اما در یک تقسیمبندی کلی منابع شناخت را میتوان بهصورت زیر بیان نمود:
شیوه مبتنی بر نقل
بر اساس این شیوه شناخت و دانش از طریق مراجعه به کتب آسمانی و منقولات رسیده از پیامبران و اولیای الهی که صاحب مقامی برین بوده و سخنان ایشان را از دیگر اندیشهها متمایز دانسته و سخنانش را بیهیچ تردید میپذیریم حاصل میگردد.
شیوه کشف و شهود
در این شیوه از شهود عارفان تا سحر ساحران را میتوان مدنظر قرارداد و در این جایگاه نهتنها افراد دارای توان ارتباط با این نیروها دارای شناخت بهحساب میآیند، بلکه احراز شناخت نیز بر راهها و شیوههای پر رمز و راز متکی است. (ساروخانی، ۱۳۸۸،ج۱، ۱۶)
شیوههای عقلی و استنتاجی
بر این اساس آنچه اهمیت مییابد، منطق و استدلال است. اینها زمانی عنصری را بهعنوان شناخت دانش میپذیرند که بیندیشند و بر این پایه آن را بپذیرند. (همان)
شیوههای تجربی
این شیوهها، بر مشاهده، تجربه، آزمایش و دیگر شیوههای عینی متکی است آنان که این شیوه را به کار میگیرند دانش را عبارت از مطالعه منظم و عینی پدیدههای تجربی میدانند.(همان،۱۷)
اما طرح این موضوع ازآنجا حائز اهمیت است که اندیشمندان، شناخت و شیوههای آن را ازجمله مبادی علم و اهداف آن دانسته و در پی آن روش و روششناسی را مبتنی بر هر علم و اهداف آن تبیین مینمایند. در این راستا لازم است به این نکته توجه شود که وقتی میخواهیم از شناخت و شیوههای آن و بهتبع آن علم و اهداف آن و درنهایت روش و راه دستیابی به هدفهای علم صحبت کنیم ابتدا باید مشخص شود که چه علمی موردنظر است، بهعبارتدیگر چه شناختی مدنظر است، آیا مبنای ما در شناسایی روشهای دستیابی به هدفهای علمی، علوم تجربی است و یا علوم عقلی یا عرفانی و یا بهطورکلی علوم انسانی است؟ و آیا بهطورکلی این دو باهم متفاوتاند یا نه روشهای یکسانی دارند. بهعلاوه حتی ذیل علوم انسانی نیز این اختلاف باید بررسی گردد. روشهایی که در علوم اجتماعی و روانشناسی استفاده میگردد آیا با روشهای علوم دینی و فلسفی یکسان است؟ بهعبارتدیگر، تقسیمبندیهایی که در خصوص روشهای تحقیق در علوم انسانی ذیل بحث روششناسی علوم انسانی صورت میگیرد بسیار متأثر از رویکرد و نحوه مواجهه مکاتب فکری مختلف به رابطه علوم تجربی و علوم انسانی میباشد. رابطۀ بین علوم تجربی و علوم انسانی چگونه است؟ آیا میتوان همان ابزار را که در دانشهای طبیعی به کار گرفته می شود، در دانش انسانی و علوم انسانی نیز بهکار گیریم؟ آیا در قلمرو روشی، نظر دانشمندان علوم انسانی با علوم طبیعی یکی است یا خیر؟ آیا روش پژوهشی در این دو دانش یکی است؟ سؤالات فوق در ادامه این نوشتار مورد تحقیق و بررسی قرار خواهد گرفت.
پس از تبیین انواع شناخت حال باید دید منظور از علم و اهداف علم چیست؟ چه چیزی میخواهد مورد شناخت قرار گیرد. برخی دانشمندان معتقدند وظیفه علم عبارت است از ایجاد قوانین کلی که رفتار چیزها یا رویدادهای تجربی را که علم با آن ها در ارتباط است در بر گیرد. و بدینوسیله ما را قادر میسازد، تا دانش خود دربارۀ رویدادهای شناختهشده و مجزا را با یکدیگر پیوند دهیم و دربارۀ رویدادهایی که تاکنون برای ما ناشناخته بوده است پیشبینیهای معتبر به عمل آوریم. (همان،۱۹) همانگونه که در تعریف فوق قابلمشاهده است، هدف علم با رویکرد تجربی تبیین شده است، حالآنکه علوم انسانی به علت تأکید بیشازاندازه به تجربه و غفلت از نظریه صدمه دیده است. تنها در سالهای اخیر است که به این حقیقت رسیدهایم که تجربه مرحله کاملی از تکامل علم نیست و نیاز به جهتگیری درزمینۀ نظریهپردازی احساس میشود. پس میتوان گفت هدف نهایی علم، صورتپذیری نظریه است. (دلاور، ۱۳۹۱، ۲۲)
با توجه به دو رویکرد فوق و اختلاف بین تجربی انگاری علوم انسانی با رویکردی که علوم انسانی را جدای از علوم تجربی و روشهای آن دانسته و تکیهبر نظریهپردازی و البته بر مبنای روشی علمی دارد، مکاتب و بینشهای مختلفی شکلگرفتهاند. که در مجموع سه نوع بینش را میتوان برشمرد.
۱- بینش آنان که همه دانشها را یکی میدانند، شامل کسانی که بر روشهای متکی بر حس، تجربه، و ادراک تأکید دارند. عینت و سنجش پذیری را شرط دانش میدانند. این بینش در اندیشه مکاتبی همچون رفتارگرایان، طبیعتگرایان، مکانیک گرایان، اثباتگرایان، مکتب اثباتی جدید و تجربهگرایی ظهور و بروز نموده است.
۲- بینش آنان که بر افتراق مطلق دانشهای طبیعی و انسانی از روزنه روش تأکید میورزند که شامل اصالت تأویل، تاریخ گرایان، پدیدار شناسان و اصحاب مکتب تفهمی میباشد.
۳- بینش آنان که دیدی دیالکتیک و تلفیقی دارند. در این گروه، بینشهای کلنگر مطرح است.
همانطور که در سه گروه و بینش مذکور میتوان مشاهده نمود رویکرد یکی دانستن و یا ندانستن علوم تجربی با علوم انسانی میتواند سرمنشأ ایجاد روشهای مختلفی در مواجهه با پدیدهها و موضوعات مسئله محور گردد. (ساروخانی، ۱۳۸۸،ج۱، ۲۷-۶۰)
روششناسی
دستیابی به هدفهای علم یا شناخت علمی میسر نخواهد شد مگر زمانی که با روششناسی درست صورت پذیرد، روش عبارت است از ابزار کسب دانش در معنای وسیعش، روش از لغت «متد» است که از واژۀ یونانی «متا»
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
d=”footnote-ref-2″ href=”https://www.hofi.ir/wp-admin/post-new.php#footnote-2″>[۱] به معنای «در طول» و «اودوس»[۲] یعنی «راه» گرفته شده و مفهوم آن در «پیش گرفتن راهی» برای رسیدن به هدف و مقصودی با نظم و توالی خاص است.
روش به سه معنا اطلاق میشود:
مجموعه طرقی که انسان را به کشف مجهولات و حل مشکلات هدایت میکند؛
مجموعه قواعدی که برای بررسی و پژوهش استفاده میشوند؛
مجموعه ابزار یا فنونی که آدمی را از مجهولات به معلومات راهبری مینمایند. (همو،۱۳۷۵،۲۴)
طبق علم معناشناسی، واژگان در ارتباط با دایرهای از واژههای نزدیک به آن معنا و مفهوم پیدا میکند؛ لذا لازم است ارتباط روش و روششناسی با برخی مفاهیم دیگر مورد بررسی قرار گیرد.
روش شناخت و منابع شناخت
دو واژهای که در متون تخصصی روش تحقیق در علوم انسانی و بهویژه در حوزۀ روششناسی صدرا بسیار مورداستفاده قرارگرفته و به یک معنا نیز پنداشته شده است واژههای «روش شناخت» و «منابع شناخت» میباشد. در مقالات بسیاری با عنوان روششناسی صدرا و یا روششناسی فلسفه اسلامی تمرکز اصلی بر روی منابع شناخت یعنی عرفان، قرآن و برهان و بهعبارت دیگر وحی، شهود و عقل شده و پیرامون تلفیق و یا التقاط این سه با یکدیگر در حوزه روششناسی فلسفه اسلامی کاوشهای بسیاری صورت گرفته است. اما باید توجه نمود که این تمام بحث در حوزه روششناسی فلسفه صدرا نمیباشد، چراکه اگرچه در تحلیلهای روششناختی فلسفه اسلامی – همانطور که در ادامه خواهد آمد- چهار منبع معرفتی، ذیل یکی از شیوههای روششناختی یعنی روش معرفتی قرار می گیرد، باز هم بسنده نمودن بهصرف بررسی رابطه سه منبع معرفتی شهود، نقل و عقل در بررسی اصول روششناختی فلسفه اسلامی امری کامل و جامع نخواهد بود، چراکه استفاده و اثبات ارتباط این منابع معرفتی بارها مورد بررسی قرار گرفته است، لکن روش استفاده از این سه منبع معرفتی کمتر مطمح نظر قرار گرفته است. به همین منظور در این نوشتار علاوه بر توجه به رابطه این سه منبع معرفتی، روش صدرا با رویکرد چگونگی استفاده وی از این سه منبع معرفتی و مناقشات پیرامون آن مورد بررسی قرار گرفته است.
روششناسی در علوم تجربی و علوم انسانی
پس از مشخص شدن تفاوت منابع شناخت و روش شناخت پاسخ به این سؤال ضروری است که آیا تفاوت روششناختی بین منابع معرفتی مختلف وجود دارد؟ بهعبارتدیگر آیا معرفتی که از راه حس حاصل میشود دارای روشهای منحصربهفرد است یا آنکه منابع شناخت رویکرد روششناسی یکسانی دارند؟ توجه به این نکته ضروری است که در خصوص روششناسی در علوم انسانی تاکنون کتب مختلفی تدوین گردیده است که اکثر این کتب، علوم انسانی را با محوریت علوم اجتماعی و یا روانشناسی مورد تدقیق روششناختی قرار داده است؛ که البته بیشترین منبع معرفتی مورداستفاده در آن ها حس و عقل است. این قرابت در منبع شناخت منجر به گرایش روششناسی علوم انسانی به روششناسی متداول در علوم تجربی شده است. اما از دیدگاه طرفداران تفاوت ماهوی علوم انسانی و علوم تجربی، مشاهده در علوم انسانی دارای معنای دیگری غیر از مشاهده در روش تجربی میباشد. بر این اساس روش شهودی در مقابل روش تحصیلی یا اثباتی قرار میگیرد. در این روش بهجای پرداختن به مراحلی همچون مشاهده و تجربه، بر همفکری، همدلی، تأویل گرایی و آگاهی حضوری و بلاواسطه تأکید میشود. در این شیوه بهجای پرداختن به علل، به دلایل و معنای وجدانی توجه میشود. (حقیقت، ۱۳۸۷، ۶۴)
باید توجه داشت که در بررسی روشهای فلسفی رویکرد یکسان پنداری روششناختی بین علوم انسانی و علوم تجربی مناسب نبوده و روششناسی خاص خود را میطلبد.
بهطورکلی در خصوص ارتباط روششناسی در علوم تجربی و علوم انسانی همانطور که پیشتر بیان گردید سه نوع بینش وجود دارد.
بینش آنان که از منظر روششناختی همه دانشها را یکی میدانند، شامل کسانی که بر روشهای متکی بر حس، تجربه و ادراک تأکید دارند؛
آنان که بر افتراق مطلق دانشهای طبیعی و انسانی از روزنه روش تأکید دارند؛
آنان که دیدی تلفیقی و کلینگر دارند. (ساروخانی، ج۱، ۱۳۸۸، ۲۷-۶۰)
در این خصوص باید توجه داشت که سطوح مختلف معرفت، لایههای طولی روششناسی را به دنبال میآورند؛ بهعبارتدیگر شاید بتوان گفت که عقل و استدلال بهعنوان یکی از منابع معرفتی در علوم تجربی، علوم انسانی تجربی و نهایتاً در علوم انسانی بدون تجربی انگاری و در فلسفه و منطق کاربرد دارد اما باید توجه نمود که این کاربرد کاربردی تشکیکی است. بهعبارتدیگر عقل تجربی در علوم تجربی و انسانی ظهور میکند، عقل نیمه تجریدی در ریاضی و عقل تجریدی در فلسفه و عقل ناب که از عهدهی عرفان نظری برمیآید. (جوادی آملی، ۱۳۸۶، ۲۵)
لذا هنگامیکه ما در این بحث از دو منبع معرفتی حسی و عقلی صحبت مینماییم منظور از عقل، عقل تجریدی فلسفی است.
در ادامه این نوشتار شرح تفصیلی رویکردهای سهگانه فوق مطمح نظر قرار میگیرد.
رابطه روش با فلسفه، معرفتشناسی و هستیشناسی
بنیانهای فلسفی، هستیشناسی و معرفتشناسیهای گوناگون، انواع روششناسی را که در عرض یکدیگر و یا در تقابل با یکدیگر میباشند پدید میآورند. منطق صوری یک روششناسی عام و گستردهای است که از مبنای فلسفی و معرفتش
ناختی حکمت مشاء استفاده میکند. منطق دیالکتیکی هگل نوع دیگری از روششناسی عام است که از مبنای فلسفه او بهره میبرد. منطق علمی بیکن یک روششناختی عام علمی است که از مبنای معرفتشناسی او که حسگرایی است بهره میبرد. برخی از روشهای هرمنوتیکی معرفت نیز روشهای عامی هستند که از مبنای معرفتشناختی خود استفاده میکنند.(حقیقت،۱۳۸۷، ۴۷) بر این اساس میتوان ادعا نمود که علاوه بر اینکه هر منبع معرفتی روشهای منهاز و مستقلی را میطلبد. مبنای فلسفی، هستی شناختی و معرفتشناسی هر مکتب فکری نتایج روششناختی منحصر خود را دارد، دیدگاههای مختلف هستیشناسی نتایج روششناسی مختلفی دارد مانند آنکه اثباتگرایی بر هستیشناسی بنیادگرایانه استوار است.
روششناسی از معرفتشناسی نیز مفروضاتی را اخذ میکند. روششناسی با پذیرش ادعاهای طرحشده در معرفتشناسی آن ها را مبنای فعالیت و تحقیقات خود قرار میدهد. با توجه به اهمیت رابطه روش با نوع نگاه به معرفت، لازم است در این خصوص تعمق بیشتری صورت گیرد. در دوران معاصر، سه مؤلفه معرفت را اینگونه بیان میکنند که معرفت «باور صادق موجه» است. ویژگی نخست به رابطهی فاعل شناسا با یک موضوع، رجوع میکند. رابطهی فاعل شناسا با یک موضوع، میتواند رابطه شک، ظن، وهم، یا اعتقاد جازم(باور) باشد، و در بین اینها فقط باور است که میتواند معرفت زا باشد. جزء دوم به صادق یا کاذب بودن یک باور رجوع میکند. باور به یک گزاره، هنگامی معرفت زا است که واجد ویژگی صدق باشد. و در نهایت ویژگی سوم از داشتن دلیل بر صدق یک گزاره حکایت میکند. بحث دیگری که در معرفتشناسی مطرح است امکان حصول معرفت میباشد. سؤال مهم این است که آیا ممکن است که انسان، دارای باورهای صادقی نسبت به خود یا عالم خارج باشد و آیا اصلاً جهان واقع وجود دارد. در این ایستار است که میتوان بحث شکاکیت دکارت را مطرح نمود. شکی دستوری و فراگیر که امکان معرفت را نشانه گرفته است. اینجا است که ارتباط روششناسی با معرفتشناسی آشکار میگردد، روش مواجهه دکارت با پدیدهها، روشی است بر خواسته از نوع نگاه وی به معرفت است. بدین ترتیب میتوان ارتباط گسست ناپذیری را بین روششناسی و معرفتشناسی تعریف نمود.
روششناسی و فلسفه علم
فلسفه هر علمی دانش درجه دوم است که به سه دسته از مسائل میپردازد. پیشفرض آن علم، تاریخ تحول آن و شناخت روشهای بهکاربرده شده در آن علم. فلذا میتوان گفت فیلسوف علم به پرسشهایی زیر پاسخ میدهد.
چه مشخصه هایی، تحقیق علمی را از سایر انواع پژوهش متمایز میسازد؟
دانشمندان در مطالعه و بررسی طبیعت چه روشهایی را باید اتخاذ کنند؟
برای این که تبیین علمی صحیح باشد، چه شرایطی باید احراز گردید؟
قوانین و اصول علمی از نظر شناسایی یا معرفت بخشی چه مقام و موقعیتی دارند؟ (لازی، ۱۳۶۲، ۱-۴)
با نگاهی به مهمترین مکاتب فلسفۀ علم میتوان رابطۀ آن ها را با روششناسی بهتر مورد مطالعه قرار دهیم. پوزیتویسم منطقی که در سال ۱۹۰۵ ظاهر شد و در دهه ۱۹۴۰ به اوج شکوفایی خود رسید، فرض خود را بر این گذاشته که معناداری گزارهها به قابلیت تجربۀ آن ها مشروط است. براساس عقلگرایی انتقادی که در دهۀ ۱۹۳۰ به وجود آمد و در دهۀ ۱۹۶۰ به اوج خود رسید، مقام داوری را از مقام گردآوری باید جدا کرد. در این گروه میتوان از پویر، لاکتوش و ماکسی پلاک نام برد. در مکتب اثباتگرایی گردآوری مهمتر از داوری و در عقلگرایی انتقادی، داوری مهمتر از گردآوری بود.(حقیقت،۱۳۸۷ ،۵۱) البته در جای خود سیر تطور و تحول رویکرد روششناختی در مکاتب مختلف فلسفه علم بهصورت مستقل مطمح نظر قرار خواهد گرفت؛ اما بهاجمال میتوان ملاحظه نمود که مکاتب فکری فلسفه علم هر یک بر مبنای رویکرد فکری خود با روشی خواص به سؤالات پیرامون موضوع موردنظر خود پرداختهاند.
کاربردهای اصطلاح «روش»
پس از بیان رابطه روش با مفاهیمی همچون فلسفه علم، هستیشناسی و معرفتشناسی و بیان بینشهای مختلف در خصوص روش در علوم تجربی و علوم انسانی، توجه به این نکته لازم است که وقتی از روش و واژگان مربوط به آن استفاده میکنیم، باید توجه داشت که نسبت به کدام سطح از روش سخن میگویم. به شکل خلاصه، میتوان گفت واژۀ روش و مشتقات آن در پنج معنا یا سطح قابل تعریف میباشند:
روش معرفت
روش به این معنا بهعنوان مبادی شناخت مدنظر قرار گفته و به چهار منبع معرفتی عقل، حس، شهود و وحی یا نقل نظر می کند که در این صورت چهار روش فلسفی (عقلی)، علمی (حسی و تجربی)، عرفانی(شهودی) و نقلی(کلامی) را شامل میگردد.
در روش عقلی با استعانت از قیاس یا استقراء، صغرا و کبراهای منطقی تشکیل میشود. قیاس ممکن است شکل برهانی (با مواد یقینی و بدیهی)، جدلی (با بهره گرفتن از مقبولات)، خطابی (شهودات)، شعری (تخیلی)، یا مغالطهای داشته باشد.
روش علمی درصدد است همواره از مراحل مشخصی گذر نماید. مشاهده، طبقهبندی مشاهدات، فرضیهسازی، آزمایش و تجزیهوتحلیل دادهها بهمنظور اثبات یا رد فرضیه (همان، ۶۳). در اوج اثباتگرایی، روش علمی و روش تجربی به یک معنا به کار میرفت. در روش علمی ترکیب صحیحی از مشاهده و تجربه از یکسو و تئوری سازی از سوی دیگر صورت میگیرد.
در روش عرفانی محقق با طی طریق و سیر و سلوک، خود را به مرتبهای میرساند که از مقام حصول رهایی جسته و به مقام وصول رسیده و دریافت حقایق از طریق مکاشفه و شهود برای وی میسر میگردد.
و در نهایت در روش نقلی، محقق با ابتنای بر مبانی یکی از ادیان الهی و با پذیرفتن و ایمان آوردن به پیامبران الهی، اقدام به استفاده از مبانی این ادیان در آراء خود می کند.
در خصوص این چهار روش معرفت در آینده بیشتر صحبت خواهیم نمود.
نوع استدلال
گاهی روش به معنای نوعی استدلال به کار میرود. از این حیث روش میتواند قیاسی، یا استقرایی، لمّی یا انّی، یا غیر آن باشد. کاربرد روش به این معنا در ارتباط مستقیم با معنای اول است، چراکه بهطور مثال، در روش تحقیق فلسفی نوع استدلال، قیاس است و در روش تحقیق تجربی، نوع استدلال استقرایی است.
سطح تحلیل
معمولاً در پژوهشها و پایاننامهها از روش توصیفی و تحلیلی و امثال آن نام میبرند. این معنای روش به سطح تحلیل نظر دارد. روش تحقیق به این معنا در نگاه کلی خود به دو روش توصیفی (به معنای اعم) و روش هنجاری تقسیم میشود. روش توصیفی بهنوبه خود به روش توصیفی به معنای خاص، روش تحلیلی و روش نقدی تقسیم میشود. روش توصیفی به معنای اخص نیز به توصیف مشاهداتی و توصیف تحلیلی منقسم میگردد. ما در توصیف مشاهداتی تنها مشاهدات خود را بدون هیچگونه تحلیل یا نقدی بیان میکنم. البته توصیف و تبیین امور اضافی هستند به این معنا که هر تبیینی نسبت به تبیین فراتر خود نوعی توصیف محسوب میشود. هدف تبیین، یافتن علل پدیدهها و هدف تحلیل، یافتن پیشفرضها و آثار و نتایج مترتب بر یک رأی است. نقد، برخلاف تحلیل به داوری نظری و عملی موضوع مینشیند. متد نظری به مطابقت مسئله با واقع و نقدهایی به آثار و نتایج فردی و اجتماعی آن مربوط میشود. تحقیق هنجاری به ارائه بایدها و نبایدها میپردازد. (همان،۶۵).
نوع نگاه به موضوع
محقق علاوه بر موارد فوق به معنای دیگری نیز میتواند از روش پژوهش خود نام ببرد. پژوهشگر به موضوع موردمطالعه خود میتواند با دید پدیدارشناسانه، ساختارگرایانه یا هرمنوتیکی و امثال آن بنگرد. در این سطح از روش بهعنوان نوع نگاه به موضوع سخن میگوییم که در ادامه این گفتار بهتفصیل مطمح نظر قرار خواهد گرفت. (همان، ۶۹)
از منظر ماهیت تحقیق