بند ششم: نظام سازمان ملل متحد
و اما اقدامات برجسته و بسیار مهم که گامی اساسی در جهت صلح بین المللی می باشد تأسیس سازمان ملل متحد است.
عدم توانایی جامعه ملل و میثاق بریان – کلوگ در جلوگیری از بروز جنگ جهانی دوم موجب شد تا کشورهای بزرگ قبل از خاتمه جنگ، طرح تأسیس سازمان جهانی جدیدی پی ریزی نمایند که قدرت و توان کافی جهت حفظ و حراست از صلح و امنیت بین المللی و جلوگیری از وقوع جنگ خانمان سوز بین المللی دیگری را داشته باشد. در این زمینه، روزولت و چرچیل سران دو کشور ایالات متحده امریکا و انگلیس در تاریخ ۱۴ اوت ۱۹۴۱ منشور آتلانتیک را امضا کردند که طبق مفاد این منشور سران دو کشور اعلام کردند «ما معتقدیم که همه ملتهای جهان باید به دلایل مادی و معنوی از به کار بردن زور در روابط خود با سایرین پرهیز نمایند». از جمله از اسناد دیگر که قدم مهمی در جهت صلح جهانی در آن برداشته شد اعلامیه تهران مورخ اول دسامپر ۱۹۴۳ می باشد. به موجب این اعلامیه، سران کشورهای ایالت متحده آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و انگلستان اعلام کردند که: «ما کاملاً به مسئولیت خطیری که به دوش ما و کلیه ی ملل متحد برای به وجود آوردن صلح که بر حسن نیت توده های عظیم ملتهای جهان استوار باشد و بلا و وحشت جنگ را برای نسلهای آینده بر طرف سازد، واقف هستیم و با هر کشور اعم از کوچک یا بزرگ که خواستار از بین رفتن تجاوز و اعمال زور و بردگی و عدم مراعات حقوقی کلیه کشورها باشد. به منظور برقراری جامعه جهانی کشورهای آزاد همکاری خواهیم کرد.(ضیائی بیگدلی،۱۳۸۰،۱۴)
به نظر می رسد که هدف سران سه کشور آمریکا، شوروی و انگلستان در این اعلامیه کمک به صلح بین المللی است و از متن سند چنین بر می آید، ولی در آن زمان اهداف تئوریک سند فوق تا چه اندازه در عمل به اجرا در آمد؟! از آنچه که در تاریخ به ثبت رسیده، تلاش کشورها برای دستیابی به منافع سودجویانه خود بسیار بیشتر از تلاش آنها جهت صلح پایدار و واقعی بوده و به همین علت می باشد که با توجه به سند جهانی منشور ملل با همه تدابیر محکم و صلح جویانه و بشر دوستانه ای که در آن وجود دارد اما سودجویی ها و منفعت طلبی های خودخواهانه ی بسیاری از کشورها باعث ایجاد جنگهای مختلف، پایمال کردن حقوق ملتها و حقوق بشر، نقض معاهدات و… شده است.
بند هفتم: عملکرد سازمان ملل متحد
طرح قانونی سازمان ملل مبتنی بر سه فرضیه سیاسی بود: اول، اگر قدرت های بزرگ به نحو هماهنگ عمل کنند، جلوی هر تهدیدی علیه صلح و امنیت را بدون توجه به منبع آن بگیرند. دوم، قدرت و دور اندیشی قدرت های بزرگ بدون اینکه متوسل به جنگ شوند کافی برای مقابله با چنین تهدیداتی می باشد. سوم، چنین تهدیداتی هیچگاه از جانب قدرت های بزرگ سر نمی زند.این فرضیات در مقابل تجربه زمان قادر به ایستادگی نبوده اند و دولت های بزرگ نتوانسته اند به هنگامی که منافع متباین آن ها در معرض خطر قرار گیرد به نحو هماهنگ عمل کنند. به عبارت دیگر فقط آنها توانسته اند در دوران بسیار محدود و اوضاع و احوال استثنایی، هماهنگی خود را حفظ نمایند و تهدید اصلی نسبت به صلح و امنیت بین المللی از جانب همین قدرتهای بزرگ است. بنابراین طرح قانونی منشور در تضاد با واقعیات سیاسی جهان بعد از جنگ بوده است.(بهزادی،۱۳۵۵،۸۶)
سازمان ملل تا کنون نتوانسته نقشی را که منشور در زمینه منع توسل به زور و حفظ صلح به عهده اش گذارده ایفا کند. در نتیجه سازمان قادر به جلوگیری از وقوع اشکال مختلف مخاصمات نبوده است: «مداخله ی مسلحانه ی اتحاد شوروی (سابق) در چکسلواکی در ۱۹۶۸ یا در افغانستان ۱۹۷۹، مخاصمات مسلحانه ای که دارای خصیصه ی کم و بیش بین المللی بوده اند (جنگ هند و چین ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۴، جنگ الجزایر از ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲، جنگ ویتنام ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳، جنگ اعراب و اسرائیل ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷و ۱۹۷۳، جنگ ایران و اعراب از۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸، جنگ ۱۹۸۲ میان انگلستان و آرژانتین بر سر جزایر فالکلند».
«طبق تحقیق مؤسسه ی بروکینگ که در اول مارس ۱۹۸۱ منتشر شده است، از اول ژوئن ۱۹۴۵ تا ۳۱اوت ۱۹۸۰، تنها ابر قدرت ها متوسل به زور شده اند: اتحاد شوروی (سابق) ۱۹۰ بار و ایالت متحده آمریکا بیش از ۲۰۰ بار».(پاول روبرت،۱۹۹۹،۴۰)
به نظر می رسد که با همه ی تلاشها و اقدامات صورت گرفته جهت برقراری صلح جهانی، دستیابی به این خواسته ی بر گرفته از فطرت صلح جوی بشریت تا به حال ممکن نشده و درآینده نیز با این روند قدرت طلبی و سود جویی غیر ممکن می نماید، اما نکته ی بسیار مهم که تا به حال بدان پرداخته نشده و توجه به آن به نظر کار ساز می آید؛ این است که: تا آن زمان که زور وجود دارد (هرچند تدابیر و ترفندهای تعدیل و کنترل آن وجود داشته باشد) یا مورد استفاده قرار خواهد گرفت یا ترس استفاده از آن باعث تلاش کشورها برای تجهیز کردن خود و مسابقات تسلیحاتی و در پی آن اغتشاش بین المللی، اگر چه به صورت سرد و خاموش، خواهد شد.
بند هشتم: نظام معاهدات بین المللی و اقدام برای صلح
برخی از معاهدات بین المللی و تصمیمات و توافق های میان کشورها نیز به مسئله عدم توسل به زور و تحریم جنگ پرداخته اند، از جمله پیمان تأسیس اتحادیه عرب، پیمان آتلانتیک شمالی، پیمان ورشو، عهدنامه وین در مورد حقوق معاهدات، قراردادهای حسن همجواری و عدم توسل به زور میان آلمان فدرال با شوروی (سابق) و با لهستان و بالاخره تصمیمات کشورهای آمریکایی. (ضیائی بیگدلی،۱۳۸۰،۱۸)
به نظر می رسد که عوامل تصویب کننده ی معاهدات ذکر شده که در توافقات خود مسئله ی عدم توسل به زور و تحریم جنگ را عنوان نموده و در مفاد عهد نامه های خود گنجانده اند، دارای وجدان بیدار و فطرتی صلح طلب بوده اند و در غیر این صورت از تحریم جنگ و صلح طلبی هیچ حرفی به میان نمی آمد و اثری نبود. اما جای این سؤال باقیست که چرا با وجود این صلح جویی های برگرفته از فطرت پاک بشریت باز بسیاری مواقع حقوق بشر پایمال شده و قواعد اصولی حقوق بین الملل زیر پای زور و قدرتها له می شود؟!
گفتار چهارم: انواع صلح
صلح از قدیمیترین آرمانهای بشری است و به دلیل اینکه از هر ارزش دیگری در معرض تهدید و مخاطره بوده است همواره تلاش انسان ها چه به لحاظ تئوریکی و چه به لحاظ عملی و راه حل های مقطعی نمایانگر گوشه هایی از فعالیت های انسانها برای رسیدن به صلح بوده است. اولین و مهمترین هدف در حال حاضر علیرغم اینکه جنگی بین کشورها وجود ندارد ولی ممکن است روابط صلح آمیزی بین کشوها وجود نداشته باشد و این به این معناست که معنای صلح در روابط بین الملل دچار تغییر و تحول شده است. در این بخش انواع صلح بطور مختصر جهت آشنایی با انواع واژگان همراه صلح، در ادبیات حقوقی و سیاسی جهان، توضیح داده می شود.
بند اول: صلح سرد
افکار و ذهن هر انسانی پس از کشف آتش به عنوان پدیده سوزان در واکنش به کلمه سرد، از تقابل دو حرکت سرد و گرم حاصل می شود. ریشه صلح سرد در زیبایی تکامل صلح به روابط دو یا چند کشور منتهی می شود که پس از یک دوره جنگ و کشمکش با یکدیگر صلح کرده باشند، ولی بین آنها تفاهیم و دوستی برقرار نباشد. شایان ذکر است که اولین بار این اصطلاح سیاسی در خاورمیانه در سال ۱۹۸۵ میلادی برای بیان عدم وجود زندگی و دوستی در روابط دو کشور مصر و اسرائیل (غاصب) در ادبیات سیاسی به کار برده شده است. در مقابل صلح سرد می توان مترادف آنرا با عنوان جنگ سرد به کار برد که این واژه را برنارد باروخ، که دارای تخصص مالی بوده و نیز از سیاستمداران آمریکایی به شمار می رفت در سال ۱۹۴۷ میلادی، پس از حدود دو سال از پایان جنگ جهانی دوم بکار برد و سپس این کلمه به صورت تکرار توسط والتر لیپمن روزنامه نگار آن کشور در وضعیت تشدید وخامت و قدرت جهانی (غرب و شرق) آن را رسانه ای کرد و حدود چهار دهه این عنوان (جنگ سرد) بر فضای جهان حکم فرما بود تا این که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، چهره آن کمرنگ و سرانجام بی رنگ شد.(رفیعی،۱۳۸۸،۱۵)
بند دوم: صلح از طریق وحشت
صلح از طریق وحشت یا شبه جنگ مصادیقی از دوران جنگ سرد بود که از یک اختلاف و منازعه غیر نظامی که در آن تمام عوامل و ابزار سیاسی و استراتژی ارعاب متقابل حریفان دیگر به کار برده می شد.
سیاست اصولی مرتبط با آن عبارت بود از پرهیز از وقوع جنگ یا به عبارت ساده تر، احتراز از به کارگیری سلاح گرم بدون آن که آتش خصومت و تهدید و ارعاب خاموش شده باشد. (همان،۱۷)
بند سوم: صلح الهی
صلح الهی کوششی بود در راه تنظیم مقررات جنگ که توسط شورای لاتران در سال ۱۹۰۵ تعمیم داده شد. این نهاد، غیر جنگجویان، کلیسائیان، کودکان، زنان، افراد بی سلاح، اموال متبرکه مانند اموال کلیسا و اموالی که از نظر اقتصادی مفیداست، مانند ابزار کشاورزی – محصولات کشاورزی، حیوانات اهلی باید از تعرض مصون می ماندند و حریم آنها حفظ می گردید.(پاول روبرت،۱۹۹۹،۶۹)
عکس مرتبط با اقتصاد
بند چهارم: صلح پایدار
استقرار صلح پایدار و جلوگیری از جنگ، از قدیم الایام مورد توجه فلاسفه و متفکرین بزرگ بوده است و آنان در نوشته های خود در جهت تأسیس و ایجاد یک سازمان بین المللی که بتواند حافظ صلح و امنیت جهانی باشد ارائه کرده اند که عملاً با استقبال چندانی مواجه نگردیده است. در اوایل قرن نوزدهم افکار و نظریات متفکران و فلاسفه در زمینه تشکیل و تأسیس یک سازمان دائمی جهانی مورد توجه سیاستمداران قرار گرفت.
از نظر کانت یک نظام حقوقی مبتنی بر اخلاق از شرایط انکار ناپذیر تحقق صلح پایدار است و آن البته علت لازم است بدون این که علت کافی باشد.(پل پیلر،۱۹۸۳،۱۹)امروزه هر تحلیل گر و محقق در خلوت نوشتار خود به این پرسش می رسد که آیا در طول تاریخ بشریت از آغازین تا کنون صلح پایدار در جوامع انسانی حکم فرما بوده است یا خیر؟! در جهان پر تلاطم امروزی به ویژه پس از جنگ سرد و تشکیل سازمان های بین المللی و نهادهای مردمی همه دم از صلح، امنیت، عدالت، حقوق بشر و…، می زنند در صورتی که در جهان صلح مسلح این گونه مفاهیم به صورت نقض آشکار در آمده است. فقط در سال ۲۰۰۸ میلادی هزاران انسان اعم از مرد و زن به ویژه کودکان در اقصی نقاط مختلف جهان به بهانه های مختلف به خاک و خون کشیده شده اند. اگر قراردادهای اجتماعی در سطوح مختلف دارای علامت و ارزش انسانی باشند، زمینه های صلح و صلح پایدار بین انسانها برقرار می شود.(رفیعی،۱۳۸۸،۵۹)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
چگونه انسان می تواند در دنیای پرتلاطم امروزی با این همه سلاح و فناوری تسلیحاتی به صلح، آن هم صلح پایدار برسد؟ مگر می شود به ذات سیاستمداران و مسئولین مسلح صلح که در پشت پرده شعارشان فتنه قدرت وجود دارد، رسید؟!
بند پنجم: صلح مسلح
صلح مسلح در تاریخ روابط بین الملل دوران ما بین سالهای ۱۸۷۱ تا۱۹۱۴ است. در این مدت دولت های اروپایی شدیداً به توسعه تسلیحاتی و رقابت میان خود می پردازند و علیرغم بحرانهای که هر یک به تنهایی می توانست آتش جنگ را در قاره اروپا برافروزد آتش جنگ تا سال ۱۹۱۴ آغاز نگردید. تا آن تاریخ اروپا، صلح شکننده در قالب اتحادیه ها و ضد اتحادیه ها را سپری کرد.
از منظر کلان و نیز دیدگاه های متفاوت منازعات کم شده و صلح گرم قبل از جنگ واقعی، واقع می شوند. پس از این منظر و نگاه بوده که صلح مسلح حالتی است حاکمان همراه با دولت هایشان بدون درگیری نظامی و فیزیکی، خود را برای یک جنگ و نبرد احتمالی آماده می کنند. از نگاه تاریخی این حالت به دوران عینی از تاریخ اروپا اطلاق می شود، که از سال ۱۸۷۱ میلادی، یعنی سال شکست کشور فرانسه از امپراتور آلمان تا سال ۱۹۱۴ میلادی که جنگ جهانی اول شروع شد و در این دوره زمانی چهار دهه و اندی هیچ گونه جنگ و درگیری بین دولتهای بزرگ اروپایی رخ نداد، اما کشور های بزرگ با توسعه نیروهای نظامی (ارتش) و شبه نظامی (مردمی) و نیز تجهیز زرادخانه جنگی خود را برای یک جنگ بزرگ آماده کردند. (همان،۱۸)
آنچه که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته، صلح مسلح می باشد که خود به نظر اولین خطر برای برهم زدن صلح جهانیست ولی در حقوق بین الملل و مجامع جهانی متأسفانه بسیار کم عنوان شده و خطرات آن مورد بررسی قرار نگرفته است.
گفتار پنجم: راه های تحقق صلح از دیدگاه نظریه پردازان
۱- نظریه توازن قوا
طرفداران این نظریه معتقدند که هرگاه میان قدرتهاى بزرگ در جهان و قدرتهاى منطقهاى، از نظر قدرت نظامى توازن برقرار شود، صلح در روابط بین المللى حاکم خواهد شد. مورگنتا چنین عقیده دارد که از میان روشها و راههاى تحقق صلح تنها راهى که ضامن صلح بین المللى است، ایجاد و حفظ نوعى توازن قوا در جهان مىباشد، زیرا تنها، قدرت است که داراى توانایى مقابله با قدرت است. پس، هرگاه در جهان یا در منطقهاى، توازن قدرت برقرار شود، جنگ و ستیز روى نخواهد داد.(شایگان،۱۳۸۰،۷۱)
۲- نظریه خلع سلاح عمومى
این نظریه بر آن است که باید تمام سلاحهاى موجود در جهان، جمعآورى و منهدم شود. گاندى، از طرفداران این نظریه است.
۳- نظریه امنیّت دستهجمعى
جامعه ملل متّحد با تأثیرپذیرى از جنگ جهانى اوّل، بر آن شد تا براى نظام «توازن قوا» جایگزینى بیابد. از این رو، میثاق جامعه ملل، برقرارى نوعى نظام امنیّت دسته جمعى را پیشنهاد کرد. توانایى نظام امنیّت دسته جمعى براى حفظ صلح، بر سه فرض زیر استوار است:
۱- نظام امنیّت دسته جمعى باید همواره قدرت نظامى کافى، براى جلوگیرى از متجاوز بالقوّه، در اختیار داشته باشد.
۲- ملّتهایى که چنین قدرت مسلّطى را اعمال مىکنند، باید براى دفاع از وضع موجود داراى منافع مشترک باشند.
۳- این ملّتها در مرحله اوّل، باید در برخورد، منافع سیاسى خود را فداى دفاع جمعى کنند.(همان،۴۸)
۴- نظریه هماهنگى و تبادل نظر بین المللى
بعد از جنگ جهانى اول برخى چنین پنداشتند که به علت نبودن سیستم تبادل نظر بین المللى، جنگ حادث شده است، به نظر اینان اگر دولتها در مکانى گرد آیند و به تبادل نظر و رفع تباین و تناقضات فکرى و سوء تفاهمات بپردازند، از احتمال وقوع جنگ کاسته مىشود. میثاق جامعه ملل نیز در راستاى همین باور به وجود آمد تا دولتها بتوانند مشکلات خود را در مجمع میثاق مطرح کرده، به حل اختلافهاى موجود از راههاى مسالمت آمیز بپردازند. البته وجود چنین سیستمى که بعد از جنگ جهانى اول به وجود آمد نتوانست از وقوع جنگ جهانى دوّم جلوگیرى کند. این عدم کارآیى شاید به دلیل ضعفهاى قانونى، ساختارى و سیاسى جامعه ملل متحد بود.(بهزادی،۱۳۵۵،۸۰)
۵- نظریه حاکمیت واحد جهانى
طرفداران این نظریه معتقدند که براى رسیدن به صلح جهانى، جهان باید در تسلّط یک حاکمیت قرار گیرد. افراد، مکتبهاى سیاسى و ادیان الهى این نظریه را پذیرفتهاند.
مسیحیت چشم به آمدن حضرت مسیح علیه السلام دوخته است و اسلام طبق آیه شریفه وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَاتَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
حاکمیت دینى و الهى را تنها راه نجات بشریت مىداند و پیروانش را به ظهور منجى بشریت و عدالت گستر جهان، حضرت مهدى (عج)، بشارت مىدهد. تا در سایه حکومت کریمهاش صلح و صمیمیت و عدالت بر گیتى حاکم گردد. البته آنچه در این نظر مهمّ است «ماهیت حاکمیت واحد جهانى» است. چنانچه حاکمیت واحد جهانى داراى ماهیتى خشن، زورگو و ستمگر باشد و حق محرومان و مستضعفان را نادیده بگیرد،- همانند حاکمیت مارکسیستها و یا آنچه هیتلر به آن معتقد بود- در عمل نشان داده است که قادر نیست در مقابل خشم محرومان و آزاداندیشان، صلح و صفا را در جهان حاکم کند.
ولى اگر حاکمیت واحد جهانى «عدالت پیشه» بود، همچنان که حکومت حضرت مهدى (عج) چنین است، این حاکمیت قادر به برقرارى صلح جهان خواهد بود.(مسائلی و رافعی،۱۳۷۳،۱۲۸)
گفتار ششم: اقدامات تاریخی برای صلح قبل از وقوع جنگ
همان گونه که بیان شد، در طول تاریخ اکثر تلاشها برای ایجاد صلح، یا در حین جنگها صورت گرفته یا بعد از وقوع جنگها؛ و کمتر دیده شده که شخصی(پادشاهی) و یا کشوری و یا حکومتی در زمان صلح و هنگامی که درگیری وجود ندارد، به فکر نهادینه کردن و ایجاد صلح همیشگی باشد و به جای تجهیز کردن خود و ساخت انواع ابزار جنگی، سعی در پایدار نمودن صلح کند. ذیلاً به نمونه ای از اقدام برای صلح قبل از جنگ پرداخته می شود.
«احترام به فرهنگ های قومی و ملی» که اساس سیاست شارلمانی [۳]را تشکیل می داد، مبین آیینی نیمه تمام از صلح بین المللی بود. در واقع، نظام حکومت شارلمانی، نوعی فدارالیسم، یعنی نظامی بوده که در حد فاصل میان نظام های ملی و نظام بین المللی قرار داشت. با وجود این، امپراتوری او تنها از اقوام و ملیت ها تشکیل نمی شد و به پادشاهی ها، یعنی دولتهای دیگر تقسیم شده بود. البته این پادشاهی ها ،الزاماً از «ملیتها»ی غیر ژرمن تشکیل نیافته بود و بسا به صورتهایی مختلف درآمد. وانگهی هر قلمرو برای خود استقلالی تام نداشت و گاه توسط خود امپراتور و زمانی به دست پسرانش اداره می شد. پسران شارلمانی در طول حیات وی، در اداره ی این سرزمینها قائم مقام امپراتور به شمار می آمدند، تا آنکه در سال ۷۸۱ یعنی درست نوزده سال پیش از آنکه امپراتوری رسماً استقرار یابد، شارلمانی اینان را شاه خواند و دو تن از آنان را به ترتیب به امارت ایتالیا و اکیتن منصوب نمود و کوشید تا پاپ حکومت ایشان را تأیید کند. در سال ۸۰۶، شارلمانی که کهنسال شده بود و به مرگ و اداره ی امور امپراتوری پس از خود می اندیشید، میراث سیاسی اش را میان سه پسر خود تقسیم نمود، اما به عللی جانشین بلافصل خود را معین نکرد. و یکه در واپسین دم حیات نگران وحدت معنوی امپراتوری بود به فرزندان خود توصیه نمود که هرگز به قلمرو یکدیگر تجاوز نکنند و در صورتی که اختلافی میان آنها پدید آید، آنرا به داوری بگذراند، و هرگاه خارج قلمرو امپراتوری به آنان حمله شود، با یکدیگر دست اتحاد دهند و متجاوز را از حریم امپراتوری بیرون رانند.
به اعتقاد شارلمانی، مسیحیت که مبین اعتقاد جمیع افراد تحت حکومت وی به «عدالت» و «صلح» بود، «مبنای جامعه ی بین المللی» سازمان یافته ای به شمار می آمد که می توانست دولتها یا شبه دولتهای عضو امپراتوری را در جهت حفظ تمامیت ارضی و استقلال یکدیگر یاری دهد و به وقت اختلاف، آنان را در ارجاع امر به «داوری» هدایت کند و در قبال دشمن مشترک، متحد و یکدل سازد. چندان که با اندک تسامح می توان گفت که طرح جامعه بین المللی آن روزگاران تصویری ابتدائی از جامعه ی ملل، سازمان ملل متحد، دیوان دائمی دادگستری بین المللی بوده است.(فلسفی،۱۳۸۹،۲۸)
از معدود اقدامات صورت گرفته برای صلح در زمان صلح توسط شارلمانی صورت گرفت و شاید بتوان با اصلاح رفتاری این پادشاه رومی برای آینده جهت جلوگیری از مسلح شدن همگانی استفاده نمود.
شارلمانی با آنکه نمی خواست پهنه ی امپراتوری او «زندان ملتها» باشد، به استقرار آیین مسیحیت در قلمرو حکومت خویش سخت دلبستگی داشت، وی اصولاً معتقد بود که هر قوم باید در اجرای اصول و قواعد، و همچنین تفسیر آداب و رسوم و عرفهای ملی خود آزاد باشد؛ مگر آنکه توانایی درک و شناخت این اصول را نداشته، یا آنکه بر اثر اجرای آن قواعد، «صلح» و «همبستگی» میان اقوام به خطر افتاده باشد. در این قبیل موارد، شارلمانی بی آنکه به راستی بداند که اعمال زور جوهر اندیشه ی اصلی وی را زائل می سازد، در جهت تمرکز قدرت و همانندی افراد گام بر می داشت؛ و این بدان سبب بود که خود را خلیفه خدا در زمین و مسئول فلاح و رستگاری دنیوی و اخروی بندگان خویش می پنداشت.(همان،۳۰)
گفتار هفتم: خطرات بین المللی صلح مسلح
طرح و توسعه استراتژیک و فناورانه سیستم های مدرن و پیچیده ی تسلیحات در دوران به اصطلاح صلح تقریباً حضور فعال و تمام عیار و مستمر نیروهای مسلح را می طلبد. شرایط جدید نه تنها حضور دایمی نیروهای مسلح را ضروری می داند، بلکه همچنین بر آمادگی جنگی تمام مردم در زمان صلح تأکید دارد. بر این آمادگی جنگی برای دیوانسالاری نظامی، هم افزایش کارکنان و هم تسلیحات را ضروری می سازد تا سهم کیفی آن بر سهم کمی اش نسبت به کل قدرت بچربد. اعمال یک چنین سیاستی سبب نزدیکی هر چه بیشتر بخش های اقتصاد، علوم و فناوری خواهد شد؛ با یک هدف مشترک که عبارت است از گسترش کارایی صنایع تسلیحاتی. یک چنین تجمع منافع میان بخش های نظامی، اقتصادی، علمی و سیاسی در مجموع به قدرت کنترل نشدنی تبدیل شده است که تصمیماتش در امور داخلی و خارجی کشور، تأثیر تعیین کننده ای دارد. تمامی اقدامات سیاسی و اقتصادی با ضوابط نظامی سنجیده می شود. فعالیت دولت در امور داخلی باید بیشتر بر محور وظایف و خواسته های مهم نظامی استوار باشد و سیاست خارجی در جهت تأمین اهداف سیاست امنیتی- نظامی برنامه ریزی شود. بدین ترتیب شرایط جدیدی در جامعه به وجود می آید که اشکال و مشخصه های آن با اشکال مختلف نظامی گری قدیمی از بسیاری جنبه ها و ابعاد متفاوت است.
بدون تردید تولید وسایل و تجهیزات نظامی–تسلیحاتی در افزایش قدرت مالی- صنعتی کشورهای سرمایه داری نقش بسیار بزرگ و کنترل نشدنی ایفا می کند و از عوامل مهم گسترش هرچه بیشتر فعالیتهای صنعتی و فناورانه به شمار می آید. بدین دلیل مجتمع های نظامی-صنعتی برای رشد هرچه بیشتر بنیه ی مالی- اقتصادی و ازدیاد قدرت رقابت خود به طرق مختلف و به اشکال گوناگون، چه از طریق ایجاد بحرانهای اقتصادی ساختگی و چه از طریق به راه انداختن جنگهای منطقه ای یا از راه مبالغه بی حد درباره ی خطر کمونیسم و نهضتهای آزادی بخش، دولت را به افزایش بودجه نظامی تشویق و ترغیب می کنند.(ازغندی،۱۳۹۰،۱۵۵)
مسلح شدن کشورها از گذشته بسیار دور تا به امروز ادامه داشته است، ضمن اینکه بر اساس شرایط زمان و مکان شکلهای مختلفی به خود گرفته و محققان و دانشمندان برای تفهیم و تفسیر مناسب نظامی گری با وضع به وجود آمده از اصطلاحات جایگزین متعددی بهره می گیرند. بهانه اصلی نظامی گری در گذشته تاریخی پیشگیری از تهاجم خارجی، رفع تهدیدات داخلی و تضمین امنیت و ثبات داخلی بوده، در حالی که از دهه شصت یا در واقع از زمان شروع مرحله تنش زدایی در روابط بین الملل و دگرگونیهای استراتژیک، اقتصادی و سیاسی ناشی از بر پایی شرایط جدید و روابط بین الملل، اهداف و کاربرد نظامی گری بسیار تغییر یافت. در واقع ملی و منطقه ای شمول بودن نظامی گری از جنگ جهانی دوم تا کنون به جهانشمولی تبدیل شده است.
گفتار هشتم: تفاوت جنگ سرد و صلح مسلح
قبل از وقوع جنگ جهانی دوم کشورهای جهان به خصوص کشورهای اروپایی با اینکه در صلح با یکدیگر به سر می بردند ولی آمارها از ساخت تجهیزات با شتاب بالا توسط کشورها مخصوصاً آلمان می گوید. این حالت مسلح شدن در زمان صلح را صلح مسلح می نامند. اما تعریف جنگ سرد را می توان در بعد از جنگ جهانی دوم بررسی کرد که کشورها در صلح با هم نبوده و همچنین بین آنها جنگ گرمی رخ نداده باشد.
پس از جنگ جهانی دوم کشورهای اروپای غربی با توجه به صدمات جبران ناپذیری که متحمل شده بودند و نیز به علت نداشتن امکانات مالی برای ترمیم مجدد و سریع خرابیها نسبت به نیروهای اتحاد جماهیر شوروی که در اروپای شرقی مستقر شده بودند، در موقعیت به مراتب ضعیف تری قرار داشتند. بدین ترتیب اروپاییان دریافتند که تنها راه پیشگیری از تهاجم و تجاوز احتمالی نیروهای روسی این است که کشورهای اروپای غربی با اتکا به قدرت تخریبی- هسته ای خود به شوروی تفهیم کنند که در صورت حمله به هر یک از کشورهای اروپای غربی، به ویژه کشور نو بنیاد آلمان غربی، مورد اصابت موشکهای هسته ای ایالت متحده آمریکا قرار خواهند گرفت. این تهدید چه به لحاظ ذهنی و چه در وضعیت عینی به قدری موثر واقع شد که شوروی حتی پس از دستیابی به سلاح هسته ای هرگز احتمال حمله به کشورهای اروپای غربی و آمریکا را بررسی نکرد.(پروکتور.دی،۱۹۸۱،۸)
و جنگ سرد، موجبات مسابقه تسلیحاتی خطرناک و گسترده ای را فراهم آورد و سبب افزایش مداخله گری و نظامی شدن مناقشه ی جهان سوم و نگرانی و دلواپسی از بحرانهای مکرر با تنشهای ژئوپولیتیکی گردید. در فضای در حال ظهور پس از جنگ سرد می توان انتظار ملایمت و اعتدال را در این ویژگیهای پر مخاطره ی رقابت دولتی داشت. اما ممکن است، تنش ها و مناقشه ها با عمیق تر شدن مسائل و اختلاف در برخی از محیط های منطقه ای، مجدداً تشدید گردد.(طرازکوهی،۱۳۹۲،۱۳۱)
بازدارندگی صرفاً استراتژیک برای جنگیدن نیست بلکه نوعی استراتژی برای حفظ وضع موجود و در نهایت دستیابی به صلح و استقرار آن است و به منظور متقاعد کردن طرف مقابل طرح می شود تا به وی ثابت شود که در میان راه های ممکن، تجاوز کمترین تأثیر را دارد.(کولین گری،۱۹۹۰،۷)
با توجه به توضیحاتی که داده شد می توان گفت که اولین تهدید برای صلح و امنیت بین المللی، ساخت تجهیزات نظامی توسط کشورها است، اگرچه جهان در صلح کامل باشد.
ولی آنچه از قوانین بین المللی و معاهدات دو جانبه و چند جانبه ی تحریم کننده جنگ ها و یا محدود کننده استفاده از ابزار مختلف جنگی، که توسط وجدان های بیدار رهبران و سیاست های کشورها، به تصویب رسیده (من جمله:معاهده ۱۹۶۳مسکو، پروتکل الحاقی به معاهده موشک های ضد بالستیک، معاهده ۱۹۸۷ واشنگتن، موافقت نامه پیش گیری از جنگ هسته ای ۱۹۷۳ میان آمریکا و شوروی سابق و…) برداشت می شود، می توان به تدوین و تصویب قوانین بین المللی جهت عدم تولید ابزار، تجهیزات و سلاح های نظامی که آرامش و صلح بین المللی را به خطر می اندازند، امید فراوان داشت.
فصل دوم
حرکت به سمت صلح بین المللی
پشت سر نهادن دوران جنگ طلبی بر سر منافع مادی و پست از جمله گامهای اساسی بوده که بشر در دوران حاضر به آن نائل شده، اگرچه گردنکشی و یاغیگری قدرتمندان و طغیان فرمانروایان ظالم به طور کامل به پایان نرسیده، لیکن محدود شدن این نابسامانی ها خود حرکتی است بس بزرگ که نسل خونریز بشر تاکنون به آن رسیده است. تشکیل سازکارهای بین المللی، تدوین اصول و قواعد عقلی، ممنوعیت مخاصمات و اتخاذ رویکردی جدید در این بخش از جمله اقداماتی است که جامعه جهانی در دهه های اخیر برای اجتناب از جنگ و مخمصه برگزیده است.(ساعد وکیل،۱۳۹۱،۹) آنچه در این فصل می آید در دو گفتار به بیان حرکت به سمت صلح بین المللی می پردازد. به طبع حرکت برای صلح جهانی توسط کشورها صورت می گیرد که خود نیازمند ایجاد صلح داخلی پایدار و گسترش فرهنگ صلح در بین مردم و ملتهاست که متأسفانه کمتر به این مهم توجه شده و در زمینه نهادینه کردن فرهنگ صلح بی توجهی فراوانی شده که شاید نقطه آغاز همه جنگ طلبی ها باشد.
بخش اول: صلح داخلی منشأ صلح بین المللی
در هر جامعه داخلی «دموکراسی» و «حکومت قانون» ضامن پایداری صلح و بقای سیستمی است که برای حفظ ارزشهای مشترک اجتماعی و در نتیجه استقرار و تداوم صلح بر آن جامعه حاکم شده است. اما در جامعه بین المللی که استقرار «دموکراسی» و «حکومت قانون» امری نا محتمل و آرمانی دست نیافتنی است[۴]، تفاهم و وفاق دولتهای جهان یا بطور کلی «صلح بین المللی» نه بر پایه ارزشهای اخلاقی مشترک، که بر مبنای اراده ی آنها شکل گرفته و سامان و سازمان یافته است. در نتیجه، به جای آنکه عدالت در برابری حقوقی و شکلی دولتها خلاصه شود، اوضاع و احوال جامعه بین المللی به گونه ای در آمده است که عدالت با ملاحظه ی ناموزونی ها و تفاوت ها و نابرابری ها توجیه می گردد، و مهمتر از همه آنکه تبعیض در رفتار که در حد خود عامل برهم زننده ی «صلح» به شمار می آید، حالتی نهادین پیدا کرده است؛ هر چند که سمت و سوی این نظام «صلح» و «بشریت» باشد. به همین سبب، «جنگ» بر سر کسب منافع بیشتر همچنان پر دوام است و «صلح» به جای آنکه به گفته ی اسپینوزا از «جان» مایه بگیرد، از اراده ی دولتهایی منبعث می گردد که در غالب موارد پاسخگوی ضرورتهای مادی و معنوی جوامع خویش نیستند. (فلسفی،۱۳۹۰،۱۱۳) نیز، «حقوق بین الملل» که در حال حاضر باید معبر «صلح بین المللی» یا وفاق مردم جهان بر سر ارزشهای بشری (بشریت) باشد، از قواعدی ترکیب یافته است که شمول موضوعشان جزئی و شمول محمولشان کلی است؛ به این معنا که مقررات کلی این نظام حافظ منافع بعضی دولتها، یعنی دولتهای توسعه یافته است. در نتیجه به جای آن که قاعده ی حقوق بین الملل تدبیری بیرونی برای حل اختلاف دولتها باشد، خود موضوع اختلاف و محور اصلی کشمکشهای بین المللی شده و نظام حقوقی جامعه ی بین المللی را دچار تعارضی درونی ا hعارضی درونی کردهکرده است.
گفتار اول: گام نخست صلح (استقرار حکومت قانون)
منابع ناسازگار و متغایر(یعنی استعدادهای متفاوت و نابرابر که بالقوه عامل رویارویی و فتنه و تخاصم است) و عنصر همانندی(یعنی ارزشهای موجد تفاهم و سازگاری در محیط اجتماعی معین = صلح) مفاهیمی است متضاد، زیرا یکی مبین تفاوت استعدادها و میزان رشد و حساسیت انسانها، و دیگری مبتنی بر ضرورتهای عقلانی و ادراکات محض انسانی است. به عبارت دیگر، ضرورت صلح و همانندی، بر اشتراکات مادی و معنوی؛ و ضرورت اتحاد و ایجاد سازمان اجتماعی اداره ی امور که تعبیر حقوقی آن همان «دولت» است، بر تفاوتهای ذاتی و اکتسابی انسانها با یکدیگر استوار است.
برای