عنوان: بررسی رابطه هوش معنوی با سلامت روانی و سبک های دلبستگی در بین دانشجویان دانشگاه آزاد واحد دلفان
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
چکیده
هدف از انجام این پژوهش بررسی رابطه هوش معنوی با سلامت روانی و سبک های دلبستگی در بین دانشجویان دانشگاه آزاد واحد دلفان است . این مطالعه از نوع مطالعات توصیفی – تحلیلی و مقطعی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاه آزاد اسلامی استان لرستان واحد دلفان می باشد. لازم به ذکر است که این جامعه آماری تمام رشته های تحصیلی این دانشگاه را شامل می شود که ۴۸۰ نفر می باشد . در این پژوهش با بهره گرفتن از روش نمونه گیری طبقه ای و متناسب با تعداد دانشجو هر رشته نمونه ها به صورت تصادفی انتخاب شدند . با توجه به جدول کرجسی و مورگان از ۲۱۴ نفر انتخاب گردیدند ( ۱۰۷ نفر دختر و۱۰۷ نفر پسر ) . با توجه به متغیرهای بکارگرفته شده، در این تحقیق ابزار مورد استفاده ۳ نوع پرسشنامه مربوط به هوش معنوی ( پرسشنامه عبدالله زاده و همکاران ) ، سلامت روانی (پرسشنامه GHQ-28 گلدبرگ و هیلر ) و سبک های دلبستگی ( پرسشنامه هازن و شیور ) می باشد . در این پژوهش از آمار توصیفی ( فراوانی ، میانگین ، انحراف معیار و واریانس ) و آمار استنباطی ( رگرسیونی چند متغیری، آزمون تی مستقل و ضریب همبستگی پیرسون ) استفاده گردید . نتایج حاصل از بررسی های آماری نشان داده است که بین هوش معنوی وسلامت روان ، سلامت روان و دلبستگی و همچنین هوش معنوی و دلبستگی رابطه وجود دارد یعنی دانشجویانی که دارای هوش معنوی بالایی بودند از سلامت روان و دلبستگی خوبی برخوردار بودند . بین دو گروه دانشجویان دختر و پسر از لحاظ متغیرهای سلامت روان، هوش معنوی و انواع سبک های دلبستگی تفاوت معنی داری وجود ندارد.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
کلمات کلیدی
هوش معنوی ، سلامت روانی ، سبک های دلبستگی
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
فصل یکم
کلیات تحقیق
مقدمه
هوش مفهومی است که از دیرباز آدمی به پژوهش و تفحص در مورد ابعاد، تظاهرات و انواع آن علاقمند بوده است . هوش رفتار حل مسئله سازگارانهای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهتگیری شده است. وکسلر ( ۱۹۸۵ )، هوش را شامل توانایی های فرد برای یک اقدام هدفمندانه، تفکر منطقی، و برخورد مؤثر با محیط تعریف کرد. تعریف بینه و سیمون ( ۱۹۹۵ ) از هوش قضاوت و به عبارت دیگر، عقل سلیم شعور عملی، ابتکار، استعداد انطباق خود با موقعیتهای مختلف. به خوبی قضاوت کردن، به خوبی استدلال کردن، به خوبی درک کردن، اینها فعالیتهای اساسی هوش دانستند) گری گراث ، ۱۳۸۴ ) گاردنر هوش را مجموعه ای از توانایی هایی می داند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشوند، به کار میرود. از نظر وی انواع نه گانه هوش عباتند از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی ریاضی، فضایی، بدنی حرکتی، هوش های فردی، هوش طبیعی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
آمرام معتقد است هوش معنوی [۱]شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدیس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا می شود (غباری بناب و دیگران، ۱۳۸۶) هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به زندگی آسان بوده و به زندگی معنا بخشیده و ارزشها را در انسان تکامل می دهد و باعث آرامش نسبی و روانی در زندگی می شود ( غباری بناب و دیگران ، ۱۳۸۶ ) هوش معنوی دست کم پنج مهارت و کارآیی دارد که می توان بخشی از دانش پایه را در برگیرد و به رفتارهایی بیانجامد که سازگاری با محیط را در پی آورد ( صمدی، ۱۳۸۵) . ویژگیهایی که لازمه هوش معنوی هستند احتمالاً در کنار تواناییها و فعالیت های دیگری قرار دارند که عبارتند از: دعا کردن، تعمق، رویاها و تحلیل رویاها، باورها و ارزشهای دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی به عنوان مثال ؛ بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن در تقویت هوش معنوی مطرح می باشد. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ ، جستجوی معنا در زندگی ، علاقمندی و به عبارت دیگر تعمق مؤثر ، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود ، هماهنگی یا قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد( ناسل، ۲۰۰۴) همچنین نوبل و وگان معتقدند مؤلفه های هشت گانه ای که نشان دهنده هوش معنوی رشد یافته هستند عبارتند از: درستی و صراحت ، تمامیت ، تواضع ، مهربانی ، سخاوت ، تحمل ، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران .
کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را اینطور تعریف می کنند : « سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران ، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضاد ها و تمایلات شخصی به طور منطقی ، عادلانه و مناسب».
تاکنون تعاریف متعددى از «سلامت روان» ارائه شده که همگى بر اهمیت تمامیت و یکپارچگى شخصیت تاکید ورزیدهاند. گلدشتاین [۲]، سلامت روانى را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایى مىداند . چاهن[۳] ( ۱۹۹۱ ) ، نیز سلامت روانى را وضعیتى از بلوغ روان شناختى تعبیر مىکند که عبارت است از حداکثر اثربخشى و رضایت به دست آمده از تقابل فردى و اجتماعى که شامل احساسات و بازخوردهاى مثبت نسبت به خود و دیگران مىشود. در سالهاى اخیر، انجمن کانادایى بهداشت روانى، «سلامت روانى» را در سه بخش تعریف کرده است:
بخش اول: بازخوردهاى مربوط به خود شامل: تسلط بر هیجانهاى خود ، آگاهى از ضعفهاى خود ، رضایت از خوشىهاى خود.
بخش دوم: بازخوردهاى مربوط به دیگران شامل: علاقه به دوستىهاى طولانى و صمیمى ، احساس تعلق به یک گروه ، احساس مسؤولیت در مقابل محیط انسانى و مادى.
بخش سوم: بازخوردهاى مربوط به زندگى شامل: پذیرش مسؤولیتها ، ذوق توسعه امکانات و علایق خود ، توانایى اخذ تصمیمهاى شخصى ( اسدالهی ، ۱۳۹۱ ) .
هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و سؤال هایی همانند «آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی می شود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» را در ذهن ایجاد می کند (ویگلزورث، ۲۰۰۴ به نقل از: سهرابی، ۱۳۸۵) در مورد خود و دیگران احساس خوبی دارند. در محیط کار و روابطشان مسئولیت پذیر می باشند. زیرا وقتی از سلامت روانی برخوردار باشیم انتظار بهترین چیزها را در زندگی داریم و آماده برخورد با هر حادثه ای هستیم. ما با آموختن ویژگی های سلامـت روانی بهتر می توانیم به روح و روان متعادل و شاد دست یابیم. سلامت روانی در بسیاری از موارد مانند سلامت جسمی است و باید به آن توجه کافی داشت. سلامت روانی برای خوشبختی انسان ضروری اند. رسیدن به سلامت روانی به هیچ وجه تصادفی نیست، نیل به این هدف با صرف زمان و زحمت محقق می شود.همچنین نباید فراموش کرد که اعتماد به نفس، کلید سلامت روانی است. (رحیمی نیا ،۱۳۸۴).
دلبستگی یک رابطه هیجانی خاص است که مستلزم تبادل لذت، مراقبت و آسایش میباشد. ریشه پژوهشها در زمینه دلبستگی به نظریه فروید درباره عشق باز میگردد امّا غالباً از پژوهشگر دیگری به نام پدر نظریه دلبستگی نام برده میشود . جان بالبی پژوهشهای گستردهای درباره مفهوم دلبستگی به عمل آورد . او دلبستگی را چنین توصیف کرده است : « ارتباط و پیوند روانی پایدار بین دو انسان » (بالبی، ۱۹۶۹). بالبی با این دیدگاه روانکاوانه موافق بود که تجربیات اولیه کودکی، تأثیر مهمی بر رشد و رفتارهای بعدی در زندگی دارد. به عقیده او، سبکهای دلبستگی اولیه ما در دوران کودکی و از طریق رابطه کودک / پرستار شکل میگیرد .
بالبی همچنین عقیده داشت که دلبستگی دارای مولفهای تکامل یابنده است و به بقای انسان کمک میکند. «گرایش به ایجاد پیوندهای عاطفی قوی به افراد بخصوص ، یک مؤلفه اصلی طبیعت انسان است . » (بالبی، ۱۹۸۸) . پژوهشهای متعددی به این نتیجه رسیده اند که بین سبکهای دلبستگی بزرگسال و باورهای مذهبی رابطه وجود دارد. کراک پاتریک و شیور( ۱۹۹۲ ) نشان دادند که نمرات افراد در پرسشنامه سبک دلبستگی عاشقانه هازن و شیور، ( ۱۹۷۸ )همبستگی معنی داری با نمرات آنان در میزانهای مختلف مذهبی دارد کسانی که در پرسشنامه دلبستگی خود را ایمن ارزیابی کرده بودند به طور معنی داری نمرات بالاتری نسبت به اجتنابی ها در میزان مذهبی به دست آوردند) قیامی،۱۳۸۴ ).
پایه های نظریه دلبستگی به دنبال مطالعات بالبی در مورد نوجوانان بزهکار به خصوص دوران کودکی و رابطه آنان با مادرشکل گرفت ، منظور از دلبستگی رابطه ای نخستین میان کودک و مادر است که پس از شکل گیری عامل محافظت » پایگاه امن « فرد از نابودی خواهد آمد. رابطه توأم با دلبستگی نهایتاً به پدیده منتهی شده و احساس ایمنی و رفتار اکتشافی ره آورد آن خواهد بود (بشارت، ۱۳۸۰ ) جان بالبی پژوهشهای گسترده ای درباره مفهوم دلبستگی به عمل آورد او دلبستگی را چنین توصیف کرده است: ارتباط روانی پایدار بین دو انسان. بالبی عقیده داشت که دلبستگی دارای چهار ویژگی مختلف است.۱- حفظ نزدیکی: تمایل به نزدیک بودن به کسانی که به آن ها دلبستگی داریم.۲- پناهگاه امن: بازگشت نزد فردی که به آن دلبستگی داریم.۳- پایه مطمئن: فردی که به آن دلبستگی وجود دارد، پایه مطمئن و قابل اتکایی برای کودک به وجود میآورد تا به کشف محیط و جهان پیرامونش بپردازد.۴- اندوه جدایی: اضطراب ناشی از عدم حضور فردی که به آن دلبستگی وجود دارد. محقق در این تحقیق رابطه بین هوش معنوی و سلامت روانی و سبک های دلبستگی در دانشجویان دانشگاه آزاد مرکز نورآباد دلفان را مورد بررسی قرار می دهد .
بیان مسئله
هوش معنوی زیر بنای باورهای فرد و نقشی است که این باورها و ارزش ها در کنش هایی که فرد انجام می دهد و به زندگی خود شکل می دهد ، ایفا می کند ، به عبارت دیگر هوش معنوی به دلیل پیوندش با معنا ، ارزش و تخیل می تواند به انسان توان تغییر در تحول دهد (صمدی ، ۱۳۸۵) .
هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیر بنایی وجود مرتبط می سازد، به فرد کمک می کند تا واقعیت را از خیال (خطای حسی) تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگ های مختلف به عنوا ن عشق ، خردمندی ، مطرح است ( وگان ، ۲۰۰۳ ) . مفهوم هوش معنوی در بردارنده نوعی سازگاری و رفتار حل مسأله است که بالاترین سطح رشد را در حیطه های مختلف شناختی ، اخلاقی و هیجانی شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می نماید این هوش به انسان دیدی کلی در مورد زندگی و محیط کار می دهد و او را به چار چوب بندی و تغییر مجدد تجارب خود قادر می سازد تا شناخت و معرفت خویش را عمیق بخشد . هوش معنوی مفاهیم معنویت و هوش را درون یک سازه جدیدتر ترکیب می کند و به انسان این فرصت را می دهد که در مقابل واقعیت های مادی و معنوی حساس باشد و تعالی را هر روز در لابه لای اشیاء ، مکان ها ، ارتباطات و نقوش ها دنبال کند (سهرابی، ۱۳۸۷( . محیط دانشگاهی ضمن این که ماهیتاً یک محیط آموزشی است ،یک محیط اجتماعی نیز می باشد دانشجویان به عنوان متخصصین آینده و ایفا گر نقشهای مهم در شبکه ارتباطات اجتماعی و پیشرفت و ترقی یک کشور با گسترۀ وسیعی از گرفتاریها و مشکلات روانی درگیر هستند . میزان اختلالات روانی دانشجویان در کشورهای پیشرفته ۱۰ تا ۱۲ درصد گزارش شده است مشکلات مربوط به دوره انتقال از نوجوانی به جوانی ،عدم آشنایی با محیط دانشگاهی ، دوری از خانواده و احساس غربت ،عدم علاقه به رشتۀ تحصیلی ،وضعیت غیر قابل پیش بینی آینده کاری و نگرانی درباره انتخاب شغل ، مشکلات ازدواج، نداشتن تفریح و سرگرمی ، مشکلات اقتصادی و هزینه های تحصیلی ، شرایط نامساعد زندگی خوابگاهی و … موارد مهمی هستند که سلامت روانی دانشجویان را تهدید می کنند . ارتقای سلامت روانی دانشجویان ، بهداشت روانی جامعه ، ترقی و پیشرفت کشور را در پی خواهد داشت ( ناصری ، ۱۳۸۴ ) .
در آستانۀ ورود به آینده ای پیچیده و پر تنش رویکردهای نوین در حوزه علم روانشناسی بوجود آمده اند . مطرح شدن مفاهیمی همچون کشش معنوی ، باور به خدا، سلامت معنوی ، تحویل و بهزیستی معنوی همگی حکایت از ظهور یکی از اساسی ترین رویکرد هاست . در همین راستا با توجه به تاکید سازمان جهانی بهداشت بر بعد معنوی انسان در کنار ابعاد دیگر زیستی ، روانی و اجتماعی ،امروزه عقیده بر این است که هوش شناختی (IQ)و هوش هیجانی (EQ)دیگر پاسخگوی نیازهای انسانی نیستند بلکه به عامل سومی هم نیاز است که از آن به عنوان هوش معنوی (SQ)نام برده می شود . مطالعات جدید در حوزه عصب شناسی نشان می دهد که فعالیت های لپ های گیجگاهی مغز انسان با تجربه های معنوی او پیوستگی دارد عصب شناسان این بخش از مغز را منطقه یا ناحیۀ خدا نامیده اند زیرا با تحریک معنوی این منطقه موضوع های معنوی از قبیل دیدار با خدا ،گفتگوی دینی ، ازخودگذشتگی ،فداکاری ،انسان دوستی ،معنا جویی و …. پدیدار می شود . انسانها در کودکی از بابت تأمین نیازهای اولیه و داشتن امنیت روانی و مادی کافی وابستگی زیادی به نزدیکان خود دارند . اگر با وجود این نزدیکان مانند پدر و مادر (بجای محیط امن و راحت) باعث ایجاد محیط پر از فشار و تنش و نگرانی و ترسهای خفقان آور شوند ( بدلیل عدم شکل گیری واکنشهای دفاعی در کودکان) این امر باعث شکل گیری خشم و عصبانیت زیاد می شود . فردی که دارای سبک دلبستگی اجتنابی است ، بهای سنگینی پرداخت می کنند ، چرا که از روابط شان هرگز لذت نمی برند، سبکهای دوست داشتن و دلبستگی که افراد در روابط خود به کار می گیرند بستگی به زمینه های فرهنگی و اولویت های فردی دارد ( محمدی ، ۱۳۸۳) . افرادی که دارای هوش معنوی بالایی هستند ممکن است که از دلبستگی خوبی برخوردار باشند بنابراین محقق در این تحقیق بر آن است که ارتباط هوش معنوی با سلامت روان و سبکهای دلبستگی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی مرکز دلفان را انجام دهد.
اهمیت و ضرورت انجام پژوهش
اساتید و متخصصان برنامه ی درسی به تازگی اصطلاح هوش معنوی را به کار می گیرند این امر بر این اصل استوار است که آیا می توان معنویت را به عنوان شکلی از هوش توصیف کرد . تقویت هوش معنوی می تواند پاسخ گوی بسیاری از دغدغه های فکری جوانان امروز باشد که ذهن بسیاری از جوانان ما را مشغول خود ساخته و باعث به وجود آمدن اختلالات روانی برای آن ها می شوند زیرا با بودن هوش معنوی هر فرد می تواند او را به درصد بالاتری از ایمان و درک بهتر زندگی نزدیک کند و زمانی که میزان هوش معنوی بالا برود سلامت روانی او نیز تضمین می شود. اما زمانی که هوش معنوی فرد در معرض تعارض قرار بگیرید سلامت روانی به خطر می افتد و به دنبال آن می توان بر میزان و نوع دلبستگی فرد تاثیر بگذارد . چنانچه حق شناس و همکاران(۱۳۸۹) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که رابطه بین مؤلفه اضطرابی دلبستگی و هوش معنوی جهت منفی داشته که نشان دهنده آن است که هرچه میزان هوش معنوی افزایش یابد ، میزان اضطرابی دلبستگی) نگرانی از طرد شدن( کاهش می یابد. تعاریف و نظریات مربوط به هوش معنوی در مراحل اولیه و ابتدایی خود می باشد. توجه ویژه به هوش معنوی از جهات مختلف در سبز فایل و سازمان های مختلف احساس می شود ، از جمله ظهور دوباره ی کشش معنوی و نیز جستجوی درک روشن تری از ایمان ، و کاربرد آن در حل مسائل و تصمیم گیری هاست ، هوش معنوی مستلزم توانایی هایی است که از موضوعات معنوی برای تطابق و کشش اثر بخش و تولید محصولات و پیامد های با ارزش استفاده می کند ( سهرابی ، ۱۳۸۷ ) . همچنین می توان گفت هوش معنوی فهم مسائل دینی و استنباط های درست فقاهتی را تسهیل نموده و می تواند در فهم مسائل اخلاقی و ارزشی آنها به افراد یاری نماید (غباری بناب و همکاران ،۱۳۸۶) .
به طور کلی می توان پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیت ها و منابع معنوی در زمینه ها و موقعیت عملی در نظر گرفت ، به عبارتی افراد زمانی هوش معنوی را به کار می برند که بخواهند از ظرفیت ها و منابع معنوی برای تصمیم گیری های مهم و اندیشه در موضوعات وجودی یا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کند ( ایمونز ،۲۰۰۰ ) شایان ذکر است در متون دینی ما مطالب بسیاری در باب هوش معنوی و مؤلفه های آن وجود دارد که شاید تنها تفاوت عناوین این مطالب(غیر از عنوان هوش معنوی )باعث غفلت و عدم تعمق شایسته و کافی در مورد آنها گردیده است ، همچنین شخصیتهای زیادی وجود دارند که با مطالعه صفات و ویژگیهای آنها به مؤلفه های بسیار عمیقی از معنویت وهوش معنوی دست یافت (رجائی ،۱۳۸۹ ) .
کار بالبی با بزرگسالان نشان داده که سبک های دلبستگی دوران کودکی تا زندگی بزرگسالی ادامه می یابند ( ویس ،۱۹۹۴) . دلبستگی منجر به ساخت یک چارچوب و سازمان می شود و همه ی اطلاعات مربوط به دلبستگی در این چارچوب قرار می گیرند و از این صافی عبور می کنند . مدل های فعال ساز درونی به مثابه قوانین ذهنی و متشکل از تجربیاتی است که چارچوب تعامل و درک خود را فراهم می سازند . در آغاز (نخستین سال زندگی) مدل های فعال ساز درونی ، انعطاف پذیرند اما بعد از مدتی بطور قابل توجهی تثبیت می شوند . هرگونه تغییری در نظام دلبستگی توسط مدل فعال ساز درونی صورت می گیرد . در دوران کودکی این مدل نسبت به تغییر محیط ، انعطاف پذیرتر است اما تعاملات مکرر با مراقب یا مراقبین اولیه می تواند مدل فعال ساز را تقویت کند و آن را نسبت به تغییر مقاوم سازد . دلبستگی مبنایی برای سلامت هیجانی، روابط اجتماعی و نگرش فرد به دنیاست . توانایی برای اعتماد به دیگران بر سلامت هیجانی ، احساس امنیت و بهداشت روانی کودک تأثیر می گذارد . توانایی برای تنظیم هیجانات ، رشد فراخود و تجربه ی همدلی، همگی مستلزم داشتن یک دلبستگی ایمن است . با توجه به مطالب بالا ، تاثیرات هوش معنوی بر سلامت روان و دلبستگی افراد موضوع مهمی است که نیاز به بررسی دارد .
لذا این مطالعه با هدف بررسی ارتباط هوش معنوی با سلامت روان و سبکهای دلبستگی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد دلفان انجام شد؛ اینکه آیا بین هوش معنوی با سلامت روان و سبک های دلبستگی دانشجویان ارتباط وجود دارد یا خیر. همچنین نتایج این تحقیق می تواند مورد استفاده محققان و مشاوران قرار گیرد .
اهداف پژوهش
الف) هدف اصلی
هدف اصلی پژوهش حاضر تعیین رابطه هوش معنوی با سلامت روانی و سبک های دلبستگی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد دلفان در سال تحصیلی ۹۴/۹۳ است.
ب ) اهداف فرعی
-۱ تعیین رابطه هوش معنوی با سلامت روانی دانشجویان دانشگاه آزاد دلفان
-۲ تعیین رابطه هوش معنوی با سبک های دلبستگی دانشجویان دانشگاه آزاد دلفان
۳- تعیین رابطه هوش معنوی و سلامت روانی و سبک های دلبستگی دانشجویان با جنسیت
معرفی متغیرها
با توجه به عنوان پژوهش حاضر متغیرهای مورد استفاده در این تحقیق شامل ۳ متغیر هوش معنوی، سلامت روانی و سبک های دلبستگی می باشد که در ذیل به آن ها اشاره خواهد شد.
تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
متغیر هوش معنوی
– مفهوم و تعریف هوش معنوی
هوش معنوی بیانگر مجموعه ای از توانایی، ظرفیت های معنوی منابع می باشد. که کاربست آن ها در زندگی روزانه می تواند موجب افزایش انطباق پذیری فرد شود. در تعریف از هوش معنوی، به ویژه بر نقش آن در حل مسائل وجودی و یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره می توان تاکید کرد.( کینگ، ۲۰۰۸).
هوش معنوی موجب می شود که انسان با ملایمت و عطوفت بیشتری به مشکلات نگاه کند، تلاش بیشتری برای یافتن راه حل داشته باشد، سختی های زندگی را بهتر تحمل کند و به زندگی خود پویایی و حرکت دهد (الکینز، ۲۰۰۴). کینگ معتقد است که هوش معنوی ظرفیت و توانایی منحصر به فردی را در شخص ایجاد می ند تا معنا را در زندگی در کند و به موقعیت های معنوی بالاتر راه یابد ( کینگ، ۲۰۰۸).
تعریف عملیاتی هوش معنوی : میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پرسشنامه ۲۹ سئوالی هوش معنوی کسب می کنند .
متغیر سلامت روانی
– تعریف سلامت روانی : سلامت روانی به عنوان وضعیت رفاه و بهبودی ای تعریف شده که طی آن هر فرد می تواند تواناییهای بالقوه خویش را تحقق بخشد ، با استرسهای معمول در زندگی مقابله کرده و به شکل سازندهای به کار و فعالیت بپردازد(نقش تبریزی، ۱۳۸۴ ) .
سلامت روان توسط محققان از فرهنگهای مختلف، به صورت های متفاوتی تعریف شده است. مفهوم سلامت روان شامل احساس درونی خوب بودن و اطمینان از کارآمدی خود، اتکاء به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خود شکوفایی توانایی های بالقوه فکری و هیجانی و غیره می باشد. ( نجفی پور ، ۱۳۸۲)
تعریف عملیاتی سلامت روان : میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پرسشنامه سلامت عمومی GHQ-28 گلدبرگ و هیلر کسب می نمایند .
متغیر سبکهای دلبستگی
دلبستگی یک پیوند عاطفی است که با تمایل به جست و جو در مجاورت یک فرد یا یک شی ماندن، بویژه در موقعیت های استرس زا مشخص می شود( قنبری و همکاران، ۱۳۸۵).
محققان معتقدند که نظریه دلبستگی به میزان زیادی به تنظیم عاطفی و مقابله با استرس مربوط است از جمله مهمترین انواع سبک های دلبستگی می توان به : دلبستگی ایمن ، دلبستگی اجتنابی، دلبستگی مضطرب- دوسوگرا اشاره کرد. ( قنبری و همکاران، ۱۳۸۵).
تعریف عملیاتی سبکهای دلبستگی : میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پرسشنامه دلبستگی هازن و شیور (۱۹۸۷) کسب می کنند .
فرضیه های تحقیق :
فرضیه اصلی:
بین هوش معنوی با سلامت روانی و سبکهای دلبستگی در بین دانشجویان آزاد واحد دلفان سال ۹۴/۹۳ رابطه وجود دارد
فرضیه های فرعی:
۱- بین هوش معنویی و سلامت روانی دانشجویان دانشگاه آزاد رابطه وجود دارد.
۲- بین هوش معنویی و سبکهای دلبستگی دانشجویان دانشگاه آزاد رابطه وجود دارد.
۳- بین هوش معنوی و سلامت روانی و سبکهای دلبستگی دانشجویان و جنسیت آنها رابطه وجود دارد.
فصل دوم : پیشینه پژوهش
مقدمه
در این فصل در خصوص متغیرهای تحقیق و رابطه بین آنها توضیحاتی ارائه می گردد و سپس تحقیقات انجام گرفته در ایران و خارج نیز توضیح داده می شود.
هوش
بیش از دو هزار سال پیش، افلاطون در کتاب “جمهوریت”، هوش را تعیینکننده اصلی جایگاه سیاسی و اجتماعی افراد تعریف کرد. اما مطالعه علمی هوش، از قرن نوزدهم با ایده تفاوتهای فردی در علم ژنتیک و تکامل آغاز شد. روانشناسان معتقدند هیچ شاخهای از روانشناسی به اندازه مطالعه و ارزیابی هوش در بهزیستی انسان موثر نبوده است (اسماعیلی، گودرزی ، ۱۳۸۶ ) .
هوش در سال ۱۹۰۵میلادی توسط آلفرد بینه وتئودور سیمون مطرح شد با وجودی که در خصوص این پدیده بررسی های متعددی انجام گرفته و نظریه های متفاوتی ارائه شده اما هنوز صاحبنظران به همسویی کلی در مورد ابعاد گوناگون هوش دست نیافته اند در بین نظریات مطرح شده دو نظریه از مقبولیت بیشتری برخودرارند . ایمونز(،۲۰۰۰) تعاریف گوناگونی را ازهوش مطرح میکند،اما هستهی اصلی تمامی این تعاریف را تمرکز بر روی حل مسأله برای سازگاری و رسیدن به اهداف میداند و هوش رابه عنوان توانایی برای دستیابی به اهداف در رویارویی با موانع براساس تصمیماتی که مبتنی براصول منطقی است تعریف میکند.
در یک تعریف نسبتاً جامع ، هوش را مى توان ظرفیت یادگیری ، تمامیت دانش کسب شده و توانایی سازش یافتگی با محیط دانست. هوش معنوى بیانگرمجموعهاى از توانایى ها،ظرفیتها و منابع معنوى مى باشدکه کاربست آنها در زندگى روزانه مىتواند موجب افزایش انطباق پذیرى فرد شود. درتعریفهاى موجود از هوش معنوى،به ویژه برنقش آن درحل مسائل وجودىویافتن معناوهدف دراعمال ورویدادهاى ؛زندگى روزمره تأکید شده است در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط میشود و روشهای مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار میدهد. همچنین توانایی شناخت مسأله، ارائه راهحل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روشهای کارآمد حل مسائل از ویژگیهای افراد باهوش است)زوهر و مارشال،۲۰۰۰؛ والمن،۲۰۰۱؛ ناسل، ۲۰۰۴). در دو دهه ی اخیر مفهوم هوش به حوزه های دیگری مانند هوش هیجانی ، هوش طبیعی ، هوش وجودی ،وهوش معنوی گسترش یافته است ،استرنبرگ (۲۰۰۱) عنوان نمود که برای یک پیش بینی مناسب از موفقیت های افراد ورهبری نیازمند گسترش مفهوم هوش ،فراسوی هوشبهر هستیم
سالوی(۲۰۰۲)عنوان کرد هوش انسان متشکل از مجموعه محدودی از قابلیت های شناختی نیست ، بلکه جنبه ای هیجانی نیز می تواند در آن مطرح باشد ،مایر وسالوی (۱۹۹۷) هوش هیجانی را شامل توانایی برای تشخیص درست هیجان ها وعواطف دیگران .پاسخ متناسب به آنها،همچنین برانگیختن ،آگاهی ونظم بخشیدن وکنترل پاسخ های هیجانی خویش می داند.بار-آن(۲۰۰۲)پنج مولفه درون فردی ، بین فردی ،انطباق پذیری ،مدیریت استرس وخلق کلی را برای هوش هیجانی مشخص نموده وآزمونی برای اندازه گیزی آن ساخت(رجایی،۱۳۸۹( . هلما واستریزنک(۲۰۰۴)عنوان می کنند که هوش وجودی توانایی برای یافنن معنا ی زندگی است وچهار مولفه را برای هوش وجودی مشخص می کنند: