هر دو سوزنده چو دوزخ ضد نور
هر دو چون دوزخ ز نور دل نفور
پس بنای خلق بر اضداد بود
لاجرم جنگی شدند از ضر و سود
(مولوی، ۱۳۸۴: ۴۱۸)
مولانا هنگامیکه وارد مسئله شر میشود، برخی مفروضات را کنار میگذارد. او اصلا شر را همانند نگاه کلاسیک عدمی و محکوم به فنا نمیداند؛ بلکه وجود شر را میپذیرد. قبول دارد که شر و رنج و فقر وجود دارد و آن را اعتباری و تابع فهم انسان نمیداند؛ هرچند که گاهی معتقد است که ما انسانها گاهی برخی خوبیها را شر میدانیم
در واقع مولانا به خوبی و زیبایی خاص بیان میکند که خیر و شر حالاتی انسانی هستند و خیر آن است که انسان بتواند به درگه حق نائل آید: اما در ظاهر امور و در خارج و واقعیت بیرونی شر مطلق و خیر مطلق وجود ندارد. چیزی را که ممکن است عقل آدمی خیر بداند، ممکن است شر باشد و شری را که انسان ممکن است شر دانسته باشد، خیر باشد. (نگاه کنید به داستان موسی و شبان و یا به آب انداختن موسی توسط مادرش و ترس و اضطراب او در انداختن موسی).
مولانا نیز مصّر است تا ما شر و خیر را مقایسهای و نسبی بنگریم:
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان
(همان: ۶۸۳)
خیر و شر در حقیقت یک امر واحداند؛ هرچند ما آن ها را به ظاهر ضد میدانیم، ولی از یک حقیقتاند. روز و شب دو ضد و دشمن هستند، ولی هر دو از یک حقیقت هستند.
مولانا به تفکیک شر طبیعی و اخلاقی از یکدیگر معتقد است. او شرور را مولد خیرهایی برتر میداند و خیرهای اخلاقی را نیز به تعالی روح و زیبایی نهفته در موسیقی خلقت برمیگرداند. شروری، چون بیماری، سیل، مرگ، و فقر که از شرور نوع اولند؛ از نگاه مولانا با نگاهی انسان شناسانه و معطوف به عدل الهی به خیرهایی برتر نوید میدهند. (مانند مواردی که مثال آورده شد).
مولانا در بخش اول در بیان شرور طبیعی، خیرهای برتر را به عنوان پاسخ مطرح میکند. در بخش دوم نیز میگوید که اصلا وجود شرور طبیعی در عالم به مثابه ضعف نیست؛ بلکه دلیلی بر قدرت الهی است و زیبایی خیر در وجود شر معنا مییابد و تضاد است که حرکت میبخشد. مولانا معتقد است زمانیکه شر موجود نیست، خوبی و محبت نیز بیارزش و بیمعنا میشود. او خیر و شر را همان پستی و بلندی نتهای موسیقی عالم میداند. عمده مباحث مطرود مولانا را شر اخلاقی تشکیل میدهد.
۳-۲- مثنوی معنوی مولوی
کتاب مثنوی را همه میشناسند و معرفی دوباره آن تکرار مکررات است؛ اما به طور مختصر میتوان گفت: مثنوی معنوی کتاب شعری از مولانا جلالالدینمحمدبلخی شاعر و صوفی پارسیگو است. این کتاب از ۲۶٬۰۰۰ بیت و ۶ دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتابهای ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت ایرانی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شدهاست؛ اگر چه قبل از مولوی، شاعران دیگری مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده بودند ولی مثنوی مولوی از سطح ادبی بالاتری برخوردار است. در این کتاب ۴۲۴ داستان پیدرپی به شیوه تمثیل، داستانِ سختیهای انسان در راه رسیدن به خدا را بیان میکند. ۱۸ بیت نخست دفتر اول مثنوی معنوی به نینامه شهرت دارد و چکیدهای از مفهوم ۶ دفتر است. این کتاب به درخواست شاگرد مولوی، حسامالدینحسن چلبی، در سالهای ۶۶۲ تا ۶۷۲ هجری/۱۲۶۰ میلادی، تالیف شد. عنوان کتاب، مثنوی، در واقع ساختار شعری کتاب مذکور است. مولوی در این کتاب مجموعهای از اندیشههای فرهنگ ایرانی، اسلامی را گرد آوردهاست.
۳-۲-۱- انسجام ادبی حکایات مثنوی معنوی
مثنوی مولوی، همانند مثنویهای بهجا مانده از صوفیان دیگر، به صورت عمده از «داستان» به عنوان ابزاری برای بیان تعلیمات تصوف استفاده میکند. ترتیب قرارگرفتن داستانهای گوناگون در این کتاب، ظاهراً نظم مشخصی ندارد. شخصیتهای اصلی داستانهای مثنوی مولوی در طیفی بسیار وسیع قرار دارند؛ گاهی میتواند از پیامبران و پادشاهان تا چوپانان و بردگان باشد؛ وگاهی حیوانات نقش پررنگی در این داستانها بازی میکنند.
«حکایات موجود در مثنوی از منابع مختلف قدیمیتر آمدهاند. برخی عینا در مثنویهای عطار نیشابوری همچون منطقالطیر موجودند. برخی همچون داستان خلیفه و لیلی، پادشاه و خانه کمپیر، و استر، محمود و ایاز، گنجنامه، حلوا ساختن جهود و عیسوی و مسلمان از مقالات شمس استخراج شدهاند» (باهنر، ۱۳۸۸: ۳۳)
«آخرین داستان مثنوی (شاهزادگان و دژ هوش ربا)، با وفات مولوی ناتمام ماند. دفتر ششم مثنوی از همین روی دفتری ناتمام است. فرزند او مثنوی زیبایی دارد که در آن از مرگ پدر و ناتمام ماندن مثنوی گله کردهاست. اصل داستان را البته جویندگان میتوانند در مقالات شمس تبریزی بیابند و از بخش پایانی قصه مطلع شوند» (همان: ۴۱۵).
«مولوی در مثنوی تبحر خود را در استفاده از اتفاقات روزمره برای توضیح دیدگاههای عرفانیاش نشان میدهد. ویژگی تمایزبخش دیگر این کتاب میزان گریزهای مکرر آن از داستان اصلی برای توضیح نکات مختلف جنبی داستان، است. این نکته ممکن است بیانگر این باشد که برای مولوی مضمون داستان اهمیت بسیار بیشتری از سبک نگارش داشتهاست» (همان: ۴۱).
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
۳-۲-۲- مثنوی و کتب آسمانی
گروهی از اندیشمندان، مثنوی را پیرو کتب آسمانی خواندهاند و برخی پا را از این هم فراتر نهاده و برخلاف نص صریح قرآن، آن را مصحف ثانی نام نهادهاند. از این گروه میتوان به عبدالرحمن جامی، بهاالدین عاملی و محمدحسین شهریار در دوران معاصر اشاره کرد که مثنوی معنوی را «قرآن در زبان فارسی» نامیدهاست. «صرفنظر از مسایل مذهبی، بیشک مثنوی اگر از سرودههای گاتا، اوستای زرتشت، وداهای هندوان و عهد جدید مسیحیان (قرآن و عهد عتیق مستثنی شدهاند) که در دسترسند، عمیقتر و پرمایهتر نباشد، قدر مسلم کمتر هم نیست دلیل این اعتقاد به دو نکته باز میگردد:
نکته اول آن که سرچشمه فیض و سرمایهای که سبب تالیف مثنوی گشته همانا وحی الهی است و این در جایجای مثنوی مشهود است. بنابر اعتقاد مسلمانان، وحی به پیامبران مختص نیست و چه بسا به تعبیر قرآن بر زنبور عسل نیز نازل گردد. بنابراین اعتقاد است که در مثنوی آمدهاست.
گیرم این وحی نبی گنجور نیست
هم کم از وحی دل زنبور نیست
چونکه اوحی الرب الی النحل آمده است
خانه وحیش پر از حلوا شده است
دلیل دوم آن که مولانا روحی وحیگیر و وحیشناس داشته و این روح اثر خود را به شکل چشم گیری در مثنوی به جای گذاشتهاست.
گر نبود روحهای غیبگیر
وحی نآوردی ز گردون یک بشیر
(باهنر، ۱۳۸۸: ۲۱۴)
۳-۲-۳- مثنوی و اندیشه عرفانی مولوی
در این که کدام اثر بزرگ مولوی را، اثری عرفانی بدانیم و کدام را ندانیم، و یا این که کدام اثر از عرفان بالاتری برخوردار است، نظرات مختلفی وجود دارد. زینب میرزا بیگی در کتاب خود به نام «فراق شمس» از قول علامهمحمدتقی جعفری بدون آدرس دهی آورده است اگر خواسته شود که در باب تفکرات عرفانی مولوی تحقیق شود، شاید بهترین راه تحلیل کلیات شمس باشد. ولی اگر هدف شناخت برداشتهای او از زندگی و دین باشد، بررسی غزلهایش نتیجهای در بر نخواهد داشت. به این منظور مثنوی انتخاب بهتری است. مولوی در تدوین این اثر قصد تعلیم و اندرزگویی داشته و راههای وصول به خدا و معرفت نفس را میآموزد. (میرزا بیگی، ۱۳۸۵: ۱۴۳).
مثنوی معنوی مولوی همانند قرآن که گاهی از زبان قصه و روایت سخن میگوید و در بسیاری از موارد داستانی را شروع میکند تا در جای دیگر آن را ادامه دهد و به ضرورت ممکن است یک داستان را ناتمام رها کرده باشد تنظیم شده است و این خود میتواند تأثیر قرآن در حافظه و اندیشه مولوی باشد. «دیوان شمس گاهی حتی با اصول صوفیگری مانند «نفرت از دنیا و عشق به خدا»، «فنای در خود و بقای در خدا» و تخلص به اخلاق الله» نیز در تعارض است. بر عکس مثنوی بیشتر با مسائلی از قبیل «حیات دینی روح» و «اشتیاق روح به اتحاد با حق» درگیر است» (همان: ۱۴۳)
« مثنوی، منتخبِ بدون نظم و ترتیبی از تمامی اندیشههای فلسفی و کلامی جهان اسلامی از آغاز تا قرن هفتم هجری است. مولوی هرچه در هر دستگاه فکری درست یافته است، انتخاب کردهاست. رشتهای که این نکات نامرتبط را به یکدیگر پیوند دادهاست، داستانهای مثنوی است. » (همان: ۱۴۰).
۳-۲-۳-۱- مدینهالنبی در اندیشه مولوی
شاید با توجه به مطالب ذکر شده و اینکه در جاهای مختلف از مثنوی به عنوان قرآن شعر فارسی یاد کردیم، این مسئله در ذهن متجلی میگردد که مدینهالنبی پیامبر که در آن حاکم جامعه اسلامی با رعیت گمنام که بردهای زر خرید بوده برابر است، میتواند بهترین نمونه از یک جامعه باشد. جامعهای که بزرگترین قطب عالم امکان، رهبری آن را بر عهده دارد و همانطور که گفتهاند “لولاک لما خلقت الافلاک ” پس دیگر جامعهای بهتر و زیباتر از این نمیتوان یافت. جامعهای که پیامبر را دارد، عمر فاروق، ابوبکر صدیق، عثمان سیف الاسلام، و علی یگانه مرد عدالت و رشادت را دارد، پس چه جامعهای بهتر و برتر از آن؟
اما باید دانست که مولوی تمام این ویژگیهای موجود در جامعه علوی و مدینهالنبی را در واقع لطف حضرت حق میداند که برای راحتی در اختیار انسان قرار داده است. اینها اشارات معشوق است که باید آنها را ببیند و راهنمایی بگیرد تا خانه دوست و باید از خود معشوق سراغ خانه دوست را گرفت، نه از هر کس دیگر.