مامثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد
«ایمان بیاوریم…»
سرانجام، روز پایانی زندگانی فروغ (دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵) فرارسید. در زندگی شیفته سرعت بود.:”فقط برای من مسئله سرعت مطرح بود. مثل این است که این سرعت جوابی به خفقان و خاموشی درون من میدهد و برای من تسکینی است. وقتی با سرعت پیش می روم نمی توانم به چیزی بیندیشم و همین را دوست دارم. حس می کنم که بار مسئولیت سنگینی از روی دوشم برداشته می شود. خودم را رها می کنم در آن جریانی که مرا با شتاب پیش می برد و این راه طی شدن، حالت نفس تازه کردن را برای من دارد.”(همان:۹۹)
درساعت ۳ عصر، با سرعت به استودیو می رفت. هنگامی که ماشین دبستان شهریار قلهک به جلواو پیچید، برای جلوگیری از تصادف به راست راند و از جاده اصلی منحرف شد.ترمز شدیدی که فروغ کرده بود باعث شد که سرش به شیشه جلو برخورد کند. شدت ضربه به حدی بود که در اتومبیل باز شد و باعث پرتاب وی به بیرون شد و سرش به جدول خیابان خورد و شکست. اورا به بیمارستان بردند اما افسوس که دیگر کار از کاز گذشته بود
ودرظهر چهارشنبه ۲۶ بهمن، در حالی که باران می بارید و زمزمه ها و اشکها جاری است، تابوت او بر دوش دوستانش: احمد شاملو، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، غلامحسین ساعدی و چند تای دیگر…به سمت خیابان گورستان ظهیرالدوله تشیع می شد. دانه های سفید برف از آسمان فرو می ریزد، سپیدتر از کفن او، اورا که سپید پوشیده است آرام در گور می نهند. زمین را و گورش را رنگ سپید برف پوشانده است. (جلالی:۷۱۷)
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد.
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغهای تخیل
به داس های واژگون شده بیکار
و دانه های زندانی
نگاه کن که چه برفی می بارد
«ایمان بیاوریم ….»
آرزوی فروغ از زبان خودش: “آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن ها با مردان است… من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن ها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.” ازمیان شعرای ایرانی معاصر، فریدون توللی را استاد خود می داند وبه اشعارفریدون مشیری علاقمند است وبه آن ایمان دارد. ازخواندن شعرهای حافظ لذت می برد. از میان نویسندگان وشعرای خارجی شارل بودلر، آندره ژید فرانسوی وامیل زولا را برتر می داند. (جلالی ۱۳۷۵، ۵۹)
۳-۲ بررسی آثار فروغ
۳-۲-۱ «اسیر»
نخستین مجموعه شعری فروغ در سال (۱۳۳۴ /۱۹۵۵) با مقدمه ای از شجاع الدین شفا منتشر شد و شامل ۴۴ قطعه می باشد، نشان گر حال و هوای زندگی در ایران است که شخص بایستی مقررات و سنن بی شمار اجتماعی را که شکل ظاهر به خود گرفته، ومفهوم اصلی خود را ازدست داده، رعایت کند. وی در این دفتر با پذیرش عشق، راهی برای فرار از زندان پیدا کرده، بامسئلهی غیرعقلی در خود مواجه می شود. او راهی برای فرار از آن عرضه می کند و می خواهد آن را با گذران در میان صحرا، سرکوفتن به سنگ کوهستنان وتن کوفتن به موج دریا گسترش دهد. (آژند:۱۳۶۳ ،۲۱۰)
شعرهایی که بیانگر مفاهیم فردی، دردمندیها وآرزوهای زنی عاشق است که از نیازها، خواستهها و رنج دنیای محدود خود حکایت میکند. نوجوان در جامعهای سنّتی است که عشق بها و شهامت سنّت شکنی داد
آری این منم که در دل سکوت شب
نامههای عاشقانه پاره میکنم
ای ستارهها اگر به من مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره میکنم
«ای ستاره ها از مجموعه اسیر»
در حقیقت این مجموعه، فریاد آزادیِ اسیری در بند است. فریاد و شکایت زنی گرفتار مسایل خانوادگی؛ زنی که شرایط نامساعد زندگی او را به تنگ آورده است.
آنچنان که نسبت به زنان پرداخته و حتّی به خود زنان هم معترض است که چرا این نوع نگاه را تحمل کرده است .
هیچ جز حسرت نباشد کار من
بخت بد، بیگانهای شد یار من
بی گنه زنجیر بر پایم زدند
وای از این زندان محنتبار من
«راز من از مجموعه اسیر»
شعرهای مجموعه اسیر، بیشتر بر محور عشق میچرخد، همچنین مسایلی چون: اسارت، تنهایی، غم و مرگ، اما فضای شعر، تازه و دید شاعر نو است عاشقانههایی که بی پروا و بیپرده به بیان احساسات شاعر میپردازند.
۳-۲-۲ «دیوار»
دومین مجموعه شعر فروغ که در سال ۱۳۳۵ در ۲۵ قطعه کوتاه و بلند منتشر شده است، با همان ساختار و با مفاهیمی مشابه، تصویری از تجربههای خصوصی زنی که در خلوت خویش، ساده و صمیمی، با خود و با مخاطبی که در شرایط زندگی و تجربههای عشقی او شریک است حرف زده و درد و دل میکند. روح بدبینی در این مجموعه بیشتر از اسیر دیده می شود.
گفتی از تو بگسلم … دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است
اشعار مجموعه دیوار، بیانگر عشق زنی است که از معشوق خواهشی جز دوست داشتن ندارد. شاعری که تمام اندیشه او را عشق پر کرده است. ( او (عاشق) هر چه تو میخواهی است نه هر آنچه من میخواهم)
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوههای مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
«سپیده عشق از مجموعه دیوار»
فروغ در این مجموعه «دیوار» وضعی را میرساند که شخص می خواهد تمام جلوههای دیگری از حکایت روان و دل را مورد توجه قرار میدهد. محدودیتهای سنتی را در هم شکند. چرا که خود را در دنیایی از خود بیگانگی می یابد که دور و برش را دیواری حصار کرده، حال آنکه برخوردها، امکان هرگونه سنت شکنی را از بین برده است. از یک سو همچنان در ناآگاهی و گمشدگی به سر می برد. در جایی گناه را می سراید و هوسنامه به دست توده فریبان می دهد ودر جایی دیگر از شاهزاده و صدای سم اسبش برای اوهام ذهنی دختران جوان قصه می گویدو از سویی دیگر در برخی از آثار با وانهادن آن پندارها و تمناها به وضوح از تباهی خود می گوید (نیکبخت: ۷۱،۱۳۷۲)
لیک چشمان تو با فریاد خاموشش
راهها را در نگاهم تار میسازد
همچنان در ظلمت رازش
گرد من دیوار میسازد
«دیوار از مجموعه دیوار»
۳-۲-۳ عصیان
سومین مجموعه شعری فروغ که در سالهای ۳۶ و ۳۷سروده شده است. شاعر با توجه به متون کتب مقدس و خاصه آن بخش ها که به مسئله خلقت انسان وعصیان شیطان ارتباط دارد، و پیش از او نیز شاعران بسیاری
از شرق و غرب بدان متوجه بوده اند و نیز با عنایت به خط اندیشگی خیامی از بیان حالات و احساسات غریزی زنانه خود دور شده است.
ساختی دنیای خاکی را و می دانی
پای تا سر جز سرابی، جز فریبی نیست
ما عروسکها و دستان تو در بازی
کفر ما عصیان ما چیزی غریبی نیست
واین خط از همان چند پارهی منتخب شاعر، که با عنوان مقدمه های کوتاه در فاتحه کتاب به چشم می خورد. به وضوح پیداست تفکراتی در مورد عصیان شیطان و به تبع اغوای او عصیان انسان هم، اغلب به طریق سوال در دفاع از بیگناهی مخلوق مجبور مطرح می شود:
گر تو با ما بودی و لطف تو با ما بود
هیچ شیطانی را به ما مهری و رایی بود
هیچ در این روح طغیان کردهی عاصی
زو نشانی بود یا آوای پایی بود
و سرانجام، چون همه سوال ها بی پاسخ می مانند، شاعر به تسلیم خدا رضا می دهد و از او طلب بخشایش معصیت و بخشش عصمت می کند و از همین روست که از جمله “بسامد” های غالب این کتاب واژهی”خدا” ست. و در حرکت در همین حیطه است که به تدریج تفکر مرگ جای توجه به عشق را می گیرد و رفته رفته اندوه و مرگ بر روح شاعر سایه می افکند. (حقوقی:۱۳۸۴، ۱۴۳)
فروغ در این دفتر، اندکی از خود فاصله می گیرد و نگاه او متوجه مسأله مهمتری می شود در این مجموعه شاعر به مسایل بنیادینی چون هستی و نیستی، خیر و شر و … توجه میکند. و همه چیز را به محک تردید و تجربه میزند و به دنبال رهایی از دیوارهای اطراف خود است و با عنایت به اندیشه خیامی با جسارت بیشتری، برخی از مفاهیم و اعتقادات دینی را زیر سؤال میبرد.
مینشینم خیره در چشمان تاریکی
میشود یک دم از این قالب جدا باشم؟
همچو فریادی بپیچم در دل دنیا
چند روزی هم من عاصی خدا باشم
«عصیان از مجموعه عصیان»