۳- ۴-۳- فرایند دولت- ملت سازی:
فرایند دولت و ملت سازی نیز در تاجیکستان بسیار ضعیف طی شده، به طوری که وفاداری های سیاسی به جای این که در سطح ملی باشد در نوع قومی و قبیله ای محدود مانده بود.البته این وضع تنها محدود به تاجیکها نمی شد بلکه سایر سایر جمهوریهای تازه استقلال یافته نیز با شدت و ضعف شامل چنین وضعی بودند. ازانجا که روح تساهل وتسامح در این کشور به دلیل عدم طی کردن فرایند دولت سازی وجود ندارد، در نتیجه هرگونه انتقال قدرتی با درگیری روبه رو خواهد شد
۳-۴-۴- تکثر احزاب و گروه ها :
آغاز جنگ داخلی این کشور با بحران انتقال قدرت همراه بود. نیروهای اجتماعی متضادی که قدرت سیاسی را در دست گرفته بودند،بستر لازم را برای خشونت بوجود آوردند.در تاجیکستان به غیر از مدت کوتاهی که پس از فروپاشی که در آن احزاب مختلفی چون احزاب ، رستاخیز کمونیسم،تجدید حیات اسلامی و… که در فرایندهای سیاسی مشارکت داشتند.این احزاب علی رغم همه گرایشاتی که داشتند در یک چیز متحد بودند وآن تلاش برای تغییر و تحولات جدید در تاجیکستان بود، تحولاتی که در راس آن ایجاد فضای باز سیاسی و اجتماعی بود.[۴۹] بعد ازآن موفقیت کوتاه ، حاکمیت مجدد به کمونیسمها برگشت. همین عامل سبب شد که گروه های مختلف برای کسب قدرت برعلیه کمونیسمها باهم متحد شوند و به به جنگ با کمونیستها بپردازند. پس در گیری ها ابتدا با رقابت های گروهی و نژادی آغاز وسپس به واسطه درگیری میان جنگ سالاران و گروه های مافیای به وخامت گرایید.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۳-۴-۵- گذشته تاریخی :
جنگ داخلی تاجیکستان به سوابق تاریخی قرن نوزدهم، یعنی زمان ورود تزارها به این منطقه برمیگردد؛بعداز آنها روسها در این منطقه استقرار یافتند و مردم این منطقه تحت تأثیر آن چه که آنها داشتند قرار گرفتند؛گرچه هر آن چه روسها میخواستند نشد ولی تأثیرگذاری، بالا بود.بخشی از این بحران هویت هم ناشی از این میشد که در آن زمان تزار و نیز اتحاد شوروی دنبال رشد دادن محلیگرایی در میان تاجیکها بود و شاید این داستان را هم ما بعدها در جنگ تاجیکستان میبینیم.البته اگر به زمانی که خانها در خیوه و بخارا بودند برگردیم، میتوان دید که گاهی اختلاف بین آنان بسیار شدت میگرفت و در واقع هر کدام از خانهای آن دوره(قرن ۱۹)نقش مستقیمی در بالا گرفتن نزاعهای مذهبی و سوءاستفاده از آن داشتند؛که برای نمونه میتوان به اختلاف میان شیعه و سنی اشاره کرد؛که نتیجه کلی مسأله لطمه به هویت این مردم بود که در جنگ تاجیکستان دنباله همان را میتوان دید. اکنون نیز در تاجیکستان وقتی به کسی برمیخوریم، اول میگوید من از خجندم یا از کولایم یا از حصارم، سپس صحبت از تاجیکستانی بودنش پیش میآید[۵۰].
۳-۴-۶- عامل خارجی :
مرزهای داخلی آسیای مرکزی در سال ۱۹۲۴ بر اساس محدوده سکونت قومی – زبانی تعیین گردید که در نتیجه این مرزبندی ، پنج واحد سرزمینی که امروزه پنج دولت مستقل آسیای مرکزی شناخته میشوند. به دلیل سیاست های شوروی سابق در جهت مقابله با هرگونه استقلال طلبی قومی و ملی ، در ترکیب قومی و مردمی این مناطق اختلال ایجاد کرد یعنی مرزبندی های اداری متناسب با شرایط قومی و زبانی این منطقه نبود.به طوری که مثلا در تاجیکستان از جمعیت ۶ میلیون نفری خود از ۱۴ قوم مختلف تشکیل شده.. وجود اقلیت هایی از روس و ازبک که ۳۰ درصد تاجیکستان را تشکیل می دهند ، خود عاملی برای دخالت های دوکشور روسیه و ازبکستان در این بحران گردید.در جنگ داخلی نیز شاهد دخالت های خارجی از جانب روس ها بودیم به طوری که این دخالتها موجب شدت بحران گردید به طور مثال لشکر ۲۰۱ روسیه نقش جدی در این بحران ایفا کرد و کمکهای نظامی روسیه و ازبکستان در تحکیم قدرت دولت دوشنبه تاثیر اساسی داشت.[۵۱] حتی کریم اف رئیس جمهور ازبکستان، تاجیکستان را بمب ساعتی بالاقوه نامید که ممکن است کل منطقه را تحت تاثیر قرار دهد.
۳-۵- عوامل مذهبی :
در دوران شوروی هر گونه فعالیت مذهبی درتاجیکستان ممنوع بود، با فروپاشی شوروی ، مسلمانان این کشور خواهان استفاده از فضای بدست آمده برای فعالیتهای مذهبی بودند به طوری که مثلا حضور سربازان تاجیکی در افغانستان که در آن زمان گرفتار جنگ داخلی بود و یا تحصیل طلبه های دینی در کشورهای همسایه مثل ایران و تحت تاثیر قرار گرفتن از اندیشه های انقلاب اسلامی ،عاملی برای گسترش فعالیتهای دینی در جهت مبارزه بود . [۵۲] به علاوه تاثیری که دین اسلام در جهت مقابله با ظلم و ستم و بر تاجیکها بر علیه روسها و طرفداران کمونیسم آن می گذاشت، نمی توان نادیده گرفت. ولی موضوعی که در میان محققان مورد بحث قرار گرفت این است که جنگ داخلی تاجیکستان ،جنگ ایدئولوژیک (کمونیست ها در مقابل اسلام گرایان یا دموکراسی در در مقابل استبداد) نیست اگر چه عامل اسلام و کمونیسم نقش ایفا کرد . بنا به گفته «عزیز نیازی» : « رقابت های منطقه ای که عامل اصلی دراین جنگ است. این عامل سبب شکل دادن به روند جنگ در تاجیکستان شده .در نتیجه صحبت کردن در مورد نقش ایدئولوژی در سیاست تاجیکها دقیق نیست».[۵۳]
در کنار این موارد افرادی که در حکومت قرار گرفتن، خواهان وابستگی همه جانبه به حکومت مسکو و حفظ دولت سالاری قدیم و از لحاظ ساختاری حفظ نظام اقتدار گرایانه قدیم بودند ،درحالی که مخالفان خواهان ایجاد نهاد های دمکراتیک و حکومت بر اساس خواست مردم و،مخالف هرگونه دخالت خارجی از جانبه روسیه و وابستگی به این کشور بودند.
۳-۵-۱- مواضع روسیه :
برای آنکه سیاست خارجی ج.ا.ایران را بحران تاجیکستان تبیین کرد، بایستی مواضع روسیه در منطقه را قبال این بحران به عنوان متغیر میانجی مورد بررسی قرار داد. در حالی که مواضع ایران در آسیای مرکزی به طور عمده تحت تاثیر تمایل به فدراسیون روسیه بوده است ،روسیه از ایران برای پیشبرد مقاصد خود و منافع امنیتی و اقتصادی استفاده می کند. روسیه ایران را به عنوان یک رقیب منطقه ای قلمداد می کند ومانع از آن می شود که ایران در منطقه نفوذ داشته باشد.
عکس مرتبط با اقتصاد
اصلی ترین بازیگر مداخله گر در حوزه سیاسی و سیاست خارجی تاجیکستان را باید کشور روسیه دانست . با وجود استقلال تاجیکستان ، روسیه به عنوان وارث شوروی آنجا را جز محیط امنیتی و حیاط خلوت خود قلمداد می کرد.به طوری که با اعلام موضع خارج نزدیک نسبت به جمهوری های استقلال یافته، سعی می کرد نفوذ دوران شوروی را حفظ کند. مسکو در قبال جنگ داخلی تاجیکستان با نگرانی نسبت به این بی ثباتی وسرایت این بی ثباتی به دیگر کشورهای منطقه از جمله ازبکستان قرار داشت. به علاوه با توجه به این که یک طرف این درگیری ها نیروهای اسلامی و اسلام گرا ها بودند،روسیه می ترسید که اندیشه های اسلامی که متاثر از انقلاب اسلامی ایران بود به دیگر کشورهای آسیای مرکزی سرایت کند. به طور کلی منافع روسیه در تاجیکستان در قالب مسائل نظامی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی تعریف شده است . مواردی مثل توافقنامه های بین المللی دو جانبه، عضویت در پیمان امنیت دسته جمعی،هم مرز بودن با افغانستان و قرار گرفتن در مسیر نفوذ تروریست های بین المللی، افراط گرایان رادیکال ، قاچاق مواد مخدر و اسلحه می توان عنوان کرد.[۵۴] چنین عواملی باعث شد که مسکو نگرانی و اقدامات خود را در رابطه با این جنگ داخلی اعمال کند. به طوری که بر اساس گفته یلتسین «مرزهای تاجیکستان و افغانستان مرزهای روسیه است» بدین ترتیب دستیابی به تاجیکستان به منظور دفاع از مرزهای آن برای روسیه حیاتی است، زیرا مسکو تصور می کند که این مرزها از سوی رادیکالیسم اسلامی، قاچاق اسلحه و مواد مخدر و تروریسم مورد تهدید است [۵۵] این جنگ داخلی نقطه عطفی بود که موجب شد روسیه جدید اقداماتی را صورت دهد که بار «امپراطوری» را در منطقه به عهده گیرد. آثار آن نیز دولت های آسیای مرکزی که استحکام کمی برخوردار بودند را تهدید می کرد و عدم ثبات آن موجب هرج و مرج مداوم در افغانستان می گردید.[۵۶] به علاوه حضور روسهای مقیم تاجیکستان، روسیه را نگران کرده بود چون که بعضی از رهبران دولت ائتلافی روسها تاجیکستان را تهدید کرده بودند که وضعیتشان در گرو رفتار مسکو است.
برخی افسران روسی نیز انگیزه های شخصی خود را ثبات تاجیکستان می دانستند،چون بسیاری از نیروهای نظامی از قاچاق دارو و سلاح به افغانستان که درگیر جنگ داخلی بود سود می بردند[۵۷] مسکو به دلایلی که در بالا به آن اشاره شد، مخالف هرگونه بی ثباتی در تاجیکستان بود ولی به دلایل سیاست خارج نزدیک که نسبت به مناطق تحت نفوذ خود دارد ، مخالف هرگونه دخالت خارجی چه از ناحیه غرب و از ناحیه ایران و دیگر قدرتهای منطقه است. به خصوص ایران که در تصورات رهبران روسیه عاملی بود برای بنیادگرایی اسلامی و جنبشهای استقلال طلبانه، که برای امنیت روسیه تهدید بود.
روسیه این ترس را داشت که جنبشهای اسلامگرا که افغانستان به تاجیکستان رسیده، در صورت موفقیت درآسیای مرکزی،با بهره گرفتن از چچن به عنوان پایگاه،سبب حملات تروریستی در خاک روسیه گردند.[۵۸] از طرفی عده ای اعتقاد دارند که عامل بی ثباتی در آسیای مرکزی ،روسیه است.به طوری که روسیه در پی این بوده که با وعده کمکها و تعهدات امنیتی از ترس بی ثباتی و درگیری در منطقه بیشترین سود را ببرد؛حتی عنوان می شود روسیه برای ایجاد ناامنی از جنبشهای شورشی حمایت می کند.[۵۹]
درگیر شدن روسیه در قبال جنگ تاجیکستان در را در دو مرحله می توان بررسی قرار داد ۱- بی تفاوتی نسبت به این مسئله تاقبل از فروپاشی شوروی بود .در این مرحله دیدگاه مسکو برآن بودکه درگیری ها ناشی از روابط خاندان و قبایل بود و تاجیکستان برای روسیه منافع حیاتی نداشت که در آن مداخله کند.[۶۰]
۲ – از ۱۹۹۲ تا پایان درگیری و ایجاد آتش بس، مداخله روسیه و اعمال سیاست های خود بر تاجیکستان: شدت یافتن خشونت و درگیری و فشار رهبران کمونیست آسیای مرکزی به خصوص ازبکستان بر مسکو وترس از سرایت بی ثباتی و بنیادگرایی اسلامی ، روسیه را بر آن داشت که به طور مستقیم در جنگ داخلی تاجیکستان مداخله کند. استراتژی روسیه برآن بود که مانع از دخالت کشورهای اسلامی مثل ایران، افغانستان و پاکستان در بحران تاجیکستان شود. در نتیجه در ابتدا با فرستادن تیپ۲۰۱ نظامی خود به تاجیکستان به سرکوب نیروهای مخالف ملی واسلامی شود، ولی وقتی دید این اقدامات موثر واقع نمی شود،با دخالت سازمان ملل وکشورهایی مثل ایران برای میانجیگری موافقت کرد.
۵-سیاست خارجی ج.ا.ایران نسبت به جنگ داخلی تاجیکستان
بعد از استقلال تاجیکستان در سال ۱۹۹۱ ج.ا.ایران به دلیل اشتراکات زبانی، دینی و فرهنگی ، این کشور را به سرعت به رسمیت شناخت و درژانویه ۹۲ بیانیه مشترک برقراری روابط دیپلماتیک به امضا رساندند. ایران اولین کشوری بود که در تاجیکستان سفارتخانه زد.با توجه به همزمانی با جنگ داخلی، در ایران بر سر نوع روابط با این کشور اختلاف بود.با این حال از رئیس جمهور و دیگر مسئولان این کشور برای سفر به ایران دعوت به عمل آمد.در زمان دولت «مصالحه ملی» که ائتلافی از گروه های مختلف از جمله اسلامی بود،روابط دو طرفه گسترش بیشتری یافته است.
با این حال زیر ساختهای اجتماعی تاجیکستان با فرهنگ سراسری ایران پیوند دارد و می تواند نشانهای موثری از پیوند زبانی،فرهنگی و قومی را در میان ایران و تاجیکستان مشاهده کرد.اما ناپایداری داخلی و گروه های متعارض که رقابت سیاسی و اجتماعی را به جدال مسلحانه و خشونت آمیز تبدیل کردند. [۶۱] انقلاب اسلامی ایران فرصت مناسبی بود برای گروه های اسلامی تاجیک که با بهره گرفتن از این انقلاب به استقلال دست یابند. به طوری که در ۱۲ فوریه ۱۹۹۰ این گروه ها در میدان مرکزی شهر دوشنبه دست به اقدام مشابهی مانند انقلاب ایران زدند که با شکست مواجه شد.[۶۲]
شروع میانجیگری ایران در منازعه تاجیکان به دوران حکومت مصالحه ملی باز می گردد.در این مقطع زمانی حکومت مصالحه ملی مخالفین را که پایگاه قرار داده بودند،را محاصره نظامی و اقتصادی کردند. در این شرایط ایران ضمن ترغیب مقامات حکومت مصالحه ملی ، راه حل بحران تاجیکستان را مذاکرات دیپلماتیک می دانست و تلاش نمود با نیروهای مخالف حکومت مصالحه ملی تماس برقرار کند. از اقدامات دیگر ایران مذاکرات مشورتی با روسیه در مورد تاجیکستان بود؛هرچند روسیه مخالف هرگونه دخالت ایران بود[۶۳] .زیرا روسیه تاجیکستان را جز محیط امنیتی خود می دانست . به علاوه بر خلاف بحران های دیگر در منطقه که مواضع روسیه با ایران نزدیک بود، در این بحران مواضع دو طرف متفاوت بود.درحالی که روسها از کمونیسم ها حمایت می کردند، مواضع ایران متمایل به گروه های اسلامی و ملی بود. بر این اساس در ابتدای جنگ داخلی که هنوز به بحران تبدیل نشده بود ، ایران اولین کشوری بود که از طریق مجامع بین المللی و داخلی خواهان حل مسالمت آمیز درگیری بود .اگرچه که روسیه به دلیل اینکه تاجیکستان را به عنوان حوزه نفوذ خود می دانست ، مخالف هرگونه دخالت خارجی از جمله از ناحیه ایران بود.روسیه حضور و دخالت ایران در تاجیکستان را نمی توانست بپذیرد به خصوص آنکه تاجیکستان در در دوران شوروی در دست ارتش و دستگاه های امنیتی روسی قرار داشت وبه دلیل هم مرزی با افغانستان برای روسیه اهمیت استراتژیک برخودار بود . مسکو به سه دلیل مخالف دخالت تهران بود؛۱-روسیه می ترسید که ایران با توجه به اشتراکات زبانی سعی کند ایدئولوژی انقلاب اسلامی خود را به تاجیکستان صادر کند۲- جمهوری اسلامی ایران ، با ائتلاف با گروه های اسلامی تاجیک باعث گسترش بنیاد گرایی اسلامی شود.۳-روسیه اعتقاد داشت که گروه های مخالف شورشی هستند و تنها با راه حل نظامی می توان ،بحران را حل کرد.با این حال اقدامات ایران باعث شد که روسیه به این نتیجه برسد که بدون همکاری ایران امکان حل این درگیریها وجود ندارد. جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی در حل این اختلافات ،با بهره گرفتن از منزلت و نفوذ بالای خود در متقاعد کردن مخالفان تاجیک و مذاکرات سیاسی و گفت و گو فعال با بازیگران خارجی به خصوص روسیه ایفا کرد، کند [۶۴] . تهران به محض اینکه شکست مخالفان دولت را قطعی دید، بر یک راه حل سیاسی با تمرکز روی ائتلاف همه گروه های تاجیک تلاش نمود. [۶۵] ایران در ابتدا روابطش با دولت ائتلافی روبه افزایش بود و با شروع جنگ داخلی از آنها حمایت می کرد اما چون روابط استراتژیک خود با مسکو که از کولابی ها و کمونیستها حمایت می کرد، در معرض خطر می دید، نگرش خود را رسما تغییر داد و سیاست های خود را به عنوان “عدم مداخله ” اعلام کرد. اما این سیاست بیشتر اعلانی بود تا اعمالی. چون که ایران به روسیه نیاز داشت و روسیه منبع اصلی اسلحه برای ایران تبدیل شده بود تهران نمی خواست روابطش با مسکو بر سر تاجیکستان خدشه وارد شود. [۶۶]از طرفی فشارهای داخلی مانع از عدم حمایت از گروه های اسلامی مخالف تاجیک می شد. در نهایت در مذاکرات بین مسکو با تهران توافق شد که ایران از نفوذ خود بر نیروهای اپوزیسیون تاجیک برای نشستن بر پشت میز مذاکره و پایان دادن به درگیری استفاده کند. با انجام مذاکرات بین طرفین سفارت ایران نیز با صدور اعلامیهای در تاجیکستان از توافق جناحهای درگیر در تاجیکستان ابراز خرسندی نمود و از تلاشهای امامعلی رحماناف رئیس شورای عالی تشکر نمود .همچنین سفارت ایران نسبت به اظهارات سوء رهبران کمونیست در تاجیکستان اعتراض نمود . درضمن وزارت امور خارجه ایران با انتشار بیانیهای نسبت به کشتار مردم مسلمان تاجیکستان در حوادث جاری هشدار داد و تمام گروه های درگیر دعوت به خویشتن داری نمود.[۶۷] . در مارچ۱۹۹۴آناتولی آدامیشن معاون وزیر خارجه روسیه،ضمن سفر به تهران با دکتر ولایتی و آقای محمود واعظی معاون وزیرخارجه ملاقات نمود واز ایران خواست تا در خصوص شروع مذاکرات صلح بین طرفین درگیر مساعدت نماید،همچنین آمادگی مسکو را برای راه حل سیاسی برای این بحران از طریق میانجیگری سازمان ملل وهمکاری با ایران اعلام نمود.[۶۸] حساس ترین موضوع در مذاکرات صلح، مسئله قدرت و به اشتراک گذاری آن در آینده بود. در واقع، مذاکرات حول این موضوع می چرخید.[۶۹] سیاست ایران در این زمان بر اساس دیدگاه واقع گرایی وعمل گرایانه بود.دیدگاه ایران اگرچه متمایل به مخالفان دولت(اتحادیه مخالفین تاجیک )بود ولی سعی می کرد که اختلافات میان طرفین را به صورت مسالمت آمیز حل شود به طوری که اولین تلاشهای ایران در مقرر سازمان ملل در ملاقات دکتر ولایتی وزیر خارجه ایران با امامعلی رحمان اتفاق افتاد.
اقدامات تهران طوری بود که تنها به رساندن پیام بسنده نمی کرد بلکه معتقد بود تلاشها زمانی به نتیجه می رسد که انسجام مواضع طرفین وجود داشته باشد .از طرف دیگر دیگر سعی کرد با گروه های پراکنده دیگر تماس برقرار کند و آنها را به مواضع مشترک ومنسجم ،بر سر میز مذاکره بکشاند. سیاست تماس با مخالفان و تشویق آنها برای مذاکره،از نظر دولت تاجیکستان ،به معنای تشویق مخالفان بود، واقدامات ایران را غیر صادقانه می دانستند، درحالی که ایران با توجه به تجارب افغانستان،به این نتیجه رسیده بود که نبود یک برنامه مشترک مذاکراتی باعث تشدید بحران می شود واز این رو ضروری می دید که تا از شکل گیری گروه های و پراکنده افکار در مجموعه مخالفان جلوگیری کند .[۷۰] با این حال مذاکرات صلح تاجیکستان با فراز و نشیهایی همراه بود به طوری که روند مذاکرات را با دشواری روبه رو ساخت. از جمله موارد،بی ثباتی سیاسی دولت تاجیکستان،قومیت گرایی،فشار گروه های مصلح، جنگ داخلی در افغانستان،عدم شناخت نماینده دبیر کل سازمان ملل از منطقه، دخالت برخی از کشورهای منطقه درراستای منافع خود و عدم پایبندی طرفهای درگیر به توافقات پیشین اشاره کرد.
سیاست ایران به دلیل شرایط سخت ناشی از بحران تاجیکستان با شرایط متناقضی همراه بود ۱-ضرورت ادامه روابط با دولت تاجیکستان
۲-مقابله با اهداف آمریکا،روسیه،ازبکستان که مخالف نفوذ ایران در آسیای مرکزی بودند. ۴-اعتماد سازی با حکومت جدید.
۴-مساعدت به نیروهای ملی واسلامی مخالف دولت که ایران را پناهگاه خود می دانستند.[۷۱] در آن مقطع سیاست خارجه ایران هم از جانب نیروهای مخالف دولت و هم از جانب حکومت جدید تحت فشار بود. حکومت جدید انتظار داشت جمهوری اسلامی ایران آنان را در سرکوب مخالفین مساعدت کند ومخالفین انتظار داشتند جمهوری اسلامی ایران ضمن حمایت کامل از آنان تمام ارتباطات خود را با حکومت جدید قطع کند.ازطرفی در داخل نیز گروهی به دلایل عقیدتی وایدئولوژیک خواهان این بودن که دستگاه سیاست خارجی ار تباطش را با حکومت جدید قطع کند واز نیروهای مخالف حمایت کند. از طرفی گروه هایی خواهان این بودند که ایران بر اساس حقوق بین الملل عمل کند و ارتباطش را با مخالفان دولت قطع کند. اقدام دیگر ایران تلاش برای گفتگوی مستقیم بین بین رهبران دو طرف درگیر( نوری-رحمان اف) بود و در این میان سعی کرد از وساطت برهان الدین ربانی رئیس جمهور وقت افغانستان استفاده کند.[۷۲]
به دنبال توافقات ایران و روسیه، معاونان وزرای خارجه دو طرف ،برای مذاکره با دولت تاجیکستان به دوشنبه سفر نموده تا مقامات تاجیکستان را برای مذاکره با مخالفان تشویق کنند.با موافقت امام علی رحمان اف ، اولین دور مذاکرات از ۵ تا ۱۹ آوریل ۱۹۹۴درمسکو آغاز شد که دستاورد این مذاکرات این بود که طرفین پذیرفتند که اختلافات خود را از طریق مذاکره حل کنند و در مورد تشکیل کمسیون مشترک مهاجران توافق نمودند..مذاکرات با حضور ناظرینی از ایران ، ازبکستان، روسیه ، افغانستان و قرقیزستان همراه بود.کاهش درگیری و مبادله اسرا با وساطت ایران از دستاورد های این دور بود.[۷۳] در این دور روسای دوطرف ظهور اف وزیرکار دولت و از مخالفان آقا خان لطیفی رئیس نیروهای دمکراتیک شرکت داشتند. دور دوم مذاکرات مذاکرات از ۹ تا ۲۸ ژوئن۱۹۹۴ در تهران برگزار شد. دستاورد آن نیز امضای بیانیه ای مبنی برآتش بس بود ولی مخالفان شرط بر آزادی زندانیان سیاسی خود گذاشتند که بیانیه مورد توافق قرار نگرفت. در این دور علاوه بر نمایندگان دو طرف ،از ایران ،روسیه،افغانستان،پاکستان،سازمان همکاری اروپا و… به عنوان ناظرین صلح حضور داشتند.[۷۴]
ایران برای متقاعد کردن طرفهای درگیر تلاشهای بسیاری انجام داد. در طول چهل ماهی که کار میانجیگری به صلح منجر شود ،ایران با تشکیل ستادی سعی کرد سهم خود را از این بحران مدیریت کند. که چندین دور مذاکره رسمی و مشورتی که در ایران انجام شد. از جمله یک دور مذاکره درسال۱۹۹۴ در سطح سران( عبدالله نوری-رحمان اف).دو دور مذاکره در سطح هیئت ها در سالهای ۱۹۹۴و۱۹۹۷ و دو دور نشست تخصصی در سالهای ۱۹۹۴ و۱۹۹۶٫ در تهران انجام شد. به علاوه بین سران دو طرف درگیر(نوری -رحمان اف) در مشهد ملاقاتی صورت گرفت که مسائل مربوط به اجلاس تهران یعنی میزان سهم هر یک از طرفین در ساختار حکومت، نحوه فعالیت احزاب ولغو قانون منع احزاب و چگونگی تامین امنیت اعضای کمسیون مصالحه ملی مورد بررسی قرار گرفت.در این مذاکرات سه سند پیرامون«نظامنامه کمسیون مصالحه ملی»،بیانیه« محکومیت تروریسم» و«اصلاح پروتکل راجع به کمسیون مصالحه ملی» به امضا رسید.[۷۵] از دیگر اقدامات ایران وعده کمکهای مالی ،صنعتی و… به تاجیکها بود که ایران شرط دادن این کمکها را پایان دادن به جنگ داخلی اعلام کرده بود
طی سالهای جنگ در تاجیکستان ایران تلاشهای موثری برای ایفای نقش برای ایفای نقش موثر به کار برد.در این روند همکاری با گروه های اجتماعی و سیاسی ، در دستور کار قرار گرفت . ایران برای پیشبرد سیاستهای خود سه رویکرد را همزمان اجرا کرد، که شامل موارد زیر بود.
۱- افزایش تماس با رهبران حکومت جدید به منظور اعتمادسازی،شفافیت در روابط و توضیح سیاست میانجیگرانه
۲-حفظ ارتباط با رهبران احزاب و نیروهای اسلامی و دموکرات که به دنبال سقوط حکومت مصالحه در داخل و خارج تاجیکستان آواره شده بودند
۳-مذاکره با مقامات روسیه و سازمان ملل متحد جهت توقف جنگ و یافتن راه حل سیاسی برای منازعه
تاجیکستان[۷۶]
تهران در جنگ داخلی تاجیکستان منافع خود را در ثبات منطقه ای می دید ونه مسائل ایدئولوژیک خود مثل صدور انقلاب اسلامی و دفاع از جنبشهای استقلال طلبانه اسلامی به طوری که بعد از جنگ نیز روابط خود را دولت رحمان اف گسترش داد. ایران با اجرای سیاستی عاری از آثار ایدئولوژیک در قبال تاجیکستان با تاکید بر روابط دولتی وعدم حمایت از گروه های اسلامی به موفقیت زیادی دست یافت. ایران نه تنها هیچ گونه کمک نظامی به نیروهای اسلامی مخالف دولت رحمان اف نکرد، بلکه از ارائه هرگونه حمایت لفظی نیز خودداری کرد. ایران از اینکه درگیری در تاجیکستان را به عنوان یک جدال ایدئولوژیک بین طرفداران استقرار یک دولت جدید اسلامی و حکومت دوران شوروی تعریف کند امتناع ورزید. بلکه جنگ را منسوب به اختلافات منطقهای و رقبای فرقهای تاجیکستان دانست. این رویکرد باعث تنشهایی در روابط این کشور با اسلامگرایان مخالف در تاجیکستان گردید و در پارهای از نشریات ایران،انتقادهایی را برانگیخت .با این وجود،ایران ارتباط خود را با مخالفان اسلامگرا و نیز غیر مذهبی تاجیکستان حفظ کرد. این ارتباطات بعدها ایران را قادر به ایفاینقشی اساسی در پایان بخشیدن به جنگ داخلی تاجیکستان نمود. [۷۷] نتایج و برآورد:
در مسائل مربوط به جنگهای داخلی وبحرانها، اساس میانجیگری درقبال آنها حفظ چارچوبهای مدیریت بحران است. درمناقشات بین المللی باید ماهیت آن را در نظر گرفت ،ماهیت همه بحرانها ثابت نیست.و با توجه به درجه اهمیت،دیدگاه های تصمیم گیرندگان،نقش قدرت های بین المللی،تاثیر بحران در تحولات منطقه ای و موارد دیگر از مواردی است که باعث تفاوت میان بحران ها شده است.از آنجا که درآسیای مرکزی اقوام به صورت ترکیبی در یکدیگر آمیخته شدند و فرایند دولت -ملت سازی مانند اکثر کشورهای جهان سوم ناقص شکل گرفته ، با کوچکترین اختلاف ، به مناقشه بزرگی تبدیل می شود، که این شرایط را برای کشورهایی سعی بر حل این مناقشات دارند سخت می کند.به علاوه به دلیل سیاستهای تفرقه افکنانه روسیه تزاری و حکومت کمونیسم ها مبنی بر فشار بر اقوام برای مهاجرت به کشورهای دیگر و فرستادن قوم دیگر به آن قلمرو، پاکسازی قومی و ایجاد مرزهای مصنوعی دراین کشورها مناقشات افزایش داده و شرایط برای حل بحرانها را سختتر می کند.
بعد نظری تصورات و نقش رهبران نیز در رفتار کشورها موثر واقع شده است. بنابراین از آنجا که این بحران در دوره زمانی دولت سازندگی اتفاق افتاد.رویکرد آقای هاشمی رفسنجانی مبتنی بر تنش زدایی، رفع انزواگرایی،بهبود روابط اقتصادی و سیاسی با همسایگان بود.در نتیجه ایران سعی می کرد، در این بحران و بحران قره باغ ،سیاستی مبتنی بر اعتماد سازی و رفع دیدگاه های ایدئولوژیک و همکاری با کشورها و نهادهای بین المللی را در جهت حل بحرانها در پیش گرفت.
با توجه به این موارد سیاست خارجی ایران در قبال بحران تاجیکستان با توجه به تجربه بدست آورده از میانجیگری در بحران افغانستان و قره باغ، فعالانه و موفقیت آمیز بوده است. دلیل آن نیز.برگزاری ۶دور مذاکره در میان دولت و اتحادیه مخالفین تاجیک ویک دور مذاکره در سطح سران که طی آن بیش از ده سند مهم امضا شد ناشی از همین دیدگاه است که ایران در قبال این بحران واقع گرایانه عمل کرد که همین اقدامات مورد تقدیر سازمان ملل و روسیه قرار گرفت. ولی از طرفی با وجود تلاشهای ایران ، تجربه نشان داد که ایران از ساز کار و ابزار های لازم برای مدیریت بحران برخورد دار نبوده، در نتیحه ایران سعی کرد اقدامات صلح حویانه خود را در راستای ساختارهای چند جانبه وبا همراهی سازمان ملل و سایر بازیگران منطقه مثل روسیه و ازبکستان انجام دهد.
به علاوه حمهوری اسلامی ایران در قبال میانجیگری صلح در تاجیکستان یکسری دست آوردهایی بدست آورد که شامل موارد زیر است
۱-میانجیگری توانست وجهه و اعتبار ایران را در سطح منطقه ای و جهانی افزایش داد.۲-میانجیگری باعث شد ایران مورد توجه کشورها و سازمان های بین المللی قرار گرفت۳-باعث عدم گسترش بحران به کشورهای همسایه شد۴-باعث تحکیم روابط با کشورهای آسیای مرکزی گردید۴-نفوذ ایران را در طرفین درگیر افزایش داد۵-تبلیغات منفی دشمن مبنی بر انزوای ایران را خنثی کرد.[۷۸]
سیاست خارجه ایران در قبال این بحران ضعفهایی نیز داشت که شامل موارد زیر است:
۱-فقدان استراتژی سیاست خارجی جامع که در قالب آن سیاست خارجی ما درتاجیکستان برآن اساس طی شود. برای مثال سیاست خارجه ایران در این جنگ داخلی گاهی جنبه های آرمانی و ارزشی توجه به گروه ها) توجه می شد و گاهی اصول واقع گرایی( ارتباط با دولت)
۲-بی توجهی به ابزارهای اقتصادی برای پیشبرد اصول میانجیگری در ارتباط با این بحران.
۳-کمبود اطلاعات لازم از فرهنگ ومبانی سیاسی حاکم در دولت رحمان اف
۴- اقدامات افراطی برخی گزوهها و مقامات سیاسی در برخورد باجنگ داخلی تاجیکستان.برای مثال برخی اعلام می کردند که ایران بایستی به طور کل ارتباطش را با دولت رحمان اف قطع کند
در کل به نظر می رسد سیاست جمهوری اسلامی ایران در آن مقطع به دلیل شرایط بعد از جنگ تحمیلی و نیاز به کسب اعتبار بین المللی وجهت رفع انزواگرایی در منطقه، با تاکید موقعیت آسیای مرکزی که در دولت سازندگی برآن تاکید می شد، سعی شد در قبال جنگ داخلی تاجیکستان، فارغ از سیاست های ایدئولوژیک، در راستای واقع گرایی، گفتمان ژئوپلیتیک و اهداف ملی صورت گیرد. به نظر می رسد حتی که این سیاست حتی در تقابل با اصل ۱۵۳ قانون اساسی ایران مبنی بر حمایت از جنبشهای آزادی خواهانه و اسلامی تاکید شده بود،قرار گرفت.
فصل چهارم :
سیاست خارجی ج.ا. ایران نسبت به بحران قره باغ
۴-۱- اهمیت قفقاز :
منطقه قفقاز به دلیل شرایط خاص جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک، مسائل سیاسی ، نظامی از نقاط بحران خیز و در عین حال مهم جهان محسوب می شود و موضوع امنیت در این منطقه برای کشورهای پیرامونی قدرتهای بزرگ حائز اهمیت فراوان است.
وزن استراتژیک منطقه ای مبتنی بر چن عامل است.۱-بی ثباتی منطقه ای که باعث شده قفقاز مستعد منازعات و درگیریها باشد.۲-رادیکالیسم مذهبی و قومی که نقطه برخورد تمدنهای اسلامی و مسیحی و میدان فعالیت عناصر افراطی گردیده است.[۷۹] ۳- منابع نفت و گاز و موقعیت استراتژیک سبب حضور قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای در این کشورها گردیده است.
قفقاز از دیرباز به خصوص از زمان تشکیل حکومت صفویه تا حال به عنوان بخش غیر قابل تفکیک محیط امنیتی ایران بوده است.تجاوزات روسها به این منطقه که منجر به قراردادهای گلستان و ترکمنچای شد ؛ نتیجه آن ازبین رفتن تمامیت ارضی ایران و از دست رفتن بخش شمالی ایران که شامل قفقاز امروز است.با فروپاشی شوروی که باعث استقلال سه دولت ارمنستان، آذربایجان و گرجستان در قفقاز جنوبی گردید و مسایل ناشی از استقلال آنها مثل بحرانهای قره باغ، گرجستان و… و سرایت این بحران ها به مرزهای ایران و حضور آمریکا و اسرائیل در مرزهای شمالی ایران ، بر اهمیت این منطقه برای ایران را افزوده است. از طرفی همجواری ایران با این منطقه ، منافع ملی و امنیتی ایران را به طور اجتناب ناپذیری از تحولات امنیتی قفقاز متاثر می سازد. در نتیجه ایفای نقشی موثر درچنین ساختاری ،نیازمند قدرت،برنامه و استراتژی بلند مدت در سطح منطقه ای است.
۴-۲- مقدمه:
درفوریه سال ۱۹۸۸تا مارس ۱۹۹۴ جنگی در منطقه قره باغ اتفاق افتاد که منجر به کشته ، زخمی و آوارگی هزاران نفر از اهالی قره باغ کوهستانی (ارمنی وآذری) گردید.این منطقه که طور رسمی به صورت منطقه خودمختار در ترکیب جمهوری آذربایجان قرار دارد، ولی به دلیل وجود اکثریت قومی ارمنی(حدود۸۰%) مورد پذیرش اهالی ارمنی قره باغ و جمهوری ارمنستان واقع نشد. اکثریت آنها با توجه «حق تعیین سرنوشت ملتها» که هم در قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی بود و هم از اصول مهم حقوق بین الملل، خواهان این بودند که این منطقه به صورت مستقل در آید و یا به ارمنستان الحاق شود.این دیدگاه با مخالفت رهبران شوروی و آذربایجان همراه بود.حکومت مرکزی( مسکو) از طرفی مخالف یکپارچگی این مناطق و خواهان درگیری اقوام تابعه بود ،واز طرف دیگر مخالف هرگونه بی ثباتی منطقه ای بود. در نتیجه سعی می کرد به نوعی بین طرفهای آذری و ارمنی میانجی شود و توازن برقرار کند
با فروپاشی شوروی اقدامات خشونت آمیز شدت گرفت و به اشغال منطقه قره باغ و منطقه حائل بین ارمنستان و قره باغ که همگی در قلمرو آذربایجان بود، توسط ارامنه گردید. که در نهایت با اقدامات میاجیگرایانه سازمانها کشورهای منطقه و فرا منطقه ای مثل سازمان امنیت و وهمکاری اروپا و آمریکا منجر به آتش بس ناقصی در ۱۹۹۴ گردید ، که هیچ کدام از طرفین حاضر به پذیرش شروط مندرج در این طرح آتش بس نیستند. تاکنون به چهار قطعنامه صادر شده توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد آزادی اراضی اشغالی آذربایجان از سوی ارمنستان نیز عمل نشده و تلاشهای دیپلماتیک گروه مینسک که از سوی سازمان امنیت وهمکاری اروپا مامور حل این مناقشه شده است، ظرف قریب دو دهه اخیر به نتیجه ای نینجامیده است این بحران که از اوایل دهه ۹۰ بین دو قوم و دو کشور آذربایجان و ارمنستان اتفاق افتاد،علاوه بر تاثیر گذاری بر تحولات داخلی دو کشور درگیر( تغییر دولتها و رئیس جمهورهای دو طرف)، موجب شکل گیری مناسبات جدید منطقه ای و فرا منطقه ای( قطب بندی کشورهای منطقه ای) نیز گردیده ، که این نشان از اهمیت این منطقه و تاثیری که بر کشورهای منطقه از جمله ایران می گذارد ، دارد . به دلیل نزدیکی وهمسایگی جغرافیایی ایران با این منطقه تاثیری که بر امنیت و تمامیت ارضی ایران می گذارد و اشتراکات قومی و مذهبی که ایران با آذری ها دارد و همچنین وجود اقلیت ارامنه ای که در ایران وجود دارد وتاثیر لابی ارامنه که می تواند در سطح جهانی برای ایجاد کند، به نظر می رسد ایران نمی توانست نسبت محیط پیرامونی خود در این بحران بی تفاوت باشد. در این فصل سعی می شود که ابتدا به بررسی جامع این بحران و مواضع سازمان ها و قدرتهای دیگر و سپس به اقدامات، مواضع و سیاست های جمهوری اسلامی ایران در قبال بحران ناگورنو-قره باغ پرداخته شود
۱- تاریخچه بحران:
بحران قره باغ مانند دیگر بحران های قفقاز ریشه در تاریخ بیش صد ساله به ویژه بعد از روی کار آمدن بلشویک ها بر می گردد. جنگهای بین ایران و روسیه و عثمانیها با روسیه سبب شد ،ارامنه بسیاری از ایران و ترکیه به قفقاز مهاجرت کردند و از آن زمان به تدریج در اراضی خاننشینهای مسلمان قفقاز جنوبی ساکن شدند .از طرفی روسیه سعی داشت در جنوب با اسکان ارامنه و گسترش پیروان مسیحی و در شمال با کوچ قزاقان و دیگر روسها بر قفقاز سیطره داشته باشد. [۸۰] روسها پس از تصرف تغییرات زیادی در منطقه اجرا کردند و برای نفوذ بهتر در این منطقه عناصر مسیحی را در بین مسلمانان جای دادند . به طوری که طی ۲ سال ۵۰ هزار نفر ارمنی در خاک قره باغ اسکان داده شدند.[۸۱] با فروپاشی روسیه تزاری وکه با شکل گیری جمهوری های دمکراتیک قفقاز (۱۹۱۸-۱۹۲۰)،همراه بود، با حمله عثمانی ها به منطقه و محاصره قره باغ ،توافق نامه ای بین ارمنستان و آذربایجان مبنی بر خودمختاری قره باغ امضا رسید. ولی این توافق نامه مورد قبول هیچ کدام از طرفین قرار نگرفت و منجر به درگیری شد . در اوایل دهه ۲۰ جنگی بین اهالی قره باغ (باکمک ارمنستان) با آذربایجان درگرفت که سرانجام منجر به ورود ارتش سرخ به منطقه شد، که در نهایت در سال۱۹۲۱ از طرف مسکو قره باغ و نخجوان رسما جز قلمرو آذربایجان و در ۱۹۲۳ قره باغ را به عنوان ولایت خودمختار قلمداد شد .[۸۲] در واقع ،تصمیم الحاق قره باغ به جمهوری آذربایجان شوروی در سال ۱۹۲۱ توسط دفتر سیاسی حزب کمونیست روسیه در قفقاز ، بدون رای گیری میان اعضاء دفتر و تحت فشار استالین که کمیسر خلق های شوروی بود ، اتخاذ شد و از مردمان قره باغ هیچ نظر سنجی صورت نگرفت.[۸۳] از آنجا که مرزهای جمهوری های شوروی سابق مرزهای بین المللی نبودند و معاهده بین المللی امضا نشده بود، در نتیجه تعیین حدود جمهوری ها بر اساس تقسیمات اداری شوروی ودر جهت برآوردن برنامه های مناطق ۱۸ گانه اقتصادی که قفقاز جز آنها بود، شکل گرفت.[۸۴] این مساله برای سازمانها و کشورها از لحاظ حقوقی برای تعیین حاکمیت هریک از طرفین مشکل ایجاد می کرد. در سال ۱۹۵۷ به دلیل افزایش صلاحیت جمهوریها در زمینه اجرایی و قانون گزاری و افزایش اختیارات شورای وزیران باعث تشدید احساسات ملی در مناطق به ویژه قره باغ شد. اهالی قره باغ بر بر تداوم اعمال سیاست تبعیض و تجاوز آذربایجانی ها علیه ارامنه اعتراض کردند. در این شکوائیه از خروشچف خواسته شده بود تصمیمی جهت الحاق منطقه قره باغ به جمهوری ارمنستان گیرد .[۸۵] در اواخر دهه ۷۰م در راستای الحاق قره باغ به ارمنستان؛آنها دست به سیاستی زدند مبنی بر تغییرترکیب جمعیتی آنجا(از اکثریتی آذری به اکثریتی ارمنی) بود ودر اجرای آن مهاجرت ارامنه به سوی قره باغ آغاز شد و ایجاد با ارعاب آذریهای قره باغ، آنها را مجبور به مهاجرت آذربایجان کردند.[۸۶]
در سال ۱۹۸۸که با روی کار آمدن گورباچوف وسیاست های «پروستریکا» و «گلاسنوست»همراه بود،ارامنه این این منطقه نسبت به وضع تبعیض آمیز بین بومیان ارمنی باآذریها مثل گسترش فرهنگ و زبان آذری،جذب ادارات، بی توجهی نیروهای امدادی به آسیب دیدگان ارمنی در زلزله ۱۹۸۸ گلایه داشتند. با ارسال طوماری به حکومت مرکزی و باکو خواستار الحاق قره باغ به ارمنستان شدند ولی این درخواست آنها از جانب مسکو و باکو رد شد. درحالی که مردم قره باغ از راه های قانونی و مسالمت آمیز درصدد پی گیری حقوق خود بودند و هیچ اقدام مسلحانه ای انجام نداده بودند ، قتل عام ارمنیان در شهرهای مختلف آذربایجان شوروی آغاز شد که اوج آن ها کشتار ده ها ارمنی غیر نظامی در فوریه ۱۹۸۸ در شهر ” سومگاییت “ در حومه باکو بود .این کشتارها در باکو و گنجه و سایر شهرهای آذربایجان شوروی نیز ادامه یافت . در روز ۲۷ فوریه ۱۹۸۸ گروه های عناصر افراطی جمهوری آذربایجان، در برابر بی تفاوتی نیروهای انتظامی آن جمهوری شروع به قتل عام ارمنیان شهر « سومگاییت » در نزدیکی باکو نمودند در روز ۲۸ فوریه ۱۹۸۸ گروهی از نیروهای انتظامی شوروی وارد شهر سومگاییت شدند اما با مقاومت آشوبگران٬ موفق به این امر نشدند. درنهایت دولت مرکزی شوروی ناگزیر به ارسال نیروهای نظامی بیشتر و اعلام حالت حکومت نظامی برای خاتمه دادن به این قتل عام شد. [۸۷] مجموع این عوامل منجر به این شد که ارمنی های قره باغ علیه دولت آذری دست به شورش بزنند وتبع آن اذربایجان به سرکوب این حرکت ها دست زد. کشته شدن چند معترض، این احساس در میان ارمنیها فراگیر شد که نسل کشی دیگری علیه ارامنه در حال تکرار شدن است. در نتیجه آنها نیز به اقدامات خشونت آمیز دست زدند.آنها از همان سال ۱۹۸۸ به کمک دولت ارمنستان توانستند قره باغ –ناگورنو و هفت شهر اطراف این منطقه را که در تابعیت آذربایجان بود ، اشغال کنند. آنها با تسخیر دالان استراتژیک لاچین که به صورت پلی میان قره باغ با ارمنستان بود، قلمروی به مساحت ۱۶% از خاک آذربایجان بود، جدا سازند و شهرهای جبرائیل، فضولی،کالبچر و… را به تصرف خود در آورند. در این دوران کل منطقه قره باغ کوهستانی به جز دو شهر شوشا و کوچالی به کلی از خاک آذربایجان جدا شد. [۸۸] اقدام ارمنی ها در تصرف دالان لاچین سبب شد، وزیر خارجه ناحیه نخجوان از ترس اشغال نخجوان توسط ارمنستان از ترکیه تقاضای ارسال تجهیزات نظامی کند. با فروپاشی شوروی و استقلال این دو جمهوری به حرکت ارامنه قره باغ شتاب بخشید.به نحوی که اهالی قره باغ در ۱۰ دسامبر ۱۹۹۱ اعلام استقلال کردند، درحالی که نمایندگان آذری پارلمان این جلسه را تحریم کردند.[۸۹] با فروپاشی شوروی و استقلال آذربایجان و ارمنستان، درگیریها شدت گرفت چون اولا آنها از تابعیت مسکو خارج شدند و اذربایجان حمایت مسکو را از دست داد ،ثانیا حمایت های مالی و نظامی دولت ارمستان از آنها بیشتر شد. از زمان استقلال (۱۹۹۱) تا زمان آتش بس نیز شهرهای کوچالی و شوشا نیز به تصرف ارامنه درآمد. که در نهایت در ماه می ۱۹۹۴ بر اساس توافقات گروه مینسک(سازمان همکاری و امنیت اروپا) که کشورهای آمریکا، روسیه و فرانسه رهبری آن را به عهده داشتند،آتش بس بین طرفین برقرار شد.
۲-موقعیت ژئوپلیتیک قره باغ
منطقه قره باغ کوهستانی در جنوب شرقی کوههای قفقاز واقع شده است، یک واژه روسی است که در زبان روسی «ناگورنو» به معنای کوهستان است .[۹۰] و با مساحت ۴۴۰۰ کیلومتر ۵/۱ از مساحت کل آذربایجان را تشکیل می دهد.از لحاظ جمعیتی بیش ۸۰% منطقه ارمنی و ۱۸% آذری زبان هستند.مرکز این منطقه خان کندی(آذری) یا استپانکرت(ارمنی) است و شوشا،هدروت،عسکران از شهرهای مهم این منطقه اند.[۹۱] منطقهای تاریخی در قفقازی جنوبی و همسایگی شمال غرب ایران در سرزمین جمهوری آذربایجان و در شرق ارمنستان واقع شده است.
این سرزمین باستانی به دو پاره جلگه ای (سفلی) و کوهستانی (علیا) تقسیم شده است. بخش سفلی در شمال واقع شده که شهر گنجه مرکز آن است و قسمت کوهستانی آن با عنوان رسمی «استان خودفرمان قره باغ کوهستانی» شناخته می شود.قسمت کوهستانی تقریباً ۵/۱۲ درصد کل سرزمین ۴۳۸۸ کیلومتری قره باغ را دربرگرفته است [۹۲].از لحاظ جمعیتی بیشتر ارمنی ها در قسمت کوهستانی قره باغ قرار دارند و اغلب آذری ها در قسمت جلگه ای و پست این منطقه قرار دارند .
۳-اهمیت قره باغ:
منطقه قره باغ به دلیل مسائل ژئوپلیتیک، استراتژیک بسیار اهمیت دارد.قرار گرفتن در میان دو قوم آذری و ارمنی از یک طرف مذاهب اسلام و مسیحیت ارتودکس از طرف دیگر ازاهمیت برخوردار است. هم چنین حائلی میان جهان ترک با غیر ترک واقع شده .این منطقه برای آذربایجان از لحاظ ژئوپلیتیک، محدب بودن مرزهای آذربایجان به طرف ارمنستان است.این شکل مرز آذربایجان را در مقابل ارمنی ها آسیب پذیر می کند. درواقع مرزهای دو کشور در این منطقه از بدترین نوع مرزها محسوب می شود.[۹۳]
از لحاظ موقعیت مکانی قره باغ کوهستانی در شمال رود ارس و از جنوب به ایران تسلط دارد که همچون سدی در مقابل نفوذ نظامی جنوب می باشد. از طرف شرق می تواند همچون دیده بانی در مقابل آذربایجان، دریای خزر و آسیای مرکزی باشد و از طرف غرب از طریق دالان لاچین با ارمنستان و در نتیجه با گرجستان و دریای سیاه ارتباط پیدا میکند.[۹۴] از طرفی به گفته یکی از کارشناسان، قره باغ از ویژگیهای یک منطقه استراتژیک برخوردار نیست ،چون اگر از اهمیت برخوردار بود، این بحران به سرعت شرایط ثبات برمی گشت و قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای نسبت به حل این مناقشه اقدامات جدی تری می کردند. از نظر ایشان قره باغ بیشتر شباهت به منطقه کشمیر در میان هند و پاکستان دارد و در هر دو منطقه رهبران این کشورها تعجیلی در حل بحران ندارند[۹۵] با اینکه این بحران همزمان بود با بحران کویت؛ولی اقدامات بین المللی نسبت به این دو بحران متفاوت بود.درحالی که بحران کویت به دلیل به دلیل وجود منابع انرژی و منافعی که قدرت های بزرگ از آن سهم می بردند، در عرض چند روز با حمله نظامی نیروهای ائتلافی به رهبری آمریکا حل شد، ولی بحران قره باغ به دلیل عدم وجود این منابع و فقدان یک موقعیت ترانزیتی موثر در طی سالها حل نشده است.
با این حال بحران قره باغ اهمیت بسیاری برای ج.ا.ایران داشته و دارد.قره باغ نزدیکترین بحران منطقه ای نسبت به مرزهای ایران است و به طور مستقیم امنیت و تمامیت ارضی و مرزی ایران را تحت تاثیر قرار می دهد. به طوری که در اوج درگیری ها در سال۱۹۹۴ یک فروند هواپیما ایرانی با۲۲ سرنشین به هنگام عبور از مرزهای ارمسنتان مورد اصابت موشکهای ارمنی قرار می گیرد.به علاوه ایران نزدیکترین کشور به به این منطقه بحران خیز در میان کشورهای منطقه است. در اثر جنگ قره باغ ۲۰ درصد از خاک آذربایجان اشغال شد و ۱۲۰ کیلومتر از مرزهای بین ایران با آذربایجان در اختیار ارامنه قره باغ قرار گرفت .[۹۶] از یک طرف ایران با با آذریهای قره باغ اشتراکات قومی و مذهبی دارد، واز طرفی دیگر ارامنه نیز در ایران سکونت دارند ولابی ارامنه تاثیر مفیدی می تواند در مجامع بین المللی برای ایران داشته باشد.
۴-علل و عوامل بحران:
عوامل مختلفی در ایجاد بحرانهای منطقه ای موثر اند. در قبال بحران قره باغ نیز عواملی مثل ریشه های تاریخی ،تضاد فرهنگی و قومی، وجود گروه های افراطی در دو کشور، دخالتهای خارجی و..
۴-۳- ریشه های تاریخی: