دکتر طباطبایی واژه سازی را ساختن واژه های جدید ، از رهگذر ترکیب و اشتقاق می داند . طبق گفته ی او عواملی که زایایی فرایند واژه سازی را محدود می کنند به دو نوع تقسیم می شوند:
الف-درون زبانی : عوامل درون زبانی به خودِ نظام زبان و قوانین حاکم بر آن مربوط می شوند و ممترین آنها به قرار زیر است :۱- وجود کلمات رقیب ۲- عوامل واج شناختی۳- عوامل صرفی ۴- عوامل معنایی.
ب- برون زبانی : عوامل برون زبانی به خودِ زبان مربوط نیستند بلکه به وضعیت فرهنگی و گرایش ها و آراء جامعه ی زبانی مربوط می شوند . (طباطبایی ،۱۳۸۲: ۱۳-۱۱)
طبق گفته ی سایپر همه ی زبان ها امکانات لازم را در اختیار دارند تا در صورت نیاز لغات جدیدی خلق کنند .(ساپیر،۱۳۷۶: ۱۸۹)
داریوش آشوری معتقد است با گسترش علوم و فنون در روزگار ما که اهل هر رشته از علوم و فنون ، در گسترش آن دست دارند ، زبان ابزاری نیز گسترش بسیار یافته است و ما امروز بنا به روح زمان و بنا به تعریف ،ناگزیریم زبان ابزاری خود را گسترش دهیم ، یا به عبارت دیگر ، زبان ابزاری فرنگی را ترجمه کنیم و به کار بگیریم . و این کار برای آن که سر و سامانی داشته باشد مرجعی هم می خواهد و این مرجع ، ناگزیر فرهنگستان است . البتّه فرهنگستان می تواند یک دستگاه سامان دهنده و اصلاح کننده و پشنهاد دهنده برای رشته های علمی و فنی و دستگاه های اداری و جز آن باشد .(آشوری،۱۳:۱۳۷۵)
فصل سوم
روش تحقیق
روش تحقیق
پس ازبررسی های اولیه ی مسأله تحقیق ،مطالعه سوابق وادبیات تحقیق وهمچنین مطالعه ی انواع روش های تحقیق درعلوم انسانی روش توصیفی انتخاب گردید.ازمیان سه گروه عمده ی روش توصیفی ،نوع توصیفی تحلیل محتوا مناسب این پژوهش دیده شد.درتوضیح وتشریح روش توصیفی بایدعنوان کردکه:
درتحقیق توصیفی محقق به دنبال چگونه بودن موضوع است ومی خواهدبداندپدیده ی متغیربامطالب چگونه است.به عبارت دیگراین تحقیق وضع موجودرابررسی می کندوبه توصیف منظم ونظام داروضعیت فعلی آن می پردازد،ویژگی هاوصفات آن رامطالعه وعندالزوم ارتباط بین متغیرهارابررسی می کند.
درتحقیقات توصیفی محقق دخالتی دروضعیت موقت ونقش متغیرهانداردوتنهاآنچه راکه موجوداست مطالعه کرده وبه تشریح آن می پردازد.این تحقیقات کمتربه کشف قوانین وارائه ی نظریه منتهی می شودبه این دلیل که به مطالعه ی موارد خاص می پردازند.البته این بدان معنانیست که ازطریق تحقیقات توصیفی شناخت کلی حاصل نمی گرددبلکه چنین امکانی وجوددارد،زمانی که ویژگی هاوکیفیت یک پدیده ی خاص یایک موضوع به دقت وبراساس اصول این روش مطالعه وبررسی شود.می توان این ویژگی ها،کیفیت وکارکردرابه موردمشابه تعمیم دادویک قضیه ی کلی ارائه نمود.البته بنا به روش استقراری نیزامکان دستیابی وشناخت قضایای کلی ازطریق تحقیقات میسرمی باشد.بدین معنی که وقتی ویژگی یاصفتی مشترک ویکنواخت درپدیده های گوناگون تکرارومشاهده گردیده می توان براساس آن نظریه ارائه کرد.درتحقیق پیش رونیزبراساس بیکرانگی وگستره ی پهناورادبیات فارسی ،کتب واشعارموردبررسی قرارگرفتندویژگی هاوکیفیات یک پدیده خاص مطالعه وتشریح شدکه می توان ویژگی هاوکارکردهای حاصله رابه مواردمشابه تعمیم داد.
تحقیق توصیفی تحلیلی:این روش به منظورتوصیف کمی ،کیفی وعینی محتوای مفاهیم به صورت منظم ومبسوط انجام می شود.قلمرواین نوع تحقیقات رامتن های مکتوب ،شفاهی وتصویری درباره ی پدیده یاموضوعی خاص تشکیل می دهدمتن هایی نظیرکتاب ها،مقاله ها،مطبوعات ،سخنرانی ها،فیلم وعکس ،تجزیه ،تحلیل وتوصیف مطالب براساس داده های گردآوری شده هدف این روش تحقیق است.برای این منظورعناصر،مطالب ومتن های گردآوری شده براساس شرایط ومراحل پیش روی تحقیق طبقه بندی می شود.این عناصرممکن است کلمه ها،جمله ها،بندهایامتن های کامل درآثارمکتوب یاشفاهی باشند.
نوع مطالعه «روش هاوابزارگردآوری اطلاعات»
به صورت کلی درتحقیقات توصیفی نوعی ازروش های مطالعه ی کتابخانه ای وبررسی متون ومحتوای مطالب استفاده می شود.دراین تحقیق روش کتابخانه ای استفاده شده است.این روش عموما درتمامی تحقیقات عملی مورداستفاده قرارمی گیرد.گاهی دربخشی ازفرایندتحقیق ازاین روش بهره گرفته می شود.تحقیق پیش روازحیث روش ماهیت ،کتابخانه ای است وازابتداتاانتهابرداده های تحقیق کتابخانه ای نگارش یافته است.گردآوری اطلاعات ازطریق دسترسی به کتابخانه های عمومی،کتابخانه های شخصی ،کتابخانه ی دانشگاه وپژوهشکده ی تعلیم وتربیت وابسته به آموزش وپرورش صورت گرفته است.
اسنادعمده ی مورداستفاده دراین تحقیق
دیوان شاعران موردبحث ،تصحیح مختلف آثارشاعران ،کتب شرح آثار،فرهنگ لغات ،کتب ادبی مرتبط باموضوع ،کتاب های روش تحقیق ،مجموعه مقالات ،مجلات ونشریات وسایت های اینترنتی وغیره می باشد.
ابزارگردآوری اطلاعات : فیش برداری
محدودیت هاوموانع
ازآنجائی که نگارش رسانه همزمان باکارتدریس بودبنابراین وقت زیادی برای گردآوری اطلاعات نداشته درنتیجه درحدوسع وتوان ازمنابع موجوداطلاعات ،این رساله گردآوری وتدوین شد.ازطرفی چون آثارادبی جامع وکاملی دراستان موجودنبودلذادرتدوین رساله بامشکل مواجه شده،لاجرم به همین منابع محدوداکتفاشد.
فصل چهارم
تجزیه وتحلیل داده ها
بخش نخست ) هجوم واژه های بیگانه درحوزه زبان
سرگذشت زبان فارسی
از آن جا که در نجد سرزمین بلند و پهناور ایران ، هر یک از تیره های ایرانی به یکی از زبان ها و گویش های ویژه ی خود سخن می گفتند ، از دیرباز ، وجود یک زبان فراگیر که وسیله ی تفاهم میان آنان باشد ، نیازی سخت آشکار بود . در زمان هخامنشیان ، با آن که در کنار وحدت سیاسی و در زیر نفوذ آن کم کم خودآگاهی به همبستگی ملّی بیدار می گردید ، ولی باز هنوز نمی توان از وجود یک زبان رسمی سخن گفت و زبان پارسی باستان ، با آن که از زمان داریوش بزرگ زبان نوشتار نیز شد ، ولی نتوانست به عنوان زبان گفتار پا از قلمروی خود بیرون نهد . ( خالقی مطلق،۳:۱۳۶۰)
دلیل آن چنین است که در این دوره هیچ یک از شاخه های زبان های ایرانی باستان هنوز تا آن اندازه از تنه ی اصلی و یگانه ی خود دور نشده بود که برای گویندگان زبان دیگر کاملاً بیگانه باشند . به سخن دیگر ، مادها سخنان برادران پارسی خود را به خوبی در می یافتند و حتی میان پارسی باستان و زبان اوستایی ، ناهمگونی های چندان بزرگی نیست . گذشته از این ، هخامنشیان که قدرت زمان خود بودند ، سیاستی که برای نگهداری آن قدرت در درون و بیرون ایران به کار می بستند ، بر پایه ی احترام به مذهب و فرهنگ اقوام دیگر بود و این موضوع طبعاً آنان را از تحمیل زبان خود به اقوام دیگر نیز باز می داشت چنان که مثلاً نامه های رسمی دولتی به زبان آرامی نوشته می شد و سنگ نوشته های آنها علاوه بر پارسی باستان ، به زبان های ایلامی و بابلی نیز نوشته شده است .( همان ،۴:۱۳۶۰)
با این حال ، قلمروی زبان پارسی باستان و مادی و پارتی باستان که هر سه سخت به یکدیگر نزدیک بودند ، تمام غرب و شمال و مرکز ایران را فرا می گرفت . ولی از یک سو گروه زبان های خاوری و باختری ، با گذر از دوره کهن به دوره میانه ، از یکدیگر دورتر می گشتند ، و از سوی دیگر هر چه همبستگی سیاسی ، ملی و فرهنگی ، میان تیره های ایرانی نزدیک تر می شد ، به همان اندازه نیاز به یک زبان رسمی فراگیر تر می گشت . تا این که پیرامون هزار و پانصد سال پیش ، یکی از گویش های جنوب باختری بنام دری ، رفته رفته به دیگر بخش های ایران گسترش یافت . ( همان ،۵:۱۳۶۰)
زبان پهلوی ساسانی یا پارسیگ و زبان پهلوی پارتی یا پهلوی چنان به یکدیگر نزدیک بودند که مردم این دو زبان سخن یکدیگر را به خوبی در می یافتند و همین اندازه خویشاوندی و نزدیکی را نیز می توان پیش از آن میان دو زبان پارسی باستان و مادی گمان برد که هر یک در همان محلی که پیش تر میهن زبان پارسیگ و پهلویک بود رواج داشتند . پارسی باستان یک زبان نوشتار ادبی و کهن بود که با زبان گفتار فاصله ی زیاد داشت و زبان نوشتار پارسیگ ، اگر چه دنباله ی آن زبان است ، ولی دنباله روی آن نیست ، بلکه از زبان گفتار سخت تاثیر دیده است .
( همان ، ۷:۱۳۶۰)
بنابراین گفتار پایتخت هخامنشی که صورت بسیار ساده شده ای از زبان ادبی و کهن کتیبه های هخامنشی بود ، پانصد سال پس از آن به نام زبان دری ، همگام با پای گیری قدرت سیاسی ساسانیان ، در بسیاری از نقاط ایران به عنوان زبان تفاهم میان تیره های ایرانی رواج گرفت . پس از سقوط ساسانیان ، زبان نوشتا ر نخست هنوز همان زبان پارسیگ ( و تا حدودی پهلویگ ) بود ، چنان که بیشتر آثاری که از این زبان ها در دست است ، تالیف یا نوپردازی هایی است از همین سده های نخستین هجری ، ولی نام این زبان ها ، دیگر از پارسیگ و پهلویگ به پارسی و پهلوی تغییر یافته بود و از همین روست که ابن مقفع صورت معرب آن ها را فارسی و فهلوی ثبت کرده است. ولی با کم شدن موبدان و گرویدن دهقانان به دین نوین ، موقعیت زبان پارسیگ روز به روز ضعیف تر می گشت و کم کم بر سر جانشینی آن ، مبارزه ای میان دری و عربی در گرفت .
نخست پیروزی با عربی بود که با داشتن همه ی ویژگی های زبان توانا و به عنوان زبان دین دستگاه خلافت اسلامی و مجهز به خطی که با همه ی نواقص خود بهتر از خط پهلوی بود ، همچون سرداری که تا آن زمان شکست ندیده بود ، پا به میدان نهاد . ترجمه ها و تالیفات بی شمار ایرانیان به زبان عربی در دو سه سده ی نخستین هجری مهم ترین نشانه ی این پیروزی موقتی زبان عربی است و نشانه ی این که ایرانیان کم کم خود را برای یک کوچ فرهنگی و وداع با گذشته آماده می کردند .
( همان ،۱۳۶۰: ۱۰-۸)
ولی در میانه ی سده سوم ، با طلوع دولت یعقوب ، ورق برگشت و به فرمان امیری که از میان توده ها برخاسته و جز زبان نیاکان خود زبانی نمی دانست ، دری رسماً زبان نوشتار شد .
(بهار ،۲۰۹:۱۳۱۴)
زبان فارسی تا زمانی که تنها زبان گفتار بود به آن دری می گفتندد و نه پارسی ، ولی پس از آن که در میانه ی سده ی سوم هجری به جای زبان پارسیگ زبان نوشتار گردید نام پارسی هم بدان داده شد و از این زمان دارای سه نام گردید : پارسی ، دری و پارسی دری ولی روشن بود که چند نام برای یک زبان واحد تولید سوء تفاهم خواهد کرد و به زودی برای هر نام تعریفی جداگانه به وجود خواهد آمد . مگر نه این بود که دری زبان دگاه بود ؟ پس با پای گرفتن فرمانروایی سامانیان ، دری که زمانی نام زبان درگاه ساسانیان بود ، کنون نام زبان درگاه سامانیان ، یعنی زبان مردم خراسان گشت ، در برابر ، فارسی به عنوان زبان دیگر جاها ، و به ویژه پس از آن فارسی خراسان به دلیل آمیختن با گویش های محلی ، تفاوت هایی نیز با فارسی نقاط دیگر پیدا کرد ، این اختلاف نام مجوز دیگری نیز یافت ، چون واقعاً بسیاری از این واژه های گویشی خراسان ، برای سخنوران یر خراسانی مهجور و نا مفهوم بود .
البته فارسی تنها با گویش های محلی خراسان نیامیخته بود ، بلکه این زبان در هر بخشی از ایران که نفوذ می کرد طبعاً مقداری از واژه های زبان ها و گویش های آن جا را می گرفت که از این مقدار ، تعدادی به وسیله مولفان آن سرزمین درون زبان فارسی نوشتار می شد که از آن باز تعدادی از راه همان آثار به فارسی نوشتار استاندارد راه می یافت . ولی از آن جا که خراسان از نیمه ی دوم سده ی سوم هجری تا مدت زمانی مهمترین مهد ادبی فارسی بود و آثاری که در این سرزمین به وجود آمد، در اندک زمانی در سراسر ایران شهرت یافت ، طبعا سهم نفوذ واژه های گویشی آن ، چه در فارسی نوشتار خراسان و چه در فارسی نوشتار استاندارد ، بیشتر از نقاط دیگر ایران بود .( خالقی مطلق ،۱۳۶۰:و۱۲-۱۱)
از این گفته ی عنصر المعالی نیک پیداست که او پارسی را از پارسی دری که آن زمان به فارسی مردم خراسان می گفتند ، جدا دانسته است . این فارسی دری به دلیل واژه های گویشی آن ، برای فارسی زبانان بیرون از خراسان دشوار و از این رو از دید عنصر المعالی زبانی دوراز شیوایی بود ، همچنان که او پارسی مطلق ، یعنی فارسی سره را نیز که به واژه ها و عبارات و امثال و حکم تازی آراسته نباشد ، دور از شیوایی می داند . ( همان ،۱۳:۱۳۶۰)
به گفته یغمایی اختلاف میان دری و پارسی تنها اختلاف میان دو سبک است و نه دور زبان،او در مقدمه ی ترجمه ی تفسیر طبری چنین می نویسد :« و این کتاب تفسیر بزرگ است از روایت محمد بن جریر الطبری رحمه الله علیه ، ترجمه کرده به زبان پارسی و دری ».
یعنی نام پارسی و دری را دو نام برای زبان گرفته ست و از آن پنج بار دیگر که از زبان کتاب نام می برد ، همه جا آن را تنها پارسی می نامد .
در هر حال از میانه ی سده ی پنجم هجری ، با نفوذ بیشتر زبان و سبک تازی در نوشته های فارسی ، هر دو سبک دری و پارسی که در سده چهارم متداول بود از رواج افتاد ، به ویژه سبک دری ، و به همین دلیل آثار آن نیز از آثار سبک پارسی دستخوش نابودی گردید و بسیاری از واژه های مهجور آن که در سده ی چهارم به زبان فارسی راه یافته بود و نمونه های آن در لغت فرس اسدی دیده می شود ،سپس تر در زبان فارسی کهنه شد و از کار افتاد . پس از آن که زبان دری یا پارسی زبان نوشتار شد ، نه تنها سخنوران خراسان ، چون رودکی سمرقندی و ابوشکور بلخلی و مسعود مروزی و بوعلی سینا بخارایی و بوریحان بیرونی هخوارزمی و منجیک ترمذی و سنائی غزنویی و خواجه عبدالله انصاری و هروی و فردوسی و خیام نیشابوری و منوچهری دامغانی به این زبان نوشتند ، بلکه نیز سخنوران جاهای دیگر فرخی سیستانی و بوسلیک گرگانی و جمال الدین اصفهانی و قطران تبریزی و خاقانی شروانی و نظامی گنجوی و مسعود سعد لاهوری و بابا طاهر همدانی و سعدی شیرازی و صدها سخنور دیگر از هر گوشه و کنار این سرزمین .(همان ،۱۳۶۰:و۱۵-۱۴)
پیداست که زبان فارسی نمی توانست در فاصله ی یکی دو قرن به عنوان زبان نوشتار همه ی سرزمین ایران را بگیرد ، اگر پیش از آن قرن ها به عنوان زبان نوشتار در سراسر ایران رواج نمی داشت .زبان فارسی یا دری حدود دو هزار و پانصد سال پیشینه دارد که از آن حدود هزار سال نخستین زبان گفتار در جنوب غربی ایران و سپس حدود هزار و پانصد سال زبان گفتار و حدود هزار و صد سال اخیر آن، زبان نوشتار در بخش بزرگ سرزمین فلات ایران بوده است و روزگاری به عنوان زبان فرهنگ و ادب ، به کشورهای دیگر نفوذ کرده است.( همان ،۱۷:۱۳۶۰)
تاریخ ادبیات ایران
الف- ادبیات قبل از اسلام
ایران باستان دارای تمدن عالی بوده و خط و کتابت و دانشوری در آن وجود داشته ولی اغلب آثار علم و ادب بواسطه طول زمان و آشوب جهان از میان رفته و نابود گردیده . گر چه سنگبشته ها که از آن زمان باقی مانده بتنهایی دلیل باهریست برای اثبات این قول ، با این همه اخبار قدیم نیز موید این مطلب است .هرمیپوس ازمیری که در قرن سوم قبل از میلاد میزیسته با هخامنشیان هم عصر بوده از یک کتاب ایرانی که مقصودش اوستا بوده سخن می راند . هردت مورخ نامی یونان در کتاب اول باب صدم می نویسد که دیاکو پادشا ماد – یعنی شمال باختری ایران – صورت محاکمان را می خواند و داوری می کرد و این قول نشان می دهد در آن زمان در ممالک ایران ثبت دادرسی ها معمول بوده و وجود داشته است . در تورات نیز سخن از تاریخنامه های درباری ایران رفته و به صراحت از آنها ذکر شده است . در کتاب های تاریخی و ادبی تاریخ طبری و مسعود ی اشاره های زییادی به کتاب های قدیم ایران شده است . گذشته از این دلیل های نقلی ، دلیل عقلی نیز می رساند که مملکت نامی بزرگی مانند ایران که پادشاهی مانند کورش و داریوش داشته و وسایل تمدن آن زمان را از کشوری و لشکری به درجه کمال دارا بوده و به ثبت و ضبط مسائل بقدری وقع می گذاشته که آنها را بر سنگ ها نیز می کنده محالست نوشتن بلد نبوده و کتاب و ادبیات نداشته باشد .( رضا زاده شفق،۱۳۶۹:و۹-۸)
زبان بشر در ابتدا ساده و معانی ساده و سطحی محدودی را بیان می کرده سپس بتدریج از حیث ساختمان کلمه و گوناگونی و عمق معانی تکامل نموده است . اساس این نظر گذشته از مطالعه ی تاریخی زبان از بررسی های حاضر عالم حاصل گشته و خلاصه آن همانا عبارت از این که زبان بشر بطور کلی از روی قیاس با زبان های حاضر سه مرحله رشد و کمال را گذرانده ، که در عصر ما نمونه هائی از هر دو مرحله موجود است :
نخستین مرحله زبان یک صدائی است (langues monosllabiques): در این مرحله معمولا کلمات در حال ریشه مانده و تنها یک صدا می دهد یعنی کلمه ی مرکب و چند صدائی وجود ندارد، معانی این کلمات کوتاه ، ساده و در مواردی مبهم است . زبان بشر در آغاز در این مرحله بوده و زبان هائی هم در این حال مانده و بعصر ما رسیده که معروفترین آنها زبان چینی ، آنامی ، سیامی و برمائی است .
دومین مرحله زبان پیوندی است (langues agglutinantes): بدین معنی که کلمات یا در واقع ریشه هها به هم می پیوندد و در این پیوستگی یکی از دو ریشه معنی اصلی خود را از دست می دهد ولی در ضمن به تنوع یا تغییر یا توسیع معنی ریشه دیگر خدمت می کند . از زبان های حاضر که در این مرحله است می توان ژاپنی،کره ای ،آرال ،آئتائی(یعنی مغول و اقسام آن ) ، زبان فنلاند، مجار،ترکی و بعضی زبان های بومی را نام برد .
سومین مرحله زبان منصرف است (langues flexion): این مرحله که کاملترین مراحل سه گانه است و در این پایه خود ریشه از حیث شکل و ساختمان تغییراتی پیدا می کند و ترکیب های گوناگون با کمال آسانی بوجود آورد یعنی به سهولت صرف می شود و به اشکال مختلف می افتد و معانی دقیق را بیان می نماید . اینک زبان های معروف جهان متمودن منصوب بدین مرحله است که آنرا به دو شعبه تقسیم می کنند زبان های هند و اروپایی یا آرائی و زبان های سامی .( همان ۱۳۶۹: -۱۱-۱۰)
عنوان هند و اروپایی اشاره بدانست که زبان اصلی مشترک این شعبه که وقتی در یک مرکز گفتگو می شده همان بوده که اصل و منشا زبان های هندی و اروپائی را تشکیل می داده ، این زبان مشترک اصلی را زبان آریائی هم گفته اند زیرا آریا یا آری به حکم کتاب های باستان هند نام اولین قوم بوده است که زبان مذکور زبانش بوده و حدود دو هزار سال پیش از میلاد از مسکن اصلی بنای مهاجرت را نهاده از جمله به هندوستان آمده است . در باب مسکن اصلی آریائی ها میان دانشمندان اختلاف نظر هست بعضی ها آن را در هندوستان و بعضی دیگر در مشرق ایران دانسته اند و شاید لفظ ایران که به شکل قدیمتر ایریانه و آریانه نامیده می شده و یادگار همان دوره است . ولی به نظر بسیاری از دانشمندان خانمان اصلی نژاد هند و اروپایی شمالی ها ی اروپا و حوالی رود دانوب بوده است و آن قوم حدود دو هزار سال پیش از میلاد از آنجا به جنوب یعنی سواحل دریای سفید و مشرق یعنی ایران و هند مهاجرت کرده است . بدین نظر عبارت هند و اروپائی را به تمام زبان های منصوب به آن قوم و عبارت آریائی را بیشتر به شعبه ی ایرانی و هندی اطلاق می کنند .
زبان اصلی سامی گویا در جنوب شبه جزیره ی عربستان نشأت کرده سپس با مهاجرت اقوام بشمال رفته و در آسیای صغیر و سواحل مدیترانه پخش شده است . شعب معروف آن عبارتست از بابلی ، سریانی و عبری یا عبرانی ،آرامی ،فینیگی ،حبشی و عربی .
( همان ،۱۳۶۹:و۱۳-۱۲)
پارسی باستان
زبان باستان ایراان بر وجه آنچه گفته شد از زبان های منصرف است و از ریشه هند و اروپائی که منشا بسیاری از السنه معروف دنیاست مشتق شده و از این رو با زبان های مهم عالم متمدن مانند سنسکریت و یونانی و لاتینی و توتنی و اسکاندیناوی و اسلاوی خویشاوند است . از پارسی باستان جز شماره ای سنگنبشه ها ( از همه مهم تر سنگنبشته داریوش در بیستون است ) و خطوطی بر ظروف و آلات و سنگ ترازوها و نگین ها اثری باقی نمانده و از تحقیق علمای زبان چین بر می آید که در مجموع این آثار بیش از چهارصد لغت اصلی یافت نشده است ( همان :۱۳۶۹ و ۲۳-۲۱)
زبان اوستائی
زبان کتاب مذهب زرتشت را اوستا گوئیم و آن در حقیقت لغتی است از ایران قدیم و خویشاوند است با پارسی باستان . این زبان در شمال ایران رواج داشته و بیشتر زبان روحانیان و کتب مقدس بوده و آثاری از سنگ ها و غیره موجود نیست .(همان ۲۵:۱۳۶۹)
زبان پهلوی
زبان پلوی از زبان پارسی باستان مشتق شده است یعنی در کلمات و ترکیب کلام پارسی باستان بمرور زمان تغییراتی روی داده است و بصورت زبان پهلوی در آمده چنانکه پهلوی نیز بتدریج به فارسی کنونی تبدیل یافته و از این رو این زبان را بجای پهلوی ، پارسی میانه نیز نامید زیرا حد وسط پارسی باستان و فارسی کنونی است . عمده ی ادبیات پهلوی عبارت است از کتاب های دینی زرتشتی که به این لغت نوشته شده و قسمتی از آن متن اوستا و قسمتی در شرح اوستا یا دیگر مسائل مذهبی است .(همان ،۱۳۶۹:و۲۹-۲۸)
پس بطور کلی از آنچه گفته شد می توان چنین نتیجه گرفت که ایران باستان از روزگار قدیم دارای خط و زبان ادبی و علوم و ادبیات و نظم و نثر بوده است . در دوره ساسانیان علوم فلسفی و اجتماعی از یونانی و سنسکریت نیز به زبان پهلوی نقل شد و به دانش و فرهنگ کشور افزوده گشت .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
(همان ،۳۱:۱۳۶۹)
ب- ادبیات ایران بعد از اسلام
از فحوای تاریخ می توان فهمید که آثار ادبی در ادوار قدیم دامنه ی بسیار وسیع نداشته بلکه تا حدی مخصوص درباریان و روحانیان بوده است و چون در اواخر دوره ساسانی اخلاق و زندگانی این دو طبقه یعنی درباریان و روحانیان با وفور فتنه و فساد در دربار و ظهور گوناگون در دین فاسد شده بود لهذا می توان گفت اوضاع ادبی ایران در هنگام ظهور اسلام درخشان نبوده و بواسطه ی فساد این دو طبقه ادبیات رو بسوی انحطاط می رفته است .
( رضا زاده شفق ،۳۳:۱۳۶۹)
در حدود سال ۷۱ بعد از هجرت ، آخرین جنگ مهم ایرانیان و عرب که آنرا تازیان فتح الفتوح نام نهادند و در نهاوند واقع شد و یزگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی که بعد از مبارزه های اولین بار برای مقاومت چندین بار لشکر گرد آورده بود شکست یافت . بعد از این واقعه ایران یکجهت میدان تاخت و تاز عرب شد و سلطنت ایران تابع خلافت گشت و تازیان نزدیک دویست سال بر ما حکومت کردند و اداره امور کشوری و لشکری بدست آنان یا دست نشاندگان آنان افتاد و مخصوصاً آثار علمی و ادبی ایران تحت نفوذ و استیلای زبان تازی قرار گرفت . دایره این نفوذ به اندازه ی وسیع و تاثیر آن بطور عمیق بود که اغلب علمای ایرانی به آن زبان سخن گفتند و مرسله کردند و در تعلیم و ترویج آن کوشیدند و تقریبا تمام دانشمندان ما در دوره استیلای عرب حتی در قرن های بعد تالیفات خود را به عربی نوشتند و زبان عرب در ایران زبان علم و ادب شد و کسی بفارسی نوشتن توجه نکرد .( همان ،۱۳۶۹:د۳۵-۳۴)
اما آغاز قرن سوم هجری را شاید بتوان اول استقلال ایران شمرد که بتدریج قوت گرفت تا سرانجام بدست صفاریان و سامانیان و آل بویه و غزنویان به کمال رسید و دست عرب بکلی از ایران کوتاه شد . در آن اوان زبان فارسی بعد از دویست سال گمنامی به صورت فارسی کنونی ظهور کرد و شعرا و نویسندگان در این زبان نظم و نثر فارسی را آغاز کردند.( همان ،۱۳۶۹:۳۸)
عمده اقدامات ملی ایرانی بر ضد اجحاف عرب از خراسان بروز کرد و آن ایالت در حقیقت مرکز جوش و خروش ملی گردید همچنین آنجا مهد ترقی زبان و ادبیات فارسی تا چند قرن متوالی شهر های آن سامان و اطراف مانند بخارا ، غزنه و نیشابور مرکز علم و ادب بود .( همان ،۴۱:۱۳۶۹)
از خصوصیات زبان فارسی نسبت به پهلوی اول نوشته شدن آن است به الفبای عربی و دوم داخل شدن کلمات زیاد عرب است . تاثیر کلمات عربی به اندازه ای بود که حتی اشخاصی مانند فردوسی که شاید خواستند بیشتر فارسی سره بنویسند از استعمال بعضی لغت های عربی ناگزیر شدند . گذشته از عربی کلمات خارجی دیگر ماندد آرامی، یونانی و لاتین از همان اوقات یا بواسطه ی زبان عرب و یا مستقیماً به فارسی داخل شد .( همان ،۱۳۶۹:ت۳۹-۳۸)
شاید بتوان فردوسی را نخستین سخن سرای بزرگ ایران دانست که بعد از اتیلای عرب و فراموش شدن افکار و آثار ملی شاهنامه را که پیش از او دقیقی و دیگران شروع کرده و ناقص گذاشته بودند از نو آغاز کرده بپایان رسانی و بدین واسطه داستان باستان را به خاطر ها آورده و تاریخ روزگار گذشته را زنده کرد چنانکه خود گوید :
بسی رنـج بـردم در ایـن سال سی عجم زنــده کــردم بـدیــن پارسی
(همان ،۶۱:۱۳۶۹)
ابوالقاسم فردوسی از لحاظ زنده کردن تاریخ و داستان ملی و از جهت نفس تازه دمیدن به زبان فارسی بی شبهه بزرگترین شاعر ایران است و کسی دیگر از گویندگان ما در این هنر به پایه او نمی رسد .
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.