تیتریاکاها[۲۴۶]
تیتریه اوپهنیشد
مهاناراینا اوپهنیشد
کته ها[۲۴۷]
کته اوپه نیشد
ناقص[۲۴۸]
شوتاشوتره اوپه نیشد
میتری یانیه ها[۲۴۹]
میتری یانیه
ب. سفید
واجسنیین ها[۲۵۰]
بریهد آریانیکه
ایشه اوپه نیشد
۴- اوپه نیشدهای اتهروهوده
این نمونه با اوپهنیشدهای متعددی که در اتهروه وده پذیرفته شده است، متفاوت است. این امر که تعدادی از آن اوپهنیشدها، ریشه های باورهاشان به شونک یا پیپلاده یا حتی همچون برهما اوپهنیشد به هر دو آنها میرسد؛ درست است و نه فقط رسالهها بلکه مجموعههای کاملی از اوپهنیشدهایی که به شونک و پیپلاده نسبت داده شده و مطابق با سنت، این آموزهها توسط ناراینه و کلوبروک انتقال یافته است. اما اختلافهای درون این گزارشها، و نیز شرایطی که اوپهنیشدهای به کلی متفاوت آموزههایشان را به این بنیانگذاران شاکها اتهروهوده ارجاع میدهند، این احتمال را مطرح می کند که در این ضمائم کوچک اختیاری، نامهای مشهور دوران کهن را خواهیم دید. درست همانگونه که دیگر اتهروه ودهها ریشه های باورشان را به آموزههای یَجنَوَلکهیه، انگیرسها یا اتهرونها یا حتی برهمارودره و پرجاپتی میرسانند. علاوه براین، این اسامی در اتهروهاوپهنیشدها (جدای از معدود استثناهای شک برانگیز مثل ماندوکیه[۲۵۱]، جابالا[۲۵۲]، پاینگله[۲۵۳]، شونک[۲۵۴]) مثل اوپهنیشدها سه ودای کهن، براساس اسامی مکاتب ودایی شکل نگرفتند، بلکه تا حدودی هم از محتویات آنها و هم از شرایط اتفاقی نشئت گرفتهاند. این امر نشان میدهد که در اتهروه وده نباید انتظار یافتن متون عقیدتی مکاتب مشخص ودایی را داشته باشیم. بسیاری از نشانهها(یی که از این پس بیشتر راجع به آنها خواهیم گفت) ناظر بر این امر هستند که ایده مهم و اصلی اوپهنیشدها یعنی آموزه آتمن “روح آتمن” به مثابه جهان تحول یافته و با روح یکی دانسته می شود و به همین منوال، هر چند این نشانه از براهمنهایی چون یَجنَوَلکهیه ناشی شده اما با این حال در زمانهای اولیه آنها را مورد اقبال طبقه کشتریهها مییابیم، نه در میان براهمنهایی که بعدها این مناسک را برای خود وضع کردند. این آموزهها صرفاً هنگامی که براهمنهها آنها را برای خود انتخاب کردند با آیینهای هماهنگ با تفاسیر عقیدتی درهم تنیده شدند. در چنین شرایطی این امکان به وجود آمد که آموزه آتمن خارج از این مکاتب ادامه داده شود، البته بعد از اینکه در اختیار مکاتب ودههای سه گانه کهن قرار گرفت، و بنابراین به مرور زمان نوشتههای در مقایسه با اوپهنیشدهای ریگ، سامه و یجور وده و درست همانند سمهیتا اتهروه وده با سمهیتاهاشان منتشر شده و دست کم تا حدی سالم برجای ماندند. در زمانهای اولیه، انواع متفاوتی از سرودههای وارد در سمهیتاهایی که سیاق متنشان بسیار متأخرتر از وده های سه گانه کهن بوده و تا حدودی بواسطه آنها تحقیر شده بودند را مییابیم. حال، دوباره این اتهروه وده بود که آغوشش را به روی این زادههای متأخر گشوده و ثمره پژوهشهای مربوط به روح آتمن را رد کرد؛ و پیامد این بلند نظری هم این بود که به مرور زمان هر چیزی در قالب یک اوپهنیشد یا متون عرفانی نمایان شدند. خواه این متون عرفانی صرفاً بیان آگاهی فلسفی و دینی انجمنهای محدود باشد، یا خواه حتی بیان آگاهی فلسفی و دینی یک متفکر فردی، که برای اتهروهوده یا گردآورندگان متأخر آن معتبر بوده و بیهیچ درنگ و تأملی در آن گنجانیده شده بود. این ترتیب و قاعده با متنی مفروض در مجموعه شکلهای متفاوت آشکار می شود؛ تا آنجا که میتوان مشاهده کرد، این تنها نشانهای از مشروعیت و رسمی بودن آن است. در پرتو این اصل در ترجمه ۶۰ اوپهنیشد همه این متونی را که به نظر میرسد با تائید عام مواجه شده اند، جمعآوری کردهایم. برای جزئیات اضافی هم به مقدمه اتهروهاوپهنیشد مراجعه کنید. ما در اینجا برای بررسی اجمالی مهمترین این اوپهنیشدها آنها را در پنج دسته طبقه بندی کرده و نام میبریم:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
اوپهنیشدهایی که کاملاً به مکتب ودانته تعلق دارند
این اوپهنیشدها در اصل به نظریه ودانته وفادار باقی مانده بودند بدون اینکه تأثیری بیشتر از آنچیزی داشته باشند که قبلاً در مورد اوپهنیشدهای قدیمیتر در گسترش یوگا، سنیاسه و نمادهای شیوایی شاهد بودیم؛ این اوپهنیشدها عبارتند از: موندکه[۲۵۵]، پرَشنه[۲۵۶]، ماندوکیه[۲۵۷](با کاریکا)؛ گَربَهه[۲۵۸]، پرانا اگنی هوترم[۲۵۹]، پیندا[۲۶۰]، آتمَ[۲۶۱]، سروپنیشت سار[۲۶۲]، گارودَ[۲۶۳].
یوگه اوپهنیشدها
این اوپهنیشدها غالباً و منحصراً از منظر مکتب ودانته درک و فهم آتمن را از طریق یوگه و بوسیله تکرار هجای اوم مطرح کرده اند. برهماویدا[۲۶۴]، کشوریکا[۲۶۵]، چولیکا[۲۶۶]، نادَبیندو[۲۶۷]، برهمابیندو[۲۶۸]، امریتَ بیندو[۲۶۹]، دهیرانَبیندو[۲۷۰]، تِجُبیندو[۲۷۱]، شیکها[۲۷۲]، یوگَ تَتو[۲۷۳]، هَمیسَ[۲۷۴].
اوپهنیشدهای سنیاسه
معمولاً این اوپهنیشدها یک جانبه و مغرضانه بوده و زندگی سنیاسینها را به عنوان موضوع عملی تعالیم اوپهنیشد توصیه و توصیف می کنند. برهمه[۲۷۵]، سنیاسه[۲۷۶]، آرونیه[۲۷۷]، کنته شروتی[۲۷۸]، پرمهمیسا[۲۷۹]، جاباله[۲۸۰]، آشرمه[۲۸۱].
اوپهنیشدهای شیوایی
این اوپهنیشدهای نیایش همگانی شیوا (ایشانه[۲۸۲]، مهشوره[۲۸۳]، مهادوه[۲۸۴]) را به مثابه تجلی آتمن شرح میدهند. اتهروه شیرَها[۲۸۵]، اتهروه شیکها[۲۸۶]، نی لَرودره[۲۸۷]، کالاگنی رودره[۲۸۸]، کَیوَلیه[۲۸۹].
اوپهنیشدهای ویشنویی
این اوپهنیشدها نیز به همان ترتیب اوپهنیشدهای شیوایی، ویشنو(ناراینه[۲۹۰]، نریسمیه[۲۹۱]) را در مفهوم تعالیم اوپهنیشدی شرح می دهند و اوتارههای متعدد او را به مثابه تجلیات آتمن تلقی می کنند. مها[۲۹۲]، ناراینه[۲۹۳]، آتمه بودا[۲۹۴]، نریسیمه پوروَتاپَنیه[۲۹۵]، نریسیمه اوتَرَتاپَنیه[۲۹۶]، رامَ پوروَتاپَنیه[۲۹۷]، رام اوتَرَتاپَنیه[۲۹۸]
۵ـ در بیان معنای اصطلاح اوپهنیشد
طبق نظر شنکره اوپهنیشدها به این دلیل نامیده شده اند که«از بین برنده» جهل ذاتیاند و یا «رهنمون کننده» به سوی برهمناند. جدای از این تفاسیر که نه طبق مبانی واژه شناختی و نه بر طبق حقیقتاند؛ اصطلاح اوپهنیشد معمولاً توسط نویسندگان هندی با کلمه(رهسیم)[۲۹۹] توضیح داده شده است؛(یعنی«باطنی، رمزی»[۳۰۰]). به عنوان مثال بدینگونه در نریسیمه ۸ (یکی از اوتاره های ویشنو- نیمه انسان و نیمه شیر)، به جای شکل نخستین و معمول اصطلاح، ایتی اوپهنیشد چهار مرتبه پشت سر هم به صورت ایتی رهسیم گفته شده است.(به عنوان مثال همانگونه در تیتریه ۳ و ۲؛ مهانار ۶۲.۶۳.۶۴یافت شده است)؛ هم چنین در عبارات کهنتر جایی که ذکری از متون اوپهنیشد به میان آورده شده است تعابیری همچون: تعالیم پنهانی[۳۰۱]، برترین رموز[۳۰۲]، آنچه پنهان در اوپهنیشد است [۳۰۳]و عقیده باطنی[۳۰۴] مورد استفاده قرار گرفتهاند. در نتیجه کوشش برای ذکر کردن حالت رمزگونه آموزههای پیچیده به آسانی مورد سوء تعبیر قرار گرفته است؛ و این امر مثالهای بیشماری حتی در غرب دارد. در مواجه با این پرسش که چرا او با حواریانش به زبان مثال صحبت می کند، عیسی جواب میدهد که: «دانستن اسرار ملکوت آسمان به شما عطا شده است».[۳۰۵] پیتاگوراس هم شاگردانش را به سکوت راز آمیز ملزم میدارد. این گفته نیز از هراکلیتوس بر جای مانده است که: بازی با کلمات یا نماد. [۳۰۶] افلاطون نیز از هنر نوشتن ایراد میگرفت به این دلیل که [۳۰۷] و شوپنهاور هم بعنوان شرط اولیه از خوانندگانش میخواهد که با دشواریهای فلسفه کانت دست و پنجه نرم کنند. همین احساس در هشداری که بارها و بارها در اوپهنیشد تکرار شده است نیز القاء می شود که نباید عقاید مسلم به شاگردان نااهل انتقال داده شود. در آیتریه آریانکه ۳٫۲٫۶٫۹ آمده است که: «این مجموعه دانشها(مطابق با معنی نهفته در آن یعنی تعالیم باطنی) را معلم نباید به هر که شاگردش[۳۰۸] نیست یعنی کسی که یکسال در خانه او زندگی نکرده و قصد ندارد که یک معلم شود انتقال دهد. در چاندوگیه نیز در بند ۳٫۱۱٫۵ آمده است: «بنابراین پدر در مقام برهمن فقط به پسر ارشدش و نه کس دیگر، هر که میخواهد باشد، می تواند آن را انتقال دهد». در بریهد بند ۶٫۳٫۱۲ نیز آمده است: «این (نوشیدنی مخلوط یعنی منته[۳۰۹] و اجرای آیین آن) را نباید به کسی جز پسر و شاگردش اطلاع دهد». در شوتاشوتره بند ۶٫۲۲ هم آمده است که: «(این راز متعالی) را نباید به هر که آرام نیست و هر کسی غیر از پسر و شاگرد داد». در موندکیه بند ۳٫۲٫۱۱ نیز چنین آمده است: »نباید این را بخواند هر که نذر را انجام نداده است». در میتریه بند ۶٫۲۹ آمده است: «این سر عظیم را نباید به آنکه پسر و شاگرد نیست و هنوز به آرامش نرسیده انتقال داد». در نرسیمه[۳۱۰] بند ۱٫۳ آمده است: «اما اگر یک زن یا شودره[۳۱۱] قانون سویتری[۳۱۲] یعنی قانون لاکشمی[۳۱۳] ،پرَنوَ [۳۱۴]، را بیاموزد، او و همه بعد از مرگ به عالم پایین میروند{دوزخ} و نباید اجازه داد که این قانون به چنین افرادی یاد داده شود، و اگر هرکسی این آموزه را به آنها انتقال دهد آنها و معلمشان بعد از مرگ به عالم پایین میروند». در رامپ بند ۸۴ نیز آمده است: «نباید آن را به مردم عادی بدهند». همین توضیح درباره این ویژگی قابل توجه در اوپهنیشدها تکرار شده است، یعنی اینکه آموزگار حاضرنشود که این تعالیم را به شاگردی که به او نزدیک شده یاد دهد البته تا زمانی که بهواسطه پافشاری در کوشش به استاد ثابت کند که شایستگی بهرهمندی و فراگیری این تعالیم را دارد. بهترین مثال برای این نمونه نچیتکاس[۳۱۵] است، در کته اوپهنیشد بند ۱٫۲۰ آمده است که خدای مرگ دستورالعملهای مورد تقاضاشان درباره ماهیت روح و سرنوشت آن را هنگامی به او عطا کرد که مرد جوان مرتباً همه سوء قصدهایی را میخواست او را از خواستهاش منحرف کند را خنثی کرد. ایندره[۳۱۶] هم با پرَتَردَنَ [۳۱۷]، ریکوا[۳۱۸] با جانشروتی[۳۱۹]، سیتکامه[۳۲۰] با اوپه کوسالا[۳۲۱]، پروانه[۳۲۲] با آرونی[۳۲۳]، پرجاپتی[۳۲۴] با ایندره و دیو[۳۲۵]، یَجنَوَلکهیه[۳۲۶] با جناکه[۳۲۷]، شاکاینه[۳۲۸] با بریهدرته [۳۲۹]، با روشی مشابه همین رفتار می کنند.
از تمام این تعالیم این به دست می آید که تمایل عمومی پیشینیان و طبقهای که اوپهنیشدها را به وجود آورد در راستای حفظ محتویات باطنی از از اشخاص نااهل بود و اینکه نویسندگان در توضیح واژه «اوپهنیشد» از اصطلاح«رمزی»، توجیه شده بودند و در نگاه نخست فهمیدن این نکته آسان نیست که چگونه اصطلاح اوپهنیشد برای دلالت بر «معنای رمزی، تعالیم رمزی، رمزی» به ذهن خطور کرده است.
اصطلاح اوپهنیشد به عنوان یک اسم می تواند از ریشه «Sad» به معنای«نشستن» مشتق شده باشد، که فقط بر«نشستن» اشاره دارد، هم چنین به عنوان یک حرف اضافه Uap (به معنای نزدیک) در تناقض با اصطلاحات Parishad، Samsad (انجمن، مجلس) بر معنای «نشست راز آمیز و پنهان» اشاره دارد، همچنین باید فرض بگیریم که نام اوپهنیشد برای«نشست راز آمیز» استفاده میشده است، و درگذر زمان«نشست» براین معنا یعنی«تعالیم رمزی» اشاره داشته است. درست همانگونه در زبان آلمانی اصطلاح« College» از مفهوم«جمع»[۳۳۰] برای مفهوم اصلی تعالیم گرفته شده است، برای اینکه در چنین تعابیری، « College از کلمه colligere به collect» معنای اصلی«خواندن، شنیدن، … ، سخنرانی» بهکلی فراموش شده است؛ همانگونه که در مورد اوپهنیشدها مفهوم اصلی«نشست» فراموش شده است. مثالیهایی از این نوع رایج و متداول هستند، به عنوان مثال از ارسطو یا از اپتیکوس دیگر بر سخنرانیهای «محاورات» دلالت نمی کند بلکه بر تألیفات مکتوب اشاره دارد. مطابق تفسیری که اولدنبرگ بیان کرده است، اصطلاح اوپهنیشد درست همانند اصطلاح«اوپاسنا»[۳۳۱] بوده و در اصل به معنای «ستایش» میباشد؛ به عبارت دیگر یعنی تأمل از روی احترام نسبت به برهمن و آتمن. هر چند این نظر شایسته توجه است، اما ایرادهای زیر نیز به آن وارد است:
۱ـ هرچند مطابق با کاربرد رایج، اصطلاح as +Upa، به معنای «نشستن در حضور کسی یا چیزی(در هنگام ستایش)» و sad +upa، (در اوپهنیشد اصطلاح sad +ni + upaوجود ندارد) به معنای «نشستن شخص در حضور کسی(برای آموزش و تعلیم)» هستند؛ اما بایستی خوب دقت کرد که این دو اصطلاح با یکدیگر تفاوت دارند. هر چند در متون کهنتر نیز کاربرد زبانشناسی این دو به دقت معین نشده است اما در عین حال در اوپهنیشدها (برای هدف آموزش)، upa+ as، همیشه در معنای «پرستیدن» به کار رفته است و هرگز در معنای «روی آوردن به منظور تعلیم و آموزش» به کار نرفته است و اصطلاح + sad upa، همیشه در معنای «روی آوردن به منظور تعلیم و آموزش» به کار رفته است و هیچگاه در معنای «پرستیدن» به کار نرفته است. دلیل برای موضوع شکل گیری اسم اوپهنیشد نه از ریشه sad Upa+ بلکه از ریشه غیر رایج sad +ni + upa شاید صرفاً این بود که اسم upasad قبلاً برای مراسم شناخته شده قربانی سومه[۳۳۲] برگزیده شده بود.
۲ـ به رغم اینکه بارها به پرستش برهمن یا آتمن به ویژه تحت نمادهای مشخصی چون منس[۳۳۳]، پرانه[۳۳۴] و … اشاره شده است، اما با اینحال و به معنای دقیق کلمه، آتمن شبیه خدایان، موضوع پرستش نیست، بلکه موضوعی برای شناخت است. در کنه اوپهنیشد بند ۱٫۴ آمده است: «تو باید او را به مثابه برهمن بشناسی نه اینکه او پرستیده شود[۳۳۵]». در چاندوگیه بند ۸٫۷٫۱ هم آمده است: «خود (آتمن) … که شخص باید آن را جستجو کند، و تلاش کند که آن را بفهمد» و در بریهد اوپهنیشد هم در بند ۲٫۴٫۵ آمده است که: «ای میتریه، در حقیقت خود باید دیده شود، شنیده شود، فهمیده شود و برآن تفکر شود» و … . همچنین در دو فقره از اوپهنیشدهایی که اولدنبرگ در استدلال بر پرستش برهمن به آنها استناد می کند، در حقیقت به اشتباه میگوید، بریهد اوپهنیشد بند ۲٫۱ است که در آنجا «گارگیه پرستش این یا آن را بهعنوان برهما بیان می کند» تا در نهایت شاه پرسش و پاسخ را با این کلمات «با همه اینها هنوز نشناخته است»[۳۳۶]پایان میدهد. پس از آن شاه این تعلیم درباره شخصی که در خواب عمیق است را نقل کرده و با این کلمات حرفش را تمام می کند «سر آن یا اوپهنیشد آن» (نام باطنی، نه پرستش) الحقیقه الحقیقه» است، یعنی ذاتی که حکایت از همه موجودات محسوس دارد. و موضوعی که در بریهد اوپهنیشد ۱٫۴ بر آن تکیه شده این است که نه خدایان بلکه این آتمن است که بایستی به تنهایی پرستیده شود؛ و از این گفته صرفاً گفتگوی جدلی بر علیه پرستش خدایان شناخته می شود نه تقاضای «پرستش آتمن» چنان که گویی آتمن فقط یک خدا بود. از این رو این کلمه صرفاً برای خدایان قابل کاربرد است و برای آتمن فقط از سوگما[۳۳۷] استفاده شده است و دلیل آن هم در آنچه که در ادامه می آید یافت می شود، هنگامی که در بریهد بند ۱٫۴٫۱۰ گفته شده است: «او، کسی که الوهیت دیگری را میپرستد و میگوید، او یکی و من دیگری هستم، این شخص فرزانه نیست». هر چند بدون چنین مفهومی از آتمن به عنوان «او یکی است و من دیگری» که در اینجا نهی شده است، پرستش به کلی غیر قابل تصور است، اما در مورد شناخت بلاواسطه و شهودی اینگونه نیست.