۴- مصرف متظاهرانه و بی حد و حصر:
درمراحل اولیه تکامل اقتصادی، مصرف بی حدو مرزکالاها و به ویژه کالاهای برتر-درحقیقت تمام مصرفهای بیش ازحد حداقل زیست- به طور معمول ویژه طبقه تنآسا شد (همان: ۱۱۳)؛ ولیکن دردوره صلحآمیز بعدی این انحصاربه طور رسمی به ضعف گرایید و رفته رفته تغییراتی درشیوه های مصرف این طبقه ایجاد گردید؛ به طوری که حالت تخصصی به خود گرفت؛ بدین ترتیب که چگونگی مصرفت، نه فقط درآداب زندگی، بلکه درروش تربیت و شیوه اندیشیدن این طبقه نیز تأثیرگذاشت؛ بنابراین، افرادثروتمند طبقه تنآسا، با مصرف کالاهای گوناگون، تمایز خود را با دیگران به نمایش می گذاشتند.
وبلن، درچگونگی مصرف متظاهرانه، اولاً: می گوید افراد مرفه برای کسب اعتبار باید ولخرجی کنند؛ با مصرف درحد ضرورت زندگی شایستگی آنان ظاهر نمیشود، ثانیاً: اصطلاح «ضایعکردن تظاهری» را مطرح می کند.
مفهوم «ضایعکردن» به این منظور به کار نمیرود که شخص، طی آن کاریا مال خود را به هدرداده یا ازآن ها بد استفاده کرده است؛ بلکه به این دلیل ضایعکردن به شمار میآید که این مصرف، برای زندگی انسان و رفاه کسی که آن را برگزیده، کاری انجام نمیدهد (همان: ۱۳۲)؛ البته اصل ضایعکردن تظاهری، این طرزتفکر را که درزندگی و درمیان کالاها چه چیزدرست و معتبراست، شکل میدهد (همان: ۱۵۰).
نکته قابل توجه این که وبلن می گوید: برخی ازعناصرکه درآغاززندگی، ضایعکردن تظاهری تلقی میشود، به تدریج استفاده ازآن ها برای زندگی اجتناب ناپذیرجلوه خواهد کرد؛ مانند: مصرف فرشها و پردههای نفیس، وسایل غذاخوری نقره، خدمات دربان ها، استفاده ازکلاههای ابریشمی… بسیاری ازجواهرهای زینتی و لباسهای رنگارنگ (همان: ۱۳۴)
شایان ذکراست، برای این که صرف هزینهای درمقوله ضایع کردن تظاهری قرارگیرد، ضرورت ندارد که صرفاً درراه ضایع کردن مصرف شود؛ یک کالا ممکن است هم سودمند و هم ضایعکردنی باشد؛ و مصرف کننده نیز به
هردوبعد سودمندی و ضایعکردنی آن توجه کند و ازآن بهرهگیری نماید؛ مانند: کالاهای تولیدی (همان: ۱۳۴).
۵- مهمانی دادن گسترده و هدیه دادن:
شاید هدیهها و مهمانیها، ریشه دیگری غیرازآن خودنمایی ساده داشته باشند، اگرچه ازگذشته بسیاردوراین فایده را داشته وتاکنون هم این خصلت خود را حفظ کرده است؛ به طوری که فایده مصرف تظاهری و نمایشی، مبنای عمده برقراری این عرف بوده است؛ پذیراییهای پرهزینه، ازقبیل سوردادن های پرتجمل… این هدف را به خوبی تأمین میکند. وجود یک هماوردکه میزبان میتواند باحضوروی زمینه مقایسه خود بادیگران را فراهم کند، وسیله ای برای این هدف میباشد؛ وی به نیابت میزبان مصرف میکند، زیرا اوهم خود مصرف کننده سیرناپذیرچیزهای خوب است که میزبانش نمیتواند به تنهایی این مزیت خود را نشان دهد؛ بدین ترتیب، وسیلهای میشود تا امکانات معاشرتی میزبان به نمایش گذاشته شود (همان: ۱۱۵)
۶- داشتن حیوانات خانگی (به ویژه سگ):
داشتن حیوانـاتی ازقبیل: کبوتر، طوطی و سایرپرندگان قفسی، گربه، سگ و اسب سواری، نوعی مصرف تظاهری
است؛ بدین ترتیب، افتخارآمیزی درماهیت آن ها نهفته است؛ البته طبقه تنآسا، متناسب با چگونگی ضایعکردن تظاهری کمتر یا بیشتر، داشتن نوع حیوانات را معلوم میکنند که درمیان حیوانات یادشده، بیشتر ازهمه به سگ اهمیت داده و علاقهمند به نگهداری آن میباشند؛ زیرا سگ ازلحاظ بیفایدگی و نیز به خاطر خوی ویژهاش، به سایرحیوانات مزیت دارد؛ همچنین، سگ خدمتگزارانسان است و رفتاربارز نوکروار داشته و روحیه اربابش را خوب درک میکند و درواقع متناسب با تمایل ارباب منشی این طبقه را دارد؛ ازطرفی، سگ های خاص و بزرگ جثه، گرانبهاتر و نگهداری آن نیز هزینه براست و ازلحاظ اعتبابخشی، جایگاه قابل توجهی برای طبقه تنآسا دارد.
۷- استفاده ازکالاهای لوکس، گران قیمت و تزیینی (و کتاب های عتیقه) درمنزل:
کالاها تولید و مصرف میشوند تا گشادگی و سرشاری زندگی را بیشتر کنند و فایده کالاها قبل ازهرچیز، کارآیی آن ها برای رسیدن به این هدف است؛ ولیکن تمایل انسان به چشم و همچشمی، مصرف کالا را به صورت وسیلهای برای مقایسه رشکانگیز درآورده و براساس «هیچ ارزانی بی علت نیست و هیچ گرانی بیحکمت»، ازویژگیهای طبقه تنآسا به شماررفته است؛ البته دوویژگی اساسی درانتخاب اینگونه کالاها را وبلن نام برده که عبارتنداز: گران بودن و همگانی نبودن آن که هردودرمفهوم ضایع کردن تظاهری معنا پیدا میکند؛ به طوری که مصرف آن، دربرابردیگران، باعث افتخار و شایستگی باشد؛ بنابراین وبلن، درکالاهایی که طریقه ساخت آن ها به دوطریق دستی و ماشینی است، دستی بودن آن را که ازلحاظ اعتبارمالی، کارآمدتر و احترام آمیزتر است، انتخاب طبقه تنآسا معرفی کرده است؛ ازقبیل: ظرف های عتیقه، ظرفهای غذاخوری نقره ای دست ساخت یا چینیهای با دست نقاشی شده، سفره های رنگین و گرانبها و…
شایان ذکراست، خریدن کتاب به عنوان یک کالای فرهنگی توسط طبقه تنآسا نیز ازمفهوم ضایع کردن تظاهری پیروی می کند؛ به گونهای که آنان ازلحاظ وجود عناصر زیباشناختی کتابهای عتیقه را که بیانگر شایستگی آنان بوده و درافزایش اعتبار آنان کارآیی دارد، خریداری و تهیه مینمایند (وبلن، ۱۳۸۶: ۱۸۵-۱۸۰)
۸- داشتن لباس به عنوان نمودی ازفرهنگ توانگری:
قاعده ضایع کردن تظاهری کالا، با نمایش دادن لباس، خود را به طور بارزی نشان میدهد، اگرچه همه مصرفهای دیگری که درارتباط با اصل اعتبار مالی هستند، میتوانند نمونه ای روشنگر باشند؛ اما صرف هزینه درراه لباس، این مزیت را بردیگر روش ها دارد که لباس همیشه درمعرف دیددیگران است و با یک نگاه، وضعیت مالی شخص را به بیننده معرفی میکند (همان: ۱۹۱) البته وبلن، درانتخاب لباس طبقه تنآسا، ملاکهایی ازقبیل: گرانبها بودن، مارکداربودن و به مدروزبودن را که مطابق اصل ضایع کردن تظاهری –یعنی بیهوده خرج کردن- یادآوری کرده است.
نکته جالب توجه این که وقتی وبلن درخصوص لباس فاخرزنان گفتگوکرده، به چگونگی نقش کفش زنان _به ویژه پاشنه های خاص مددار_ آن اشاره کرده و آن را دراعتباربخشیدن به این طبقه مؤثردانسته است (همان: ۱۹۴)
۹- محافظه کاربودن طبقه تن آسا:
این باورفراگیر را که طبقه ثروتمند، ماهیتاً محافظه کاراست، عموم مردم نیز پذیرفته اند، بدون این که ازپایگاه و مناسبات این طبقه درروند تکامل فرهنگی اطلاعات نظری داشته باشند؛ درتبیین محافظه کاری این طبقه، برای عموم روشن است که طبقه ثروتمند، با نوآوری مخالف است، زیرا این طبقه علاقهای محکم و نا به جا به حفظ شرایط موجود دارد (همان: ۲۱۷).
درواقع عرف، کردار و دیدگاه طبقه تنآسای آدابدان که برای بقیه جامعه سرمشق هستند، برقدرت و وزن تأثیرمحافظه کاری میافزاید. این طبقه، اشخاص دارای اشتهار و اعتبار را وادار میکند که ازاین قوانین دستوری پیرون کنند. طبقه ثروت مند به دلیل وضعیت عالی و آسودهای که دارد، میکوشد جریان تحول و توسعه اجتماعی را آهستهتر میدهد. عموماً خصیصه سرمشق بودن آن مخالفتهای طبقات دیگر با نوآوری را مستحکم و علاقه مردم را به نهادهای مطلوبی که ازنسل قبل باقی مانده اند، تقویت میکند (همان: ۲۱۸-۲۱۹).
نکته پایانی درخصوص نظریه طبقه تنآسای وبلن درمورد چگونگی قوام این طبقه است که ازطریق فرایند گزینشی مستمری حفظ میشود؛ بدین صورت که همواره افراد یا راه وروالی ازگذشته که به طور مشخص خود را درخوررقابت مالی سهمگین نشان دهند، ازپایگاه پایین به لایه ای بالاتر جهش خواهند کرد. برای این که کسی به سطح بالاتری برسد، نه فقط باید امکان مالی او به حد کافی افزایش یابد، بلکه باید این استعداد چنان درخوررقابت باشد؛ به گونهای بارزتوانایی خود را درچیرگی برمشکلات مادی که سرراه عروج او وجود دارد، نشان دهد؛ به جزموارد اسنثنایی مانند: نورسیده های طبقه تنآسا که افراد برگزیدهای میباشند (همان: ۲۴۸-۲۴۹).
بنابراین می توان اینگونه نتیجه گرفت که تورستین وبلن، اگرچه مستقیماً درباره سبک زندگی صحبت نکرده است، ولیکن این ایده را مطرح کرد که داشتن سبکی خاص، به معنای چیزی بیشتر از علایق خاص فراغت میباشد؛ و داشتن سبک زندگی خاص و خودنمایی نیز برای نشان دادن تعلق به گروهی خاص در جامعه به برجسته کردن تمایزهای گروه های دیگر منجر خواهد شد (گیبینز و ریمر، ۱۲۴:۱۳۸۱ ).
۲-۳) جورج زیمل (۱۹۱۸-۱۸۵۸)
وبلن و زیمل، هردو سبک زندگی نوظهور درکلان شهر و سبک زندگی نوکیسهوار را درچرخش سده بیستم تحلیل کردند، سبک زندگیای که درآن مصرف چیزهایی مانند: پوشاک، زیورآلات شخصی و علایق مفرح پرخرج، نقش محوری داشتند (باکاک، ۱۳۸۱: ۲۹). بنابراین، آن ها به موقع، درزمانی که فروشگاههای بزرگ جدید برای اولین بار افتتاح شده بودند، جامعه شناسی خود را درباره شیوههای زندگی درجوامع غربی آغاز کردند. این فروشگاههای بزرگ، زیریک سقف به خریداران خود انواع کالاها را عرضه می کردند؛ ازخواروبار، اسباب و اثاثیه، پوشاک، ظروف سفالی، ظروف آشپزخانه گرفته تا وسایل الکتریکی جدیدی که به صورت انبوه برای بازار مصرف تولید میشدند؛ هرچند خواروبار فروشی و قصابی و ماهی فروشی و نانوایی و سبزی فروشی درنواحی خرید محلی وجود داشتند؛ اما فروشگاههای مرکزی نسبت به فروشگاههای محلی امکان انتخاب بیش تری را فراهم می کردند. فروشگاههای بزرگ مرکزشهر، درهمان زمانی به وجود آمدند که ترامواها، اتوبوس های برقی و راههای آهن برای بردن مردم ازحومههای دورافتاده به مرکزشهر ساخته شدند (همان: ۲۳).
اگرچه مفهوم مصرف درتفکرات زیمل مبحث جداگانه و خاصی ندارد، ولیکن با توجه به مباحثی مرتبط ازجمله: فلسفه پول و کلان شهرها که زیمل به طور جداگانه به هریک ازاین مباحث پرداخته و مورد توجه سایرنظریهپردازان نیز قرارگرفته است، مصرف را به ویژه درکلانشهرها که اساساً دارای تنوع مصرف شهروندان بوده و گستره انتخاب آنان را به منظور هویتبخشی و تمایزشان ازدیگران معلوم می نماید، معنا بخشیده است و ازبعدی نیز مبحث سبک زندگی و مصرف را اززیرمجموعه های جامعه شناسی فرهنگ معرفی کرده است؛ زیرا نظریه پردازان، زیمل را یک جامعه شناس فرهنگ مدرن می دانند.
به هرترتیب، زیمل نخستین جامعه شناسی بودکه به جهان فراغت و پدیده مصرفگرایی توجه نمود؛ این موضوع در مقاله او با عنوان “مد” (۱۹۰۰۴) قابل مشاهده است؛ وی در این مقاله، دلایل تعدد تغییرمد _ خواه مربوط به پوشاک، آشپزی، هنر، معماری و موسیقی باشد، خواه چیزهای دیگر_ در فرهنگ مدرن را جستجو و بررسی می کرد. به نظر وی، در دوران مدرن، برخلاف گذشته، چنان انواع گستردهای از انتخاب برای مصرفکننده عرضه میشود که به افراد امکان می دهد خود را از دیگران متمایز سازند؛ به دیگر سخن، مردم به مدهای جدید و متفاوت با آهنگی پر شتابتر جذب می شوند. چرا که میخواهند به هویت شخصی متمایز خود شکل دهند. با وجود این مد، تنها مساله انتخابهای فردی نیست، در واقع این انتخاب ها تقسیمات طبقاتی و تحرک اجتماعی را سامان میدهد (کیویستو، ۱۳۷۸: ۱۷۹).
زیمل، باتشبیه زندگی اجتماعی درجامعه مدرن به میدانی برای مبارزه، «مد» را ابزاری میداند که تطابق افراد باپیچیدگیهای زندگی مدرن را تضمین میکند؛ ازنظراو، «مد» به منزله تمایز طبقاتی نه تنها فرد را به مثابه عضوی ازیک طبقه خاص متمایز میکند، بلکه عدم عضویت اودر گروههای دیگر را نیز برجسته میسازد. بدین ترتیب، ازنظرزیمل، مد نتیجه تقاضای اجتماعی است. مد، وسیلهای را فراهم میسازد که افراد ازطریق آن هم جنبههایی ازهویت خویش را ابراز میدارند و هم به کمک آن تعاملات اجتماعی خود را میسازند. با این حال، تفسیرافراد ازمد ازقراردادها و عرف اجتماعی تأثیر میپذیرد. جامعه شناسان مصرف، معتقدند که برای مدشدن یک کالا، میبایست معانی را با آن تداعی و برای مصرف آن همراه ساخت؛ برای این منظور باید کالاها و محصولات را با مقولههای فرهنگی شناخته شده مرتبط نمود. شیوه دیگر معنیدارکردن مصرف نخبگان اجتماعی، چهرهها و شخصیتهای هنری و عامهپسندی هستند که به اشاعه نوآوریها وسبکها میپردازند؛ افرادی چون ستارههای هنری، ورزشی و خوانندگان… ازسوی دیگر، نظام تولید مد برای ترویج مدهای جدید و جلب مخاطبین بیشتر میکوشد تا معانی فرهنگی نهفته درکالاها و مصرف آن ها را به طوراساسی تغییردهد. مصرف گرایی به عنوان شیوهای برای زندگی ضامن بقای جوامع مدرن است. مد امکان ایجاد تقاضای دایم را فراهم میسازد و به این شکل مصرفگرایی را تضمین میکند (ذکایی، ۱۳۸۶: ۱۵۰-۱۴۹)
اما عمدۀ تأملات زیمل درباره مصرف – مقاله ای با عنوان «کلانشهر و حیات ذهنی » (۱۹۶۴) جمع شده است ، همین پدیده های مصرف و مد ، جزئی از دلمشغولی وسیعتر زیمل درباره تناقص فرهنگی است در نظر زیمل ، آزاد شدن فرد از تمامی قید و بندهایی که جامعه سنتی در قالب همبستگیهای گروهی برآزادی فرد مینهاد ، نویدبخش بروز فردیت است ، همین مرز خود را در حصار جامعهای می بیند ، که این فشار ساختاری در حالی عمل می شود که شهر و مبانی تعلقات گروهی را نیز از بین برده است . درگیر شدن در نقطه تقسیم کار –دستمایههای هویت و تمایز از دیگران را نیز زایل کرده است در چنین وضعیتی ، شیوه خاص مصرف کردن راهی برای بیان خود در رابطه با دیگران و انبوه جمعیت حاضر در کلان شهر است.
به اعتقاد زیمل فرد فقط از طریق بسط شدید فردگرایی که هدف آن دنبال کردن نمادهای مد و منزلت است ، میتواند فشارهای زندگی مدرن را تحمل کند؛ اینگونه مصرف کردن راهی برای اثبات خود و حفظ اقتدار فردی است؛ البته _در نظر زیمل_ مد، علاوه بر آن که منبعث از فشارهای ساختاری کلان شهر است، نماد تمایز طبقاتی نیز میباشد؛ براین اساس، زیمل دونوع کارکرد برای مد معرفی کرده است؛ به طوری که مد در یک وجه، اعلام تمایل فرد برای متمایز شدن از دیگران و بیان خواست فردی و خواست فردیت می باشد؛ و در وجه دیگر، جنبه طبقاتی دارد، یعنی باعث همبستگی گروهی و تقویت انسجام اجتماعی طبقاتی می شود؛ که بدین لحاظ، مد احساس با دیگران بودن را درفرد تقویت می نماید (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۵-۲۴).
فروشگاهها و امکانات تفریحی شهرها، هم چون نمایشخانه ها، سالن های موسیقی، استادیومهای ورزشی و بعدها سینماها همگی برای ارضای نیازهای جتماعی و روانی ساکنین شهرها و شهرستان های به تازگی بورژوا شده زیاد شدند. زیمل بحث می کند که علاوه برآن، زندگی روزمره مردمی که دریک کلان شهر بزرگ زندگی میکنند، متأثر ازنیازبه ایجاد منش بیتفاوتی نسبت به دیگران است (باکاک، ۱۳۸۱: ۲۴) که درراستای حفظ خودمختاری افراد می باشد.
بنابراین، الگوهای مدرن مصرف، تا حدی ناشی اززندگی درکلان شهرها، شهرها و حومه های آن میباشد؛ زیرا زندگی دراینگونه محیطها، همان طور که زیمل می گوید، انسانهای جدیدی را پرورش می دهد که نگران حفظ خودمختاری و فردیت وجود خویش درتقابل با نیروهای چیره اجتماعی است (همان: ۲۶).
با توجه به این که ظهور سبک زندگی با مفهوم مدرنیته ممزوج گردیده و زیمل نیز ازنخستین جامعه شناسان زندگی شهری مدرن به شمار میرود، بدین سبب، می توان نقش زیمل را _علی رغم این که درطول زندگی خویش همواره یک حاشیه نشین دانشگاهی محسوب میشد_ درسبک زندگی و مصرف به وضوح مشاهده نمود؛ به طوری که نظریه مصرف زیمل، برحول مفهوم «شهر» و پیامدهای مترتب برشهرنشینی سامان یافته است؛ وی دراهمیت دادن به مفهوم شهر تا بدان جا پیش میرود که می نویسد: «شهر مدرن یک هویت فضایی با نتایج جامعه شناختی نیست، بلکه هویتی جامعه شناختی است که به نحو فضایی شکل گرفته است» (همان:۲۴).
بنابراین، با توجه به مباحث مطروحه، می توان نتیجهگیری نمود که عرصه کلان شهر ازنظر زیمل، عرصه آگاهی تشدیده شده و مبادله پولی است؛ که برای رفع نیازمندیهای خود می بایست با مراجعه به فروشگاههای بزرگ شهری، به خرید کالا مبادرت نماید؛ یعنی نیاز به انتخاب مواد مصرفی ازمیان مجموعهای که هم متمایزکننده یک گروه اجتماعی خاص و هم بیانگر ترجیحات فرداست و همان طور که درسطور فوق ازقول کیویستو نیز آورده شد: تنوع کالاها ازگستره زیادی برخوردار است که به مصرف کننده، حق انتخاب می دهد تا بدین وسیله خود را ازدیگران متمایز نموده و درواقع براساس نیازمندی، که مطابق مد و سلیقه اش نیز می باشد، به هویت شخصی خود شکل بخشد.
درواقع، می توان گفت: با توجه به این که زیمل پذیرش مد را ابزاری می داند که انسانها ازآن طریق هویت شخصی خود را تمایز میبخشند، و انتخاب را برای تحقق آن مهم دانسته و معرفی می کند، پایه تفکرات نظریهپردازان سبک زندگی قرارگرفته است؛ به طوری که آنان یکی ازمهمترین شاخصهای سبک زندگی را قدرت انتخاب درچگونگی مصرف معرفی نمودهاند و تحلیلهای خود را براین موضوع ارائه میدهند.
۳-۳) ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴)
درمیان جامعه شناسان کلاسیک ماکس وبر، تنها کسی است که بدون داشتن هیچ اندیشه مبسوطی درباره مصرف و نقش آن دردنیای مدرن، ازمفهوم سبک زندگی استفاده کرده و برای نشان دادن سلسله مراتب و قشربندی اجتماعی ازآن بهره میگیرد (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۶)
اساساً مفهوم سبک زندگی درنظرات ماکس وبر، درمبحث قشربندی وی میگنجد؛ به طوری که وقتی وبر، برای بررسی قشربندی اجتماعی و برای توضیح تمایزات اجتماعی، علاوه برمفهوم طبقه –به عنوان یک مفهوم اقتصادی- و حزب– به عنوان مفهومی درتحلیل ساختار قدرت سیاسی درجامعه- به مفهوم گروه منزلت نیز اشاره میکند؛ ازنظر محققان تاریخ اندیشه جامعه شناختی، با مقوله ساختاری گروه منزلتی است که نظریه قشربندی اجتماعی وبربانظریه طبقاتی مارکس تفاوت مییابد (کوزر، ۱۳۷۳: ۳۱۳).
وبر وقتی ازطبقه سخن میگوید، ضمن پذیرفتن ایده مارکس مبتنی بر روابط اقتصادی و تمایز طبقات اجتماعی بر مبنای تولید، مفهوم مصرف را نیز به آن میافزاید؛ بنابراین، اگر بپذیریم که مارکس در قرن نوزدهم، جامعه را بر مبنای تولید طبقه بندی کرد، باید گفت وبر نیز در قرن بیستم طبقه را بر مبنای مصرف تقسیم بندی نموده است؛ البته وبرمعتقد است درهرطبقه درقالب گروه های منزلتی نیز میتوان سبکهای زندگی متفاوتی را مشاهده نمود.
وبر، نخستین کسی است که ازشیوههای (غالب) زندگی یا سبک زندگی به مثابه یکی ازسه دترمینان یا عامل تعیین کننده قشرهای اجتماعی (طبقه، گروه منزلت و حزب) سخن میگوید. ازنظر وبر، مهمترین عوامل درتشخیص لایههای اجتماعی عبارت است از: الف) روش زندگی فردی و به طور اخص نوع شغل انتخابی ازسوی شخص؛ ب) کاریزمای موروثی که ناشی ازمنزلت خانوادگی است؛ ج) اعتبار سیاسی یا اقتدار که به عنوان امتیاز انحصاری توسط گروههای متمایز به دست میآید؛ به این ترتیب، سبک زندگی ازنظر وبر: پیوستگی بسیار نزدیکی با نوع اشتغال فرد دارد و ازطریق تحصیلات رسمی اکتساب میشود و میتواند برای همگان میسر گردد.(خادمیان، ۱۳۸۸: ۱۷)
به هرحال، سبک زندگی دراندیشه وبر، از بسط و گسترش افکار وی پیرامون گروه های منزلت معنا مییابد؛ اگرچه ایشان، سبک زندگی را معادل قشراجتماعی نپنداشته و به عنوان معرف دانسته است.
با این وجود، مفهوم سبک زندگی، حاصل بسط تأملات وبردرباره گروههای منزلت است؛ درنظر وی، افتخار منزلت به طور معمول، درسبک زندگی خاصی انتظار میرود که ازهمه کسانی که دوست دارند دراین حلقه منزلتی عضو باشند، بروز میکند؛ به طوری که این انتظارات، افراد گروه منزلت را به تعامل اجتماعی و رفتار درمحدودهای خاص متعهد میکند (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۸). وبرضمن اشاره به گروههای منزلتی، درواقع به عضویت یافتن مشترک و آگاهی گروهی، اهمیت میدهد؛ و براین معتقد است که گروههای منزلتی، اغلب سبک زندگی یا شیوه رفتاری دارند که آن را ازبقیه افراد جامعه متمایز میسازد (گرب، ۱۳۷۳: ۷۷)
درحالی که عضویت طبقاتی برمیزان قدرت شخص درنظام اقتصادی دلالت می کند، گروههای منزلتی برحسب قدرتی ترسیم میشود که ازآبروی اجتماعی یا حیثیت توزیع شده درنظام منزلتی سرچشمه میگیرد (همان: ۷۸)
جیمز مککی (Mckee) فرایند ایجاد گروههای منزلتی را این گونه تشریح میکند: یک گروه منزلتی زمانی پدید میآید که تعدادی ازافراد موقعیت یکسانی را دررتبه بندی پایگاه اجتماعی خود اشغال کنند و یکدیگر را به عنوان افراد هم رتبه میشناسند و با هم به صورت منظم به تعامل می پردازند. ایشان حلقه های دوستانه تشکیل داده، با هم غذا میخورند و به سازمان های مشابهی وابستهاند و فرزندانشان را به ازدواج درون گروهی تشویق میکنند و سبک زندگی مشترکی را به نمایش میگذارند. سبک زندگی مشترک برای یک گروه، پایهای را برای پذیرش یا رد افراد فراهم میآورد. این به آن جهت است که افراد وابسته، یعنی کسانی که به عنوان همردیف درجامعه پذیرفته شده اند غیر آن ها ازهم شناخته شوند و غیرخودیها بیرون رانده شوند (Mckee, 1969: 264 )
بنابراین، گروههای منزلتی با تفاوت درسبکهای زندگی _که بازتاب دهنده تفاوت های پرستیژیاند_ بازشناسی میشوند؛ وبر، به عنوان نخستین مبنای تمایز گروههای منزلتی هم به «فرایند رسمی آموزش» و هم به «پرستیژ تبار و پرستیژ شغل» توجه داشته است؛ به طوری که هریک ازاین ملاکها، مبنایی را برای نشان دادن سبکهای زندگی مختلفی _که بین قشرهای مختلف اجتماعی وجود داشت_ فراهم می نمود (ریزمن، ۱۳۸۸: ۴۷).
بدین ترتیب،گروه منزلتی، درتلاش است تا الگوهای زندگی خود را به سبک خاصی درآورد، به شکلی که تبدیل به یک وجه مشخصه و نمادین درموقعیتاش گردد؛ هرچند مؤلفه اساسی چنین کنش هایی، تنها میل به انحصار پرستیژ توسط یک گروهمنزلتی نمیباشد، بلکه شناخت آن ها به وسیله دیگران درجامعه ای که چنین اهدافی درآن موجه، مناسب و ارزان است نیز، به شکل نمادین مورد نظر بوده است (ریزمن، ۱۳۸۸: ۴۸).
شیوه های حفظ سبک زندگی یک گروه منزلتی از موضوعاتی چون آداب غذاخوردن و صحبت کردن تا حتی تضمین های قانونی و به کاربردن نیروهای مسلح را نیز شامل می شود. یک گروه منزلتی، دارای یک الگوی مجزای زندگی، غذاخوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن، تفریح و خلاصه الگوی مجزای مصرف است. چنین الگوهایی، به تعریف اعضای یک گروه منزلتی و به حفظ منزلت آن و به حرمت اجتماعی و فرهنگی آن در چشم خود و دیگر اعضای صورت بندی اجتماعی کمک می کند که در ارزش های فرهنگی همانند شریک هستند. (باکاک، ۱۳۸۱ : ۸)
وبر معتقداست: گروههای منزلتی براساس قواعد مصرف کالا به عنوان جلوه مخصوص سبکهای زندگی قشربندی میشوند؛ بنابراین، طبقه بندی انسانها در گروههای منزلتی، بیش تر برالگوهای مصرف آن ها مبتنی است تا جایگاهشان دربازار یا فراگردتولید؛ وبرچنین می پنداشت که مارکس مناسبت چنین مقولاتی را ندیده گرفته بود، زیرا تنها به قلمرو تولید توجه داشت. برخلاف طبقات که می توانند اشتراک اجتماعی داشته یا نداشته باشند، گروههای منزلتی معمولاً اجتماعاتی هستند که با سبکهای شایسته زندگی و احترام و فخر اجتماعیای که دیگران برایشان قایلاند، به همدیگر وابستگی پیدا می کنند؛ افزون براین، گروه منزلتی درمورد نشست و برخاستهای اعضایش با کسانی که وابسته به این گروه نیستند، محدودیت هایی قایل است و ازاعضایش انتظار دارد که نسبت به آن هایی که منزلتی پایینتر دارند، ازنظراجتماعی فاصله گیرند؛ به نظروبر، هرجامعهای به گروهها و قشرهایی تقسیم می شود که هریک ازآن ها سبک زندگی و جهان بینی ویژهاش را دارد؛ درست هم چنان که جامعه به طبقات مشخص نیز تقسیم میشود (کوزر، ۱۳۷۶: ۳۱۴-۳۱۳).
به نظر می رسد، بحث وبردرباره مصرف نیز ازهمینجا آغاز میشود؛ زیرا برخلاف مارکس، که برتولید تأکید داشت، وبر برالگوهای مصرف اصرار ورزیده است؛ البته وی معتقد بودکه شیوه تولید اقتصادی برچگونگی مصرفکردن مؤثراست؛ ولیکن میتوان گفت که ضروتاً تعیین کننده آن نیست.
بنابراین، مصرف ازدیدگاه وبر، فرایندی است شامل کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت که بیان کننده تفاوتهای میان گروههای اجتماعی بوده و صرفاً ازعوامل اقتصادی ناشی نمیگردد (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۸)
ملوین تامین معتقداست که ماکس وبر واژه سبک زندگی را برای اشاره به شیوههای رفتار، لباس پوشیدن، سخن گفتن، اندیشیدن و نگرشهایی که مشخصکننده گروههای منزلتی متفاوت است، به کارگرفت؛ برهمین اساس هم اصطلاح «سبک زندگی» را بهکاربرد که میخواست به مفهوم شرف یا تشخص رفتاری فردی را که معرف درجهای ازآبرومندی است، بیفزاید (تامین، ۱۳۷۳: ۱۱۰).
نکته قابل توجه در ارزیابی حیثیت و اعتبار گروه منزلتی آن است که مبتنی بر تعریفی است که دیگران از گروه دارند. هر گروه منزلتی از اعضای خود انتظار دارد تا به شیوه ای خاص رفتار کند. (کوزر، ۱۳۷۷: ۳۱۴ )
از نظر محتوا هر گروه منزلتی با سبک زندگی خاص خود مشخص می شود و از اعضای هر گروه منزلتی انتظار می رود تا سبک زندگی خاصی را دنبال کنند.از این رو، اگر طبقات برحسب رابطه شان با تولید و تحصیل کالا قشربندی می شوند، قشربندی گروه های منزلتی بر اساس شیوه های مصرف کالا و سبک زندگی است. (گرب، ۱۳۷۳: ۷۸)؛ البته وبربرای اشاره به سبک زندگی و ارائه تحلیلی چند بعدی ازآن، سه مفهوم را درکنار هم به کار میبرد که عبارتنداز:
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
سبک زندگی یا سبک مند شدن زندگی (Stylization of life)؛
تدبیرزندگی (Life conduct)؛
بخت زندگی (Life chance).
وی، تدبیرزندگی را برانتخابهایی که افراد صورت می دهند، دلالت میدهد و بخت زندگی را ازاحتمال تحقق یافتن انتخابها تعریف می کند که براین اساس میتوان گفت: وبرخصیصه اصلی سبک زندگی را انتخابی بودن آن دانسته است؛ ولیکن انتخابی که درمحدوده مضایق ساختاری است؛ تنگناهایی که احتمال تحقق یافتن انتخابها را محدود می کند؛ وی این محدودیتها را اقتصادی و اجتماعی میداند (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۹)
یکی ازمهمترین و مؤثرترین نظریات وبر که همزمان و پس از وی نیز مباحث بسیاری پیرامون خود را برانگیخت، رابطه سبک زندگی گروههای مردم به ویژه گروه های مذهبی و رشد اقتصادی جامعه آنان بود که دراخلاق پروتستان و روح سرمایهداری هویدا شد (خادمیان، ۱۳۸۸: ۷۵).
وبر معتقد است که شیوه و سبک زندگی به وسیله دین نیز یکی ازعوامل تعیینکننده اخلاق اقتصادی است و البته خود این عامل نیز ازعوامل اقتصادی و سیاسیای تأثیر می پذیرد که درچارچوب مرزهای مشخص جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی و ملی عمل می کند.
میتوان اینگونه جمعبندی نمود که وبر دراین نظریه نشان داد چگونه «سبک زندگی زاهدانه» و ازسویی پرتلاش کالوینیستها می تواند بستر شکوفایی سرمایهداری گردد که ایشان به طور مبسوطی این سبک زندگی را درراستای چگونگی کار وتلاش تشریح نموده و این اخلاق اقتصادی منحصر به فرد را «ریاضتگرایی اینجهانی» نامیده است و استدلال نمود که چنین شیوه اندیشهای را بدون پیوند دادن آن با دگرگونی مذهبی که درنتیجه اصلاحات مذهبی پروتستانی به وجود آمده، نمی توان درک کرد؛ وبر کوشید نشان دهد «ریاضتگرایی اینجهانی» دربرخورد با دوشخصیت مرتبط با جنبش اصلاحات مذهبی، مارتین لوتر و جان کالون تحول یافته است؛ اهمیت لوتر درنظریه اخلاق پروتستانی این بود که این عقیده را که عالیترین شکل شغل یا پیشه مذهبی مستلزم کنارهگیری ازدنیا و گوشه خلوت گزیدن درصومعه است، رد کرد؛ درالهیات لوتر نیز، همه مشاغل دنیوی را میتوان پیشههای ملهم ازمذهب درنظر گرفت، کار دنیوی اهمیت مذهبی پیدا کرد؛ این گام مهمی درجهت فعالیت دنیوی بود؛ ولیکن به نظر وبر، برای تبیین تأثیر نهایی آیین پروتستانی برظهور سرمایه داری کافی نبود (کیویستو، ۱۳۷۸: ۸۲)
به طور خلاصه، وبر سبک زندگی را نوعی از رفتار میداند که تمایلات آن را سمت و سو بخشیده و فرصتهای زندگی نیز زمینه ظهور و بروز آن را ایجاد میکند و با توجه به قدرت انتخابی که دراختیار فرد قرارمیدهد، فرد میتواند خود را با به عضویت درآوردن درآن وانجام شیوههای رفتاری تعیین شده، ازبقیه افراد جامعه متمایز سازد؛ بدین ترتیب، سبک زندگی تمهیدات لازم را درجهت کسب منزلت و احترام درجامعه فراهم می کند.
۴-۳) پییر بوردیو (۲۰۰۲-۱۹۳۰)
پییربوردیو، شاید تنها جامعه شناسی است که بنیان نظری محکمی برای تحلیل پدیده مصرف پدیدآورده و تنها نظریهپردازی باشد که نظراتش تا به این حد دارای انسجام و قدرت تبیینکنندگی است (فاضلی، ۱۳۸۲: ۳۴).
وی درنظر داشت، تحلیل کند که چگونه گروههای خاص به ویژه طبقات اجتماعی-اقتصادی ازمیان سایر چیزها، انواع کالاهای مصرفی، روش های ارائه خوراک و غذاخوردن، مبلمان و تزیین داخلی منزل را بهکا رمیگیرند تا روش زندگی مجزای خود را مشخص کنند و خود را ازدیگران متمایز سازند. او درتحقیقی درمورد فرانسه که دهه شصت و هفتاد درنشریه تمایز تحت عنوان انتقاد اجتماعی داوری سلیقه منتشر شد، این فرایندها را تبیین کرد. دراین متن، بوردیو، شیوههایی را تحلیل کرد که گروههای همرده و همطبقه خود را به وسیله آن ازالگوهای مصرفی که شیوه زندگی یک گروه را مشخص میکند، متمایز میکنند. این است علت تأکید برتمایز و تحلیل چگونگی استفاده ازموضوعات مربوط به سلیقه دریک چنین فرایند پیچیدهای (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۲)
به نظر میرسد، بوردیو، مفهوم سبک زندگی را با بهره گرفتن ازسایرمفاهیم کلیدی خود به طور مبسوطی بررسی و مورد مداقه قرارداده است؛ به طوری که وی، با تلفیق ایده های مارکس و وبر، درک کاملتری در باب طبقات اجتماعی ارائه کرده است. وی ابعاد اقتصادی و فرهنگی را در بحث طبقه لحاظ میکند؛ یعنی مانند مارکس طبقات را بر مبنای عامل اقتصاد لایهبندی و همچون وبر درون هر طبقه را بر مبنای سبکهای زندگی مختلف از یکدیگر متمایز میکند. اگر مارکس طبقه را صرفاً اقتصادی میدید، بوردیو طبقه را بر مبنای سرمایههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تشریح کرده است؛ به نظر وی، حجم و انواع سرمایه ها طبقه را شکل میدهد و منش افراد، درون هر طبقه را به یکدیگر وصل میکند و بر مبنای این منش مشترک سبکهای زندگی شکل میگیرد؛ البته به معنای دقیقتر باید گفت مصرف، اجازه بازنمایی سبکهای زندگی مختلف و ذایقههای مختلف را می دهد و نهایتاً این که سبکهای زندگی و ذایقههایی که بر مبنای سرمایههای بالا شکل میگیرد، به مصرف کالاهایی می انجامد که تمایز اجتماعی ایجاد میکند. این منطق تمایز در مصرف، در کانون توجه بوردیو قرار دارد (حمیدی، ۱۳۸۶: ۹۲).