متن کهن زادسپرم به ایستادن در گِرد آتش اشاره دارد و آن را نشان از حفظ و پرستاری آتش در میان انسانها و در خانههایشان میداند:
خویشکاری آتشافروزنده (=آن کس که آتش را افروخته است)، نزدیک ایستادن به آتشِ افروخته است. (راشدمحصل، ۱۳۸۵، ص ۷۹)
دربارهی نگهداری و چگونگی آتش خانگی در روایات پهلوی، روایات داراب هرمزدیار و بندهشن هم توضیحاتی آمده است. (میرفخرایی، ۱۳۹۰، ص۴۶۰)
دومین خویشکاری آتش که در میان هندیان هم وجود داشته، پاکسازی و دور کردن پلیدیها و راندن دیوان است که در متون اوستا هم نمونههایی وجود دارد.
دربارهی پاکسازی و دفع آلودگیها، بیشترین دستورالعملها را در وندیداد میتوان یافت، چرا که اصالت این سند بر جداکردن انسانها از دیوی و پلیدی و آلودگی است و بیشتر فرگردها شامل رهنمونهایی جهت پاکسازی و دوری از گناه یا کفاره گناهان هستند. در بسیاری از این رهنمونها نام ایزد آذر آورده میشود و ستوده میشود. این امر نشان از اثرات پاککنندگی و ضدعفونیکنندگی آتش در میان ایرانیان دارد. به عنوان نمونه متن زیر در بیشتر بندهای فرگرد دهم وندیداد، تکرار میشود، و ایزد آذر را پناه مردمان از پلیدیها و دورکردن دُروندان معرفی میکند:
ای مزدا! بدان هنگام که دُروند آزردن مرا کمر میبندد، جز آذر و منش نیک تو – که اشه از کردارشان کارآمد میشود – چه کس مرا پناه خواهد بخشید؟
ای اهورا! دین مرا از این آموزش بیاگاهان.
ای اهورا! این را از تو میپرسم؛ مرا به درستی] پاسخ [گوی: کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای تو، هستان را پناه میبخشد؟
در فرگرد بیستم وندیداد هم که دربارهی دور کردن بیماریها و گیاهان دارویی دستوراتی داده شده، باز ایزد آذر به یاری خوانده میشود. در آتش نیایش بند ۶ از آذر با نام «ایزد پُر از درمان» یاد شده است.
این نیایشها از گاهان که کهنترین و ورجاوندترین بخش اوستاست، برگرفته شده و برای این منظور خاص نوشته نشده است؛ اما چنان که در همهی آیینها اتفاق میافتد، براساس خواص پاکسازی آتش و ایزد آذر، از این نیایشها در روند پاکسازی استفاده شده است. این خود اشاره به کهن بودن این باور در میان هندوایرانیان دارد که آتش نقش زدودن آلودگیها را برعهده دارد. فرگرد یازدهم هم از همین الگو پیروی کرده و دعاهایی برای پاک نگه داشتن آب، خاک، آتش، خانه و مرد و زن اشون دارد که هر بار ایزد آذر به یاری خوانده میشود و یا با زوهر و پیشکشهای آیینی ستوده میشود تا نیروی لازم برای مبارزه و یاری مردمان را بیابد. این همان باور کهن خشنودی و خوراک دادن به ایزدان در جهت جلب یاری و تواناییهای ماورالطبیعه آنها در میان اقوام اولیه است.
در باب آلوده نشدن آتش و خواص پاکسازی آن در روایات داراب هرمزدیار، ج ۱، ص ۱۲۲ آمده: «آتش را چنان فره است که هر چیز که به وی رسید چون خویشتن پاک کند» (مزداپور، ۱۳۹۰، ص ۵۰)
در دیگر متون اوستایی که راهکارهای دوری از گناه و کفاره و پاکسازی آلودگیها را بیان میکند، باز از آتش نام آمده است. مانند این متن شایست ناشایست که اشاره به اثر درمانبخشی و حفاظتی آتش برای نوزاد دارد:
به هنگام تولد کودک، آتش را باید بلند کردن و سه روز و سه شب میان آتش و کودک کس نباید بگذرد. (مزداپور، ۱۳۹۰، ص ۱۲۷)
نیازی به توضیح دوباره نیست که در میان انسان ودایی و همینطور اوستایی باور دورکردن آلودگی و بیماریها با دور کردن دیوان همسان است. چرا که بیماریها را از رخنهی دیوان بر بدن انسان میدانستهاند و بسیاری دیوان در اساطیر زرتشتی هستند که عوامل طبیعی ناخوشی را از آنها میدانند، مانند تب، بیماری، درد، پیری و مرگ. همانگونه که ایزدان تجلی پدیدههای نیک هستیاند، دیوان نیز تجلی پدیدههای پلید در هستیاند. و هر دیوی موکل بر یک عنصر مخرب است. مانند استویهاد، دیو مرگ که نخست از انگشتان پا وارد بدن انسان میشود. بنابراین دور کردن دیوان شامل دورکردن دیوان بیماری نیز میشود. در فرگرد ۱۹ وندیداد، بند ۴۰، آتش وازیشت برای شکست دادن دیو اسپنجروش ستوده میشود که شرح نبرد آنها پیشتر آمد:
زور و هیزم سخت چوب به آتش ببر. بُخور وهو – گون به آتش ببر.
آتش وازیشت، فروافکنندهی اسپنجروش دیو را پرستش و نیایش کن و گوشت پخته و شیر جوشان نزد وی ببر.
دیگربار در فرگرد هشتم، بند ۷۹ و ۸۰، آمده است که اگر آتش افروزند و بر آن چوب خوشبو قراردهند، حتی آن بوی خوش سبب راندن هزاران دیو و دروج میشود:
هرگاه کسی اشونانه از چوب اورواسنیا، وهو- گَونَ یا وهو – کرِتی یا هذا – نَئ پتا یا هر چوب خوشبوی
دیگری، هیزم برای آتش بیاورد، از هر سویی که باد، بوی خوش آن آتش را ببرد، هزاران تن از دیوان ناپیدا، هزاران تن از دیوان – زادگان تاریکی – هزاران جفت از جادوان و پریان در آن آتش – پسر اهورامزدا – می افتند و کشته میشوند.
بایار نیز در رمزپردازی آتش خاطرنشان میکند که در تمام جوامع کهن، این باور وجود داشته و اصولاً عطر بخوری که میسوزد، فضا را پاک میکند و اهریمنان را میراند. (بایار، ۱۳۹۱، ص ۱۱۲)
شایست ناشایست، فصل ۱۰ بند ۴، آتش را علت شکست اهریمن در نابود کردن مادر زرتشت به هنگام آبستنی زرتشت میداند.
دوغدو مادر زرتشت چون به زرتشت آبستن بود سه شب، هر شبی سه کرده از دیوان با یکصد و پنجاه دیو برای تباه کردن زرتشت حمله میآوردند. اما به علت بودن آتش در خانه چارهی او را کردن ندانستند. (مزداپور، ۱۳۹۰، ص۱۲۲)
در زادسپرم نیز این داستان آمده و دیوان دلیل شکست خود را اینطور بیان میکنند:
«به سبب وجود آتش از همه سو، چاره نیافتیم زیرا کسی را که یار بسیار است، آن گاه او را دشمن نباشد» (راشدمحصل، ۱۳۸۵، ص ۵۵). در اینجا آتش را دوست و یار انسان نامیده که هم میتواند او را از خطر برهاند، هم به صورت آتش اجاق و آتش خانگی به او خدمت کند. اگنی نیز همچون همتای ایرانی خود، بارها دوست و مهمان انسان خوانده شده و تنها ایزدی است که در ودا این صفت را دارد.
در یسنا، هات هفتاد و یکم، بند ۸، با افروختن آتش، بدی و پلیدی از اندیشه، گفتار و رفتار دور میشود:
آنها از هم بگسلند؛ همهی پندار بد را، آنها از هم بگسلند؛ همهی گفتار بد را؛ آنها از هم بگسلند؛ همهی کردار بد را؛
آنچنان که به درستی بتوان پنداشت که آتش، هیزم خشک پاک شدهی خوب برگزیده را از هم بگسلد، برافروزد و بسوزد. و نیرو و پیروزی و فر و زور همهی این باژها را میستاییم. ( پورداوود، ۱۳۳۷، ص ۱۱۱)
نمونههای بسیاری از راندن دیوان و دروجان و پریان درباره آتش در اوستا هست که به ویژه به آتش بهرام منسوب شده، و به نظر بیشتر خصوصیت جنگاوری بهرام، سبب این نسبتهاست نه خودِ آتش در شکل روشناییبخش، که مختص ایزد آذر است[۱۲۱].
با ادامهی بررسی متون زرتشتی، بخشی از خویشکاریهای ایزد آذر را که با تأثیرات آتش در رشد و آفرینندگی جهان، و یا با آتش درون انسانها و گیاهان پیوند دارد، میتوان در دستهی سومی، قرار داد که با خویشکاریهای اگنی پیرامون آفرینش کیهانی و حفظ رتا برابری میکند.
حضور آتش در هر پدیدهای در هستی سبب زایش و افزایش آن پدیده است و نبود آتش، از آنجا که جنبش را از بین میبرد، تولید را نیز متوقف میکند. در متنی از شایست ناشایست آمده که آتش را در خانه باید خوب نگاهداری کرد، چه از خوب نگاهداری نکردن آتش، زنان را کم آبستنی و مردان را زیان تن و خواسته باشد. (مزداپور، ۱۳۹۰، ص ۱۵۲)
در هات ۶۲ از یسنا، در بند ۵، باز به تخمهی نیکبخشی و افزایش فرزندان از سوی این ایزد اشاره دارد:
پس آنگاه مرا دلیری مردانه، همیشه به سر پا ایستاده، بیخواب، در آرامگاه [نیز] بیدار، فرزندانی رسا و کاردان، آیین گستر، کشور و انجمنآرا، با هم بالنده، نیک اندیش، از تنگنا رهاننده، خوبهوش که از برای من افزایش دهند، خان و مان را، دیه را و شهر و کشور و نام و آوازهی کشور را. (پورداوود، ۱۳۳۷، ص ۸۲)
در یسنا ۶۲، بند ۴، از این ایزد خواسته میشود که در کنار همهی گشایشها، مهارتهایی از قبیل دانایی و خرد نیز به انسان ببخشد تا بتواند در اشونی و حفظ نیکی بکوشد:
بده به من ای آذر پور اهورا مزدا، به زودی گشایش، به زودی پناه، به زودی زندگی پر گشایش، پر پناه، پر زندگی، پر دانایی، پاکی، زبان شیوا، روان هوشیار، پس آنگاه خرد بزرگ فراگیرندهی نابودنشدنی. (پورداوود، ۱۳۳۷، ص ۸۲)
در بخشش خرد و حفظ هستی، و ارتباط آن با آتش از طریق آزمون آتش یا وَر، در شایست ناشایست هم توضیحی آمده است. چنانکه در توضیح اشه و پیوند آن با آتش یکی از مواردی که از دوران کهن به جای مانده بود، آزمون آتش[۱۲۲] بود که درستی و اشه را از نادرستی و دروغ جدا میکرد، این بند نیز، خرد و قدرت آتش را برای تشخیص راستی در این آزمون مطرح میکند: خرد را گوهر چونان آتش است، چه در این جهان هیچ چیز نیست که ایدون نیکو شود چون آن چیز که با خرد کرده انجام شود؛ و نیز آتش را هر کجا افروزند، از دور بیند (=تشخیص دهد) و برائت و محکومیت را پیدا کند و هر که با آزمایش آتش تبرئه شد، جاودانه تبرئه شده و هر که محکوم شد جاودانه محکوم شده است. (مزداپور، ۱۳۹۰، ص ۲۴۳)
بسیاری از خویشکاریهای آتش در حفظ گیتی، به انسان مربوط است، زیرا انسان به عنوان سرباز اهورامزدا در این گیتی باید تندرست باشد تا با اهریمن نبرد کند و نسل نیک از خود به جای گذارد تا این نبرد ادامه یابد. آتش درون انسان که گرمای حیات، یا حرارت غریزیه نیز نام دارد و از آن با نام آتش وهوفریانه، پیشتر نام بردیم، این کارکرد را با انجام فرایندهای درونی بدن انسان ممکن میسازد. این فرایندهای درونی بدن به صورتی جالب با گرمای آتش پیوند خوردهاند و در متونی چون بندهشن و زادسپرم شرح آنها وجود دارد. بیشتر از همه جان با آتش مقایسه شده است. یعنی همان نیروی حیات. در گزیدههای زادسپرم دربارهی پیوند جان با آتش آمده:
جان که تن را زنده نگه دارد، همانند است به آتش اندر گنبد که بر آتشگاه نشانند. و از این روی مانند آتش جای گرفته بر آتشگاه به همه سوی گرمی برساند، روشنی و فروغ به در بیفکند، در سرایها دیده شود و خود با خورش زیست کند، اگر از خورش دور ماند. همین گونه گوهر جان، روشنی و گرمی است، جای آن در دل است چنانکه آتش را جای بر آتشگاه است و خون را در رگها گداخته (= به جریان می اندازد) و همه تن را گرم دارد. و نور و فروغ را بالا، بر به دو سوراخ که در سر است و چشم اند بیفکند. (راشد محصل، ۱۳۸۵، ص ۷۸)
بینایی شنوایی وکلیه حواس پنجگانه، و همه جنبش درون بدن، از این سرشت است. مُردن را نیز به سرد شدن آتش تشبیه میکند. شرح کامل جایگاه آتش و خویشکاری آن در بدن چنین است:
جان روشن، گرم و هو سرشت آتش است. پیشتر با تخم که آتش تخمه است، در جای رود. ماه چهارم با تافتن به کالبد تن آشکار شود، نخست چشمان نگاشته شود و روشنی آتشین آنِ خود به وسیلهی چشمان پدید آورده شود. پس به سبب آفرینش کامل سر در اوج مغز جای گیرد. دوم به شکل آتش در دل رود و آنجا جایگاه اصلی اوست. سوم از همین بخش، (دل)، به پیکر آتش به شکم فرو رود، آنجا جای بگیرد و همبندی (ارتباط) هر سه را (مغز و دل و شکم)، نظم دهد زیرا که نخست خوردنیها و آشامیدنیها -زنده نگه دارنده جانها- درون شکم رود. با پیکار خرداد و امرداد، آتش بیفروزد. از آنجا فروغ به دل رود و آتش درون دل را نیرومند کند و آنگاه از دل باد گرم یکچهره (=دارای سرشت واحد) به پیکر سه آتش در تن جای دارد. خویشکاری هر یک از ایشان پیداست چه از آنکه در مغز حواس منشعب شود که: بینایی شنوایی بویایی و چشایی و بساوایی هستند. و کار اصلی آن آتش دل، باد بر آهنج و فرود آهنج (=بازدم و دم) را به وسیلهی آتش بزرگ گرم کردن است که جنبش همه تنها همانا از این نیروست. و آن آتش که در شکم است به چهار زور بخش شد که: آهنجا (جذب کننده)، گیرا (ماسکه)، و گوارا (هضم کننده) و سپوزا (دفع کننده) است. (راشد محصل، ۱۳۸۵، ص ۸۲)
حتی آتشهای درون بدن را بر اساس همان تثلیث طبقاتی رایج در اندیشه زرتشتی، با سه آتش طبقات اجتماعی، مطابقت میدهند:
و این سه آتش آن که در سر است، آسرون سرشت، دارای طبع روحانی و آذرفرنبغ او را یارتر است. آنکه در دل است ارتشتار سرشت و آذرگشنسب او را یارتر است و آن که در شکم واستریوش سرشت و آذربرزینمهر او را یارتر است.
سرنوشت بدن پس از مرگ نیز باز به آتش پیوسته است، چرا که «جان» که سرشتی آتشین دارد، پس از مرگ نیز به آتش بازمیگردد، آتش در هنگام رستاخیز نیز به زمین میآید و همهی جانهای نر و ماده را جمع آوری میکند:
این جان، پس از مرگ نیز به سبب آتش سرشتی هنگامی که از زمین به مینو رود، نخست به آتش آمیزد و سه روز پس از مرگ در نزدیک تن ایستاده. (همانجا)
آتش پذیرندهی تخم از آن روشنی بیکرانه بیاید به همه زمین فراز تازد نیروی جانی تخمهها را برچیند و دوباره به میانه زمین رود. بر نران و مادگان آنگونه آمیخته شود که در آغاز هستی. (همان ص ۱۰۸)
یکی دیگر از خویشکاریهای مهم اگنی آن بود که به سبب راهبری مراسم قربانی، نقش واسطه و میانجی را بین انسان و خدایان ایفا میکرد. باید دید با توجه به منسوخ شدن آیینهای کهن قربانی، آیا میتوان، شواهدی از این خویشکاری را در متون زرتشتی بازیافت. به نظر شواهدی که در متون ایرانی یافته میشود، این نقش را به زندگی پس از مرگ، رستاخیز و تنِ پسین تعمیم میدهد، چون آیینهای قضاوت انسانها در این فرایند متحول شده است. در وداها، پاداش رفتار درست انسانی، همان لطف و نعمت خدایان بود که با وساطت اگنی اثبات میشد و محدود به مراسم قربانی بود. در اندیشه زرتشتی، این پاداشها به دوران مینوی و زندگی پس از مرگ منتقل شده، بنابراین آن نقش میانجیگری را هم میبایست همانجا بجوییم. به این ترتیب شواهد بسیاری از این خویشکاری که به آذر ایزد منتقل شده خواهیم یافت. این مجموعه خویشکاریها را در چهارمین دستهبندی قرار میدهیم.
درشایست ناشایست، سرنوشت اجزای بدن پس از مرگ بیان شده است و نزدیکترین آتش فیزیکی که در اطراف مرده، روشن است، همان آتش واسط برای انتقال مرده، معرفی شده است. در دیگر متون هم آمده که روان به نزدیکترین آتش پناه میبرد. (بهار، ۱۳۷۶، ص ۲۸۸)
بُویِ مردمان هنگامی که شکسته شوند (=بمیرند) به نزدیکترین آتش، پس به ستاره، پس به ماه پس به خورشید رود و در خور است که نزدیکترین آتش که بُویِ[۱۲۳] مرده در آن است زورمندتر باشد. پس به آن باید زوهر دهند. (مزداپور، ۱۳۹۰، ص ۱۵۳)
وندیداد فرگرد دوازدهم دربارهی آداب پس از مرگ و پاکسازیهای پس از آن، مانند پاکسازی خانه پس از مرگ از نسو، و پیشکشی که باید در این راه برای آتش برده شود، سخن میگوید، با بهکار بردن عبارت «آتش من»، گویی آتش را برای دریافت زوهر، واسطه و میانجی میان انسانها و اهورامزدا، قرار میدهد:
ای دادار جهان استومند، ای اشون!
چگونه خانه را پاک کنم؟
چگونه خانه را دیگرباره پاک توان کرد؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
با سه بار شستن تن، با سه بار شستن جامهها، با سه بار برخواندن گاهان، با پیشکش بردن نیازی نزد آتش من، با پیشکش بردن برسم دسته دسته و با نیاز بردن آشامیدنی نزد آب نیک.
ای سپیتمان زرتشت! پس آن خانه پاک شود و آب و آتش و امشاسپندان بدان خانه درآیند.
در هفتن یشت بزرگ (کرده دوم از یسنا ۳۶)، که یکی از بخشهای کهن اوستا میباشد، میتوان اشاراتی چند دربارهی نقش میانجی ایزد آذر یافت، چنانچه در بند یکم، او را واسطهی نزدیکی به اهورامزدا میشمارد:
ای مزدا اهورا، ما نخست خود را به واسطهی عملِ آذرِ تو در اینجا به تو نزدیک میکنیم و به واسطهی خرد مقدست به سوی تو [تقرب می جوییم]. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۱۱۷)
اشارهی این بخش به نقش میانجی آذر برای رساندن پیام بندگی مردمان به خداوند است که پیش از این نشان دادیم در دوران ودایی از طریق اهدای پیشکشهای قربانی به آتش انجام میشده است، این بند نیز بازسازی همان تصویر از خویشکاری اگنی ودایی است که به همتای ایرانیاش رسیده است.
در همین کرده، در بند دوم، به خویشکاری دیگری هم برمیخوریم:
ای آذر مزدااهورا، تو مانند سودبخشترین کس به سوی ما آی، با نعمت به ما روی کن، در روز محاکمه بزرگ، با ستایش مخلصترین، به یاری ما بشتاب. (همانجا)
در خویشکاریهای اگنی دیدیم که او برای بخشش گناهان سهوی انسانها نزد خدایان وساطت میکند و خشم آنها را فرو مینشاند، در این بند هم آشکارا، آذر در روز رستاخیز یاور انسانهاست، چرا که در روز آزمون بزرگ، این فلز گداخته با آتش است که درستکرداری انسانها را گواه میدهد:
چنانکه آن نبرد بزرگ در آغاز با بارش آب و باد، آب افزای بود، در پایان با تابش و تف آتش و باد سخت، آتش افروز است. (راشد محصل، ۱۳۸۵، ص ۹۹)
با آن که در سراسر اوستا به ایزد آذر برمیخوریم، و از نظر کمیت در مضیقه نیستیم، اما اطلاعاتی که اینجا و آنجا از اوستا دربارهی آتش بدست میآوریم، از نظر کیفیت ناچیز است. بیشتر، تکرار مکررات است و با ذخیرهی لغوی و فرهنگی بسیار ناچیز. و معلوم نیست، با توجه به نقشی که آتش در فرهنگ دینی- اجتماعی ایران باستان دارد، چرا در مقایسه با میترا (در مهریشت) یا آناهیتا (در آبان یشت)، این قدر سطحی با آتش برخورد شده است. مخصوصاً با توجه به موقعیت اگنی در ریگودا این موضوع را میتوان مطرح کرد، که ممکن است بسیاری از اشارات مربوط به آتش از میان رفته باشد.
تعداد زیادی نقاط مشترک بین اگنی و آتر یا همان ایزد آذر وجود دارد. هر دو پرستش میشوند و ستودنیاند با هم و همراه با همه آتشها. آتر پسر اهورامزدا و اگنی پسر دیائوس است. همچنان که اگنی در ریگودا، با نام «خداوندگار خانه» خوانده شده، آتر هم در اوستا، «سرور خانه در همه خانهها»، نامیده شده است.گریسولد معتقد است که متناظر با ۳ آتش ودایی، احتمالاً در اوستا ۳ آتش، شامل آتش خانه، آتش دهکده و آتش جامعه نیز وجود داشته است. (گریسولد، ۱۹۷۱، ص ۱۵۲) آتش در فرم روشنایی، خانگی، آیینی و آتشهایی که در هستی وجود دارند، همه مظاهر ایزد آذر هستند و ذات آتشین آتش را او پاسدار است. آذر، ایزد اصلی آتش در ایران و همتای اگنی ودایی است، دیگر ایزدان و امشاسپندان موکل بر آتش، در حوزه خویشکاریهای ثانویه در کنار او هستند.
۲-۴- ایزد بهرام
۲-۴-۱-جایگاه و هویت
واژهی بهرام مرکب است از دو لغت اوستائی؛ ورتره + غن (vǝrǝθra +ϒan-) جز اول ورتره به معنای حمله و هجوم و به معنی فتح و نصرت است و به معانی مذکور در اوستا بسیار بهکار رفته و در تفسیر پهلوی اوستا به «پیروزگری» ترجمه شده است. بخش دوم که «غن» باشد به معنی «کشنده و زننده» است. دربارهی جزء دوم یک دسته از لغات مرکب اوستائی دیده میشود، مثل خرفسترغن یعنی حشراتکش وآن اسم چوبدستی سرسیخی است که در قدیم موبدان (آتربانان) بدست میگرفتهاند و یکی از علائم درجهی آنان بوده، چه کشتن حشرات موذی که از موجودات اهریمنی بشمار میآیند، در مزدیسنا ثواب است. این کلمه در پهلوی «مارگن» گردید. هیئت دیگری ازاین کلمه، jan- باشد. در کتیبههای هخامنشی و در اوستا به معنی «زدن» آمده است. واژهی «زدن» در فارسی از همین کلمه است. ورثرغن مجموعاً به معنی فتح و پیروزی است و در اوستا از برای آن شواهد بسیار داریم. بهرام در اوستا «ورثرغن[۱۲۴]» و در پهلوی «وَرَهران» میباشد. ارمنیها آن را مختصر نموده «وَرام» گفتند، همین اسم در گرجستان«گورام» شد. معمولاً بر روی مسکوکات و کتیبهها «ورهران» آمده است. تغییر یافتن نون ورهران به میم از قبیل تغییر «بان» پهلوی است به «بام» فارسی. در ادبیات مزدیسنا نیز ورهرام گفته میشود. در بندهشن واهرام ضبط شده است. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۲، ص ۱۱۲)
بهرام ایزد درفشدار ایزدان مینوی است. و کس از او پیروزگرتر نیست که همواره درفش به پیروزگری ایزدان دارد. (بهار، ۱۳۷۶، ص۱۵۰) یشت چهاردهم متعلق به این ایزد است و بیشترین توصیفات را درباره او در این یشت میتوان یافت. بر اساس این یشت او مسلحترین ایزد است، به چهرهی باد، مردمان را فره، درمان و نیرو میآورد. او بر دیوان پیروز میگردد و در جنگ نخستین سپاهی که او را برخواند پیروز است. اگر گوسفندی یک رنگ برایش قربانی کنند بر آن سرزمین دشمن فرود نخواهد آمد. (بهار، ۱۳۷۶، ص۷۸). در بندهشن فصل ۲۷، بند ۲۴، مندرج است که گیاه سیسنبر مخصوص به ایزد واهرام است. به یک قسم بیدمشک هم، نام این ایزد را داده، و آن را بهرامج (=بهرامک) نامزد کردهاند. وهرام در بندهشن فصل ۵، بند ۱، و بهرام در ادبیات فارسی اسم کوکب فلک پنجم است، ستارهی مریخ، همان ستارهای که در لاتین به اسم پروردگار جنگ رُم «مارس[۱۲۵]» نامیده میشود. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۲، ص ۱۱۲) نگهبانی روز بیستم ماه سپرده به فرشته پیروزی و موسوم است به بهرام روز که روز مقدسی شمرده میشود و زرتشتیان آن روز را به پرستشگاه بهرام میروند. (همان، ص ۱۱۵)
ایزد بهرام، در رتبه و مقام مثل ایزد سروش است. او در اصل همراه با آذر، سروش و نریوسنگ، همکاران اردیبهشت امشاسپند است اما همراه با ایزدان دیگری نیز در متون دیده شده است، در فصل پنجم ارداویرافنامه، ارداویراف مقدس میگوید: «وقتی که من با سروش پاک و آذرایزد از پل چینود گذشتم، آنگاه مهرایزد و رشنِ راست و بادِ به و ایزد بهرام نیرومند از برای سیر در بهشت و برزخ و دوزخ با من همراه شدند.» در مهریشت نیز، بهرام یار و همراه مهر یعنی فرشته رزم و پیکار و پاسبان عهد و پیمان است. در بهرام یشت خواهیم دید که بهرام با همراهی مهر و رشن، مردمان پیمانشکن وعهدنشناس را که سبب فریب مهر ایزد شدهاند، پادافره میدهد و به سزای فریبکاری و مهردروجی میرساند و نیز کسانی را که رشن، ایزد عدل و داد را آزردهاند، و عدالت را دچار رنج و گزند نمودهاند، باز میشناسد. (همان، ص ۱۱۲)
مهمترین سند موجود دربارهی این ایزد، یشت کهن و بسیار مفصل چهاردهم است که به طور کامل به صفات و ویژگیهای خاص بهرام پرداخته است. این یشت مانند یکی از قصاید رزمی بسیار قدیم است و برخی از قطعات آن بخصوص شاعرانه و با طرزی بدیع و عالی سروده شده است. این یشت یادآور عهد آریائی است و ترجمهی آن بیاندازه دشوار است و از حیث مضامین با یشتهای دیگر فرق دارد. (همان، ص ۱۱۷)
۲-۴-۲- تجسمهای انتزاعی بهرام
جهت