تغییر، جریانی غیرقابل اجتناب است که هم فرصت هایی را برای سازگاری و رشد می دهد و هم به دفاع و کناره گیری منجر می شود. به هر صورت، تغییر در وهله اول پر از استرس و بر فرد و رابطه فشار می آورد. امروزه رابطه ها و نقش های در حال تغییر چالش هایی را برای زوجها به وجود می آورند. همچنین، تغییرات اجتماعی مانند شاغل بودن دو همسر، مسئولیت والدینی مشترک و عوامل اقتصادی، موجب استرس و از منابع بالقوه تعارض به شمار می روند (به نقل از دهقانی، ۱۳۸۰).
– استرس موقعیتی[۱۵۰]
گاهی اوقات حواث پیش بینی نشده، نیاز به رفتارهای سازگارانه و تطابقی دارند. اگرچه اضطراب ناشی از این وضعیت رابطه را قطع نمی کند، اما می تواند تعارض را شروع نماید (گیلبرت[۱۵۱]، ۱۹۹۲) بیماری های مزمن، مرگ، والد کهنسال، بحران مالی یا مشکلات مربوط به فرزندان اغلب باعث شروع تعارض می شوند. میزان و شدت بروز استرس بستگی به مهارت های سازگارانه زوجین را متعارض دارد (به نقل از دهقانی، ۱۳۸۰).
– تئوری های تفاوت ادراکی[۱۵۲]
یکی از علل بروز تعارض این است که دو همسر، یکی موقعیت را به گونه ای متفاوت می نگرد. تعارض با اختلافات ادراکی آغاز می شود و با هیجانات و رفتارها بروز پیدا می کند. اساساً دو نوع تئوری تفاوت ادراکی وجود دارد: انگیزه مدار و عمل مدار. بنا به تعریف انگیزه مدار وضعیت روانی علت تعارضات در حالی که جهت گیری عمل مدارها رفتار را عامل اساسی می دانند.
– تئوری برابری
تئوری برابری یک چهارچوب مفهومی را برای ارتباط ادراک فرد از رفتارهای تعارض بیان می کند (آدامز، ۱۹۶۵، لوی استرلوس، ۱۹۶۹، مور استین، ادلین و باند[۱۵۳]، ۱۹۸۹، به نقل از قربانی، ۱۳۸۴)، درک فرد از انصاف در رابطه به دست می آورد و آنچه شریک او کسب می کند، توجه می کند اگر فرد چنین دریافت کند که این رابطه نامساوی یا بدون تعامل است، تنش روانی به وجود می آید و تنش به تعارض می انجامد. دو زوجی که هردو شاغل هستند یک عضو ممکن است نابرابری در تقسیم وظایف خانه را ادراک نماید، زیرا طرف دیگر وقت آزاد بیشتری در اختیار دارد.
– تئوری تبادل[۱۵۴]
در این تئوری تعارض وقتی ایجاد می شود که یکی از همسران از مبادله صورت گرفته و میزان دریافتی خود در رابطه راضی نیست از خصومت به عنوان آخرین حرکت برای داد و ستد استفاده می کند (اسکانزوی[۱۵۵]، ۱۹۷۶).
تئوری تبادلی که در روابط بین فردی به کار می رود چنین ادعا می کند که تعارض نتیجه مشاهده برگه تعامل روانشناختی است: من به چه میزان بازدهی و به چه میزان دریافت می کنم؟ (نوراستاین[۱۵۶]، ادلین و باند، ۱۹۸۷، به نقل از قربانی، ۱۳۸۴). رابطه به شرطی باقی می ماند که هردو طرف امتیاز لازم را دریافت کنند. بعضی از امتیازاتی که زوج ها مبادله می کنند عبارت است از: پول، کالا، خدمات، عشق، موقعیت واطلاعات (به نقل از قربانی، ۱۳۸۴).
– تئوری اسناد[۱۵۷]
تئوری اسناد بیان می کند پاسخ افراد به یک مسئله به میزان زیادی بستگی به عقاید آن ها در مورد علت مسئله دارد. نسبت دادن علت یک مسئله به همسر خود و نپذیرفتن مسئولیت شخصی برای تعارض، روشی متداول است تا بدون حل ردن علت تعارض احساس بهتری در مورد خود داشته باشیم. مطالعات زمینه ای و تجارب آزمایشگاهی در مورد تعارض نشان دادند وقتی افراد بخواهند برای حل مسئله مقداری کنترل داشته باشند آنگاه قادر هستیم که با حوادث منفی کارآمدتر مواجه شویم (لنگرودودین[۱۵۸]، ۱۹۷۶، شولز[۱۵۹]، ۱۹۷۶، به نقل از قربانی، ۱۳۸۴).
– تئوری مذاکره[۱۶۰]
تئوری مذاکره با درک علل تعارض زوجین تا حدی مربوط است. تئوری مذاکره بیان می دارد که تعارض نتیجه شکست فنون ارتباطی است.
فنون و شیوه های ارتباطی مانند ترغیب شفاهی ممکن است در یک رابطه بدون اثر باشد. سپس به جای مطرح کردن نیازهای اصلی رفتارهای مذاکره، دلیل تعارض می شود (قلیلی، ۱۳۸۴).
– تئوری تحولی[۱۶۱]
براساس تئوری تحولی، تعارض هنگامی رخ می دهد که زوج ها در مراحل قابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی رشد، استرس را تجربه نمایند. در طی مراحل انتقال در چرخه زندگی خانوادگی، تعارض در روابط بیشتر از همیشه بوقع می پیوندد. هرچه موضوع انتقالی برای زوج ها مشکل سازتر باشد تعارض شدیدتر خواهد شد (باستانی، ۱۳۹۰).
– تئوری های رفتاری – رویدادی تعارض[۱۶۲]
در برابر تئوری ادراکی، تئوری رفتاری- رویدادی تعارض ادعا می کند که مهم این است که فعالیت همسر را طی تعارض بفهمیم و آنگاه رفتارهای جدیدی را برای مدیریت تعارض جستجو کنیم. تعارض شامل شفاف سازی حقوق و وظایف، برقراری موضع های بین شخصی، تصمیم گیری مشترک و ارتباطات باز است، موقعیت هایی که نشان دهنده این موقعیت باشد همسری است که تحقیق و انتقاد می کند، در حالی که طرف مقابل اتاق را ترک می کند و به مقابله کلامی با این رفتار نمی پردازد، این همسر به جای حل تعارض با ترک اتاق فقظ تعارض را افزایش می دهد. تمرکز تئوری رفتاری به تغییر رفتار زن و مرد است (قربانی، ۱۳۸۴).
– تئوری رشد[۱۶۳]
براساس تئوری رشد، تعارض هنگامی رخ می دهد که زوجین در مراحل قابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی رشد، استرس را تجربه نمایند. در طی مراحل انتقال در چرخه زندگی خانوادگی تعارض شدیدتر خواهد بود. برای نمونه، زوجینی که به تازگی فرزند اول آن ها به دنیا آمده است، ممکن است برای این به درمان نیاز پیدا کنند که از فاصله فزاینده اختلاف در رابطه خود شکایت دارد هردو احساس آسیب می کنند و در مورد تحلیل رفتن رابطه خود گیج شده اند، همانطور که آشفتگی آن ها زیاد می شود و اضطرابشان نیز افزایش می یابد و سوءتفاهم آن ها آغاز می شود (قربانی، ۱۳۸۴).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
منابع تعارض به صورت طبقه بندی دیگر
منابع تعارض را به صورت دیگری نیز می توان طبقه بندی کرد:
۱- زمینه های اجتماعی که دربرگیرنده تغییر روابط افراد با دلایل مختلف است، تغییرات اجتماعی ناشی از دوره های مختلف زندگی زناشویی، تقسیم مسئولیت های والدین، فشارهای اقتصادی و بی ثباتی های اجتماعی می باشد.
۲- فشارهای موقعیتی که دربرگیرنده اتفاقات غیرقابل پیش بینی و قابل پیش بینی، بیماری های کهنه، مرگ والدین و … است.
۳- تفاوت های ادراکی که هردو همسر، یکی موقعیت را به گونه متفاوتی در نظر می گیرد، تعارض با اختلافات ادراکی شروع می شود و با هیجانات و رفتارهایی بیان می گردد.
۴- مشکلات رفتاری که شامل ناهماهنگی های رفتاری، مشکلات مربوط به نحوه گفتگو و اختلاف به دلیل تغییر برابر مراحل رشدی خانواده که باعث تغییر در چرخه رشد خانواده می شود (عامری، ۱۳۸۲).
عوامل مؤثر در بروز تعارض زناشویی
عوامل متعددی زمینه بروز تعارض بین همسران را فراهم می کند. ناآگاهی همسران از زندگی مشترک، وظایف و نقش های خود، رشد نیافتگی آن ها، کارآمد نبودن روابط آن ها، ارزش های متضاد، و ناهماهنگی رفتار همسران، برخی از این عوامل هستند (احمدی، ۱۳۸۲). باکوم ایشاین و لیتیلد[۱۶۴] (۲۰۰۲) عامل خطرساز رابطه زوجی و به عبارتی عوامل تعارض را به شرح زیر فهرست نمودند:
۱- ارتباطات ضعیف: باکوم و همکاران (۲۰۰۰) در پژوهش خود دریافتند که از شیوه تعامل زوجین در قبل و یا مدت کمی پس از ازدواج می توان آینده رابطه آن ها را پیش بینی نمود (خزائی، ۱۳۸۵).
۲- تفاوت های شخصیتی: در بسیاری موارد با وجود اینکه دو فرد نسبتاً سالم و متعادل با همدیگر زندگی می کنند، اما رابطه آن ها سعادت مندی را ندارد، این افراد ممکن است از نظر نیازها، ویژگی شخصیتی و اخلاق با هم متفاوت باشند، یعنی تفاوت در عوامل تجربه ای، شخصیتی و تاریخچه پایداری هرکدام از زوجین با خود به رابطه می آورد (هالفوردو مور، ۲۰۰۰).
۳- بعضی از شباهت ها: هرچند شباهت کمی زوجین عامل مناسبی برای تداوم رابطه است. بعضی از شباهت ها می تواند زمینه اشکالاتی را در زندگی زناشویی فراهم آورد. مثلاً زوجی که هردو خوش گذران و اهل تفریح باشند و به وظایف و جزئیات بی اهمیت باشند به احتمال زیاد به صورت حساب های پرداخت نشده و با بی برنامگی مواجه می شوند. البته این در صورتی است که راه حل های سازگارانه ای برای این خصوصیات پیدا نکنند (خزائی، ۱۳۸۵).
۴- آسیب روانی یا مسائل حل نشده: علاوه بر تفاوت های موردانتظار و نسبتاً طبیعی مابین زوجین، در صورتی که یک یا هردو زوجین دچار آسیب مهم روانی یا مسائل حل نشده و طولانی مدت باشند این منبع آشفتگی می تواند تنش هایی را به رابطه وارد نماید. مثالی در این زمینه، اختلال هراس از جمع است که به شدت فرصت های زوج را برای تعاملات اجتماعی و مسافرت کاهش می دهد و احتمالاً منجر به توزیع نابرابر وظایف و مسئولیت ها گشته و در دراز مدت به اختلاف می انجامد. همچنین ثابت شده است که اختلالاتی چون افسردگی، مصرف الکل، بعضی از اختلالات اضطرابی خصوصاً حملات وحشت و اضطراب فراگیر با میزان بالاتری از مشکلات زناشویی مرتبط اند (خزائی، ۱۳۸۵).
۵- فرایندهای تعاملی دو جانبه: گاهی همسران در ارتباط ناکارآمد هستند و احتیاج به یادگیری مهارت هایی در جهت ابراز عواطف یا حل مؤثر مشکلات دارند. اگرچه تعاملات ناسازگارانه ممکن است ناشی از کمبود مهارت ها باشد، اما در بسیاری موارد اتفاق می افتد که همسران از عدم ارضای نیازهای خود ناامید شده اند. مثلاً زن و شوهری که میل به صمیمیت دراد این میل او ارضا نمی گردد. در طول زمان ممکن است به گونه ای ضعیف رفتار کند. این مشکل ساز ارتباط و کمبود مهارت نیست. لیکن پاسخ ناسازگار به نیازهای شخصیتی برآورده نشده می باشد (خزائی، ۱۳۸۵).
۷- مقابله به مثل: همسرانی که تمایل دارند به یک رفتار منفی از طریق رفتار منفی و به همین شکل به رفتار مثبت پاسخ دهند در این طبقه قرار می گیرند. بدون توجه به عواملی که در مشکل یا تعارض اولیه سهیم اند وقتی یک یا هردو همسر از رابطه ناخرسند می شوند یک فرایند خود تداومی ایجاد می شود که تمایل به ادامه مشکل دارد. این مسئله در جنبه های رفتاری- شناختی- احساسی رخ می دهد. از لحاظ رفتاری این موضوع را می توان در مکالماتی مشاهده کرد که شوهر یک حرف منفی به همسرش می زند و همسرش نیز به گونه ای منفی پاسخ می دهد. از نظر شناختی هنگامی که زن احساس می کند شوهرش سرحال نیست تازه تلاش بیشتری به رفتار شوهرش و پیش گویی یا انتظارات منفی در احتمال رفتار منفی شوهر در آینده می نماید. از لحاظ وقتی همسران با همدیگر به صورت منفی رفتار می کند. به تفکر منفی در مورد هم می رسند هرکدام ممکن است یک برجستگی احساسی یا عواطف و احساسات منفی کلی نسبت به همسرش را زیاد می کند. هالفور و مور (۲۰۰۲) علاوه بر موارد بالا به عوامل دیگری هم اشاره کرده اند: آنان معتقدند که باورها و احساسات غیرمنطقی در هنگام ازدواج می توانند منشأ تعارض زودهنگام مابین زوجین گردند (خزائی، ۱۳۸۵).
اشکال تعارض زناشویی
به طور کلی تعارض زناشویی به اشکال زیر نمود پیدا می کند:
۱- خشم: نشانه و پیامی است مبتنی بر آسیب دیدن، پایمال شدن حقوق، برآورده شدن نیازها یا خواسته ها، درست نبودن یک کار، از دست دادن کنترل، تجاوز به مرزها و یا شیوه ای در برابر موارد بالا (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸). در هر صورت خشم نمایشی از تعارض است و بنابراین یادآوری چیزی است تا همسران با موضوعات عمیق تر به گونه ای مؤثرتر درگیری شوند (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از دهقانی، ۱۳۸۰).
۲- کناره گیری: هنگامی همسران در جریان تعارض، افکار یا احساسات خود را سرکوب می نماند. آن ها به خاطر افکار و احساسات خود احساس حقارت می کنند. زیرا خود را سزاوار چنین احساسی نمی دانند. بعضی از زوجین از این می ترسند که با ابراز تعارض باعث آزار همسر خود شوند و یا به سمت یک بحث غیرقابل کنترل کشانده شوند (بولتون[۱۶۵]، ترجمه سهرابی، ۱۳۸۲).
۳- سوءرفتار کلامی این نوع بدرفتاری می تواند به صورت طغیان های عاطفی و خشمگینانه یا در لفافه کلمات صمیمانه ای پنهان باشد که فقط فرد مورد آزار می تواند تشخیص دهد. برخی از رفتارهایی که دارای ویژگی های سوءرفتار کلامی هستند عبارتند از: تحقیر همسر و عقایدش به صورت جدی یا شوخی، مانع شدن و منحرف کردن، متهم کردن و سرزنش نمودن، قضاوت و انتقاد کردن، بی اهمیت دانستن دیدگاه همسر، تهدید و ناسزاگویی (یونگ و لانگ، ۱۹۸۸، به نقل از دهقانی، ۱۳۸۰).
۴- مثلث سازی[۱۶۶]: آنگاه که زوجین تعارض تکراری را تجربه می کنند این کشمکش می تواند به قدری گسترش یابد که تلاش کنند برای محو آشفتگی ها پای عامل سومی را هم به اختلاف بکشانند. این شیوه مثلث سازی نام دارد. عامل سوم می تواند کار افراطی همسر، خویشاوندان سببی و دوستان، داروها یا الکل و یا یک رابطه خارج از رابطه زناشویی باشد. سیر بلاسازی هم نوعی الگوی معمول اجتناب از نوع مثلث سازی است یعنی تغییر تمرکز بر یک فرد معصوم برای این که شدت تعارض فی مابین زوجین کاهش یابد. اتحاد یک همسر در مقابل همسر دیگر یا یکی از فرزندان یا فرد دیگر هم الگوی دیگری از تعارض است (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از دهقانی، ۱۳۸۰).
۵- خشونت فیزیکی: در طی دوره های جدی تعارض، اعضای خانواده کم و بیش خشونت را تجربه می کنند. ارعاب، ضرب و شتم و کتک زدن در مراحل پیشرفته تعارض به چشم می خورد (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از دهقانی، ۱۳۸۰).
مراحل رشد تعارض زناشویی
وقتی زوجین دائماً در حل مشکلاتشان ناموفق باشند، ممکن است به مراحل بالایی از تعارض برسند. هرچه تعارضات شدید باشد ملاحظات بیشتری را می طلبد به طور کلی مراحل رشد تعارضات زناشویی شامل چهار مرحله می باشد:
مرحله اول: در این مرحله تعارض در حد پایینی است و معمولاً در زوجینی مشاهده می شود که مدت زمان کوتاهی با هم ازدواج کرده اند. این تعارضات معمولاً بیشتر از شش ماه طول نمی کشد و نقش مهمی در رابطه ایجاد نمی کند. اکثر این زوج ها در مرحله پیش از درمان هستند، اما به درمان های روان شناختی پاسخ می دهند و به خاطر اینکه خشم معناداری وجود ندارد، می توانند اطلاعات را برای تعبیر، جذب و درون سازی نمایند (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از عامری، ۱۳۸۲).
مرحله دوم: در این مرحله، زوج ها به طور منظم تعارضات فرضی را بیشتر از شش ماه تجربه می کنند. روابط بین همسران باز است، پس هردوی آن ها می توانند نارضایتی خود را بیان کنند. با وجود این، سرزنش کردن و مثلث سازی افزایش دارد. زوجین اوقات را با همدیگر صرف و به تفریح می پردازند اما، رنجش و بی میلی هم در ارتباط وجود دارد. به عنوان یک واکنش نسبت به این گونه تنش ها، ممکن است الگوهای تعاملی تعقیب گر، دوری کننده، یادآور، طفره رو یا والد کوچک را نمایش دهد. در این مرحله، درمان متمرکز بر کاهش اضطراب و تنش و تمرکز بر خود به جای سرزنش کردن همسر می باشد (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از عامری، ۱۳۸۲).
مرحله سوم: در این مرحله، زوجین تعارضات شدید از خود نشان می دهند که بیش از شش ماه طول میکشد و شامل دوره هایی از اضطراب شدید است. سرزنش و تحقیر در این مرحله کاملاً آشکار است و خشم و کنترل ، موضوعات اولیه این زوجین است. در این مرحله ارتباط بسته و اعتماد پایین است. درمان، متمرکز بر کاهش واکنش های هیجانی منفی و ایجاد اعتماد دوباره است و برای این کار باید بحث های مخرب کنار گذاشته شود تا زوجین سرزنش را کاهش داده و بتوانند در روابط خود میزانی از مهارت های حل مسئله را استفاده کنند (یونگ و لانگ، ۱۹۸۸، به نقل از عامری، ۱۳۸۲).
مرحله چهارم: در این مرحله زوجین بیشترین حد تنش را در همه ابعاد رابطه خود دارند، ارتباط ضعیف و دعوا بر سر قدرت، سرزنش زیاد، انتقاد شدید و نبود خود افشاگری از خصوصیات این مرحله است. رابطه درمانی به دلیل بالابودن خشم برقرار نمی شود و در عوض، درمان باید در مورد مسائل عینی والدین و فرزندان یا عکس العمل همسران نسبت به طلاق باشد (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از عامری، ۱۳۸۲).
الگوهای تعامل زوجین متعارض
یک روش برای مشاهده تعارض در رابطه زوجین، بررسی الگوهای متداول تعارض است. چند الگوی متداول در زیر شرح داده شده است:
۱- الگوی تعقیب کننده- دوری کننده (تعقیب و گریز): این الگو در زوج هایی به وجود می آید که یک همسر، در رابطه حالت پرخاشگرانه ای به خود می گیرد و مرتب به سمت طرف مقابل می رود و تلاش میکند که او را با جدیت بیشتری درگیر رابطه نماید. روش هایی برای تعقیب وجود دارند که عبارتند از: شروع بحث ها یا تعارضات، طرح ریزی افراطی برای اوقات همسر، دنبال کردن همسر در خانه، آغاز کردن تعامل جنسی، ارتباط و مراوده زیاد از حد است. اما از طرف دیگر، فردی که دوری می کند از رابطه کناره گیری می کند و اوقات بسیار کمی را برای فعالیت های طراحی شده صرف می نماید (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از احمدی، ۱۳۸۳).
۲- الگوهای یاد آور- طفره رو: این الگوها به نام های زوج های بسیار وظیفه شناس، اهمال کار هم معروف است و نشان دهنده ی زوج هایی است که یکی از آن ها مسئول بوده و باید به دیگری برای احساس مسئولیت یادآوری کند. معمولاً فردی که از کار طفره می رود از وظایف خود کناره گیری می کند تا اینکه همسرش چندین بار به او یادآوری کند. این کناره گیری به فرد فرصت می دهد که در رابطه کارهای کمتری را به عهده گیرد و با وجود این، وقتی طرف مقابل به او گوشزد می کند، میل به کار ندارد. هرچند این روند تکرار شود موجب بی میلی و اضطراب در فرد یادآور و بی میلی و دلیل تراشی در فرد طفره رو می شود (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از احمدی، ۱۳۸۳).
۳- الگوی والد- کودک: این نوع تعامل هم مانند الگوی بالا، وابسته به یک والد معتقد است که تلاش میکند طرف مقابل را به وضعیت مطیعانه تری در رابطه بکشاند و این کار را از طریق انتقاد، تنبیه، اجتناب از تعریف انجام می دهد. زوج والد، خشمگین است و احساس برحق بودن می کند. زوج کودک اغلب کناره گیری میکند این شیوه مخرب است زیرا هرکدام به گونه ای رفتار می کنند که لزوماً باید طرف مقابل در همان نقش خواسته باقی بماند و تغییری در خود ایجاد نکند (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از احمدی، ۱۳۸۳).
تعارض در روابط زناشویی
یک رابطه زناشویی صمیمی مستلزم آن است که زوجین یاد بگیرند چگونه با هم ارتباط برقرار کنند و چگونه با هم متفاوت باشند. تعارض زمانی به وجود می آید که زوجین به خاطر همکاری و تصمیمات مشترکی که آن ها می گیرند درجات مختلف ای استقلال و همبستگی را نشان می دهند. این تفاوت ها را می توان روی یک پیوستار، از تعارض متوسط تا تعارض کامل طبقه بندی نمود (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸). همسرانی که ابراز تفاوت های خود ناکارآمد هستند نسبت به زوجین کارآمد ناراضی تر هستند. در مطالعات مختلف، زوجین دارای تعارض، میزان زیادی عواطف منفی، شکایت و انزوا را در مقایسه با زوجین کارآمد نشان می دهند که به دلیل ناتوانی آن ها در حل تعارضات است. درک تعارضات و کمک به همسران در حل این مشکلات بسیار مهم است و مقداری از ناسازگاری ها ممکن است در هر رابطه ای باشد (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از احمدی، ۱۳۸۳). بعضی از تصمیماتی که زوجین باید اتخاذ کنند، ناامیدی ها، آشفتگی ها و ناسازگاری هایی که با آن روبرو می شوند، موجب خشم، نزاع و مرافعه خواهد شد. بعضی از زوجین تعارضات بیشتری را نسبت به بقیه تجربه می کنند و بعضی قادر هستند با تعارضات به طور سازنده ای برخورد نمایند. اما پتانسیل تعارضی در هر انسانی وجود دارد. اگرچه بعضی تعارضات غیرقابل اجتناب هستند، ولی دلیل بر این نمی شود که همیشه این تعارضات مطلوب یا مفید باشند. تعارضات می تواند عشق و حتی یک ازدواج خوب را تخریب کند. از طرف دیگر می تواند تنش ها را تسکین داده و هردو را نیز بهتر از قبل در کنار هم قرار دهد. این بستگی به شرایط کلی، نوع تعارضات، روشی که بر آن تکیه می شود و نتیجه نهایی دارد (فینچام و بیچ، ۱۹۹۹).
تفاوت های زن و شوهری در مواجهه با تعارضات
سبک های مدیریت تعارض از مواجهه چهره به چهره تا پرهیز و اجتناب وجود دارد. هرچند زوجین تقریباً با موضوع مشابهی در روابطشان مواجه می شوند ولی این که چگونه به تعارضات واکنش نشان دهند و یا درضدد حل آن برآیند با هم فرق دارند. ضمن اینکه تفاوت های قوی نیز در چگونگی حل تأثیر می گذارد. علی رغم تمایلی که برای هماهنگی و توافق زوجین وجود دارد، تحقیقات نشان داده است که تفاوت های جنسی در ثبات ازدواج نقش اساسی بازی می کند. براین اساس ملاحظه شد که زنان بیشتر از شوهرانشان روابط بین فردی را دوست دارند و بنابراین احتمال زیادی وجود دارد که در حل تعارضات پیش قدم شوند. از سویی دیگر ملاحظه شده است زنان در شرایطی که ناسازگاری بر روابط حاکم باشد بیش از شوهرانشن آسیب روانی و فیزیکی می بینند (لوینسون[۱۶۷] و همکاران، ۱۹۹۳، به نقل از دهقانی، ۱۳۸۰).
هرچند الگوی مدیریت تعارض که از سوی مردان و زنان به کار گرفته می شود از زمان ازدواج تا سال های آخر عمر (دوره آشیانه خالی)[۱۶۸] تقریباً یکسان باقی می ماند ولی نوع تصور و ادراکشان از آن تغییر می یابد. در این خصوص ملاحظه شد که اکثریت شوهران در سال های اول و سال های تربیت کودک از بحث چهره به چهره درباره تعارض اجتناب می کنند. قبل از تولد کودکان (۳۲%) از شوهران و (۶۲%) از زنان تعارفشان را به شکل مواجهه ای بیان می کنند و در طول سال های تربیت کودک، تغییر جزئی در این الگو به وجود آمده بود. یعنی (۳۵%) از شوهران و (۶۷%) از زنان مواجهه ای بودند. همچنین ملاحظه شد که سبک های مدیریت تعارض در بین زنان و شوهران در سال های آشیانه خالی بیشتر تغییر می یابد. در این دوره (۴۸%) از شوهران و (۷۷%) زنان الگوهای مدیریت تعارضشان را به عنوان مواجهه ای توصیف کردند. البته این تغییرات از نظر آماری معنی دار نبود و مجموعاً نشان داد که سبک مواجهه ای و مدیریت تعارض در طول زندگی یکسان باقی می ماند (ثنایی، ۱۳۷۸).
تعارضات زناشویی از دیدگاه های نظری مختلف
مقوله تعارضات زناشویی در هریک از رویکردهای نظری به گونه ای متفاوت مورد تبیین قرار گرفته است. در ادامه به تشریح تعارض های زناشویی از چشم اندازهای نظری سیستمی، تحول، رفتاری، شناختی- یادگیری اجتماعی و شناختی اجتماعی پرداخته خواهد شد.
نظریه سیستم ها[۱۶۹]
درمانگران سیستمی تعارض زناشویی را تنازع بر سر تصاحب پایگاه ها و منابع قدرت و حذف امتیازهای یکدیگر می دانند (براتی، ۱۳۷۵، به نقل از حیدری، ثنایی ذاکر، نوابی نژاد و دلاور، ۱۳۸۸). رویکرد سیستمی در برخورد با اختلاف های خانوادگی بر الگوهای ارتباطی خانواده و تعارض بین سلسله مراتب رقابت کننده متمرکز است، بنابراین پویایی های درون خانواده نقش اساسی در ایجاد تعارض دارند و درمان مشکل های زناشویی در تبدیل چرخه های معیوب به یک چرخه سالم جستجو می شود.
نظریه های رفتاری[۱۷۰]
این نظریه ها مشکل های زناشویی را براساس قوانی یادگیری اجتماعی و تبادل رفتار تبیین می کنند. از نظر اصول تئوری تبادل رفتاری، تعارض وقتی ایجاد می شود که یکی از همسران از مبادله صورت گرفته و میزان دریافتی خود در رابطه راضی نیست و به عنوان آخرین راه حل از خصومت استفاده می کنند (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸، به نقل از اولیا و همکاران، ۱۳۸۸).
نظریه های شناختی[۱۷۱]
کاربرد درمان شناختی در مشکلات روابط زناشویی به الیس برمی گردد. وی بر نقش مهم شناخت در مشکلهای زناشویی تأکید می ورزید (الیس و هارپر[۱۷۲]، ۱۹۶۱، به نقل از اولیا و همکاران، ۱۳۸۸). الیس و همکاران عقیده داشتند نابسامانی رابطه هنگامی رخ می دهد که فرد:
الف: عقاید غیرمنطقی یا غیرواقعی در مورد همسر یا رابطه داشته باشند.
ب: ارزیابی افراطی و منفی در هنگام عدم ارضای این انتظارهای افراطی توسط همسر یا رابطه داشته باشد. دیدگاه سنتی[۱۷۳] که نظریه ای غالب است تعارض را موجب افت و تخریب و سبب بحران می داند و بر پیامدهای مخرب و معایب آن تمرکز دارد. بنابراین جهت گیری این دیدگاه، درمان و حل سریع تعارض میباشد. از طریف دیگر دیدگاه تعاملی[۱۷۴] اختلاف ادراک و نظرات مختلف و عدم توافق در تصمیمات را موجب بهبود رشد، رفع نقایص، عامل پویایی و ترک می داند (بهارستان، ۱۳۸۳، به نقل از کشاورز، ۱۳۸۸).
نظریه یادگیری اجتماعی[۱۷۵]
نظریه یادگیری اجتماعی (بندورا، ۱۹۹۷، به نقل از هاوتون، کرک، سالکووس کیس و کلارک[۱۷۶]، ۱۹۸۹، ترجمه قاسم زاده، ۱۳۸۲). مخصوصاً در درک ما از فرایندهای شناختی- ادراکی که در کار با زوج های مشکل دار اهمیت دارند، مؤثر بوده است. دلالت ضمتی و مهم این نگرش این است که متخصصان بالینی باید اسنادهایی[۱۷۷] را که طرفین در مورد رفتار خود و رفتار طرف مقابل به کار می گیرند، مورد ارزیابی قرار دهند. اسنادها عبارتند از اعتقاد طرفین درباره علل و دلایل رفتارهای طرف مقابل. درمانگر زناشویی، علاوه بر ارزیابی علل موردنظر رفتارها باید شیوه ای را که هریک از طرفین درگیر تأثیر رفتار خود و رفتار طرف دیگر به کار می گیرند (سبک شناختی)، مورد ارزیابی قرار دهد. یک درمانگر ماهر می تواند از طریق ارزیابی دقیق دریابد که مداخله درمان متوجه چه آماجی در فرایند کمک به تفسیر یا بازسازی سبک های اسنادی یا شناختی مسئله شد، خواهد بود.
رویکرد شناختی- رفتاری
خانواده درمانی شناختی- رفتاری یکی از کامل ترین رویکردهاست که به خانواده براساس اصول یادگیری و شناختی استوار است و در خانواده درمانی شناختی- رفتاری به آن چه اعضای خانواده می اندیشند و نیز نحوه ی رفتار کردن آن ها توجه می شود. عقیده بر آن است که افکار و یا خودگویی منفی منجر به تعارض و یا تعامل های ناسازگار می شود (پترسون[۱۷۸]، ۱۹۷۸، به نقل از سودانی، سهرابی زاده، هنرمند و فرحبخش، ۱۳۸۸).
غنی سازی زندگی زناشویی
۱- تعریف غنی سازی زندگی زناشویی
برنامه غنی سازی زندگی زناشویی برنامه ای برای بهبود و پربار سازی ازدواج است و دارای سطوح بالایی از اعتبار و سودمندی برای زندگی زوجین است. این برنامه برای اولین بار توسط اولسون در سال (۱۹۸۷) طراحی شده و شامل شش هدف اصلی است: ۱- گسترش توانایی های زوجین و رشد آن ها، ۲- تقویت مهارت های ارتباطی زناشویی، ۳- گسترش اهداف شخصی زوجین و خانواده، ۴- گسترش طرح های بودجه بندی مالی در خانواده، ۵- آموزش ده گام برای حل تعارضات زناشویی و ۶- کشف مسائل اصلی خانواده (اولسون، فورنیر[۱۷۹] و دراکمن[۱۸۰]، ۱۹۸۷).
۲- انواع برنامه های غنی سازی ازدواج