عانَقَتْ رُوحَاً؛ لِارسَاءِ القُلُوبِ[۱۷۰].
مفهوم عشق در برخی موارد همگام با اسطوره و تخیل بوده و در مسیر اسطوره گام بر می دارد. به عنوان نمونه می توان به قصاید بدر شاکر السیاب اشاره نمود. به این گونه که اشعار وی دارای فرایندی تخیلی بوده و بیشتر منتقدان سروده های عاشقانه وی را در جایگاه اسطوره نشانده اند.[۱۷۱]
أ تـَدرِیـنَ عَــن رَبَّهِ الـرَّاعیِاتِ؟ عَنِ الرِّیفِ؟ عَمَّا یَکُونُ الجَوَی؟
هُوَ الرِّیفُ؟ هَل تُبصِرِینَ النَّخِیلَ وَ هَذی أغانِیهِ هَلْ تَسمَعِینَ؟
سَلی الجِذْعَ کَیفَ التِصَاقُ الصُّدُورِ بِهَــزَّاتِـها وَ ابـتِعَادُ الشَّـفَاه؟
أ شَاهَـدتَ یا غَـابُ رَقـصَ الضِّیاء عَلَـی قَـطـرَهٍ بَینَ أهدَابِها؟[۱۷۲]
دیدگاه رومانتیسیست ها نسبت به عشق، دیدگاه خالصی است که در زیر مجموعه سنت های عربی قدیم قرار دارد. اما رومانتیسیسم عربی دارای ویژگی هایی است که آن را از سایر سنت های عربی متمایز می سازد. رومانتیسیست های عربی بر خلاف بزرگ ترین ادیبان ما قبل در قبال عشق دارای نظری فنی نبوده ، بلکه تصورشان از آن، تصوری وجودی و فلسفی بود. و معنای آن در عربی به معنای واقعی اش، تلاش، تجربه و سختی ها بوده است. و گویا نیرویی مقدس است که هم چون پیامبران و رسولان، بر انسان نازل می شد. [۱۷۳]
۲_۹_۳_ دین
یکی دیگر از مؤلفه های مکتب رومانتیسیسم عربی، دین می باشد. شاعران و نویسندگان ادبیات عربی که به طور مکرر از سنت ها و روش های غربی ها تبعیت می کردند، در پیروی از امور دینی نیز به روش رومانتیسیست های غرب سیر می نمودند. این شاعران همانند غربی ها از تورات تأثیر می پذیرفتند.
به عنوان مثال به الیاس ابوشبکه می توان اشاره کرد. الیاس ابوشبکه تورات را دوست داشت و از همان اوایل کودکی تا اواخر دوران پیری آن را مطالعه می کرد. وی در مجله البرق العدد که در سال۱۹۳۰ به انتشار رسانید، نظر خود را در مورد دین چنین بیان داشت که: تورات از قدیم سرچشمه درست سرودن شعر بوده و به ویکتور هوگو، لامارتین، گوته و بزرگ ترین شاعران اروپا و جهان الهام شده است. یکی از آشنایان الیاس ابوشبکه درباره میزان علاقه مندی وی به تورات و حفظ آیات آن این گونه سخن می گوید: ابوشبکه در بین ادیبان شرق، تنها ادیبی است که حافظه اش را با تورات و آیات آن پر کرده است. وی برای این که از تورات آگاهی و اطلاعات زیادی داشته باشد، کتاب بهشت گمشده جان میلتون و کتاب فوست فوتیه را خوانده بود.[۱۷۴]
الیاس ابوشبکه سردمدار تأثیر پذیری از تورات، بسیاری از آیات و ارقام و متون آرمیا را حفظ کرده بود. در واقع مطالب حفظ شده توسط الیاس ابوشبکه همان مطالبی است که در تورات دیده می شود. تأثیرپذیری این شاعر پیرو رومانتیسیسم تنها به یک دیوان خلاصه نمی گردد، بلکه وی به طور مکرر در أفاعی الفردوس، هیکل الشهوات و الغلواء تأثر خود از تورات را به نمایش می گذارد.
یکی دیگر از شاعران رومانتیسیسم که از دین مسیحیت و از نظر فکری و هم اسلوب ادبی از انجیل تأثیر پذیرفته است، جبران خلیل جبران می باشد. وی در کتاب اَلنَّبِی دیدگاه خود را درباره محبت بیان می دارد:
اَلمُحَبَهُ لَا تُعْطِی اِلَّا نَفْسَهَا، وَ لَا تَأخُذُ اِلَّا نَفْسَهَا، وَالمُحَبَّهُ لَا تَمْلِکُ شَیْئاً، وَ لَا تُرِیدُ أنْ یَمْلِکَهَا اَحَدٌ، لِأنَّ المُحَبَّهُ مُکْتَفِیهٌ بِالمُحَبَّهِ، اَمَّا اَنْتَ اِذَا اَحْبَبتَ فَلَا تَقُلْ: «اِنَّ اللَّهَ فِی قَلْبِی»، بَلْ قُلْ: «أنا فِی قَلْبِ اللَّه[۱۷۵]. در ادامه در انجیل یوحنا نیز می خوانیم: «اللَّهُ مُحَبَّهٌ»[۱۷۶]
«جبران با اینکه مسیحی است، اما عشق و علاقه خاصی نسبت به اسلام، پیامبر و قرآن داشت. او در نامه ای که به مسلمانان می نویسد، در آن عظمت و سربلندی اسلام را ترسیم می کند و عشق و علاقه خود را این چنین بیان می دارد»[۱۷۷]: أنا مَسِیحِیٌ وَ لـِی فَخرٍ بِذَلک وَ لَکِنَّنِی أهوَی النَّبِی العَرَبـِی وَ أکبَرُ اسْمُهُ وَ أحِبُّ مَجدُ الاِسلَام وَ أخشَی زَوَالَهُ.[۱۷۸]
هم چنین جبران در جایی دیگر در عشق به حضرت محمد (ص) و مسلمانان این گونه بیان می کند: خُذُوهَا یَا مُسْلِمُونَ کَلِمَهً مِنْ مَسِیحِیٍ، أسْکَنَ یَسُوعَ فی شَطرٍ مِنْ حُشَاشَتِهِ، وَ مُحَمَّداً فی الشَّطْرِ الثَّانِی[۱۷۹].
علاوه بر این، در آثار جبران مصادیق قرآنی نیز به چشم می خورد که جنبه اقتباس از قرآن کریم را دارد. به عنوان مثال در کتاب پیامبر و باغ پیامبر، این گونه به آیه قرآن استناد کرده است: «پرده ای که بر چشمانتان افتاده است، همان دستانی برخواهد داشت که آن را بافته است».[۱۸۰] جبران این عبارت را با اقتباس از این کلام الهی انجام داده است: ﴿ فَکَشَفنَا عَنْکَ غِطَاءَک فَبَصَرَکَ الیَومَ حَدِیدٌ﴾[۱۸۱] « اما جبران هر چند به عنوان یک مسیحی مارونیست پرورش یافته بود، ولی به عنوان یک عرب نه تنها تحت تأثیر مذهبش بود، بلکه تحت تأثیر اسلام و عرفان صوفی ها نیز بوده است و خاطرات تلخ او از تاریخ خونین لبنان با کشمکش های ویرانگر این کشور به تقویت ایمانش درباره اتحاد ادیان منجر شد. جبران در باب اتحاد ادیان در قصیده لَکُم فِکْرَتُکُمْ وَ لِی فِکْرَتِی می گوید: تفکر شما، به هواخواهی از یهودیت برهمن گرایی، بودا، مسیحیت و اسلام می پردازد، در تفکر من تنها یک دین جهانی وجود دارد که شیوه های متنوع آن انگشتان یک دست دوست داشتنی هستند، دستی که به وجود برتر متعلق است».[۱۸۲]
تأثیر جبران تنها به دین مسیحیت، اسلام و قرآن منتهی نمی گردد، بلکه وی نیز از امور زیاد دیگری که از آموزه های سلیمان حکیم و اندیشه های رومانتیسیست های غربی هم چون تصویر آن ها در زمینه غلبه شر و شیطان در جهان را دارا می باشد، نیز تاثیر پذیرفته است.
هم چنین ارتباط تنگاتنگی میان ادبیات رومانتیسیست های عرب با صوفیان وجود دارد. به ویژه در اتحاد صوفیان و رومانتیسیست ها درباره خدا و ایجاد راه و روش های زندگی.
خلاصه کلام این که دین تاثیر آشکاری در ادبیات رومانتیسیست های عربی دارد؛ تا جایی که الیاس ابوشبکه با عالمان دینی مهربان بوده و با صمیمیت با آن ها رفتار کرده و بر رواج پاکی و صفاء در جامعه تلاش می نمود.[۱۸۳]
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
۲_۹_۴_ خیال
« عرب ها از دیرباز عنصر خیال را شناخته و با آن سر و کار داشته اند. از زمانی که شعر عربی را می شناسیم، یعنی از اشعار جاهلی برجا مانده تا امروز شاهر عربی سرای با خیال سر و کار دارد، با این که شکل خیال و میزان به کار بردن این عنصر در دوران های مختلف تاریخ شعر عربی متفاوت است».[۱۸۴]
« ناقدان ادب، کلامی را که مشتمل بر خیال باشد زیباتر و جذاب تر و در نفس مؤثرتر می دانند از کلامی که حقیقت محض است. به همین دلیل با اشتیاق تمام آن را به کار می برند. تنها در عالم خیال است که شاعر می تواند صور دل انگیز آمال یا زندگی ایده آل خود را تماشا کند و از ساخته ها و پرداخته های خود لذت ببرد و از این درک لذت و ایجاد هیجان های مطلوب، برای خلق آثاری که مبین آثار نهفته و مکنونات قلبی اوست استفاده کند».[۱۸۵]
رومانتیسیست ها اهتمام زیادی به خیال ورزیدند. خیال نزد رومانتیسیست ها به عنوان وسیله ای اساسی برای درک حقیقت محسوب می شد. آنان خیال را جایگزین عقل نموده و تنها دریچه رسیدن به حقیقت را خیال می پنداشتند.[۱۸۶]
طرفداران رومانتیسیسم در ادبیات عربی معاصر بر این عقیده بودند که شعر، بیانگر عواطف، خیال، وجدان و ذوق سلیم می باشد. این شاعران در نظرات و آرای خود، تلاش می کردند تا تفکر خیال خلاق را به خود نزدیک نمایند. این امر به حدی بود که مازنی این گونه اعتقاد داشت که شاعر نمی تواند از نیستی چیزی را پدید آورد و آن محال می باشد. ولی می تواند تصویر به وجود آمده را از سایر صورت ها گرفته و آن را در ذهن خود به طور واضح احضار نماید.
غالبا سه تن از شاعران بزرگ رومانتیسیسم عربی، یعنی عقاد، شکری و مازنی بر تشبیه، استعاره و مجاز تأکید داشتند و این عناصر را از عوامل پدید آورنده خیال می پنداشتند. ولی با این حال، خیال در شعر آنان حسی بوده است. این سه تن، خیال را عنصری رشد یافته و وحی آمیز تلقی می کردند. [۱۸۷]
شاعران این نسل در اشعارشان، با تکیه بر خیال حسی توانستند در برخی از آثار خود، از روابط مستقیم بین عناصر تشکیل دهنده آن فراتر رفته و به روابطی دارای وحی و الهام دست یابند. شاعران مهجر نیز در کنار شاعران مکتب دیوان، به این امر همت گماشتند. به عنوان مثال میخائیل نعیمه دیوان غربال خود را دو سال بعد از مکتب دیوان انتشار داده و در آن به چیزی که مازنی و عقّاد در باب تشبیه و خیال بر آن دعوت می کردند، فرا خواند. آن چه قابل ملاحظه می باشد، این است که شاعران مهجر نسبت به شاعران مکتب دیوان(عقاد، مازنی و عبدالرحمن شکری) بیشترین مفاهیم مرتبط با خیال شعری را در آثار خود به وجود آوردند. چه بسا این که شاعران مکتب دیوان با تفکر غربی زیاد مواجه شده و یا این که شاید بنا به طبیعت خودشان هم چون شاعران مهجر، در موارد اندکی به سنت های گذشته روی می آورند. هم چنان که این مهاجرت، در برانگیختن حس رومانتیسیسم در آن ها نقش زیادی داشت.[۱۸۸]
در این میان، شاعران بزرگی هم چون نسیب عریضه، جبران خلیل جبران، میخائیل نعیمه و… شروع به سرودن اشعاری نمودند که صورت و خیال در آن ها به طور کامل پرده افکنده بود. به عنوان مثال می توان به قصیده الطمأنینه میخائیل نعیمه اشاره نمود:[۱۸۹]
مِنْ سِراجِی الضَّئِیلْ اَسْــتَمِدُّ البَصَرْ
کُلَّــمَا الَّلیــلُ طالَ وَ الظَّـلَامُ انتَشَرْ
وَ إذَا الـفَـجرُ مـاتْ وَ النَّـهَـارُ انتَحَرْ
فَــاختَفِـی یَا نُجُومْ وَ انطَفِی یَا قَمَرْ
مِنْ سِراجِی الضَّئِیلْ اَسْـتَـمِدُّ البَصَرْ[۱۹۰]
در ابیات بالا چنان چه مشاهده می شود، در مرحله اول عناصر تشکیل دهنده این ابیات حسی بوده ولی با این حال، با واقعیت فاصله زیادی دارد. شاعر در مرحله اول بر ادراکاتی وهمی تکیه دارد که تصاویر خیالی را از آن بر می گیرد. این تصاویر خیالی شاعر در برخورد با مخاطب ممکن است از احساسات درونی شاعر بر انگیخته شود. چراغ، شب، تاریکی، ستاره و ماه به عنوان عناصر تشکیل دهنده صورت در واقعیت خود، محسوس و محدود نیست. گویا این عناصر چیزهای دیگری می باشند که به جهان خیال بر می گردد که شاعر از این رموز، وهمیات نامحدودی خلق می کند. خیال شعری تنها به ایجاد روابط بین موجودات یا گرفتن منابع تصویرش از خارج اکتفا نکرده و تأکید بر این امر دارد که باید تصاویر از درون عواطف و احساسات شاعر برانگیخته شود. یکی از ویژگی هایی که رومانتیسیست عربی را از سایر رومانتیسیست ها متمایز می سازد، خیال واقعی است. خیال واقعی برگرفته شده از احساس درونی بوده و در واقعیت وجود دارد. به این معنی که از حقایق زندگی دور نبوده و در اموری فرو نمی رود که تفکر را از بین ببرد. همانند این بیت از قیس بن ملوّح که لیلی را توصیف می کند:
کَأنَّ فــُؤادِی فی مَخَالِیبِ طائِرٍ إذا ذَکَرَتْ لَیلَی تَشُدُّ بِهِ قَبضَا
کَأنَّ فِجاجَ الأرضِ حَلقَهُ خَاتَمٍ عَلَیَّ فَمَا تَزدَادُ طُولاً وَ لَا عَرضَاً[۱۹۱]
تشبیهات به کار رفته در ابیات برگرفته از خیال بوده ولی احساسی که آن را بیان می کند واقعی است؛ به خاطر این که به وسیله آن از عشق صحبت می شود. از تعلق حقیقی که دارای وجودی واقعی می باشد.[۱۹۲]
این خیال دارای معنای واقعی بوده و ویژگی بارز خیال عربی محسوب می شود. برای نمونه در شعر معاصر عربی، به قصیده ابوالقاسم شابی می توان اشاره نمود که در آن احساسش را نسبت به محبوبش بیان می دارد:
وَ اُماشِی الوَرَی وَ نَفسِی کَالقَبرِ وَ قَـلبِی کَـالعَالَمِ المَهْدُودِ
ظُلـمَهٌ مَـا لَـها خِتَـامٌ و هَـولٌ شائِعٌ فِی سُکُونِهَا المَمدُودِ
وَ إذا مَا استَخَفَّنِی عَبَثُ النَّاسِ تَبَسَّمْتُ فِی أسًی وَ جُمُودِ
بَسْمَـهً مَـرَّهً کَـأنِّـی اَسـتَـلُّ مِنَ الشَّوکِ ذابلاتِ الوَرودِ[۱۹۳]
این تشبیهات برخاسته از خیال بوده و ابوالقاسم شابی آن را از احساساتش برگرفته است، آن چنان که قِیس بن مُلَوَّح در توصیف لیلی انجام داده بود.
۲_۹_۵_ حزن و اندوه
شعر عربی از همان دوران اول کلاسیسیسم، سرشار از سروده های حزن و اندوه بوده و به عنوان یکی از موضوعات شعری می باشد که با عنوان رثا شناخته شده است. شاعر معاصر عربی طی دوره رومانتیسیسم و به خاطر توجه به تجارب درونی اش، توانست در بسیاری از موضوعات شعری خود، احساس حزن و اندوه را بیان نماید. با این حال شاعران رومانتیسیسم در بیان کردن حزن، تنها به ظاهر کارها توجه داشته و اشعارشان را سرشار از عبارات شِکوِه، درد، غروب، ابرهای تیره، حوادث روزگار و مرگ می ساختند. در برخی مواقع نیز امکان داشت شاعر، مفاهیم حزن از قبیل جفای محبوب، دوری از وطن و شوق بازگشت به آن، و رثای دوستان وفات یافته را در اشعار خود بسراید.[۱۹۴]
در کنار شکست فلسطین از رژیم صهیونیستی در سال۱۹۴۸میلادی، شاعر معاصر عرب تحت تأثیر عوامل دیگری قرار گرفته و منجر به شیوع و رواج پدیده حزن در قصیده معاصر عرب گردید. شاید مهم ترین این عوامل، احساس انسانی وی به تجربه دردناک و شدید انسانی در عصر حاضر بود که منجر به احساس غربت و دلتنگی و نابودی شد و آن یا به خاطر عجز وی از هماهنگی میان منطق خود و منطق وجود خارجی و یا به خاطر احساس گمراهی در این وجود بی انتها بود. زمانی که احساس حزن و اندوه در شعر معاصر عربی بعد از دوره رومانتیسیسم به طور مستقیم رواج یافت، در اوایل دهه پنجم و قبل از آن تا حدی تاثیر پذیرفته از حزن رومانتیسیسم اروپایی بود. این امر به طور آشکار در اشعار نازک الملائکه و ملک صلاح عبدالعزیز قابل مشاهده می باشد. طولی نکشید که حزن به عنوان یکی از عناصر رایج در قصیده معاصر عربی گسترش و شمولیت یافت. به عنوان نمونه صلاح عبدالصبور توانست به وسیلۀ حزن، تجربه غربت خویش را به تصویر بکشد. هم چنین عبدالمعطی حجازی توانست احساسات حزن خود را در پی محاصره شهر بیان نماید.[۱۹۵]
تجلی اولین نمونه ها و جلوه های حزن را می توان در ادبیات معاصر عربی در آثار نازک الملائکه و ملک عبدالعزیز به وفور مشاهده نمود. در این آثار که به یأس و اندوه دردناک برخاسته از احساس عدم هماهنگی و توازن بین درون و واقعیت خارجی اشاره می شود، نازک الملائکه شکست در محقق ساختن ایده های درونی را در شرایط واقعی در قصیده أنا این گونه بیان می کند:
والذاتُ تَسألُ مِنْ أنَا
أنَا مِثْلُهَا حَیْرَی اُحَدِّقُ فِی ظَلَامْ
لَا شَیءَ یَمْنِحُنِی السَّلَامْ
أبقَی اُسائلُ وَ الجَوَابْ
سَیَظَلُّ یَحْجُبُهُ سَرَابْ
وَ أظَلُّ أحْسَبُهُ دَنَا
فَاِذَا وَصَلْتُ اِلَیهِ ذَابْ[۱۹۶].
نازک الملائکه اشعار زیر را که سرشار از الفاظ درد، رنج، اندوه، ترس و آرزوهایی است که قابل تحقق نیستند را با نوعی حزن در هم آمیخته است:
جَسَدی فی الاَلَم
خاطِری فی القُیُودِ
بَینَ هَمسِ العَدَم
وَ صُرَاخِ الوُجُودِ.[۱۹۷]
عوامل زیادی وجود دارد که موجب به وجود آمدن حزن در شعر شاعران می شود. عامل اصلی این است که شاعر بر این امر پافشاری می کند که این حزن، همان استعماری است که بر سرزمین های عربی سایه افکنده است. فساد و ظلم از طرفی و زندگی شاعر در جامعه ای که هم وطنانش وی را درک نمی کنند و باعث می شود شاعر به حزن و اندوه روی آورد. بر این اساس شاعر رومانتیسیست به آغوش طبیعت پناه برده و به اظهار آرزوهایش پرداخته و جامعه ای به دور از فساد و ظلم را با جهان خیال و طبیعت در میان می گذارد. وی در طبیعت هم نشین حیوانات به ویژه پرندگان، کبوتر و آهو که نماد پاکی درون هستند شده و این گونه حزن و اندوه خود را بیان می دارد. [۱۹۸]
حزن و اندوه به وجود آمده در سروده های شاعران رومانتیسیسم معاصر تنها در نتیجه عوامل سیاسی یا ظلم و ستم نمی باشد. ممکن است در پس این عوامل، علل دیگری نیز نقش داشته باشد. از جمله این عوامل، علل اجتماعی و شخصی است. یکی از عوامل اجتماعی روی آوردن شاعران رومانتیسیسم به بیان حزن و اندوه، عدم توجه جامعه به آن ها است؛ زیرا شاعر خود را در جامعه ای می یابد که دیگران به وی توجهی ندارند و همیشه وی را طرد نموده و دوستان و خانواده نسبت به وی هیچ محبتی ندارند.
یکی از مصادیق بارز عدم توجه جامعه به شاعر را می توان در سروده های محمد ماغوط مشاهده نمود. وی که از حمایت افراد جامعه و بی محبتی و بی پدری رنج می برد، در ضمن قصیده ای به بیان روی گردانی مردم از وی و روی آوردنش به طبیعت می پردازد:
وَلکَمْ طَرَدُونی مِنْ حَارَاتٍ کَثِیرَهٍ
أنا وَ أشْعَاری وَ قُمصَانِیَ الفَاقِعَهَ الّلونِ
غَدَاً یَحِنَّ اِلَیَّ الاُقحُوانُ
وَ المَطَرُ المُتَرَاکِمُ بَینَ الصُّخُورِ
وَالصَنُوبَرَهُ الَّتی فی دَارِنا