ج ) بلعم باعورا
قمی از امام رضا ( ع ) نقل می کند که بلعم باعورا از اسم اعظم آگاهی داشت و با آن دعا می کرد و خدا را می خواند و خداوند هم او را اجابت می کرد . اما در نهایت او به سوی فرعون متمایل شده از درباریان وی گردید .
روزی که فرعون در طلب دستگیری موسی و یارانش برآمده بود با بلعم روبه رو شد . به بلعم گفت : دعا کند تا موسی و اصحابش را بیابند . بلعم سوار بر چهار پای خود در صدد جست و جوی موسی ( ع ) شد . اما حیوان از راه رفتن امتناع می کرد . بلعم حیوان را تازیانه می زد که نا گاه به زبان آمده گفت : چرا مرا می زنی ؟ می خواهی تو را همراهی کنم تا پیامبرخدا و یارانش را نفرین کنی ؟ بلعم وقتی این سخن را شنید به حدی حیوان را زد تا او را کشت . همان لحظه اسم اعظم از او گرفته شد و قرآن با ذکر مثالی به او اشاره دارد : « وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَیْنَاهُ ءَایَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَکاَنَ مِنَ الْغَاوِینَ[۴۸۳]»[۴۸۴].
د ) اصحاب رس
ابوالصلت هروی از امام رضا ( ع ) و ایشان از لسان مبارک حضرت امیر ( ع ) داستان اصحاب رس را نقل فرموده :
اینان مردمی بودند که درخت صنوبری به نام « شاه درخت » را می پرستیدند . چون معتقد بودند « یافث بن نوح » پس از طوفان آن را کنار چشمه ی « روشن آب » کاشته است . این قوم دوازده شهر به نام ماه های دوازده گانه ی ایرانیان گرداگرد نهر داشتند . اصحاب رس از آن صنوبر دوازده جوانه گرفته در شهر های خود کاشته و از چشمه هم نهری به سمت جوانه ها کشیده بودند . آنان نوشیدن از آب نهر را بر خود حرام کرده ، اگر کسی خود یا چهار پایش از آن می نوشیدند او را به قتل می رساندند . چون معتقد بودند حیات این دوازده خدا به نهر آب وابسته است پس نباید کسی از آن بنوشد تا مایه ی حیات خدایان کم نشود .
آن ها هر ماه یک روز در یک شهر عید می گرفتند . زیر درخت صنوبر جمع شده قربانی تقدیم کرده ، آن قربانی ها را آتش می زدند . وقتی دود آن بلند می شد برای درخت به سجده افتاده تضرع می کردند . شیطان نیز از باطن درخت با آنان سخن می گفت . این سنت در دوازده شهر حاکم بود تا عید شهر بزرگ « اسفندار » که پادشاه نیز ساکن آن بود . همه ی اهل دوازده شهر در آن جمع شده دوازده روز عید می گرفتند . و هرچه در توان داشتند قربانی آورده به عبادت مشغول می شدند . ابلیس ها نیز وعده ها داده و آنان را امیدوار می کردند .
سال ها به این صورت سپری شد تا خدا رسولی از بنی اسرائیل به سویشان گسیل داشت تا دست از شرک برداشته خدا پرست شوند ؛ اما ایمان نیاوردند . آن پیامبر هم درختان را نفرین کرد و همگی خشکیدند . آن ها با دیدن این صحنه گفتند : او خدایان ما را جادو کرده است . عده ای گفتند : نه ، خدایان بر ما غضب کرده اند چون این شخص از ما می خواهد تا بر آنان کفر بورزیم و ما هیچ عکس العملی از خود نشان ندادیم ، خدایان نیز قهر کرده خشکیدند .
آن قوم برای یاری خدایان ، در قتل آن رسول متحد شدند . چاهی عمیق حفر کردند و او را درون چاه افکنده ، سر چاه را محکم بستند . آن قدر ناله ی او را گوش کردند تا برای همیشه ساکت شد . در پی چنین جنایتی عذاب الهی برآنان مسلط شد و همگی هلاک گردیدند[۴۸۵] .
نتیجه
همان گونه که ملاحظه نمودید علامه گاهی به نقل روایتی که دربردارنده ی قصه ای است می پردازد اما هیچ اظهار نظری نسبت به آن ندارد . آن چه از نمونه ها به دست می آید این است که چون روایات به حضرات معصومین ( علیهم السلام ) منسوب است و از ایشان نقل شده عامل تایید و اعتماد علامه نسبت به این روایات گردیده ، لزومی به بحث و بررسی پیرامون آن ندیده است . البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که مضمون روایات یاد شده و سایر روایات این چنینی در تضاد با کتاب خدا یا عصمت انبیاء ( علیهم السلام ) نبوده و سبب اعتماد علامه به این نوع روایات گردیده است .
۳ . ۲ . ۲ . نقل روایت و تایید آن
علاوه بر بسنده کردن به نقل روایت در بیان یک قصه بدون هیچ اظهار نظری ، علامه گاهی پس از نقل روایت تلاش می کند تا آن را تایید نماید . به این شکل که روایت مورد نظر را یا با نقل روایات معتبر دیگر از سایر منابع روایی ، یا با شاخصه های عقلی و یا با تاریخ معتبر ، تایید کرده و صحیح می داند .
۳ . ۲ . ۲ . ۱ . با روایات معتبر دیگر
علامه وقتی به روایت قابل اعتمادی می رسد و نقلش می کند ، برای تایید آن و جلب اعتماد دیگران ؛ گاه به منابع معتبر دیگری چون کتاب کافی ، تفسیر عیاشی و … استناد کرده می گوید : آن روایت در این کتاب ها نیز آمده پس معتبر است . هم چنین گاه با نقل چند روایت هم مضمون پیرامون روایت اصلی ، اعتبار روایت را افزایش می دهد . کاری که علامه در برخورد با روایاتی درباره ی قریه ای که به نعمت الهی بی حرمتی کردند و نیز اسماعیل صادق الوعد انجام داده است . نمونه ها این مطلب را روشن می سازد :
الف ) علامه می گوید : ذیل آیه ی ۱۱۲ سوره ی نحل[۴۸۶] در تفسیر قمی روایت شده که : آیه درباره ی قومی است که نهری به نام « ثرثار » و سرزمینی سبز و خرم و پر درآمد داشتند ؛ تا حدی که خود را با خمیر تطهیر می کردند و می گفتند : خمیر نرم تر است و بدن را اذیت نمی کن
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
د . کفران و بی حرمتی به این نعمت الهی باعث شد که خداوند نهرشان را بخشکاند و خشک سالی چنان برآنان احاطه یافت که همان خمیر های خشکیده را جمع آوری نموده ، می خوردند و گاه بر سر تقسیم آن نزاع هم می کردند .
علامه سپس می گوید : کافی آن را از عمرو بن شمر از امام صادق ( ع ) به صورت مفصل و عیاشی نیز از حفص و زید شحام از ایشان نقل کرده اند[۴۸۷].
بدین ترتیب علامه با اشاره به این دو منبع که سند هم به امام صادق ( ع ) منتهی می شود ، روایت را تایید می کند .
ب ) علامه می گوید : داستان اسماعیل بن حزقیل پیامبر ، فقط در آیات پنجاه و چهار و پنجاه و پنج سوره ی مریم[۴۸۸] آمده و طبق یک تفسیر آیات به او مربوط می شود که خدای سبحان او را ستوده و صادق الوعد نامیده است . در معرفی او روایتی از امام صادق ( ع ) آمده که حضرت فرموده اند :
اسماعیل در آیه ی فوق فرزند ابراهیم ( ع ) نیست بلکه پیامبر دیگری است که خداوند او را به سوی قومش فرستاده و مردم قوم او را گرفته و پوست سر و صورتش را کندند . در آن حال فرشته ای نزد او حاضر شد و گفت : خدای عز وجل مرا نزد تو فرستاده تا هر امری داری اطاعت کنم . او پاسخ می دهد : من باید به دیگر انبیاء اقتدا کرده و آنان را اسوه ی خود قرار دهم .
علامه روایت دیگری از امام رضا ( ع ) نقل می کند که حضرت فرموده : او را صادق الوعد می خوانند چون با شخصی وعده کرده بود در همان محل یک سال منتظر ماند . ایشان به کافی و مجمع اشاره می کند که همین روایت را نقل نموده اند . به عبارت تفسیر قمی اشاره می کند که ذیل آیه ی « وَ اذْکُرْ فىِ الْکِتَابِ إِسمَاعِیلَ إِنَّهُ کاَنَ صَادِقَ الْوَعْدِ » آورده : اسماعیل وعده ای داده بود و یک سال به انتظار دوستش در همان محل ماند و او اسماعل پسر حزقیل بود [۴۸۹].
مشاهده نمودید که علامه برای تایید این روایت نیز از دو کتاب معتبر کافی و مجمع البیان یاد می کند و شاهدی در تایید روایت اصلی می آورد .
۳ . ۲ . ۲ . ۲ . با عقل
ابزار دیگری که می توان روایتی را تایید یا طرد نمود ، عقل است . عقل آدمی چنان است که می تواند با دقت در مفهومی صحت و اعتبار آن را بسنجد . علامه با تکیه بر این شاخصه ی مهم به نقل روایتی دست می زند و قصه ای را عنوان می سازد . بر اساس روش برخورد ایشان با قصه های روایی ، عقل یک معیار مهم است که در صورت هماهنگی روایت با آن ، آن روایت را پذیرفته و نقل می شود . مانند روایتی در باره ی لقمان حکیم که ایشان خود اذعان می کند روایتی را آورده که به لحاظ عقلی دارای اعتبار است.
الف ) شخصیت و حکمت لقمان
نام لقمان فقط در سوره ی لقمان آمده و از داستان های او به تذکر حکمت عطا شده بر وی ، اکتفا شده است . اما در داستان او و کلمات حکمت آمیزش روایت مختلف بسیار است . علامه می گویند : ما بعضی از روایات را که با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل می کنیم .
مجمع البیان آورده است : روزی رسول خدا ( ص ) فرمودند : به حق می گویم که لقمان پیامبر نبوده اما بنده ای فکور بود . یقین استواری داشت ، خدا را دوست داشته و خدا هم او را دوست می داشت که با عطای حکمت بر او منت نهاد . روزی ، در میانه ی روز استراحت می کرد ، ندایی شنید که : ای لقمان ! آیا می خواهی خداوند تو را خلیفه ی خود در زمین کند تا بین مردم به قضاوت بنشینی ؟ لقمان گفت : اگر پروردگارم مرا مخیر کند عافیت را به جای بلا می طلبم ، ولی اگر اراده کرده اطاعت می کنم . زیرا می دانم اگر خدای متعال چنین خواسته پس حتما خودش یاریم کرده از خطا مصونم می دارد .
ملائکه علت را پرسیدند ، پاسخ داد : چون دشوارتر از قضاوت هیچ تکلیفی نیست . ظلم از هر طرف آن را احاطه کرده ، اگر شخص راه صحیح و حق را بپیماید امید نجات است و اگر به خطا منجر شود مسیر بهشت را اشتباه طی کرده است . اگر انسان در دنیا گمنام باشد و در آخرت شریف و آبرومند بهتر است که در دنیا صاحب منزلت و در آخرت حقیر و پست باشد . کسی که دنیا را به آخرت ترجیح دهد دنیا را از دست داده ، به آخرت هم نمی رسد .
ملائکه از گفتار او شگفت زده شدند . لقمان که به خواب رفت ، در خواب حکمت بر او ارزانی شد وچون برخاست سخنان حکیمانه می گفت . او وزیر داود نبی ( ع ) بود … .[۴۹۰]
۳ . ۲ . ۲ . ۳ . با تاریخ معتبر
عامل دیگری که مفسر مرحوم در تایید یک روایت از آن بهره می برد ، تاریخ معتبر است . یعنی ایشان ذیل آیه ای ، هنگام برخورد با راویتی که معنای آن با بررسی تاریخی بهتر و شفاف تر تبیین می شود ، از آن فرو گذار نمی کند . در واقع ایشان با نقل تاریخی پیرامون مسئله ی روایت و آیه ، علاوه بر تایید روایت ، مخاطب را با مفهوم اصلی آیه و روایت آشنا می سازند . به عنوان مثال ایشان درباره ی آیه ای که از گروهی یاد می کند که هر بار پیمان شکنی می کردند روایتی نقل می کند که روایت می گوید : آیه به یهودیان عصر رسول خدا اشاره دارد که چندین بار پیمان خود را با آن حضرت ( ص ) نقض نمودند .
علامه هم برای این که مخاطب را کاملا به منظور آیه و روایت آگاه سازد و روایت را هم تایید کند به تاریخ یهود آن عصر اشاره کرده با توضیح رفتارهای آنان نسبت به پیامبر اسلام و مسلمین نشان می دهد که روایت صحیح و قابل تایید می باشد و با مفاد آیه نیز موافقت دارد . بدین صورت علامه
با نقل برهه ای از تاریخ ، روایت را تایید می نماید .
الف ) نقض عهد یهود
آیه « الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنهْمْ ثم یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فىِ کُلّ مَرَّهٍ »[۴۹۱] به یهویان بنی قریظه که با رسول خدا ( ص ) عهد بستند ولی آن را نقض نموده و به دشمنان ایشان کمک کردند اشاره می کند . آن ها به مشرکین اسلحه دادند و وقتی به ایشان اعتراض شد گفتند : که عهد را فراموش کرده بودند . اما دوباره در جنگ خندق مشرکین را یاری کردند .
علامه می گوید : گفته اند آیه در باره ی شش طایفه از یهود نازل شده که البته برای روشن شدن پیمان شکنی مورد اشاره ی آیه نیاز به بررسی وقایع پس از هجرت حضرت رسول ( ص ) به مدینه و رویارویی ایشان با یهود می باشد . بنابراین بحث را با بررسی اجمالی داستان یهود پی می گیرند :
طوایفی از یهود ، سال ها قبل از بعثت حضرت ( ص ) به حجاز آمده ، قلعه ها و دژهایی ساخته و به تدریج بر تعداد افراد و اموالشان افزوده می شد . پس از ورود حضرت رسول ( ص ) به مدینه و دعوت ایشان به اسلام ، آنان از پذیرفتن دعوت امتناع کردند . به این دلیل پیامبر ( ص ) با سه طایفه ی بنی قینقاع ، بنی نضیر و بنی قریظه پیمان بستند اما هر یک از آنان به نحوی پیمان را نقض نمودند .