توسعه دانشکده هایی برای دانش آموزان کم درآمد وارائه تسهیلات برای آنها
7- بالابردن سطح استانداردها وپیشرفت در زمینه آموزش ویادگیری
8-تأکید برتربیت-شهروند مناسب که در بازارتجارت جهانی رقابت موفقیتآمیز داشته باشند.
9-تعهد به عقاید دمکراتیزم وآزادیهای فردی وتوجه به تنوع جمعیت
10-دستیابی یکسان به آموزش عمومی برای گروه های اقلیت ومعلولیت (بنیسی، 1384)
4-2-4 مقاطع آموزشی:
آمریکا دارای ایالتهای بسیاری است که هر ایالتی مجاز است در قلمرو آموزش وپرورش برحسب نیازها وخواسته های مردم خویش عمل نماید. بنابراین مقاطع آموزش نیز در ایالتهای مختلف تا حدی متفاوت است (فرجاد، 1373).
ولی بطور کلی وضعیت تحصیلات ابتدایی ومتوسطه در آمریکا تابع طرح 4-8 میباشد بدین ترتیب که مدرسه شامل 8 کلاس ومدرسه متوسطه فقط 4 کلاس دارد وقبل از مدارس کودکستان وجود دارد وقبل از کودکستان نیز مدارسی که آنها را پرورشی مینامند (پور مقدّس پور، 1348). پس از تحصیلات متوسطه کالجها (دانشکدهها) ومدارس حرفهای مختلفی وجود دارد که یک آمریکایی میتواند در آنها تحصیلات خود را ادامه دهد. که دوره تحصیلات در کالج ها 4سال میباشد (فرجاد، 1373).
دوره آموزش ابتدایی در آمریکا هشت سال طول میکشد که عبارت از یک یا دو سال قبل از دبستان که یک سال مخصوص کودکستان وشش یا هفت سال آن ویژه دوره ابتدایی است. بیشتر کودکستانها نیمه وقت هستند وسال اول ابتدایی نیز نیمه وقت است. سن ورود به دبستان شش سالگی است ودوره ابتدایی در 14 سالگی ختم می-شود. هدفهای این دوره شامل: ایجاد مهارت، آشنایی با محیط، ایجاد عادات مطلوب در دانشآموزان، خواندن، نوشتن، حساب کردن، ایجاد عادات مطلوب در دانش آموزان برای ورود به مدرسه متوسطه که معمولاً در سالهای پنج وششم تحصیلات ابتدایی به این مسئله توجه میشود (فرجاد،1373).
این مقطع اجباری بوده وبه صورت رایگان به دانشآموزان ارائه میشود. موضوعات محوری در این دوره شامل: زبان انگلیسی، متون قرائتی، مهارتهای زبانی، آمار، ریاضیات، مطالعاتاجتماعی، تاریخ وعلوم میباشد (دفتر اطلاع رسانی سنجش افکار، بی تا).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
آموزش متوسطه در ایالت مطابق با قوانین سیاستها وتدابیر ایالات وحوزه مدارس محلی بر طبق موادبرنامهدرسی که شامل ریاضی، علوم، زبان انگلیسی، علوم اجتماعی میباشد. سیستم آموزشی در متوسطه واحدی است ودانشآموزان وابسته به علاقه خود، به انتخاب واحدهای مختلف میپردازند. معلمان راهنما در این مورد شاگردان را راهنمایی میکنند. از سال دهم دانشآموزان وضع آینده خود را برای ورود به دانشگاه یا فارغ تحصیلی در پایان دوره متوسطه و اشتغال در بازار کار، پیش بینی میکنند (فرجاد،1373).
«به منظور دموکراتیزه کردن آموزش وپرورش در آمریکا، در حال حاضر اقدامات موثری صورت گرفتهاست که بر این اساس همه دانشآموزان به دبیرستانها را پیدا کرده و-براساس علائق واستعدادهای خود تحصیل مینمودند» (فرجاد،1373: 128).
بررسی سوال سوم پژوهش
4-3 جایگاه ونقش فلسفه تعلیم وتربیت در نظام آموزش وپرورش کشور ژاپن چگونه است ؟
4-3-1فلسفه تعلیم وتربیت و نظام آموزشی ژاپن
پایتخت این کشور توکیو است. زبان این کشور ژاپنی است که از دشوارترین زبانهای دنیا میباشد. در ابتدا حکومت این کشور امپراتوری بود(سرکارانی، 1382). كشور كوچك ژاپن در كنارهی اقیانوس آرام طی چند دههی اخیر توانسته است خود را به عنوان یكی از امپراطوران تكنولوژی، صنعت و اقتصاد به جهان معرفی نماید مسلماً منابع نفت وگاز باعث توسعهی این كشور آتشفشانی و زلزله خیز نشده است بلكه توجه به نیروی انسانی ومدیریت آن، راز توسعهی ژاپن بوده است (مشکی باف،1390).
عکس مرتبط با اقتصاد
برای پی بردن به فلسفه تعلیم وتربیت ژاپن باید به ریشه های تاریخی، سیر تحول ومحتوای فرهنگ آن اشاره نماییم که مورخین معمولاً ادوار تاریخ جدید سیاسی ژاپن را به دوران قبل از رستاخیز میجی[26]یعنی دوران توکوگووا[27](1868-1602 میلادی) ودوران بعد از رستاخیز(سال 1868 میلادی به بعد) تقسیم میکنند (جعفریان، 1373) .
مهمترین دلیل توسعه کشور ژاپن، توجه به تربیت نیروی متخصص واصلاحات در نظام آموزشی است که با حکومت میجی آغاز شد. حکومت میجی در تاریخ ژاپن نقطهی عطفی محسوب می شود. او سیستم آموزشی سنتی ژاپن را تغییر داد وکشور را وارد تحولات عصر تجدد نمود (ناظری، 1388).
در سال 1868 میجی روش دموکراتیک را رواج داد که این روش دو قرن بعد در سراسر دنیا مورد تایید قرار گرفت نظام سیاسی ژاپن که تحت سیستم امپراتوری اداره میشد از این روش حمایت می کرد وساختار نظام آموزشی مدرن ونوگرا ایجاد شد. از وظایف مهم آموزشگران ژاپنی در دهه هایی 1920 و1930، یافتن راهی برای ترویج باور فرهنگ ژاپنی با دانش غرب در بحبوحه توسعه صنعتی کشور بود. کوشش در جهت پایبندی سخت به روح ژاپنی از یک سو وکسب پیگیرانه دانش غربی از سوی دیگر، وایجاد دایره آموزش اجتماعی در سال 1929 در وزارت آموزش وپرورش جهت گسترش اخلاق وروح ملی در عموم مردم بویژه نوجوانان وجوانان، گامی در این جهت محسوب میشد(سایتو و ایمای، 2004).[28] این سیستم در پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 واژگون واز بین رفت وتحت تأثیر قدرت حرفه ای آمریکا قرار گرفت. در آن هنگام موسسه Japanese Diet در3 نوامبر 1946 تصویب شد. نظام دموکراتیک در این دوره در کشور حکمفرما شد ونظام امپراتوری قدرت سیاسی خویش را از دست داد وفقط جایگاه نمادین خود را حفظ نمود. این امر موجب شد که قدرت سیاسی به مردم واگذارشود که این قدرت از سوی موسسهDiet اعمال شد (سایتو وایمای، 2004). از آن پس امپراتور امور کشور را که براساس قانون اساسی تعیین شده بود، اداره میکرد. مجلس بالاترین قدرت در کشور بود که تنها مرجع تدوین قانون محسوب میشد (سرکارانی، 1382).
در چنین فضایی بودکه نظام آموزشی به طور اساسی دوباره سازمان داده شد. اصول دموکراسی قطعاً از آمریکا متأثر شده بود بهطوریکه کارشناسان آموزشی آمریکا در سال 1946 به ریاست جورج دیاستادرد به ژاپن فرستاده شدند وکارشناسان گروه آموزشی که آنها را همراهی میکردند شامل: جورجاس.کانتس وجاندیویی مربی وفیلسوف آموزشی(1978) مورا(1979) وتوشی موشی(1991) بودند( سایتو و ایمای، 2004).
اندیشه تربیتی هیئت اعزامی متاثر از فلسفه دیویی و تعلیم وتربیت پیشرو و همچنین آرمانگرایان نیودیل آمریکایی بود (اُتا، 1978، 79)[29]. مورا (1979) خاطرنشانکرد دموکراسی بر بهرهگیری دیویی از این مکتب دلالت دارد وایدهآل است که همبستگی همگانی یا عمومی میان مردم از طریق تعلیم وتربیت ایجاد شود (همان منبع،584). دموکراسی آیین یا رسم نیست بلکه ابزار مناسبی برای آزاد کردن توانایی فردی است که اجازه میدهد حداکثر توانایی های خود را به نمایش بگذارند. مسئولیتپذیری ماهیت آزادی است. کارشناسان آمریکایی بر این عقیده بودند که دموکراسی کاملا با مذهب تصور میشود، برای جستجو یا طلب زندگی معنوی دموکراسی بر مقام وارزش فردی انسان تأکید دارد. از طرف دیگر به ویژگیهای نوع دوستی که برای همه مشترک است، تاکید دارد ومعتقدند ژاپنیها خود در جهت معنای کامل ارزشهای فردی حرکت میکنند (ماموریت آموزش وپرورش ایالات متحده به ژاپن، 1946)[30].
بر طبق اصول دموکراتیک برابری فرصت آموزشی حق همه افراد یا همگان است بطوری که این مسئله در اساسنامه جدید مطرح شده است. قانون اساسی تعلیم وتربیت در 1947 توسط دولت ژاپن تصویب شد که در آن دستور شاهنشاهی در مورد تعلیم وتربیت در نظر گرفته نشد که براین اساس، قانون اساسی تعلیم وتربیت ناظر بر اصول دموکراتیک گردید که امروزه نیز همین سیستم آموزشی در کشور ژاپن رایج است. فلسفه تعلیم وتربیت در این دوره برپایه دموکراسی باقی مانده اما از نظر آموزشی تغییرات اندکی در این نظام صورت پذیرفته است (سایتو و ایمای، 2004، 584) .[31]
یکی از ویژگیهای این دوره رشد آموزش وپرورش پیشرو بود که بعد از جنگ نیز در ژاپن پدیدهی جدیدی نبود؛ بلکه از پایان جنگ جهانی اول تا اوایل سال 1930 یعنی زمانی که ملیت-گرایی و نظامیگرایی دوباره قدرت خود را به دست آورد، رایج شد. از این رو با زنده شدن پیشرفتگرایی در ژاپن، شماری از پیروان دیویی ومربیان باتجربه کوشش کردند آموزش عملی وتجربی را در آموزش کودکان گسترش دهند (کوبایاشی، 1946)[32] .
مورا میگوید: نهضت دموکراتیک به مدت طولانی دوام نیاورد زیرا آزادی مدارس پیشرفته ژاپن بر اثر کنترل دولتی محدود شد. حال آنکه آموزش وپرورش پیشرفتگرا به عنوان یک مکتب فلسفی قبل از جنگ جهانی دوم به ارث رسیده بود. در این دوره اندیشه های دیویی حکمفرما بود وتعلیم وتربیت بر تجربه کودک (کودکمحوری) تاکید داشت (مورا، 1979)[33].
در اواسط سال 1950 جنگی میان دو کشور کره جنوبی و ژاپن رخ داد که این امر تغییراتی را در نظام آموزشی ژاپن ایجاد نمود. در این دوره اندیشه های دیویی مورد انتقاد بسیارقرارگرفت که این انتقاد غیرمنطقی، بدون هدف وغیرعملی بود. نظام آموزشی، تنزل اخلاقی وعملکرد ضعیف تحصیلی کودکان را مورد انتقاد قرار داد وآموزش وپرورش پیشرو را به تدریج اصلاح نمود (سایتو وایمای، 2004 )[34].
آموزش وپرورش جدید پیشرو به طور ناگهانی پیشرفت کرد اما خیلی تداوم نداشت. به دو دلیل آموزش وپرورش پیشرفتگرا در فلسفه تعلیم وتربیت ژاپن باقی نماند:
1-آموزش وپرورش پیشرفتگرا بعد از جنگ در معرض انتقادهایی از گروه های مختلف فلسفه تعلیم وتربیت قرار گرفت زیرا تعلیم وتربیت پیشرو کودک محور بود وساختار کلاسی را نادیده میگرفت به همین دلیل مورد انتقاد مارکسیست ها که از اصلاح گرایان بودند، قرار گرفت.
2-در نظر گرفتن جنبه ای از پیشرفت تاریخی فلسفه آموزش وپرورش ژاپن بعد از جنگ است و آن هم وارد شدن به ایدئولوژی سیاسی است. این امر نتیجه تمایل اصلاح گرایان ملیگراست که اولین بار سال 1952 زمانی که ژاپن به کمک آمریکا قدرت دوبارهاش را به دست آورد مصرانه توسط حزب محافظه کار مورد تشویق وتایید قرارگرفت. نیاز به بازگشت به آموزش اخلاقی کنفوسیوسی که هسته آموزش مدرسه ای ژاپن قبل از جنگ بود در این دوره احساس گردید (Lbid,P 585 ).
در سال 1955 آموزش اخلاقی به طور قانونی دارای قدرت شد. در سال 1956 سیستم نمایش کتاب درسی به منظور کنترل بر روی محتوی کتب درسی توسط دولت مرکزی معرفی شد. در این مرحله تمرکزگرایی رواج یافت وحتی دولت برنامه ریزی درسی را براساس آن پایهگذاری نمود که این گونه اصلاحات وتغییرات در سیاستها در مباحث فلسفه آموزش وپرورش و تعلیم وتربیت تأثیراتی به جا گذاشت. خصوصا بین وزارت آموزش وپرورش ومعلمان اختلاف به وجود آمد. برگرداندان سیاستهای آموزشی قبلی باعث شد موقعیت معلمان مورد حمایت قرار گیرد. سرانجام در سال 1958 آموزش اخلاقی وارد نظام آموزشی شد(Lbid,P 586 ).
بعد از سال 1960رشد اقتصادی نیرومند زیر نظر حزب محافظه کار به عنوان تغییر اساسی جامعه ژاپن اتخاذ شد وبه هر فرد القا شد که سرمایه آموزشی باید به عنوان سرمایهای برای زندگی گردآوری شودکه این سیستم فلسفی آموزش محور بود.کاماتا میگوید در این سیستم کودکان در مدارس به عنوان محصولی تلقی میشدند که نیازمند کنترل بودند ومعلمان به عنوان کارگران در کارخانه تعلیم وتربیت در نظر گرفته میشدند. این نظام آموزشی مدعی است که پیچیدگی این نظام مربوط به ایدئولوژی ملیگرایی است وسرمایه انسانی مستقیماً به وسیله نیازهای اقتصادی به جلو برده میشود (Lbid,P 586 ).
اوایل 1970نیازهای اقتصادی کاهش یافت ونیاز فردی به تعلیم وتربیت به وجود آمد. مردم از موفقیت علمی اشتیاق یافتند که این امر در نظام آموزشی با آغاز مدرنیزه شدن ژاپن درقرن نوزدهم با هدف برابری اجتماعی ادامه یافت (Lbid,P 587 ) .
با پایین آمدن رشد صعودی اقتصادی، مشکلات آموزشی نیز شروع شد. در اواخر سال 1970 قوانین مدرسه خصوصاً، برای دانش آموزان سختتر گردیده و به واسطه این سختگیری ها، نظام آموزشی آموزش محور گردید.
در سال 1980 مسیر جدیدی بر سیاست آموزشی آغاز شد در سال 1984 شورای آموزشی ادهوک تشکیل شد. آنها عقیده داشتند که آموزش وپرورش تا حد زیادی تحت کنترل دولت است، همچنین برفراهم آوردن فرصتهایآموزشی برابر برای همه کودکان تاکید داشتند. ازطرف دیگر محدودیتهای آموزشی را از بین بردند وکنترل ونظارت دولت را کاهش دادند، خصوصیسازی مورد تشویق قرار گرفته وطرحهای آن به مرحله اجرا درآمد. آنها سیاستهای آموزشی را برای ده سال آینده تعیین نمودند که در نتیجه آن وحدت میان اقتصاد و منافع ملی و نیاز فردی منعکس شد، روندی که تدریجاً از سال 1970 بیشتر آشکار گردید (Lbid,P 589 ).
امروزه آموزش وپرورش هنوز در جستجوی مسیر جدید است. سیاستهای غیرمتمرکز وخصوصی سازی همچنان جریان دارد که این نشان میدهد ژاپن نمونه ای از یک جامعه دموکرات صنعتی است که اکنون در جستجوی آموزش وپرورش به سبک جدید برای افراد میباشد که شایسته جهانی شدن وتحت شعارهای فردگرایی وجهانی شدن، قدرت زندگی کردن وآزادی برای فرصت داشتن وفعالیتهای خلاقانه است. اما این موارد درحد شعار باقی ماند وژاپن به پایینترین سطح موفقیت آموزشی خود رسید به طوری که دانشآموزان دچار افت تحصیلی شدند وآزادی در انتخاب برنامه درسی ومدارس کاهش یافت. این امر نشان میدهد که نظام آموزش وپرورش ژاپن در این دوره به سوی آزادی خواهی (لیبرال) حرکت کرده است (فوجیتا، 2001).
پژوهشگران ژاپنی نظیر موبناساتو و…از روند لیبرال کردن تعلیم وتربیت به عنوان پایگاه ایدئولوژی لیبرالیسم نو که با رقابت وانتخاب آزاد در اقتصاد جهانی ارتباط دارد، انتقاد میکند. این لیبرالیسم در حقیقت افزایش نابرابری وهدایت به سوی طبقاتی کردن بیشتر جامعه است (هیی،1997)[35].
از طرف دیگر تاکید حزب محافظه کار نمایش دادن تقویت آموزش وپرورش اخلاقی میباشد. با توجه به انحطاط اخلاقی جوانان در سال 1997 وزارت آموزش و پرورش برنامهای تحت عنوان تعلیم وتربیت هرت را به سیستم آموزشی واردکرد ودر واقع به فلسفه تربیتی اخلاقی رجوع نمود(کوسگی،1997)[36].
در این راستا در سال 2002 کتاب راهنما برای آموزش اخلاقی معلمان، دانش آموزان ووالدین تهیه شد وتوسط دولت در اختیار مدارس ابتدایی وراهنمایی قرار گرفت. این سیاست محافظهکارانه با درونیسازی فرهنگ همراه گشت که بر هویت فرهنگی وارزشهای سنتی بر ملیتگرایی تاکید دارد. با این وجود جهانی شدن میتواند به عنوان پوشش دفاعی برای مقابله با فرهنگ دمکراسی آمریکایی باشد که حرکتی برای تغییر قانون اساسی آموزش وپرورش میباشد که در ابتدا بعد از جنگ جهانی دوم وبرپایه دموکراسی آمریکایی اجرا شد که اخیراً توسط دانشمندان چپگرا که در بازگشت خودکامهگرایی ونظامیگری ژاپن قبل از جنگ، محافظهکار بودند، سرعت گرفت (تاکاهاشی ومیاک، 2003 ) [37].
روشن است که راز پیشرفت ژاپنیها در آموزش وپرورش، در فلسفه تعلیم وتربیت، اقتصاد ودیگر عرصه ها چند بعدی است. با این حال، درک درست این پدیده بدون توجه به تأثیر ونقش فرهنگی که این پیشرفتها از آن ناشی شده، غیرممکن است.
4-3-2اهداف آموزش وپرورش
هدف آموزش وپرورش در قانون اساسی این کشور چنین آورده شده است: «رشد کامل وتربیت افراد متکی به خود برای جامعهای صلح طلب وآزادمنش که به آزادیهای انسانی ارج نهد وعدالتجو بوده وبرای کارکردن حرمت قایل شوند وعمیق احساس مسئولیت نمایند».
از این رو طبق بند 26 قانون اساسی کشور ژاپن برای هر فرد حق برخورداری از تعلیم وتربیتی در حد استعداد خود، وطبق قانون پیش بینی شده قائل است. هر فرد بدون استثنا به پسران ودخترانی که تحت سرپرستی او قرار دارند، طبق قانون آموزش ابتدایی بدهد. آموزش اجباری رایگان است. (آقازاده، 1381)
طبق این قانون، هدف بنیادی تعلیم وتربیت در عین حال که عبارت از پرورش شخصیت است، همواره پرورش روح وجسم ملت را نیز مدنظر دارد تا دوستدار حقیقت وعدالت بوده به ارزش هر یک از آنها احترام بگذارند؛ برای کار وشخصیت ارزش قائل شوند وهمواره یک روحیه استقلال طلب راهنمای آنها باشد. برای رسیدن به این هدف، قانون کنونی بر تساوی دسترسی به آموزش ومدارس وممنوعیت یک نوع خاص از آموزش سیاسی وآموزش مذهبی در موسسات آموزشی عمومی تکیه میکند. این قانون با در نظرگرفتن تساوی مردم در دسترسی به آموزش، که بسیار مهم میباشد، تبعیض در مسایل نژادی، اعتقادی، موفقیتهای اجتماعی واقتصادی ویا امکانات و شرایط خانوادگی را ممنوع میکند. علاوه بر این، قوانین داخلی آموزشی موسسات آموزشی، قوانین متفاوت دیگر واحکام مربوط به تعلیم وتربیت اصول بنیادی تعلیم وتربیت ژاپن را مشخص میکند (صفوی، 1364).
برنامهی دیگری که مطالعات آن انجام شده وقرار است از سال 2003 در همهی مدارس اجرا شود. بازنگری در برنامههای درسی مدارس است. به نحوی که فرصت لازم برای یادگیری تلفیقی یا مطالعه تلفیقی در برنامههای آموزشی ودرسی مدارس فراهم شود. هدف اساسی این برنامه، برقراری ارتباط مؤثر میان عناصر وموضوعات مختلف برنامهیدرسی در فعالیتهای آموزشی مدارس است. معمولا وبهطور سنتی، در برنامههای آموزشی مدارس، میان موضوعات درسی، دیوار محکمی کشیده شده است وهر مادهیدرسی، صرفنظر از سایر مواد، بهطور مستقل، آموزش داده میشود. تصمیم به بازبینی برنامههای درسی وآموزشی مدارس وفراهم ساختن فرصتهای جدید یادگیری در قالب یادگیری تلفیقی برای دانشآموزان، بیشتر به منظور کوتاهتر ومنعطفترکردن دیوارهای مستحکم میان موضوعات ومواد درسی است (شاوردی، 1385).
در عین حال، به مدارس توصیه شده است که با توجه به موقعیت خود، تا حد ممکن، به این موضوعات توجه داشته باشند: تفاهم وارتباط بین المللی، مهارتهای لازم زندگی در دنیای اطلاعات وارتباطات، مسائل محیط زیست، بهداشت وایمنی فردی واجتماعی، مشارکت دانشآموزان در ادارهی مدرسه، مشکلات فرهنگی واجتماعی جامعه ژاپن و….روش آموزش، بیشتر کاربردی، عینی وتجربی است و کمتر از روشهای معمول سخنرانی، آن هم در فضای کلاس، استفاده میشود. دانشآموزان، فعالانه در فرایند یاددهی- یادگیری مشارکت میکنند وخود در تهیه محتوا، ارائه درس، تجربهی عینی وارزشیابی آن نقش اساسی دارند (شاوردی، 1385).
عکس مرتبط با محیط زیست
نکتهی مهم دیگری که دربارهی سومین اصلاحات آموزشی باید بدان اشاره کرد، حرکت به سوی تمرکززدایی در نظام آموزش و پرورش است. در زمینه اصلاحات، مسؤولان و طراحان برنامههای اصلاحی آموزش و پرورش، بر این باورند که اصلاح کمی و کیفی آموزش و پرورش باید از مقاطع پایینتر تحصیلی آغاز شود، تا بتوان شرایط تحولات را برای مقاطع بالاتر مهیا کرد. آنان بر این نکته تأکید دارند که بازسازی و اصلاح آموزش وپرورش، فرایندی نیست که با یک اقدام ضربتی، آنهم از رأس و قله هرم آموزشی، آغاز شود، بلکه اقدامات اصلاحی متناسب و سنجیده، باید از قاعده هرم آموزشی، یعنی از سطح آموزش قبل از دبستان و تعلیمات ابتدایی، شروع شود، تا بتوان آن را به صورت فرایندی فراگیر پرورش شخصیت انسانی وهمهجانبه به سطوح بالای آموزش(دوره متوسطه وآموزش عالی)هدایت کرد (شاوردی، 1385).
اهداف کلی آموزش وپرورش ژاپن شامل:
پرورش شهروندان سازنده ومسئولیت پذیر
پرورش وحدت ملی ودرک ملیت
حفظ ارزشها، سنتها
مدرنیزه کردن از طریق علوم و تکنولوژی
شایستگی و تساوی در حقوق
آمادگی جهت دنیای کار
آمادگی جهت آموزش بیشتر
توسعه ظرفیت افراد برای مشارکت در امر رفاه عمومی مردم
ترفیع آگاهی، همکاری و-صلح بین المللی(جعفریان، 1373)
4-3-3 اهم سیاستهای آموزشی آموزش وپرورش
1-توسعه همه جانبه شخصیت وپرورش جسمی