۲-۴- انواع مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی
۲-۴-۱ ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس
در حال حاضر رایجترین روش، آموزش ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس (MBSR) میباشد، که سابق بر این تحت عنوان برنامه کاهش استرس و تنآرامی شناخته میشد (کابات زین، ۱۹۸۲، ۱۹۹۰). این روش در ساختار طبرفتاری[۱۳۷] و برای دامنه وسیعی از افراد مبتلا به اختلالات مرتبط با استرس و درد مزمن طراحی شد. روش مذکور، به شکل یک برنامه ۸ تا ۱۰ هفتهای برای گروههایی که بیش از ۳۰ شرکتکننده دارند، اجرا میشود. به علاوه، جلسات به طور هفتگی و هر جلسه حدود ۵/۲-۲ ساعت برگزار میگردند. دستور جلسات شامل تمرین مهارتهای مراقبه، بحث در مورد استرس، روشهای مقابلهای و تکالیف خانگی میباشند. برای مثال، وارسی بدنی تمرینی است که در آن شرکتکنندگان روی زمین دراز میکشند و با چشمان بسته توجه خود را به طور متوالی روی نقاط مختلف بدن معطوف میسازند، و احساسات مربوط به هر ناحیه از بدن به دقت مشاهده میگردند. در مراقبه نشسته[۱۳۸]، شرکتکنندگان در یک حالت آرام و کاملاً بیدار با چشمان بسته به حسهای تنفس تمرکز میکنند. از ژستهای یوگا، برای آموزش حضور ذهن از حسهای بدنی نیز استفاده میشود. هم چنین، شرکتکنندگان، حضور ذهن داشتن را در طول فعالیتهای روزمره نظیر پیادهروی، ایستادن، و خوردن به کار میگیرند.
شرکتکنندگان در MBSR جهت تمرین این مهارتها خارج از جلسات گروهی، روزانه حداقل ۴۵ دقیقه، و شش روز در هفته آموزش میبینند. کاستهای شنیداری در اوایل درمان به کار میروند، اما پس از چند هفته، شرکتکنندگان ترغیب میشوند تا بدون کاست تمرین کنند. در کلیه تمرینات حضور ذهن، شرکتکنندگان آموزش میبینند تا بر فعالیتهای خود (نظیر تنفس یا پیادهروی) تمرکز کنند و در هر لحظه از احوال خود آگاه باشند و هرگاه هیجانات، حسها یا شناختها پردازش میشوند، بدون قضاوت مشاهده کنند. (کابات زین، ۱۹۸۲).
۲-۴-۲ شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی
در سال ۱۹۹۱ برنارد و تیزدل[۱۳۹] یک نظریه چند سطحی از ذهن خلق کردند که نظامهای متعامل شناختی[۱۴۰] یا ICS نامگذاری شد. الگوی ICS بر اساس این نظریه برنارد و تیزدل قرار دارد که ذهن دارای وجوه چندگانهای است که مسئول دریافت و پردازش اطلاعات جدید به صورت شناختی و هیجانی هستند. نظریه برنارد و تیزدل آسیب پذیری فرد نسبت به افسردگی را همبسته با این میداند که فرد به چه مقدار بر فقط یکی از وجوه ذهن تکیه میکند و سهواً دیگر وجوه را متوقف میکند. دو وجه اصلی ذهن شامل وجه انجام دادن و وجه بودن است. وجه انجام دادن به نام وجه گردنده[۱۴۱] نیز شناخته میشود. این وجه بسیار هدف مدار است و وقتی برانگیخته میشود که ذهن بین چیزهایی که وجود دارد و چیزهایی که خواسته میشود عدم مطابقت ببیند. وجه دوم ذهن، وجه بودن است که بر به دست آوردن هدف خاصی متمرکز نیست، بلکه بر پذیرش و راه دادن به آنچه هست بدون فشار آنی بر تغییر آن تأکید دارد. مؤلفه اصلی مدل ICS آگاهی فراشناختی[۱۴۲] است. آگاهی فراشناختی توانایی یعنی اینکه فرد بتواند به جای آنکه افکار و احساسات منفی را بخشی از خویشتن خود بداند، آن ها را به عنوان وقایعی تجربه کند که در حال گذر از پرده ذهن هستند. هنگامی که وضعیتهای استرس آمیز زندگی پیش میآید افرادی که آگاهی فراشناختی بالایی دارند میتوانند از افسردگی و الگوهای تفکر منفی آسانتر دوری کنند. آگاهی فراشناختی عموماً از طریق توانایی فرد برای نامتمرکز شدن[۱۴۳] است. نامتمرکز شدن توانایی ادراک افکار و احساسات به عنوان وقایع ناپایدار و قابل مشاهده در ذهن است.
بر اساس مدل برنارد و تیزدل سلامت روانی با توانایی فرد برای رهایی از درگیری با یک وجه ذهن و حرکت بین وجوه مختلف ذهن مرتبط است. بنابرین افرادی در بهترین حالت هستند که میتوانند بر اساس شرایط محیطی با انعطاف پذیری از وجهی به وجه دیگر ذهن حرکت کنند. مدل ICS بیان میکند که شایستهترین وجه ذهن وجه بودن است چون منجر به تغییر هیجانی پایدار میشود. بنابرین شناخت درمانی برای جلوگیری از عود افسردگی باید این وجه از ذهن را توسعه بدهد. این نظر پردازی تیزدل را به خلق MBCT راهنمایی کرد، شیوه ای که وجه بودن را توسعه میدهد.
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی[۱۴۴] (MBCT) نوعی رواندرمانی است که برای جلوگیری از عود افسردگی طراحی شده است، مخصوصاً در افرادی که دچار اختلال افسردگی عمده هستند. در این سبک درمانی از شیوه های رفتاردرمانی شناختی[۱۴۵] (CBT) سنتی استفاده شود به علاوه راهبردهای جدیدتر روانشناختی نظیر ذهن آگاهی و مراقبه توجه آگاهانه استفاده میشود. شیوه های شناختی شامل آموزش مراجع درباره افسردگی است. راهبردهای مبتنی بر ذهن آگاهی متمرکز بر آگاهی از افکار و احساسات و پذیرش آن ها در مقابل اتصال و واکنش به آن ها است. مثل CBT، MBCT مبتنی بر این نظریه است که وقتی افرادی که سابقه افسردگی دارند پریشان میشوند، دوباره در ذهنشان فرایندهای خودکار شناختی ظاهر میشود که یک اپیزود افسردگی را راه میاندازد. هدف MBCT بر هم زدن این فرایندهای خودکار شناختی و آموزش به مراجعان برای کمتر واکنش نشان دادن به محرکهای وارد شده به فکر است، همچنین این هدف نیز دنبال میشود که مراجع پذیرش و مشاهده بدون قضاوت آن محرکها را بیاموزد. این تمرین ذهن آگاهی مراجعان را یاری میکند تا به فرایندهای شناختی به هنگام وقوع توجه کنند و واکنش خود را بیشتر به صورت تعمق دربیاورند. به هر حال درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی به واسطه اینکه به هر دو بعد جسمانی و ذهنی میپردازند دارای اثر بخشی بالایی برای درمان برخی اختلالات روانی و بیماریهای جسمانی هستند. تکنیکهای ذهن آگاهی جزء مؤثری از درمان اختلالات اضطرابی (کابات زین و همکاران، ۱۹۹۲؛ میلر، فیلتچر[۱۴۶] و کابات زین، ۱۹۹۵)، افسردگی عودکننده (سگال و همکاران، ۲۰۰۲)، اختلال شخصیت مرزی (لینهان[۱۴۷]، ۱۹۸۷)، سوء مصرف مواد[۱۴۸] (مارلات[۱۴۹]،۲۰۰۲)، مدیریت درد مزمن[۱۵۰] (ریبل، گریسون، برینارد و رزنزویگ[۱۵۱]، ۲۰۰۲)، مقابله بیماران با سرطان (اسپکا، کارلسون، گودی و آنگن[۱۵۲]، ۲۰۰۰؛ ترگ و لوین[۱۵۳]، ۲۰۰۲) و بسیاری از اختلالات دیگر هستند.
۲-۴-۳ ذهن آگاهی مبتنی برافزایش رابطه
روشهای مراقبه ذهن آگاهی موجب پرورش هشیاری بیشتر، سهولت و کشف تازه در تمام تجربیات زندگی میگردد و هدف نهایی این کار، افزایش دسترسی به منابع ذاتی لذت، دلسوزی و روابط میباشد. تکنیکهای ذهن آگاهی برای ارتقا زمینه افکار و احساساتی استفاده می شود که واکنش به موقعیت را تسهیل میکند. با تمرین مهارت های هشیاری لحظه به لحظه، مردم می توانند به بصیرتی در الگوهای افکار، احساسات و روابط با دیگران دست یابند و همچنین می تواند به واکنشهای مفیدی در واکنش خودکار به مسائل دست یابند ( تیزدل و همکاران، ۲۰۰۰).
“