فرَشُو-کِرِتی؛ اسم مرکب از نوشدگی، رستاخیز، تن پسین است. پایان یک دوره از این جهان و آغاز زندگی نوین در یک جهان بدون درد و مرگ با زندگی جاویدان است. در متون پهلوی “فرَشکَرت” کاملسازی جهان تعبیر شده است. پس از اینکه قیامت شد و رستاخیز انجام گشت و همه دیوان و دروجان نابود شدند و همه بدکاران و گنهکاران به سزای عملشان رسیدند و اهریمن و آزدیو معدوم شدند، جهان نو میشود و نیکوکاران در یک زندگی و دنیای نوینِ بدون مرگ، همه پانزده یا چهلساله بهسر خواهند برد. این دوران “فرشگرد” است. هنگامی که رستاخیز شد، به حساب کردار مردم رسیدگی میشود. بدکاران و گناهکاران همه به دوزخ میروند و در یک حادثه هولناک معدوم میشوند. در پایان، دیوان و اهریمن نیز تباه و نابود میشوند. آنگاه زندگی در یک جهان نو برای نیکوکاران ادامه مییابد که این فرشکرت است.[۱۸۴]
در بندهشن، سوال زرتشت از هرمزد را از نحوه چگونگی رستاخیر اینگونه میبینیم: «رستاخیز چگونه بود؟ او پاسخ داد چون آسمان را بیستون، به مینویی ایستاده، دورکرانه، روشن و از گوهر خُماهَن آفریدم، وچون نیز زمین را آفریدم که همه جهان مادی را برد، و او را بر نگدارندهای مادی نیست، و چون دانه را آفریدم که در زمین بپراکنند، باز روید و به افزون باز بُود، و چون نیز من در گیاه رنگ آفریدم گونه گونه، و چون نیز من در گیاهان و دیگر چیزها آتش دادم به ناسوختن، و چون نیز من در زهدان مادر کودک آفریدم و نگهداری کردم و جدا جدا، موی و پوست و جان، … یکی یکی از ایشان، هنگامی که آفریده شد، بدان آفرینش دشخوارتر بود که رستاخیز کردن. چه مرا در رستاخیز یاری چون ایشان هست که چون ایشان را آفریدم نبود. بَرنگَر که چون آن نبود، آنگاه من آنان را بساختم، آن را که بود، چرا باز نشاید ساختن؟ زیرا، بدان هنگام، از مینوی زمین استخوان، از آب خون، از گیاه موی و از باد جان را – همانگونه که در اغاز آفرینش پذیرفتند- بخواهم نخست، استخوان کیومرث را برانگیزد، سپس، آن مشی و مشیانه، و سپس دیگر کسان را براگیزد. به پنجاه و هفت سال، سوشیانس مرده انگیزاند، همه مردم را برانگیزد، چه پرهیزکار، چه دروند مردم. هرکس را از آن جای براگیزاند که ایشان را جان بشد، یا نخست بر زمین افتادند. پس، چون همه جهان مادی را، تن به تن، باز آراید، آنگاه، بدیشان شکل بدهند و آن روشنی را که با خورشید است، نیمی به کیومرث و نیمی به دیگر مردم بدهند. سپس مردم، مردم را بشناسند که روان، روان را و تن، تن را بشناسد که این مرا است پدر، این مرا است برادر، این مرا است زن، این مرا است کدامین خویشاوند نزدیک.
پس انجمن “ایسَتواستَران” بود، آن جای که مردم بر این زمین بایستند. در آن انجمن، هر کس نیک کنشی و بدکنشی خویش را ببیند، پرهیزکار در برابر دُروند آن گونه پیدا بود که گوسپند سپید در برابر آن که سیاه است. در آن انجمن، پرهیزکاری را که در گیتی دُروندی دوست بود، آن دروند از آن پرهیزکار گله کند که “چرا در گیتی از کنش نیکویی که خود تو وریدی، مرا آگاه نکردی؟” اگر همانگونه باشد که آن پرهیزکار او را نیاگاهنیده باشد، آنگاه او را بدان انجمن شرم باید بُردن.
پس، پرهیزکار را از دُروند جدا کنند. پرهیزگار را گرودمان برند. دروند را به دوزخ باز افگنند. سه شبانهروز، تنومند و جان اومند، دوزخی، در دوزخ پادافره کشند. پرهیزکار، در گرودمان، تومند و جان اومند، آن سهشبانهروز را شادی بیند. چنین گوید که بدان روز که رومند از پرهیزکار و پرهیزکار از درومند جدا شوند، هر کس را اشک تا به قوزک فرود آید. چون پسر را از انبازیِ پدر و برادر را از آن که برادر است و دوست را از آن که دوست است جدا کنند، هرکس آن کنشِ خویش را تحمل کند. گرید پرهیزکار بر درومند و درومند گرید بر خویشتن. باشد که پدر پرهیزکار و پسر درومند است، باشد که برادری پرهیزکار و یکی درومند است. … در آن “فرشکردسازدی” آن مردم پرهیزگار که نوشتم پانزده مرد و پانزده کنیزک زندهاند به یاری سوشیانس برسند. … مردانی را که بالغ بودند، آنگاه به سن چهلسالگی بازآرایند و آنان که خرد و نارسید بودند، آنگاه ایشان را به سن پانزدهسالگی باز آفرینند. هرکس را زن و فرزند دهند و با زن همخوابگی آنگونه کنند که اکنون در گیتی هست، اما فرزندزایی نبود. … اهریمن و آز، بدان دعای گاهانی، به شکسته افزاری، از کار افتاده، آز آن گذر آسمان که از آن درتاخته بودند، باز به تیرگی و تاریکی افتند. گوُزَهرمار بدان فلز گداخته بسوزد و فلز در دوزخ تازد و آن گند و ریمنی میان زمین، که دوزخ است، بدان فلز سوزد و پاک شود. آن سوراخ که اهریمن بدان درتاخته بود، بدان فلز گداخته شود. آن زمین دوزخ را باز به فراخی گیتی آورند و فرشگرد شود در جهان. جهان جاودانه و به کام. بیمرگ شود. این را نیز گوید که این زمین بیفراز و نشیب، و هامون بشود و کوه و چگاد و گودی دارای بلندی و دارای پستی، نباشد.»[۱۸۵]
این روند با اصطلاح فرشگرد بیان مى شود. به واقع، فرشگرد (نوسازى، عالى سازى)، نقطه اوج روندى است که از همان ابتداى آفرینش، شروع شده و در درون آن وجود داشته است. در این روند، نیروهاى نیک پیوسته در جدال با نیروى شر، گام به گام، پیش مى روند تا عاقبت در پایان دوران دوازده هزارساله، خوبى و راستى و پاکى بر بدى و دروغ و پلیدى، چیره مى شود. در این هنگام، زمان گذرا به پایان مىرسد و همه اجزاى گیتى، همچون هنگام ازل (یا روزگار پیش از «سانحه ازلى»)، از هرگونه بدى و شرارت، زدوده مىگردد.
باید دانست که «تغییرى که در هستى پایان جهان رخ مىدهد، سرشت گیتى را دگرگون نمىسازد؛ و فقط آنچه در هستى گیتىاى باعث ناخشنودى است، تغییر مىکند، اما تجربههاى گوارا، تأثیر خود را از دست نمىدهند. برخلاف آنچه برخى پژوهندگان نتیجه گرفتهاند، تعالى یا پالودگى گیتى در آخرالزمان، هیچ گونه نگرش منفى نسبت به لذتهاى زمینى در بر ندارد. در واقع، باید گفت که این هستى گیتىاى است که به هستى مینوى نزدیکتر مىشود، بى آنکه گیتى بودن خود را از دست بدهد. از دیدگاه زرتشت، نمونه آرمانى هستى، چیزى است که به معناى واقعى کلمه، بهترینهاى هر دو جهان را با هم درآمیزد».[۱۸۶] اینگونه، هرچه به پایان دوران نزدیکتر مىشویم، روند فرشگردسازى شتاب بیشترى پیدا مىکند و نشانههاى آشکارترى را به نمایش مىگذارد. اوج این روند، با ظهور موعودها یا سوشیانتهاى سهگانه، صورتبندى مىشود. فرشگرد با ظهور موعود، شاخصههای رهایی از اهریمن را شدت میبخشد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۳-۱-۱۰ سوشیانت
واژه سوشیانت در اصطلاح به معنای «سود رساننده در آینده» است.[۱۸۷] این واژه سه بار در گاهان آمده است. در یسنای ۴۵، زرتشت، اشاره به پیامبر بزرگی میکند که که انتظار آمدنش را پس از زمان خود دارد. تا تلاشهای زرتشت به ثمر بنشیند. شاید از دل متون این برآیند به چشم نیاید؛ اما تفسیر اینگونه متون، با این واقعیت که در طول تاریخ، زرتشتیان، به گونهای عمیق و شدید، در آرزوی پیدا شدن موعود بودهاند، همنوایی دارد. برای زرتشت این اتفاق آشکار بوده است که فرشگرد در زمان حیات او رخ نمیدهد. ظهور امید و رهایی بشریت از دل اهریمن و نجات از رنج، در ابتدا بهوسیله زرتشت بهوجود آمد.[۱۸۸] «کسیکه از برای نجات جهان خاکی بهما راه راست بنمود و از برای جهان معنوی بهسوی آفریدگان حقیقی در آنجاییکه بارگاه قدس اهوراست دلالت کرد آن مرد وفاشناسی که مانند تو دانا و مقدس است ای مزدا».[۱۸۹]
نخستین این منجیها، اوشیدر است که در آغاز هزاره دهم ظهور مى کند و بخشى از پلیدىها را نابود مىکند. در بندهش آمده: «اوشیدر زرتشتان، به دین رهبر و پیامبر راستین (زرتشت)، از سوى هرمزد آید. دین آورد و رواج بخشد. تنگى و خشکى کاهد، رادى و آشتى و بى کینى در همه جهان گسترش یابد. سه سال گیاهان را سرسبزى دهد … گرگ سردگان، همه نابود شود».[۱۹۰] در پایان هزاره اوشیدر، دیوى به نام ملکوس بر جهان مىتازد و زمستانى با برف و تگرگ بىشمار پدید مىآورد که بسیارى از مردم را نابود مى کند. [۱۹۱]
در آغاز هزاره یازدهم، “اوشیدرماه” ظهور مى کند. او در سیسالگی به دیدار اور مزد میرسد و با “دادیگ” پلیدیها را پاک میکند و با مظاهر بدی مبارزه میکند. در بندهش ذکر شده: «او (اوشیدرماه) نیز دین آورد و در جهان رواج بخشد. شش سال بر گیاهان سرسبزى دهد. آن دروج آز تخمه را که مار است با خرفستران نابود کند».[۱۹۲] در پایان این هزاره، نیروهای اهریمنی در این دوره، تحلیل میروند. نتیجهی این کم شدن نیروی اهریمنی، نیاز مردم به غذا کم میشود. بهگونهای که مردم با یک بار غذا خوردن، تا سه روز گرسنه نمیشوند. سپس دیگر نیزی به گوشت ندارند. در آخر حتی آب نیز نمیخواهند و ده سال پیش از زنده شدن مردگان توسط سوشیانت، مردم نیازی به خوردن ندارند و نه میمیرند. این اثر ضعیف شدن اهریمن و سپاه او است که در ذات گیتی نهفته است.[۱۹۳]
در پایان هزاره اوشیدرماه، سومین منجی، یعنی سوشیانت، به دنیا میآید و در سن سیسالگی به دیدار اورمزد میرسد.[۱۹۴] کیخسرو، پسر سیاوش و نوهی کیکاوس، یکی از جاودانانی است که در پایان جهان برای نو آراستن زمین و مردمان و فرشگرد باز میآید. کیخسرو به دیدار سوشیانت میرسد و سپس نبردهای این دو با اهریمننان آغاز میگردد. سوشیانت فرجامین نبرد را براى نابودى دیوان و مظاهر بدى راهبرى مىکند. گرشاسپ، از مرگ و بىخودى برمىخیزد و ضحاک را مغلوب مىکند و اینگونه، مرحله نهایى فرشگرد، با انگیزش تن مردگان توسط سوشیانت، آغاز مىشود.[۱۹۵] از سویى دیگر، در این هنگام، ایزدان و امشاسپندان وارد نبردى نهایى و همه جانبه با دیوان همستار خود مىشوند و هر یک جداگانه، دشمن خویش را نابود مى کنند.در بندهشن و زادسپرم آمده: «و روشنان (=آفریدگان اهوره مزدا) هر یک جداگانه، دشمن خویش را نابود کنند». [۱۹۶]و «پس، هرمزد اهریمن را، بهمن اکومن را، اردیبهشت ایندر را، شهریور ساوول را، اسپندارمذ ترومد را که هست، خرداد و امرداد تریز و زریز را، راستگویی آن دروغگویى را و سروش پرهیزگار، خشم دارنده درفش خونین را گیرند. پس، دو دروج، فراز مانند: اهریمن و آز»[۱۹۷] آنگاه، خداى بزرگ، در هیئت یک موبد، وارد کارزار گیتى مىشود و بزرگترین مظاهر بدى و پلیدى را با خواندن دعاى «اهونور»، از میان برمى دارد. متن بندهش اینگونه است: «هرمزد به گیتى آید، خود زوت[۱۹۸] است. سروش پرهیزگار راسپى[۱۹۹] است. … اهریمن و آز، بدان دعاى گاهانى (اهونور)، به شکسته افزارى، از کار افتاده، از آن گذر آسمان که از آن درتاخته بودند، باز به تیرگى و تاریکى افتند».[۲۰۰] سپس رود بزرگى از فلز گداخته پدیدار مى شود که روان و تن تمامى انسانها ـ چه گناهکار و چه پرهیزگار ـ را از هرگونه بدى، پاک مى کند و با همان رود گداخته، بقیه مظاهر حضور اهریمن در گیتى، مانند دوزخ، نابود مى شود. در نتیجه، رخداد عظیم فرشگرد، عاقبت، همه پىآمدهاى شوم ناشى از تازش اهریمن به گیتى را «التیام» مى بخشد و هر بدى و پلیدى را از میان مىبرد، چندان که بهشت برین و زمین به هم مى پیوندد و عاقبت با پاک شدن گیتى و پیوستن آن به مینو، «دوران» به پایان مىرسد.
۳-۲-۱مرگ در اسلام
اصل و ریشه واژه “موت” در لغت عرب به معنای از «دست رفتن توان و قدرت از چیزی» است. [۲۰۱] قدر مشترک این لفظ در کاربردهای عربی نظیر کاربرد آن در مورد خاموشی آتش، غیر قابل کشت بودن زمین وحتی خواب، همین معنا است. در فرهنگ قرآن، مرگ به معنی وفات است، نه فوت. زیرا فوت به معنی زوال و نابودی است، ولی وفات به معنای «اخذ تام و در اختیار گرفتن تمام و کمال یک حقیقت و انتقال آن به سرای دیگر» است. این کار توسط فرشتگان مامور وفات صورت میگیرد. [۲۰۲] تعبیر “توفی” در مورد مرگ در حدوده دوازده بار در قرآن به کار رفته است. در قرآن مرگ به خواب و استعمال “توفی” در مورد هر دو[۲۰۳] گواه بر این حقیقت است که انسان همچنان که وقتی میخوابد، نیست و نابود نمیشود، با مرگ نیز از بین نمیرود.
در سوره سجده، کافران از پیامبر، نحوه موت را سوال میکنند و میپرسند که بعد از مرگ بر روی زمین پراکنده شدیم، آیا دوباره زنده میشویم؟ « بگو: فرشته مرگى که بر شما گمارده شده، جانتان را مىستاند، آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مىشوید».[۲۰۴] این آیه این مضمون را داراست که فرشته مرگ بر این کار گمارده شده و همه وجود افراد را میگیرد و چیزی از حقیقت افراد روی زمین پراکنده و گم نخواهد شد. با این استدلال مرگ به معنای نیستی و نابودی نیست. چون مرگ توسط فرشته مامور صورت گرفته و رجوع مردگان با ارجاع مامور خدا به سوی پروردگار خواهد بود. «آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مىشوید». [۲۰۵]
طبق نظر قرآن، انسان با انتقال به سرای دیگر سفر جدیدی را آغاز میکند و به مقصد نهایی خودش میرسد. «آن روز است که بسوى پروردگارت سوق دادن باشد.» [۲۰۶] «خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمىستاند، و (نیز) روحى را که در (موقع) خوابش نمرده است (قبض مىکند) پس آن (نفسى) را که مرگ را بر او واجب کرده نگاه مىدارد، و آن دیگر (نَفْسها) را تا هنگامى معیّن (به سوى زندگىِ دنیا) بازپس مىفرستد. قطعاً در این (امر) براى مردمى که مىاندیشند نشانههایى (از قدرت خدا) ست».[۲۰۷]
در نظام آخرتشناسی قرآن، انسان در حال حرکت است و در نهایت در نزد خداوند آرام خواهد گرفت. «آن روز، قرارگاه (نهایى) به سوى پروردگار توست».[۲۰۸] این بدان معنا است که از منظر قرآن، حرکت جهان نیز در آخرت آرام میگیرد. مرگ در این دیدگاه، یک قانون کلی دانسته شده است.
«هر جاندارى چشنده (طعم) مرگ است، و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان به طور کامل به شما داده مىشود. پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعاً کامیاب شده است، و زندگى دنیا جز مایه فریب نیست».[۲۰۹] این آیه ۴ نکته اساسی را یادآور میشود:
مرگ قانون کلی و استثنا ناپذیر است.
جزای کاملِ کردار هرکس تنها در قیامت داده میشود.
نجات و رهایی برای کسی است که از آتش جهنم بگذرد و راهی بهشت شود.
این دنیا لذاتش زودگذز و فانی است.
از دیدگاه قرآن، مرگ برای همه انسانها از مقدرات حتمی و تخلفناپذیر است: «و پیش از تو براى هیچ بشرى جاودانگى (در دنیا) قرار ندادیم. آیا اگر تو از دنیا بروى آنان جاویدانند؟ هر نفسى چشنده مرگ است، و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود، و به سوى ما بازگردانیده مىشوید».[۲۱۰] مرگ پایان هر موجود زنده است. «هر جانداره، چشنده طعم مرگ است».[۲۱۱] مفسرانی چون فخر رازی باور دارند نکتهای در این آیه نهفته است، و آن این است که «آنچه میمیرد بدن است نه روح، و مرگ عبارت است از قطع علاقه روان از تن. پس مرگ، روح را نمیمیراند، بلکه روح مرگ را میچشد و در خود هضم میکند، با این تفسیر، آنچه چشیده میشود (مرگ) از بین میرود، نه چشنده که روح باشد. بنابراین، انسانی که میمیرد در حقیقت مرگ را میرانده، نه این که خودش از بین برود. [۲۱۲]
روح انسان با چشیدن مرگ از تحول و و انتقال رهایی مییابند. از اینرو قرآن درباره ساکنان بهشت میفرماید: «در آنجا جز مرگِ نخستین ، مرگ نخواهند چشید و (خدا) آنها را از عذاب دوزخ نگاه مىدارد».[۲۱۳]
۳-۲-۲ جایگاه انسان در نظام هستی
در جهانبینی اسلام، انسان به عنوان یکی از شگفتانگیزترین مخلوقات پروردگار، بنا به حکمت الهی، هدفی را دنبال میکند و بیهوده و عبث خلق نشده است. از آیات متعدّدی از قرآن کریم میتوان این نتیجه را گرفت که خلقت جهان آفرینش، مقدّمهی خلقت آدم بوده است و کل جهان هستی و آراستن زمین به نباتات و جانداران و جنگل و دشت، همگی زمینهسازی برای قدم نهادن انسان بر روی کرهی خاکی است. این ادّعا در بدو امر قدری مبالغه آمیز و خودبینانه می کند و اثبات آن، محتاج شواهد و ادلهی زیادی است؛ کما اینکه برخی از متفکّرین معاصر معتقدند که « اینکه ما بگوییم تمام دستگاه هستی برای انسان آفریده شده است، این مطلب نیاز به تحلیل و بررسی زیاد دارد»[۲۱۴] امّا با رجوع به قرآن کریم، آیاتی را میتوان یافت که همگی دال بر این معنا است. یکی از شواهد بر این مسئله که در قرآن کریم به آن اشاره شده و در آیاتی چند، از آن سخن به میان آمده است، موضوع تسخیر کائنات و موجودات توسّط انسان است. خداوند در سورهی لقمان میفرماید: «آیا ندانستهاید که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مسخر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است».[۲۱۵] تسخیر در لغت به معنای «در اختیار گرفتن یک شیئ است به نحوی که هیچگونه اختیاری از خود نداشته باشد» به تعبیر دیگر، شیئ مسخّر موجودی است که «در قهر و غلبهی دیگری داخل شده به نحویکه هیچگونه اراده و اختیاری بر خلاص کردن خود ندارد»[۲۱۶] انسان از چنان ارزش و مقامی برخوردار است که به فرمان خداوند، همهی موجودات جهان آفرینش مسخّر او هستند و به گونهای آفریده شده است که بتواند همهی نیروهای طبیعت را تسخیر کند و از آنها به نفع خود استفاده کند. [۲۱۷]
امّا آیا از این آیات میتوان شرافت و برتری انسان بر دیگر موجودات را استفاده کرد و آنگاه نتیجه گرفت که خلقت موجودات مقدّمهی خلقت انسان بوده است و به تعبیر دیگر موجودات برای انسان خلق شدهاند؟ برخی از اندیشمندان معاصر با استناد به آیات دیگر قرآن، اندیشهی انسان محوری و برتری او بر جمیع خلائق را اندیشهی ناصحیحی دانستهند و با توجّه به آیهی ۷۰ سورهی اسرا[۲۱۸] معتقدند که برتری اولاد آدم بر عدهی زیادی از موجودات بوده است نه همهی آفریدهها و آنگاه نتیجه میگیرند که « بنابراین نمیتوان گفت هدف مطلق جهان هستی انسان است، زیرا موجودات با عظمتتر و شریفتر نمیتوانند وسیلهی پستتر از خود قرار گیرند». [۲۱۹] امّا نباید از نظر دور داشت که «کثیر» موجود در آیه میتواند در دو معنا استعمال شود؛ یکی به معنای «جمیع» و دیگری به معنای «بسیار» و سخن فوقالذکر تنها زمانی تمام است که از «کثیر» معنایی «بسیار» اراده شده باشد؛ درحالیکه برخی از مفسّرین هر دو احتمال را جائز شمردهاند. [۲۲۰] علاوه بر اینکه بر فرض که «جمیع» به معنای «بسیار» باشد نتیجهاش آن نیست که آن موجوداتی که انسان بر آنها برتری ندارد، ایشان بر انسان برتری دارند زیرا ممکن است هر دو در یک سطح بوده و مانند آدم و فرشتگان در یک درجه از قرب الهی باشند.[۲۲۱]
گذشته از شاهد قرآنی فوق با نظر به هدف خلقت انسان، میتوان به راز خلقت کائنات پی برد. خداوند هدف نهائی خلقت انسان را عبادت خویش و رسیدن به بالاترین مرتبهی قرب، معرّفی کرده است. از سوی دیگر رسیدن به این مقام بزرگ، بر خلاف سایر موجودات غریزی نبوده؛ بلکه ناشی از حسن اختیار بوده و با گزینش راه صحیح میسّر میگردد. امّا وجود اختیار و عمل اختیاری در گروه وجود راه خیر و شرّ است. به تعبیر دیگر، مادامیکه دو انتخاب، یکی درست و دیگری غلط پیش روی انسان قرار نگیرد صحبت از اختیار و گزینش سخنی به گزاف است. علاوه بر این، فراهم آودرن زمینهی سعادت اختیاری برای انسان علاوه بر مجهّز کردن وی به نیروی اختیار، محتاج فراهم آورن محیطی است که زمینهی هر دوی خیر و شر را داشته باشد، به این معنا که محیطی باشد آمیخته با نعمت و عذاب، آسایش و رنج … و تنها دار دنیا و عالم مادّه از چنین ظرفیّتی برخوردار است و امکان آزمایش انسان در او وجود دارد. لذا قبل از خلقت انسان، چنین محیطی باید مهیّا شده و زمین دارای چنین موجودی شود. خداوند در سورهی کهف پرده از این راز بزرگ بر میدارد و بیان میکند: «در حقیقت ما آنچه را که بر زمین است زیورى براى آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند».[۲۲۲]
از اینرو میتوان نتیجه گرفت که «در این عالم همهی موجودات از زمین گرفته تا آسمان، از جمادات تا نباتات و جانداران، همگی دارای غرض و غایت هستند. امّا هدف نهائی خلقت همهی اینها همانا خلقت انسان و تعالی وجودی اوست؛ یعنی همهی موجودات آفریده شدهاند تا انسان از آنها بهرهگیری کرده و خود را به قرب ربوبی و هدف خلقت یعنی به خلافت الهی برساند».[۲۲۳] و «مقصود از آفرینش جهان و پدیدآمدن تدریجی موجودات، این بوده که انسان پدید آید. غرض از پدیدآمدن نباتات، به وجود آمدن حیوانات بوده و منظور از آفرینش همهی اینها، پیدایش هیکل بشری و مقصود از آن، حصول ارواح انسانی و خلافت الهی در زمین بوده است».[۲۲۴] باتوجه به مطالبی که ذکر شد، مرگ عبارت است از نوشیدن عصارهی حیات که برای انسانهای گناهکار و نیکوکار متفاوت خواهد بود.
۳-۲-۳ سرنوشت روح
۳-۲-۳-۱ سرنوشت روح انسانهای نیکوکار
در هنگام مرگ برای انسانهای نیکوکار، فرشتگان الهی نازل و پیامبر و پیشوایان ایشان برای او متمثل شده و به او میگویند: «به یقین کسانی که گفتند:”پروردگار ما خداوند یگانه است” سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که”نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است. ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده میشود”».[۲۲۵] بسیاری از مفسران، بر این عقیده هستند که این امور هنگام مرگ، رخ میدهد. این تعبیر نشانهی آن است که این گفتار هنگام احتضار خواهد بود. بعضى از مفسرین چون محمودبن عبدالله لوسی، در کتاب روح المعانى، [۲۲۶] گفتهاست: «این آیه شریفه کلام خدا است نه کلام ملائکه». «وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ”» [۲۲۷] ضمیر در” فیها” ى اول و دوم هر دو به کلمه” اخره” برمىگردد. و کلمه”تشتهی” مضارع از مصدر”اشتهاء” است. و اصل آن نیز کلمه”شهوت” است که به معناى از جا کنده شدن یکى از قواى آدمى بطرف خواستهاش مىباشد، خواستهاى که از آن لذت مىبرد، مانند شهوت طعام و نوشیدنى، و شهوت جنسى. کلمه”تدعون” در اصل”تدتعیون” بر وزن”تفتعلون” بود که بر حسب قواعد علم صرف، به این صورت درآمده. و این کلمه از باب افتعال از دعا است، و معنایش” تطلبون الدعوه” مىباشد، یعنى طلب دعا مىکنید. در نتیجه جمله دوم یعنى جمله”وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ” دامنه شمولش وسیعتر از جمله اول، یعنى جمله”لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ” است، چون شهوت طلب مخصوص است، و طلب اعم از آن است. بنا بر این، آیه شریفه به ایشان بشارت مىدهد به اینکه در آخرت هر خیر و لذتى را که تصور بشود، و براى شهوتشان ممکن باشد که اشتهاى آن کند، دارا هستند، چه از خوردنیها و چه نوشیدنیها، و چه لذتهاى جنسى، و چه غیر آن. بلکه از این هم وسیعتر و بالاتر دارند، و آن این است که هر چه را بخواهند بیش از آن را دارند. [۲۲۸]
در سوره نحل در برخورد ملائک با افرد مومن و نیکار چنین بیان میکند: «همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را میگیرند در حالی که پاک و پاکیزهاند؛ به آنها میگویند: “سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام میدادید”».[۲۲۹]
در تفسیر این که چه کسانی شامل این سلام و خوشآمد ملائکه خداوند میشوند در جای دیگر قرآن اشاره میکند: «(آری) آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایتیافتگانند».[۲۳۰]
۳-۲-۳-۲ سرنوشت روح انسانهای گناهکار
در قرآن اشارههای بسیار زیادی درباب احوال بعد از مرگ برای کافران و گنهکاران وجود دارد. «و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان (مرگ)، جانشان را میگیرند و بر صورت و پشت آنها میزنند و (میگویند:) بچشید عذاب سوزنده را (، به حال آنان تأسف خواهی خورد)».[۲۳۱] خداوند دربارهی کسانی که از دین الهی به راحتی و سادگی برگردند، به آن پشت میکنند، احکام خدا را نادیده میگیرند و دست به نفاق میزنند در قرآن میفرماید: «حال آنها چگونه خواهد بود هنگامی که فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنان میزنند و جانشان را میگیرند».[۲۳۲] بدین سبب که از پی راهی که موجب خشم خداست رفتند و راه خشنودی او را نپیمودند خدا هم اعمالشان را محو و باطل گردانید. در سوره انعام قرآن، گروهی را ذکر میکند که برخلاف حال افراد نیکوکار، در هنگام مرگ، با برخورد سخت فرشتگان روبهرو خواهند بود و آنها کسانی هستند که به خدا دروغ میبندند و خود را در جایگاهی که شایستگی آن را ندارند میبینند و بر آن تکیه میکنند و در برابر سخنان پیامبر و گفتار خدا سر تعظیم فرود نمیآورند و کرنش نمیکنند: «چه کسی ستمکارتر است از کسی که دروغی به خدا ببندد، یا بگوید: “بر من، وحی فرستاده شده” در حالی که به او وحی نشده است، و کسی که بگوید: “من نیز همانند آنچه خدا نازل کرده است، نازل میکنم” و اگر ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفتهاند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان میگویند: “جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغهایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبّر ورزیدید، مجازات خوارکنندهای خواهید دید” (به حال آنها تأسف خواهی خورد)».[۲۳۳]
باتوجه به آیات مورد اشاره، برای افراد گنهکار، مرگ و روبهرو شدن با فرشتگان مامور مرگ، قبر و برزخ، پرسش و پاسخ، بسیار دشوار و پرمصیبت خواهد بود. از اینرو قرآن از آن به «رخداد پرماجرا و سنگین»[۲۳۴] (نازعات: ۳۴) یاد کرده است. برای جان دادن این افراد، حالت بسیار سختی را قرآن به تصویر میکشد. «همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را میگیرند در حالی که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم میشوند (و بهدروغ میگویند:) ما کار بدی انجام نمیدادیم! آری، خداوند به آنچه انجام میدادید عالم است. (به آنها گفته میشود:) اکنون از درهای جهنم وارد شوید در حالی که جاودانه در آن خواهید بود! چه جای بدی است جایگاه مستکبران».[۲۳۵] با این تفسیر، چنان حالت دهشت و ترس، گنهکاران را فرا میگیرد که ناگهان خود را رخدادی سنگین مواجه میبینند و همه هستی خود را فراموش کرده و آنان را دچار بهت و حیرانی میکند. «(آری، این مجازات الهی) بطور ناگهانی به سراغشان میآید و مبهوتشان میکند؛ آنچنان که توانایی دفع آن را ندارند، و به آنها مهلت داده نمیشود»[۲۳۶]
در تفسیر آیه ۱۲۴ سوره طه[۲۳۷] فیض کاشانی، آورده است که اهل سنت از پیامبر اسلام نقل کردهاند که آن حضرت فرود: «آیا میدانید آیه «فان له معیشه ضنکا» درباره چه کسانی نازل شده است؟ “گفتند: خدا و رسول او داناتر است” فرمود: درباره عذاب قبر کافر، حق تعالی بر او ۹۹ اژدها مسلط گرداند که هر یک، نُه سر دارد و تا روز قیامت او را میگزند و به بدن او سم وارد میکنند.[۲۳۸]
۳-۲-۴ برزخ
برزخ در لغت به معنای حد فاصل بین دوچیز گفته میشود.[۲۳۹] این واژه در قرآن در سهجا به کار رفته است:
«دو دریای مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد، در حالی که با هم تماس دارند.در میان آن دو برزخی است که یکی بر دیگری غلبه نمیکند و به هم نمیآمیزند«او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد؛ یکی گوارا و شیرین، و دیگر شور و تلخ؛ و در میان آنها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گویی هر یک به دیگری میگوید) دور باش و نزدیک نیا».[۲۴۰]
(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه میدهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد، میگوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید. شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم!» (ولی به او میگویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان میگوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند».[۲۴۱]
برزخ در اصلاح «به فاصله بین مرگ (دنیا) و رستاخیز» گفته میشود.[۲۴۲] یعنی از آن زمان که انسان میمیرد و در قبر مدفون میشود. «آنگاه به مرگش رسانید و در قبرش نهاد»[۲۴۳] بدن محسوس و مادی او متلاشی میگردد، تا آن زمان که خداوند دوباره او را از قبر بر میانگیزد. «و اینکه رستاخیز آمدنی است، و شکّی در آن نیست؛ و در حقیقت، خداست که کسانى را که در گورهایند برمىانگیزد».[۲۴۴] در عالم برزخ خواهد بود.
پارهای از آیات بر بهرهمندی مومنان از نعمت و بخورداری کافران و ظالمان از عذاب پس از مرگ و پیش از برپایی قیامت دلالت میکنند. در سوره غافر به این مطلب به صراحت اشاره شده است. «خداوند او را از نقشههای سوء آنها نگه داشت، و عذاب شدید بر آل فرعون وارد شد. عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه میشوند؛ و روزی که قیامت برپا شود (میفرماید:) “آل فرعون را در سختترین عذابها درآورید”».[۲۴۵] در این دو آیه از دو نوع عذاب برای فرعونین سخن به میان آمده است. یکی “سوالعذاب” که عرضه فرعونیان بر آتش است و دیگری “اشدالعذاب” که عبارت است از انداختن فرعونیان در آتش. شواهدی وجود دارد که عذاب اول مربوط به برزخ و عذاب دوم مربوط به آخرت است. اولین شاهد، مقید شدن عذاب اول به صبح و شام است، زیرا صبح و شام در عالم برزخ است که جهانی شبیه دنیا است. شاهد دیگر اینکه عذاب دوم، که مربوط به قیامت است با عبارت “یوم تقوم الساعه” مشخص شده است. بنابر این، “سوءالعذاب” که قبل از آن ذکر شده است، مربوط به قیامت نیست.[۲۴۶] شاید بتوان در چگونگی عذاب و تفاوت آنها نیز تمسک کرد. اگر چه هر دو عذاب به وسیله آتش است؛ اما عذاب اولی عرضه بر آتش است و عذاب دوم ورود در آتش، که در قیامت صورت میگیرد. بنابر این، مراد از آتش دوزخ است، ولی برزخیان در برزخ، از دور آن را مشاهده میکنند و عذاب میشوند؛ ولی در قیامت از نزدیک. در ذیل آیه مذکور، از پیامبر اسلام نقل شده است که «هنگامی که یکی از شما از دنیا برود، جایگاه او صبح و شام به او عرضه میشود، اگر از اهل بهشت باشد جایگاهش در بهشت و اگر از اهل جهنم باشد جایگاهش در جهنم است. به او گفته میشود این جایگاه تو است، هنگامی که خداوند تو را در قیامت مبعوث کند.[۲۴۷]
با توجه به تفسیر آیه توسط پیامبر اسلام، میتوان دریافت کرد که: اولا عذاب برزخی اختصاص به آلفرعون ندارد. ثانیا: همچنان که اهل جهنم در برزخ معذباند در مقابل، مومنان و صالحان نیز با مشاهده جایگاه خویش در بهشت لذت میبرند. بنابر این، نعمت و عذاب یا بهشت و دوزخ، امری مسلم است.
۳-۲-۵ قیامت
از جمله پرسشهای مهم درباره قیامت در قرآن، پرسش از زمان و وقوع آن است. «درباره قیامت از تو سؤال میکنند، کی فرامیرسد؟ بگو: “علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هیچکس جز او (نمیتواند) وقت آن را آشکار سازد؛ (اما قیام قیامت، حتی) در آسمانها و زمین، سنگین (و بسیار پر اهمیت) است؛ و جز بطور ناگهانی، به سراغ شما نمیآید.” (باز) از تو سؤال میکنند، چنان که گویی تو از زمان وقوع آن باخبری! بگو: “علم آن تنها نزد خداست؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند”».[۲۴۸] علاوه بر این آیه قرآن مکرر بر این مساله ترار ارد که زمان و تاریخ قیامت علمی است که تنها خداوند از آن باخبر است. هیچکس حتی پیامبر اسلام نیز از آگاه نیست.
«براى مردم (وقت( حسابشان نزدیک شده است، و آنان در بىخبرى رویگردانند».[۲۴۹] (انبیا:۱) «نزدیک شد قیامت و از هم شکافت ماه».[۲۵۰] « مردم از تو در باره رستاخیز مىپرسند؛ بگو: “علم آن فقط نزد خداست” و چه مى دانى؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد».[۲۵۱] «(یا آفریدهاى از آنچه در خاطر شما بزرگ مىنماید (باز هم برانگیخته خواهید شد) پس خواهند گفت: “چه کسى ما را بازمىگرداند؟” بگو: “همان کس که نخستین بار شما را پدید آورد” (باز سرهاى خود را به طرف تو تکان مىدهند و مىگویند: “آن کى خواهد بود؟” بگو: “شاید که نزدیک باشد”» [۲۵۲]
بنابر این از دیدگاه قرآن، آگاهی از زمان برپایی رستاخیز، تنها از آن خداوند است و قیامت ناگهان فرا خواهد رسید. با توجه به این مهم، در متون اسلامی برای وقوع قیامت علائمی و نشانههایی بیان شده است. «آیا (کافران) جز این انتظار مىبرند که رستاخیز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟ و علامات آن اینک پدید آمده است. پس اگر (رستاخیز) بر آنان دررسد، دیگر کجا جاى اندرزشان است؟»[۲۵۳] اشراط، جمع شَرَط به معنای علامت و نشانه است. و اصل، در آن شرط، به معنای چیزی است که وجود چیز دیگر به آن وابسته است. بنابراین، در معنای شَرَط نیز معنای اصل (شَرط) لحاظ شده است.[۲۵۴] به نظر غالب مفسران، “الساعه” به معنی قیامت است.[۲۵۵]
بر اساس این آیه، برپایی قیامت، نشانههایی دارد و این نشانهها چنانکه از دیگر آیات استفاده میشود، بر دوگونه است:
الف) حوادثی که پیش از وقوع قیامت و دگرگونی نظام آفرینش رخ میدهد و کلمه “اشراط” غالبا به این قسم از رخداد اطلاق میشود. آیه پیشگفته نیز صراحت دارد که قیامت دارای نشانههایی است که تحقق یافتهاند. بنابراین، ناظر به همین دسته از حوادث(اشراطالساعه) است.
ب) حوادثی که موجب بههم خوردن نظام آفرینش است و به عبارت دیگر تحولات و دگرگونیهای جهان در آستانه قیامت یا همزمان با برپایی قیامت(مشاهدالساعه) است.
در پرتو آیات قرآن، به برخی از هریک از ایندو دسته حوادث اشاره میشود:
ویران شدن سد یاجوج و ماجوج:
از جمله حوادث پیش از وقوع قیامت، ویران شدن سدی است که ذوالقرنین برای دفع فتنهگریها وجلوگیری از هجوم یاجوج و ماجوج در مقابل آن ها ساخت. این مطلب از دو آیه از قرآن کریم، به ویژه وقتی آن دو با هم ضمیمه شوند به خوبی استفاده میشود. «(آنگاه) گفت: “این رحمتى از جانب پروردگار من است، و(لى) چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن (سد) را درهم کوبد، و وعده پروردگارم حق است”. و در آن روز آنان را رها مىکنیم تا موجآسا بعضى با برخى درآمیزند و (همین که) در صور دمیده شود، همه آنها را گرد خواهیم آورد.»[۲۵۶]
براساس این آیه ذوالقرنین، ساخت سد را رحمت و نعمتی از جانب پروردگار میشمارد که به وسیله آن شر یاجوج و ماجوج از برخی امتها دفع میشود و این رحمت را تا فرا رسیدن وعده الهی برقرار میشمارد و آن هنگام است که سد ویران خواهد شد. مراد از “وعده” در این آیه شریفه یا وعده الهی در خصوص سد است، که سدِ ساخته شده به دست ذوالقرنین ویران خواهد شد. در این صورت، ویرانی سد از جمله علایمی است که ذوالقرنین، از آن خبر داده است یا آنکه مراد از وعده، همان “وعده” الهی است که همزمان با برپایی قیامت، کوهها فرو میپاشد و دنیا ویران میشود. در این میان سد ذوالقرنین نیز ویران خواهد شد.[۲۵۷] با این اوصاف، بر اساس احتمال اول، آیه مربوط به حوادث دسته نخست(اشراطالساعه) و بر اساس احتمال دوم مربوط به حوادث دسته دوم(مشاهدالساعه) خواهد بود.
«تا آن زمان که «یأجوج» و «مأجوج» گشوده شوند؛ و آنها از هر محلّ مرتفعی بسرعت عبور میکنند.و وعده حقّ ( قیامت) نزدیک میشود؛ در آن هنگام چشمهای کافران از وحشت از حرکت بازمیماند؛ (میگویند:) ای وای بر ما که از این (جریان) در غفلت بودیم؛ بلکه ما ستمکار بودیم.» حاصل معنای این دو آیه، این است که خداوند میفرماید «پیوسته ما اعمال صالح را برای مومنان نوشته و از کوششهای آن ها ناسپاسی نمیکنیم. شهرها و آبادیهی ظالم را هلاک میکنیم تا آن زمان که سد یاجوج و ماجوج گشوده شود و آن ها از بلندی به سرعت عبور کرده و به سوی مردم هجوم آورند. آنگاه خداوند میفرماید: وعده الهی نزدیک است».[۲۵۸] بیشک این آیات نشانگر نشانههای برپایی قیامت است.
پیدایش دود در آسمان:
« پس در انتظار روزى باش که آسمان دودى نمایان برمىآورد، که مردم را فرو مىگیرد؛ این است عذاب پر درد. (مىگویند:) “پروردگارا، این عذاب را از ما دفع کن که ما ایمان داریم.” آنان را کجا (جاى) پند(گرفتن) باشد، و حال آنکه به یقین براى آنان پیامبرى روشنگر آمده است. پس، از او روى برتافتند و گفتند: “تعلیمیافتهاى دیوانه است.” ما این عذاب را اندکى از شما برمىداریم (ولى شما) در حقیقت باز از سر مىگیرید».[۲۵۹]