پیچیدهای را پشت سر بگذرانند. بهندرت پیش می آید بین دانشی که زبانآموزان دارند و داده های شنیداری که در معرض آن قرار میگیرند، همخوانی کاملی وجود داشته باشد؛ زبانآموزان برای پُر کردن خلأهای موجود در فرایند درک باید دست به تلاش های ویژهای بزنند تا بتوانند به نحوی معنا را استخراج کنند و فرایند یادگیری را برای خود آسان سازند. فرایندهای ذهنی که با هدف درک اطلاعات جدید، یادگیری یا حفظ این اطلاعات فعال میشوند، راهبردهای یادگیری نام دارند. از مشخصههای بارزِ راهبردهای یادگیری این است که با تقویت درک، یادگیری یا حفظ اطلاعات، خودآگاهانه بهکارگرفته میشوند (اومالی[۱۱] و همکاران، ۴۱۸:۱۹۸۹).
بررسی و پژوهش درباره راهبردها محور مطالعات شناختی است. اومالی و شاموت[۱۲] (۱۹۹۰) به راهبردهای زبانآموزی به مثابه مهارت هایی نگاه می کنند که در بدو امر به صورت دانش بیانی[۱۳] کسب
میشوند و در نتیجه تمرین بسیار به دانش فرایندی[۱۴] بدل میگردند. مفهوم دانش بیانی از نظریه شناختیِ اندرسن[۱۵] درباره یادگیری اقتباس شد. اندرسن در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۸۳ نظریه شناختی خود را درباره یادگیری ارائه کرد. در چارچوبِ نظریه او، دانش بیانی یعنی آگاهی یافتن از اجزای زبان، اما عدم آگاهی از چگونگیِ به کارگیری موفقیتآمیزِ آن؛ دانش فرایندی یعنی آگاهی از چگونگیِ به کارگیریِ
موفقیتآمیز دانشِ بیانی. برای مثال، ممکن است زبانآموزان ظرف چند روز مقوله زمان را یاد بگیرند، اما مدت زمانی لازم است تا بتوانند دانش کسب شده را در گفتارِ طبیعی خود بهکار بگیرند. گذر از دانش بیانی به سوی دانش فرایندی در سه مرحله صورت میپذیرد: مرحله شناختی[۱۶] شامل توصیف اجزای زبان، مرحله ارتباطی[۱۷] شامل روشهایی برای به کارگیری دانشِ کسب شده و مرحله خودکفایی[۱۸]، مرحله ای که در آن مهارتِ مزبور هرچه خودکارتر می شود.
آکسفورد[۱۹] (۱۹۹۰) بیشتر به عملکردِ ذهنیِ[۲۰] راهبردها علاقهمند است و راهبردها را اعمال ویژهای
میداند که زبانآموز انجام میدهد تا یادگیری را برای خود آسانتر، سریعتر، لذتبخشتر، مؤثرتر و خودمدارانهتر سازد و بدین ترتیب انتقال یادگیری به موقعیتهای پیش بینی نشده میسر شود.
درک شنیداری مجموعه ای از مهارت های عالیِ درهم ادغام شده است که همگی نقش مهمی در فرایند یادگیری زبان و مهارت های زبانیِ مرتبط دارند. بنابراین، آگاهی از راهبردهای شنیداری و لحاظ کردن آنها در امر آموزش به زبانآموزان کمک می کند حداکثرِ دروندادِ زبانی را که در معرض آن قرار میگیرند درک کنند. البته به کارگیری صرف راهبردها مؤثر نمیافتد، بلکه نوع راهبردها و کاربردِ تلفیقی و منعطفِ راهبردهای فراشناختی و شناختی در افزایش درک شنیداری تأثیر دارد.
شنونده ماهر شنوندهای است که بهگونهای سامانیافته میان به کارگیری راهبردهای فراشناختی و شناختی هماهنگی ایجاد کند تا به بازنمایی منسجم ذهنی دست یابد(وندرگریفت، ۴۷۵:۲۰۰۳a). وندرگریفت (۳:۲۰۰۴) خاطرنشان میسازد امروزه با تغییر نگرش به مقوله یادگیری، بهجای تمرکز بر محصول شنیدن (شنیدن برای یادگیری) بر فرایند شنیدن (یادگیری شنیدن) تأکید می شود. به عقیده وی، رویکرد راهبرد- بنیاد در آموزش شنیدن در مراحل اولیه یادگیری زبان دوم موجب ایجاد اعتماد و بالا رفتن آگاهی درباره فرایندهای دخیل در شنیدن می شود و کمک می کند زبانآموزان به کارگیری تلفیقی راهبردهای فراشناختی و شناختی را فراگیرند. هرچه دانشی زبانیِ زبانآموزان کمتر باشد، ظرفیتِ حافظه کارکردی برای فعال کردنِ دانش طرحوارهای کمتر است و زبانآموزان بیشتر به پردازش پایینبهبالا روی میآورند. در تقابل، هرچه دانش زبانی بالاتر باشد، مانند دانش زبانیِ سخنگویانِ بومی و زبانآموزان ماهر زبانِ دوم، فرایندهای پردازشی رمزگشایی خودکارتر می شود، ظرفیت حافظه کارکردی بیشتر
می شود و زبانآموزان میتوانند به سرنخهای گفتمانی اتکاء کنند. وندرگریفت (۲۳:۲۰۰۴)، بیان
میدارد میتوان زبانآموزان را طوری آموزش داد که در مهارت شنیدن و در فرایند درک شنیداری بسته به نوعِ هدف یادگیری و سطح زبانیِ خود بهگونهای انعطافپذیر هم از فرایندهای پردازشی بالابهپایین و هم پایینبهبالا استفاده کنند.
هدف پژوهش حاضر نیز بررسی تأثیر به کارگیریِ راهبردهای فراشناختی، شناختی و
اجتماعی – عاطفی در ارتقاء درک شنیداریِ فارسیآموزان غیرایرانی است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
-۱-۳ شیوه های سنجش راهبردهای زبانآموزی
پژوهشگران بر مبنای گزارش فردی زبانآموزان، راهبردهایی را که آنان در مهارت های گوناگون زبانی بهکار میگیرند شناسایی می کنند و توصیف خود را ارائه میدهند. به این منظور، از شیوه های متفاوتی استفاده می شود، اما راهبردهای یادگیری خود، فرایندهای ذهنی و درونی هستند و از این رو بخش عمدهای از آنها غیرقابل مشاهده میباشند. در بیشترِ بافتهای آموزشی تنها راه برای کشف این نکته که زبانآموزان از راهبردهای زبانآموزی استفاده می کنند، سئوال کردن از آنها است. با راهکار مشاهده نمیتوان به فرایندهای ذهنی و درونی زبانآموز دست یافت. اغلبِ پژوهشگران ازطریق
روشهای مبتنی گذشته[۲۱]، مانند مصاحبهها، پرسشنامه ها، روزنگاریها و راهکار بلند فکر کردن[۲۲]، اطلاعاتِ مربوط به کارگیریِ راهبردها را استخراج می کنند. البته هر کدام از این روشها محدودیتهایی دارد، اما بههرحال همه آنها به نحوی درباره راهبردهای زبانآموزی که ذهنی و غیرقابل مشاهده هستند، اطلاعات سودمندی در اختیار پژوهشگر قرار میدهد (کلمنت، ۲۰۰۷:۳).
-۱-۴ طبقه بندیِ راهبردهای زبانآموزی
در طبقه بندیِ راهبردهای زبانآموزی، از جمله راهبردهای شنیداری، نیز اجماع نظر وجود ندارد و پژوهشگران بر مبنای حیطه پژوهشی خود طبقه بندیِ خاص خود را ارائه دادهاند. آکسفورد (۱۹۹۰) و اومالی و شاموت (۱۹۹۰) نیز با تمرکز بر ویژگیهای زبانآموزان، هر کدام طبقه بندیهای پیچیدهای از راهبردها به دست دادهاند. البته همه پژوهشگران درباره تعریف دقیق راهبردها توافق نظر ندارند.
آکسفورد (۱۹۹۰)، راهبردها را به دو طبقه کلیِ مستقیم و غیرمستقیم تقسیم می کند؛ هر طبقه دارای سه زیرطبقه است. در راهبردهای مستقیم که شامل راهبردهای شناختی[۲۳] ، راهبردهای حافظه[۲۴] و راهبردهای جبرانی[۲۵] هستند، زبانآموز به طور مستقیم با زبان مقصد در تعامل است. در راهبردهای غیرمستقیم،
زبانآموز بیآنکه ضرورتاً و به طور مستقیم درگیرِ زبانِ مقصد شود، از این راهبردها برای تقویت فرایند زبانآموزی کمک میگیرد. این راهبردها شامل راهبردهای فراشناختی[۲۶] و اجتماعی – عاطفی[۲۷] هستند. وندرگریفت، پژوهشگری که درباره شنیدن، درک شنیداری و رابطه بین درک شنیداری و به کارگیری راهبردها پژوهشهای متعدد و حائز اهمیتی انجام داده است، در سال ۱۹۹۷ بر اساس طبقه بندی سهگانه اومالی و شاموت، طبقه بندی ویژهای برای راهبردهای شنیداری ارائه داد که چارچوب عمده پژوهش حاضر نیز بر مبنای آن است:
راهبردهای فراشناختی: این راهبردها مهمترین نوع راهبردها هستند، زیرا به فرایند زبانآموزی جهت
میبخشند و بر آن نظارت دارند. زبانآموز از این راهبردها برای تقویت درک شنیداری زبان دوم و به یادسپاریِ آن بهره میبرد. طرحریزی و نظارت از جمله این راهبردها هستند.
راهبردهای شناختی: زبانآموزان از این راهبردها برای تحلیل و درک مطالب درسی زبان دوم یا
بهکاربردن فنون خاصی مانند استدلال درباره مطلب درسی استفاده می کنند. توضیح[۲۸] و استنتاج[۲۹] از انواع این راهبردها هستند.
راهبردهای اجتماعی- عاطفی: زبانآموزان از این راهبردها برای همیاری با همکلاسیها و سئوال پرسیدن از معلم برای رفع ابهام استفاده می کنند یا روشهای ویژهای را بهکار میبرند که از میزان تنش و اضطراب خود بکاهند.
-۱-۵ اهمیت مسئله
گرچه اهمیت مهارت شنیدن در رشد توانش زبانی روشن شده است، درباره سازوکار درک شنیداری پژوهشهای زیادی انجام نشده است. در حالی که پژوهشها درباره راهبردهای یادگیری زبان دوم توجه زیادی را به خود جلب کرده است، تعداد پژوهشها درباره درک شنیداری هنوز محدود است و پژوهشها درباره به کارگیری راهبردهای شنیداری از آن هم محدودتر است.
در زمینه رابطه بین درک شنیداری و به کارگیری راهبردهای شنیداری در زبان فارسی بهعنوان زبان دوم تا کنون پژوهشی انجام نشده است. اهمیت مسئله، چنانچه گفته شد، پیش از هر چیز در اهمیت مهارت شنیدن در فراگیری زبانهای دوم از جمله زبان فارسی است. منظور از مهارت شنیدن، درک شنیداری است و اینکه بسندگی شنیداری[۳۰] تأثیر زیادی در دستیابی به بسندگی کلیِ زبانی[۳۱] دارد و این مسیر را هموار میسازد. موضوع مهم دیگر، اهمیت راهبردهای شنیداری در تقویت درک شنیداری و در پی آن افزایش درک شنیداری است. اگر چنین نتیجه گرفته شود که به کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی موجب ارتقا در درک شنیداری فارسیآموزان می شود، یعنی فارسیآموزانی که در مهارت شنیدن کارآمدتر هستند، همانهایی هستند که بیشتر و بهتر از راهبردهای شنیداری استفاده می کنند، به یافته مهمی دست خواهیم یافت و میتوانیم آموزش راهبردهای شنیداری را در برنامه آموزشی فارسیآموزان بگنجانیم تا فارسیآموزان کممهارت هم با راهبردی عمل کردن در مهارت شنیدن به موفقیت دست یابند.
-۱-۶ اهداف پژوهش
این پژوهش می تواند به غنای مطالعات مربوط به فرایند درک و راهبردهای شنیداری بیفزاید و امکانِ بررسی مبسوطِ به کارگیری و آموزش راهبردها و لحاظ کردن آنها در تهیه و تدوین مطالب درسی برای فارسیآموزان خارجی را فراهم آورد. بنابراین، پیامدهای پژوهش ارزش کاربردی پیدا خواهند کرد و از این رهگذر میتوان همگام با رویکردهای علمی نوین در زمینه آموزش زبان دوم به آموزش زبان فارسی پرداخت و هرچه بیشتر موجبات گسترش زبان فارسی را که گام اول آن آموزش کارآمد است، فراهم آورد. چنانکه گفته شد، نگارنده بر این باور است که مهارت شنیدن و راهبردهای مربوط به آن باید از نظر اهمیت و تأکید علمی در آموزش در اولویت قرار بگیرد. همچنین پژوهش در این زمینه می تواند میان زبان فارسی و روند پژوهشی بهروز در سراسر دنیا رابطه برقرار کند و دستاوردهای آن به گسترش دانش نظری در زمینه رابطه میان راهبردهای شنیداری و درک شنیداری زبان دوم و لزوم آموزش آنها بیفزاید.
-۱-۷ متغیرهای پژوهش
متغیرهای مستقل پژوهش عبارتند از به کارگیری راهبردهای شنیداری، ملیت و جنسیت آزمودنیها که تأثیرگذاری آنها بر درک شنیداری بررسی می شود. متغیرهای وابسته پژوهش درک شنیداری و به کارگیری راهبردها هستند. به کارگیری راهبردها از نظر تأثیرگذاری بر درک شنیداری متغیر مستقل محسوب می شود اما در رابطه با ملیت و جنسیت آزمودنیها، متغیر وابسته خواهدبود.
-۱-۸ پرسشها و فرضیه های پژوهش
در این پژوهش با پنج پرسش روبهرو هستیم:
۱ . آیا فارسیآموزان از انواع راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی به میزانهای متفاوت استفاده می کنند؟
۲٫ آیا به کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی منجر به درک
بالاتر شنیداریِ فارسیآموزان میگردد؟
۳٫ آیا میزان تأثیرگذاریِ راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی در بالا
رفتن درک شنیداری فارسیآموزان متفاوت است؟
۴٫ آیا در نحوه به کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی بین
فارسیآموزان زن و مرد تفاوت وجود دارد؟
۵٫ آیا در نحوه به کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی بین
فاسیآموزان با ملیتهای مختلف، تفاوت وجود دارد؟
پیرو پرسشهای فوق، فرضیه های زیر مطرح میگردد:
۱ . فارسیآموزان از انواع راهبردهای شنیدرایِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی به
میزانهای متفاوت استفاده می کنند.
۲٫ به کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی به ارتقاء درک
شنیداری فارسیآموزان منجر می شود.
۳٫ میزان تأثیرگذاری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی-عاطفی در ارتقاء درک
شنیداری متفاوت است.
۴٫ در نحوه به کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی بین
فارسیآموزان زن و مرد تفاوت وجود دارد.
۵٫ در نحوه به کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی بین
فارسیآموزان با ملیتهای مختلف تفاوت وجود دارد.
-۱-۹ جامعه مورد مطالعه
جامعه مورد مطالعه این پژوهش از میان فارسیآموزان غیرایرانی که در ایران به یادگیری زبان فارسی مشغول هستند، انتخاب می شود. آزمودنیها از دو مرکز دانشگاه بین المللی امام خمینی و مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی دهخدا انتخاب خواهند شد.
-۱-۱۰ مفاهیم و اصطلاحات تخصصی
درک شنیداری[۳۲]: درک شنیداری فعالیتی پیچیده است که به کوشش ذهنی بنیادی نیاز دارد و سازوکاری کاملاً پویاست. درک شنیداری در یادگیری و آموزش زبان مؤلفه یا مهارتی جداگانه محسوب می شود (وندرگریفت، ۱۹۹۹ ، ۲۰۰۴ و هولدن، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۴).
راهبردهای زبانآموزی: اعمال ویژهای که زبانآموز انجام میدهد تا یادگیری را برای خود آسانتر، سریعتر، لذتبخشتر، مؤثرتر و خودمدارانهتر سازد و به این طریق انتقال یادگیری به موقعیتهای پیشبینینشده میسر شود (آکسفورد، ۱۹۹۰).
راهبردهای فراشناختی: مهمترین نوعِ راهبردها هستند، زیرا به فرایند زبانآموزی جهت میبخشند و بر آن نظارت دارند. زبانآموز از این راهبردها برای تقویت درک شنیداری زبان دوم و بهیادسپاری آن بهره میبرد. این راهبردها شامل طرحریزی، کنترل، ارزیابی[۳۳] و حل مسئله میشوند (وندرگریفت، ۱۹۹۷، ۲۰۰۴، ۲۰۰۶).
راهبردهای شناختی: زبانآموزان از این راهبردها برای تحلیل و درک مطالب درسی زبان دوم یا بهکار بردن فنونی خاص، مانند استدلال درباره مطالب درسی استفاده می کنند (وندرگریفت، ۲۰۰۴، ۲۰۰۶).
راهبردهای اجتماعی – عاطفی: فعالیتهایی مانند سئوال پرسیدن، گفتگو با دیگران هستند که
زبانآموز بهمنظور کاستن از اضطراب خود و احساس آرامش بیشتر در روند زبانآموزی انجام میدهد (آکسفورد، ۱۹۹۰)
فصل ۲
مبانی نظری و پیشینه پژوهش
-۲-۱ مبانی نظری
-۲-۱-۱ مقدمه
در این بخش بیش از همه به مهارت شنیدن و مؤلفههای مرتبط به آن از منظرهای گوناگون میپردازیم تا بستر مناسب برای روشنتر شدن اهمیت مهارت شنیدن و پیامدهای اولویت قائل شدن برای این مهارت فراهم شود.
-۲-۱-۲ فراگیری مهارتهای زبان دوم از دیدگاه شناختی
از سالهای ۱۹۹۰، نظریههای روانشناختی در کانون توجه پژوهشگران زبان دوم قرار گرفته است. برخی از این نظریهها از استعاره رایانه برای بازنمایی فعالیتهای ذهنی آدمی استفاده کردهاند و فراگیری زبان را با ظرفیتهای رایانه در ذخیره، ادغام و بازخوانی اطلاعات مقایسه میکنند. گرایشهایی نیز در برخی نظریهها به تحلیلهای عصبیشناختی مغز وجود دارد که در پی پیوند برقرار کردن بین رفتارهای قابل مشاهده انسان با کارکردها و نواحی مختلف مغز است. همان طور که روانشناسیِ شناختی در مورد فراگیری زبان اول بر این باور است که نیازی نیست در مغز انسان حوزه خاصی برای زبانآموزی وجود داشته باشد، درباره زبان دوم نیز این رویکرد مطرح است که «فراگیری» و «یادگیری» اصولاً فرایندهای متمایزی نیستند و یادگیری زبان دوم نیز بر اساس رشد تدریجی قابل تبیین و توصیف است. (لایت باون و اسپادا[۳۴]، ۴۱:۲۰۰۶) برخی زبانشناسی (وایت،[۳۵] ۲۰۰۳ و کوک[۳۶]،۲۰۰۳، به نقل از لایت باون و اسپادا،۴۵:۲۰۰۶) نیز به این نتیجه رسیدهاند که گرچه دستور جهانی[۳۷] درباره فراگیری زبان اول تببینهای ارزشمندی ارائه میدهد، لیکن برای توصیف و تبیین فراگیری زبان دوم از کارآیی کافی برخوردار نیست.
بر اساس روانشناسی شناختی و الگوی پردازش اطلاعات، فراگیری زبان دوم به مثابه دستیابی مرحله به مرحله به دانش زبانی است تا این دانش در مرحله آخر منجر به درک خودکار شود. از این دیدگاه، انسانها پردازشگرهایی با ظرفیت محدود هستند (فیلد[۳۸] ، ۲۱:۲۰۰۶). زبانآموزان باید به همه جنبههای زبانی که در صدد درک یا تولید آن هستند توجه کنند. توجه کردن یعنی استفاده از منابع شناختی برای پردازش اطلاعات و تمرین این درونداد تا رسیدن به مرحله خودکارشدگی. باید توجه داشت که تمرین محدود به تولید زبان نمیشود و در معرض زبان قرار گرفتن و درک مشخصه های یک زبان نیز تمرین محسوب میشود. تمرین فعالیتی شناختی است که در سطح ناخودآگاه زبانآموز به وقوع میپیوندد (لایت باون و اسپادا، ۳۹:۲۰۰۶).