ازنظرعلمای اسلام «مکتب» عبارتست از شیوه ی حل مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی، …و علمی، که در هر جا به نحوی از ان پیروی میشود. در حقیقت مکتب روش است. وظیفه ی مکتب اقتصادی ارائه راه حل هایی است که با مفهوم عدالت خواهی سازگار باشد. حال انکه علم دانشی است که پدیده های مختلف را تفسیر و روابط انها را بایکدیگر تعیین می نماید(افجه ای،۱۳۶۴،ص۹).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
لذا وقتی صحبت از اقتصاد اسلامی و یا مدیریت اسلامی می نماییم این به معنای مکتب است نه علم و زمانی که صحبت از مدیریت و اصول ان می نماییم به مفهوم قوانین ویا تفسیر روابط بین اصول یا قوانین لامتغیری که بر مدیریت درون سازمانها حاکمیت دارد(همان منبع،۱۳۶۴،ص۹).
عکس مرتبط با اقتصاد
۲-۲-۳ رابطه مدیریت با اسلام:
در واقع برای نشان دادن این رابطه میبایست به معانی مختلفی از مدیریت اسلامی مستفاد می گردد اشاره کنیم:
نخست بررسی شیوه ی خلفا، سلاطین ومدیران مسلمان در طول تاریخ امت اسلامی است. بدیهی است چنین کاری که تتبع فراوانی در تاریخ کشورهای اسلامی را میطلبد، تنها ارزش یک پژوهش تاریخی را خواهد داشت.
معنای دیگر که قریب به معنای اول و متفرغ بر ان است، تحلیل شیوه های مدیریت مدیران مسلمان و نشان دادن خصلتهایی است که از مسلمان بودن انان نشات می گرفته است.
اینکار هرچند فوائد بیشتری دارد وحتی می تواند به عنوان وسیله ای برای شناختن مدیریت اسلامی تلقی شود ولی همچون راهی پرپیچ و خم نیازمند به تشخیص موارد تلاقی اسلام با مدیریت و شناخت دقیق خصلتهایی است که از مسلمان بودن مدیران نشات می گیرد مگر که در اینها تنها به بررسی شیوه ی مدیریت پیامبر اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) طبق عقاید شیعیان بسنده شود که مطابقت رفتارشان با موازین اسلام ناب، ضمانت شده است.
معنای سومی که برای مدیریت اسلامی می توان در نظر گرفت این است که مسائل مدیریت را در منابع اسلامی (قران و سنت) مورد بررسی قرار دهیم و ایات یا احادیثی را که سخنی به صراحت یا اشارت درباره انها دارد استخراج وجمع اوری کنیم و مضامین انها را به عنوان پاسخ هایی به پرسش های مطرح شده در علم مدیریت تلقی نماییم وضمناً سیره مدیران معصوم (ع) را نیز به عنوان سنت عملی مورد توجه قرار دهیم. بدین ترتیب، مطالب بدست امده به عنوان راه حلهای ارائه شده از طرف دین و برای مسائل مدیریت تنظیم و تدوین گردد و به عنوان مدیریت اسلامی عرضه شود(گودرزوندچگینی، ۱۳۸۵، صفحات ۲۳و۲۴).
۲-۲-۴ تعریف مدیریت اسلامی:
شیوه بکارگیری منابع انسانی وامکانات مادی، برگرفته از اموزه های اسلامی برای نیل به اهدافی که متاثر از نظام ارزشی اسلام است(اقاپیروز و همکاران، ۱۳۸۴، ص ۱۱).
«عسگریان» مدیریت از دیدگاه اسلام را در مسیر نزدیکی به خداوند می داند .بدین معنی که درکلیه سطوح آن زهد و تقوا پیشه می شود، سعی در بخشش و ارشاد فزونی می یابد و جلب رضایت اکثریت بیشتر می شود(عسگریان،۱۳۷۰،ص ۵۲).
مدیریت اسلامی رامی توان اینطور تعریف کرد که :
در مدیریت اسلامی، هدف «انسان» و رشد او بسوی «الله» می باشد «الی الله المصیر» است، پس مدیریتی که زمینه رشد انسان به سوی الله را فراهم نماید و مطابق کتاب و سنت و سیره و روش پیامبر (ص) و امامان(ع) و علوم و فنون و تجارب بشری جت رسیدن به اهداف یک نظام در ابعاد مختلف، همانند یک محور و مدار و قطب عمل کند، مدیریت اسلامی نامیده می شود(سازمان اموراداری واستخدامی کشور، مدیریت اسلامی،۱۳۶۵ ، ص ۱۲).
هاشمی رکاوندی مدیریت در اسلام را این گونه می پندارد: مدیریت در اسلام اصل بر مبنای کلامی و عقیدتی ملهم از قران و سنت نبی اکرم (ص) استوار است(۱۳۷۹، ص۷۶).
قبادی مدیریت اسلامی را این گونه تعریف می نماید:
یعنی ان بخش از مدیریت و فرایند ان را، که مستند به وحی الهی و منابع اسلامی باشد و وجه تمایز ان با دیگر مدیریت ها را در مبتنی بر وحی، نبود نظام بهره کشی انسان از انسان، مبتنی بودن ارزشهای متعالی، مطلق و ثابت و استوار بودن بر پایه تعالی، کرامت و شرافت انسانها تعریف کرده است(۱۳۷۸، ص۱۲).
۲-۲-۵ اصول مدیریت اسلامی:
کلمهء اصل از نظر لغوی یعنی منشا، مصدر، ریشه، اساس، سرچشمه، ضابطه ی عام و مسائل اساسی. به طورکلی اصول مدیریت برخاسته از تجارب مدیران اجرایی و اندیشه دانشمندان علوم اجتماعی است. اصول مدیریت یعنی مجموعه ای از مفاهیم تعمیم یافته، ضوابط عام، مسائل اساسی و مبانی عقلی که بتواند به عنوان ملاک و معیار راهنمای افکار اعمال مدیران و سازمانها باشد. اصول مدیریت راهنمای فعالیتهای مدیران، تصمیم گیریها و برنامه ریزی های انان به منظور نظارت و کنترل دقیق برکارها و همچنین افزایش اثربخشی و بهره وری و توسعه پایدار سازمانی است.
اصول مدیریت اسلامی عبارتند از ضوابط عام و مسائل اساسی اسلامی که به عنوان مبانی عقلایی و معیارهای مکتبی، مصدر، ملاک و راهنمای افکار و رفتار مدیران اسلامی در سازمانها است.
چون مدیریت دانش کاربردی ومیان رشته ای است بنابراین اصول ان دارای خاستگاه هایی است که اصول موضوعه از ان برداشت و استنتاج می شود. در مجموع، اصول مدیریت اسلامی را می توان به دو دسته زیر تقسیم کرد:
۲-۲-۵-۱ اصول موضوعه: عبارتست از قضایای نظری و مسائل اساسی که در جای دیگر کشف، وضع و اثبات شده است و مدیران اسلامی از ان استفاده می کنند.
۲-۲-۵-۱ اصول متعارفه: عبارتست از قضایای نظری و مسائل اساسی که در جریان مدیریت به وسیله صاحب نظران کشف شده و به اثبات رسیده است.
بنابراین اصول موضوعه قابل تغییر نیست ولی اصول متعارفه قابل جرح، تعدیل و تغییر است.
اصول موضوعه دارای خاستگاه هایی است که عبارتند از:
الف :خاستگاه مکتب ب:خاستگاه جامعه ج:خاستگاه انسان
۲-۲-۶ اصول موضوعه در خاستگاه مکتب:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
اصل توحید و الله مداری: ما همه روزه ده بار اعتراف می کنیم که خداوند مدیر و مدبرتمام عالم هستی است «الحمدلله رب العالمین» تمام عالم هستی تحت مدیریت واحدی قرار دارد واین مدیر «الله» است. بر اساس اصل توحید، مجموعه ی جهان هستی یک واحد بیش نیست که از سوی خدای واحد به وجود امده و هر حرکت و تدبیری که در این جهان است به او باز می گردد. بنابراین، تمام مدیران اسلامی باید بدانند که وسیله ای هستند که به موجب ان ضروری است به رضای الهی عمل کنند؛
اصل حق جویی و عدالت خواهی؛
اصل محور بودن وحی، قران، سنت، عقل و اجماع و ارزشهای اخلاقی؛
اصل حکمت و عدالت، عدم تبعیض و رعایت تفاوتها و برقراری عدالت اجتماعی و اقامهء قسط و عدل؛
اصل هدایت و رهبری؛
اصل امر به معروف و نهی از منکر؛
اصل ثبات و پایداری در موضع حق.
۲-۲-۷ اصل موضوعه در خاستگاه جامعه:
حقوق و مسئولیت متقابل مدیر و افراد؛
مردمی بودن رابطه و برقراری روابط انسانی و خدمت به خلق؛
مشورت و تصمیم گیری مشارکتی؛
اجتماعی بودن انسان و ایجاد فرصت رشد ان در سازمان؛
اصالت فرد و جامعه و تعامل میان ان دو؛
فرهنگ پذیری، تغییرپذیری و تربیت پذیری افراد سازمان؛
تعامل میان عوامل فرهنگ ساز جامعه؛
توجه به فرهنگ سازمانی و جو سازمانی.
۲-۲-۸ اصول موضوعه در خاستگاه انسان:
حمایت رشد شایسته ی افراد در سازمان و محور بودن انسان؛
اصل برابری و نابرابری؛ یعنی حقوق انسانها در سازمان یکسان است ولی توانایی کارکرد انسانها در سازمان یکسان نیست.
انسان اونگی است درنگ ناپذیر و وظیفه مدیران اسلامی این است که پیوسته اونگ انسانیت را به سوی کمال تعالی هدایت کنند؛
انسان ازاد ومسئول است و ارزش اعمال او در گرو اعمال ارادی و اختیاری اوست. بنابراین، مدیران اسلامی باید به افراد اختیار و متناسب با ان مسئولیت بدهند؛
انسان فطرتا خداجوست و می خواهد به کمال و فعلیتی برسد. بنابراین مدیران اسلامی باید در سازمان فرصت و امکاناتی فراهم سازند که انسانها از یاد خدا غافل نمانند و در جهت کمال گام بر دارند؛
خداوند انسانها را متفاوت افریده است؛ بنابراین مدیران اسلامی باید متناسب توانایی افراد کارها را تقسیم کنند و بیش از قدرت وتوانایی افراد از انان انتظار نداشته باشند؛
انسان دارای ابعاد وجودی مختلفی است که مدیران باید تمام این ابعاد را در نظر گیرند و فرصت و امکان رشد برای ان فراهم کنند؛
برای رضای الهی باید رضایت انسانها تامین شود.
۲-۲-۹ اصول متعارفه در مدیریت اسلامی:
اصل برقرای و ایجاد نظم در سازمان؛
اصل جامعیت و نگرش سیستمی مدیر نسبت به کلیه جریانهای سازمانی؛
اصل قاطعیت و صراحت مدیر؛
اصل کاربرد و اجرای تشویق و تنبیه معقول و منطقی؛
اصل اینده نگری برای برنامه ریزی صحیح و مناسب؛
اصل پیوستگی ارزشیابی با مدیریت. بنابراین اصل، اغاز، انجام و جریانهای سازمان باید تحت نظارت و کنترل و ارزشیابی مدیر باشد؛
مدیران باید دارای روحیه ی اعتماد به نفس و اراده ی قوی باشند؛
مدیران باید محیطی اسلامی سالم و مناسب در سازمان ایجاد کنند؛
مدیران باید الگو و اسوه ی رفتار حسنه در سازمان باشند؛
به فرموده امام رضا (ع)، مدیران باید دارای سه نشان باشند: اول: نشان از خدا و آن راز داری است دوم: نشان از پیغمبر و آن خوش خلقی وحلم است؛ سوم: نشان از امام و آن صبوری، شکوری و رضایت خاطر است(نوری علویجه، ۱۳۹۰، ۷۰ تا ۷۴).
۲-۲-۱۰ تعریف نظارت و کنترل در مدیریت اسلامی: