در گـنج انـدیـشه را بــاز کـــــــرد زحــکمت دوم را ســرفــراز کــــــرد
(همان :۲۱)
عبد بیگ ضمن اشاره به علاقمندی خود برای پیروی از نظامی که طرز سخن او را تا عرش آسمان بالا می برد ، توضیح می دهد که او اسکندر نامهی خود را در دو قسمت سروده و در هر قسمت نیز توضیحی اضافه می کند که مشتمل بر چه مضامینی است.
« چنین می نماید که امیر خسرو بیشتر در پی این بوده است که اندیشه ها و مسائل مورد نظر خود را به خواننده ارائه کند ، با وجود این کمتر به جنبه های گوناگون زندگی و شخصیّت اسکندر پرداخته است . با وجود این گاهی می توان از برخی ماجراها جنبه هایی از تصویر او را دریافت.»
(رزمجو ، ۱۳۸۰ : ۱۷۸)
عبدی بیگ می گوید امیر خسرو نیز بعد از نظامی به این شیوه روی آورده و البتّه او شیوهی خود را به کار امیر خسرو نزدیک تر می بیند و علاقمندی خود را نیز برای تقلید از کار او که نوعی فهرست نویسی از کار نظامی گنجوی است مخفی نمی کند :
چوخسرو درآمـــد به سحرآوری علـــم گشت در شیوه ی ساحری
ازو یافت معنی جــــــمالی دگر جـمالی دگــر دید و حالــی دگر
سخن را برافــروخت از دل چراغ چـراغی که بخشد فروغش فــراغ
زشمعی که از دل فروزنده کــرد زد آتش به دل های پر سوز و درد
چنان آتش سینه را بـــرفروخت که از آتــش او دل چـرخ سوخت
چـنان نـغمهای داد ساز از ضمیر کـز ان ساز در رقص شد چرخ پیر
گراز من بپرسی زروی حـــساب جز او خمسه را کس نگفته جواب
( عبدی بیگ، ۱۹۷۷ م : ۲۲)
عبدی بیگ ، همچنین در بارهی خردنامه ی اسکندری عبدالرّحمان جامی و نوع تقلیدی که او نیز از کار نظامی انجام داده و سپس تفاوت این کار با اقبال نامه و آیینهی اسکندری امیر خسرو توضیح می دهد و اذعان می دارد که این اثر نسبت به کار و اثر امیرخسرو کاری تازه و در خور توجّه است :
چو جامی به دعوی قلم بر گرفت ازو آتــش اندر قلــم درگــرفـت
ازآن پس که ازدل بر افراخــت آه چو سایه پس از نور خورشید وماه
به امّید آن تا شـــود گنج سنج شــد انــدر طلبـکاری پنج گنج
( همان : ۲۲)
عبدی بیگ بر این باور است که سخن هرچند زیبا و آراسته باشد و چون آب روان بر دل بنشیند ولی چون مکرّر و تکراری باشد ملال آور است . لذا سخنگو باید مضمون تازه بیاورد و از تکرار پرهیز نماید تا سخنش دلپذیر گردد. او این خاصیّت را در شعر جامی می بیند و می گوید :
سخن گــــر چـــه باشد چو آب زلال زتکـــــرار خـیزد غبــــــــار مــلال
چـــــــو افتاد بــــــی آن نگارم خلل تلافیش کـــــردم بنعم البــــــــدل
شدم از دگــــــر بحر گـــــوهر فشان وز آن کـردم ابــرار را سبحه خــوان
وزآن پس بـــه یوسف زلیخا شــتافت کلیــدی که گــم کــرده اش بود یـافت
وزآن پس بــــــه کلـک تصرّف نــظام زلیــلی ومجنــون بـــرآورد نــــام
چـــــــو شد نوبت پنجمین نامــه اش زتــاریخ شــد ســـــرد هنگامـــه اش
بدان نـــــامــه تاریخ کــــمتر نوشت خـــــرد نـامه ها از سکندر نـــــوشت
در حکمت و مـــــوعظت بــــرگشاد تسلّی خـــــاطــــر به ایـــن بیت داد کــــــز اسرار حکمت سخن رانــدن بـــه از قــصّه هـــای کهـن خــواندن
ولی نیست پوشیده بر خاص وعــــام کــه بـــگذاشــته خــمسه را ناتــمام
چــــو بینی به طـــرز سخن پیشگی بــود تحفه و سبحــه هــردو یکـــی
چـو از هفت پیکر بـرآورد نـــــــام کجــا مــیشود ســبحه قـــایم مــقـام
پس از او چو شد هاتفی گنــج سنج ازآن پــنج شــد ملـک او چــار گـــنج
از آن چــــــــار گنــج طبایع پسند بـــرانــگیخته چــــــار رکــــن بــلند
بـــــرآن چار رُکنش زطــــبعِ غنی ببــین خــــامــه ی ســحــر را مــبتنی
(عبدی بیگ، ۱۹۷۷ م : ۲۳)
عبدی بیگ ضمن تعریف و تمجیدی که از آثار جامی می کند ، معتقد است که جامی در خردنامه ی اسکندری،که هفتمین مثنوی از هفت اورنگ اوست بیش از آنکه از اسکندر و تاریخ و شرح وقایع زندگی او سخن بگوید به روش نظامی در اقبال نامه توجّه دارد و سخن او بیشتر حکمت و اخلاق است که بسیار زیبا آن را سروده است :
چو جامــی به دعوی قلم برگـرفت از او آتــش اندر قلــم در گــرفت
از آن پس که از دل بر افراخـت آه چو سایه پس از نور خورشید و ماه
در حکمت و موعظت برگــــشاد تســلّی خــاطر به این بــیت دارد
کز اسرار حکمت سخـــن رانـدن به از قــصّه هــای کــهن خواندن
( همان : ۲۳/۲۲)
عبدی بیگ در مورد هاتفی و تقلید او از نظامی می گوید :
پس از او چه شد هاتفی گنج سنج از آن پنج شد مُلــــک او چار گنج
به وصـــفِ سکنــــدر نــیاورد در گهر کــــــرد لیـــــکن نثــارِ ثمر
زحــکمـت نــیاورد دُرّ در مــیان به افسـانه ای گشت قــــانـع از آن
ولیکن چـــــو افسانه ای دلـپذیر کــزآن شــادمان شد خرد در ضمیر
بیـــانش دمد در تنِ مــرده جان تـو گویـی که جــان دارد اندر بیان
( همان : ۲۳)
عبدی بیگ در مقدّمه ی آیین اسکندری ، از خمسهی قاسمی که از شاعران معاصر وی است نام می برد و به شدّت طرز سخن و شیوهی او ر ا می ستاید. عبدی بیگ در این مقدّمه گزارش می دهد که اگر چه هنوز خمسهی او به پایان نرسیده است ،امّا امّید وار است که او در این کار بزرگ توفیق حاصل کند . او خود را تحت تأثیر شیوهی سخنوری او قلمداد می کند و می گوید :
چـو نـوبت ازو قـــاسمی رارســید قلم بـــــر سر نقش مانی کشید
بــــــرافراخت رایــــات معنی بلند زگفتار او قــــــدسیان بهره مند
ســخن های آن نــــــادر روزگـــار زدل می برد زنگ و از جان غــبار
نه نظم اســت سحریست اندر کــلام زتشبیه معجز توان کـــــرد نــام
نهــــان مــعنی او به نقش مِـــــداد چـــو آب حیــاتســت اندر سـواد
چنــــان طبع فیّاض او سحر ســاز که سحرش زمعجز گرفــتته طـراز
هــــــــنوز ارنشد خمسه ی او تمام امیدست که آن صیدش آید به دام
دهـــــد فیض آن پنـج گنج گــــهر چه آن گنج بل پنج گنـــج دگــر
کــــــــزو تازه شد شیوه ی مثنوی دریــن شیوه اورا رســد خســروی
مرا او براین سحر سنجی گــــماشت وگر نه دلم میل گفــتن نــــداشت
مـــــرا او براین داشت در مـــثنوی کزین سان کنم خــمسه را پـیروی
چـو آن سحر گــــفتار جــادو فریب ســـخن را زدرّ هـــــــنرداد زیب
زوصف سکندر نـــشد گنــج سنــج زشهنامــــه ی شاه آورد گـــــنج
زشهنامـــــــــه ی شاه جنّت مکان گهر ریــخت در مخزن کـــن فکان
( عبدی بیگ ، ۱۹۷۷ م : ۲۴)
« شاعر در پایان نخستین بخش منظومه ی خود متذکر می شود که وی اثر خود را پس از پنچ استاد سخن و پنج شاعر عالیقدر که درباره ی اسکندر قلم فرسایی کرده اند به نظم در آورده است »
(همان: پیشگفتار )
عبدی بیگ آیین اسکندری و چهار اثر دیگرش را حاصل و نتیجهی تلاش و تأمّلی می داند که در مطالعهی آثار پنج شاعر بزرگ متقدّم بر خود کرده است . اگر چه او هدف خود را نظیره گویی از این شاعران و به ویژه نظامی گنجوی می داند ولی معتقد است تکرار داستان اسکندر در ادوار مختلف باتوجّه به شأن و جایگاه او در میان سایر پادشاهان و نام آوران تاریخ دور از انصاف نخواهد بود :
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.