سیاست استعماری انگلیس در هند و آسیای جنوبی چنان اقتضاء می کرد که با دول مجاور هندوستان مخصوصآ ایران ، که از لحاظ موقعیت جغرافیایی و دست داشتن به معابر هندوستان و عظمت و قدرتی که در خاورمیانه داشت و همچنین بیش از سایر کشورها مورد توجه انگلستان بود ، روابط دوستی برقرار سازد و از طریق روابط دوستانه مقاصد استعماری خود را پیش ببرد . در همین زمان بود که به علت فتوحات ناپلئون اعتبار انگلستان دچار خطر گردید ، همین امر سبب شد که مدیران کمپانی هند شرقی درصدد برآیند تا موقعیت استعماری خود را با توجه به ضعف سلاطین قاجار و بی خبری دستگاه حکومتی هر چه بیشتر تثبیت نمایند . به همین دلیل بود که سر جان ملکم از طرف فرمانفرمای هندوستان و پادشاه انگلستان به سفارت ایران مآمور شد وی در اوایل ربیع الثانی ۱۲۱۵ ه ق به بندر بوشهر رسید . ملکم در این مآموریت موفق شد که قراردادی را با فتحعلی شاه به امضاء برساند که بر اساس آن بازرگانان انگلیس و هندی حق داشتند در خلیج فارس بدون پرداخت مالیات به کسب و تجارت بپردازند و کالاهای انگلیس مانند قماش ، فولاد ،آهن ،سرب و امثال آنها را بدون پرداخت عوارض گمرکی وارد ایران کنند . در این دوره ملکم سه بار به ایران آمد که نتیجه انعقاد چنین امتیازاتی گسترش نفوذ استعماری انگلیس در ایران به ویژه جنوب بود.[۵]در۲ مارس ۱۸۳۹ /۹ محرم ۱۲۳۳ ه ق بود که دولت انگلستان به بهانه محاصره هرات توسط محمد شاه قاجار وارد آب های سواحل بوشهر شد و شهر به تصرف نیروهای انگلیسی درآمد. لردپالمرستون به شاه ایران پیام داد : هر گونه تجاوز به هرات از نظر انگلستان به منزله عملیات خصمانه علیه کشور مزبور تلقی خواهد شد محمد شاه به ناچار به محاصره هرات پایان داد .یک نمونه از واکنش های مردمی اهالی جنوب در مقابله با توسعه طلبی نیروهای انگلیسی و مبارزه با استعمار در همین سال ها اتفاق افتاد . هنگامی که توماس میتلند خواست در کنار ساحل وارد بوشهر شود یک سرباز ایرانی به طرف او نشانه رفت و خواست که از ورود او به سکو جلوگیری کند. در همین حال انگلیسی دیگری جلو رفته و محکم به تفنگ فیتیله ای سرباز مشت کوبید همین امر سبب شد که مردمی که آنجا جمع شده بودند خشمگین شده و با تکه های چوب و پاره سنگ ، به انگلیس ها حمله کنند و تنها اقدام ملوانان قایق حامل فرمانده ناو بود که سبب شد اهالی بوشهر عقب نشینی کنند ولی درگیری که بین آنها پیش آمد منجر به کشته شدن یک سرباز ایرانی و زخمی شدن چند تن دیگر شد . در همین زمان بود که شیخ حسن، مجتهد بوشهر علیه متجاوزان حکم جهاد صادر کرد و مردم آنجا با رهبری باقر خان تنگستانی به سربازان انگلیسی مستقر در دفتر نمایندگی انگلیس حمله بردند که توانستند نیروهای انگلیسی را از شهر بیرون کرده و بار دیگر بوشهر به تصرف مردم درآمد . از آن تاریخ تا سال ۱۸۴۱ م کنسولگری انگلیس در بوشهر به حالت تعطیل درآمد . این اتفاق نشان دهنده این بود که هرچند دولت مرکزی به دلیل ضعف توانایی مبارزه با نیروهای خارجی را نداشت ولی این مردم بودند که همواره مخالفت خود را نسبت به استعمار به هر طریق نشان می دادند .[۶]
۲-۱-۲ انقلاب چگونه شروع شد
مردم پس از نومیدى از همه اقدامات خود تصمیم گرفتند که بست بنشینند…دو نفر در قلهک در سفارت با ما تماس گرفتند و جویا شدند که اگر مردم در سفارت انگلیس بست بنشینند, آیا کاردار سفارت براى بیرون راندن شان به قواى نظامى متوسل خواهد شد یا نه؟ مستر گرانت داف گفت که: امیدواریم آنان چنین کارى نکنند; اما اشاره کرد که وى قدرت آ ن را ندارد که با توجه به متداول بودن بست نشینى در ایران, به زور متوسّل شود… شب همان روز, پنجاه تن از تجّار و ملاّیان به سفارت آمدند و خود را براى اقامت شبانه آماده کردند. تعدادشان کم کم افزایش یافت و به زودى ۱۴۰۰۰ نفر باغ سفارت را پر کرد. جماعت را که عمدتاً اهل بازار بودند, کمیته سران اصناف, سازمان مى داد. کمیته براى حفظ اموال, نظم را برقرار, و تظاهرات زنان را در بیرون کاخ شاه و سفارت ترتیب داد. همچنین نسبت به ورود تازه واردها به باغ سفارت مراقبت مى کرد و پس از هفته اول فقط محصّلان و معلّمان دارالفنون و مدارس کشاورزى و علوم سیاسى را مى پذیرفت. به گفته ناظم الاسلام کرمانى این تازه واردها با سخنرانى درباره نظامهاى مشروطه اروپایى و بیان مطالبى که قبلاً اظهارش در ایران بسیار خطرناک بود,سفارت را به(مدرسه علوم سیاسى بزرگى در فضاى آزاد) بدل کردند. تعدادى از محصّلان دارالفنون, حتّى درباره مزایاى حکومت جمهورى سخنرانى کردند. علاوه بر این, کمیته از باب احتیاط با جمع آورى پول از تجّار توان گر به کارگران فقیرى که نمى توانستند اعتصاب طولانى را تاب آرند, کمک مى کرد.سرانجام کمیته به توصیه یارانى که تحصیلات جدید داشتند, نه فقط عدالتخانه, بلکه مجلس ملّى مؤسسان را از دربار خواستار شد.دربار, ابتدا معترضان را(گروهى خائنِ مزدور انگلیس) خواند; لکن با اعتصاب عمومى در تهران و سیل تلگرام از ایالات در پشتیبانى از معترضان روبه رو شد و(مجلس اسلامى) را که کم تر دموکراتیک مى نمود, پیشنهاد کرد; اما دربار که دوباره با درخواست مذاکره ناپذیر(مجلس ملى), با تلگرام هاى واصل از باکو و تفلیس که تهدید مى کردند داوطلبان مسلّح مى فرستند, با شکاف فزاینده بین محافظه کاران و میانه روهاى حکومت, و با این(خبر مرگ بار) که حتى قزّاقها آماده رفتن مى شوند, مواجه شده بود, سر انجام عقب نشست. در ۱۴مرداد(سه هفته پس از آن که نخستین اعتراض کنندگان در سفارت متحصّن شدند) مظفرالدین شاه, مشیرالدوله,یکى از مقامات ارشد و لیبرال منش را صدراعظم خود قرار داد و فرمان گشایش مجلس ملّى مؤسسان را امضا کرد.[۷]
بخش دوم
۲-۲ انقلاب مشروطه
جنبش مردم ایران در سال های آخر سلطنت مظفرالدین شاه قاجار و مخالفت با برخی پدیده های هنجارشکن دینی در تهران، شیراز و کرمان ، موجب شد تا علما با مهاجرت به شاه عبدالعظیم و تحصن، اعتراض خود را به عوامل حکومتی به روشی مسالمت جویانه نشان دهند و چون با این عمل امور شرعی مردم معطل می ماند و جمع کثیری از مردم نیز آنها را همراهی می کردند از این رو حکومت تحت فشار قرار داشت تا به خواسته ی آنها توجه کند. شاه برای پذیرش درخواست های معترضان اعلام آمادگی کرد ، یکی از درخواست های هشتگانه ی آنها « تأسیس عدالت خانه در سراسر ایران برای رسیدگی به تظلمات رعیت» بود .[۸] این وظیفه را در غیاب عدلیه ، خواسته یا ناخواسته در بوشهر انجمن ولایتی به عهده گرفت که بخش عمده ای از وقت انجمن مصروف رسیدگی به تظلمات شد. البته در اواخر دوره ی مورد بررسی و در هنگام پراکنده شدن اعضای آخرین انجمن ولایتی برای حل این مسئله «انجمن عدلیه بوشهر» راه اندازی شد.
به هر حال خواسته های اولیه ی مردم توسط کهنه اندیشان و عوامل استبداد بر زمین ماند. از این رو سختگیری ها و سیاست ارعاب دولت باعث بروز هیجانات ملت و منجر به مهاجرت کبرای علما به قم و بست نشینی گروه های زیادی از اصنافِ معترض، در سفارت انگلیس شد. همه ی این تحرکات موجب شد تا سرانجام مظفرالدین شاه قاجار خواسته های مردم را بپذیرد و در روز یکشنبه سیزدهم مرداد۱۲۸۵ برابر با چهاردهم جمادی الثانی ۱۳۲۴و پنجم اوت ۱۹۰۶ فرمان تأسیس مجلس را صادر نماید.[۹]
« با پایان یافتن تحصن سفارت و بازگشت مهاجران از قم ، که حدود یک ماه به طول انجامید ، در تهران جشن بر پا شد. کوچه و خیابان آذین بندی و چراغانی شد. بازارها باز شدند و برای تهیه ی مقدمات تشکیل مجلس شورای ملی و تدوین نظامنامه ی انتخابات ، در روز شنبه ۲۶مرداد۱۲۸۵ش برابر با ۲۷ جمادی الثانی ۱۳۲۴ه.ق در مدرسه نظام ، مجلسی متشکل از شمار زیادی از وزرا، درباریان،علما، بازرگان و سران جنبش برپا شد.»[۱۰]
سرانجام نظامنامهی انتخابات در ۲۰ رجب ۱۳۲۴ /۱۷ شهریور ۱۲۸۵/ ۹ سپتامبر ۱۹۰۶ به امضاء مظفرالدینشاه رسید. دو روز بعد نیز شاه به صدر اعظم دستور داد تا «برای هر ولایت یک نسخه بفرستند که از آن قرار، ترتیب انتخابات و شرایط آن عمل شود.»[۱۱]
۲-۲-۱ نقش انگلیس در به انحراف کشیده شدن جریان مشروطه
برای اینکه یک جنبش مردمی یا یک انقلاب بزرگ اجتماعی سقوط کرده و به انحراف کشیده شود مکانیزمهای فراوانی بر هم تأثیرگذاراند. از این رو نقش یک کشور میتواند تنها به عنوان یک کاتالیزور مطرح گردد. یک جنبش اجتماعی در یک بستر تاریخی تولید میشود و اگر هم قرار باشد انحرافی پیدا کند باید عناصر انحراف و شکست را بیشتر در درون خودش بیابد. اگر چه نمیشود انکار کرد که عوامل خارجی هم میتواند تأثیرگذار باشد.مشروطه یک جریان اجتماعی بود که در نقطهی آغاز و سپس در نفی وضع موجود، آرمانهای خاص خود را داشت و در تأسیس نظم مطلوب همسازی بین مطالبهی کسانی که میخواستند آن نظم را بنویسند با بدنهی جنبش، رابطه ایجاد نشد. از این رو آن چه به نام مشروطه در ایران معروف شد هیچ ربطی به انقلاب و جنبش نداشت و چیز دیگری بود. در این ارتباط باید گفت جنبشها دو مرحله دارند، یک چهره، نفی وضع موجود است و چهرهی دیگر تأسیس نظم مطلوب. به طور معمول اگر یک جریان اجتماعی فقط داعیهی به هم زدن نظم موجود را داشته و هیچ ایدهای برای تأسیس نظم مطلوب نداشته باشد، نمیتوان گفت که یک انقلاب اجتماعی ایجاد شده یا یک جنبش اجتماعی به وقوع پیوسته است.در جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی، برای بر هم زدن نظم موجود باید آرمان وجود داشته باشد یعنی باید یک ایدهی مقدس مطرح باشد. ایدهای که مردم برای آن جان خود را فدا کنند و به واسطهی آن آدمها به این باور برسند که باید وضع موجود را نفی نمایند.عموماً در به هم زدن نظم موجود، اختلافها به ندرت خود را نمایان میسازد. به عنوان مثال در انقلاب اسلامی، کمونیستها از وضع موجود راضی نبودند. سوسیالیستها، ملیگراها، لیبرالها، بیدینها و با دینها راضی نبودند، همه از وضع موجود راضی نبودند و بدشان نمیآمد وضع موجود به هم بریزد حالا هرکس به تناسب، کم یا زیاد؛ اما معمولاً در تولید نظم موجود آن جریانهایی پیروز میشوند که به هر دلیلی بتوانند ارادهی عمومی را به سمت خودشان سازماندهی کنند. از این رو پرسش در رابطه با مشروطه و در بخش برهم زنی نظم موجود این است که، چه قدر انگلیسیها و جریانهایی که متصل به آن ها بودند، در این موضوع دست داشتهاند؟بقای رژیم قاجاریه در ساختار کلی آن برای کشورهایی مثل انگلیس و روسیه که در این دوره بازیگرهای اصلی سیاست خارجی هستند، بسیار مهم بود. آن چیزی که نیروهای خارجی و جریانهای وابسته به نیروهای خارجی در ایران در نظر داشتند برهم زدن ساختار رژیم قاجاریه نبود بلکه ایجاد یک سلسله تغییرات جزیی در دل این رژیم بود که نیروهای بازیگر جدیدی که بیشتر تحصیل کردهی غرب بودند و در ساختار تصمیمگیری قدرت، خیلی دستی نداشتند، وارد ساختار تصمیمگیری رژیم قاجاریه شوند و تمایلاتی که برای تغییر وجود داشت فقط در همین حد بود. اما آیا مردم هم این را میخواستند؟ خیر؛ رهبران مذهبی این را نمیخواستند. عنوان این جنبش از ابتدا مشخص بود، اصلاً این جنبش مشروطه نبود. در واقع هیچکس مشروطه را نمیشناخت و نامش نهضتی بود که بعدها به اسم عدالتخانه شهرت پیدا کرد.معمولاً جنبشها با گرایشهای عمومی و شعارهایی که مردم در آن ها میدهند، شناخته میشوند. یعنی عموماً یک شعار بر دیگر شعارها غلبه کرده و عنوان شعار جنبش را به خود میگیرد. مردم، مشروطه نمیخواستند. [۱۲]مردم چیزی میخواستند مانند عدالتخانه، عدالتخانه هم تعریف داشت و سه ویژگی اصلی برای آن متصور بود. سه خواستهی اصلی در مورد تأسیس عدالتخانه شامل:۱- اختیارات مأموران دولتی محدود بشود؛۲- قوانین اسلام اجرا بشود؛۳ – برای اینکه این دو خواسته اجرا بشود، نهادی به نام عدالتخانه تأسیس کنند که قوانین و اختیارات در آنجا تصمیمگیری بشود.این کل خواستهی مردم بود. بعدها روزنامهها چنین مطرح کردند که آنچه امروز خواستهی شماست در خارج به آن مشروطه گفته میشود. مردم هم گفتند پس ما هم مشروطه میخواهیم، این اتفاق در زمان بستنشینی روی میدهد. البته مضاف بر آنکه مهاجرت علما به حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیه) اتفاق افتاده بود و ارتباطات در کمترین سطح خود قرار داشت. در این شرایط، مردم را نیز ترساندند و به آن ها گفتند که اگر میخواهید از تهاجم حکومت در امان باشید، بهترین حالت آن است که به مکانی که در اختیار دولت ایران نیست، پناهنده شوید و در آن بست بنشینید تا به خواستههای خود برسید. بستنشینی در آن زمان امری غیرمعمول نبود و این مسأله به طور معمول در مکانهای مذهبی اتفاق میافتاد.در حقیقت صحنه گردانان این ماجرا میدانستند که علما وارد این فضا نمیشوند؛ از این رو برای آنکه مردم را از رهبری علما دور کنند، آن ها را به یک محیط بسته که در آن ارتباط بین مردم و علما تا حدی سختتر میشد، هدایت کردندبا این تفاسیر، چنین مکانی میبایست یکی از سفارتخانهها انتخاب گردد و البته بهترین گزینه، سفارت کشوری بود که حامی دموکراسی، قانون و آزادی معرفی میشد. در این بین با توجه به آنکه روسیه در آن مقطع حامی قاجاریه بود، سفارت انگلیس به عنوان گزینهی ایدهآل تعیین گردید و با سازماندهی صورت گرفته، مردم در این سفارت بست نشستند. با این توضیح چنین ادعایی که انگلیس در انقلاب مشروطه دست داشته و نقش ایجابی ایفا کرده، یک حرف غیرتاریخی و نادرست است.[۱۳]
(فصل سوم )
انگلیس ومشروطه
بخش اول
۳-۱ مشروطه دربوشهر
بندر بوشهر، یکی از مهمترین و استراتژیکترین نقاط اقتصادی ایران در سدههای اخیر، با ظهور جنبشها و شخصیتهای مهم سیاسی و بهویژه قیام دشتستان و چاهکوتاهیها در مقابل استعمارگران و استبدادگران، اهمیت چشمگیری در تاریخ معاصر ایران یافت و بخش مهمی از تاریخ مبارزات ضداستبداد و استعمار را به خود اختصاص داد. مرحوم سیدمرتضی اهرمی که خود به توصیه علمای نجف به حمایت از مشروطهخواهی جنوب برخاسته بود، پس از استقرار مجدد مشروطه، در درگیری با حاکم محلی دولت مشروطه، به یکی از مظلومان واقعی عصر مشروطه تبدیل شد. قیام او در دفاع از مشروطه، نتیجه معکوس داد و سرانجامی جز رنج و تبعید برای وی به همراه نیاورد. در این مقاله برخی نکتههای تاریخ پرفرازونشیب مشروطیت بوشهر عرضه میگردد.
بندر بوشهر در کنار خلیجفارس از شرایط ویژه و ارزشمندی برخوردار است. موقعیت جغرافیایی و اهمیت استراتژیک آن در کنار مزایای اقتصادی و خصوصیات اقلیمی سبب گردیده از زمان زمامداری نادرشاه افشار که بوشهر جدید تاسیس گردید، مورد توجه دول قدرتمند اروپایی و غیر اروپایی قرار گیرد. کمپانیها و بنگاه های تجاری و مؤسسات و نمایندگیهای سیاسی و اقتصادی یکی بعد از دیگری به این بندر روی آوردند و در نتیجه امور بازرگانی و کارهای اقتصادی این بندر رونقی بسزا یافت، آنگونهکه طبق اسناد موجود، بهویژه در دوره قاجار عایدات گمرک بوشهر چند برابر بیش از عایدات دیگر بنادر ایران بود.
کشورهای سوداگر غربی و شرقی، با درک موقعیت استراتژیک خلیجفارس و با توجه به حساسیت بوشهر از نظرگاه اقتصادی ــ نظامی، در استقرار نمایندگی و تاسیس کنسولگری در این بندر با هم به رقابت و چالش پرداختند و در راستای تامین منافع سیاسی ــ اقتصادی خود، در این بندر نمایندگیهای سیاسی ایجاد نمودند. روابط اقتصادی ــ سیاسی و حضور دیپلماتیک سوداگران خارجی و ارتباط تجاری بوشهر با کشورهای خارجی در امر صادرات و واردات مستلزم مهاجرت و مسافرت مردم این سامان به خارج از کشور و آشنایی با مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی اقتصادی جهان و آگاهشدن از تحولات فکری و علمی دنیای غرب بود. آگاهی سیاسی مردم بوشهر با عوامل فرهنگی دیگر مانند انتشار نشریاتی چون مظفری، اصلاح و طلوع در دوره قاجار، سبب گردید در بحبوحه انقلاب مشروطیت مردم این منطقه نیز در این رستاخیز بزرگ نقشی بالنده ایفا نمایند. آغازگر قیام مشروطیت در بوشهر، روحانی برجستهای به نام
سیدمرتضی اهرمی معروف به علمالهدی است که با همیاری شهید رئیسعلی دلواری علیه محمدعلیشاه قاجار قیام کرد و مجاهدتهای این دو بزرگوار و نیروهای مترقی ساکن بوشهر گوشه دیگری از مبارزات خونبار مردم ایران بهشمار میرود.[۱۴]
۳-۱-۱ جنبش مشروطیت درجنوب
۳-۱-۱ الف جنبش مشروطیت در فارس
به دنبال ماجرای موسیو نوژ بلژیکی، مدیر کل گمرکات در دوره مظفرالدّینشاه، که از عوامل مؤثر در تسریع سیر انقلاب مشروطیت به شمار میرود، و قیام مردم تهران علیه تعرفه جدید گمرکی، فارس بعد از تهران، دومین منطقهای بود که مردم آن در دوران حکمرانی شعاعالسّلطنه، فرزند کوچک مظفرالّدینشاه، به سبب تعدّیات و ستمگریهای وی، قیام کردند و خواستار عزل وی از حکمرانی فارس شدند.[۱۵] جنبش مردم فارس آنچنان گسترش یافت که حکومت مرکزی مجبور گردید شعاعالسلطنه را برکنار، و علاءالدوله را به حکومت فارس منصوب نماید، امّا جریاناتی در مرکز، این امر را متوقف ساخت و وزیر مخصوص (غلامحسین غفاری)[۱۶] به فارس آمد تا از تشنج منطقه بکاهد.
در اواخر ربیعالثانی سال ۱۳۲۴٫ق، به دلیل ادامه تشنج در منطقه فارس، وزیر مخصوص برکنار گردید و حکومت آن به علاءالدوله، که در آغاز مشروطیت حکمران تهران بود، سپرده شد. در دوران حکمرانی علاءالدوله در فارس، بعد از دو ماه مبارزه مردم تهران و شهرستانها، مظفرالدّینشاه فرمان مشروطیت را صادر کرد. این اقدام از جانب علمای شیراز و مردم با خرسندی روبرو گردید.
صدیقالممالک حاکم دشتی و دشتستان را علاءالدوله از حکمرانی آن منطقه برکنار کرد و هنگامی که آیتاللّه طباطبایی در تلگرافی به حاکم فارس خواستار رهایی و بازگشت وی به قدرت گردید، علاءالدوله به کشتار مردم به دستور وی و اجحافات ملی او اشارت کرد و در پاسخ ایشان نوشت: «خدمت ذی سعادت جناب مستطاب، حجّتالاسلام آقای آقا سیّد محمد مجتهد دامت افاضاته، تلگراف مبارک در مسأله صدیقالممالک در چند روز قبل زیارت نمود، مشغول اصلاح کارها شده، امّا این آدم کاری نکرده است که بتوان اصلاح کرد. هفتاد نفر را بدون جهت کشته است که ورّاث آن ها در این جا ناله و آه دارند و دادخواهی مینمایند. مردم با او خونی شده، درصدد تلف او بودند بیستودو هزار تومان باقی او بود، گفتم برود تهران حسابش را بدهد. همین دو روزه حرکت خواهد کرد. در انجام فرمایشات حاضرم. علاءالدوله.»[۱۷]
به دنبال استعفای علاءالدوله از حکمرانی فارس، و واگذاری قدرت به حبیباللّهخان قوامالملک چهارم، که گرایشهای ضد مشروطهخواهی داشت، اغتشاش و تشنج بار دیگر منطقه فارس را فرا گرفت. در این برهه از زمان، لارستان به رهبری آیتاللّه سید عبدالحسین لاری پیشتاز مبارزات مشروطهخواهی شده بود. در همین زمان غلامحسینخان غفاری (وزیر مخصوص) نیز بار دیگر در نیمه ذیقعده ۱۳۲۵٫ق به حکمرانی فارس منصوب گردید.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
ب لارستان و جنبش مشروطیت
آغازگر جنبش مشروطیت در منطقه لارستان، مرحوم آیتاللّه سید عبدالحسین لاری است. حرکت اصیل و خودجوش او از سال ۱۳۲۶٫ق در پی بازگشت از شیراز آغاز شد. آشنایی نزدیک وی با بحرانهای شیراز موجب گردید به دفاع از آرمانهای مشروطهخواهان اقدام، و با حمایت بیدریغ طبقات پایین و محروم جامعه، بستر مناسبی برای تثبیت انقلاب در آن منطقه فراهم نماید.
بازگشت سید به لارستان همزمان با به توپ بسته شدن مجلس در جمادیالاولی ۱۳۲۶٫ق بود. بنابراین وی بلافاصله با ارسال نامههایی به اطراف و اکناف، رفتار غیر اسلامی محمّدعلیشاه را محکوم کرد و حکومت او را خلاف شرع معرفی نمود[۱۸] به قدرت رسیدن محمّدعلیشاه در تهران، با تحولاتی در ساختار قدرت در فارس همراه بود. ظلالسلطان از حکومت فارس عزل، و آصفالدوله به جای او منصوب گردید.
خروج ظلالسلطان از منطقه فارس به نفع مستبدان و جناح قوامیها، که از دشمنان سید عبدالحسین لاری بود، تمام شد. کلیه جناحهای حکومت صفآرایی نمودند و نیروهای طرفدار سید و حبیباللّه خان قوامالملک به مصاف با یکدیگر اقدام کردند که در نتیجه تفنگداران سید موفق گردیدند بر اوضاع منطقه لارستان تسلط یابند. در این کشاکش قدرت، یک سو نیروهای مشروطهخواه لارستانی، قشقایی، اصناف، بازار و انجمنهای اسلامی و انصار و در سوی دیگر امام جمعه، خاندان قوامالملک و ایلات خمسه قرار داشتند.[۱۹] اخبار پیروزی ملیون لارستان، در بندرعباس و بندر لنگه نیز تهییج و تحریک انقلابیان را باعث گردید و نیروهای هواخواه انقلاب، ضمن تسخیر گمرکات آن بنادر، بر اوضاع آن دو منطقه نیز مسلط گردیدند[۲۰]
پیروزیهای ملّیون لارستان، بندرعباس و بندر لنگه حرکت گسترده مردم بوشهر علیه مستبدان را باعث گردید، و بدین ترتیب مردم کرانههای شمالی خلیج فارس، از بندرعباس تا بندر بوشهر، به طرفداری از آرمانهای مشروطهخواهی قیام کردند.
۳-۱-۲ انگلیس و جنبش مشروطیت در بوشهر
محمّدعلیشاه، با به توپ بستن مجلس در جمادیالاولی ۱۳۲۶٫ق، دورهای جدید در تحولات سیاسی ایران به وجود آورد که به استبداد صغیر معروف گشت. این اقدام وی با عکسالعملهای سرسختانهای از طرف نیروهای انقلابی ایران در سراسر کشور روبرو گردید. اخبار قیام آزادیخواهان تبریز، گیلان، اصفهان و دیگر شهرهای ایران، که به دنبال به توپ بسته شدن مجلس و سرکوب مشروطهخواهان به شهرهای مختلف ایران رسید، روحانی جلیلالقدر سید عبدالحسین لاری را ترغیب نمود تا هیأتهایی به سه ناحیه داراب، بندرعباس و بوشهر اعزام نماید.
سیّد طی نامهای به روحانی مبارز بوشهر، سیّد مرتضی مجتهد اهرمی، پیروزیهای خود را بر نیروهای استبداد در منطقه لارستان اطلاع داد. ماژور کاکس (Cox) در گزارش محرمانه خود به این نامه چنین اشاره میکند: «سید عبدالحسین لاری شرحی به یکی از ملّاهای عمده بوشهر نوشته و در آن اشاره نموده است که با قوام جنگ کرده، و او را به کلی مغلوب کرده، و اشعار داشته است که از پرداخت مالیات در لار اکیداً قدغن نموده است.»[۲۱] سیّد مخالفت علنی خود را با محمّدعلیشاه اعلام کرد و همگامی مبارزان بوشهری را با نیروهای انقلابی لار، بندرعباس و لنگه خواستار گردید.
اخبار پیروزی ملّیون بندرعباس، لنگه و لار تهییج انقلابیون بوشهر را باعث شد و سیّد مرتضی با حمایت مردم در تدارک حمله گستردهای به مقرهای دولتی مستقر در بوشهر برآمد.
کاپیتان ترور (Trevor)، کفیل کنسولگری بوشهر که در غیاب ماژور کاکس (Cox)، سرکنسول انگلیس، در بوشهر انجام وظیفه میکرد، درباره چگونگی آغاز قیام سید مرتضی چنین گزارش کرده است: «وی [سید مرتضی اهرمی]، بنا به دستور عبدالحسین لاری و هم بر اساس احکام علمای بلندمرتبه شیعه در نجف، نهضت بوشهر را رهبری میکرد، و در این راستا با مشکل مواجه نبود، زیرا حکمران بنادر در محل حضور نداشت و پادگان بوشهر هم که از تعداد سیصد نفر سرباز اصفهانی تشکیل شده بود، ایستادگی نمیکرد. سید مرتضی تعدادی از روستائیان مسلّح از روستای خود، اهرم، و سایر روستاهای واقع در پسکرانهها را در بوشهر مستقر ساخت و با کمک آن ها و ظاهراً به نام آرمان ملّیون کنترل بوشهر را در ۲۲ مارس در دست گرفت.»[۲۲]
علیمراد فراشبندی نیز درباره انگیزه اصلی سید مرتضی مجتهد اهرمی از تصرف بوشهر، و اداره امور این شهر چنین نوشته است: «سید مرتضی علمالهدی اهرمی مردی مبارز به شمار میرفت، و به خاطر داشتن تمایلات شدید آزادیخواهی، مورد توجّه ملّیون واقع شده بود. این روحانی متعهّد و برجسته در زمان استبداد صغیر پس از وصول فتوای آخوند ملا محمّدکاظم خراسانی، بر آن شد که بوشهر را از تصرف مستبدین خارج، و طرفداران محمّد علیشاه قاجار را از آن بندر بیرون کند. به همین جهت ابتدا موضوع را با علما و تجّار بوشهری در میان گذاشت و پس از موافقت آن ها، رئیسعلی دلواری و زایرخضرخان و میرزا حسینخان برازجانی و خالو حسین بردخونی و رئیس عبدالحسن دشتی و احمدخان انگالی که در حیطه نفوذ او بودند، برانگیخت تا برای تحقّق هدفش به همراهی تفنگچیان ابواب جمعی خود در وقت مقرّر به بوشهر عزیمت نمایند، رئیسعلی دلواری در این مبارزه پیشقدم شد.»[۲۳]
همانگونه که پیشتر آمد، سید مرتضی اهرمی با هماهنگی رؤسا و خوانین دشتی، دشتستان و تنگستان و نیروهای ملی مستقر در بوشهر، در شب اوّل ربیعالاول ۱۳۲۷٫ق/ ۲۳ آوریل ۱۹۰۹٫م در اقدامی سریع و بدون خونریزی بوشهر را تصرف کرد و معزّالدوله، برادر آصفالدوله، حکمران فارس، را که حکمران بنادر بود، پس از چند روز به شیراز فرستاد و طرفداران وی ادارات دولتی را به تصرف خود درآوردند.
با استناد به گزارش کفیل کنسولگری مقیم بوشهر، سیّد مرتضی و ملّیون در آغاز قیام خود درصدد نبودهاند گمرک بوشهر را تصرف کنند، و به نظر میرسد که نیروهای انقلابی بوشهری اطلاع داشتهاند که بر اساس وثیقهای، در دوران حکومت مظفرالدّینشاه قاجار، گمرکات جنوب ایران در اختیار انگلیسیها بوده است، امّا دگرگونی سریع تحولات بوشهر به نفع سیّد و هوادارانش سبب گردید بر خلاف انتظار انگلیسیها، گمرک بوشهر نیز به تصرف ملّیون درآید.
۳-۱-۳ تصرف گمرک بوشهر به دست ملّیون
گمرکات جنوب ایران، که سالیانه هزاران تومان از بابت تعرفههای گمرکی آن به خزانه شاهی سرازیر میشد، بر اساس توافقنامهای در قبال پرداخت وام به مظفرالدّینشاه چندین سال بود که در رهن انگلیسیها قرار داشت، و قسمت مهمی از درآمد آن به عنوان اقساط وام به انگلیسیها پرداخت میشد.[۲۴]
هنگامی که نیروهای ملّی طرفدار سیّد مرتضی گمرک را به اشغال در آوردند، کارکنان بلژیکی آن را برکنار کردند و موسسخان ارمنی را به مدیرکلی گمرکات منصوب نمودند. مقامات انگلیسی برای اینکه سیّد مرتضی و اتباعش در امور گمرک مداخله ننمایند، پرداخت مقرّری تفنگچیان حاضر در بوشهر را متعهد شدند و علاوه بر این، ماهی پنجهزار روپیه هم برای سیّد مرتضی تعیین کردند، اما سیّد مرتضی پیشنهاد آن ها، را که جنبه سیاسی و دیپلماتیک داشت، رد کرد و صریحاً اظهار نمود که اجرای نظر آن ها بدون کسب اجازه آخوند خراسانی به هیچ وجه ممکن نیست.[۲۵]دولت بریتانیا بلافاصله عکسالعمل نشان داد و طی نامهای توجه ملّیون بوشهری را به نکات ذیل معطوف کرد: ۱ــ عموماً گمرکات بنادر وثیقه وام سیصدهزار پوندی است که چند سال پیش شاه [مظفرالدّین شاه] دریافت کرده است؛ ۲ــ وصولهای فعلی گمرک بوشهر که ماهانه بالغ بر سیهزار تومان است، بابت پرداخت سود پیشپرداختها و حوالههای پیش از اعتباری که شاه و وزرا دریافت کردهاند، به گونهای ویژه در حال حاضر نزد بانک شاهی در گرو میباشد![۲۶]
انگلیسیها خواستار آن شدند که رهبران ملّیون بوشهر و به ویژه سیّد مرتضی، به درخواستهای دولت انگلیس به نظر احترام بنگرند، امّا سیّد برای ضربه زدن به منافع استبداد و استعمار درصدد برآمد این شریان مهم اقتصادی آن ها را قطع کند.
در اوّل ماه ربیعالاول ۱۳۲۷٫ق سیّد مرتضی اهرمی رسماً به قنسولخانه انگلیس نوشت که مهام حکومت را از جانب ملّیون در دست دارد، و وظایف مأموران محل را موقتاً عهدهدار است و ترتیب حفظ جان و مال اتباع خارجه را خواهد داد.[۲۷]
جنرال قنسول انگلیس مقیم بوشهر، در گزارشی برای جرج بارکلی در تهران چنین نوشت: «اولین جواب مقطوع از سیّد مرتضی دیشب آخر شب به من رسیده که به طریق مراسله رسمی نزد یک نفری که واسطه است، فرستاده شده و او برای من ارسال داشته بود.
سیّد ابتدا بیان نموده که حفظ منافع مسلّمه دولت و ملّت انگلیس یکی از فرایض اولیه ملّیون است. پس از آن اشعار میدارد که برای اطمینان و استرضای قنسولگری در مساله عایدات گمرکی، من پیشنهاد مینمایم که قرارداد صحیحی در بین باشد و آن، این است که دسته ملّیون برای مخارج یومیه نگهداری تفنگچیان روزی پانصد تومان مأخوذ بدارند، و بقیه نزد یک نفر تاجر ایرانی معتبری که طرفین انتخاب نمایند، سپرده شود، و تا سه ماه نزد او به امانت بماند. در عرض آن مدت دسته ملّیون جواب اخیر را تعویق انداخته و ضمناً از مراکز هیجان ملّیون دیگر کسب تکلیف خواهند نمود، یا دولت انگلیس برای اثبات دعوی خود اسناد ارائه خواهند داشت.»
سیّد مرتضی بهرغم وعده مساعدی که به جنرالقنسول انگلیس مقیم بوشهر، مبنی بر کنترل ملّیون داده بود چند روز بعد به اتفاق تعدادی از تفنگچیان به دارالحکومه رفت و پرچم سلطنتی را پایین کشید و پرچم ملّیون را به جای آن نصب نمود. به دنبال خارج شدن کارگزار دولتی از شهر، اکثر طبقات بوشهر به هواداران سید مرتضی و ملّیون پیوستند.[۲۸]محمّدعلیشاه، به منظور جلب توجّه سیّد مرتضی، به او لقب نظامالعلماء را عطا کرد و ماهی پانصد تومان مقرری برای وی در نظر گرفت، و مراتب توسط معینالتّجار به سیّد مرتضی ابلاغ شد، ولی سیّد که طبعی منیع داشت و مردی وارسته و آزاده بود، از قبول آن قویاً امتناع ورزید.[۲۹]
بوشهر قریب دو ماه در تصرف طرفداران مشروطه بود. در این مدت، سیّد مرتضی به رتق و فتق امور مردم مشغول بود و مشکلات و معضلات را از طریق موازین شرعی حل میکرد.
سر جرج بارکلی، در گزارشی که به تاریخ ۲۶ آوریل ۱۹۰۹٫م (ربیعالاول ۱۳۲۷٫ق) برای ادوارد گری، وزیر امورخارجه انگلستان، ارسال کرده، درباره نقش سیّد مرتضی اهرمی و سلطه وی بر مقدرات مردم چنین نوشته است: «در حقیقت وضعیت و رفتار سیّد مرتضی مؤسس این جنبش بوده، واضح است بدون پیشقدمی و استعداد معتنابه تفنگچی، که او توانسته تهیه نماید، برای دسته ملّیون امکان نداشت که بتواند به این سهولت بر قوای شاه فایق آیند. با تهوّر بسیار اتّحاد خود را با مقصود ملّیون مشهود داشت.»[۳۰]
دو ماه بعد از تصرف بوشهر، دولت وقت طی حکمی با موافقت انگلیسیها، احمدخان دریابیگی [۳۱]را به سمت حکمرانی کل بنادر جنوب ایران منصوب نمود. احمدخان برای موفقیت در قلع و قمع سیّد مرتضی و نیروهای ملی طرفدار وی، در گام نخست به عراق عرب رفت و با جلب نظر گروهی از علمای نجف از راه عراق به بوشهر آمد تا در فرصت مناسب نقشههای شوم خود را اجرا کند.
در این زمان تعدادی از نیروهای به ظاهر طرفدار سیّد مرتضی، که غالباً صحرانشین بودند، به بازار بوشهر دستبرد زدند و اموال عدهای از مردم را غارت کردند.[۳۲]
جنرالقنسول انگلیس مقیم بوشهر که از مخالفان جدی سیّد مرتضی و ملّیون بود و قصد داشت اذهان دولتمردان انگلیسی در تهران، انگلیس و هند را علیه سیّد مرتضی و هواداران او مشوب سازد، در گزارشی به سر جرج بارکلی اوضاع را چنین ترسیم نمود: «سیّد مرتضی هنوز در نگه داشتن دویست الی سیصد نفر تفنگچی اصرار دارد. شهر به حالت وحشتزدگی است، و امور به عهده تعطیل است. تهاجمی از طرف این تفنگچیان پیشبینی میشود و به این جهت، بازارها و حتّی دکانها هنوز بستهاند. اگر یک راه نجاتی حاصل نشود، بیم آن است که اهالی بالتمام در جنرالقنسولگری انگلیس پناهنده شوند.»[۳۳]
سر ادوارد گری، وزیر امورخارجه وقت انگلیس، در پاسخ به گزارش جنرالقنسول انگلیس مقیم بوشهر و گزارش بارکلی، موافقت خود را با مداخله نظامی انگلیس اعلام کرد و به دلیل سابقه مخاطرهآمیز بودن اوضاع بوشهر و تأمین امنیت جانی اتباع انگلیس و دیگر اتباع بیگانه، به ناو سلطنتی فاکس Fox)) دستور داده از بندرعباس به جانب بوشهر رهسپار گردد.[۳۴]
در روز ۲ آوریل ۱۹۰۹٫م (۱۳۲۷٫ق) کشتی فاکس وارد بوشهر شد و در لنگرگاه بیرونی استقرار یافت.
سواد مراسله مورخ ۵ جمادیالاول ۱۳۲۷٫ق وزارتخارجه ایران به سفارت انگلیس، که با امضای میرزا جوادخان سعدالدّوله میباشد، بیانگر تأیید اقدام مداخلهجویانه انگلیس در وقایع بوشهر است: «مراسله آن جناب جلالتمآب مورخ ۲۹ ربیعالثانی دایر بر جلب استعدادی که آن دولت فخیمه به ملاحظه حفظ اتباع خود و رعایای خود به بوشهر وارد کرده بودند، شرف وصول بخشید، و از اینکه از طرف آن دولت به رفع انتظاری که اولیای این دولت داشته مساعدت شده است، امتثال حاصل گردید.»[۳۵]