زیبایی لب
پرکنندهها و ژلها
بوتاکس
تزریق پلاکت
چین و چروک و افتادگی صورت
زیبایی غبغب و گردن
درمان غبغب و گردن با لیپولیز لیزری
درمان غبغب و گردن با عمل
درمان غبغب و گردن با بوتاکس و فیلرها
زیبایی شکم – پهلو و پشت
لیپولیزر
کوچک کزدن شکم جراحی پلاستیک شکم
لیپوابدومینوپلاستی
لیزرلیپواسکالچر با اسمارت لیپو
زیبایی سینه
کوچک کردن سینه
پروتز سینه
لیفت سینه
تزریق چربی سینه
لیپوساکشن سینه
زیبایی بازو و رانها
لیپولیز بازوها
عمل جراحی زیبایی بازو
لیپولیز لیزری رانها
عمل جراحی زیبایی رانها
فصل دوم
(ادبیات و پیشینه پژوهش)
مقدمه
زیبایی نه برای همه، بلکه در نزد اکثر افراد جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است. بسیاری شاید به اهمیت زیبایی در جامعه پی برده باشند، اما واقعیت این است که زیبایی برای زنان نماینده بسیاری از چیزها نظیر پایگاه اجتماعی، باز تولید مطلوبیت، درآمد، هوش و احتمال دریافت کمک از دیگران است. در واقع مردم برای افراد جذاب ویژگیهای مثبتی را بر می شمرند، در حالی که برای افراد غیر جذاب چنین حالتی تصور نمیشود(پاول و هیکز، ۲۰۱۱).
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
جراحی زیبایی میتواند یک فرد را با تغییر شکل بدنش، شکل دهد. از طرف دیگر، جراحی زیبایی میتواند در راستای نزدیک شدن به ارزشهای پدرسالارانه باشد، یعنی با توسل به جراحی زیبایی زنان تصویر مورد علاقه و ایده آل مردان را فراهم میسازند. (گولباس، ۲۰۰۸).
جراحی زیبایی پدیده ای آشنا در کشور ایران میباشد که به تدریج در طی زمان به وقوع پیوسته است، ولی آنچه اهمیت دارد این است که این پدیده به تمام اقشار جامعه سرایت کرده و همه گیر و بدل به عرف شده است. افزایش شمار افرادی که با بینی های چسب خورده دیده میشوند، نشان میدهد که این روند شتاب چشمگیری یافته است. ایران از نظر تعداد جراحیهای زیبایی در دنیا مقام اول را دارد و پایتخت جراحی بینی در جهان نامیده شده است. طی ۴ دهه پس از ورود جراحی پلاستیک به ایران متقاضیان جراحیهای زیبایی محدود به زنان و دختران طبقه متوسط به بالای جامعه میشد، اما در حال حاضر افزایش تعداد متقاضیان جراحی زیبایی و صرف هزینههای هنگفت برای زیبایی اندام از سوی متقاضیان و تعارض صرف چنین هزینههای با سطح در آمد طبقه متوسط جامعه، علامت سؤالهای زیادی در ذهن ایجاد می کند (رضایی و همکاران، ۱۳۸۹).
واقعیت این است که زیبایی گرایش کاملاً طبیعی و مشترک بین تمامی انسانهاست، اما امروزه گرایش به زیبایی به مرحله ظاهر پرستی و خودنمایی رسیده است. جوانان و نوجوانان و حتی میانسالان به تبع گرایشها و اقتضای سنی خود با صرف هزینههای گزاف و قبول عواقب جسمی روانی و حتی جانی، در صدد کسب سهم بیشتری از زیبایی و به دنبال زیباتر شدن هستند. زیبایی تصنعی شاید بهترین عبارت برای این قبیل دستکاری ها باشد. دست کاریهای مانند برجسته کردن لب، کاشت گونه، کوچک کردن بینی، کاشت نگین در داخل چشم و روی دندان و سوراخ کردن اعضای مختلف بدن برای آویزان کردن حلقههای فلزی(همان منبع).
اختلال شخصیت عبارت است از الگوی منحصر به فرد و دائمی تجارب درونی و رفتار بیرونی که ویژگی خاص هر فرد است. اکثر افراد به طور نسبتاً قابل پیش بینی و منحصر به فردی به پدیدهها واکنش نشان میدهند، ولی در عین حال نوعی انعطاف پذیری سازگارانه و ویژه دارند. شخصیت ما ثابت و ایستا نیست. ما از تجارب گذشته درس میگیریم و سعی میکنیم در موقعیتهای مختلف، پاسخهای مختلف و متنوعی نشان دهیم تا بتوانیم به خوبی از عهده کارها برآییم. این یادگیری و انطباق چیزی است که مبتلایان به اختلال شخصیت ،غالباً از عهده آن بر نمیآیند (کامر[۲۰]، ۱۹۹۹).
اختلال شخصیت یک الگوی فراگیر (نافذ)، بادوام و غیر قابل انعطاف از تجارب درونی و رفتار بیرونی است که به طرز مشخصی با انتظارات فرهنگی از فرد تفاوت دارد و به درماندگی یا اختلال منجر میشود. طیف محدود تجارب و پاسخهای مبتلایان به این اختلالات اغلب منجر به بروز مشکلات روانشناختی، اجتماعی یا شغلی میشود. این اختلالات معمولاً در نوجوانی یا اوایل بزرگسالی آغاز میشوند (یا حداقل در این سنین قابل تشخیصاند)، گرچه در بعضی از موارد نیز اختلال در دوران کودکی آغاز میشود. اختلال شخصیت، و درماندگی و مشکلات ناشی از آن مادام العمر دامنگیر فرد میشود، ولی انواع آن از نظر میزان فروپاشی زندگی فرد متفاوت است. با این حال، اختلال چه خفیف باشد و چه شدید، تمام جنبههای وجود فرد را متأثر میکند. درمان این اختلالات از دشوارترین انواع درمانهای اختلالات روانشناختی است. تخمین زده میشود که شیوع
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
اختلالات شخصیت در بین بزرگسالان ۴ تا ۱۵ درصد باشد (زیمرمان[۲۱] و کوری یل[۲۲]، ۱۹۸۹، به نقل از انجمن روان پزشکی آمریکا[۲۳]، ۱۹۹۴).
اختلالات شخصیت از مهمترین مشکلات اجتماعی و پزشکی است. روانپزشکان، متخصصان بهداشت روان، جامعه شناسان، مسئولان بهداشت عمومی، سیاستمداران، صاحبان مشاغل خیریه، رهبران جامعه، تحلیلگران خبری و … به این اختلالات توجه جدی نشان دادهاند. شیوع این اختلالات در جمعیت عادی بین ۱۱ تا ۲۳ درصد تخمین زده شده که رقمی هشدار دهنده است، یعنی از هر ۴ تا ۱۰ نفر ازآشنایان و همسایگان ما بدون توجه به وضعیت اقتصادی-اجتماعی یا محل زندگی آن ها، یک نفر مبتلا به اختلال شخصیت است. این افراد در توان کار کردن و عشق ورزی و دوستی دچار مشکلات مزمن هستند، معمولاً سطح تحصیلات پایین تری دارند، مجردند، اعتیاد به دارو دارندو مبتلا به نابهنجاریهای جنسیاند. آنان مشکلات زناشویی و خانوادگی دارند و غیر شاغل هستند.
عکس مرتبط با اقتصاد
انجمن روانپزشکی آمریکا ۱۰ نوع اختلال شخصیت تعریف کرده و آن ها را در ۳ طبقه قرار میدهد. طبقه اول با رفتار عجیب و غریب مشخص شده و مرکب از اختلالات شخصیت پارانوئید، اسکیزوئید و اسکیزوتایپال است. طبقه دوم که با رفتار هیجانی و نمایشی مشخص شده مرکب از، اختلالات شخصیت ضد اجتماعی، نمایشی، مرزی و خود شیفته است. طبقه سوم، که با رفتار اضطرابی مشخص میشود، شامل اختلالات شخصیت اجتنابی، وابسته و وسواسی/جبری است. بررسی اختلالات شخصیت نشان میدهد که علائم و نشانههای هر یک از این ۱۰ اختلال با یکدیگر همپوشی فراوان دارند. بنابراین، تمایز قائل شدن بین آن ها دشوار است. حتی تشخیص این اختلالات برای متخصصان هم دشوار است و در بسیاری از موارد، برای یک فرد بیش از یک اختلال مشخص میکنند (دولن[۲۴] و نورتن[۲۵]، ۱۹۹۵).
یکی از موضوعات مرتبط با اختلالات شخصیت انجام انواع جراحیهای پلاستیک ،توسط افراد مختلف است. در همین زمینه در سال ۱۹۹۷ یک بررسی در آمریکا نشان داد که ۵۶ درصد زنان و ۴۳ درصد مردان از ظاهر خود ناخشنود بودهاند (کسل[۲۶] و هانیگمن[۲۷]، ۲۰۰۲). برپایه گزارش انجمن جراحی پلاستیک و زیبایی آمریکا، جراحیهای زیبایی در سالهای ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۹ با ۱۹ درصد افزایش، به بیش از ۶/۴ میلیون جراحی در سال ۱۹۹۹ رسیده است.
دانشمندان علوم اجتماعی دریافتهاند که ،مردم زیبایی ظاهری را با ویژگیهای شخصیتی پسندیده هم چون شایستگی و پذیرش اجتماعی، ربط میدهند (اسمیت[۲۸] و مک کی[۲۹]، ۲۰۰۰). از آنجا که جراحیهای زیبایی، برای تغییر ظاهر افراد و افزایش خشنودی و بهبود اعتماد به نفس آن ها انجام میشود، جراحی زیبایی را میتوان پیامد یک الگوی روان شناختی معین دانست. گفتنی است درباره وضعیت روانشناختی افرادی که درصدد جراحی بر میآیند، یا تغییرات روانشناختی که به دنبال آن چنین تصمیمی گرفته میشود، اطلاع کمی در دست است. بیشتر پژوهشهای که از روش مصاحبه استفاده کرده اند، آسیب شناسی روانی درخور توجهی را در متقاضیان جراحی زیبایی گزارش نمودهاند (نزدیک به ۷۰ درصد). بیشتر آن ها مبتلا به افسردگی نوروتیک و شخصیت منفعل-پرخاشگر گزارش شدهاند (ادگرتون[۳۰]، جاکوبسون[۳۱] و مایر[۳۲]،۱۹۶۰، به نقل از سارور[۳۳]، ودان[۳۴] و پرتشاک[۳۵]، ۱۹۹۸). این ویژگیهای آسیب شناختی در بررسیهای دیگر نیز تکرار شدهاند (وب[۳۶]، ۱۹۶۵، مارکوس[۳۷]، ۱۹۸۴، بیل[۳۸] و لیسپر[۳۹]، ۱۹۸۰، ادگرتون، لانگمن[۴۰] و پروزینسکی[۴۱]، ۱۹۹۰).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
در سال ۱۹۹۴ انجمن جراحی پلاستیک و ترمیمی آمریکا گزارش داد که، اعضای آن بیش از ۳۹۰۰۰۰ جراحی زیبایی از جمله لیپوساکشن[۴۲] (برداشتن چربی از نواحی مختلف بدن)، بزرگ کردن PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)، جراحی بینی و کشیدن صورت انجام دادهاند (سارور، وادن و پرتشاک، ۱۹۹۸). با توجه به اینکه پژوهش درباره ویژگیهای روانپزشکی مراجعه کنندگان برای جراحی زیبایی بسیار اندک است و بیشتر شامل گزارشهای بالینی میشود و با توجه به شمار بسیار زیاد جراحیهایی که سالیانه انجام میگیرد و پیامدهای روان شناختی آن، انجام پژوهش در این زمینه ضروری به نظر میرسد. ارزش یابی های روانپزشکی بر روی کسانی که خواهان جراحی زیبایی بودند نخستین بار در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ گزارش شدند. این گزارشها بیشتر بازتاب دهنده گرایشهای روانکاوی در روانپزشکی آمریکا بودند و این افراد را روان نژند و یا خودشیفته میپنداشتند (هیل[۴۳] و سیلور[۴۴]، ۱۹۵۰). در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ارزیابیهای روان شناختی پیش از جراحی زیبایی بیماران و پس از آن مورد توجه قرار گرفت. پژوهشهایی که به بررسی وضعیت روانشناختی پیش از جراحی زیبایی پرداختهاند، یا به مصاحبه بالینی بسنده کرده و یا مقیاسهای روانشناختی برای ارزیابی آسیب شناسی روانی بهره بردهاند ،آسیب شناسی روانی چشمگیری را در بیماران جراحی زیبایی گزارش نمودهاند. در گروهی از افراد که داوطلب کشیدن صورت (وب و همکاران، ۱۹۶۵ به نقل از سارور و همکاران، ۱۹۹۸) درخواست کننده جراحی بینی (مارکوس، ۱۹۸۴، میر و همکاران ۱۹۶۰، رابین[۴۵] و همکاران، ۱۹۸۸، به نقل از سارور و همکاران، ۱۹۹۸، جروم[۴۶]، ۱۹۹۲)، داوطلب بزرگ کردن PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) (ییل و لیپر، ۱۹۸۰، اوهلسون[۴۷]، پونتن[۴۸] و همبرت[۴۹]، ۱۹۷۸، کونولی[۵۰] و گیبسون[۵۱]، ۱۹۷۸) و داوطلب جراحی تغییر اندازه صورت و شکل جمجمه (ادگرتون، لانگمن و پروزینسکس، ۱۹۹۰) ویژگیهای آسیب شناختی یکسانی گزارش شده است. با وجود این، نارساییهای روش شناختی از جمله ابهام در چگونگی مصاحبههای بالینی، به کار نبردن ملاکهای تشخیصی یکسان و نبود گروه گواه یا مقایسه در بررسیهای گذشته، تعمیم یافتهها را محدود میکند.
شخصیت: تعاریف و مفاهیم
شخصیت را میتوان آن الگوی معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعاملهای او با محیط مادی و اجتماعیش رقم می زند. اگر در زندگی روزمره از ما بخواهند که شخصیت کسی را توصیف کنیم، از صفاتی نظیر باهوش و برونگرا یا با وجدان از این قبیل استفاده میکنیم. روان شناسان شخصیت همواره کوشیدهاند با ضابطهمند کردن نحوه استفاده از صفات شخصیتی در زندگی روزمره، به روشهایی رسمی برای توصیف و سنجش شخصیت دست یابند. آن ها برای فراتر رفتن از مفاهیم متداول در مورد صفات شخصیت در سه جهت خاص تلاش میکنند. اولاً میکوشند مجموعه اصطلاحات وصفی را به دسته های کوچکی از صفات تقلیل دهند که هم بتوان با آن ها کار کرد و هم بتوان انواع و اقسام شخصیتهای بشری را در قالب آن ها توصیف کرد. دوماً میکوشند از ابزارهایی پایا و معتبر برای سنجش صفات شخصیتی کمک بگیرند، و سوماً برای کشف روابط صفات با هم و با رفتارهای مختلف پژوهشهای آزمایشگاهی انجام میدهند.
شخصیّت موضوعی پیچیده و دارای جنبههای گوناگونی است. نظریههای متنوّع و مختلفی درمورد چگونگی شکل گیری و ویژگیهای شخصیّت عرضه شده است. روان شناسان بیشتر به این موضوع پرداخته و سعی کردهاند پاسخگوی سؤالهای مربوط به شخصیّت انسان باشند. نظری اجمالی به تعاریف متعدّد شخصیّت نشان میدهد که، تمام معانی شخصیت را نمیتوان در یک نظریه خاص یافت؛ بلکه در حقیقت، تعریف شخصیّت به نوع نظریهٔ هر دانشمند بستگی دارد. همین برداشتهای متفاوت از مفهوم شخصیّت، به وضوح نشان میدهد که با گذشت زمان، معنای شخصیت از مفهوم اولیّه آن که تصویری ظاهری و اجتماعی بود، بسیار گستردهتر شده است. (شاملو، ۱۳۹۰) اکنون به توضیحات تکمیلی مفاهیم ذکر شده میپردازیم.
تعریف شخصیّت:
از نظر ریشه شناسی، کلمهٔ شخصیّت[۵۲] از ریشه لاتین پرسونا گرفته شده است که به معنای ماسکی بوده که در یونان و روم قدیم، بازیگران تئاتر بر چهره میگذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره به این مطلب دارد که شخصیّت هر کس، ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمیز او از دیگران باشد. (کریمی، ۱۳۷۴،). دریک تعریف جامع از شخصیّت میتوان گفت: «شخصیّت عبارت است از «مجموعه سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیّات نسبتاً ثابت و پایدار که بر روی هم، یک فرد را از افراد دیگر متمایز میسازد». (شاملو، ۱۳۹۰) در تعریفی دیگر، هیلگارد[۵۳]شخصیّت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکّر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است (یاراحمدی خراسانی،۱۳۸۶).
پیشینه تعاریف شخصیت
دو روان شناس به نامهای آلپورت و اوردبرت در دهه ۱۹۳۰ با بهره گرفتن از لغت نامهای بزرگ فهرستی جامع از صفاتی که تمام، یا دستکم اکثر ویژگیهای مهم و متمایز کننده افراد در زندگی روزمره تهیه کردند و به حدود هجده هزار واژه دست یافتند که رفتار را به نوعی توصیف میکرد. این تعداد نزدیک به ۵% از واژگان زبان انگلیسی را تشکیل میداد. سپس با حذف واژههای مبهم و مترادف این فهرست را به حدود ۴۵۰۰ اصطلاح تقلیل دادند و سرانجام آن را در قالب زیرمجموعههایی سازماندهی کردند که به لحاظ روان شناختی معنادار بود.
پژوهشگران بعدی با بهره گرفتن از این اصطلاحات وصفی شخصیت افراد را درجه بندی کردند. آن ها از همسالان آشنای فرد میخواستند که هر صفت را در مورد او درجه بندی کنند. مثلاً از یکی از آن ها میخواستند درجه صمیمیت فرد را بر اساس یک مقیاس هفت درجه ای – از کاملاً صمیمی تا کاملاً غیرصمیمی – تعیین کند. نام این گونه مقیاسها ،اغلب از دو صفت متضاد تشکیل میشد. از خود افراد هم میخواستند که خود را بر اساس آن مقیاسها درجه بندی کنند.
ریموند کتل (۱۹۵۷-۱۹۶۶) ،نخست با ادغام برخی اقلام از فهرست آلپورت- اودبرت آن را به ۲۰۰ صفت تقلیل داد و بعد از افراد و همسالانشان خواست که آن ها را درجه بندی کنند. سپس با استفاده تحلیل عاملی تعیین کرد که الگوی همبستگی میان صفاتی که هر یک به درجه ای در فرد وجود دارد،با چند عامل شخصیتی زیربنایی قابل توضیح است. او با این تحلیل به ۱۶ عامل رسید. همین روش را روان شناس انگلیسی به نام آیزنگ به کار گرفت و به ۲ عامل شخصیتی رسید: درون گرایی و برون گرایی، که نخستین بار کارل یونگ روانکاو شناسایی کرده بود. «بی ثباتی – ثبات هیجانی» که آن را روان نژندگرایی (نوروتیزم) خواند.
درونگرایی و برونگرایی عبارتاند از میزان سمت گیری اساسی فرد، به درون خود یا به جهان بیرون. قطب درونگرا شامل افرادی خجالتی میشود که ترجیح میدهند به تنهایی کار کنند و به ویژه وقتی که دچار فشار هیجانی یا تعارض میشوند، دوست دارند سر در لاک خود ببرند. قطب برونگرا نیز شامل افرادی معاشرتی است که، ترجیح میدهند به مشاغلی بپردازند که امکان کار مستقیم با دیگران را برایشان فراهم کند و در مواقع فشار روانی به جست و جوی همراه و کمک بر میآیند. حال این سؤال مطرح میشود که تعداد عوامل پایه ای شخصیت چند تاست؟ حتی با روش تحلیل دقیقی نظیر تحلیل عاملی هم نمیتوان جواب قاطعی داد. چنان که کتل به ۱۶ عامل و آیزنگ به ۳-۲ عامل دست یافت. محققان دیگر هم هر کدام به اعداد دیگری میرسند.
بخشی از این تفاوتها از آن رو وجود دارد که از روشهای مختلف در تحلیل عاملی استفاده میکنند. اما اکثر اختلافها در اختلاف سلایق ریشه دارد. پژوهشگری که به توصیفی تمایز یافته تر یا دارای جزئیات بیشتر راغب است، عوامل را بر اساس معیارهای محدودتری در نظر میگیرد و در نتیجه به عوامل بیشتری قائل میشود. استدلالش هم این است که اگر برخی از آن ها را در هم ادغام کند، تمایزهای مهمی نادیده میماند. (اتکینسون و همکاران، ۱۹۸۳، ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۷۸).
بر خلاف همه این اختلاف نظرها ،بتدریج بسیاری از پژوهشگران صفات شخصی در مورد ۵ بعد صفتی اجماع کردند. این ۵ عامل که امروزه «خمسه کبیره» نامیده میشود، نخستین بار با تحلیل عامل فهرست آلپورت – اودبرت بدست آمد. اما امروزه از بررسی انواع و اقسام آزمونهای شخصیت نیز همین ۵ عامل بدست آمده است.
در مورد بهترین روش و تفسیر این عوامل همچنان اختلاف نظر وجود دارد ولی یک روش معقول برای تلخیص آن ها استفاده از واژه باروت است: برون گرایی_ اشتیاق برای تجارب تازه _ روان نژندگرایی_ وجدان گرایی_ توافق پذیری .به نظر بسیاری از روان شناسان شخصیت، کشف و معتبر شناخته شدن این خمسه کبیر نقطه عطف بزرگی در روان شناسی شخصیت در دوران معاصر به شمار میرود (اتکینسون و همکاران، ۱۹۸۳، ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۷۸).
نظریههای شخصیت
مکتب روان پویایی[۵۴]
الف) روانکاوی (پسیکوآنالیز)[۵۵] فروید:
مکتب روانکاوی در قرن بیستم، یکی از مکاتب روانشناسی شناخته شده بود. این مکتب برای روشن کردن ابعاد گستردهٔ روان انسان، نه تنها به صورت بخشی از نظریه و روش علمی در بررسی رفتار انسان درآمده بلکه به نحوی بسیار دامنه دار و پایدار، بر فرهنگها و اجتماعات موجود بشری تأثیرگذاشته است. به طور کلّی از نظر اکثر دانشمندان، اوّلین نظریّهٔ جامع روانی در تاریخ علوم به روانپزشک اتریشی و مؤسس این مکتب، زیگموند فروید، تعلّق دارد. از دیدگاه فروید، روان یا شخصیّت انسان به مثابه تکّه یخ قطبی بسیار بزرگی است که تنها قسمت کوچکی از آن آشکار است؛ این قسمت سطح آگاه را تشکیل میدهد. بخش عمدهٔ دیگر آن، زیر آب است که ناخودآگاه[۵۶] را تشکیل میدهد. بخش ناخودآگاه، جهان گسترده ای از خواستهها، تمایلات، انگیزهها و عقاید سرکوب شده است که انسان از آن آگاهی ندارد. در حقیقت تعیین کنندهٔ اصلی رفتارهای بشر، همین عوامل ناخودآگاه او هستند که از سه قسمت عمده تشکیل میشوند:
نهاد[۵۷]، خود[۵۸]، فرا خود[۵۹]: از نظر فروید، رفتار یا روان یا شخصیّت انسان همیشه محصول ارتباط متقابل متعامل و یا متعارض این سه عامل است. (شاملو، ۱۳۹۰) اساس نظریهٔ روانکاوی که متأثر از علوم بشدّت علّی و عینی فیزیک و فیزیولوژی در قرن نوزدهم اروپا بود، بر فرضیّهٔ صرفه جویی نیرو[۶۰] استوار است. براساس این فرضیّه، انرژی از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند ولی هیچگاه مقدار خود را در طبیعت از دست نمیدهد؛ یعنی انرژی روانی[۶۱]از انرژی جسمی به وجود میآید و برعکس. (شاملو، ۱۳۹۰)
ب) روانشناسی تحلیلی[۶۲] یونگ:
کارل گوستاویونگ مهمترین شاگرد و همکار فروید بود و مدّت ۶۰ سال از زندگی خود را صرف شناختن روان پیچیدهٔ انسان و شیوههای برطرف کردن مشکلات آن کرد. در حال حاضر، از او به عنوان یکی از بزرگترین متفکران مسائل روانی در قرن بیستم میلادی نام میبرند. یونگ شخصیت هر فرد را محصول تاریخ قرون و اعصار اجداد او میداند. به نظر او شخصیّت انسان امروزی، براساس تجارب جمعی و تصاعدی نسلهای گذشته و حتّی انسانهای اولیّه شکل گرفته است. مبنای شخصیّت، قدیمی، ابتدایی، فطری، ناخودآگاه و احیاناً جهان شمول است. اهمیّتی که یونگ برای گذشتهٔ نژادی و تاریخی شخصیّت فرد قائل بود، باعث شد که بیش از هر روان شناس دیگری به مطالعهٔ اسطورهها، مذاهب، سمبول های قدیمی، آداب و رسوم و عقایدانسان های اولیه بپردازد و برای آن ها همان قدر اهمیّت قائل شود که برای خوابها، تخیّلات و هذیانهای پسیکوتیک قائل است. (شاملو، ۱۳۹۰، ص ۴۶). به نظر یونگ، شخصیّت از چند سیستم جدا امّا مربوط به هم تشکیل شده است. مهمترین این سیستمها عبارتاند از: ایگو؛ ناخودآگاه شخصی و عقدههای آن، ناخوآگاه جمعی و آرکی تایپهای آن، پرسونا، آنیما، آنیموس و سایه. در نظریه یونگ، مفهوم خویشتن[۶۳]، محور اساسی تمام شخصیّت است. (شاملو، ۱۳۹۰)
یونگ اساس نظریه روان پویایی خود را بر پایه دو اصل استوار ساخته است: یکی اصل جا به جایی نیرو[۶۴] و دیگری اصل هم ترازی نیرو[۶۵]. (شاملو، ۱۳۹۰)