از آنجاییکه وظایف مدیریت (برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری، کنترل و استفاده از همه منابع موجود) در مدارس به عهده مجموعه ای متشکل از مدیر و معاونانش می باشد، در این پژوهش منظور از مدیر کلیه مدیران و معاونان آموزشی و پرورشی دبیرستان های پسرانه و دخترانه شهر شاهین شهر در سال تحصیلی ” ۸۹-۱۳۸۸” می باشد.
مشارکت اجتماعی[۲۶]
در این پژوهش، مشارکت اجتماعی؛ امتیازاتی است که در پاسخ به شرکت یا عدم مشارکت در فعالیت های ورزشی (با گویه های ۲- ۶-۱۶ پرسشنامه مشارکت اجتماعی)، فرهنگی- هنری (با گویه های۱- ۳- ۴- ۵- ۷- ۱۱- ۱۴- ۱۵- ۲۱ پرسشنامه مشارکت اجتماعی)، مذهبی (با گویه های ۸- ۱۸- ۱۹- ۲۲- ۲۳- ۲۴- ۲۵پرسشنامه مشارکت اجتماعی) و علمی(با گویه های ۹- ۱۰- ۱۲- ۱۳- ۱۷- ۲۰ پرسشنامه مشارکت اجتماعی) سنجیده شده است.
مهارت های مدیریت تنوع دینی- مذهبی[۲۷]
منظور از مهارت های مدیریت تنوع دینی- مذهبی در این پژوهش امتیازاتی است که مدیران درپاسخ به سؤال های مربوط به مهارت های مدیریت تنوع دینی- مذهبی پرسشنامه (سؤال های ۶- ۱۲- ۱۴- ۲۳- ۲۴- ۲۶- ۴۱- ۴۴- ۴۵- ۴۶- ۴۷- ۴۸- ۵۱- ۵۲- ۵۳-۵۷ بخش دوم پرسشنامه) بدست آورده اند.
مهارت های مدیریت تنوع زبانی[۲۸]
منظور از مهارت های مدیریت تنوع زبانی در این پژوهش امتیازاتی است که مدیران درپاسخ به سؤال های مربوط به مهارت های مدیریت تنوع زبانی پرسشنامه (سؤال های ۱۷- ۱۸- ۱۹- ۲۰- ۲۱- ۲۲- ۲۷- ۲۸- ۲۹- ۴۹- ۵۰ بخش دوم پرسشنامه) بدست آورده اند.
مهارت های مدیریت تنوع فرهنگی[۲۹]
منظور از مهارت های مدیریت تنوع فرهنگی در این پژوهش امتیازاتی است که مدیران درپاسخ به پرسشنامه مربوط به عملکرد مدیران در محیط های چند فرهنگی(سؤال های ۱تا ۵۷ بخش دوم پرسشنامه) بدست آورده اند.
مهارت های مدیریت تنوع قومی- نژادی[۳۰]
منظور از مهارت های مدیریت تنوع قومی- نژادی در این پژوهش امتیازاتی است که مدیران درپاسخ به سؤال های مربوط به مهارت های مدیریت تنوع قومی- نژادی پرسشنامه (سؤال های ۱- ۲- ۳- ۴- ۵- ۷- ۸- ۹- ۱۰- ۱۱- ۱۳- ۱۵- ۱۶- ۲۵- ۳۰- ۳۱- ۳۲- ۳۳- ۳۴- ۳۵- ۳۶- ۳۷- ۳۸- ۳۹- ۴۰- ۴۲- ۴۳- ۵۴- ۵۵-۵۶ بخش دوم پرسشنامه) بدست آورده اند.
فصل دوم
مروری بر تحقیقات انجام شده
مقدمه
تحقق اهداف هر جامعه نیاز به استفاده از تمام منابع مادی و انسانی آن جامعه دارد. مدیریت صحیح منابع انسانی یکی از مهم ترین عوامل جهت رسیدن به مطلوب های جامعه می باشد. کشور ایران از گذشته های دور، سرزمین اقوام و مذاهب گوناگون بوده است. مردمانی با فرهنگ غنی که سال ها در کنار هم مسالمت آمیز زندگی کرده اند و جامعه ای با تنوع فرهنگی زیبا آفریده اند.
از جمله سازمان های مهم جامعه که با تنوع و گوناگونی فرهنگ ها مواجه است، آموزش و پرورش است. امروزه بنا به دلایل مختلفی از جمله مهاجرت، بافت دانش آموزی مدارس از تنوع قومی و مذهبی بسیاری برخوردار است. مدیران و معاونان مدارس نقش بسیار مهم و اساسی در رهبری این جامعه کوچک به منظور هویت بخشی و نمود فرهنگ نسل آینده ساز اقوام و مذاهب دارند. آداب و رسوم، لهجه و لباس هر قوم، حاصل تجارب شادی ها و غم های انسان هایی است که سرنوشت مشترکی را تجربه کرده اند و امید دارند که فرهنگ خود را به دیگران معرفی کنند و بر غنای آن بیفزایند. دانش آموزان گاه هویت قومی و فرهنگی خویش را پنهان می کنند و ناخواسته به تسلط یک فرهنگ بر جامعه رنگارنگ ایران دامن می زنند. آنان باید بیاموزند هویت قومی و فرهنگی آنها افتخاریست که از نسل های گذشته به ارث برده اند و باید افتخار آمیز به معرفی آن بپردازند. مدرسه محیط بسیار مناسبی جهت متجلی شدن عنصرهای فرهنگی اقوام و مذاهب گوناگون است که اگر با مدیریت مناسب همراه باشد باعث فراهم شدن بستری پر نشاط و پویا و فعال برای فعالیت های آموزشی و در کنار آن مشارکت هر چه بیشتر دانش آموزان در امور فرهنگی، ورزشی، هنری و …می گردد. مهارت های مدیریت تنوع فرهنگی، از نیازهای اساسی مدیریت سیستم آموزش و پرورش است که اگر در کنار مهارت های مدیریت آموزشی قرار گیرد، رشد و بالندگی آموزشی و پرورشی دانش آموزان را در پی دارد.
با توجه به اینکه یکی از فعالیت های منظم هر پژوهش مطالعه ادبیات مرتبط با موضوع تحقیق و بررسی متغیرهای مورد بررسی در آن مطالعه است، در این فصل به مباحثی از جمله؛ تنوع فرهنگی و نظریه های مربوط به آن، تنوع قومی، تنوع مذهبی، تنوع زبانی، مدیریت، مهارت های مدیریت تنوع فرهنگی و مشارکت اجتماعی پرداخته شده است.
۲-۱- تعریف فرهنگ
درتعریف تایلور[۳۱]، “فرهنگ مجموعه پیچیدهای شامل دانش، معتقدات، باورها، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، حقوق و قوانین و آداب و رسوم و بالاخره تمام قابلیت ها و عادات و رفتاری است که انسان به عنوان عضو جامعه خود فرا میگیرد و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را دربردارد” (روحالامینی، ۱۳۶۸، ص ۱۷).
از نظر تایلور فرهنگ کلیت زندگی اجتماعی انسان است و خصلتی جمعی دارد؛ بعلاوه فرهنگ جنبه اکتسابی دارد و موروثی نیست و عامل زیست شناسی (بیولوژیک) در آن نقشی ندارد. بدین معنا انسان بی فرهنگ و جامعه بی فرهنگ در کار نیست، زیرا زندگی اجتماعی یعنی با هم زیستن و با هم زیستن به معنای در فرهنگ زیستن است. زیستن در ابتداییترین قبیله یا بزرگترین و پیچیدهترین جامعه تکنولوژیک مدرن از این جهت یکسان است؛ اگرچه هریک از سازه های فرهنگ از نظر صورت و معنا یا سادگی و پیچیدگی، در جوامع گوناگون با هم تفاوت های اساسی دارند (آشوری، ۱۳۸۱).
کمیته برنامهریزی بخش فرهنگ و هنر دولت جمهوری اسلامی ایران نیز در اولین برنامه پنج ساله خود، فرهنگ را کلیت درهم تافته باورها، ارزشها، آرمانها، دانشها، هنرها، متون، آداب و اعمال جامعه و مشخص کننده ساخت و تحول کیفیت زندگی تعریف نموده است (صالحی امیری، ۱۳۸۶).
برخی از جامعه شناسان فرهنگ را “جنبه نا پیدا که ظاهراً دیده نمی شود” می نامند. با وجود این، فرهنگ تأثیر فراگیر و نافذ بر رفتار افراد، گروه ها و جوامع دارد. از این دیدگاه فرهنگ چیزی جز یک مرحله کوتاهی برای محققان جهت شناختن پتانسیل اختلاف و سوء تفاهم در شرایط و وضعیت های ارتباطهای بین المللی نیست. وقتی کسانی که با یکدیگر به گفتگو می پردازند، تلاش می نمایند تا پیام هایی از طریق ظرفیت های فرهنگی و زبان شناختی منتقل نمایند، سخنان بی ربط مطرح نمی گردد و گفتگو ها منحرف و تحریف نمی شود. فعالیت ها و تحرکاتی که تصور می رود به هماهنگی قبلی نیاز دارند از این مرحله کنار گذارده می شوند و آنچه را که یک فرهنگ اعتماد به نفس و خود باوری می داند و دیگری آن را نا مأنوس و خیالی می پندارد. مفاهیم و معانی که برای یک فرهنگ اصلی می باشد برای دیگر جزئی و حاشیه ای است. مرزهایی بین عقاید در مکان ها و محل های مختلف کشیده می شوند (کوهن، ۱۳۸۰).
بطور خلاصه، هنگامی که از فرهنگ سخن به میان میآید، انسان، روشها، فعالیت ها و اکتسابات و رفتارهایش را به نقد میکشد و سعی میکند آنها را بهبود ببخشد تا از قید و بند رهایی یابد و هر آنچه را که از درون مانع شکوفاییش میشود از میان بردارد(پهلوان ،۱۳۸۲).
۲-۲- تنوع فرهنگی[۳۲]
فرهنگ شامل دستاوردهای مادی و غیر مادی انسان هاست. می توان گفت که فرهنگ مجموعه ای از سنن، عادات، آداب و رسوم، عقاید و باورها و رفتارهای یک ملت است که به دو دسته مادی و غیر مادی تقسیم می شود و از طریق آموختن منتقل می گردد. تنوع جوامع، یا در عوامل غیر مادی همانند دین و زبان ریشه دارد یا دارای ریشه مادی مانند رنگ پوست است.
افراد جامعه برحسب اینکه متعلق به کدام گروه اجتماعی و شغلی هستند و به چه طبقهای بستگی دارند و خود را از چه طایفهای میدانند و به کدام گرایش فکری و عقیدتی منسوبند و بالاخره برحسب اینکه از نظر جنسی و سنی در چه رده ای قرار دارند دارای نمود و مختصات فرهنگی متفاوتند و به آسانی میتوان آنها را به اعتبار گفتار، رفتار، نگرش، کنش های خاص، روش های متفاوت احساس و عمل و شناخت از یکدیگر متمایز ساخت. این تفاوت و ویژگیهای داخلی هر فرهنگ را “خرده فرهنگ[۳۳] “مینامند. اگر تفاوت بین خرده فرهنگها به قدر کافی زیاد باشد، نتایج آن احتمالاً تنش و تضاد اجتماعی خواهد بود (کوئن، ۱۳۷۲).
گیدنز خرده فرهنگ را این گونه تعریف میکند:
“ارزشها و هنجارهای متفاوت با ارزشها و هنجارهای اکثریت که یک گروه درون جامعهای بزرگتر داراست” (۱۳۸۵، ص۶۲).
به عنوان مثال، ویژگیهای مردم یک استان از لحاظ گویش، آداب و رسوم، نحوه پوشش، مهمان نوازی، ازدواج و نظایر اینها فرهنگ آنها را از سایر فرهنگها مشخص ومتمایز میکند. این فرهنگ ویژه را خرده فرهنگ آن استان مینامند، در حالی که جزیی از فرهنگ ایرانی تلقی میشود. خرده فرهنگ ها نقش مهمی در شناخت فرهنگ یک کشور دارند، زیرا آگاهی از تاریخ یک قوم و حوادثی که در طول قرون و اعصار برآن قوم گذشته را آشکار میسازند. حضور افراد از فرهنگ های گوناگون در کنار یکدیگر و ارتباط آنها با یکدیگر باعث تبادل ارزش ها و آداب و رسوم می گردد.
تنوع در نیروی انسانی شامل تمام تفاوت هایی میشود که هریک از افراد را یک فرد واحد میسازد، مثل: فرهنگ، قومیت، ملیت، سن، دین، ناتوانی، جنس، تحصیلات، عقیده و تمامی تفاوتهایی که در هر نیروی کاری مشاهده میشود(ادوین[۳۴]،۲۰۰۱).
تنوع فرهنگی را به عنوان بخشی از میراث مشترک بشریت، که منبعی برای مبادله اطلاعات، خلاقیت و نوآوری است، می توان با تنوع زیستی در جهان طبیعت مقایسه و آن را لازمه زندگی بشری محسوب کرد. از این رو برای استفاده نسل های حال و آینده باید پاس داشته شوند و همانند بخشی مهم از حقوق بشر به آن توجه شود(یونسکو،۱۳۸۴).
۲-۲-۱- فرهنگ پذیری[۳۵]
” فرهنگ پذیری عبارت از رواج پدیده هایی است که در اثر تماس مستقیم و مداوم بین گروه هایی از افراد با فرهنگ های مختلف به وجود می آید، پدیده هایی که از مدل های فرهنگی یک یا دو گروه نشأت میگیرد” (روح الامینی،۱۳۶۸، ص ۹۹).
با توجه به تفاوت ها و تشابهاتی که در وسعت سرزمین، مقدار جمعیت، سابقه تاریخی، امکانات تکنولوژی و تحولات فکری ( که نسبت هر یک از این عوامل وضعیت فرهنگ پذیری را تغییر می دهد) وجود دارد، فرهنگ پذیری جوامع و گروه های همسایه یا دارای ارتباط را می توان به دو صورت و وضعیت تقسیم کرد:
– زمانی که فرهنگ پذیری با میل و به دلخواه انجام می گیرد؛ این خصوصیت فقط وقتی ممکن است که هیچ گونه نابرابری اجتماعی یا سیاسی بین دو گروه نباشد و هیچ کدام برتری مادی یا معنوی نسبت به دیگری نداشته باشند. این نوع فرهنگ پذیری دو جانبه است و در بین اقوام و گروه های هم جوار و تقریباً مشابه صورت می پذیرد.
– وقتی که پدیده های فرهنگی یک جامعه بر دیگری تحمیل می شود. این تحمیل در سایه برتری تکنولوژی، قدرت نظامی، امکانات بیشتر اقتصادی و فنی، سیاست های نظام یافته توسعه طلبی و سلطه سیاسی انجام می گیرد (پهلوان،۱۳۸۲).
از طرفی گروه های اجتماعی را از نظر پذیرا شدن فرهنگ های دیگر به چند دسته می توان تقسیم کرد:
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
گروه های بسته: جوامعی هستند که نوآوری های اقوام دیگر را به سختی می پذیرند و در تکنولوژی و سنن و زبان جامعه خود متعصبند. موقعیت جغرافیایی و عدم آمد و رفت با گروه های دیگر می تواند از جمله عوامل این امر باشد.
گروه های باز: بعضی از جوامع به علت موقعیت مکانی (محل عبور گروه های دیگر، حالت های بندری) یا مسافرت های افراد و عوامل دیگر، آمادگی پذیرفتن، عاریت گرفتن و تقلید در زمینه های مختلف فرهنگی را دارند که اصطلاحاً به آن ها گروه های باز و گروه های مستعد می گویند.
گروه های مهاجر: برخی از گروه ها به صورت دسته جمعی یا به طور پراکنده (در اثر سیل، خشکسالی، جستجوی کار، مسایل سیاسی یا عوامل دیگر) مجبور شده اند به محل دیگر کوچ کنند. این گروه ها الزاماً برای انطباق با جامعه میزبان، فرهنگ جامعه جدید را می پذیرند، و ممکن است بعدها برای حفظ یا احیای هویت خود بعضی از جنبه های فرهنگ گذشته را رواج دهند. نمونه های مختلفی از این قبیل را در بین مهاجرینی که از نقاط مختلف جهان به آمریکا سفر کرده اند می توان دید.
گروه های مهاجم: هنگامی که گروه یا گروه هایی در اثر تهاجم سیاسی و نظامی جامعه دیگر را اشغال می کنند، تاریخ نشان داده که گروه های مهاجمی که برای همیشه مانده اند نه به آسانی فرهنگ آن جامعه را پذیرفته اند و نه به آسانی توانسته اند فرهنگ خود را اشاعه دهند و شواهد حاکی است که گروه مهاجم مواردی از فرهنگ جامعه مغلوب را پذیرفته و در مسائلی بر عکس توانسته است فرهنگ خود را تحمیل کند یا اشاعه دهد(روح الامینی،۱۳۶۸).
فرهنگ پذیری را میتوان بهعنوان جریانی یک سویه یا دو سویه در نظر گرفت. فرهنگپذیری یک سویه بیشتر مربوط به کودکان است، زیرا کودک در مقابل پذیرا شدن ارزشهای جدید منفعل است و به صورت یک طرفه ارزشهایی را که از سوی جامعه به سوی او سرازیر می شود، بدون مقاومت دریافت میکند (قلی زاده،۱۳۸۷). البته تکنولوژی های جدید و ظهور ابررسانهها نیز زمینه شکلگیری نوع دیگری از فرهنگپذیری یک سویه با نام “ارتباطات رسانهای” را فراهم آورده است. در فرایند جهانی شدن نیز، رسانههای جمعی با قدرت ارسال ایدههای متفاوت، روند نهادینه شدن ارزشهای اجتماعی را تضعیف میکنند و زمینه انتقال انگارههای ازهم گسیخته غیر بومی و فراملی را فراهم میآورند.
برخلاف کودکان که جریان فرهنگپذیری آنها جریانی یک سویه است، فرهنگپذیری در بزرگسالان فرایندی پیچیده و دو سویه است، زیرا شخصیت آنان تکوین یافته است و دارای فرهنگ پیشینی هستند. این فرهنگپذیری دوسویه میتواند از طریق مهاجرت های بینالمللی، برخوردهای تاریخی اقوام یا تلاقی دو فرهنگ به طرق مختلف، سلطه استعمارگران بر مستعمرات و جز اینها بوجود آید.
گروهی معتقدند فرهنگپذیری در جوامعی صورت میپذیرد که از نظر قدرت سیاسی و نظامی تقریباً در یک سطح و در مراحل توسعه فرهنگی یکسانی قرار دارند. گروهی دیگر معتقدند فرهنگپذیری در میان نظامهای فرهنگی– اجتماعیای پدیدارمیشود که اختلاف فرهنگی فراوانی با هم دارند(صالحی امیری،۱۳۸۶).
فرهنگ پذیری جریانی است پیچیده و چند بعدی. امروزه حضور ماهواره ها، تماس های بازرگانی، سازمان های منطقه ای و جهانی با کارکنانی از فرهنگ های متنوع و متفاوت، جلوه های بغرنج تری را به نمایش درآورده اند که مطالعات خاص خود را طلب می کند. مطالعات مربوط به تغییراتی که در احوال افراد بر اثر فرهنگ پذیری رخ می دهد. گاه دیده می شود که افرادی دو نقش متفاوت در دو فرهنگ ایفاء میکنند. از این رو آنان را دو فرهنگی می نامند. این قبیل افراد می توانند حامل دگرگونی ها و پیام هایی در یکی از دو فرهنگ یا هر دو فرهنگ باشند(پهلوان،۱۳۸۲).
۲-۲-۲- وجوه تفاوت فرهنگ ها
برای درک شباهت ها و تفاوت ها در فرهنگ های مختلف لازم است با ابعاد تفاوت های فرهنگ ها که بر ارتباط انسان ها تأثیر می گذارند آشنا شد. از جمله این ابعاد می توان به “فردگرایی – جمع گرایی”، “ارتباط ساده – بافت، ارتباط پیچیده – بافت”، “پرهیز از ابهام”، “فاصله قدرت” و “مردانگی – زنانگی” اشاره کرد.
فردگرایی – جمع گرایی[۳۶]
فردگرایی – جمع گرایی مهم ترین بعد تنوع فرهنگی است که برای تبیین تفاوت های بین فرهنگی بکار می رود. در فرهنگ های فرد گرا تأکید عمده بر اهداف فردی است، در حالی که در فرهنگ های جمع گرا، اهداف جمعی را مقدم بر اهداف فردی می دانند. مثلاً اعضای فرهنگ های فردگرا به ارتقاء و تقویت خودشکوفایی می پردازند. واترمن[۳۷] خاطر نشان می سازد: خود شکوفایی جزء فضایل اصلی مورد ادعای فلاسفه فردگراست. به هر فردی به عنوان دارنده مجموعه منحصر به فردی از استعدادها و قابلیت ها نگریسته می شود. تبدیل این قابلیت های بالقوه به قابلیت هایی بالفعل، عالی ترین هدفی است که فرد می تواند زندگی اش را وقف آن نماید. تلاش در جهت خود شکوفایی با نوعی احساس درونی درستی و خوشبختی همراه می گردد (واترمن، ۱۹۸۴).
در مقابل، فرهنگ های جمع گرا فرد را وا میدارند خود را با گروه منطبق نمایند.
در فرهنگ های فرد گرا، از افراد انتظار می رود فقط مراقب خود و خانواده بلافصل و درجه یک خود باشند، در حالی که در فرهنگ های جمع گرا، افراد به گروه های خودی یا اجتماعی تعلق دارند که باید به آن ها وفادار باشند و در عوض مورد حمایت این گروه ها قرار گیرند )هافستد[۳۸] و باند[۳۹]، ۱۹۸۴).
در فرهنگ های فردگرا، هویت “من” بر هویت “ما” تقدم می یابد، در حالی که هویت “ما” در فرهنگ های جمع گرا اولویت دارد. در جوامع فرد گرا تأکید بر ابتکارات، اقدامات و دست آوردهای فرد است، در حالی که در جوامع جمع گرا تأکید بر تعلق و وابستگی به گروه هاست. افراد، در فرهنگ های فردگرا، کلی نگر هستند و معیار ارزشی آن ها برای همگان یکسان است. اما افراد در فرهنگ های جمع گرا خاص نگر هستند. در نتیجه معیارهای ارزشی متفاوتی را برای اعضای گروه های خودی و بیگانه به کار می برند.
اهمیت نسبی گروه های خودی یکی از عواملی عمده ای است که فرهنگ های فردگرا و جمع گرا را از یکدیگر متمایز می سازد. گروه های خودی گروه هایی هستند که برای اعضایشان اهمیت دارند. فرهنگ های فرد گرا، دارای گروه های خودی خاص بسیاری هستند (نظیر خانواده، مذهب، باشگاه های اجتماعی، حرفه ها و…) که ممکن است در هر موقعیت اجتماعی خاص بر رفتار فرد تأثیر گذارد. در فرهنگ های جمع گرا چند گروه خودی عمومی (مثل گروه های کاری، دانشگاه و خانواده) وجود دارد که تأثیر نیرومندی بر رفتارهای مختلف در شرایط گوناگون بر جا می گذارند.
گرچه گروه های خودی ممکن است در فرهنگ های فرد گرا و جمع گرا یکی باشند، اما گستره تأثیر آن به کلی متفاوت است در حالی که حیطه تأثیر گذاری آن در فرهنگ جمع گرا بسیار وسیع و کلی است (به عبارتی گروه خودی در بسیاری از جنبه های مختلف زندگی فرد بر رفتار وی تأثیر می گذارد). فرد گرایی و جمع گرایی در هر فرهنگی وجود دارد ولی معمولاً یکی از آن ها عمومیت بیشتری دارد. فرهنگ هایی چون استرالیا، بریتانیا، بلژیک، کانادا، دانمارک، فرانسه، آلمان، ایرلند، نیوزیلند، سوئد و ایالت متحده از جمله فرهنگ هایی هستند که فردگرایی در آن ها غالب است. برخی از فرهنگ هایی که جمع گرایی در آن ها غلبه دارد عبارتند از: آرژانتین، برزیل، چین، کاستاریکا، مصر، اتیوپی، یونان، گواتمالا، هند، ژاپن، کنیا، کره، مکزیک، نیجریه، پاناما، عربستان سعودی و ونزوئلا. معمولاً بیشتر عرب ها، آفریقایی ها، آسیایی ها و فرهنگ های امریکای لاتین جمع گرا هستند (گودیکانست[۴۰]،۱۳۸۳).
ارتباط پیچیده- بافت و ساده- بافت[۴۱]
فرد گرایی و جمع گرایی، چارچوب تبیینی قدرتمندی برای درک شباهت ها و تفاوت های فرهنگی در ارتباط بین فردی فراهم می کند. در حالی که معیار فرد گرایی- جمع گرایی به تفاوت های گسترده میان فرهنگ ها می پردازد، اما معیار پیچیده بافت و ساده بافت بر تفاوت های فرهنگی در فرایندهای ارتباط تکیه می کند.
پیام های پیچیده بافت، پیامی است که در آن بیشتر اطلاعات یا در قالب فیزیکی یا درون فرد پیام دهنده نهفته است، در حالی که اطلاعات کمی در بخش رمز شده و آشکار پیام ارسال شده وجود دارد. در مقابل، پیام ساده- بافت پیامی است که در آن بیشتر اطلاعات در بخش آشکار پیام قرار داده شده است. اگر چه این پیوستاری است که هیچ فرهنگی در انتهای طیف چپ یا راست آن قرار نمی گیرد، اما می توان گفت فرهنگی مثل فرهنگ ایالات متحده امریکا در جایی نزدیک به انتهای ساده- بافت قرار گرفته است. در مقابل، بیشتر فرهنگ های آسیایی در جایی نزدیک به انتهای طیف پیچیده- بافت واقع شده اند. میزان پیچیدگی یا سادگی این بافت بر همه جنبه های ارتباط تأثیر می گذارد. فرهنگ های پیچیده- بافت تمایز بیشتری میان افراد خودی و غریبه قایل می شوند تا فرهنگ های ساده- بافت (گودیکانست،۱۳۸۳).
پرهیز از ابهام[۴۲]
در مقایسه با اعضای فرهنگ هایی که کمتر از ابهام پرهیز می کنند، اعضای فرهنگ هایی که بیشتر از ابهام اجتناب می کنند، مسامحه کمتری در قبال ابهام و عدم اطمینان به خرج می دهند. نشانه این امر “درجات بالاتر اضطراب و هدر رفتن انرژی بیشتر، نیاز بیشتر به قوانین رسمی و حقیقت محض و بردباری کمتر نسبت به افراد یا گروه هایی می شود که عقاید یا رفتارشان با بقیه فرق می کند.”(هافستد[۴۳] ،۱۹۷۹،ص ۳۹۵). در فرهنگ هایی که تمایل زیادی به پرهیز از ابهام دارند، میل قوی به اجماع نظر وجود دارد، از این رو، در این فرهنگ ها رفتار غیر متعارف پذیرفتنی نیست. افراد فرهنگ هایی که خیلی از ابهام پرهیز می کنند معمولاً تمایل بیشتری به بروز هیجانات از خود نشان می دهند تا افراد عضو فرهنگ هایی که زیاد از ابهام پرهیز نمی کنند. افراد فرهنگ هایی که کمتر از ابهام اجتناب می کنند، اختلاف عقیده را می پذیرند و ریسک پذیرتر از افراد فرهنگ هایی هستند که تا حد زیادی از ابهام پرهیز می کنند.
هافستدخاطر نشان می سازد:
“پرهیز از ابهام را نباید با پرهیز از خطر کردن یا ریسک گریزی[۴۴] برابر دانست. اعضای فرهنگ های ابهام گریز از موقعیت های مبهم نیز گریزانند. آن ها در این فرهنگ ها به دنبال ساختاری در سازمان ها، نهادها و روابط شان هستند که حوادث را برای آن ها به طور کامل قابل تفسیر و پیش بینی پذیر نماید، اما به طور متضادی آنان اغلب آماده دست زدن به رفتارهای مخاطره آمیزی هستند تا ابهامات موجود را کاهش دهند، مثلاً به جای نشستن و صبر کردن به مبارزه با حریفی بالقوه بپردازند” (۱۹۹۱،ص ۱۱۶).
هافستد دیدگاه اعضای فرهنگ هایی را که به شدت از ابهام و عدم اطمینان دوری می کنند، در یک جمله این گونه خلاصه می کند: “هر چیزی که متفاوت باشد خطرناک است” (۱۹۹۱،ص۱۲۹). وی عقیده افراد فرهنگ هایی که کمتر از عدم اطمینان پرهیز می کنند را چنین بیان می کند: “هر چیزی که متفاوت باشد، شگفت انگیز است” (۱۹۹۱،ص۱۱۹).
معیار ابهام گریزی در درک تفاوت ها، در نحوه برخورد با غریبه ها می تواند مفید واقع شود. در فرهنگهایی که در آن گرایش زیادی به پرهیز از عدم اطمینان وجود دارد، افراد می کوشند از ابهام دوری نمایند و از این رو قواعد و آدابی را برای هر موقعیت ممکن و واقعی به وجود می آورند تا بتوانند در آن به خودیابی و تعامل با غریبه ها بیردازند. تعامل با غریبه ها در فرهنگ هایی که زیاد از ابهام پرهیز می کنند تا حدود زیادی تشریفاتی و خیلی مؤدبانه است. اگر افراد این قبیل فرهنگ ها در شرایطی که قاعده و قانون مشخصی وجود نداشته باشد به تعامل با غریبه ها بپردازند، غریبه ها را نادیده می انگارند، یعنی با آن ها به گونه ای برخورد می کنند که گویی اصلاً وجود ندارند(گودیکانست،۱۳۸۳).
فاصله قدرت[۴۵]
فاصله قدرت، یعنی “میزانی از توزیع نابرابر قدرت که مورد قبول اعضای ضعیف تر نهادها و سازمان ها نیز می باشد”(هافستد و باند، ۱۹۸۴،ص ۴۱۹). افراد فرهنگ های دارای فاصله قدرت بسیار، قدرت را به عنوان جزئی از جامعه قبول دارند. از این رو افراد بالادست، زیردستان را و زیردستان نیز بالادست را متفاوت با خود می پندارند. افراد فرهنگ های دارای فاصله قدرت بسیار، قدرت را واقعیتی اساسی در زندگی اجتماعی می دانند و بر قدرت سرکوبگرانه و لزوم توسل به زور تکیه می کنند، اما در فرهنگ های با فاصله قدرت اندک، اعتقاد بر این است که قدرت فقط باید در جایی که مشروعیت دارد استفاده شود. این فرهنگ ها، قدرت کارشناسانه و مشروع را ترجیح می دهند.
فاصله قدرت آشکارا بر روابط میان افراد دارای پایگاه های اجتماعی متفاوت (نظیر افراد بالادست و زیردست در سازمان ها) تکیه دارد.
فاصله قدرت در درک رفتار غریبه ها به هنگام روابط نقشی آنان، به ویژه در روابطی که درجات مختلفی از قدرت یا اقتدار دخیل می باشد، سودمند است. مثلاً افراد فرهنگ های دارای فاصله قدرت بسیار، هرگز دستورات بالادست خود را مورد سؤال قرار نمی دهند. آن ها انتظار دارند دیگران به آن ها بگویند چه کار کنند. در مقابل، افراد در فرهنگ های با فاصله قدرت کم، ضرورتاً دستورات بالادست را با مشاهده ارزش ظاهری آن نمی پذیرند؛ آن ها می خواهند بدانند چرا باید از آن دستور پیروی کنند. هنگامی که افراد این دو نظام مختلف با یکدیگر تعامل برقرار می کنند، امکان بروز سوءتفاهم وجود دارد مگر آن که یکی یا هر دوی آن ها نظام فکری دیگری را درک نماید(گودیکانست،۱۳۸۳).