در کنار این عوامل دستهای دیگر از عوامل نیز وجود دارند که تاریخچه شناخت و بررسی آنها به زمان بررسی اثر رفتار سهامداران و سرمایه گذاران بر بازده سهام بر میگردد. عواملی چون رفتار جمعی و نگرش سرمایهگذاران.
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
در این فصل ضمن مروری کوتاه بر تئوری نوین پرتفلیوی (مدل مارکویتز)،CAPM ، APT، مدل سه عاملی فاما و فرنچ و مدل کارهارت به ارائه توضیحاتی در رابطه با عامل پژوهش پرداخته می شود و در نهایت پیشینه تحقیق تشریح میگردد.
۲-۲٫ مروری بر برخی از تئوریها و مدلهای ارزشگذاری دارایی ها
۲-۲-۱٫ تئوری پرتفلیو
تا قبل از سال ۱۹۵۲ سرمایه گذاران برای خرید دارایی مالی به دنبال سهامی بودند که با توجه به بازدهی و ریسکشان، ارزش واقعی آن سهام بیشتر از ارزش بازار آنها باشد. تا آن موقع به ارتباط سهام مختلف با سایر اوراق بهادار پرتفلیو توجه نمیشد. مسئله مورد توجه سرمایه گذاران در این دوره کم کردن احتمال ریسک سرمایه گذاری در اوراق بهادار بود. مارکویتز برای اولین بار ریسک سرمایه گذاری در اوراق بهادار را کمّی کرد و انحراف معیار جریانهای نقدی را به عنوان کمیت سنجش ریسک معرفی نمود. وی سپس به جای ریسک تک تک اوراق بهادار به ریسک کل پرتفلیو توجه کرد. در واقع تشکیل پرتفلیویی از دارایی ها، زمانی منجر به کاهش ریسک می شود که دارایی های موجود در یک پرتفلیو همبستگی منفی یا صفر و یا لااقل همبستگی مثبت کمی با هم داشته باشند. مارکویتز برای بیان نظریه خود مفروضاتی را به شرح زیر بیان نمود:
سرمایه گذاران ریسگگریزند و دارای مطلوبیت انتظاری افزایشی میباشند و منحنی مطلوبیت نهایی ثروت آنها کاهنده میباشد.
هر گزینه سرمایهگذاری تا بینهایت قابل تقسیم است.
همه سرمایه گذاران افق سرمایهگذارای یک دورهای مشترک دارند.
سرمایه گذاران پرتفلیو خود را بر مبنای میانگین و واریانس مورد انتظار بازدهی انتخاب می کنند. بنابراین منحنیهای بی تفاوتی آنها تابعی از نرخ بازده و واریانس موردانتظار میباشد.
سرمایه گذاران در یک سطح مشخصی از ریسک، بازده بالاتری را ترجیح می دهند و برای یک سطح معین از بازدهی، خواهان کمترین ریسک میباشند.
فرض اصلی مارکویتز در این نظریه چنین بوده است که سرمایه گذاران اساساً ریسکگریز هستند. بدین معنی که برای جبران ریسک بیشتر، بازده بیشتری را مطالبه می کنند. به عبارت دیگر آنها به جای اینکه فقط بازده خود را حداکثر نمایند، ترجیح می دهند که مطلوبیت انتظاری خود را حداکثر سازند.
مارکویتز پرتفلیو کارا را پرتفلیوی میداند که بازده مورد انتظار سرمایهگذار را با توجه به واریانس معین، حداکثر نماید. به عبارت دیگر پرتفلیو کارا پرتفلیوی است که با توجه به بازده مورد انتظار مشخص، حداقل واریانس را داشته باشد. مارکویتز عنوان کرد که اگر سرمایهگذاران، ریسک سرمایه گذاری را عامل نامطلوبی تلقی کنند، سرمایه گذاری در مجموعه سهامی که زیر قیمت است، سرمایهگذار را به هدف خود نمیرساند، زیرا آنچه مهم است تاثیر تنوعپذیری بر بازده کل سرمایه گذاری است و نه الزاما افزایش تعداد اوراق بهادار پرتفلیوی.
اگرچه تئوری پرتفلیوی مورد قبول تمامی سرمایه گذاران و تحلیلگران مالی قرار گرفت، ولی انتقادهایی هم نسبت به این نظریه عنوان گردید. یکی از مهمترین انتقادها، در نظرگرفتن انحراف معیار بازدهدارایی ها به عنوان عامل رسیک و به تبع آن محاسبه نرخ بازده پرتفلیوی بود. البته مارکویتز راه حل ریاضی و برنامه کامپیوتری آن را ارائه داد ولی منتقدان این روش را برای تمامی سرمایه گذاران، عملی
نمیدانستند (کلاهگر، ۱۳۸۷).
۲-۲-۲٫ مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایهای
مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایهای، از نتایج نظریه بازار سرمایه برای استخراج روابط بین بازدهی مورد انتظار و ریسک سیستماتیک تک تک سهام موجود در پرتفلیوی استفاده مینماید. از مفروضات ضروری این نظریه، انتظارات همگن، بازار رقابتی کامل و وجود نرخ وام دهی و وام گیری بدون ریسک یکسان است. نتیجه این نظریه این است که هر سرمایهگذار، پرتفلیوی بهینه خود را از ترکیب دو پرتفلیوی انتخاب خواهد کرد که یکی دارایی بدون ریسک و دیگری پرتفلیوی بازار میباشد. ارزیابی تک تک سهام موجود در این مجموعه منجر به روشن شدن این نکته میگردد که بازدهی مورد انتظار هر سهم تابع مثبتی از (کوواریانس) پرتفلیوی بازار است. این رابطه را مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایهای مینامند (راعی، ۱۳۸۷).
مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایهای یک نظریه مناسب برای قیمت گذاری ریسک ارائه میدهد. مبنای این مدل یک نظریه ساده است که بر مبنای آن، نرخ بازده یک سرمایه گذاری باید سطح ریسک مربوط به آن را نشان دهد. هرچه ریسک یک سرمایه گذاری بیشتر باشد، باید بازده بیشتری هم داشته باشد و بالعکس. در این الگو که یک مدل تک عاملی است، بازده اوراق بهادار به صورت زیر برآورد می شود:
که در آن ریسک سیستماتیک ورقه بهادار i ام (حساسیت بازده دارایی i ام نسبت به شاخص بازار)، ریسک منحصر به فرد دارایی i ام، و RF بازده بدون ریسک است. در این الگو علت همبستگی بازده اوراق بهادار مختلف، وجود یک عامل مشترک تاثیرگذار بر بازده کلیه اوراق بهادار میباشد که آن عامل مشترک شاخص بازار است. در این الگو برای اندازه گیری ریسک یک دارایی باید حساسیت آن نسبت به شاخص بازار که مجموعه ای از دارایی های مختلف است، اندازه گیری شود. طبق این مدل یک رابطه مثبت خطی بین بتای هر نوع از اوراق بهادار (معیار ریسک) و بازده مورد انتظار آن وجود دارد (میثاقی فاروجی، ۱۳۸۹).
در الگوی قیمت گذاری دارایی های سرمایهای، یک رابطه بین بتا و نرخ بازده مورد انتظار از آن سهم وجود دارد. این رابطه خط بازار سهام[۱۴] خوانده می شود. خط بازار سهام ارتباط جاری میان ریسک و بازده را نشان میدهد. خط مذکور مقدار بازده مورد انتظار سرمایهگذار به منظور جبران پذیرش ریسک را نشان میدهد. به عبارت دیگر خط بازار سهام نرخ بازده بازار را برای مقدار مشخصی از ریسک اندازه میگیرد. در الگوی قیمت گذاری دارایی های سرمایهای، سهامی که به درستی قیمت گذاری شده باشد، نرخ بازده مورد انتظاری برابر با نرخ بازده سهام با بتای مشابه ارائه می کند. اگر این مسأله صادق نباشد، قیمت سهام تغییر خواهد کرد (میثاقی فاروجی، ۱۳۸۹).
۲-۲-۳٫ تئوری قیمت گذاری آربیتراژ
مدل قیمت گذاری آربیتراژ (APT) در سال ۱۹۷۶ توسط راس به عنوان یک مدل جایگزین برای مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایهای ارائه شد. پس از آنکه شبهات زیادی در آزمون تجربی برای
قیمت گذاری دارایی های سرمایهای (CAPM) مشاهده شد، مدل آربیتراژ به عنوان یک تئوری جایگزین برای توصیف و مدلسازی تعادل بازار در شرایط ریسک مطرح گردید.
مدل قیمت گذاری آربیتراژ یک مدل عمومی قیمت گذاری میباشد که بازدهی را به صورت یک رابطه خطی با چند فاکتور بنیادی و کلان اقتصادی مدلسازی می کند. به عبارتی توضیح میدهد که چه چیزی باعث ایجاد تفاوت بین بازدهی اوراق بهادار مختلف میگردد. قیمت دارایی نیز براساس تنزیل جریانات نقدی مورد انتظار دارایی ها، براساس نرخ تنزیل بدست آمده از مدل APT محاسبه می شود.
عکس مرتبط با اقتصاد
پایه و مبنای مدل قیمت گذاری آربیتراژ، قانون قیمت واحد میباشد. به عبارتی دو دارایی که دارای ریسک و بازده مشابهی میباشند، نمیتوانند با قیمتهای متفاوت معامله شوند. قیمت گذاری نادرست از بین میرود و آربیتراژ سرانجام تعادل را در بازار بین ریسک و بازدهی ایجاد مینماید. بازده بدون ریسک یا بدون سرمایه گذاری در بازار پایدار نخواهد بود (راعی و پویانفر، ۱۳۸۷).
مدل CAPM در واقع نسخه سادهای از مدل APT است که فرض می کند تنها یک عامل سیستماتیک، بازدهی اوراق را تحت تاثیر قرار میدهد.
حامیان APT بیان می کنند که APT دو مزیت عمده بر CAPM دارد. اولا مدل APT مفروضاتی را درباره ترجیحات سرمایهگذار نسبت به ریسک و بازدهی مطرح میسازد، که برخی ادعا می کنند دارای محدودیت کمتری است. ثانیاً، مطرح می کنند که این مدل می تواند به صورت تجربی، معتبر باشد. مسأله اصلی در APT تشخیص عاملها و تمایز تغییرات پیش بینی شده از تغییرات پیش بینی نشده در
اندازه گیری حساسیتها میباشد، به بیان بهتر، از مفروضات ایجاد شده توسط CAPM تنها سه مورد برای APT ضروری است (راعی و پویانفر، ۱۳۸۷):
سرمایه گذاران به دنبال بازدهی با ریسک متعادل هستند، آنها از ریسک گریزانند و به دنبال حداکثر سازی ثروت نهاییشان هستند.
سرمایه گذاران میتوانند در نرخ بدون ریسک وام بگیرند و وام بدهند.
هیچ محدودیت بازاری همانند هزینه های مبادلاتی، مالیات یا محدودیت فروش استقراضی وجود ندارد.
مدل APT هیچ فرضی را در مورد توزیع بازدهی دارایی ها در نظر نمیگیرد و ضروری نمیداند که سرمایه گذاران تصمیماتشان را براساس ریسک و بازدهی اتخاذ نمایند و مفروضات CAPM در مورد نرمال بودن بازدهی، برای ایجاد APT ضروری نیست. دومین فرضیه، با این مضمون که نرخ بدون ریسک، حداقل نرخی است که یک سرمایهگذار برای انجام سرمایه گذاری خواهد پذیرفت، قسمت منطقی هر مدل قیمت گذاری دارایی است. با وجود این، APT چیزی در مورد مشکل نرخهای وامگیری و وامدهی مطرح نمی کند. در نهایت از آنجا که محدودیتهای بازار، مشکلاتی را در تعیین قیمت گذاری ایجاد نمی کند، لذا در نظر گرفته نمی شود. در حالی که APT مفروضات کمتری نسبت به CAPM دارد، لیکن دو فرض خاص دارد:
سرمایه گذاران بر تعداد و همچنین تعیین عواملی که به صورت سیستمی در تعیین قیمت گذاری دارایی ها مهماند، توافق دارند.
هیچگونه فرصت سود آربیتراژ (بدون ریسک) وجود ندارد.
در حالی که APT فرضیات کمتری در نظر میگیرد، لیکن در مورد تعیین عوامل قیمت گذاری و روابط بین بازدهی مورد انتظار و عوامل سسیستماتیک راهنمایی کمتری را فراهم می کند. در مدل تک عاملی، منابع غیر بازاری ریسک، حذف میشوند. مدل APT اجازه بررسی تاثیر این منابع را به تفکیک فراهم نموده و در حالی که در حجم داده های ورودی صرفهجویی مینماید، مرز کارای بهتری را نسبت به مدل تک عاملی نیز ارائه میدهد. به بیان دیگر فرض می شود که بازدهی هر دارایی (i) توسط فرایند زیر ایجاد می شود (راعی و پویانفر، ۱۳۸۷).
و = مقادیر معین و ثابت اوراقاند ( می تواند به حساسیت سهام i به عامل j تعبیر شود)
= عبارت خطا با میانگین صفر و واریانس معین است
= بیانگر بازدهی عامل K است (عنصر زمان به منظور سهولت، از عبارت حذف شده است).
فرض می شود که Cov()=0و Cov()=0 باشد، وقتی که i≠k است. بدین معنی است که جزء خطای هر سهم یا هر عبارت با جزء خطای سهم دیگر، ناهمبسته است.
۲-۲-۴٫ مدل سه عاملی فاما و فرنچ
تاکنون تحقیقات بسیاری در رابطه با عوامل موثر بر بازده انجام گرفته است. هدف از این تحقیقات، شناسایی عواملی است که بازده موردانتظار را به نحوی مناسبتری توضیح میدهند. در ابتدا اشارهای کوتاه به تحقیقات انجام شده توسط برخی از محققین می شود، سپس تحقیق انجام شده توسط فاما و فرنچ و مدل سه عاملی تشریح میگردد.
بنز[۱۵] (۱۹۸۱) در مقالهای نشان داد شرکتهای با ارزش بازار کمتر در بورس اوراق بهادار نیویورک بازدهی بالاتر از مدل بازده موردانتظار مدل قیمت گذاری دارایی ها دارند. او با افزودن عامل ارزش بازار شرکت به رابطه بین بتای سهام و بازده آن در بازه زمانی ۱۹۳۶ تا ۱۹۷۵ دریافت شرکتهای کوچک به طور متوسط بازدهی بیشتری نسبت به شرکتهای بزرگ دارند که به اثر اندازه شناخته می شود. به عبارت دیگر وی دریافت، بین اندازه شرکت و بازدهی سهام رابطه معکوس وجود دارد. (قائمی و طوسی,۱۳۸۵).
چان، هامائو و لاکونیشوک[۱۶] (۱۹۹۱) رابطه بازده مقطعی سهام را با چهار متغیر نسبت سود به قیمت، اندازه شرکت، نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار و جریان نقدی در بورس اوراق بهادار توکیو در بازه زمانی ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۸ مورد بررسی قرار دادند. آنها دریافتند، رابطه بازده با نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار در مقایسه با رابطه بازده با سه متغیر دیگر از لحاظ آماری و اقتصادی معنادارتر است. به علاوه رابطه بازده با نسبت جریان نقدی به قیمت سهم، مثبت و با اندازه شرکت، منفی است. نتایج رابطه بین بازده و نسبت سود به قیمت نیز مبهم میباشد.
نتایج تحقیقاتی ذکر شده نشان میدهد که عوامل مورد نظر به تنهایی قادر به توضیح بازده سهام نمیباشند. در مدل آربیتراژی چنین بحث می شود که عوامل مختلفی برای تعیین بازده باید لحاظ شود اما این مدل، عاملی خاصی را برای این توضیح مشخص نمی کند.
پژوهش بهاندری[۱۷] (۱۹۸۸) نشان داد بین اهرم و میانگین بازده رابطه مثبت وجود دارد و بر مبنای آن، اگر درجه اهرم به مدل افزوده شود نتایج بهتری حاصل خواهد شد. تحقیقات بهانداری بیانگر این بود که اضافه کردن عامل اهرم به مدل CAPM موجب افزایش قدرت توضیحدهندگی آن میگردد.
کیم[۱۸] (۱۹۹۰) به بررسی تاثیر اندازه شرکت و نسبت سود به قیمت سهم بر بازده اقدام نمود. شرکتها بر مبنای اندازه در ده پرتفلیوی طبقه بندی شدند که شرکتهای کوچکتر در طبقه اول و شرکتهای بزرگتر در طبقه دهم بودند. کیم با بهره گرفتن از رگرسیون به بررسی میزان ارتباط و همبستگی بین اندازه و نسبت سود به قیمت شرکت با بازده پرداخت. او دریافت که میانگین بازده با ارزش بازار شرکت رابطه معکوس و با نسبت سود به قیمت شرکت رابطه مستقیم دارد. به عبارت دیگر شرکتهای با ارزش بازار کوچکتر، بازده بالاتری نسبت به شرکتهای با ارزش بازار بزرگتر دارند و همچنین سبد سهام شامل شرکتهای دارای نسبت سود به قیمت شرکت کمتر نسبت به آنهایی که نسبت سود به قیمت شرکت بالاتری دارند، دارای میانگین بازده بیشتری هستند.
چالشهایی از این قبیل، سبب شد تا فاما و فرنچ تاثیر پنچ عامل بتا، اندازه، نسبت سود به قیمت، اهرم و ارزش دفتری به ارزش بازار را بر روی میانگین بازده سهام شرکتهای بورس اوراق بهادار نیویورک، بورس اوراق بهادار آمریکا و بازار سهام نزدک در بازه زمانی ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۰ مورد بررسی قرار دهند. آنها با بررسی تاثیر ترکیبات مختلف عوامل فوق بر روی بازده دریافتند، دو عامل اندازه و نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار نقش مهمی در تشریح میانگین بازده سهام دارد. همچنین، نتایج آنها نشان داد که نقش اهرم در توضیح بازده به وسیله نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار و نقش نسبت سود به قیمت در توضیح بازده به وسیله اندازه شرکت و نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار تشریح میگردد (فاما و فرنچ,۱۹۹۲).
فاما و فرنچ با الهام از تحقیقات قبلی خود، در سال ۱۹۹۳، نقش سه عامل بتای بازار (شاخص ریسک سیستماتیک)، اندازه شرکت و نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام را در تشریح تغییرات بازده سهام در بازه زمانی ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۱ مورد بررسی قرار دادند. برای این منظور، آنها سهام موجود در سه بورس اوراق بهادار مذکور را، ابتدا از کوچکترین به بزرگترین بر مبنای ارزش بازار شرکت مرتب کردند و سپس با بهره گرفتن از میانه ارزش بازار سهام، شرکت ها را به دو گروه کوچک (S) و بزرگ (B) دسته بندی کردند. همچنین سهام انتخاب شده از جامعه را براساس ارزش دفتری به ارزش بازار در سه طبقه پایین (L)، میانی (M) و بالا (H) قرار دادند و در هر یک از طبقات پایین و بالا ۳۰ درصد و در طبقه میانی ۴۰ درصد قرار دادند. در نهایت، از ترکیب دو دسته اندازه و سه دسته ارزش دفتری به ارزش بازار، شش پرتفلیو ایجاد کردند. بررسیهای آنها نشان داد، افزودن عامل اندازه و به ویژه نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار به مدل CAPM، قدرت توضیحدهندگی بازده را به نحو چشمگیری افزایش میدهد (فاما و فرنچ، ۱۹۹۳).
فاما و فرنچ بار دیگر در سال ۱۹۹۶ مدل سه عاملی را مورد بررسی قرار دادند. یافته های آنها همانند تحقیقات سال ۱۹۹۳ نشان داد سه عامل بتا، ارزش بازار شرکت و نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار به میزان قابل توجهی تغییرات بازده سهام شرکت را تشریح می کنند.
بررسیهای آنها نشان داد سه عامل مذکور، صرف ریسکهای مربوط به نسبت سود هر سهم به قیمت، جریان نقدی به قیمت و رشد فروش پیشنهاد شده توسط لاکونیشاک، شلیفر و ویشنی«[۱۹] را نیز توضیح میدهد (فاما و فرنچ، ۱۹۹۶).
مدل سه عاملی فاما و فرنچ به صورت زیر میباشد:
SMB: متوسط بازده سهام کوچک منهای متوسط بازده سهام بزرگ
HML: متوسط بازدهی سهام دارای نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار بالا منهای متوسط بازدهی سهام دارای نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار پایین
MRP: صرف ریسک بازار
نتایج مطالعات سلسلهوار فاما و فرنچ، مدل ارزشگذاری دارایی های سرمایهای را با چالش جدی مواجه ساخت و مناقشات فراوانی را در بین اندیشمندان مالی ایجاد کرد. عمدهترین انتقادات وارد بر مدل سه عاملی توسط فاما و فرنچ یا سایر محققین با مطالعه و توجیهی خاص پاسخ داده شد. به عنوان مثال کوتاری[۲۰] و همکاران (۱۹۹۵) بیان کردند که نتایج حاصله به دلیل حذف برخی از شرکتها از نمونه بوده است. مکینلی[۲۱] (۱۹۹۵) ادعا کرد این نتایج ناشی از دستکاری اطلاعات است یا به عبارتی
داده کاوی صورت گرفته است.
جدیترین انتقاد از جانب هاگن[۲۲] (۱۹۹۴) صورت پذیرفت. هاگن معتقد بود سرمایه گذاران تمایل دارند تا به طور نادرست درآمدهای گذشته را به عنوان نرخ رشد شرکت قیاس نمایند. به این معنی که سرمایه گذاران درباره شرکتهایی که در گذشته عملکرد خوب به یادگار گذاشتهاند، خوشبین و درباره شرکتهایی که در گذشته عملکرد بد به جا گذاشتهاند بدبین هستند. درنتیجه سهام ارزشی زیر قیمت واقعی و سهام رشدی بالاتر از قیمت واقعی ارزشگذاری میشوند.
فاما و فرنچ در پاسخ به انتقاد هاگن استدلال کردند که سرمایه گذاران در سهام کوچک با نسبت بالای ارزش دفتری به ارزش بازار، تمایل به داشتن متوسط ریسک پایهای بالاتری دارند و به صورت ساده اینکه پاداش و سود بالاتری برای این ریسک اضافی وجود دارد.
دو مشکل جدی در مورد مدل سه عاملی باقی میماند. مشکل اول در خصوص اثر مومنتوم است که در مطالعه فاما و فرنچ (۱۹۹۶) توضیح داده شد. مدل سه عاملی فاما و فرنچ قادر به توضیح اثر مومنتوم در بازده نیستند. اما فاما و فرنچ اعتقاد دارند از آنجایی که اثر تکانهای(تاثیرپذیری بازده از عامل مومنتوم) کوتاهمدت است در خصوص تخمین نرخ هزینه سرمایه حقوق صاحبان سهام موضوعیت ندارد (عیوض لو,۱۳۸۷)
دومین مساله، نتایج تحقیقات برخی از محققان است که نشان میدهد در صورتی که پرتفلیولیوها بر اساس نسبت ارزش دفتری به بازار حقوق صاحبان سهام شکل گیرند، سهام یا جریانات نقدی مورد انتظار بالا، بازده مورد انتظار بالایی دارند که مد نظر مدل سه عاملی قرار نمیگیرند. این محققان این گونه تعبیر می کنند که با توجه به اینکه قیمتها تمامی اطلاعات در دسترس را در خصوص سوددهی مورد انتظار منعکس نمی کند، قیمت سهام غیرعقلایی است .فاما و فرنچ (۲۰۰۴) اعتقاد دارند که نمیتوان گفت مشکل از اشتباه در قیمت گذاری است یا مدل قیمت گذاری اشتباه میباشد. قیمت سهام عبارت است از ارزش فعلی جریانات نقدی مورد انتظار تنزیل شده بر اساس بازده مورد انتظار سهام. متعاقبا اگر دو سهم قیمت یکسان داشته باشند، سهم با جریانات نقدی مورد انتظار بالا باید نرخ بازده موردانتظار بالاتری داشته باشد (عیوض لو,۱۳۸۷).
۲-۲-۵٫ مدل چهار عاملی کارهارت
کارهارت[۲۳] (۱۹۹۷) از مومنتوم ارائه شده توسط جگادیش و تیتمن[۲۴] (۱۹۹۳) برای ساختن یک الگوی چهار عاملی استفاده کرد. او عامل مومنتوم یک ساله را (که از طریق مرتب سازی سهام شرکتها براساس مومنتوم و تفاضل بین پرتفلیو متشکل از ۳۰% بالایی و ۳۰% پایینی به دست می آید و به صورت [۲۵]WML نشان داده می شود) به الگوی سه عاملی فاما و فرنچ اضافه نمود و از الگوی به دست آمده برای توضیح بازده صندوقهای سرمایه گذاری مشترک طی سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۹۳ استفاده کرد. الگوی چهار عاملی کارهارت به صورت زیر است:
که در آن E(WML) صرف مورد انتظار از عامل مومنتوم، و W معیار ریسک مرتبط با عامل مومنتوم، MP صرف بازده بازار و سایر نمادها همانند قبل هستند.
کارهارت (۱۹۹۷) بیان میدارد که الگوی چهار عاملی وی به میزان قابل توجهی خطای قیمت گذاری CAPM و الگوی سه عاملی فاما و فرنچ را کاهش میدهد. وی با بهره گرفتن از مطالعه کارهارت و همکاران[۲۶] (۱۹۹۶) خطای قیمت گذاری را با تشکیل ۲۷ پرتفلیو بر مبنای ارزش بازار سهام، نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار و مومنتوم برآورد کرد .از آنجایی که الگوی سه عاملی فاما و فرنچ، هم فاکتور اندازه و هم ارزش دفتری به ارزش بازار را شامل می شود، میانگین خطای قیمت گذاری کمتری نسبت به CAPM داشت. همچنین، میزان خطای الگوی سه عاملی فاما و فرنچ برای پورتفوهای متشکل از سهام بازنده یک سال گذشته منفی و برای پورتفوهای متشکل از سهام برنده یک سال گذشته مثبت بود. در مقابل، الگوی چهار عاملی کارهارت به طور قابل ملاحظهای میانگین خطای قیمت گذاری را هم نسبت به CAPM و هم الگوی سه عاملی فاما و فرنچ کاهش داد. به منظور مقایسه، میانگین مطلق خطاها برای CAPM، الگوی سه عاملی فاما و فرنچ و الگوی چهار عاملی کارهارت به ترتیب ۳۵/۰ درصد، ۳۱/۰ درصد و ۱۴/۰ درصد برای هر ماه میباشد. به علاوه، الگوی چهار عاملی کارهارت تقریباً تمام خطاهای قیمت گذاری را حذف نمود. یافته های کارهارت نشان داد که الگوی چهار عاملی وی قدرت توضیحی بیشتری برای پورتفوهای تشکیل داده شده فراهم می کند (کارهارت، (۱۹۹۷
۲-۳٫ متغیرهای مستقل در پژوهش
۲-۳-۱٫ اندازه
تاثیر اندازه بر سودآوری می تواند به دلایل زیر باشد:
شرکتهای بزرگتر از نظر بازار سرمایه از اعتبار بیشتری برخوردار هستند و در مقایسه با شرکتهای کوچکتر دسترسی آسانتری به وجه خارجی با بهره پایینتر دارند و از راههای بیشتری میتوانند اقدام به تامین مالی کنند.
در سازمانهای بزرگ به دلیل عینی بودن دستورالعملها، رویه ها و روشهای سازمانی، واحدهای تخصصی مانند واحد بودجه و واحد کنترل کیفیت به شکل رسمی و مستقل ایجاد میگردند. در این سازمانها ایجاد نظم و کنترلهای اداری و سازمانی به نحو مناسبتری صورت میگیرد و مسئولیتها به خوبی تقسیم میشوند. در کنار این تقسیم کار، ایجاد واحدهای آموزشی نیز باعث افزایش مهارت و تخصص در بخشها و نیروی انسانی می شود.
شرکتهای بزرگ توان و مقاومت بیشتری در مقابل سیاستهای سایر شرکتهای رقیب دارند و
میتوانند قدرت نفوذ بیشتری بر بازار اعمال کنند و رقبا را مغلوب سیاستهای خود نمایند.
غالبا بزرگ بودن شرکتها موجب می شود که اعمال مدیریت با هزینه بهتر صورت گیرد و هزینهها کاهش یابند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.