۸-۲تداوم الگوهای دلبستگی
بالبی اظهار میکند که کیفیت روابط با مراقبین در کودکی منجر به فعال شدن و راهاندازی الگوهای فرد میشود و تصویرهای روابط اجتماعی بزرگسالی را فراهم میسازد. مدلهای فعال ساز درونی همان طرحوارههای ذهنی هستند و عبارتند از انتظار فرد خاصی نسبت به خود این انتظارات تصاویر ذهنی هستند که براساس انواع تعاملات مکرری که فرد دارد ایجاد میشوند. مثلاً اگر کودک صدمه جسمی ببینند این صدمه به سرعت موجب ناخشنودی وی میشود و در او این انتظار ایجاد میشود که آن شخص موجب ناراحتی او شده و مدتهای طولانی زمان لازم است تا این کودک اطمینان مجدد و راحتی نسبت به آن شخص بدست آورد. مدلهای فعالساز درونی ناشی از یک فرایند طبیعی تصاویر ذهنی از موقعیتهای اجتماعی یا فردی خاص میباشند. تجربیات اولیه کودک موجب میشود تا او فرصتهای محیطی خود را به حداکثر برساند و روابط اجتماعی حمایتی خود را شکل بدهد افزایش احساس امنیت کودک به او اجازه میدهد تا از تجربه درونی خود بیرون بیاید و بتواند به شناخت بیشتر دست پیدا کند و خود و دیگران را درک کند و بفهمد که رفتارش به وسیله حالات، افکار، احساسات، باورها و امیال خودش سازمان مییابند. (خوشابی ،۱۳۸۶)
۹-۲مفروضههای اساسی دلبستگی
– دلبستگی فقط به دوره نوزادی محدود نمیشود و در مراحل بعدی زندگی تداوم دارد و زندگی فرد را تحتتاثیر قرار میدهد (عطاری ، ۱۳۸۵) .
– دلبستگی به دوران بزرگسالی وقوع رابطه فرد با دیگران، مواجهه با تنیدگیها و مشکلات زندگی، مدیریت عواطف و هیجانها، سازگاری زناشویی و پارهای از مسایل دیگر تعمیم مییابد. (میکولنیسر ، ۱۹۹۸) .
– انتظار میرود کودکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند، در آینده از لحاظ اجتماعی برونگرا باشند، به محیط اطرافشان توجه نشان دهد و بخواهند که در اطرافشان کاوش کنند و بتوانند با ناراحتی مقابله کنند. (ماسن ، ۱۳۸۰).
– کودکان دلبسته ایمن نقش رهبری اجتماعی داشته، در فعالیتها پیش قدم هستند؛ برعکس کودکان دلبسته ناایمن از لحاظ اجتماعی گوشهگیر، کم فعالیت و در پی پیگیری هدف ضعیف هستند که این نوع تفاوتها ارتباطی با هوش کودکان ندارد (واترز، ویپمن، اسروف، ۱۹۷۹؛ به نقل از احمدی، ۱۳۸۰)
– بولبی (۱۹۸۰) معتقد است که هیجانها قویاً با دلبستگی در ارتباط هستند، و میگوید بسیاری از تنشهای هیجانی طی شکلدهی، نگهداری، قطع و بازسازی ارتباطات دلبستگی نقش بازی میکنند. (جوادی ، ۱۳۸۳).
۱۰-۲دیدگاه روانشناسان و نظریه دلبستگی
۱-۱۰ -۲نظریه روان تحلیل گری[۲۷]
به گفته فروید[۲۸] اگر کودک شیرخواری میتوانست فکر خود را بیان کند، بیشک اعتراف میکرد که مکیدن PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مادر مهمترین چیز در زندگی است (کریس، ۱۳۸۳). از نظر روان تحلیلگری رابطه بین کودک و مادر ناشی از توان برآورده کردن نیازهای بیولوژیکی کودک از سوی مادر است.
نیاز کودک به غذا و کاهش درد، نمایانگر «لذت جوی حسی است» فروید می گفت در دوران شیرخوارگی هر چیز که به غذا خوردن کودک مربوط باشد از مهمترین سرچشمههای کسب رضایت برای او قلمداد میشود. هنگامی که از کودکان مراقبت یا غذایشان تامین میشود، توجهشان که از انرژی لیبید و نشات میگیرد، بر کسی که ا ین لذاید را فراهم میکند متمرکز میشود، فروید این فرایند را «نیرو گذاری روانی» نامید. از این دیدگاه نیروگذاری صورت گرفته توسط نوزاد موجب ایجاد رابطه عمیق و پایدار میشود که میتواند در شکلگیری شخصیت وی نقش داشته باشد و زندگی آینده وی را متأثر سازد. (ماسن، ۱۳۸۰).
۲-۱۰-۲نظریه رفتار گرایی
رفتارگرایان نیز فرض را براین گذاشتهاند که گرسنگی، تشنگی و درد غرایزی اساسی هستند که کودکان را به عمل وا میدارند؛ ولی آن ها مفهوم لیبیدو را که قابلیت اندازهگیری نداشت نپذیرفتند و نیروگذاری روانی را که فروید مطرح کرده بود چون قابل مشاهده نبود قبول نکرده و به جای آن سائقهای بیولوژیکی و سایر پاسخهای قابل اندازهگیری را مطرح نمودند.
از نظر رفتارگرایان آنچه نیازهای بیولوژیکی کودکی را ارضا میکند (یعنی سائق را کاهش میدهد) «تقویت کننده اولیه» نامیده میشود مثلاً غذا برای کودک گرسنه تقویت کننده اولیه محسوب میشود. افراد و اشیایی که به هنگام کاهش سائق حضور دارند از طریق تداعی با تقویت کننده اولیه «تقویت کننده ثانویه» نامیده میشوداز این نظر مادر کودک به عنوان منشاء همیشگی تامین غذا و آسایش، تقویت کننده ثانویه محسوب میشود. بنابراین کودک نه فقط به هنگام گرسنگی و درد به دنبال او است؛ بلکه در مواقع بسیار دیگری نیز وابستگی عمومی خود را به او نشان میدهد. (ماسن ، ۱۳۸۰).
۳-۱۰-۲نظریه کردار شناسی
طبق نظر کردار شناسان هر یک از انواع حیوانات با مجموعهای از «الگوهای عاملی ثابت» به دنیا میآیند. الگوی عملی ثابت عبارت است از رفتاری کلیشهای و متوالی که در صورت وجود محرکِ محیطی مناسب که به آن «رها کننده» میگویند بروز میکند. بعضی از الگوهای عملی ثابت فقط در فاصله زمانی محدودی در دوران رشد حیوان فرصت بروز دارد که به آن، دوره حساس یا بحرانی میگویند. محرکهای رها کنندهای که قبل یا بعد از دوره بحرانی ظاهر میشوند، در رفتار حیوان تاثیر نگذاشته و یا تاثیر کمی میگذارند. این موضوع که نوزاد انسان به هنگام تولد آمادگی بروز رفتارهایی دارد که نه نتیجه رفتارهای قبلی است و نه براساس کاهش سائق، توجه «جان بولبی» را به خود جلب کرد، بولبی متذکر شد که از نوزاد انسان رفتارهایی سرمیزند که باعث میشود اطرافیان از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند؛ این رفتارها شامل گریه کردن، خندیدن و سینهخیز رفتن به سمت کسی میشود. از نظر تکاملی این الگوها از لحاظ انطباق پذیری ارزش دارند، زیرا همین رفتارها باعث میشود که از کودکان مراقبت لازم به عمل آید تا زنده بمانند.بولبی معتقد بود که تبیین رفتارهای بزرگسالی ریشه در دوران کودکی دارد؛ با این تفاوت که به نظر آن ها انگیزش انسان توسط «سیستمهای رفتاری ذاتی» به جای سائقهای زیستی مثل میل جنسی و گرسنگی راهنمایی میشود که سازش یافتگی و بقا در فرایند انتخاب طبیعی تسهیل میشود (خوشابی ،۱۳۸۶).
۱۱-۲تحقیقات فروید و هورنای در مورد دلبستگی
۱-۱۱-۲فروید
اولین کسی بود که اظهار داشت پیوند عاطفی نوباوه با مادر، مبنای تمامی روابط بعدی است و پژوهش درباره پیامدهای دلبستگی، با دیدگاه فروید هماهنگ است. نظریه روان کاوی، تغذیه را شرایط اولیه ای در نظر میگیرد. زمانی که مادر گرسنگی بچه را رفع میکند، بچه ها یاد میگیرند نوازشهای نرم، لبخندهای گرم و کلمه های تسلی بخش او را ترجیح دهند. گر چه تغذیه، زمینه ساز مهمی برای رابطه نزدیک است، دلبستگی فقط به ارضای گرسنگی وابسته نیست. در واقع قصد اصلی و اولیه نظریه پردازان دلبستگی این بود که علت ایجاد نزدیکی و رابطه نوزاد با مادر، نه به دلیل نیاز به غذا و تامین سلامت جسمی نوزاد است؛ بلکه ایجاد نوعی رابطه امن و کسب امنیت روانی نوزاد است که بین مادر و فرزند چنین رابطه گرم و سرشار از صمیمیت ایجاد میشود. (شعیبی ، ۱۳۹۲).
۲-۱۱-۲کارن هورنای
پس از سال ها مطالعه و بررسی به این نتیجه رسید که انگیزه اصلی رفتار انسان، احساس امنیت است. به باور او، اگر فرد در رابطه با اجتماع به خصوص کودک در رابطه با خانواده، احساس امنیت خود را از دست بدهد دچار اضطراب اساسی می شود. از نظر هورنای، عواملی که از طرف جامعه و به خصوص خانواده، در کودک احساس ناامنی ایجاد کند عبارتند از: تسلط زیاد، بی تفاوتی، رفتار بی ثبات، عدم احترام برای احتیاجات کودک، توجه و محبت بیش از حد، عدم گرمی و صمیمیت کافی، تبعیض، محافظت شدید. واگذاری مسئولیت زیاد یا عدم آن، پرخاشگری و خشونت برای کسب احساس امنیت. کودک در مقابل این عوامل، روش های مختلفی از خود نشان می دهد و هم آنها را فرا می گیرد . این رفتارها نوع شخصیت و منش او را تشکیل می دهند.(لطفی کاشانی ، ۱۳۸۰).
۱۲-۲دلبستگی و روابط اجتماعی
مهم ترین خصوصیت نظریه دلبستگی بالبی، اشاره به اثرات بلندمدت تجربیات مرتبط با دلبستگی است. کار بالبی با بزرگسالان نیز نشان داده که سبک های دلبستگی دوران کودکی تا زندگی بزرگسالی ادامه می یابند. همانطور که قبلا اشاره شد، روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت ما دارند و برای کودکان، این رابطه ابتدا با والدین برقرار می شود، ودر بزرگسالان دلبستگی با یک زوج برقرار می شود. تجربیات اولیه ی کودک موجب می شود تا او فرصتهای محیطی خود را به حداکثر برساند و روابط اجتماعی حمایتی خود را شکل بدهد. افزایش احساس امنیت کودک به او اجازه می دهد تا از تجربه ی درونی خود بیرون بیاید و بتواند به شناخت بیشتری دست پیدا کند و خود و دیگران را درک کند و بفهمد که رفتارش بوسیله ی حالات، افکار، احساسات، باورها و امیال خودش سازمان می یابند. دلبستگی منجر به ساخت یک چارچوب و سازمان می شود و همه ی اطلاعات مربوط به دلبستگی در این چارچوب قرار می گیرند و از این صافی عبور می کنند. بالبی معتقد است دلبستگی در رابطه ی والد کودک به رابطه ی بزرگسالی فرد انتقال می یابد و می تواند بر رفتار، شناخت، هیجانات در هر زمانی از زندگی، از نوزادی تا بزرگسالی تأثیر بگذارد.کیفیت و الگوی دلبستگی در روابط بزرگسالی ممکن است شبیه الگوی دلبستگی فرد در رابطه با والدش باشد. تداوم این الگوهای اولیه در دوره های بعدی به دو روش تبیین می گردد:
اول اینکه انتظار می رود یک رابطه ی باثبات بین کودک و مراقب به وجود بیاید که تا بزرگسالی ثابت باقی بماند. دوم اینکه رشد مدل های ذهنی یا ابراز دلبستگی که خارج از آگاهی فرد اتفاق می افتد می تواند رفتارها، افکار و احساسات او را در موقعیت های بعدی راهنمایی و هدایت نماید. درواقع یک رابطه ی دلبسته ی ایمن می تواند عملکرد و شایستگی را در روابط اجتماعی تسهیل نماید. مهم ترین ویژگی روابط دلبسته، احساس امنیت و تعلق است بطوری که فرد دیگر احساس تنهایی و ناراحتی نکند. بالبی در تحقیقی دریافت یک عامل متمایزکننده ی کودکان بزهکار از کودکان دچار مشکلات هیجانی این بود که کودکان بزهکار اغلب جدایی های بلندمدت ناشی از بیماری یا مرگ والدین، فروپاشی خانواده و … را تجربه کرده بودند، اما کودکان با مشکلات هیجانی چنین تجربه هایی را نداشتند . ،» محرومیت جدی از مراقبت مادر «، نوجوانی بی عاطفه، روابط سطحی و خصومت کودک نسبت به دیگران همراه با تمایلات ضداجتماعی را موجب می شود.( لطفی کاشانی ، ۱۳۸۰)
۱۳-۲تعریف رشد اجتماعی [۲۹]
روانشناسی رشد، شاخهای از علم روانشناسی است که منشا و تغییر رفتار و پدیدههای روانی [۳۰]و جسمی [۳۱] انسان را از بارداری تا مرگ با تاکید بر تغییراتی که در خلال دورههای مختلف زندگی رخ میدهد، مطالعه میکند. در واقع روانشناسی رشد، علمی است که درباره چگونگی قوانین حاکم بر رشد در جنبههای جسمانی، ذهنی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی در سنین مختلف و نیز تاثیر وراثت و محیط در رشد بحث میکند .حوزه تغییرات این رشته به موضوعاتی چون مهارتهای حرکتی، رفتار اجتماعی و شخصیت مربوط میشود. این رشته، دگرگون شدن متغیرهای روانی و تاثیرات محیط و تجربه را در مراحل رشد مشخص ساخته و چگونگی شکلگیری و از بین رفتن آن ها را توضیح میدهد.(شفیع آبادی ،۱۳۷۲) . تعاریف روانشناسی رشد متفاوت میباشند و بعضی آن را علمی نامیدهاند که فرایند تحولات نسبتا نظامدار زیستی، شناختی، عاطفی و اجتماعی فرد را در طول زندگی مطالعه میکند. و منظور از ” تحولات نظامدار ” تغییراتی است که معمولا با نظم معین رخ میدهد و در یک زمان نسبتا طولانی دوام میآورد. برای مثال، تغییرات موقتی و زودگذر ناشی از یک بیماری مختصر را نمیتوان رشد به حساب آورد روانشناسی رشد، فرد را با قوانین و اصول حاکم بر رشد آشنا میسازد و به او امکان میدهد تا برای مقابله با مشکلات آینده آماده شود . همچنین با شناخت مراحل رشد، مقایسه رفتار و تعیین انتظارات منطقی از هر فرد در سنین مختلف ممکن میگردد . به عنوان نمونه، اطلاع از سن عادی برای راه افتادن و حرف زدن کودک به فرد امکان میدهد تا کودکان پیشرفته و عقبمانده را از هم تشخیص بدهد. برای ارائه تعریف جامعی از روانشناسی رشد شاید بتوان گفت: روانشناسی رشد، شاخهای از علم روانشناسی است که به توصیف و تبیین فرایند کمی و کیفی در تمامی ابعاد روانشناختی، ساختار و رفتار آدمی از انعقاد نطفه تا مرگ میپردازد و در صدد کشف قوانین حاکم بر این تغییرات ، منشا عوامل مؤثر و پدیدههای برآمده از آن ها میباشد. (لطف آبادی ، ۱۳۸۰)
۱۴-۲ویژگی های رشد
رشد عبارت است از مجموعه ای پیش رونده از تغییرات که دارای ماهیت کمی و کیفی منظم است و در جهت رسیدگی و تکامل فرد در مراحل مختلف زندگی رخ می دهد . منظور از پیش رونده آن است که رشد دارای جهت گیری مثبت و به سمت جلو است . رشد همچنین دارای فرایندی منظم است ، زیرا رابطه ای معین بین مراحل قبلی و بعدی آن وجود دارد . تغییرات ناشی از رشد از یک سو کمی است زیرا همراه با افزایش اندازه و ساختار بدن است و از سوی دیگر کیفی است ، زیرا با تغییر در توانایی های ذهنی و ویژگی های عاطفی و اخلاقی و … در کودک همراه است .
۱-۱۴-۲ رشد در همه ی انسانها مشابه است : همه ی کودکان از یک الگوی مشابه رشد تبعیت می کنند و در این الگو ، هر مرحله از رشد به مرحله ی بعدی می پیوندد .
۲-۱۴-۲رشد از پاسخ های کلی به سوی پاسخ های ویژه در تغییر و پیشرفت است : در پا سخ های روانی ، ذهنی و حرکتی ، فعالیت های کلی ، پیوسته مقدم بر فعالیت های ویژه رخ می دهد .
۳-۱۴-۲رشد دارای فرایندی مداوم است و سرعت آن ، گاه آهسته و زمانی سریع و تند: به دلیل همین تداوم ، آنچه در یک مرحله اتفاق می افتد ، بر مرحله ی بعدی اثر می گذارد . برای مثال تنش های عاطفی در خانه ، بر رشد شخصیتی او اثر می گذارد و ممکن است عوارض ناگوار و گاه جبران ناپذیری را بر جا نهد .
۴-۱۴-۲رشد با سرعت و درجاتی متفاوت پیش رونده است : هر چند ویژگی های جسمانی و روانی روانی مداوم است . لیکن میزان و درجه ی رشد جسمانی ، همانند رشد روانی ، در ابعاد مختلف ، متفاوت است . برای مثال ، حافظه سریع تر و قدرت استدلال فرد کندتر رشد می کند .
۵-۱۴-۲در رشد هماهنگی وجود دارد : به بیان دیگر هر چند میزان و درجه ی رشد در کودکان مختلف متفاوت است ، لیکن در هر کودک میزان رشد در ابعاد مختلف ، با یکدیگر همگونی و هماهنگی دارد . به این معنی که رشد کودک با همان سرعت که آغاز شده است ، ادامه می یابد و با ترکیب و تعامل بی نظیر عوامل ارثی و محیطی کنترل می شود . بنابراین وظیفه ی اولیا و مربیان است که در خانه و مدرسه ، زمینه های رشد و تکامل مطلوب کودک و نوجوان را در ابعاد جسمانی ، ذهنی ، اجتماعی و عاطفی فراهم آورند . (استادان طرح جامع آموزش خانواده، ۱۳۷۷)
۱۵-۲شاخص های اصلی و عمده رشد اجتماعی
۱-۱۵-۲استقلال : یعنی توانایی انجام کارها بدون کمک گرفتن از دیگران است یا اینکه فرد توانایی آن را داشته باشد ،گاهگاهی هم تنها باشد و از این تنهایی لذت برد و یا در برخی کارها به تنهایی اقدام کند .
۲-۱۵-۲مسئولیت پذیری : مسئولیت پذیری یعنی پذیرفتن وظایف و نقش هایی که جامعه به او محول نموده است و در آن هر کسی مسئول اعمال و رفتار خویش باشد و نیز از انجام کارها سرباز نزند .
۳-۱۵-۲ارتباط و سازگاری[۳۲] :یعنی احساس وحدت اجتماعی و برقراری روابط متقابل میان افراد یک اجتماع و همکاری با دیگران . یک فرد اجتماعی علاوه بر اینکه مایل است با دیگران به سر برد خواهان تشریک مساعی با انها نیز هست.
۴- ۱۵-۲آینده نگری [۳۳] ، امید واری و خوش بینی :آینده نگری یعنی اینکه فرد یاد بگیرد که تصمیمات امروزش ممکن است در زندگی فردا و سال های آینده اش تاثیر بگذارد و هر چه که به دست می آورد ،خرج نکند و برای روزهای پیری ،بیماری و حوادث غیر مترقبه که در انتظار اوست ، بیندیشد و تدابیر لازم را انجام دهد . امیدواری و خوش بینی یعنی داشتن روحیه ای قوی و مستحکم در گذشتن از موانع ، موضع گیری در برابر مسائل اساسی زندگی ،ایفای نقش مثبت در حرکت به سوی نیک ورزی بشری در مقابل رویدادهای غیر منتظره و ناراحت کننده از کوره به در نرفتن و در یک کلام آسان گرفتن مشکلات است.
۵-۱۵-۲میانه روی و خوش طبعی [۳۴]: میانه روی یعنی متعادل نگه داشتن لذت ها ، کامیابی ها و کارها به طوری که به وظایف اصلی شخص لطمه نزند و به حد معمول فرد بتواند به همه کارهایش برسد . شوخ طبعی هم یعنی داشتن روحیه شاد و خندان ، تحمل موقعیت های نامطلوب و ناراحت کننده و تبدیل آن به موقعیت های قابل تحمل و آسان گرفتن و خندیدن به مسائل کوچک زندگی است .(وایتزمن ،۱۳۶۵).
۱۶-۲مراحل رشد اجتماعی کودکان
مراحل رشد کودکان بسیار گسترده است ما می توانیم در سنین مختلف رشد کودکان، مهارت های معینی را از آنها انتظار داشته باشیم. هرکودک با سرعت خاص خودش رشد می کند. درک مراحل رشد به والدین کمک می کند بدانند از فرزندشان چه انتظاری داشته باشند.
۱-۱۶-۲رشد اجتماعی در دوره شیرخوارگی
در اولین سال زندگی رابطه عاطفی کودک با اطرافیان بخصوص مادر نقش تعیین کننده ای در رشد اجتماعی او دارد؛ یعنی نحوه ارضای نیازهای اولیه کودک از جمله گرسنگی و تشنگی، سازنده نگرش آینده او نسبت به دیگران است. کودک برای آن که مورد پذیرش اطرافیان واقع شود، بتدریج باید توقعات آنان را برآورده کند، قوانین و مقررات را رعایت کند، آهسته و بی صدا غذا بخورد و مدفوع و ادرارش را کنترل کند.
چنانچه توقعات اطرافیان از کودک نامناسب و خارج از توان او باشد، کودک نگران و ناراحت می شود و رشد اجتماعی او مختل می شود. بنابراین اطرافیان باید با توجه به سن کودک، از او انتظار معقول داشته باشند. کودک ۴ ماهه شکل افراد مختلف را در نظر مجسم می کند، قیافه و صدای مادر را بدرستی تشخیص می دهد و با دیدن قیافه آشنایان خوشحال می شود. در ۷ماهگی گر چه بیشتر اوقات خود را به بازی کردن با خودش سپری می کند، به اطرافیان آشنا و بیگانه واکنش های متفاوتی بروز می دهد. کودک ۱۰ ماهه به تقاضای اطرافیان پاسخ می دهد. دوست دارد مورد توجه قرار گیرد و به بازی کردن بسیار علاقه مند است. رابطه کودک ۲۰ ماهه با اطرافیان بر اساس گرفتن است، نه دادن. او از انجام دادن کارهایی که خلاف میل دیگران باشد، لذت می برد و هنوز مایل به همکاری و مشارکت نیست. کودک ۲ ساله تعادل و آرامش دارد. در انجام دادن کارهای شخصی پیشقدم می شود، از تشویق و ستایش خوشش می آید، می خواهد اطرافیان را راضی کند و نسبت به محیط و انسان ها کنجکاو است. هر چه والدین کودک را در این زمینه بیشتر تشویق کنند، احساس استقلال در او بیشتر رشد می کند. در مقابل، حمایت افراطی یا تمسخر تلاش های ناموفق کودک ممکن است او را نسبت به توان خودش مردد کند.(مهرابی ،۱۳۷۶).
۲-۱۶-۲رشد اجتماعی در دوره کودکستان
کودک بتدریج از طریق ارتباط با دیگران بر مهارت های اجتماعی خود می افزاید. در این دوره دوستان و همبازی ها تاثیر بسزایی در رشد اجتماعی کودک دارند و بر اثر آمیزش با همسالان در کودکستان و کوچه، بتدریج پی می برد که برخی آموخته هایش مناسب و مقبول نیست و باید تغییر یابد. اگر کودکستان از امکانات کافی برخوردار باشد، مهارت های اجتماعی کودک را افزایش می دهد. او در آنجا به یادگیری و تجربه می پردازد و روش های ارتباط با دیگران را می آموزد و به نقاط ضعف و قوت خود پی می برد. کودکستان باید بر قوه ابتکار و اعتماد به نفس کودک بیفزاید و مهارت های اجتماعی را گسترش دهد و رفتارهای نامناسب او را اصلاح کند. کودک پیش دبستانی بیشتر با همجنس های خود طرح دوستی می ریزد و در گزینش دوست بتدریج دگرگون می شود، دوستی های موقتی و زودگذر به دوستی های عمیق و پایدار در دوره های بعد مبدل می شود. کودک پیش دبستانی وابستگی شدیدی به اعضای خانواده دارد. کودک برای حل مشکلات از والدین کمک می طلبد و برای انجام دادن و ادامه کارها به اطمینان و تسلی آنان نیازمند است و همواره دوست دارد همراه والدین باشد. مادر، کودک را به کسب استقلال تشویق می کند و انتظار دارد کودکش هرچه زودتر خودش لباس بپوشد، به تنهایی استحمام کند، مشکلاتش را حل کند و خود را سرگرم کند. مادرانی که با کودکان خود رفتار ثابتی ندارند و هر لحظه با او به نوع متفاوتی رفتار می کنند، کودک را با تعارض و تردید مواجه می کنند. مادرانی که کودک را به وابستگی تشویق می کنند، او را موجودی وابسته و ناتوان به بار می آورند. کنترل پرخاشگری و رقابت صحیح با دیگران از علایم رشد اجتماعی محسوب می شود. رقابت کودکان با یکدیگر متفاوت است. برخی بشدت رقابت می کنند و عده ای رقابت را دوست ندارند. کودک میل برتری و غلبه بر دیگران را در خانواده می آموزد و رفتارهایی که در این جهت می باشد به وسیله والدین تقویت می شود. کودکانی که با خواهران و برادران خود رفتار مناسبی دارند، با دیگران کمتر به رقابت نامناسب می پردازند.
وضعیت خانوادگی و آموزش های قبلی کودک در چگونگی رقابت و همکاری کودک با اطرافیان نقش مهمی داردهمانندسازی که به آن وسیله کودک رفتار فرد یا افراد مورد علاقه خود را الگو قرار می دهد، در رشد اجتماعی او بسیار اهمیت دارد. برای ایجاد همانندسازی، خواست کودک و نیز تقویت رفتارهای مطلوب او توسط اطرافیان ضرورت دارد. کودک از رفتار والدین تقلید می کند و چون تشویق می شود بتدریج به انجام دادن آن خو می گیرد. به نظر روانکاوان، کودک در همانندسازی با والدین با عقده ادیپ و الکترا مواجه می شوند. در پسر ها عقده ا دیپ حاصل می شود که زاییده تمایل او به جلب توجه و محبت مادر و حسادت به پدر است. در دخترها الکترا پدید می آید که درآن دختر درصدد جلب توجه و محبت پدر برمی آید و از مادر دور می شود. حل عقده ادیپ در تکوین شخصیت نقش مهمی دارد و اگر به طریق مناسبی با آن برخورد شود، آثار نامطلوبش در دوره نوجوانی و بزرگسالی بروز خواهد کرد. کودک ۳ساله میل به مشارکت و همکاری دارد، به بازی علاقه مند است و با کودکان کوچک تر از خودش با مهربانی رفتار می کند.در ۴ سالگی با دوستانش روابط اجتماعی متقابل برقرار می کند و به بازیهای گروهی علاقه مند می شود، از دستورات والدین و بزرگ تر ها سرپیچی می کند و به مخالفت با آنان برمی خیزد. کودک۶ ساله توقعات و انتظارات بسیاری از اطرافیان دارد و خواستار احترام از جانب دیگران است. همچون گذشته از انجام دادن دستورات دیگران سرباز می زند و لجوج و سرسخت است.(مهرابی ،۱۳۷۶).
۳-۱۶-۲رشد اجتماعی کودکان در دوره دبستان
رشد اجتماعی کودک در دوره دبستانی بسیار سریع است و معلمان و همبازی ها در آن نقش مهمی دارند. کودک در مدرسه علاوه بر تقویت آموخته های خانواده، مطالب جدید و روش زندگی را می آموزد. مدرسه اجتماعی شدن کودک را تسریع می کند، روابط او با دیگران گسترش می دهد، روش حل مساله و انجام دادن صحیح امور را به کودک می آموزد و مهارت های ذهنی او را تقویت می کند. از این رو معلم باید با کودک رفتار مسوولانه و محبت آمیزی داشته باشد تا کودک با علاقه و اشتیاق در مدرسه حاضر شود و او را الگو قرار دهد. آموزش های خانواده در اطاعت و سرکشی کودک در برابر معلم نقش مهمی دارد. معلم می خواهد کودکان پاکیزه باشند، دروغ نگویند و دزدی نکنند. اگر این گونه رفتار ها در خانواده به کودک آموخته شود، کودک انتظارات معلم را بسادگی برآورده می کند. دانش آموزان دبستانی به رقابت با یکدیگر می پردازند و می خواهند از دیگران پیشی بگیرند. رقابت کودکان که در آغاز ملایم است. بتدریج شدت می یابد و بر رشد اجتماعی آنان اثر می گذارد. معلم باید رقابت سالم و سازنده بین کودکان را تقویت و تشویق می کند همکاری بین آنان را فزونی بخشند. وضعیت خانوادگی و آموزش های قبلی کودک، در چگونگی رقابت و همکاری کودک با اطرافیان نقش مهمی دارد. دوستان و همکلاسی ها در رشد اجتماعی کودک دبستانی تاثیر فراوان دارند. کودک از طریق ارتباط با دوستان، علاوه بر کسب رضایت و تسلی خاطر، به امکانات خود و انتظارات دیگران پی می برد و روش های همکاری و آمیزش با اطرافیان و حل مساله را یاد می گیرد. همچنین ارتباط با دوستان در تغییر یا تحکیم نگرش های قبلی کودک و نیز ایجاد رفتار های جدید موثر است. چنانچه رفتار دوستان با ارزش های کودک متفاوت باشد، او با تعارض مواجه می شود و برای حل آن در بیشتر مواقع ارزش های خانواده را رها می سازد و خود را با دوستان همانند و سازگار می کند. کودکان ۸ ساله پر جنش و جوش و فعال است و از انجام دادن کارهای تازه لذت می برد. کودک در ۹سالگی برای مستقل شدن اصرار می ورزد و معتقد است که بزرگ شده و والدین نباید به او دستور بدهند، در این زمان عقاید و نظرهای دوستان به افکار خواسته های والدین ارجحیت دارد و کودک به انجام دادن کارهای گروهی و گردش های دسته جمعی علاقه مند می شود. کودک ۱۰ ساله از دستورات والدین تبعیت می کند و نسبت به اطرافیان با محبت و صمیمیت رفتار می کند و در رفتارش انعطاف پذیرتر است.(مهرابی ،۱۳۷۶).
۱۷-۲اهمیت نقش خانواده در رشد اجتماعی
خانواده اولین و مهم ترین نقش را در رشد شخصیت و اجتماعی شدن کودک بر عهده دارد . اولین تماس و ارتباط کودک با محیط از طریق پدر و مادر ، خواهران و برادران است و تقلید از رفتارهای آنان شیوه زندگی او را مشخص می سازد . چنانچه رفتار اعضای خانواده بر دوستی ، محبت ، پذیرش و احترام متقابل متکی باشد ، کودک احساس امنیت و آرامش می کند و بر اثر رشد اجتماعی مطلوب و تقویت اعتماد به نفس قدرت سازگاری بیشتری با محیط به دست می آورد و آماده پذیرش مسئولیت ها و نقش های گوناگون اجتماعی در مراحل بعدی زندگی می شود و برعکس (شفیع آبادی ،۱۳۷۳)
برانفر برنر معتقد است که رشد روانی کودک در شش سال اول زندگی تقریبا به طور کامل تحت تاثیر محیط خانواده است . او گروهی از کودکان طبقه متوسط آمریکا را مورد مطالعه قرار داد و نتیجه گرفت کودکانی که برای مدت طولانی با خانواده های خود زندگی کرده اند ، در بعضی زمینه های شخصیتی مانند احساس مسئولیت و قدرت رهبری در سطح بالاتری می باشند . او می افزاید در سالهای اولیه زندگی طفل خانواده نقش اصلی را در جریان جامعه پذیری او بر عهده دارد .(شعاری نژاد، ۱۳۷۵).
زندگی با ارتباط بیولوژیک و زیستی میان کودک و مادرش آغاز می شود . نفوذ والدین در کودکان تنها محدود به جنبه های ارثی نیست بلکه نحوه آشنایی و ارتباط کودک با بنیان های فرهنگی و تربیتی جامعه بستگی به نحوه ارتباط والدین و فرزندان دارد . همچنین کودک عادت هایی چون طرز غذا خوردن ، سخن گفتن ، راه رفتن ، روش های عادی رفتار با مردم ، نگرش فرد نسبت به اموال دیگران ، ارتباط با همسر ، سرپرستی در خانواده و ارتباط با فرزندان را از خانواده می آموزد .(شرفی ، ۱۳۶۸)
محبت والدین از جمله اصیل ترین و اساسی ترین احتیاجات اساسی روانی افراد برخورداری از محبت است . کودکانی که در اولین سالهای زندگی از محبت و تامین عاطفی والدین محروم باشند ، در خانه احساس ناامنی می کنند ، از زندگی راضی نبوده و همیشه گرفته و سرد و خشک برخورد می کنند ، برعکس کودکانی که از محبت و تامین عاطفی به قدر کافی برخوردار بوده اند ، قدرت تفاهم و همکاری بیشتری دارند، احساس سکون و آرامش می کنند ، اعتماد به خویشتن در آنها قوی است و نسبت به معیارهای اخلاقی حساس می باشند . کودکان بیش از غذای خوب ، لباس گرم ، اسباب بازی و هوای آزاد ، نیازمند آنند که مقبول والدین قرار گیرند و دوست داشته شوند و احساس کنند که به کسی تعلق دارند (شرفی ،۱۳۶۸).
۱۸-۲روابط خانوادگی و رشد اجتماعی فرزندان
۱-۱۸-۲کودکانی که در محیط دموکراسی پرورش مییابند
این بچهها در مدرسه میتوانند به خوبی با دیگران در ارتباط باشند و در زمینه عاطفی دچار اشکال نخواهند شد؛ زود با دیگران ارتباط پیدا میکنند؛ آماده همکاری با دوستان خود هستند و اختلاف عقاید دیگران در نظر آنها امری عادی است زیرا بارها نظرهای مختلف را در خانه شنیده و تحمل کردهاند. تعصب در میان این دسته از بچهها کم دیده میشود و به هیچ وجه درصدد تجاوز و حمله به دیگران بر نمیآیند. البته دموکراسی در محیط خانواده به معنای آزادی نامحدود نیست زیرا در چنین خانوادهای اگر محدودیتها برداشته شود و افراد، حقوقی برای یکدیگر قائل نباشند،احتمالاً همه افراد خانواده دستخوش دگرگونی و اختلال میشوند و کودکان نیز در آینده با موازین اجتماعی و اخلاقی جامعه خود در تعارض قرار میگیرند. طبق گزارش سیموند، کودکانی که در خانوادههای دموکراتیک پرورش مییابند معمولاً از نظر نمرههای درسی و حتی بهره هوشی، در مقایسه با کودکان پرورش یافته در دیگر محیط ها، پیشرفت بهتری دارند. این کودکان از حس کنجکاوی بیشتری برخوردارند، خلاق و تکرو هستند، در بین همسالان خود محبوبیت بیشتری دارند و بالاخره بهتر میتوانند رهبری گروه همسالان را بر عهده بگیرند.آزادی حساب شده در این خانوادهها تا حدی است که کودکان علاوه بر بیان عقیده خویش، در مواردی که به نظرشان نادرست می کند اجازه دارند با والدین خود مخالفت کرده و با آنها بحث کنند. مهار منطقی موجب میشود که کودکان این خانوادهها قوانین و اصول رفتارهای صحیح و عامهپسند را درونی کرده و در قبال اعمال و گفتار خود احساس مسئولیت کنند. برخی از متخصصان تعلیم و تربیت، این گونه والدین را والدین «مقتدر» نامیدهاند چرا که اینان هم برای رفتار خودمختارانه و هم برای انضباط، اعتبار قائلند. جکسون و همکاران (۱۹۹۰)، معتقدند که والدین بچههای خلاق، استبداد و محدودیتهای انضباطی کمیدارند. باومریند، در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که بین تعامل مثبت و گرم والدین با کودکان و افزایش رفتارهای مثبت و کفایت اجتماعی فرزندان ارتباط مستقیم و معناداری وجود دارد. (برجعلی ،۱۳۷۸).
۲-۱۸-۲کودکانی که در محیط کاملاً آزاد پرورش مییابند
افراد این خانوادهها مردمی بیبندوبار، لاابالی، سهلانگار، خودخواه و بیهدفاند. میزانی بر اعمال و افکار آنها حاکم نیست، احساس مسئولیت نمیکنند، قادر به زندگی اجتماعی نیستند، نمیتوانند با دیگران به سر ببرند و اغلب در زندگی با شکست روبرو میشوند. همین خصوصیات در رفتار بچههایی که در اینگونه خانوادهها پرورش یافتهاند دیده میشود.
آسانگیری بیش از حد میتواند برای کودک مخرب باشد و او را لوس، پر توقع و خودخواه بار بیاورد، طوری که توقع توجه و محبت مداوم از دیگران دارد. در ضمن کودکانی که در خانوادههایی پرورش مییابند که در آن آزادی معقول و منطقی حاکم است، افرادی دارای روحیه همکاری، با اعتماد، سازگار در موقعیتهای اجتماعی و مسئول خواهند بود.
افراط و تفریط در آزادی دادن به کودک میتواند باعث دشواریهای رفتاری وی شود؛ برای مثال فرزند خانوادهای که میتواند شب را تا دیر وقت یا تمام شب را در خارج از منزل و بدون اطلاع خانواده از ارزشهای اخلاقی مکانی که او در آن بسر میبرند، بگذارند و یا هر پدیدهای را با آزادی کامل تجربه کند، فردی لذتطلب و بیبندوبار خواهد شد. (برجعلی ،۱۳۷۸).
۳-۱۸-۲کودکانی که در محیط دیکتاتوری پرورش مییابند
در محیط دیکتاتوری، ترس و وحشت بر افراد غلبه دارد. کودک در چنین خانوادهای احساس امنیت نمیکند و وضع او همیشه متزلزل است، حق ندارد در امور مربوط به خود تصمیم بگیرد، در خانه و مدرسه و ارتباط با دوستان هم سن نیز باید رعایت دستورهای پدر یا مادر دیکتاتور را بکند. از ترس تنبیه باید از انجام کارهایی خودداری کند بدون اینکه بداند چرا نباید این کارها را انجام دهد. کودکانی که والدین خودکامه دارند، کمتر متکی به خود هستند و نمیتوانند به تنهایی کاری انجام دهند یا ابراز عقیدهای بکنند، در ضمن این نوجوانان، اعتماد به نفس، استقلال و خلاقیت کمتری دارند، ذهن کنجکاو ندارند و در برخورد با مشکلات روزمره عملی، تحصیلی و ذهنی، انعطافپذیری کمتری دارند و معمولاً والدین خود را نا مهربان و سهلانگار میدانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیرمنطقی و نادرست است .
پیامدهای چنین تربیت و رشدی، انعکاس خود را در دوران بلوغ و در پدیدههایی نظیر ناهنجاری و عدم رشد و ناپختگی شخصیت افراد، فقدان روحیات مستقل و آزادمنشانه، پرخاشگری، به رسمیت نشناختن حریم و حرمت اشخاص و نادیده گرفتن و حتی خوار شمردن ارزشهای فردی متبلور میسازد. کودک در چنین شرایط تربیتی، فرهنگ گفتوگو و تفاهم را نمیآموزد، بلکه فرهنگ دیکته گرفتن و دیکته کردن را فرا میگیرد. آنچه فرزندان یاد خواهند گرفت، دنبالهروی و تقلید کورکورانه و وابستگی است. خانوادهای که در آن کودک هیچگونه آزادی و اختیاری متناسب با سنش ندارد و هر آنچه را که خانواده دیکته میکند، باید بدون اینکه به منطق آن آگاه باشد، بیچون و چرا بپذیرد و حق هیچگونه اظهار نظر، دخالت یا تصمیمگیری را ندارد، چنین فردی با ویژگیهایی چون نارضایتی، درونگرایی و بیاعتمادی نسبت به دیگران پرورش مییابد. روش های منضبط کردن کودکانی که در آینده بزهکار شدهاند، غیرمعقول، بسیار سختگیرانه و معمولاً همراه با تنبیه بدنی بوده و کمتر در مورد رفتار نادرست کودک با او گفتوگو شده است. تحقیقات راتر و ویلسون (۱۹۸۰)و پترسون (۱۹۸۱)، نسان داده که یکی از متغیرهای خانوادگی مهم در این مورد عدم نظارت والدین است. خانوادههای فرزندان پرخاشگر و ضد اجتماعی، مقررات کمتری در خانه دارند و والدین در مقابل رفتار غیر قابل قبول کودک، برخورد قاطعی ندارند. مادرانی که به اجبار تمایل دارند فرزندان خود را مؤظف به انجام کاری کنند، کمتر دارای فرزندان خلاق هستند. والدین، روشهای مختلفی را در رابطه با فرزندان خویش اتخاذ میکنند: بعضی در انجام امور مختلف، به فرزندان خود آزادی عمل میدهند و بعضی با فرزندان خود به شیوه مستبدانه رفتار میکنند یا به اظهار نظر آنها توجهی نمیکنند. در این خانوادهها کودکان نادیده گرفته میشوند. روشهای تربیتی والدین در اکثر موارد میتواند عامل پیشبینیکننده مهمی در نمره مدرسه و موقعیت تحصیلی فرد باشد. والدینی که معمولاً تنبیه بدنی به کار میبرند هیچ گاه توجیه منطقی قانعکنندهای برای رفتار خود ندارند و موفقیت کودکشان را در آینده خدشهدار میکنند. تئوری پترسون، یکی از نافذترین تئوریهای رشدی برای توصیف خانواده به عنوان یکی از زمینههای شروع رفتارهای ضد اجتماعی در سنین پایین است، او میگوید: «کودکان از تعامل با والدین سرزنشکننده و انتقادگر خود، آنقدر آزار میبینند که برای خلاصی از آن و با هدف کاهش ارتباط با آنها، رفتارهای منفی و آزار دهنده در پیش میگیرند که به تدریج به صورت عادات رفتاری در میآید». به طور خلاصه به نظر میرسد که شیوههای دموکراتیک و قاطعانه والدین اگر با توضیحاتی در مورد قواعد و انتظارشان همراه باشد، از جهتهای بسیاری استقلال همراه با مسئولیت را در نوجوان پرورش میدهد:
نخست اینکه این روشها امکاناتی برای خودمختاری نوجوانان فراهم میکند که البته همراه است با راهنماییهای والدین علاقهمند که با نوجوانان ارتباط برقرار میکنند و تا حد مناسبی کنترل را به دست دارند؛ دوم اینکه این روشها نوجوان را تشویق میکند تا با والدین همانندسازی کنند، همانندسازی که بیشتر بر اساس محبت و احترام والدین به نوجوان است نه بیاعتنایی و سهلانگاری آنان؛ سوم اینکه آنان با سرمشقشدن به نوجوانان نشان میدهند که خودمختاری ممکن است ولی در چارچوب «نظمی دموکراتیک». برخی از صفات والدین از این سه الگو و رفتار فرزندانشان که توسط «باومریند» مطرح شده در جدول زیر آمده است. (برجعلی ،۱۳۷۸).
۱۹-۲شیوههای تربیتی والدین و رشد اجتماعی کودکان
انسان اصالتا موجودی است اجتماعی و جاذبه اجتماعی رشد کودک پایه و اساس زندگی انسانی او را تشکیل میدهد. لازمه زندگی اجتماعی، آمادگی روانی،برخورداری از مهارتهای اجتماعی، اعتماد به نفس و قدرت سازگاری اجتماعی است. بدون تردید از نظر اجتماع مهمترین بعد شخصیت افراد، بعد اجتماعی شخصیت افراد است و در یک کلام،خانواده،اساسیترین بستر رشد شخصیت مطلوب کودکان است. بدون شک یکی از مهمترین و موثرترین دوران زندگی آدمی که در آن شخصیت فرد پایه ریزی شده و شکل میگیرد؛ دوران کودکی است امروزه این حقیقت انکارناپذیر به اثبات رسیده است که کودکان در سنین پایین فقط به توجه مراقبت جسمانی نیاز ندارند؛ بلکه این توجه و تربیت باید همه ابعاد وجودی آنها شامل رشد اجتماعی؛ عاطفی؛ شخصیتی و هوشی را در برگیرد. طبعا فرزند انسان نیز از همان کودکی توانایی برقراری و قابلیتهای یک زندگی اجتماعی را دارد. در این میان نقش پدر و مادر،بسیار حیاتی است و کودک روابط اجتماعی خود را از پدر و مادر میآموزد. اگر بخواهیم کودکی اجتماعی پرورش دهیم از همان ابتدا باید به نیازهای او پاسخ بدهیم و برای این منظور باید نیازهای اجتماعی او را بشناسیم. (علیزاده، ۱۳۷۶).
۱-۱۹-۲شخصیت
کودک در روند اجتماعی شدن معمولا والدین و به خصوص مادر خود را الگو قرار میدهد و رفتار و بر پایه تقلید از دیگران پایه ریزی میکنند. بنابراین شناخت نیازهای کودک و تصحیح الگوهای رفتاری نقش مهمی را در شخصیت اجتماعی کودک خواهد داشت (عامری، ۱۳۸۷). از خصوصیات بارز انسانها، اجتماعی کردن کودکان میباشد. حمایت و شیوه درست فرزند پروری به رفتارها یا اعمال محبت آمیز،مساعدت و همیاری که والدین نسبت به فرزندان خود ابراز میدارند، اشاره دارد، شیوه درست تربیت و فرزند پروری که کودکان از والدین خود دریافت میکنند منجر به سلامت پایدار قابل توجهی میشود، زیرا رابطه والدین و فرزندان با فراهم آوردن شرایط افزایش سلامت موجب رشد و تحول روانی، اجتماعی و زیستی میشود.
در حقیقت شیوههای درست فرزند پروری والدین بر رشد و افزایش سلامت روانی فرد تاثیر میگذارد. به ویژه در طول دوران اولیه زندگی، والدین یک کودک،اغلب منبع اصلی برای رشد احساس عزت نفس و یادگیری راه های موثر اعمال کنترل شخصی میباشند آنها همچنین نحوه درست رابطه برقرار کردن با دیگران را فراهم میکنند که به دور از هر گونه کمروئی و اعتماد به نفس پایین است (لئوناردیو،۲۰۰۲).