موجوداتی هستند که باید به آن ها ترحم و محبت کرد تا احساس وجود کنند و یا در اجتماع نامی از آن ها برده شود. امّا از نظر آن ها، متقابلا زنان دیگری هم بوده اند که در اجتماع خوش درخشیده اند چه با تحصیل علم و دانش و رسیدن به بالا ترین مرتبه و درجه ها و چه با کارهایی که در اجتماع انجام داده اند، همانند کمک در جبهه های حق علیه باطل و یا فرستادن بچه های خود در خط مقدم جبهه و با این کار، نامی نیکو برای خود شان به جای گذاشتند.
ژاله فراهانی نیز یکی از زنان شاعری بوده که هم جنسانش را از این منظر مورد خطاب قرار داده و گفته که قدر خود شان را بدانند و تلاش نمایند که از این عقب ماندگی ها که گاهی اوقات جامعه و در بعضی مواقع خود زنان، باعث و بانی آن بودند، نجات یابند. او از لحاظ فرهنگی و اجتماعی زنان مملکت مان را هشدار داده که ارزش اجتماعی آن ها بیشتر از آن چیزی است که در حال حاضر برای آن ها وجود داشته و در آن بسر می برند. ژاله بر این باور بوده، کهزنان در ایران نسبت به زنان غربی، از ارج و قرب قابل توجهی برخوردار نیستند. بنا بر این از آن ها خواسته که بیشتر در اجتماعات ظاهر شوند و تلاش و کوشش نمایند و خودی نشان دهند تا به احقاق حق و حقوق شان بینجامد.
فرق زن و مرد در اجتماع :
از نظر عالم تاج (ژاله) قائم مقامی فراهانی، زن و مرد تفاوت های فراوانی با هم دارند. به گونه ی که یک مرد می تواند هر جور که دلش خواست، بپوشد، هر کاری که اراده کند انجام دهد و یا هر طوری که خواست راه برود، کسی به او کاری ندارند ولی از برای یک زن، قانون و مقررات خاصی نهاده شده و در صورتی که خلاف آن انجام شود، آن زن طرد گردیده و مورد نفرت همگان قرار می گیرد و او را به بد نامی یاد می کنند. فراهانی تا جایی این مقوله را قبول داشته و حساسیت نشان داده که عفت و حجاب زنانه را نیز یک نوع قید و بند برای زنان دانسته و گفته اگر این حجاب یک قید و بند نیست پس چرا فقط برای زن باید باشد و برای مرد نیست و به این دلیل دادش در آمده و گفته مگر نه این که همه ی ما از لحاظ آفرینش یکسان هستیم و در آفرینش از لحاظ زن و مرد فرقی نیست و خداوند در قران بارها و بارها این نکته را نیز یاد آور شده و بر آن تأکید فراوان داشته مثلاً در آیه اول سوره نساء فرموده : « یا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مْن نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْهاو زَوْجَها وَ بَثَ مِنهُما رجالاً کثیراًو نساءً و اتَّقُوااللهً » یعنی ای مردم بترسید از پروردگار خود آن خدایی که همه شما را از یک تن آفرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن برانگیخت. ( طه : ۱۳۷۶)
و یا در سوره نحل آیه ۷۲ آورده « وَ اللهُ جَعَلَ لَکُمْ من اَنْفُسِکُمْ اَزواجاً و جَعَلَ َلکُمْ من اَزْواجِکُمْ بینَ و حَفَدهً و رَزَقَکُمْ مِنَ الطَیِبّاتِ » یعنی خداوند از جنس خودتان برای شما جفت آفرید. زنان را برای آسایش و آرامش مردان آفرید و از آن جفت ها، پسران و دختران و دامادان و نوادگان بر شما خلق فرمود و از نعمت های پاکیزه و لذیذ روزی داد.
و یا در سوره روم آیه ۲۱ نیز چنین مضمونی را آورده شده که یکی از آیات الهی این است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته با هم انس گیرید و میان شما رفعت و مهربانی برقرار کرد و در این امر برای مردم با فکرت اَدلّه علم و حکمت حق آشکار است.کهشاید ژاله باتوجه به چنین آیاتی بوده که در این باره این گونه سروده :
خواهرم پرسیده فرق مرد و زن در چیست گفتم گویمت این قصه را با نکته ای سر بسته اما
در دکان آفرینش جنس ما و اوسـت یکـــسان عمر ما طی می شـود در کیسه سر بسته امّا
بر فراز کاخ هستی او بــه پرواز اسـت و ما هم جــنبشی داریـم در کنج قفس پر بسته امّا
( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵ : ۴ )
و یا:
قید عفت، قید سنت، قید شرع و قیـد عـرف زینت پـای زن اسـت از بـهر پای مرد نیست
(همان: ۵)
فرق زن و مرد از دیدگاه ژاله قائم فراهانی تا جایی است که، یک مرد می تواند بر حسب مرد بودنش، گفتار ائمه و پیامبران را با توجه به رأی و نظر خود، تبیین، تفسیر کند و ارائه دهد ولی زن هیچ گونه حق و حقوقی در این زمینه نداشته و نمی تواند داشته باشد. او می گوید دلیل این امر هم واضح و آشکار است و آن چیزی نیست مگر زن بودن یک زن که در جامعه آن روز چندان بهایی به آن داده نمی شد. او بر این اساس، زن را ضعیفه ای می داند که جایش باید همیشه در کنج قفس خانه باشد و مانند یک برده در دست شوهر، در صورتی که مرد از چنین خفت ها و خواری ها به دور بوده است. در ابیات زیر، ژاله بحث نا برابری حقوق زن و مرد را این گونه بیان کرده و گفته :
مرد اگـر مجنــون شـود از شور عشق زن رواست
ز آنکه او مرد است و کارش برتر از چون و چراست
لیــک اگر انــدک هــوایی در ســر زن راه یافـت
قتــل او شــرعاً هــم ار جــایز نشد عرفاً رواست
بـر بـرادر، بر پـدر، بر شوسـت رجـم او از آنـک
عشـق دختـر، عشق زن بر مرد نا محرم خطاست
همسر یـاران رهـا کـــن، زن بــرادر زن پـــدر