فاجعهآمیز کردن بیرونی[۱۱۸]
۸- گرفتار[۱۱۹] ـ خودتحول نایافته[۱۲۰]
این طرحواره غالب اوقات شامل درگیر شدن هیجانی افراطی و نزدیکی بیش از حد فرد با دیگران است. این افراد باور دارند که فردیت بهم ریختهای دارند و در نتیجه، بدون حمایت مستمر دیگران قادر نخواهند بود که عملکرد مناسبی داشته باشند و به زندگی خود ادامه دهند. همچنین، احساس همجوشی مستمر با دیگران و هویت فردی بیکفایت از دیگر مشکلاتی است که این افراد دارند. در نتیجه، احساس پوچی مزمن، بیهدفی و پوچگرایی میکنند.
۹ – شکست[۱۲۱]
در این طرحواره، باور بر این است که فرد به طور غیرقابل اجتنابی در زمینههای مختلف شکست خواهد خورد و نمیتواند به سبک با کفایتی به حد همتایان خود برسد.
حیطهی سه: حد و مرزهای مختل[۱۲۲]( محدودیت های مختل)
نقص در حد و مرزهای درونی، بیمسئولیتی در قبال دیگران و یا فقدان هدف گزینی طولانی مدت از مشخصه های این حیطه است. این مشکلات منجر به عدم رعایت حقوق دیگران، عدم همکاری با دیگران، اقدام به کارهای غیرقانونی و عدم برنامهریزی شخصی واقعگرایانه میشود. خانوادههای این افراد، اغلب خانوادههای بسیار دخالت کننده و سهلگیر هستند که حس برتر بودن را در فرد القا می کنند. در برخی موارد، کودک ممکن است به دلیل عدم رعایت قانون مورد تنبیه قرار نگیرد و یا مراقبت، راهنمایی و هدایت کافی را دریافت نکند.
طرحوارههای این حیطه عبارتند از:
۱۰- استحقاق[۱۲۳] ـ بزرگ منشی
در این طرحواره ، فرد معتقد است که از دیگران بالاتر و ارجحتر است و بنابراین، مستحق دریافت حقوق ویژه میباشد. احترام به قانون و حقوق دیگران در این افراد مشاهده نمیشود. معمولا این افراد هر کاری را در هر زمانی که دوست داشته باشند، بدون در نظر گرفتن واقعیتهای موجود و ضرر به دیگران، انجام می دهند و به منظور کسب قدرت یا کنترل، تأکید اغراقآمیزی بر برتر بودن خود دارند. سعی بسیاری میکنند که بر دیگران غالب شوند، نقطهنظرهای خود را به دیگران تحمیل میکنند و رفتارهای دیگران را در جهتی که تمایل دارند، هدایت میکنند، بدون این که با آنها همدلی داشته باشند و یا احساسات آنها را در نظر بگیرند.
۱۱– خودکنترلی بیکفایت ـ خود قانونمندی ناکارآمد[۱۲۴] (خویشتن داری و خود انضباطی ناکافی)
افراد دارای این طرحواره نمیتوانند به طور کارآمدی خود را کنترل کنند، تحمل ناکامی در کسب اهداف فردی در آنها بسیار ناکارآمد و مختل است و در صورت ناکامی، به صورت بسیار افراطی هیجانهای خود را بیان میکنند و تکانشی رفتار میکنند.
حیطهی چهار: هدایت شدن توسط دیگران[۱۲۵]( دیگر جهت مندی)
افرادی که در این حیطه قرار میگیرند تأکید زیادی بر ارضای نیازهای دیگران در مقایسه با نیازهای خودشان دارند و این کار را برای کسب تأیید، حفظ ارتباط عاطفی و اجتناب از تنبیه انجام میدهند. خانوادهای که این افراد در آن رشد یافتهاند، خانوادههایی هستند که پذیرش شرطی را برای کودک فراهم کرده بودند. به این معنا که کودک باید جنبههای مهمی از خودش را سرکوب کند تا بتواند عشق، توجه و تأیید کسب کند. در چنین محیطی، نیازها و خواستههای گروه به نیازها و احساسهای کودک ارجح است.
۱۲- اطاعت[۱۲۶]
در این طرحواره، فرد خود را در کنترل اغراقآمیز از جانب دیگران احساس میکند که به دو شکل ظاهر میشود:
اطاعت از نیازها
اطاعت از هیجانها
این افراد بر این باورند که آرزوها، نقطهنظرات و احساسهای آنها بیارزش هستند یا برای دیگران مهم نیستند. این افراد به طور مکرر شاکی هستند و نسبت به عدم ارضای نیازها و هیجانهای خود بسیار حساس هستند. معمولاً این وضعیت منجر به خشم، که خود را با علایم غیرانطباقی مثل رفتارهای پرخاشگر ـ منفعل یا برونریز نشان میدهد، میگردد.
۱۳- ایثار[۱۲۷]
در این طرحواره، فرد به طور داوطلبانه به دنبال ارضای نیازهای دیگران است، حتی اگر نیازهای خودش برآورده نشود. دلایل عمده این افراد عبارتند از پیشگیری از ایجاد هرگونه ناراحتی و درد و رنج در دیگران، اجتناب از احساس گناه ناشی از خودخواه بودن و تداوم ارتباط با دیگران و اغلب منجر به حساسیت حاد به درد و رنج در دیگران میگردد.
۱۴- پذیرش جویی ـ جلب توجه[۱۲۸]
افراد دارای این طرحواره، تأکید افراطی برکسب تأیید، بازشناسی یا توجه از جانب دیگران دارند تا به این وسیله بتوانند یک تجربهی ذهنی ایمن از خود به دست آورند. تجربهی ذهنی فرد از اعتماد به نفس خودش، به طور بنیادین به واکنشهای دیگران بستگی دارد. گاهی اوقات این طرحواره در این افراد، موجب تأکید اغراق آمیز بر ظاهر، توجه و احترام میشود.
۲-۲-۴-۵ حیطهپنج: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری[۱۲۹]
در این حیطه، تأکید افراطی بر سرکوبی احساسهای خودانگیخته، تکانهها و انتخابها و پیروی از قوانین غیرقابل انعطاف و تدوین شده است، حتی اگر به قیمت از دست دادن شادی، بیان خود، آرامش، روابط بین فردی نزدیک و سلامتی باشد. خانوادهای که این افراد در آن پرورش یافتهاند، معمولاً تنیبه کننده و تقاضا کننده، کمالگرا، پیرو قوانین، سرکوبکننده هیجانها و اجتناب از خطا، شادی و آرامش بوده است. طرحوارههای این حیطه عبارتند از:
۱۵- منفی گرایی ـ بدبینی[۱۳۰]
در این طرحواره، تمرکز مستمر و نافذی بر جنبههای منفی زندگی، از جمله مرگ، فقدان، گناه، تعارض، خیانت و غیره وجود دارد و در عین حال، جنبه های مثبت زندگی کوچک شمرده میشوند یا نادیده گرفته میشود. معمولاً شامل یک ترس غیرطبیعی از خطا کردن است، خطایی که ممکن است به مشکلاتی مثل مشکلات مالی، فقدان، تحقیر و سرافکندگی منجر شود. چون این افراد نتایج منفی را به طور اغراقآمیزی ادراک میکنند، لذا به طور مکرر دچار نگرانی مزمن، گوش به زنگی و بلاتصمیمی هستند.
۱۶- بازداری هیجانی[۱۳۱]
در این طرحواره فرد احساسات، ارتباطات و رفتارهای خودانگیخته خود را محدود میسازد. معمولاً از عدم تأیید توسط دیگران، احساس شرم یا از دست دادن کنترل اجتناب میکند. شایعترین جنبههای این بازداری شامل موارد زیر است: ۱- بازداری از خشم و پرخاشگری؛ ۲- بازداری از تکانههای مثبت؛ ۳- مشکل در بیان آسیبپذیری یا ارتباط آزادانه با احساسها، نیازها و غیره؛ ۴- تأکید افراطی بر سرکوبی هیجانها.
۱۷- معیارهای سرسختانه/ عیبجوبی افراطی[۱۳۲]
باور زیربنایی در این طرحواره این است که فرد باید تمامی تلاش خود را انجام دهد تا بتواند به استانداردهای درونی شده بسیار سخت در مورد رفتار و عملکرد، به منظور اجتناب از سرزنش برسد. این افراد، غالب اوقات احساس در فشار بودن دارند و اختلال واضحی در کسب لذت، آرامش، اعتماد به نفس و رضایت در روابط بین فردی دارند. این طرحواره خود را به صورت کمالگرایی، قوانین غیرقابل انعطاف و درگیری ذهنی با زمان و کارآمدی نشان میدهد.
۱۸- تنبیه[۱۳۳]
در این طرحواره، اعتقاد بر این است که فرد هنگامی که خطایی مرتکب شده، باید شدیدا تنبیه شود و در قبال افرادی که استاندارها را رعایت نمیکنند شدیدا پرخاشگر، بیتحمل، تنبیه کننده و خشمگین است. معمولاً، این طرحواره خود را به صورت دشواری در بخشیدن خود یا دیگران در هنگام ارتکاب خطا نشان میدهد (به نقل از یانگ و همکاران، ۲۰۰۳؛ بارلو، ۲۰۰۲؛ سیموس، ۲۰۰۲؛ تاریر و همکاران، ۲۰۰۸).
۵-۴-۲-سبکهای طرحواره
باید توجه داشت که غالب بیماران ترکیبی از طرحواره های مختلف و پاسخهای مقابله ای دارند یعنی گاه اجتناب، گاه تسلیم و برخی اوقات نیز جبران افراطی را بکار می گیرند. بنابر این می توان گفت سبک طرحواره شبکه ای منسجم و یکپارچه از مولفه های شناختی، هیجانی، انگیزشی و رفتاری یک یا چند طرحواره ناسازگار اولیه و راهبردهای مقابله ای مختلفی است که فرد در پاسخ به این طرحواره ها برمی گزیند.آنچه مهم است آنست که درمانگر درصدد چرخش بر می آید یعنی حرکت بین سبکها و خروج از یک سبک ناکارآمد به سمت یک سبک طرحواره ای کارآمدتر و سالمتر تا بدین وسیله در مسیر فرایند ترمیم طرحواره گام بر دارد.
۶-۴-۲-انواع سبکهای طرحواره ای :
یانگ و همکاران(۱۹۹۵) سبک های طرحواره ای را در قالب ۴ طبقه عمده مطرح کرده اند:
۱٫ سبکهای کودک که عبارتند از: کودک آسیب پذیر، کودک عصبانی، کودک تکانشی – بی انضباط و کودک خوشحال
۲٫ سبکهای مقابله ای ناسازگار : تسلیم شونده فروتن، محافظ جدا افتاده، وجبران کننده افراطی
۳٫ سبکهای پدر و مادری ناسازگار : پدر و مادر تنبیه گر، و پدر و مادر متوقع
۴٫ سبک بزرگسال سالم
۷-۴-۲-کنش های طرحواره
از نگاه یانگ(۱۹۹۸) طرحواره ها دو کنش متفاوت دارند که عبارتند از : تداوم طرحواره و ترمیم آن
۱٫ تداوم طرحواره :
هر فکر، احساس، رفتار و خاطره ای می تواند منجر به تداوم و تقویت طرحواره شود. طرحواره ها توسط سه مکانیزم اولیه تداوم می یابند :
الف ) تحریف های شناختی : فرد از طریق تحریف های شناختی محیط را بگونه ای سوء تعبیر می کند که بتواند طرحواره را تقویت کند یعنی اطلاعاتی را از محیط می گیرد که با طرحواره وی هماهنگ باشد و از نظر هیجانی هم فرد هیجانهای مرتبط با طرحواره دردناک را بازداری کرده و از حیطه خودآگاه می راند.
ب) الگوهای خود آسیب رسان زندگی : از نظر رفتاری فرد خود را در الگوهای آسیب رسان درگیر می سازد و موقعیت ها و رابطه هایی را بر می گزیند و حفظ می کند که تداوم طرحواره مورد نظر را در پی داشته باشد.
ج ) سبک مقابله ای طرحواره : فرد همچنین با سبک مقابله ای ناسازگاری که دربرابر طرحواره می گزیند موجبات تداوم طرحواره را فراهم می آورد.
۲٫ ترمیم طرحواره : هر خاطره، فکر یا احساسی می تواند طرحواره را ترمیم کند اما از آنجا که طرحواره ها نسبت به تغییر مقاومند ترمیم طرحواره نیاز به انگیزه و تمایل برای رو به روشدن و مبارزه با طرحواره و قانونمندی ها و تمرین های مستمر دارد.
ترمیم طرحواره هدف اصلی طرحواره درمانی است و چون یک طرحواره در برگیرنده مجموعه ای از خاطرات، هیجانها، حسهای بدنی و شناختارهاست بنابراین در ترمیم طرحواره باید تمامی این عناصر را تعدیل نمود. تغییر طرحواره شامل تغییر رفتار هم می شود و به بیمار می آموزد الگوهای رفتاری سالمتر و سازگارتری را جایگزین سبکهای مقابله ای ناسازگار کند.
۸-۴-۲-طرحوارههای ناسازگار اولیه
بک (۱۹۹۷) طرحوارههای ناسازگارانه را از جمله فقدان، شکست و دوست نداشتنی بودن معرفی کرد که در طی دوران اولیه کودکی شکل میگیرند و با مفاهیمی مرتبط با یکپارچگی بیولوژیک، مثل توانایی زنده ماندن، صلاحیت و اعتبار مراقبین، ترک شدن و هدایت خطر فیزیکی به سمت خود، در ارتباط هستند. بالبی[۱۳۴] (۱۹۸۰) معتقد است اختلالاتی که در مرحلهی اول زندگی روی میدهد بر پردازش اطلاعات در دورههای بعدی زندگی اثر میگذارد، و در نتیجه فرد را به تهدیدهای ترک شدن و تهدیدهایی برای بقای بیولوژیک، آسیبپذیر میسازد (لی هی[۱۳۵]، ۲۰۰۸).
یانگ (۱۹۹۹ و ۱۹۹۰) فرض کرد که برخی طرحوارهها، به خصوص طرحوارههایی که در طی دوران اولیهی زندگی بر اثر تجربههای ناخوشایند و نامطلوب کودکی شکل میگیرند، ممکن است هستهی مرکزی اختلالات شخصیت، مشکلات خصیصهای خفیفتر، و بسیاری از اختلالات مزمن را تشکیل دهند. او این زیر مجموعه طرحوارهها را، طرحوارههای ناسازگارانه نامگذاری کرد. به منظور ارائه یک تعریف جامع از این طرحوارهها، وی تأکید کرد که طرحواره ی ناسازگارانه اولیه:
یک الگو یا تم گسترده و نافذ است؛
متشکل از خاطرات، هیجانات، شناختوارهها و حسهای بدنی میباشد؛
در ارتباط با فرد و روابط بین فردی او با دیگران است؛
در طی دوران کودکی یا نوجوانی شکل میگیرد؛
در طول زندگی فرد گسترش مییابد؛
به طور قابل ملاحظهای مختل و ناکارآمد است.
به طور خلاصه طرحوارههای ناسازگار ، الگوهای شناختی و هیجانی خود ـ ویرانگری هستند، که از اوایل رشد و تحول فرد آغاز میشوند و در طول زندگی فرد تکرار میشوند. توجه داشته باشید که بر طبق این تعریف، رفتار فرد قسمتی از طرحوارهی وی نیست، بلکه یانگ میگوید که رفتارهای ناسازگارانه به عنوان پاسخی به طرحواره شکل میگیرند. بنابراین، رفتارها توسط طرحوارهها برانگیخته میشوند، ولی قسمتی از طروارهها نمیباشند (یانگ، کلوسکو و ویشار، ۲۰۰۳).
طبق نظر بارلو(۲۰۱۲) طرحوارههای ناسازگارویژگیهای خاصی دارند. این طرحوارهها به عنوان:
واقعیتهای پذیرفته شده، در مورد خود یا محیط تجربه میشوند؛
خود ـ تخریب کننده و مقاوم به تغییر هستند؛
مختل و ناکارآمد هستند؛
اغلب توسط برخی تغییرات در محیط، از جمله فقدان یا از دست دادن شغل، فعال میشوند؛
هنگامی که فعال میشوند با سطوح بالای هیجان در هم آمیخته هستند؛
معمولاً ناشی از تعامل سرشت[۱۳۶] کودک با تجارب مختلف دوره تحولی با اعضاء یا مراقبین در خانواده هستند.
از نظر یانگ (۱۹۹۹) خصوصیات طرحواره های ناسازگار عبارتند از: