۱- مدح نبوی در مفهوم خاص به شعری اطلاق می شود که پیامبر (ص) در محور آن قرار گرفته باشد و زندگی و اوصاف و کرامات او در متن شعر آمده باشد و در معنای عام تر شعری است که در آن مواعظ و مکارم اخلاق بسیار است و اغلب متأثر از قرآن و حدیث می باشد.
۲- عهد نبوت اولین بستر و نشأت مدایح نبوی شناخته شده است و چون پیامبر(ص) دعوت خود را آشکار ساخت میان او وقریش آتش خصومت زبانه کشید و شاعران قریش در اشعارشان پیامبر(ص) و دینش را به استهزا می کشیدند بنابراین جمعی از اصحاب پیامبر (ص) هم بر معارضه با آنان برخاستند و در اشعارشان به ذکر مناقب پیامبر(ص) می پرداختند.
۳- مدح نبوی در عصر نبوت به دنیای شعر و هنر پا نهاد و گام های اولیه اش را به سمت رشد و کمال برداشت و در آن زمان شاعران با انگیزه های متفاوتی به مدح پیامبر (ص) می پرداختند. بنابراین از آن زمان مدایح نبوی بسیاری به جا مانده است در دوره اموی گرد نسیان بر چهره مدایح نبوی نشست و تحول قابل توجهی نیافت در این دوره حزب های سیاسی گوناگونی به وجود آمدند که اگر شعرای احزاب و جریان های سیاسی پیامبر(ص) را مدح می کردند به صورت جدلی و برای رسیدن به اغراض گروهی بوده است.
۴- مدایح نبوی در عصر عباسی به سبب شرایط نامناسب داخلی و سیاسی و وضع نابسامان اقتصادی پیشرفت چشمگیری نداشت و مدایح نبوی در این دوره کاسب کارانه بوده است و فقط تعداد اندکی از مدایح به چشم می خورند که از عشق و اخلاص حقیقی به پیامبر (ص) روئیده اند.
عکس مرتبط با اقتصاد
۵- با توجه به تحقیقاتی که اینجانب انجام داده ام به نظر می آید که شعرای عصر عباسی در اشعارشان بیشتر به سروری پیامبر (ص) بر کل کائنات و به اصل و نسب ایشان اشاره کرده اند.
و با توجه به شرایط داخلی و سیاسی شعرای شیعه در آن زمان بیشتر در اشعارشان به وصیت پیامبر(ص) در غدیرخم و برتری خاندان ایشان اشاره کرده اند.
۱-۵- اهداف تحقیق
هدف از انتخاب این موضوع مورد بحث در این پژوهش ابتدا علاقه مندی این بنده حقیر بوده است به جهت خدمتگزاری به آستان مقدس پیامبر گرامی اسلام (ص) که شاید از این ره بتوان، توشه ای هر چند اندک، ذخیره آخرت بنمایم. و سپس بررسی وضعیت مدیحه سرایی و اهمیت مدایح نبوی در دورانی که ورود اقوام مختلف از جمله ایرانی و ترکی و … باعث ضعف حکومت عباسی و از بین رفتن فرهنگ عباسیان شده بود، در زمانی که اکثر شاعران به دریافت صله و جوایز و عطایای مادی، بیشتر به مدح حاکمان و سلاطین وقت می پرداختند.
یکی دیگر از اهداف این تحقیق پی بردن به میزان گرایش شاعران به مناقب پیامبر (ص) و معجزات ایشان، صفات خلقی حضرت و … بوده واینکه به کدام مسئله بیشتر یا کمتر از بقیه پرداخته اند.
یکی دیگر از اهداف این تحقیق معرفی مداحان ناشناخته نبوی بوده است تا شاید توانسته باشم اندکی از حقوق معنوی این شاعران را به جا آورده باشم.
۱-۶- پیشینه تحقیق
کارهای زیادی در زمینه مدح پیامبر (ص) دیده شده است اما تاکنون کسی با این عنوان کاری را ارائه نداده است. از جمله پژوهش هایی که اینجانب در زمینه مدح پیامبر(ص) دیده ام یکی مدح پیامبر(ص) در عصر معاصر بوده و دیگری مدح پیامبر (ص) در عصر ممالیک بوده است که این دو موضوع توسط دانشجویان دانشگاه آزاد گرمسار مورد بررسی قرار گرفته اند و همچنین مقاله های زیادی در این زمینه در منابع اینترنتی وجود دارد که همه اینها توانستند راهنمایی برای من در کار تحقیقاتی ام باشند و اما مدح پیامبر (ص) در شعر شعرای عصر عباسی موضوعی است که بنده بر آن شدم تا آن را مورد بررسی قرار دهم تا شاید این پژوهش مقدمه ای برای ادامه این نوع بررسی ها و پژوهش ها در سطح بسیار وسیع تر باشد.
۱-۷- روش کار تحقیق
اینجانب در ابتدا برای جمع آوری اطلاعات به کتاب خانه های ملی و مجلس مراجعه کرده و کتاب های مربوط به موضوع را مطالعه کرده و سپس فیش برداری نموده و بعد مطالب را دسته بندی کرده و همچنین مطالبی را از اینترنت استخراج نمودم و در آخر آنها را پاکنویس کردم. در این پژوهش با توجه به موضوع پایان نامه ای برای بیان اشعار به کتاب های مرجع مراجعه نموده ام و در آن اشعار، لغات و ترکیبات دشوار را که گاه در آثار شاعران دیده می شد توضیح داده و در حد توان، به آیات و اخبار، اشاراتی نموده ام.
فصل دوم
بررسی اوضاع
سیاسی
اجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
اقتصادی
دینی
فرهنگی
ادبی
عصر عباسی
خلاصه فصل دوم
حکومت عباسیان در سال ۱۳۲ هـ با همکاری عموم ایرانیان و نژادهای غیر عربی (شعوبیه) تأسیس شد در این دوران پایتخت از دمشق به بغداد در حدود ایران منتقل شد و تعداد زیادی از ایرانیان (موالی) عهده دار مسئولیت های مهم دولتی شدند و عرب اعتبار خود را از دست داد. ایرانیان به گسترش فرهنگ و تمدن خود پرداختند و تأثیری عمیق در اعراب بخشیدند.
محیط اجتماعی آن عصر به خاطر دخول عناصر گوناگون چندان صورت عربی نداشت زیرا هر یک از این عناصر را اخلاق و اعتقاداتی بود که این آمیختگی فرهنگی سبب شد که فساد اخلاقی در جامعه شایع گردد از جمله مجالس بزم و شراب و عیاشی و اختیار کردن کنیزکان ماه پیکر.
یکی از مشخصات این عصر آزادی افکار و عقاید بود زیرا جامعه مرکب از ملت های مختلف بود که هر یک دین و عقیدتی خاص خود را داشت و همچنین آزادی مذهب که مخالف جمود دین اسلام بود اعلام شد.
محیط فرهنگی از مهمترین عوامل نهضت عباسی بود زیرا خلفا حرکت های علمی را تقویت می کردند و در این دوره سه گونه فرهنگ به وجود داشت که در ادبیات سخت مؤثر افتاد از جمله فرهنگ اسلامی، فرهنگ یونانی و شرقی که ظهور صنعت نقل و ترجمه از مهمترین راه های ورود علوم قدیم به قلمرو عباسی و انتشار این فرهنگ ها به سرتاسر جهان اسلام بود این عوامل جدیدی که پدید آمده بود سبب شد که در ادب تحولی به وجود آید زیرا ادبیات هر عصر به منزله آیینه تمام نمای آن عصر است که شیوه تفکر و اوضاع احوال آن عصر در آن منعکس می شود در این دوران ادبیات بسیار ترقی کرد زیرا آزادی ادبی وسیعی نصیب ادبا و شعراء گردید آنها در ادب نوآوری کردند یعنی فنون و اغراض جدیدی را داخل کردند که ادب عربی قبل از آن به آنها الفت نداشته است.
تمام عوامل سیاسی و اجتماعی و عوامل دیگر باعث شد که نثر در آن دوره در زمینه هایی از قبیل تألیف و ترجمه و مقالات و مقامات توسعه پیدا کند. و شعر از آرامش بادیه به غوغای شهرها قدم بگذارد.
شاعران در آن دوره در تمام اغراض شعری اشعاری را می سرودند اما بیش از همه به مدایح سرایی روی آوردند زیرا مدیحه راه امرار معاش آنها بود.
مقدمه:
بررسی کامل تر، دقیق تر و ایجاد شناخت بهتر برای هر جریان فکری و یا توجیه خاص و دقیق به حالات هر انسانی، نیازمند کسب اطلاعات دقیق تر و آگاهی در زمینه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محیط زندگی آن شخص است. بنابر، این ضرورت برای بررسی مدایح پیامبر(ص) در عصر عباسی، در این بخش نگاهی گذرا به حالات کلی عصر عباسی خواهیم افکند.
۲-۱- اوضاع سیاسی در عصر عباسی
عصر عباسی یعنی همان عصر طلایی و اسلامی که مسلمانان در آن با عمران و آبادی به مالکیتی بی سابقه دست یافتند و هنرهای اسلامی و ادبیات در آن عصر شکوفا گردید و علوم کشورهای خارجی ترجمه شد، رشد فکری گسترش یافت و زمینه برای بحث و تفکر آماده گردید.[۱]
این دوران پنج قرن به طول کشید (۱۳۲هـ تا ۶۵۶هـ). این عصر شامل دو دوره است یکی دوره رفعت و شکوفایی است که قرن دوم و سوم را در بر می گیرد و دیگری عصر تفرقه و سختی ونیز تثبیت و توقف است که آثارش از زمان مأمون (۱۹۸تا ۲۱۸ هجری) و سپاهیان ترک او پدیدار گردید و سپس در عصر متوکل (۲۳۳ تا ۲۴۷هجری) آغاز شد وتا پایان کار عباسیان ادامه یافت.[۲]
مورخان عصر عباسی را بر اساس تحولات اوضاع سیاسی و اجتماعی، به دو دوره تقسیم کرده اند که عبارتند از: عباسی اول و عباسی دوم.
دوره عباسی اول (۱۳۲ تا ۲۴۷هـ) که با نفوذ ایرانیان همراه است و از آنجا که ایرانیان صاحبان تمدن بودند، تمدنشان با تمدن عرب درآمیخت و باعث پیشرفت عباسیان در دوره ی اول گردید اما آنچه که به عصر عباسی دوم (۲۴۷هـ تا ۶۵۶هـ) چیره گردید نفوذ ترکانی بود که خلیفه «معتصم» آنان را به دربار خلافت آورده بود، و ترکان که دور از علم و تمدن و از قبایلی خوفناک و ترسناک بودند، توانستند بر خلافت چیره گردند و به همین دلیل اوضاع کشور رکود پیدا کرد و در نهایت به سقوط آن منجر شد.[۳]
۲-۱-۱ بررسی عملکرد خلفا در عصر عباسی
در عصر عباسی اول عباسیان از طریق دعوت پنهانی امام هاشمی که وعده ی آزادی ایرانی و غیر ایرانی را از ظلم بنی امیه و برقراری بین عرب و غیر عرب را در تمامی زمینه های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی می داد توانستند بر پایه خلافت چیره شوند بنابراین امام هاشمی به شهر خراسان رفت چرا که خراسان از بارزترین شهرها در مخالفت با امویان بود و از مشهورترین طلایه داران عباسی از جمله «ابو مسلم خراسانی» در این شهر بودند که توانستند از عشق و محبت مردم نسبت به اهل بیت(ع) استفاده کرده و تحت شعار «الرضا من آل بیت» هدف ما کسب رضایت اهل بیت است، حکومت را از آن خود کنند.[۴] بدین ترتیب تاریخ سیاسی عصر عباسی به سال( ۱۳۲هـ) با سقوط بنی امیه در شام وقیام بنی عباس در کوفه آغاز گردید.[۵] عباسیون به عباس بن عبدالمطلب فرزند هاشم، فرزند عبد مناف قریشی منسوب می شوند او عموی رسول اکرم(ص) بوده و از بزرگترین مردان بنی هاشم از نظر موقعیت و جایگاه محسوب می شود.[۶] عباسیون به دلیل خویشاوندی با پیامبر(ص) خود را سایه خدا روی زمین می خواندند و خلافت و رهبری مسلمانان را بعد از پیامبر(ص) حق مسلم خویش می دانستند چنین ادعایی را می توان از سخنرانی«ابوالعباس سفّاح» نخستین خلیفه عباسی در مسجد کوفه به هنگام بیعت مردم با او و یا سخنان«ابو جعفر منصور» در عرفه که گفته بود«ای مردم من سلطان خدا روی زمین هستم» استنتاج نمود.[۷]
«ابوالعباس سفّاح» مردی بسیار خونریز بود او امویان را آنچنان تحت پیگرد قرار داده بود که می خواست اثری از آنان در پهنه گیتی باقی نماند.[۸] و پس از مرگش برادرش «ابو جعفر منصور» را جانشین خود قرار داد و منصور در سال )۱۳۶ه) به خلافت رسید. اگر چه اولین خلیفه عباسی«سفّاح» بود ولی باید«ابو جعفر» را موسس حقیقی خاندان عباسی نامید زیرا او اولین کسی بود که برای اداره امور کشور قوانینی را مرتب کرد و پایداری این سلسله نتیجه حسن و تدبیر و دوراندیشی این خلیفه بود.[۹]
منصور در سال(۱۴۵ه) بغداد را بنا نهاد و آنجا را پایتخت خود قرار داد این شهر به ایران نزدیک بود بنابراین نفوذ ایرانیان در دربار خلافت عباسی زیاد شد.[۱۰] بعد از منصور پسرش مهدی در سال (۱۵۷هـ) به خلافت نشست در این دوره نفوذ ایرانیان نیز به دربار بسیار بود و بسیاری از کارهای مهم دولتی بر عهده ایرانیان بود. در عهد «مهدی» تمدن شکوفا گشت و در دربار وی بسیاری از علما و شعرا زندگی می کردند.[۱۱] پس از مهدی فرزندانش هادی در سال(۱۶۹هـ) و هارون الرشید در سال(۱۷۰هـ) به خلافت رسیدند. رشید یکی از بزرگترین فرمانروایان تاریخ اسلام است و از نظر عقل و هوش هیچ یک از خلفا به پای او نمی رسیدند.[۱۲] در آن زمان که نفوذ ایرانیان به دربار زیاد شده بود و وزارت عباسیان به دست برمکیان افتاده بود، رشید به سال (۱۷۸هـ) برمکیان را از میان برداشت در نتیجه مردم از تمدن ایرانی که آداب عربها را تحت الشعاع قرار داده بود روی برتافتند و در ایام هارون علوم و آداب و هیبت حکومت گسترش یافت تا آنجا که عصر هارون الرشید اوج تمدن و شکوه ادب عباسیان شمرده می شود. بعد از هارون سه پسرش امین و مأمون و معتصم به خلافت رسیدند.[۱۳]
امین نخستین کارش گرفتن مقام ولیعهدی از برادرش مأمون و سپردن آن به برادرش بود اما امین نیز در سال(۱۹۸هـ) به دست برادرش به قتل رسید و مأمون رسماً به خلافت رسید. خلافت مامون با نفوذ ایرانیان که از قوم و خویش مادرش بودند همراه بود و مادر ایرانی او سبب شد تا ایرانی ها در سیاست و امور دولت نفوذ و حتی در فرهنگ آن دوره تاثیر بسزایی داشته باشند.[۱۴] تا آنجا که «سلیمان بن عبدالمالک»می گوید:
عَجِبتُ لِهوء لاء الأعاجم مَلکوا اَلفَ سَنَهَ فَلَم یَحتاجوا الینا ساعَهً
ومَلکنا مَأه سَنَه لم نَستَغنِ عَنهُم ساعَهًً[۱۵]
از ایرانیان تعجب می کنم که هزاران سال حکومت کردند و یک سال محتاج ما عربها نبودند در صورتیکه ما در دوران حکومت صد ساله ی خود یک ساعت از پشتیبانی آنها بی نیاز نبوده ایم.
بعد از مأمون«معتصم» در سال (۲۱۸هـ) به خلافت رسید این بار دربار حکومت محل تاخت و تاز ترکها شد. مادر معتصم ترک بود و معتصم سامرا که مرکز لشگر ترکها بود را پایتخت قرار داد و نفوذ ترکها روز به روز بیشتر شد بعد از معتصم دو فرزندش «الواثق بالله» و«متوکل» به خلافت رسیدند در این دوران قدرت ترکها از قبل نیز بیشتر شده و هر کار که می خواستند انجام می دادند و هر که را می خواستند به قتل می رساندند و سر انجام در سال(۲۴۷هـ) خود متوکل را نیز به قتل رساندند. از عهد متوکل دوره آغاز عباسی دوم می باشد که در این دوره خلافت عباسی تنها یک حکومت ظاهری شد و خلفا به هیچ وجه قدرت و نفوذ واقعی نداشتند.[۱۶] بعد از متوکل فرزندش (منتصر) به جای او نشست. ترکان با تحریک منتصر دو فرزند دیگر متوکل (معتز و مؤید) را از ولایت عهدی خلع کردند و این زمان، زمان اوج ترکان در دربار عباسی بود و به همین دلیل این دوران را «عصر ترکی» می نامند.
در این زمان خلفای بسیاری روی کار آمدند ولی در تمام این مدت اداره حکومت در دست ترکان بود این دوران، دوران انحلال حکومت عباسی بود که در نهایت با مرگ«مستعصم» آخرین خلیفه عباسی و حمله ی«هلاکو خان مغول» در سا ل(۶۵۶ه) حکومت عباسیان به پایان رسید.
۲-۲- اوضاع اجتماعی در عصر عباسی
تحولات عظیمی که در عصر عباسی در ممالک اسلامی رخ داد تاثیر شگفت انگیزی در زندگی اجتماعی و اوضاع عمومی عالم داشت.[۱۷] در این دوران ورود عناصر گوناگون ایرانی، سریانی، رومی و بربر در حکومت که هر کدام عادات و اخلاق و اعتقادات خاص خود را داشتند سبب دگرگونی هایی در محیط شدند در واقع آمیختگی عناصر گوناگون سبب انحطاط اخلاقی در جامعه شد.[۱۸] این دگرگونی اجتماعی عرب از زمانی آغاز شد که عربها با غیر عربها معاشر شدند و از تمدن مادی و فکری ملل دیگر اقتباس کردند و حتی در عقاید دینی بحث و جدل پیش آمد. ازدواج با غیر عرب در سبک طعام و لباس و آداب و معاشرت عرب تأثیر فراوانی گذاشت. نسل جدید هم برعکس جامعه اموی که قوم عرب را برترین قوم می دانستند، اعتقاد داشتند که عرب در هیچ چیز بر دیگران برتری ندارند و این برابری بین عرب و غیر عرب که( شعوبیه) نامیده می شوند یکسان است.[۱۹]
در این دوره درآمد و دارایی دولت به گونه ای عجیب و حیرت آور فزونی یافت.[۲۰] اما این مال و دارایی حکومت صرف عیش و نوش حکام می گردید و آنان هیچ حقی برای قشر ضعیف و تهیدست جامعه قائل نبودند و حاضر نبودند هیج مسئولیتی در قبال آنان بپذیرند.[۲۱]
در حکومت عباسی طبقه ای تأثیر عمیقی در زندگی اجتماعی جدید گذاشت این طبقه جاریه ها بودند که در اصطلاح یعنی«کنیزک».[۲۲] عربها به تقلید از ملتهای پیشین نیز به خرید و فروش کنیزکان دست زدند و آنان را از کشور های بیگانه بلاد اسلامی می آوردند حال آنکه دین اسلام همواره در صدد بود تا با وسائل مختلف کنیزکان را آزاد سازد.[۲۳] نگهداری کنیزان در میان خانه در میان اکثر خلفا و دولتمردان نیز رایج بود و این عامل مهمی در سقوط اخلاقی جامعه ی آن عصر به شمار می رفت.
در عصر عباسی تولید انواع شراب و مجالس شراب خواری رواج بسیاری یافته بود.[۲۴]
مجالس شراب آن دوره را نیز که مجالس عیش و نوش بودند را نباید از یاد برد زیرا خلفا و وزرا عابدان روز بودند اما شبانگاهان مجالس زن و شرابشان رونق ویژه ای داشت.[۲۵] و گاهی نیز شعر و ادبیات در خدمت چنین مجالسی به کار گرفته می شد و در چنین مجالسی از شاعران می خواستند برایشان شعر بسرایند تا از آنچه خورده و نوشیده اند لذت بیشتری ببرند.[۲۶]
در این عصر متقاضیان تمدن راه افراط را پیمودند و مجالس لهو و لعب و بازی و عیش و نوش در بین آنها رواج بسیاری یافت.[۲۷] و در نهایت باید گفت که شاید هیچ یک از جوامع عرب همانند جامعه ی عباسی لهو و لعب به خود ندیده است چرا که مردم تا بناگوش در تمدن مادی ایرانیان و غنا و میگساری آنان فرو رفته بودند و همین امر سبب شده بود که فساد اخلاقی در این دوره به وفور به چشم آید.[۲۸]
و اما ویژگیهای خوب این عصر، توجه به دانشمندان و شاعران بود به عبارتی در این عصر دانشمندان و شاعران و خوانندگان و موسیقی دانان، طرفداران فراوانی پیدا کرده بودند، و غالباً امرا و بزرگان آنها را برای هم نشینی با خود برمی گزیدند و آنها را از مزایای بسیاری بهره مند می ساختند.
و از ویژگیهای دیگر این عصر رواج بازیهای مختلفی چون، شطرنج و مسابقات اسب دوانی و شکار بود که خلفا و امرا بیش از هر تفریحی شکار را می پسندیدند و همین امر مردم را به تربیت بازهای شکاری و سگان تشویق می کرد.[۲۹]
۲-۲-۱- گروه های مختلف مردم یا طبقات اجتماعی آن عصر
طبقات اجتماعی این دوره را می توان به سه گروه تقسیم کرد: طبقه ی اول«طبقه ی علیا» نامیده می شوند که شامل خلفا و وزیران و فرماندهان هستند که سر دسته ی این گروه خلفا بودند آنها مالیاتها و خراج ها را از اقصا نقاط کشور کسب کرده و همه را صرف درآمد های گزاف و رفاه خود می کردند. دسته دوم «طبقه وسطی» نامیده می شوند شامل افراد و فرقه های متفاوتی می باشند که در رأس آنها علمای زبان عربی و فقه و تفسیر و حدیث قرار دارند. که از دستگاه خلافت، درآمد هنگفتی را گرفته و در راه رفاه و آسایش خود آن را خرج می کردند، معلمان نیز جزء این دسته بودند ولی تمامی معلمان از رفاه برخوردار نبودند و این رفاه تنها شامل مربیانی می شد که فرزندان خلفا و امرا را درس می دادند. شاعران نیز جزء این دسته از مردم بودند و شاعران هم نیز فقط آن دسته که در دربار خلفا بودند و مدح خلفا را می کردند در رفاه بودند. هم چنین صنعت گران و تولید کنندگان جزء این دسته هستند. دسته سوم که «طبقه ی عامه» نامیده می شوند و قشر رعیت و مستضعف جامعه را تشکیل می دهند آنها کارگزارانی بودند که بسیار زحمت می کشیدند اما این نتیجه و دسترنج هرگز خود این گروه و دسته را بهره مند نمی ساخت آنان همواره در فقر و تنگدستی به سر می بردند و طبقه ی مرفه جامعه دسترنج این زحمت کشان را به غارت و تاراج می بردند.[۳۰]
۲-۳- اوضاع اقتصادی
جغرافیای طبیعی هر کشوری در رونق اقتصادی آن کشور نقش بسزائی دارد.عراق نیز به خاطر وجود دجله و فرات و سرزمین های حاصلخیز و پر برکت از رونق اقتصادی ویژه ای برخوردار بود. و از زمان های قدیم شاهد تمدنهای مختلفی چون ایرانی، آشوری، سریانی و …. بود. بغداد نیز در ساحل غربی رودخانه ی دجله و فرات از چنان وضعیتی برخوردار بود که ابو جعفر منصور خلیفه ی عباسی درباره ی آن گفته بود: «این محل برای آنکه لشگرگاه شود خیلی مناسب است این رودخانه دجله است و گویی هیچ مانعی، بین ما و چین وجود ندارد. و از جزیره و سرزمین های اطراف آنها هر چه بخواهیم می آوریم و از این طرف رودخانه فرات است و از راه آن هر چه بخواهیم از سرزمین شام و رقه و اطراف آنها خواهیم آورد»[۳۱]. این موقعیت جغرافیایی و اقتصادی مناسب و توجه خلفای عباسی، به پیشرفت و شکوفایی اقتصادی کمک کرد.
و در اوایل عصر عباسی اقتصاد نیز شکوفا شد که زندگی پر تجمل این روزگار مؤید این مطلب می باشد. قبل از این توسعه اقتصادی، تنها ایرانیان و مسیحیان و یهودیان به امر تجارت و زراعت می پرداختند. اما رشد فکری و فرهنگی باعث شد که مسلمانان به فعالیتهای اقتصادی، روی بیاورند.[۳۲]
و بغداد به خاطر چنین وضعیتی پس از مدت کوتاه، بندرگاه مهم و عظیم تجارت هند و مرکز بازرگانی آن روزگار شد.[۳۳] روی هم رفته بغداد در دوره ی عباسی شهری تمام عیار بود. شهری که خطیب بغدادی در توصیف آن گفته است: «شهر بغداد در جلالت و فخامت و کثرت علما و بزرگان و تمایز خواص و عوام از یکدیگر و وسعت اطراف، خانه ها، جنگ گاه ها، دروازه ها، بازارها، مساجد و حمام ها و … در همه ی جهان همانندی ندارد».[۳۴]
طبیعی است که وجود بازارها و مهمانسرا ها در بغداد آن زمان دال بر رونق اقتصادی این شهر بود.[۳۵]
بازرگانان مسلمان شخصاً برای تجارت به اطراف دنیا می رفتند و از هند یاقوت الماس و از بحرین مروارید و از کوفه دستمال های حریر و از شیراز انواع عبا و از خراسان انواع فرش و پرده و از بخارا انواع قالیچه و از شام انواع ظرفهای شیشه ای و بلورین به سوی بغداد می آوردند.[۳۶]
و در نهایت می توان گفت جامعه ی اسلامی در خلال قرن دوم هجری به نحوی تحول یافت که بازرگانی از مهمترین ارکان زندگی اقتصادی گردید و مقام اول را در تجارت جهانی کسب کرد. این رشد تحت تأثیر چند عامل رخ داد من جمله: پیشرفت در تمدن که جامعه ی عباسی بدان دست یافته بود، مظاهر شکوه و رفاه موجود در آن، گسترش قلمرو دولت و استقرار آن، و توسعه ی راه های ارتباطی زمینی و دریایی.
و از آثار نهضت بازرگانی پیدایش اسلوبی در معاملات مالی که به این نهضت بزرگ امکان می داد تا ثروتها را بین شرق و غرب به جریان اندازد و آن ظهور نظام بانکی بود که به نظام اقتصادی عصر عباسی کمک شایانی کرد.
نهضت بازرگانی و نظام بانکی اثری بزرگ بر سرمایه گذاری های لازم در بخش صنعت جهت تولید داشت علاوه بر این طبقه ای ثروتمند ایجاد گردید که این خود به گسترش طبقه ی کارگر و نهضت صنعتی کمک داد.[۳۷]
البته علاوه بر کار تجارت و بازرگانی، کشاورزی نیز توسعه پیدا کرد و بغداد و مصر و خراسان از حاصلخیزترین مناطق آن زمان به شمار می آمدند.[۳۸]
۲-۴- اوضاع دینی
به علت تنوع زندگی اجتماعی، رفاه و آسایش عده ای، فقر و نداری عده ای دیگر، عبادت و اطاعت عده ای و به لهو لعب پرداختن جمعی دیگر از مردم، کشور را در معرض ضعف و سستی قرار داده بود و زمینه را برای فعّالیتهای جمعیتهای سری و همچنین فعّالیتهای مذاهب گوناگون فراهم ساخت که اغراض اجتماعی را با مفاهیم دینی درهم می آمیختند و رنج و درد مردم فقیر را با دعوت به برابری فرو می نشاندند.[۳۹] یکی از مشخصه های این عصر آزادی افکار و عقاید بود. زیرا جامعه مرکب از ملتهای مختلف بود که هر یک دینی و عقیدتی خاص خود داشت و مسلمانان که خود به فرقه هایی تقسیم شده بودند و مسیحیان که چند گروه بودند و یهودیان و صائبان و زردشتیان و مانویان که هر یک برای خود راهی در پیش گرفته بود.[۴۰] به طوری که مذهب شیعه با دسته های مختلف و معتزله با طوایف متعدد و اهل سنت با اختلاف اقوال و انواع علوم جدید و طوایف ادیان دیگر مبادی و آرای دین خود را عرضه می داشتند بنابراین جماعتی به پا خاستند و با شکاکان در دین و هواپرستان در جامعه مبارزه کردند و مردم را به زندگی اسلامی با اخلاق و مبادی و اصولش دعوت کردند که از آن جمله حنابله بودند که انقلاب بزرگی را در بغداد برای مبارزه با هواپرستی و بی دینی به راه انداختند.[۴۱]