لازار (۱۳۸۴: صص ۲۰۹-۲۱۰) جمله ساده را متشکل از نهاد و گزاره میداند. نهاد از نظر او ممکن است اسم، مصدر، عبارات عددی یا عبارات دالّ بر کمیت یا ضمیر باشد. همچنین او تأکید میکند که ممکن است « فاعل تنها با پیبند فاعلی (شناسه) نشان داده شود. »
گزاره برای لازار ممکن است یک صیغه شخصی فعل، اسم یا عبارتی اسمی باشد. او متذکر میشود در صورتی که گزاره، اسم یا عبارت اسمی باشد، جمله معمولاً دربردارنده یک فعل ربطی (رابطه) است که بیانگر زمان و وجه فعل است. او به عنوان مثال جملات زیر را نقل میکند:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
تهران خیلی وسیع است.
آن کتاب مال من بود.
ما کارگر هستیم.
او همچنین مثالهایی میآورد برای نشان دادن این که جمله در زبان گفتار به ویژه در عبارات قالبی یا ضربالمثلها فاقد رابطه است:
زنش گفته همون دیشب رفته، آیا راست آیا دروغ (چوبک)
هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
مطابقه فعل از نظر شمار و شخص با نهاد و موارد استثنا نیز در ادامه توصیف لازار آمده است (همان، صص ۲۱۱-۲۱۶).
۲-۴- مبتدا-خبر در زبانشناسی نقشگرا
۲-۴-۱- متسیوس
در چارچوب نگرش نقشگرا میتوان دو رویکرد عمده به پدیده آغازگر-پایان بخش را از هم بازشناخت. رویکرد اول متعلق به متسیوس و دومی از آنِ هلیدی است.
بررسی زبان با توجه به آنچه عدهای از زبانشناسان آن را «نقش» نامیدهاند به زمان برآمدن زبانشناسی نوین باز می گردد. دبیرمقدم (۱۳۸۴، ص ۱۸۸) درباره پدید آمدن رویکرد نقشگرایی چنین توضیح میدهد که اندکی پس از نشر آرای سوسور، که رویکرد اصطلاحاً ساختگرا را پایه گذارد، این رویکرد ساختگرا با آنچه نقشگرایی/کارکردگرایی [۱۹] نامیده میشد در هم آمیخت و مشترکاً شالوده زبانشناسی پراگ را شکل دادند. در این مکتب، زبانشناسی متن[۲۰] مطرح گشت و در قالب آن مفاهیم آغازگر و پایانبخش وضع شدند.
بدین سان باید سرچشمههای رویکرد نقشگرا را در مکتب پراگ جستجو نمود، در اوایل قرن بیستم و تقریباً همزمان با سوسور. نخست باید به سراغ واضع دو اصطلاع آغازگر (theme) و پایانبخش (rheme) رفت، یعنی ویلم متسیوس.
سورن (۱۳۸۷: ص ۲۹۷) اشاره میکند که در بررسی مفاهیم نهاد و گزاره، در اوایل دهه ۱۹۰۰ پژوهشگرانی همچون وِگِنِر[۲۱]، لیپس[۲۲]، استاوت[۲۳] و گاردنِر[۲۴] برای نخستین بار از این دو مفهوم برای دستیابی به اطلاعات موجود در هر جمله گفتمان[۲۵] استفاده کردند. این پژوهشگران عناصری را که دارای تکیه تقابلی[۲۶] هستند گزاره منطقی، و عناصر فاقد تکیه تقابلی را نهاد منطقی در نظر میگیرند. سورن (همان، ص ۲۹۸) به عنوان مثال دو جمله زیر را نقل میکند:
SCOTT wrote Ivanhoe.[27]
Wrote IVANHOE Scott.[28]
او سپس توضیح میدهد که در نظر این افراد، در جمله (a) گزاره منطقی SCOTT است، حال آنکه در جمله (b) گزاره منطقی IVANHOE است؛ و این تنها به این دلیل است که کلمه های مزبور دارای تکیه تقابلی هستند. او در ادامه توضیح میدهد که فوندِر گابلنتس[۲۹] و پاول[۳۰] هم همین عقیده را داشتهاند و تنها تفاوت میان آنها با افراد پیشگفته استفاده از اصطلاح نهاد و گزاره روانشناختی به جای منطقی بوده است.
اما اولین فردی که به طور کامل توانست مفاهیم مبتدا و خبر را از دیدگاهی کاملاً گفتمانی و به عنوان مسئلهای در زبان مورد توجه قرار دهد و بر خلاف گذشتگان آن را با نهاد و گزاره منطقی خلط نکند، ویلم متسیوس بود.
متسیوس در مقاله سال ۱۹۲۸ برای نخستین بار دو اصطلاح اطلاع کهنه (= مبتداthema ) و اطلاع نو (= خبرrhema ) را به ترتیب برای آنچه تا آن زمان، نهاد روانشناختی و گزاره روانشناختی نامیده میشد به کار برد. این دو بر روی هم نمای نقشی جمله[۳۱] را تشکیل میدهند که به زعم متسیوس باید از عهده تبیین پدیده های برجستهسازیِ گفتمانبنیاد به خوبی برآید( سورن ۱۳۸۷، ص۳۰۶، دبیرمقدم(۱۳۸۴) ص ۱۱۸، کریستال (۱۹۹۳) ص۳۵۱ ).
بدین سان برای متسیوس نمای نقشی جمله شامل دو عنصر است: مبتدا یا اطلاع مرتبط، و خبر یا اطلاع خبررسان. مبتدا در نظر متسیوس کمترین میزان پویایی ارتباطی[۳۲] را میان گوینده و مخاطب برقرار میکند. اطلاع مرتبط در واقع مرتبط کننده جمله به بافت زبانی یا غیرزبانی مورد نظر است. در مقابل اما اطلاع خبررسان به اطلاع جدید اشاره دارد(کریستال ۱۹۹۳، ص۳۵۱ ).
به نظر مدرسی (۱۳۸۷، صص ۱۰-۱۱) معیار متسیوس در تشخیص مبتدا و خبر، پرسش و پاسخهایی است که انجام میگیرد و به جملات نسبت داده میشود. او توضیح میدهد آن بخش از جمله که هم در پرسش و هم در پاسخ می آید، مبتدا (= اطلاع کهنه= old information= given) را در بر دارد و بخشی که فقط در جمله خبری یعنی پاسخ وجود دارد خبر است و حاوی اطلاع نو. او تصریح میکند که در نگرش متسیوس ساخت مبتدا-خبری جمله در مقایسه با بافت زبانی موجود و به کمک اطلاعات حاصل از بافت غیرزبانی حاصل میگردد. بر اساس این مدل، مبتدا «تکیه جمله»[۳۳] نمیگیرد، بلکه تکیه جمله در حوزه خبر است. همچنین باید دانست که در نظر متسیوس مبتدا در آغاز جمله و قبل از خبر میآید.
مدرسی (همانجا) سپس مثالهای زیر را نقل میکند:
بچهها خانه را تمیز کردهاند.
بچهها چه کار کردهاند؟
او چنین توضیح میدهد که در دیدگاه متسیوس، در این جمله و پرسش مرتبط با آن، بخشی که هم در جمله خبری و هم در پرسش تکرار میشود مبتدا و دیگر اجزای جمله خبر هستند. یعنی تقطیع جمله به مبتدا و خبر به صورت زیر است:
مبتدا
خبر
بچهها
خانه را تمیز کردهاند
چنانکه میبینیم در نگاه متسیوس، مبتدا و خبر با مفاهیم اطلاع نو و کهنه درهم تنیدهاند. برای او تمایز قائل شدن میان مبتدا و اطلاع کهنه غیر ممکن است و در واقع مبتدا همان اطلاع کهنه و خبر همان اطلاع نو است. کریستال (۲۰۰۳، ص ۴۶۸) نیز تأکید میکند که در نظر متسیوس مبتدا اطلاع کهنه و مفروض است و هر جمله دارای اطلاعی است که قبلاً در بافت زبانی[۳۴] ذکر شده و یا از طریق بافت موقعیتی[۳۵] آن جمله قابل دسترسی است. اما در مقابل خبر، اطلاعی نو و غیرمفروض است درباره مبتدا.
در مجموع میتوان نظر متسیوس در مورد مبتدا و خبر را چنین جمعبندی کرد: مبتدا قسمتی از جمله است که دربردارنده اطلاعی است شناختهشده یا معلوم که گوینده با آن جمله را آغاز میکند. این اطلاع به واسطه کهنه بودن شناختهشده است؛ یعنی قبلاً یا در بافت زبانی ذکر شده و یا از طریق بافت غیرزبانی قابل دسترسی است. قسمت دیگر جمله که حاوی اطلاع جدید است خبر نام دارد.
در این رویکرد نکته اصلی این است که مبتدا یا اطلاع کهنه در یک جمله به ارتباط آن اطلاع با اطلاعات از قبل ذکر شده در بافت زبانی یا غیرزبانی وابسته است.
۲-۴-۲- هلیدی
رویکرد دوم به مبتدا-خبر در میان رهیافتهای نقشگرا به مایکل هلیدی متعلق است. کاووسینژاد (۱۳۸۱، ص ۳۵) متذکر میشود که زبانشناسانی همچون کوئرک[۳۶] و گرینباوم[۳۷] نیز در اتّخاذ این رویکرد با هلیدی اتفاق نظر دارند.
هلیدی و متیسون (۲۰۰۴، ص ۶۴) تأکید میکنند که اصطلاح آغازگر (Theme) را از زبانشناسان مکتب پراگ وام گرفتهاند. آنها آغازگر را عنصری از جمله میدانند که بهعنوان نقطه عزیمت پیام عمل میکند. آغازگر در این دیدگاه همواره در آغاز جمله قرار دارد (همان، ص ۶۶). تامسون (۲۰۰۴، ص ۱۴۳) نیز تأکید میکند که در این رویکرد آغازگر نخستین سازه بند است و هر آنچه باقی میماند پایانبخش.
تامسون (همانجا) یادآوری میکند که ممکن است وسوسه شویم آغازگر را «آنچه بند در مورد آن است»[۳۸] بدانیم؛ اما این تعریف موجب مشکلاتی میشود از جمله مشکل شدن ایجاد تمایز میان آغازگر و فاعل. بنابراین نتیجه میگیرد که بهتر است آغازگر را به عنوان نقطه عزیمت پیام تعریف کنیم.
بنابراین در این رویکرد آغازگر به عنوان جایگاهی در اول پیام مورد توجه است و نه به عنوان قسمتی از پیام که در بردارنده اطلاع کهنه باشد. برای مثال در انگلیسی جایگاه آغازین در بند، محمول آغازگر دانسته میشود و به عبارتی دیگر، نقطه عزیمت پیام در بند را نشان میدهد. بدین سان در این رویکرد آغازگر بند تنها در آغاز بند میآید.
تفاوت عمده رویکرد هلیدی به آغازگر با رویکرد متسیوس در این است که هلیدی نمیخواهد دو مفهوم آغازگر و اطلاع کهنه را بر هم منطبق و همارز بداند. هلیدی و متیسون (۲۰۰۴، ص ۹۳) تأکید میکنند که اگرچه میان نظام اطلاعی[۳۹] و نظام آغازگری[۴۰] رابطه نزدیک معنایی برقرار است، اما این رابطه تنها در ارتباط بینشان میان این دو بازتاب مییابد. به عبارت دیگر او معتقد است که آغازگر همواره اطلاع مفروض و کهنه نیست. او (همانجا) میگوید:
«مبتدا آن چیزی است که منِ گوینده به عنوان نقطه عزیمت پیامم آن را انتخاب میکنم. اطلاع کهنه آن چیزی است که شمای شنونده از قبل در مورد آن آگاهی دارید یا برای شما قابل دسترسی است. مبتدا-خبر، گویندهمحور است درحالی که کهنه-نو شنوندهمحور است.»
بنابراین باید توجه کرد که در نظر هلیدی، آغازگر از دید گوینده تعیین میشود و اطلاع کهنه از دید شنونده. پس در این رویکرد نباید آغازگر را با اطلاع کهنه یا مفروض یکی گرفت.
با توجه به اینکه تحقیق حاضر بر مبنای همین چارچوب هلیدی استوار است، سخن بیشتر درباره تقسیمبندی هلیدی را به فصل سوم موکول میکنیم.
۲-۴-۳ بررسیهای ساخت مبتدا-خبر در زبان فارسی
در این بخش به ذکر بررسیهای صورت گرفته بر روی ساخت مبتدا-خبر در زبان فارسی میپردازیم. در آغاز باید متذکر شد که تحقیقات عمدهای در این حوزه انجام نشده است. اگرچه تعداد زیادی از پایان نامهها یا مقالات گوناگون به بررسی ساخت اطلاع، یا رابطه ساخت آغازگر-پایانبخش، مباحث مربوط به کانون و از این دست اختصاص یافتهاند اما معدود آثاری هستند که صرفاً آغازگر-پایانبخش را بررسی کرده باشند. در بیشتر موارد در ضمن مطالب دیگر، اشارهای هم به ساخت آغازگر-پایانبخش شده است اما تعاریف ارائه شده اغلب در قالب چارچوبی مد نظر هلیدی قرار ندارند.
باطنی (۱۳۸۴، صص ۸۱-۸۲) به هنگام بحث درباره توالی عنصرها در بند مهین میگوید وقتی توالی عادی عنصرهای ساختمانی بند مهین در هم ریزد، معمولاً برای تأکید متمم یا اسناد است که در اینصورت در آغاز بند قرار میگیرد و از نظر معنا نکته اصلی (theme) پیام محسوب میشود. او سپس مثالهای زیر را برای نشان دادن این امر ذکر میکند: (تأکیدها از این نگارنده است)
توالی عادی( بینشان):
من آن فیلم را دیدم.
توالی غیر عادی( نشاندار) برای تأکید عنصر آغازی: