(حافظ، ۱۳۸۹: ۴۱۱)
فقیه از جهت ارزش اجتماعی معادل واعظ است و به همان اندازه ریاکاری می کند.
۵ـ ۲ـ ۹ـ طنز به پادشاه:
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشاه بگوی که روزی مقدر است
(حافظ، ۱۳۸۹: ۵۱)
به پادشاه هشدار میدهد که فقر معنوی درویشان را نادیده نگیرد. «الرزق مقسوم»: روزی تقسیم شده است. قناعت پیشه میکنیم اما به درگاه پادشاه به التماس برای گرفتن روزی نمیرویم.
۵ـ ۲ـ ۱۰ـ طنز به صاحب دیوان:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاین همه زخم نهانست و مجال آه نیست
(حافظ، ۱۳۸۹: ۸۳)
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صـاف مروّق نکــنیم
(حافظ، ۱۳۸۹: ۳۹۲)
۵ـ ۲ـ ۱۱ـ طنز به فقیه مدرسه:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقافست
(حافظ، ۱۳۸۹: ۵۶)
اغلب این متشرعان(به ظاهر دینی) از موقعیت اجتماعی خود سوء استفاده کرده و اموال وقفی را تصاحب میکردند. اموالی که تصاحب آن برای فرد امکان پذیر نیست و متعلق به عموم مردم است. حافظ به طنز ظریف خود میگوید: فقیه مدرسه در صورتی بهترین فتوی را صادر می کند که در حال مستی بوده و این شراب است که به او درک، فهم و عاقلی بخشیده است وگرنه در صورت عادی یعنی غیر مستی معمولاً فتوای سختگیرانه صادر میکرد(استعلامی، ۱۳۸۷: ۹۱ ـ۸۰).
حافظ یک فرد نیست بلکه یک جریان زنده و پویا در عرصه فرهنگ، هنر، اندیشه و عرفان است که از چشمهسار زلال ایمان، معرفت، هنر و ادب اسلامی و ایرانی مایه میگیرد. این چشمه جوشان به کوثر نبوی(ص) متصل است و تا امتداد جاودانگی جاری و ساری است. زبان حافظ که همان زبان آهنگین و موزون غنی و زیبای فارسی است زبان فرهنگ، اصالت، تمدن، هنر، ادب تاریخ اسلام و ایران است. زبان حافظ زبان عرفان و معرفت است و شعر برخاسته از شعور او شعار بالندگی و پایندگی است. به واسطه داشتن شعور اجتماعی برتر و نفوذ در روح جامعه خود نابسامانیهای اجتماعی برخاسته از گروههای اجتماعی قدرتمند اما منفی را خوب تشخیص داده از جمله این گروهها و طبقات اجتماعی برتر پادشاه محتسب، صوفی، فقیه و شیوخ بودند که حافظ با حربه طنز به مبارزه با یکایکشان برمیخیزد و در این مبارزه هرگز کوتاه نمی آید تا حدی که آنها را به زانو در میآورد.
۵ـ ۳ـ پینوشتها:
۱ـ معادل انگلیسی طنز Satire و واژگان همخانواده آن هستند.Satyros ریشه های یونانی و Satira و Satura همریشه های لاتین این واژهاند. نام ظرفی پر از میوه های متنوع است که به یکی از خدایان کشاورزی هدیه داده شده بود. معنی واژگانی satura که غذای «غذای کامل» یا «آمیختهای از هر چیز» بود، ابتدا به شعرهایی دوازده هجایی با درون مایهای خاص اطلاق میشد که بعدها توسعۀ معنایی پیدا کرد و لحن و درونمایه شعر را علاوه بر شکل مورد لحاظ قرار داد. املای این واژه ابتدا Satyra و سپس در زبان انگلیسی به satyre تغیر شکل یافته است. در نیمه دوم قرن شانزدهم نویسندگان به غلط تصور میکردند satyre برگرفته از satyr موجود خیالی از اساطیر یونانی بود که به تندخویی، بیادبی و برملا کردن عیبهای پنهان شهرت داشت. به همین دلیل تندی، خوشونت و زمختی را لازمۀ شعر satyre میپنداشتند تا«به سان جوجه تیغی، تیغهایش را به هر سو پرتاب کند».
۲ـ Humor در فرهنگ و لغتنامههای امریکایی و انگلیسی به صورت homorem نوشته می شود که ریشۀ این واژه کلمه یونانی است. در فرهنگ قدیم یونان نوعی باور پزشکی بود که عقیده داشتند تعادل و سلامتی بدن انسان به وسیلۀ چهار طبع و چهار حالت مزاجی خون، بلغم، سودا و صفرا ایجاد می شود و طبق همین قاعده انسانی سالم و متعادل بود که چهار طبع بدن او در حالت نرمال قرار داشت و یک چنین فردی میتوانست با دیگران رفتاری در خور پسند داشته باشد. به دیگر سخن تعریف همور عبارت است از: توانایی و قابلیت تشخیص موقعیتها برای برانگیختن احساسات، سرگرمی، خنده و شادی در دیگران است.
فصل ششم
نتیجه گیری
با بررسی ساختار طنز و انواع آن و با توجه به اوضاع قرن هشتم هجری به بررسی طنز در آثار این دوره و با نگاهی جامعهشناختی و ابعاد شخصیتی عبید زاکانی و حافظ شیرازی و نحوه به کارگیری طنز به وسیله این دو شاعر و طنزپرداز پر آوازه ایرانی این نتایج به دست میآید:
۱ـ طنزپردازان برای خلق یک موقعیت طنز خوب باید شناخت کاملی از فرهنگها، ارزشها، سنتها، عادات، آداب، قواعد و نشانه های زبانی و فکری مخاطب خود داشته باشند. وسعت معنی و فراگیری دامنه طنز به گونه ای است که ارائه یک تعریف جامع برای آن را با مشکل مواجه کرده است. این دشواری از یک طرف به علت ماهیت و ساختار و کارکرد پیچیدۀ آن است و از طرف دیگر به مرز باریک عموماً لغزندۀ این مفهوم با مفاهیم مشابه آن همچون هزل، هجو و … مربوط می شود. به طور کلی طنز به نوع خاصی از آثار منظوم و منثور ادبی گفته می شود که اشتباهات یا جنبه های نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی، سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوهای خندهدار به چالش میکشدو هدف آن تزکیه، تهذیب، اصلاح و به تکامل رساندن فرد و اجتماع است و اموری نظیر سرزنش و طعنه، عیب جویی، کوبیدن و تحقیر و مسخره کردن همگی در راستای درمان بیماریهای فرد و جامعه به کار گرفته می شود.
۲ـ عبید منتقد بزرگ و تیزبینی است که از هجو و طنز به عنوان حربهای برای مبارزه با خرافات و بیان مفاسد، ظلم، جور و نابرابریهای اجتماعی عصر خویش بهره میگرفته و در حقیقت طنز در نظم و نثر فارسی به نام عبید جان میگیرد. آثار عبید سراسر تلاش و کوشش برای مبارزه اجتماعی، انتقادات و سازندگی بیم است و امید، درد است و درمان. ادبیات و هنر برای او صرفاً وسیلۀ تفریح و سرگرمی نیست و آثار او بیان کنندۀ دغلکاریهای مشتی دغل پیشه و آشکار کنندۀ زد و بندهای سیاسی و اجتماعی میباشد.
۳ـ حافظ مبارز نستوهی است که عرصه مبارزهاش سیاسی نیست انتقادهای طنزآمیز حافظ همه اخلاقی و مربوط به اخلاقیات است و بی آنکه ناصح یا محتسب باشد بینظر به تهذیب و اصلاح نیست. طنز حافظ بر عکس بزرگانی چون سعدی و عبید زاکانی هرگز به هزل نمیرسد تا چه رسدو به هجو و بدزبانی و دریدن پردۀ عفاف.
۴ـ در این پژوهش انواع طنز با ذکر شواهد در آثار عبید زاکانی و دیوان حافظ مورد بررسی قرار گرفت و مشخص گردید از میان این انواع طنز سیاسی و اجتماعی بسامد بیشتری نسبت به دیگر انواع دارد و ثابت شد این دو شاعر و طنزپرداز بزرگ از به کارگیری انوع طنز در آثار خود توجه داشته اند.
فهرست منابع:
فهرست منابع:
۱ـ استعلامی، محمد. (۱۳۷۸). حافظ به گفتۀ حافظ. تهران: نگاه.
۲ـ اقبال آشتیانی، عباس. (بیتا). تاریخ مغول. تهران: امیر کبیر.
۳ـ اسپراکمن، پال. (۱۳۸۲). فالنامۀ بروج عبید زاکانی و بحثی دربارۀ نوشتههای عبید زاکانی. ترجمۀ: صاحب اختیاری، بهروز و باقرزاده، حمید. تهران: دانشگاه.
۴ـ انوری، حسن. (۱۳۷۳). اصطلاحات دیوانی. تهران: سخن.
۵ـ باطنی، محمدرضا. (۱۳۷۸). فرهنگ معاصر انگلیسی ـ فارسی. تهران: واحد پژوهش فرهنگ معاصر.