مصیبت نامه /ص 25
ابراهیم زمانی که به درجه بالاتر از محبت رسید، لایق عنوان خلیل الله گردید و آن زمانی بود که از آزمایشهای متعدد، موفق و پیروز بیرون آمد و از تمام هستی خود در راه معبود گذشت. عطار در حکایت بلندی آورده است :
در قصّه ها آمده است که حضرت ابراهیم چهل هزار غلام داشت و هر غلامی سگی در فرمانش بود با قلاده های زرّین و شمار گوسفندان او ممکن نبود. ملایکه در کار ابراهیم در ظن و گمان افتادند که او تنها مشغول گوسفندان خویش است. خداوند فرمود که او پاک و بلند مرتبه است و از جبرئیل درخواست نمود که برو به نزد ابراهیم و به پیش او از ما آواز تیز کن. جبرییل به شکل مردی در آمد و به سراغ ابراهیم رفت و با آوازی خوش گفت: قدوسّ. ابراهیم چون آن آواز را شنید گویی به پای افتاد و ثلثی از گوسفندان خود را به او بخشید. به جبرئیل فرمود بار دیگر نام یارم را بگو و چون گفت ثلث دیگر گوسفندان را به او بخشید و بار سوم که تکرار شد بیخود شد و تمامی گوسفندان خود را به جبرئیل بخشید. جبرئیل در آمد و گفت من روح القدس هستم و مرا بدین گوسفندان نیازی نیست. ابراهیم در جواب گفت که آنچه دادم پس نمی گیرم. ملایک گفتند او دل به فرزند دارد و او در قربانی فرزند موفق بیرون آمد، با آتش امتحان کردند سرافراز گردید، و در دل آتش جبرئیل خواست که به او کمک کند ،نپذیرفت و فرمود: حسبی الله، خداوند مرا کفایت می کند و گفت:
گر از غیر حاجت خواه باشم پس از اغیار این درگاه باشم
من از خود فارغم بشنو سخن راست خدا داند کند آنچش بود خواست
ملایک چون مقام او بدیدند ز صدق او خروشی برکشیدند…
گرش خوانی خلیل خویش شاید گرش جلوه دهی زین بیش شاید
الهی نامه/ ص 245
بنابراین خود ملایک مقام ((خلیل الله)) و خلّت را از درگاه حق برای او درخواست کردند. بدین ترتیب سنایی از بخش وسیعی ز وقایع مربوط به زندگی حضرت ابراهیم سود جسته و در بیان اندیشه های عرفانی و اخلاقی خود با استادی و مهارت تمام و با ذوقی لطیف و معلوماتی گسترده از آن بهره برده اند .
4
«ابلیس »
ابلیس گویی از کلمه «ابلاس» به معنی «یاس» مشتق شده است. نام دیگر او شیطان است. در روایات اسلامی کنیه های دیگری نیز برای او وجود دارد، از جمله: ابیض، وهار، قفندر، کنبور، لاقیس، هفاف، مطرش، بثر، اعور، داسم، تمریح، قزح، زوال، متکون، خزب (فرهنگخواه،1355: 115و116) و همچنین «ابومره»، ابوخلاف و ابوالبینی (خزائلی،1341 :60) و در فارسی به صورت اهریمن، آهرمن و هریمن خوانده می شود.
شیطان در اوستا انگره مینیو Angra main Yava آمده، جزء اوّل به معنی بد و خبیث است و جزء دوّم همان است که در پارسی مینو منش شده، مجموعا یعنی فرد خبیث و پلید (معین،1338: 236)
نام ابلیس چندین بار در قرآن کریم آمده است و همواره ضمن اشاره به داستان آدم ذکر شده است و همچنین کلمه شیطان(بقره،34) (اعراف،11) (حجر،31-32) (اسراء،61) (کهف،50) (طه،116) (شعرا،95) (سبا،20) (ص،74)
طبق آیات کریمه قرآن، شیطان دشمن انسان است (یوسف، 5) و بندگان را گمراه می سازد «فبعزتک لاغوینهم اجمعین» (ص،82) به جز بندگان مخلص خداوند: «الا عبادک منهم المخلصین» (ص83) او در میان انسانها دشمنی ایجاد می کند و از نماز و ذکر خداوند باز می دارد و همواره به کارهای زشت فرمان می دهد.
هنگام قرائت قرآن باید از شر او به خداوند پناه برد (نحل،98) و مادر مریم در هنگامی که فرزندش متولّد شد او و ذریّه اش را از شر شیطان رجیم به خداوند پناه داد (آل عمران،36)
چنان که در تفاسیر و قصص نقل است، وقتی ابلیس از درگاه خداوند رانده شد، گفت: خدایا تو گفته ای که کردار هیچ بنده ای را ضایع نمی گردانم و من در درگاه تو خدمت بسیار کرده ام. خداوند فرمود چه درخواستی داری؟ ابلیس گفت اکنون که به خاطر آدم مرا از درگاه راندی، مرا بر او و فرزندانش مسلّط گردان تا آنان را گمراه با خود به دوزخ برم، مگر بندگان مخلص تو را. پس خداوند فرمود: « این سخن حق است که من پر کنم دوزخ از تو و پیروان تو آن کس که فرمان کند از فرزندان آدم. دیگر جای گفت: تو را بر بندگان من هیچ کار نیست مگر آن کسان که فرمان تو کنند از بیراهان » (طبری،1367: 50).
بنابراین ابلیس همواره در تلاش برای فریب و اغوای بندگان است. چنان که طبری نوشته است، اولّین کسی که در جهان ادعای پادشاهی کرده، جمشید بوده است و او به وسوسه شیطان بت پرستی را رسم کرد. ضحاک را فریب داد و با بوسه زدن بر دوش او باعث به وجود آمدن دو مار گردید که ادامه حیات او وابسته به تامین غذاهای مارها بود و غذای آنها مغز سر انسانها بود. دو بار آدم و حوّا را فریب داد و سرانجام از بهشت رانده شدند. همچنین او قابیل را در کشتن هابیل یاری داد (همان،ج ششم:1474 به بعد).
در اکثر ادیان و مذاهب، ابلیس به صورتهای مختلف ظاهر می شود و به انسانها زیان و ضرر می رساند، « بنابر اعتقاد نصاری، شیطان سلطان این جهان است و پیوسته در مقام آن است که انسان را به مخالفت و سرکشی با خدا وادارد » ( همان ،خزائلی:81)
به هر حال طبق آیات قرآنی ، ابلیس یکی از فرشتگان خاصّ خداوند بود که در اثر نافرمانی از درگاه حق رانده شد.
از وفاق ادریس برفت از زمین تا آسمان از خلاف ابلیس افتاد از بهشت اندر سقر
دیوان / ص263
او کینه آدم و فرزندان او را در دل گرفت همیشه در تلاش برای فریب انان است .آنچه مسلّم است بدی و شیطان در وجود آدمی نیست، بلکه انسان فطرتا پاک و خداجوست، او با ایمان راسخ و اعتقاد کامل می تواند خود را از بند و سلطه ابلیس رهانیده و خداگونه شو
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
د.
تبرئه ابلیس
در قر آن کریم و سایر آثار، ابلیس مظهر بدی است و او دشمن آشکار انسان است، اما گاهی عرفا با دید عارفانه به او و کردارش می نگرند و او را به گونه ای تبرئه می کنند. همچنین « بعضی از حکمای جبریّه ابلیس را تبرئه کرده اند و به زعم ایشان آنچه او کرده و آنچه بر سر او گذشته مقدرّاتی بوده که حکیم علی الاطلاق از پیش برای وی معیّن فرموده است.
(عین القضات) صاحب تمهیدات در چندین مورد ابلیس را می ستاید و معتقد است که وی نخستین عاشق خداست، زیرا تیر لعنت و ملامت را بر جان خود خریده است، وی به منزله زلف است و احمد به منزله خال و زیبایی شاهد به زلف و خال است .
ابلیس شاه حبش است و پرده دار جمال لا اله الا الله. کفر ابلیس از آن جهت بود که نمی خواست جز به جمال حق سجده برد، وی سرور متکبرّان است و وی سیاهی ظلمت است که باید به سپیدی نور بیامیزد تا زیبایی جمال پدید آید، چه سفیدی بی سیاهی و سیاهی بی سفیدی زیبایی ندارد » (همان،خزائلی:86-89).
در مرصاد العباد نیز ، عدم سجده او تقدیر خداوند دانسته شده است و بنده نمی تواند فرمان خداوند را تغییر دهد : «در حال جملگی ملا اعلی از کرّوبی و روحانی پیش تخت او به سجده در آمدند که «فسجد الملائکه کلهم اجمعون» (حجر،30) جبرئیل را بر آن درگاه به حاجبی فرو داشتند و میکائیل را به خازنی جمله ملک و فلک. هر کسی را در این درگاه به شغلی نصب کرده اند و خواستند تا تمهید قاعده سیاست کنند و یکی را بر دار کشند تا در ملک و ملکوت کسی دیگر دم مخالفت این خلافت نیارد زد، آن مغرور سیاه گلیم را وقتی به فضولی بی اجازت دزدیده به قالب آدم در رفته بود و به چشم حقارت در ممالک خلافت او نگریسته و خواسته تا در خزانه دل آدم نقبی بزند میسّر نشده او را به تهمت دزدی بگرفتند و به رسن شقاوت بر بستند تا وقت سجود، جمله ملائکه سجده کردند او نتوانست کرد زیرا به رسن شقاوت آن روزش ببستند که بی دستوری در کارخانه غیب رفته بود (رازی،1352: 856)
ابلیس در قصاید سنایی:
در نظر عرفا، گاهی با دید عارفانه، آنان را با ابلیس سودای دیگری است و رندانه از او سخن به میان می آورند. از جمله حکیم سنایی گاهی با همین دید به شیطان می نگرد و این گونه تبرئه اش می کند:
با او دلم به مهر و مودّت یگانه بود سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود عرش مجید جاه مرا آستانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش آدم میان حلقه آن دام دانه بود
بودم معلّم ملکوت اندر آسمان امیٌد من بر خلد برین جاودانه بود
هفتصد هزار سال به طاعت ببوده ام وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
در لوح خواندم که یکی لعنتی شود بودم گمان به هرکس وبرخود گمانه بود
آدم زخاک بود، من از نور پاک او گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
گفتند مالکان که نکرده ای تو سجده ای چون کردمی که با منش این درمیان بود جانا بیا و تکیه به طاعت خود مکن کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دیوان سنایی / ص 871
چون در ادبیات عرفانی سنایی را اوّل شاعری می دانند که مفاهیم بلند عارفانه را برای تعلیم وارد شعر ساخت، چه بسا از قدیمی ترین شاعرانی باشد که بدین گونه به شیطان می نگرد و او عدم سجده ابلیس را امری جبری و اراده خداوندی می داند و خود ابلیس در این باره نقشی نداشته است. همچنین او در بیت پایانی سخن اصلی خویش را بیان می کتد و تاکید دارد که نباید به اطاعت خویش مغرور شد، چون ابلیس با هفتصد هزار سال عبادت با یک سرکشی دچار لعن خداوند گردید و از دربار حق رانده شد .
این بینش سنایی نسبت به ابلیس در جایی دیگر نیز به چشم می خورد :
از توبه و از گناه آدم خود هیچ ندانی ای برادر
سربسته بگویم، از توانی بردار به تیغ فکرتش سر
درویش کند ز راه ترتیب نزدیکی تو به سوی داور
در خلد چگونه خورد گندم آن جا که نبود شخص نان خور
بل گندمش آنگهی ببایست کز خلد نهاد پای بر در
این جمله همه بدیده آدم ابلیس، نیامده ز مادر
در سجده نکردنش چه گویی مجبوربدست یا مخیّر
قادر بد، خدای عاجز ور عاجز بد، خدا ستمگر
کاری که نه کار توست مسگال راهی که نه راه توست مسپر
دیوان سنایی/ص272
البتّه این بدان معنی نیست که سنایی همواره دیدی خلاف آنچه در تفاسیر و قصص اسلامی آمده است دارد، بلکه در همین یکی دو مورد بخصوص است و در جاهای دیگری از مثنویهایش، ابلیس را قوّه ای شر و مظهر گمراهی انسانها و فریب و نیرنگ می داند.
او با اشاره به داستان سجده نکردن ابلیس بر آدم، به دلیل این که او از خاک خلق شده است و خودش از آتش، دنیا دوستی را مذموم دانسته است، تاکید دارد که آدمی بایستی در ره درست و راست دین قرار گیرد نه این که همانند نباتات قبله گاه او خاک باشد و وابسته به خاک و ارزشهای زودگذر دنیایی:
طین که ابلیس داشت از روی ننگ تو چو دینش گرفته در بر تنگ
زآدمی قبله قبله عقل و دین داری نه نباتی که قبله طین داری
حدیقه / ص466
در جایی دیگر عقیده دارد که سالک در هر حالتی بایستی راضی به رضای حق باش. در پیمودن وادی سلوک، حتّی مغیلان راه برایش سوسن و نسرین باشد و لطف و قهر او را عاشق گردد نه این که با مقداری سختی از مسیر حق منحرف شود و تحمّل هیچ گونه رنج را در مسیر حق نداشته باشد، همان گونه که ابلیس در آغاز ،فرشته ی مقرب درگاه حق بود و بعد از سالها طاعت، سرکشی نمود و رانده شد :
نه عزازیل چون ز رحمن دید رحمت و لعنت هر دو یکسان دید
حدیقه/ص111
همچنین در نصایح اخلاقی خویش، آدمی را از مکر و حیله و خدعه بر حذر می دارد، چون ابلیس در اثر
مکر و تلبیس و فریب آدم بود که از دربار حق رانده شد. بدین ترتیب آنچه بر سالک ضرورت دارد،
تو را در جادویی همّت قوی کرد که تا جانت هوای جادویی کرد
اگر شیطان چنین رهزن نبودی چنین سلطان مرد و زن نبودی
در افکندست خلقی را به غم در همه گیتی بر آورده به هم بر
به هر کنجی دلی در خواب کرده به هر جایی گلی در آب کرده
تو را ره می زند وز درد این کار چو ابرت چشم از آن گشته است خونبار