دلــم خــرقـه ای دارد از پـیـــر عشــق
حلال اســت مالــم بـه فتــوای شـــوق
شـب و روز مونس من غم آن نگـار بادا دلـش ار چه با دل من به وفا یکی نگردد
دلــبـرا، در دل سخـت تو وفا نیســت چرا بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه که چه؟
که گــــردن نپیچــد ز زنـجیـر عشق
مباح اســت خونـــم بـه تقریــر عشق
(ص۲۴۸،بب۲و۳)
سـر من بر آســتان سـر کوی یـار بادا
به رخــش تعلـق من نه یکی، هزار بادا
(ص۷۳،بب۱و۲)
کافران را دل نرمست و تو را نیسـت چـرا؟
به سگانت نظری هست و به ما نیست چرا؟
(ص۷۶،بب۷و۸)
در اشعار وی سادگی و روانی ، موزونی کلام و حلاوت سخن موج می زند. ازخصوصیات مهم شعر وی استفاده از تعبیرات و کنایات و محاورات عصر زندگی خود است که از لحاظ لغت شناسی و دستور زبان فواید گوناگونی دارد و به این دلیل از ذهن کسانی که به این تعبیرات و معانی خاص بی توجهند دور است (اوحدی مراغهای، ۱۳۷۵: شصت و سه).
با اینکه در دوره مغول، عرفان و آداب صوفیانه رونق چندانی نداشت ، اوحدی به عنوان شاعری توانمند، ضمن بهره مندی از اندیشه های متعالی عرفانی و به کار گرفتن استعداد خود در هنر بیان، اندیشه های اخلاقی و عرفانی را در قالب سخنان والا و کلام موزون به همگان عرضه داشت و راه بزرگانی چون سنایی و عطار و مولانا را که قبل از وی در زمینه عرفان آثار گرانسنگی از خود به یادگار گذاشته بودند، ادامه داد.
«اوحدی مراغهای در شعر و عرفان قابل مقایسه با سنایی و عطار و مولانا و سعدی و حافظ نیست؛ امّا همه آثار شعری او اعم از قصاید و غزلیات و مثنوی جام جم تحت تاثیر صوری و محتوایی آثار سنایی و عطار و مولانا و سعدی پدید آمده و مسلماً در حافظ تاثیر گذاشته است» (مشتاق مهر،۱۳۸۳ : ۱۳۹).
درباره وی باید گفت: با اینکه در راه شاعری و عرفان به شاعران قبل از خود نظر داشته، ولی در دیوان وی بخصوص مثنوی جام جم که به تقلید از حدیقه سنایی سروده شده، نوآوری و خلاقیت شاعرانه به چشم می خورد، وی شاعری دارای مناعت طبع است، در واقع «آنچه اوحدی را از دیگر شاعران این زمان جدا می کند شاعر درباری نبودن اوست» (خان محمدی، ۱۳۷۴:۱۸).
آثار اوحدی مراغهای :
دیوان اشعار شامل قصاید، ترکیبات، ترجیعات، مربع، غزلیات، رباعیات که حدود ده هزار بیت است. منطق العشاق یا ده نامه: ۵۱۴ بیت است، اوحدی این مثنوی را در سال ۷۰۶ ق به نام وجیه الدین یوسف بن حسن نوه خواجه نصیرالدین طوسی در مراغه تمام کرد و شامل نامه های عاشقانه است که میان عاشق و معشوق رد و بدل می شد (موسوی بجنوردی)
جام جم: پنج هزار بیت است «این منظومه را اوحدی به نام سلطان ابوسعید بهادر خان ساخته و او و وزیرش غیاث الدین محمد را درآغاز آن ستایش کرده است» (اوحدی مراغهای، ۱۳۶۲:۲۶).
این مثنوی از مشهورترین منظومات عرفانی و به تقلید از جام جم در سال ۷۳۳ سروده شده است(اقبال آشتیانی،ج۱،۱۳۴۱: ۵۴۸)، کتاب جام جم وی در میان فضلا بسیار ارزشمند بوده و درحدود یک ماه مستعدان روزگاراز آن چهارصد نسخه برداشتند و با وجود حجم کم آن را به قیمت بسیار خرید و فروش می کردند(شوشتری، ۱۳۳۴: ۱۲۱).
تاریخ وفات اوحدی را بعضی از تذکره نویسان با اختلاف زمانی نسبتاً زیادی ذکر کردهاند، در مجمع الفصحا و ریاض العارفین ۵۵۴، تذکره دولتشاهی ۶۷۷ ذکر شده است. جامی در نفحات الانس تاریخ وفات وی را با استناد به سنگ قبر که معتبرترین منبع است ۷۳۸ ذکر کرده است (جامی، ۱۳۶۶: ۶۰۶). بر روی سنگ قبر وی نوشته شده است: «هذا قبر المولی المعظم قدوه العلماء افصح الکلام و زبده الانام الدارج الی رحمه الله تعالی اوحد المله و الدین ابن الحسین الاصفهانی فی منتصف شعبان سنه ثمان ثلاثین سبعمایه» (مسرور، سال نهم:۱۳۴).
بیشتر نویسندگان قدیم و معاصر و صاحبان تذکره اوحدی را در حیطه شاعری فردی توانا، نکته سنج و دارای لطافت طبع می دانند و اشعار وی را به خاطر عذوبت، روانی و زیبایی ستودهاند که به نمونه هایی اشاره میشود. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده آورده است: «اشعار خوب دارد» (مستوفی، ۱۳۶۲: ۷۱۸)، بعد از آن جامی در نفحات الانس درباره وی ذکر کرده است: «وی را دیوان شعر است در غایت لطافت و عذوبت و ترجیعات مشتمل بر حقایق و معارف و مثنوی بر وزن و اسلوب حدیقه شیخ حکیم سنایی، جام جم نام در آنجا بسی لطایف درج کرده است» (جامی، ۱۳۶۶:۶۰۶).
دولتشاه سمرقندی در تذکره الشعرا آورده است: «اوحدی مراغی مردی فاضل است و کتاب جام جم او نظم کرده و ترجیع او در میان موحدان شهرتی عظیم دارد؛ دیوان وی ده هزار بیت باشد و سخن را موحدانه می گوید» (دولتشاه سمرقندی، ۱۳۳۸:۱۵۷). در تذکره آتشکده درباره اوحدی نوشته شده است: «اوحدی، فاضلی است کامل و عارفی است فاضل، صاحب کمالات صوری و معنوی و عالم به علوم ظاهری و باطنی» (آذر بیگدلی، ۱۳۳۷: ۵۳).
وی پس از سعدی از شاعران و غزلسرایان صوفی مشرب و خوب است که گاهی الهام بخش حافظ بوده است (شمیسا، ۱۳۷۰: ۱۱۸)، ذبیح الله صفا نیز او را در میان شاعران متوسط زبردست و توانا میداند( صفا، ج۳، ۱۳۶۸: ۸۳۷).
در دوره مغول شاعران و غزلسرایان مهم دیگری پا به عرصه وجود گذاشتند و با همه تابناکی و فروزندگی خود نتوانستند در پیش آفتاب شهرت عالمگیر هم عصران خود پرتو افشانی کنند که اوحدی مراغهای از جمله آن هاست (موتمن، ۱۳۷۱: ۲۷).
اوحدی در اشعار خود به روش شاعر توانایی چون سعدی نظرداشته و تعدادی از اشعار وی از نظر مضمون با سعدی و حافظ تشابه دارد: «بعضی از غزلیات اوحدی حتی در دیوان حافظ نیز نمود پیدا کرده است. شاعر نقادی چون محمد تقی بهار معتقد است که یکی از غزلیات اوحدی با یکی از غزلیات حافظ پهلو می زند» (یان ریپکا، ۱۳۶۴: ۱۱۵).
فصل اول
شعر و موسیقی
۱-۱- ارتباط شعر و موسیقی
شعر در هر دورهای با وزن و موسیقی، ملازم بوده و کلام ناموزون در هیچ زمانی در مقایسه با شعر مورد پسند نبوده است. شعر نغمه درون شاعر است که با هنر بیان خود و ریختن آن در قالب کلمات موزون، باعث بیداری این موسیقی و نغمه درونی در دیگران می شود؛ به عبارتی دیگر، شعر«ساختار کلامی خاص موسیقایی است که در قالب خاصی ارائه شده و ریشه در احساس و اندیشه شاعرانه دارد» (زیادی، ۱۳۸۰: ۱۲۸).
شعر و موسیقی پیوند قدیم و دیرینهای دارند و از زمان های قدیم میان بشر اولیه رواج داشته است. بشر اولیه هنگام کار کلماتی متناسب با احوال خود ادا می کردند که آن کلمات را جادویی می پنداشتند و مرتب با صدای ابزار و فریاد قطع می شد و همین امر سبب پیدایش ترانههای ابتدایی شد(ملاح، ۱۳۸۵: ۹۴ و ۹۵). «ولتر، شعر را موسیقی روحهای حساس می خواند» (خواجه نصیر الدین طوسی،۱۳۶۹:۸). شکسپیر(Shakespeare) می گوید: «شعر آن موسیقی است که هر کس در درون خود دارد» (زرین کوب، ۱۳۵۱: ۴۷) و پیداست در نظر این بزرگان نیز شعر و موسیقی ملازم یکدیگرند.
زیبایی شعر بیشتر از نثر است؛ زیرا تاثیری که در روح و جان شنونده ایجاد می کند و لذتی که از خواندن کلام دارای ریتم و وزن در خواننده ایجاد می شود نثر نمی تواند انجام دهد؛ روح نهفته در شعر و موسیقی که در آن است، باعث دل انگیزی سخن و برانگیختن عواطف و شور و هیجان درونی خواننده می شود.
اگر دو نوشته را در نظر بگیریم که از لحاظ مضمون و محتوا یکسان بوده، ولی یکی موزون و دیگری به زبانی ساده و بدون وزن و آهنگ باشد، در مقام مقایسه کلامی که موزون بوده به مراتب تاثیرگذارتر و دلنشین تر خواهد بود.
همه هنرها از درون انسان سرچشمه گرفته و برای بیان مقصودی خلق شده است، هدف مشترک شعر و موسیقی نیز برانگیختن عواطف و احساسات درونی و تاثیر گذاری در نفوس انسانهاست. «موسیقی هم مانند شعر و نقاشی و دیگر هنرهای زیبا نمودار جلوه های زندگی است، غم ها و شادی ها، ناکامی ها … و دیگر جلوه های زندگی جوهر خود را به موسیقی می دهند، از این روی موسیقی، زبان احساس و ترجمان دل است» (عبدالقادر مراغی، ۱۳۴۴: ۱۳).
«شعر، نخستین تجلی ذوقی و ادبی هر قوم و ملت است که شعور الهامی مرموزی آن را هدایت می کند و کلامی است هنرمندانه که دربردارنده اندیشه نو، آمیخته با خیال آفرینی و شور و احساس است» (البرز، ۱۳۸۱: ۴۷).
هنر در هر دورهای مورد پسند مردم بوده و بشر ذاتاً از دیدن و شنیدن هر اثر هنری لذت میبرد، شعر و موسیقی نیز جزو این هنرهاست، درباره پیوند و ارتباط شعر و موسیقی میتوان گفت: «موسیقی و شعر و نقاشی توأماناند؛ موسیقی وزنی است بیسخن؛ شعر سخنی است موزون و نقاشی شعری است بی زبان» (گلی، بلاغت فارسی، ۱۳۸۷: ۱۱۱).
از زمانی که شعر به عنوان هنری والا در میان مردم رواج پیدا کرد، شعرا به دلیل توانایی و طبع موزون خود، مورد ستایش عامه مردم و بخصوص پادشاهان قرار گرفتند، سلاطین، شاعران چیره و توانا را که با هنر خود، باعث دمیدن روح زندگی در کالبد هر افسردهای می شدند، برای دربار خود به عنوان طبیب روح برگزیدند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
شعر به خودی خود به خاطر موزون بودن در نفوس تاثیرگذار است. اگر آهنگی دلکش بنوازند و شعر را با آوازی خوش بخوانند، اثرش چند برابر می شود؛ زیرا آهنگ و آواز خوش هر یک جادویی دیگر است که در رگ جان ها نفوذ می کند و تار دلها را می لرزاند و به هیجان می آورد (کامگار پارسی، ۱۳۷۲: ۱۵).
درباره تاثیر شعر و موسیقی داستان نصر بن احمد سامانی که در چهار مقاله ذکر شده، نمونه بارزی است. رودکی برای ترغیب نصربن احمد برای بازگشت به بخارا شعری با مضمون (بوی جوی مولیان آید همی) سرود و زمانی که امیر صبوح کرده بود با صدای چنگ خواند و آنقدر در امیر تاثیر گذار شد که وی بدون موزه به اسب نشست و به بخارا برگشت:
بــوی جــوی مــولـیــان آیــد همـی بــوی یــار مهــربــان آیـــد هـمـی
ریـــگ آمــــوی و درشــتــی راه او زیـر پـایــم پــرنیـــان آیـــد هــمی
( نظامی عروضی سمرقندی، ۱۳۸۸: ۵۴ )
وزن از عوامل مهمی است که به استحکام رابطه شعر و موسیقی کمک شایانی می کند« وزن که عبارت است از وجود نوعی نظم در اصوات کلام به سبب تاثیر خیال انگیزی که دارد حتی نزد منطقیها هم جزو ماهیت شعر است، بعلاوه چون شکل و قالبی معین به کلام می بخشد، تناسبی در آن به وجود می آورد که موجب التذاذ است، مخصوصاً که شاید وجود این قالب تا حدی نیز کمک باشد جهت فهم و ضبط معنی» (زرین کوب، ۱۳۷۲: ۱۰۵).
قافیه و ردیف و صنایع لفظی ومعنوی از جمله جناس، تکریر، مراعات نظیر، واج آرایی، تنسیق الصفات، ردالعجز علی الصدر، تضاد وسایر عناصر موسیقی زا، به نوبه خود در استحکام رابطه آن دو موثر است.
۱-۲- موسیقی شعر
موسیقی که به واقع نوعی تناسب و هماهنگی در میان اجزا است؛ در شعر و نظم تجلّی می یابد و با تحریک عواطف، اذهان را نوازش و آماده تاثیر می کند. «موسیقی شعر یعنی نظم خاصی که در محور افقی و عمودی شعر وجود دارد» (فیاض منش، ۱۳۸۴: ۱۶۴).
موسیقی از ارکان مهم و جدایی ناپذیر شعر است که شامل مباحث وزن، ردیف و قافیه ، موسیقی درونی و معنوی می شود. «مجموعه عواملی که زبان شعر را از زبان روزمره به اعتبار بخشیدن آهنگ و توازن امتیاز می بخشد و در حقیقت از رهگذر موسیقایی موجب رستاخیز کلمه ها و تشخیص واژه ها در زبان می شود می توان گروه موسیقایی نامید» (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۶: ۸).
شاعری که بخواهد شعر بگوید باید احوال درونیاش متناسب با فضای شعر باشد؛ یعنی برای بیان غم و اندوه درونی خود از وزن های تند و شاد استفاده نکند و بر عکس. شعری که وزن و محتوای درونیاش با هم همخوانی داشته باشد و با حقیقت درون شاعر عجین باشد، به راحتی در وجود خواننده تاثیر می گذارد.
شعر زبان شاعر و شاعر زبان همگان است و اگر زبانش غیر از همگان باشد، باعث تحذیر اندیشه ها می گردد و در نفوس بی تاثیر است (عبداللهی، ۱۳۶۳: ۹)؛ به عبارتی «کمال گفتار شاعرانه این است که به روشنی موصوف باشد؛ بی آنکه مبتذل و رکیک باشد» (زرین کوب، ۱۳۶۹: ۱۰۴).
دکتر شفیعی شعر را به چهار نوع «موسیقی بیرونی، کناری، درونی و معنوی» تقسیم می کند (شفیعی کدکنی،۱۳۷۶: ۳۹۱-۳۹۳) همچنین خسرو فرشیدورد در تقسیم بندی خود آورده است: «مراد از موسیقی، وزن و قافیه و تناسب حروف است، بنابراین سه نوع موسیقی را می توان در شعر تشخیص داد؛ یکی وزن، دیگر قافیه و سوم تناسب حروف یا موسیقی درونی شعر» (فرشیدورد، ۱۳۵۷: ۱۸).
موسیقی در ذات و پیکره جهان هستی است و نه تنها در انسان که در نهاد همه موجودات به ودیعه گذاشته شده است، صدای باران، آواز خوش پرندگان، جاری شدن آب، وزش باد و…، همه به نوعی ایجاد موسیقی و نغمه در جهان طبیعت می کنند، به این خاطر است که سعدی میگوید:
اشتـر به شعـر عـرب در حالت است و طـرب گــر ذوق نیسـت تـو را کـژ طبع جانوری
(سعدی، ۱۳۷۴:۷۰۳)
جوهر آواز صداست و صدای انسان قادر است مانند یکی از سازها موسیقی تولید کند، علی رغم اینکه قدیمیترین وسیله تفرّج و تفنن آدمی صدا بوده، امّا هنوز کامل ترین نوع ساز یا وسیله موسیقی صوت طبیعی، یعنی صدای انسان است و گاه عواطف و احساسات درونی او را بهتر از هر ساز دیگر می تواند بیان نماید (البرز، ۱۳۸۱: ۱۸۴).
جهان شاعر، جهان شعر و موسیقی است، جهانی است موزون که تمامی ساز ها و نغمه ها در درج درون او نهفته است؛ با پرده دل چنگ می زند، با نغمه نای خود نی می زند، با تارهای وجودش کل هستی را به رقص در می آورد تا اثری زیبا خلق کند و دنیای موزون و خیال انگیز درون خود را به همگان عرضه کند. «شعر و موسیقی و رقص زادگان یک مادرند، این هر سه مولود عواطف و احساساتند» (مشحون، ۱۳۸۰: ۸).
«به نظر ارسطو آنچه شعر را از نثر متمایز ساخته نه وزن، بلکه تقلید است. از دیدگاه او موسیقی، تقلیدی ترین هنر است» (حجازی، ۱۳۹۰: ۱۱). موسیقی زبان بخش جدایی ناپذیر شعر است، موسیقی نهفته در زبان بوسیله شعر و از به هم پیوستن و در هم تنیدن واژه ها آشکار می شود، آنچنان که کار شاعران است (آشوری، ۱۳۷۳: ۳۶). «شاعر با ورود به ساحت جمال شناسیک کلمه، ناگزیر وارد قلمرو موسیقایی آن می گردد و این لحظه، لحظه اتحاد شعر و شاعر است، فاصله ها از بین می رود و این همان لحظه بی خودی و سرایش است» (اسداللهی، ۱۳۸۸: ۳۳).
دکتر شفیعی خاستگاه طبیعی شعر را موسیقی می داند و آن را نزدیک ترین هنر به شعر می شمارد. شوپن هاور موسیقی را فوق همه هنر ها دانسته و می گوید:«موسیقی است که میتواند «مثل» عالم ملکوت و جمال حقیقت مطلق را در خاطر ما تجدید نماید و هم اوست که بهتر از هر هنری قادر به تسکین موقت آلام زندگی است» (وزیری، ۲۳:۱۳۶۳).
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.